سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۲۰ ؛ توجه به شب قدر
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۲ ۱۶:۱۲سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۲۰ ؛ توجه به شب قدر

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۲۰ ؛ توجه به شب قدر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
تشنهام این رمضان، تشنهتر از هر رمضانی *** شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم *** راستی روزه مگر چیست، همین خانه تکانی
ماه کنعان ندهد سلطنت مصر فریبت *** تو چرا مثل پدر نیستی ای یوسف ثانی
نیست تقصیر عصا معجزهی موسویت نیست *** کاش میشد که شعیبت بپذیرد به شبانی
بی نشانان زمین زنده به گوران زمانیم *** همه همسایهی مرگیم همین است نشانی
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندگان و شنوندگان عزیز، به سمت خدای امروز خوش آمدید. طاعات و عبادات شما قبول باشد. شب قدر پیش روست، انشاءالله بهترینها برای مردم ما رقم بخورد و ظرف وجودی ما مهیای نزول برکات شود. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم.
شریعتی: برای ما از مراقبات امشب بگویید و بعد وارد بحث شویم.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم به برکت عبادات و ادعیهای که هست. انشاءالله فرج حضرت اینقدر نزدیک شود که به زودی خودمان را کنار حضرت ببینیم. ایام را تسلیت میگویم و امیدوارم عزاداریها قبول واقع شده باشد. مولا امیرالمؤمنین که شجره ولایت قائم به ایشان هست، نه در امت ختمی بلکه در طول دوران ولایتی که بشر داشته همه شعاعی از ولایت امیرالمؤمنین بوده که من وصی بودم و آدم بین آب و گل بود و هنوز خلق نشده بود و این حقیقت نورانی امیرالمؤمنین بود که در طول تاریخ بشریت به صورت ولایت انبیاء و ولایت اولیاء ظهور پیدا کرده و ما هم که امت خاتم هستیم از این نور ولایت بهره بیشتری داشته باشیم، به خصوص این شبها که تعلق ویژهای به امیرالمؤمنین دارد و اتفاقی نیست که سه شب قدر در هر سالی است هر سه شب به مولا امیرالمؤمنین گره خورده است. شب اول قدر، شب ضربت خوردن حضرت است و شب دوم قدر شب شهادت حضرت است و شب سوم قدر شب سوم حضرت هست و هر سه شب تعلق ویژهای به ولایت دارد و اگر ما باور کنیم حوادثی که در عالم اتفاق میافتد طبق نقشه الهی است و هیچ کدام اتفاقی در آن نیست و کاملاً برنامهریزی شده است و گره زدن این شبها به ولایت یک گره واقعی و حقیقی و یک نقشه الهی است و باید مطابق این حرکت کرد و همین نتیجه دهنده است. لذا در این شبها دلمان را با شجره ولایت پیوند بزنیم تا میوههای شیرین این شاخه هم مطابق تنه شود.
نکتهای که باید مطرح کنم این هست که تدبیری که خدای سبحان برای ما قرار داده این است که دل انسان استعداد محض است و آماده رنگ پذیری است و از این طرف استعداد نامتناهی در وجود انسان در رنگ پذیری و قبول و پذیرش است و از طرف دیگر خدای سبحان یک فاعلیتهای نامتناهی را قرار داده و این دل در مقابل هرچیزی قرار بگیرد، رنگ او را میگیرد. در طول دوران زندگی ما خدای سبحان وفَیات و تولدهای حضرات معصومین را پخش کرده تا دائماً اگر دل ما رنگ و بوی دیگری گرفته وقتی در این ایام با اینها انس میگیرد رنگ و بوی این دل تغییر کند. با شدت محبتی که ایجاد میشود این رنگ و بو غلبه میکند بر محبتهای ضعیفی که بوده است. لذا این حقیقت یک حقیقت عظیمی است و از آن طرف اثر گذاری در رنگ را در حضرات معصومین اینقدر قوی قرار داده که همه کمالات در وجود اینها بالفعل است و ما هم طالب همه کمالات هستیم. مشتاق هستیم. این دو وقتی کنار هم هست فطرتاً تأثیر آن کمالات در این طلب هست مگر اینکه کسی این وجودش را خراب کرده باشد با انکار و عناد و معاصی بسیار، معاصی کم هم میتواند پاک شود اما وقتی معصیت زیاد شد گاهی راه بسته میشود. اگر خدای نکرده حصار غلط کشیده شود نمیگذاریم وارد شود وگرنه دل آمادگی داشت و آن طرف هم کمال فعلیت بود و آماده ارتباط بود.
