Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
نورباران

جایگاه زن در مکتب اهل بیت علیهم السلام

HazratZeinab-Shahadat_kashani-Jaygah

جایگاه زن در مکتب اهل بیت علیهم السلام

فهرست

۱. «جیهان عامِر» از جایگاه زن در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) می‌گوید

۲. خطبه‌ی ماندگارِ حضرت زینب کبری(علیها السلام)

۳. نقشِ خاصِ حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) و حضرت زینب کبری(علیها السلام)

۴. شجاعتِ حضرت زینب کبری(علیها السلام)

۵. جایگاه رفیع زن

۶. روضه و توسّل


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت ختمی مرتبت(صل الله علیه و آله وسلم) و اهل بیت مکرّم ایشان(علیهم السلام)، بویژه سیّدالشّهداء(علیه السلام)، و سیّدالسّاجدین(علیه السلام)، و عقیله‌ی بنی هاشم دخترِ امیرالمؤمنین(علیه السلام)، زینب کبری(علیهما السلام) صلواتی مرحمت بفرمایید.

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه و عرض تسلیت به پیشگاه مقدّس و مبارک حضرت بقیه‌ الله اعظم روحی و ارواح مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

۱. «جیهان عامِر» از جایگاه زن در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) می‌گوید

یکی از ویژگی‌های مهمّی که مکتب اهل بیت(علیهم السلام) بین ما شیعیان رونق و توسعه و رشد داده و تقویت کرده است این است که زن در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) یک موجودِ «بدلی» و «در آرزوی مرد شدن» نیست، صرفاً منفعل نیست، بدون اینکه بخواهد نقش مردان را کپی کند، فعال است.

یک نویسنده‌ی تونسی به نام «جیهان عامِر» که شیعه هم نیست می‌گوید: زن در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) کنشگر است و کارهای منحصر به فرد می‌کند.

کلاً جایی که نفاق پُررنگ باشد، طوری که تحذیر به اذهان، نهیب به افکار و ضربه‌ی به وجدان‌ها لازم باشد، حضور زن برای بیدار کردنِ وجدانِ جامعه مؤثرتر است.

«جیهان عامِر» می‌گوید: در مکتبِ ما (اهل سنّت) زن یک موجودِ ضعیف است که فقط گریه‌ی منفعلانه از سرِ ضعف دارد، ما نقطه‌ی اوج نداریم؛ اما در مکتبِ اهل بیت(علیهم السلام) یک زن در شام، در جبهه‌ی دشمن خطبه می‌خواند، بعد از حدود هزار و سیصد و هشتاد سال آن خطبه اینطور باقی است!

۲. خطبه‌ی ماندگارِ حضرت زینب کبری(علیها السلام)

من که الآن چند دوربین تصویر مرا ضبط می‌کنند، معلوم نیست دویست سال و سیصد سال و پانصد سال بعد چیزی از این جلسه بماند، با اینکه فیلمبرداری می‌شود و ابزار نگهداری زیاد است، خیلی بعید است که پنجاه سال بعد، یا بیست سال بعد راجع به این سخنِ من حرف زده بشود و محور بشود.

حضرت زینب کبری(علیها السلام) هزار و سیصد و هشتاد سال قبل، مانند امروزی، خطبه خوانده است و این خطبه موجود است. «ابن دحیه کلبی» که از محدثان تراز اول غیرشیعه است و شخصیت بسیار مهمی در قرن هفتم است، می‌گوید: «وَلِزَینَبٍ خُطبَهٌ عَظِیمَهٌ» زینب بنت علی خطبه‌ی عظیمی دارد که در ذُکر و حافظه‌ی محدّثان و مورخان باقی مانده است و تلألو دارد.

۳. نقشِ خاصِ حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) و حضرت زینب کبری(علیها السلام)

در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) اصلاً لازم نیست بانویی بخواهد بگردد و نقشِ مردانه‌ای برای خودش انتخاب کند. اتفاقاً نقش‌هایی بر عهده گرفته است که مردی نمی‌تواند این کار را کند.

اصلاً وجود مبارک زین العابدین(علیه السلام) نشان می‌دهد که آن کاری که حضرت زینب کبری(علیها السلام) می‌توانست انجام بدهد، امام سجّاد(علیه السلام) نمی‌توانست انجام بدهد.