این نگاه در ماه رمضان که کندن از تعلقات دیگر انسان هست خیلی شدیدتر میشود. یعنی وقتی که محبتهای خوراک و اینها در وجود آدم کمرنگ میشود به تبعش آنچه مربوط به دنیاست کمرنگ میشود و وقتی کمرنگ میشود محبت حضرات اهلبیت(ع) پررنگتر میشود، به خصوص که در شبهای قدر انسان از ابتدای شب که مرسوم است انسان خودش را به مقام ولایت بسپارد و با این ولایت بگوید: من چیزی بلد نیستم و نمیدانم و اگر بکنم مقبول است، اما بسپارد. این کارهایی که انجام میدهد بدن بدون روح است و روح را آنها میدمند. روح آن است که با آن ارتباط برقرار میکند و رنگی است که او میدمد و دلی که از آنها میگیرد و اخذ میکند، این پیوند رابطه بین شبهای قدر در وقتی که انسان با هزار اسم الهی همنشین میشود چه تدبیر عالی است. حتی اگر نمیداند این اسمها چه هستند اما میداند اینها اسمهای محبوب هستند. اینها اسمهای خدا هستند و اینها کمالاتی است که خدا به اینها متصف است. اینها ابواب ارتباط با خداست. وقتی انسان خودش را در معرض این اسماء قرار میدهد مثل آینهای که مقابل صورتی قرار میگیرد که آن صورت وقتی آینه خودش را در مقابل قرار بدهد منعکس میشود. اگر بفهمد و توجه داشته باشد که خیلی عظیم است، یک آینه زلالتر و قویتر است. حتی اگر نمیداند همین اسماء است. متعدد روایت داریم میفرماید: کسی که را که در قیامت میبرند اعمالش را میبینند از حسنات بهرهای ندارد. او راهی دوزخ میکنند، وسط راه میگویند: بایست. سؤال میکنند: در جایی که ساکن بودی عالمی که او را بشناسی و دیده باشی و با او حشری داشته باشی؟ میگوید: نه، ارتباطی نداشتم. میگوید: اسمش هم نشنیده بودی؟ میگوید: چرا شنیده بودم. میگوید: او را برگردانید. همین مقداری که اسم یک شعاعی از ولایت در وجود این شکل گرفته باشد هم میتواند سبب نجات شود.
اگر این حالت با خود مقام ولایت و عشق بازی و شور محبت با ولایت در این شبها محقق شود چه خواهد کرد؟ اگر این شور انسان را از دریچه ولایتی که امام سجاد فرمودند: این دریچه ولایت باب اسماء الهی را به روی ما گشوده باشد، که از دریچه ولایت به اسماء الهی انسان راه پیدا کرده باشد و حالش این باشد. این اسماء و رابطه در قیامت با انسان چه خواهد کرد. حتی همان اسم ظاهری، آنجا میگوید: اسم آن عالم را اگر شنیدی برگردانید. اگر اینجا آمده در مجلس دعای جوشن کبیر نشسته است، نشسته در جایی که هزار اسم خدا گفته میشود و انسان آنجا با اینکه خوابش میآید اما بیدار میماند، اینها کم نیست. اگر انسان دلش اینقدر برای پذیرش آماده است، انسان دلش مثل آینه است و تصویری که مقابلش است را منعکس میکند. اگر با این نگاه وارد مجالس اهلبیت و شبهای قدر شویم، به ما گفتند: بیایید. همین که میرویم، خدا غافل نیست و اثری که باید بگذارد را مترتّب میکند. هرچند ما عمقش را نمیدانیم چون گفتن عمقش برای همه مقدور نیست. ما نمیدانیم و هرچه بگویند علم حصولی است. اینها حقیقتش علم حضوری و شهود است. همین مقدار حشر با اسماء ظاهری الهی شهود است و تأثیر در وجود است. اینها کم کم با گوشت و پوست انسان با روح انسان درآمیخته میشود و کاری از این میآید که چیزی جلودارش نیست. لذا به مقداری که انسان در شبهای قدر که شبهای تقدیر سال آینده ماست، عرضه اعمال میشود تا تقدیر سال بعد شود. هرقدر این عرضه اعمال سال گذشته با توبه و استغفار و ادای حق الناس و حق الله بهتر همراه شده باشد، تقدیر اعمال مطابق این عرض اعمال است. تقدیر سال آینده مطابق عرض اعمال سال گذشته است. پرونده سال گذشته را عرضه میکنند و مطابق این سال بعد را مینویسند. خوب است در آخرین لحظاتی که بر شب قدر آخرین وارد میشویم عرض اعمال خود را با توبه و استغفار و صدقه دادن، هر عملی در شبهای قدر مطابق هزار ماه آن عمل است. نه هزار برابر! هر کاری در شب قدر مطابق هزار ماه است نه فقط قرآن خواندنش که یک آیه قرآن مطابق ختم قرآن است. توبهاش هم اینگونه است. خدای سبحان این تصرف در زمان را کرده برای امت ختمی تا در این شب مطابق هزار ماه از او کار بیاید. گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست!؟ این همه عظمت را برای ما قرار دادند و وجود ما آئینهای است که در مقابل حقایق قرار بگیرد و منعکس کنیم. از این طرف عمل را اینقدر عظیم قرار دادند. آ میرزا جواد آقای ملکی تبریزی میفرمودند: محرومیتهای ما این است که اینها را باور نمیکنیم. چون اینها آنقدری بود که میشد بگویند، مسأله فوق این است. تازه ما این را هم باور نمیکنیم. این آنقدری بود که میشد بگویند. اما مسأله فوق این است که قابل گفتن برای ما نبود که بتوانند بگویند. ما نمیفهمیدیم. ممکن بود انکار کنیم و از اصل آن محروم شویم. وجودمان را باز بگذاریم که اینها از خدای سبحان شدنی است. این شبها برای همدیگر دعا کنیم. ما با دهان دیگران گناه نکردیم و آنها با دهان ما گناه نکردند. برای همدیگر دعا کنیم.
در روایت هست که «الهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات» گفتن با همین یک دعا، انسان با همه مؤمنین و مؤمنات رابطه برقرار میکند و همه مؤمنینی که بودند و خواهند آمد این رابطه محقق میشود. دست خدا در این ارتباطات بسته نیست. باور ما ضعیف است، فکر میکنیم چطور میشود مغفرت من در آینده تأثیر بگذارد. این عمل من حساب میشود که گویی من با این همه مؤمنین ارتباط برقرار کردم. حاجات مادی هم داشته باشیم، دور شدن از این بیماری و سلامتی بیماران، رحمت برای کسانی که در این ایام با غربت و مظلومیت از دنیا رفتند و برای خانوادههایشان طلب صبر کنیم. لحظه به لحظهی این شبها قیمت ندارد و هر ذکر مطابق هزار ماه است. انشاءالله بهرههای بیشتری بگیریم.
سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن کریم
خدمت حضرت موسی عرض ادب داریم و اذن میگیریم که گفتگویی داشته باشیم، اولین نکته این است که در قرآن در مورد حضرت موسی تعبیرات زیبایی وارد شده است. موسی کلیم و انبیای بزرگ در وجود همه ما تأثیر دارند چون حضرات معصومین وارث اینها هستند و حقیقت وجودی آنها در وجود حضرات معصومین ادامه پیدا کرده و هرچیزی آنها دارند اینجا هست، لذا وراثت حضرات معصومین برای ما هم تحقق دارد به قدری که علاقه داریم. لذا پیغمبر اکرم در قرآن کریم میفرماید: آن کسی که قبل از من بوده را تأیید میکنم، تصدیق میکنم. انبیاء در یک راستا بودند و همه زمینهچینی کرده بودند برای امت ختمی و پیغمبر اکرم، لذا محبت به انبیاء هم از همین سنخ است و وقتی ما گفتگو در مورد انبیاء داریم، در دلمان را باز کردیم به روی حقیقت موسوی یا حقیقت عیسوی یا حقیقت آدمی یا نوحی و ابراهیمی، و همه انبیای بزرگواری که در دل را باز کردیم و مثل آئینهای خودمان را در مقابل آنها قرار دادیم و آنها بیوتشان را با همین گفتگوهای محبت آمیز و حکمت آمیز و تربیتی در دل ما وارد میکنند. لذا هرچقدر محبت ما بیشتر میشود به حضرات معصومین بیشتر میشود چون اینها وارث همه انبیاء هستند. با این نگاه در چندین جا قرآن میفرماید: «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» (مریم/۵۲) ما موسی کلیم را اینقدر نزدیک کردیم که دیگر با او نجوا میکردیم.