عرض کردم، هر جایی که پرده‌ی نفاق سنگین باشد، کار یک بانوی سلحشور الهی است که به وسط میدان بیاید.

حضرت زین العابدین(علیه السلام) بود، خطبه هم خواند، خطبه‌ی مهمّی هم خواند، اما حرف‌های حساس و خطرناک را حضرت زینب کبری(علیها السلام) فرمود، چون ممکن بود بلافاصله حضرت سجّاد(علیه السلام) را به شهادت برسانند، و امام معصوم موظف است که جان خود را حفظ کند.

این ماجرا مانند ماجرای صدیقه طاهره(علیها السلام) بود، امیرالمؤمنین(علیه السلام) حضور داشت و حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) خطبه‌ی فدکیه خواند و این خطبه ماند. نمی‌شد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن حرف‌ها را بزند، اگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) یک هزارمِ آن حرف‌ها را زده بود اعدام شده بود.

واضح است که شکّی در سلحشوری و شجاعت امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیست، اما این موضوع به عملیات نظامی و اقدام بر علیه امنیت و حکومت بعد از پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) نسبت داده می‌شد و براحتی با این موضوع برخورد نظامی می‌کردند.

آن خطبه‌ای که زهرای مرضیه(علیها السلام) خواند هم همینطور بود، امیرالمؤمنین(علیه السلام)، امیرالتوحید، امیرالبیان، اشرف خطبای عالم بود، اما زهرای مرضیه(علیها السلام) خطبه خواند.

اتفاقاً خطبه‌ی زهرای مرضیه(علیها السلام) را حضرت زینب کبری(علیها السلام) در پنج سالگی روایت کرده است، یکی از راویان خطبه‌ی حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام)، دخترِ ایشان یعنی حضرت زینب کبری(علیها السلام) است.

خود خدای متعال می‌داند که آن خطبه‌ی زهرای مرضیه(علیها السلام) با آن همه سختی، قابل قیاس با سختیِ حضرت زینب کبری(علیها السلام) نیست.

زهرای مرضیه(علیها السلام) در مدینه بود، در حجاب کامل بود، بدون اسارت بود، داغ پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) و ظلم به امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را از پا درمی‌آورد، اما دخترِ او در جایی خطبه خواند که حرمت‌هایی که احیاناً در مدینه نگه داشته می‌شد، نگه داشته نشد، بلکه بی‌ادبی‌هایی هم صورت گرفت که انسان از بیان آن شرم دارد.

«جیهان عامر» که یک زنِ روشنفکرِ تونسی است می‌گوید: ما در مکتب خودمان چنین تصویری از زن نداریم، ما از زن که محورِ اتفاقات مهم هزار ساله باشد چیزی نداریم، اما در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) زن محورِ مباهله است. با اینکه زهرای مرضیه(علیها السلام) هیچ نقش مردانه‌ای هم نگرفته است.

یعنی بین مرد و زنِ شیعه‌ی اهل بیت(علیهم السلام)، اگر زهرای مرضیه(علیها السلام) برتر از اهل بیت(علیهم السلام) نباشد، هیچ کمی ندارد.

نقل است که مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) را بخاطر روایات افضل هم می‌دانست.

البته در این موضوع بین علما اختلاف است و مهم هم نیست که ما بخواهیم بگوییم چه کسی از دیگری برتر است، اما همینکه این گفتگو مطرح است که یک بانو از امامانِ عصرِ خودش عقب نیست، همین کافی است که برای رسیدن به کمال، لازم نیست کسی نقشِ کسی را کپی کند و خودش را در نقشِ کسِ دیگری ببرد، فارغ از توانایی‌ها و خصیصه‌ها.

صدیقه طاهره(علیها السلام) دعایی دارد که خیلی مهم است، هم برای مردان ما و هم برای زنان ما. نقل شده است که ایشان می‌فرماید: اللَّهُمَّ وَ اسْتَعْمِلْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ؛ خدایا! من را برای آن چیزی که خلق کرده‌ای به کار بگیر؛ نه اینکه من ادای کس دیگری را دربیاورم.

۴. شجاعتِ حضرت زینب کبری(علیها السلام)

حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) و حضرت زینب کبری(علیها السلام) از آن نقشِ زنانه‌ی خودشان بیرون نیامدند، اتفاقاً آن را به کمال رساندند، مانند امیرالمؤمنین(علیه السلام) در میدان نبرد شمشیر نزدند، ولی زهرای مرضیه(علیها السلام) برای دفاع از امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حضرت زینب کبری(علیها السلام) برای دفاع از جان حضرت سجّاد(علیه السلام) چند مرتبه نشان دادند که شجاعتشان کمتر نیست. اگر شجاعت حضرت زینب کبری(علیها السلام) از قمر بنی هاشم(علیه السلام) بیشتر نباشد کمتر نیست، منتها ابزار او شمشیر نیست، ابزار او زبانِ برّنده، لسان الله ناطق ایشان است، زبان گویای حق است. لازم نیست حضرت زینب کبری(علیها السلام) وزنه‌ی سنگین بلند کند یا نیزه پرتاب کند، تیر کلمات حضرت زینب کبری(علیها السلام) کاری کرد که

سیّدالشّهداء(علیه السلام) در کربلا این همه خطبه خواند، آن‌ها مقاومت و هلهله کردند، بلکه «وَ یُکَبِّرُونَ بِأن قُتِلت» او را با الله اکبر کشتند، یعنی به نام دین این کار را کردند و ادای دین درآوردند.

اما حضرت زینب کبری(علیها السلام) در شام خطبه خواند، یزید گردن نگرفت و گفت که ما نمی‌خواستیم بکشیم، این عبیدالله ناپاکزاده و وحشی و قصی القلب است و او این کارها را کرده است.

یعنی یزید در مقابل شمشیرِ زبانِ حضرت زینب کبری(سلام الله علیها) و سیّدالسّاجدین(علیه السلام) لال شد، بلکه کوتاه آمد، بلکه به گردن کس دیگری انداخت، در حالی که در تاریخ برای اولین مرتبه بود که یک شخصیت عظیم اینطور در کربلا کشته شد، کاری که صدام نکرده بود. صدام با آن همه پست بودن و دیکتاتور بودن، وقتی می‌خواست علما را ترور کند، معمولاً بعد از نماز صبح که عالم از مسجد به خانه می‌رفت، چند موتورسوار او را ترور می‌کردند و فرار می‌کردند، حکومت هم به گردن نمی‌گرفت.

این‌ها در ابتدا آمدند و در مقابل سیّدالشّهداء(علیه السلام) ایستادند و رسماً در میان روز محاصره کردند و رسماً دستورِ صریحِ حمله دادند و رسماً با ذکری عملیات را شروع کردند، همه چیز علنی بود، چون می‌گفتند ما در حال جنگیدن با دشمن خدا هستیم، حتّی تکبیر می‌گفتند و می‌گفتند ای لشگر خدا سوار شوید، وقتی به حضرت تیر می‌خورد، لشگر عمر سعد تکبیر می‌گفتند. یعنی به نام دین این کارها را می‌کردند. با دین حمله کردند.

خطبه‌های سیّدالشّهداء(علیه السلام) هم در کربلا روی عالم اثر گذاشت، ما را دور یکدیگر جمع کرد، ولی در لشگر عمر سعد چندان اثری نگذاشت.

اما خطبه‌ی حضرت زینب کبری(علیها السلام) در شام که ادامه‌ی ارتشِ سیّدالشّهداء(علیه السلام) بود این کار را کرد.

کمااینکه شاعری به نام «جابر الجابری» برای زین العابدین(علیه السلام) هم می‌گوید:

ما دیده‌ایم که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در جنگ‌ها پیروز شده است، یا پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله وسلم) پیروز شده است، اما با لشگر مردان رزمنده پیروز شدند، «وَ لَم أرَی مِن قَبلِهِ فَارِسً» ما قبل از این پهلوانی را ندیده بودیم که «بِرَکبِ السَّبَایَا» در لشگرِ اسرا «قَضَی فَانتَصَر» بجنگد و پیروز بشود.

۵. جایگاه رفیع زن

یکی از خطرات مسائل تربیتی ما، یا نقاط ضعف جمعیت‌های زنان ما، حمایت از زنان، این است که بدون قدردانی از شخصیت زن، به دنبال این هستند که نقش مردان را برای زنان گدایی کنند، این بخاطرِ ضعفِ نگاه است، چون خیال می‌کند که کأنّه نعوذبالله خدای متعال یک جنس درجه‌ی یک به نام مرد درست کرده است و باقیمانده هم جنس درجه‌ی دو بوده است که زنان هستند، حال اگر این‌ها عُرضه داشته باشند و توانستند بیایند و ادای جنس درجه‌ی یک را دربیاورند.