در آیه دیگر میفرماید: «وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى» (طه/۱۳) من تو را اختیار کردم. خدای سبحان اگر به صورت کلی به ما بگوید: «یا عبادی» بندگان من، تعبیری که خواجه عبدالله دارد، اگر یکبار گوید بنده من، از عرش بگذرد خنده من! اینجا به موسی کلیم الله، خدای سبحان میفرماید. «وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى» من تو را در مقامی که موسی را از همه چیز جدا کرده، خیلی زیباست. حالا این انسان دوست داشتنی هست یا نیست؟ این انسان باید در دل آدم جا پیدا کند یا نه؟ کسی که خدا اختیار کرده، کسی که محبوب خداست وقتی دوستش داشتیم محبوب خدا میشویم. «فَتَنَّاکَ فُتُوناً» (طه/۴۰) ما تو را به آزمایشهای مختلفی مبتلا کردیم که تو توانستی از پس هرکدام بربیایی. توانستی موفق شوی، اینها تصدیقهای خدای سبحان است نسبت به یک انسانی که برای ما الگو و اسوه قرار گرفته است. بعضی فکر میکنند حضرت موسی برای یهود است یا حضرت عیسی برای مسیحیت است. این انبیاء برای ما هستند.
آنچه در قرآن نسبت به حضرت موسی و عیسی آمده افضل از چیزی است که در تورات و انجیل آمده نسبت به این دو بزرگوار، یعنی اگر مسیحیان گوش دل باز کنند، به مسیحی که در قرآن معرفی شده، یهودیان گوش دل باز کنند به موسی که در قرآن آمده، مقدستر و الهیتر و عظیمتر و با کمالتر از آن چیزی است که در کتاب خودشان مطرح شده است. لذا امیدواریم با مطرح کردن کمال موسوی و عیسوی در دل همه اهل کتاب را به روی قرآن کریم باز کنیم ببینند انسان کاملی که قرآن معرفی کرده حقیقت چیزی است که اینها دنبالش هستند. ما حضرت موسی را برای پیغمبر رقیب نمیبینیم.
بیش از ۲ هزار و ۲۰۰ آیه قرآن در مورد انبیاء است و اینها را شئون پیغمبر میبیند و اینها را در طریق اینکه انسان میخواهد پیغمبر شود باید اینها را بشناسد. پیغمبر اکرم وارث همه کمالات آنهاست و حضرات معصومین وارث هستند. وارث یعنی آنچه آنها داشتند را دارد. لذا با این نگاه در دلمان را باز میکنیم به روی محبت، یا در آیه دیگر میفرماید: موسی، من تو را ساختم جلوی چشمم رشد کنی. آنچه ذکر میکند یعنی رحمت رحیمی ویژه نه رحمت رحمانی که همه هستند، «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» (طه/۴۱) تو را انتخاب کردم برای خودم، یک شخص چقدر باید الهیت در وجودش محقق شده باشد، عبد باشد. عنانیت نباشد. چون هرکدام از اینها یعنی اینکه موسی تو هیچ عنانیتی از خودت نداری. حدی نداری که محدودت کرده باشد. آن کسی که من دوست دارم کسی است که حد او شکسته شده و عنانیتهایش دور شده است. هرچقدر انسان عنانیت و منیت داشته باشد این دورش میکند. آدم وقتی منیت و عجب و غرور دارد، کوچک میشود. هرکس جرم مرتکب شود کوچک میشود. کسی بزرگ میشود که همه اینها را گذاشته و هیچی ندارد. یعنی فقط خدا را میبیند. اراده الهی فقط در وجودش حاکم است. «وَ لِتُصْنَعَ عَلى عَیْنِی» (طه/۳۹) «وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» (مریم/۵۲) این تعبیرات نسبت به موسی کلیم یک تعبیرات زیبایی است. خدایا ما اینها را دوست داریم و میخواهیم، این حسرت، طلب است.
خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهاءالدینی، میفرمود: یک طلبهای درس من میآمد خیلی علاقه داشت و زحمت میکشید و درس را متوجه نمیشد. از دنیا رفت، دیدم محضر امیرالمؤمنین(ع) است و نهجالبلاغه میخواند و خوب هم میفهمد. چون طلب بود در اینجا، این طلب مهم است. از اینجا انسان میرود موانعی که بوده برداشته میشود و این طلبها به فعلیت میرسد.
سه سوره در رابطه با بحث حضرت موسی بود، موسی کلیم به آتش رسید و وقتی رسید، در سورههای مختلف نحوهی ورود موسی کلیم را مختلف توضیح داده بودند. موسی کلیم چهل سال با فرعون مبارزه کرد. دوباره بعد از چهل سال وقتی با بنی اسرائیل حرکت کردند، یک چهل سال ساخته شدن، یک چهل سال مبارزه جدی صریح، یک چهل سال مواجه شدن با نفاق و ایمانهای ضعیف و برخوردهای منافقانه اطرافیان، «فَتَنَّاکَ فُتُوناً» برای تو خیلی آزمایشهای مختلف پیش آوردیم و به اینجا رساندیم.
در بحث طور سینا بودیم، یکی از نکات این است که «فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسى، إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» (طه/۱۱ و ۱۲) وارد وادی مقدسی شده در این وادی که درخت در آن قرار داشت و از دور به صورت آتش میدید. اولاً آتش روی این درخت به صورت بقعه بود. این حالت بقعه روی درخت، آتش بود. آتش حاجت موسی بود. خدای سبحان از راه فقر انسان به انسان تجلی میکند. لذا هرچه فقر ما بیشتر باشد، تجلی الهی بیشتر میشود. موسی اوج فقر بود و آتش فقرش بود، همان آتش واسطه رسالتش شد. «فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یا مُوسى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» (قصص/۳۰) یعنی این بقعه مبارکه درختی است که درخت زیتون بوده یا عناب بوده، آتش هیچ به درختی که تازه و با طراوت بود ضرر نمیزد. آتش هم در زیر باران شدید خاموش نمیشد. شب هم شب جمعه بود، اینها هرکدام یک نکته دارد. زمان ویژه، مکان ویژه، اگر خدا میخواهد به موسی کلیم چیزی بدهد مکان باید طاهر باشد. تعبیری که مرحوم علامه طباطبایی دارند، میگویند: زمین و زمان فی نفسه مثل همدیگر هستند اما به واسطه وقایع ارزش این زمینها متفاوت میشود. لذا اگر وادی مقدس است، تجلی خدای سبحان در اینجا محقق شده است. این وادی مقدس است. این تجلی بی واسطه خدای سبحان این وادی را خیلی مقدس میکند. اگر آدم میخواهد در وادی مقدس برود باید چطور برود؟ «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» ظاهر این است که کفشت را دربیاور.
وقتی آدم به مکانهای مبارک مثل مسجد میرود، کفشش را درمیآورد. اینجا مدفن یک عالمی است، هرچقدر وادی که مقدس است، تقدساش بیشتر باشد و امکان اخذ پیام در وادی مقدس شدیدتر میشود. یعنی جان انسان در زمان و مکان مقدس که قرار بگیرد، مثل آینهای است که آنجا مانع نیست و غبار و آلودگی نیست. از یک طرف جان باید طاهر باشد. از یک طرف وادی باید طاهر باشد و از یک طرف زمان باید طاهر باشد. شب قدر یک زمان طاهر است. وادی مسجد است، اگر انسان استغفار کند، نسبت به آنچه سابق از این داشته، چشم طاهر یعنی چشمی که بی مبالات به هرچیزی نگاه نکرده است. گوش طاهر به هر چیزی گوش نکرده است. اگر انسان در اینطور جاها برود، هرچیزی در وادی مقدس معنای ویژهای دارد اما در وادی مقدس هر چیزی پیامش ویژهتر است. لذا زیارت میروید، حواستان باشد، اگر کسی از شما سؤال میکند، گاهی این سؤال بهانه است، از شما سؤال میکند اما یک چیزی را به شما منتقل میکند. اگر اینطور نگاه کردیم این شبها که وارد دعا میشویم، مفاتیح را باز میکنیم، در یک مجلسی وارد شدیم، پای تلویزیون نشستیم، در خانه هم سعی کنید وادی مقدس داشته باشید. جایی که نماز و دعا میخوانیم وادی مقدس است. اینها نکته سادهای است اما عملیاتی و عمیق است. انسان وضو میگیرد یک طهارت است. توبه یک طهارت است. «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» از همین مسأله درآوردن کفش آغاز میشود. کفش را دربیاور، این ظاهر است. اما میرسد به آنجا که دغدغه موسی چه بود؟ همسرش حامله بود، وضع حملش بود، گرفتار شد و سرما بود. تاریکی بود، آتش میخواست. با نگرانی اینجا آمده میگوید: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» همه اینها را رها کن و از دلت دور کن. دلت شور نزند و خودت را خالی کن. خودت را از حبّ همسر و ترس فرعون خالی کن. یکی از دغدغههایش رویارویی با فرعون بود. بعضی نقلها میگویند: حبّ دنیا و آخرت هرچه هست را از دلت خالی کن. بهشت و جهنم جوار است و اینجا خودش است.