در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) اینطور نیست، نقش زن، مادر، همسر با چیزی قابل قیاس نیست، حتّی با چیزی که بخواهد جایگزین او شود، حتّی در الگوگیری، حتّی در نقش‌آفرینی!

من قبلاً نگاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) را زیاد گفته‌ام که… شهریار می‌گوید:

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

اما امیرالمؤمنین(علیه السلام) اینطور نمی‌فرماید، این را قبول ندارد، به امام حسن مجتبی(علیه السلام) می‌فرماید: أمّا أخوکَ الحُسَینُ فَهُوَ ابنُ اُمِّکَ؛[۱] در مورد برادرت حسین، او پسرِ فاطمه زهراست، وَ لاَ اَزِیدُ اَلْوَصَاهَ بِذَلِکَ، لازم نیست چیز دیگری بگویم، یعنی هرچه دارد از مادر خود دارد.

در آن نگاهِ امیرالمؤمنین(علیه السلام) لازم نیست کسی برود و نقش بیهوده تعریف کند، همان نقشی که خدا به زن داده است، اوست که ممکن است مرد رزمنده و مرد عالم و ربّانی تربیت کند، و این امر در جای دیگری امکانپذیر نیست، مسیرِ قالب تربیت از آن زنِ پاکِ پاکزاده است.

اینکه شما می‌بینید هر جایی می‌خواهند بگویند یک نفر بد است و بدبخت است و دشمن اهل بیت(علیهم السلام) است، می‌گویند اشکال از مادر است، اگر کسی نقطه‌ی قوّتی هم دارد، می‌گوید:

لاعذب اللّهِ اُمّی اَنَّهَا شَرِبَتْ

حُبّ الْوَصِیّ وغذتنیه بِاللَّبَن

خدا مادرم را رحمت کند که با عشقی که به امیرالمؤمنین(علیه السلام) داشت و جرعه‌نوشِ محبّت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود، به من شیر داد. اگر بخواهد منشأ قائل بشود و اگر بخواهد اصالتی قائل بشود، اتفاقاً… با اینکه در مکتب اهل بیت(علیهم السلام) برای هر دو اصالت قائل است، چون نقش‌ها متفاوت است، اگر او را مجبور کنند، برای زن قائل می‌شود.

زن اگر شرایط خودش را بداند، که در آن جایی که کاری از مردان برنمی‌آید، از سیّدالسّاجدین(علیه السلام)، از سیّدالشّهداء(علیه السلام) و امیرالمؤمنین(علیه السلام)… در مدینه و در شام و در کربلا… اینجا نقشِ زن پُررنگ است، در اینجا زن می‌تواند کاری کند که دیگر شبهه نشود.

می‌توانستند بگویند امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌خواهد بر علیه ما عملیات نظامی کند، بهمین دلیل ما هم وحشیگری کردیم، اما خطبه‌ی یک بانوی باردار، شبهه‌ی یک عملیات نظامی نداشت. صریح‌ترین و تندترین کلماتی که در ده سال اول کسی بر علیه حکومت خلفا گفته است، کلماتِ حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) است.

تعبیر رهبر انقلاب «خطبه‌ی طوفانی و ماندگار» است.

سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف که یک ادیب تراز یک است و خیلی هم ادّعا دارد و بحق هم ادّعا دارد، اصلاً آثار ادبی سیّد مرتضی، مرجع عالمان ما را، که زمان خودش مرجع تقلید بوده است، اولین مرتبه ادبای مصری در مصر چاپ کرده‌اند، یعنی قبل از اینکه شیعیان بخواهند آثار او را چاپ کنند! او متخصص است، یک نفر إن‌قُلت کرده است که بعید است خطبه‌ی فدکیه برای حضرت فاطمه زهرا(علیها السلام) باشد، او جواب می‌دهد و می‌گوید: این خطبه که در اوج فصاحت و بلاغت است، فرزندان ما نسل به نسل حفظ می‌کنند، آن هم از جهت اتقان مبانی و معارف و ادب این خطبه!