وقتی وارد مکان میشویم، محبتها و تعلقات و آن کثرات را جا بگذاریم. احساس کنیم هرچه بتوانیم سبک برویم و ببینیم در محضر خودش قرار بگیریم، همه اجابت میشود. خدا میخواهد تو را بالاتر ببرد و همه آنها را هم اجابت کند. لذا به موسی کلیم میگوید: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» کفشت را دربیاور. تمام محبت دنیا و آخرت را با من محشور هستی. در محضر هزار اسم الهی میرویم. هزار اسم الهی را برای خودش میخواهیم. هرچقدر انسان علاقهاش به آن اسماء بیشتر باشد، حتی نداند معنی این اسم چیست، الفبای عاشقی است. چیزی که اینجا داده میشود غیر از چیزی است که انسان در حالت عادی میخواهد. اینها از رحمتهای ویژه خدای سبحان است. «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» اینجا وادی مقدس است و نمیشود با تعلقات بیایی. کسی که محبت همسر و فرزند را نداشته باشد نمیتواند وزنه محبت خدا را بزند. وزنه محبت ولایت را هزار برابر که میگوییم، هزاران هزار برابر وزنه محبتی است که انسان با همسر و فرزند زده است. اگر کسی آن را نتوانسته باشد بزند، اینها را اصلاً نمیتواند بزند. لذا وزنه محبت همسر و فرزند و دوست را بزن اما در اینجا نمان. «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ» یعنی تو برتر از این هم هستی. مقامات بیشتری داری.
«وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى» این انشاء است، گوش کن، تحقق پیدا کرد با همین کلام، در آیات دیگری میفرماید، در سوره قصص «فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبارَکَهِ» (قصص/۳۰) اگر ما یکجایی نشستیم یک دعای با حال خواندیم، این بقعه مبارکه میشود. ذکری گفتیم، محبتی به مؤمنی کردیم، بقعه مبارکه است. خدمتی کردیم، اگر اینها متراکم شد این بقعه مبارکتر میشود. هرچقدر خدمت به مردم و محرومین، توجه به خدا زیاد شود، لذا کی مسجد نورانیتر میشود، مسجدی که فعال است، مسجدی که هم عبادت است و هم خدمت است. این مسجد بقعهاش مبارکتر است. وقایعی که ایجاد میشود تأثیرگذارتر است. در ادامه «فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یا مُوسى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» یعنی خدا از چه چیزی با موسی صحبت کرد؟ از شجره صحبت کرد. یعنی شجره کلام را منتقل میکرد، یا نه تجلی الهی از شجره بود. کلام خدا اینطور نبود که لب و دهانی به شجره داده باشد. انسان وقتی توفّی میشود و قبض روح، «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ» در بعضی آیات دارد، ملک الموت توفی میکند. گاهی دارد رسل ما که اعوان و انصار ملک الموت میشوند توفّی میکنند. آیا اینها سه طور توفّی است؟ نه، فقط خدا متوفی است اما بستگی دارد اگر انسان با اسباب محشور باشد، متوفی را رسل میبیند، اگر اسباب را یک واحد ببیند، ملک الموت میبیند. اگر فقط با خدا محشور باشد، خدا را متوفی میبیند. این به رؤیت متوفی است. قائم به ادراک کسی است که الآن توفی میشود. اینجا هم کلام الهی مراتبی دارد. گاهی با انبیاء من وراء حجاب صحبت میکند. گاهی رسول میفرستد و گاهی وحی است و بدون حجاب است. در همه اینها خدا گوینده است. گاهی نبی به لحاظ حکمی که میآید باید واسطه باشد. اینجا «من الشجره» برای این بود که موسی مشغولش کند و طلب داشت و آتش طلب او بود. خدا هم با آن واسطه برای او تجلی کرد. اینجا واسطه بین محجوب کننده و حاجب نبود. با اینکه با درخت بود که کلام دارد.
شریعتی: …«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۲/۲۷
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