خیلی تأسف‌آور است که یک بانو این همه پشتوانه و این همه توانمندی را نبیند و بخواهد نعوذبالله خودش را در نمایش چیزهای دیگری نشان بدهد، نستجیربالله بخواهد چشم مردان را با چیزهای دیگری پُر کند. منظور بنده فقط پوشش نیست.

زن توانمندی این موضوع را دارد که عالم را تکان بدهد و نسلی را جابجا کند، اگر به این موضوع فکر کند، خیلی از اولویت‌های صبح تا شبِ او تغییر می‌کند.

خدای متعال بانوان را جزءنگر و با علاقه‌مندی به زیبایی‌های دنیا قرار داده است، چون کارشان مشکل است، باید لطافت داشته باشند، باید طفل را با مادری تربیت کنند، قاعدتاً نباید مانند مردها زَمُخت باشند، اما این موضوع نباید باعثِ فراموشی بشود، بانوان نباید درس بخوانند که در مدرک از آقایان کم نیاورند، باید درس بخوانند که بتوانند آن نقشِ استثنائی خودشان را ایفاء کنند.

ما در این زمینه خیلی عقب هستیم، گاهی وقتی می‌خواهیم بگوییم بانوان پیشرفت کرده‌اند می‌گوییم مثلاً فلان درصد از کارمندان ما بانوان هستند!

اصلاً عجیب است، انگار ما بجای اینکه به خطبه‌ی استثنائیِ زهرای مرضیه(علیها السلام) استناد کنیم، بگوییم مثلاً (با حفظ احترام برای همه‌ی مشاغل) کارپرداز مسائل مالی یک سوم از مدینه بود! اصلاً این چه ربطی به آن دارد؟

حال مثلاً بانویی وظیفه‌ی خود دانسته است یا شرایط زندگی او اقتضاء کرده است یا مجبور شده است یا هر چیز دیگری که مشغول به کار شده است، این موضوع خارج از آن وظایف اصلیِ آن بانوست. حال اگر شرایط او اقتضاء کرده است و سرپرست خانواده است تفاوت دارد.

اما افتخار در آنجایی است که یک بانویی در آن مسیری که خدای متعال او را خلق کرده است، که کسی نمی‌تواند نقش او را ایفا کند، در آنجا نقش ایفا کند.

هر بانویی که از نقش اصلی خودش فاصله بگیرد، یک خلأ است که هیچ کسی نمی‌تواند جای آن را جبران کند، فلان مسئولیت ساده، مثلاً کارمند بانک شدن… که همه‌ی این‌ها محترم هستند و بنده قصد جسارت ندارم، اما صد نفر می‌توانند آن جا را پُر کنند، اما تربیتِ آدم

مثلاً به طرف می‌گویند: در حال چه کاری هستی؟ می‌گوید: در حال تولید هستیم. مثلاً در حال پرورش گل هستیم. این‌ها بد نیست، اما پرورش یک انسان کاری است است که کسی بجز یک بانوی فرهیخته‌ی مؤمنه‌ی فاضله‌ی بادانشِ موحّد نمی‌تواند انجام بدهد.

کارگر بعضی از کشورهایی که ممکن است از لحاظ فرهنگی قدری پایین‌تر هم قلمداد بشوند، می‌توانند از این کارها کنند… نه اینکه بگویم این‌ها بی‌ارزش است، اما او یک ارزشِ استثنائی است که جایگزین ندارد.

تربیت ابراهیم هادی کار کسی نیست، اداره و بانک و سازمان و فلان معاونت و فلان وزارتخانه نمی‌تواند این کار را کند.

شب گذشته تلویزیون مادر سه شهید را نشان می‌داد، اگر به من می‌گفتند یک دور شیعه‌شناسی را بصورت عملی تدریس کن، می‌گفتم این برنامه‌ی پانزده دقیقه‌ای این مادر را ببینید، و اگر ببینید متوجّه می‌شوید که من چه عرض می‌کنم، اگر صد پدرِ شهید می‌آوردند نمی‌توانستند این کار را کنند. در نهایتِ اقتدار، در نهایتِ امیدواری، در نهایتِ بدهکاری به مردم، در نهایتِ مهربانی

ما این موضوع را می‌توانیم در معصوم ببینیم، و مقیاس کوچک شده‌ی آن را در مادر.

خیلی سخت است که مردها بخواهند به اینجا برسند، باید کسی مانند علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه پیدا بشود که از فضای خودش فاصله بگیرد و این میزان دیگردوست بشود… امام سجّاد(علیه السلام) بشود… البته واضح است که نمی‌خواهم بگویم این بانو مانند امام سجّاد(علیه السلام) است… اما اگر این را نگاه کنید می‌بینید که اصلاً لازم نیست ما نقشی تعریف کنیم، شاید اصلاً تبلیغاتِ ما ایراد داشته است که روی شهادتِ شهید متمرکز شده‌ایم، نه روی پشتِ جبهه‌ی یک شهید. چقدر می‌شود یک شهیدی خودش بدونِ پشت جبهه و بدونِ پشتوانه و… ممکن است استثنایی در کار باشد، بالاخره دست خدای متعال در جاهای دیگر بسته نیست، اما مسیرِ طبیعیِ هدایت و پرورش، خانواده است.

من در خانواده‌های مذهبی هم می‌بینم که وقتی می‌پرسند چه شغلی دارید؟ اگر بگویید جعبه تولید می‌کنم، او را شاغل محسوب می‌کنند، اما اگر بگویند در حال تربیت آدم است، می‌گویند بیکار است!

ان شاء الله خدای متعال ما را بخاطر این نگاه سخیف و ناشکری عظیم ما ببخشد.

انگار کسی طلا کشف کند، این به چشم نیاید، بعد اگر بازیافت زباله کند، به چشم بیاید.

مسلّم است که به این شخص می‌گویند تو گیج هستی، درست است که آن بازیافت زباله سود دارد، اما این شخص طلای ناب کشف می‌کند!

منتها چون انسان‌ها مادّی هستند هم این را می‌بینند و هم آن را، اما اینکه یک نفر یک نسل تغییر بدهد، یک قهرمانی برای یک نسل داشته باشد… این‌ها ساده نیست.

ان شاء الله خدای متعال از این جمعی که امروز تشکیل شده است، مادرانِ سربازِ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پرور قرار بدهد، ان شاء الله لشگری از این جلسه‌ی ما برای نصرتِ امام زمان ارواحنا فداه مهیّا بشود، ان شاء الله خدای متعال ما را شاکرِ داشته‌هایی که خدا به ما داده است قرار بدهد، ان شاء الله خدای متعال ما را راضی به آن بار سنگینی که به دوشمان گذاشته است قرار بدهد.

۶. روضه و توسّل

شما در کربلا هر چه اقتدار از مردان سلحشور سپاه سیّدالشّهداء(علیه السلام) و اهل بیت(علیهم السلام) می‌بینید، شما همان اقتدار را در شرایط سخت‌تر، با نگاهِ سهمگینِ نعوذ بالله تحقیرآمیز دشمنان، آنجایی که در اسارت هستند، از بانوان حرم سیّدالشّهداء(علیه السلام) می‌بینید.

من خیلی تاریخ را جستجو کرده‌ام، نقطه‌ای پیدا نکرده‌ام که انسان بگوید ای کاش دختران و خواهران و همسران حضرت در اینجا این کار را نمی‌کردند که عظمت کربلا حفظ بشود.

خدای متعال شاهد است که خودم را در محضر امام زمان ارواحنا فداه می‌دانم و سعی می‌کنم گزاف نگویم و مبالغه نکنم، هیچ نقطه‌ای که این‌ها آن عظمتِ حماسه‌ی عاشورا را کم کرده باشند وجود ندارد، بلکه افزوده‌اند، بلکه حماسه‌ی حسینی به قبل از عاشورا و بعد از عاشورا تقسیم می‌شود، تا قبل از عاشورا شهادت است و اینکه کسی به زمین بیفتد و بگوید «عَلَیکَ مِنِّی السَّلام یَا أبَا عَبدِالله» و حضرت سرِ او را به دامان بگیرد، سلحشوریِ بعد از عاشورا این است که نیازی نیست سلام بدهند تا حضرت سرِ آن‌ها را به دامان بگیرد، باید جلوی سرِ بریده اقتدار نشان می‌دادند، و اقتدار نشان دادند و شکست نخوردند.

این بی‌بی هم که ما امروز با یاد او نشسته‌ایم و با امید آمده‌ایم و به او توسّل کرده‌ایم، زخم اقتدارِ حضرت زینب کبری(علیه السلام) به تنِ او نشست، وقتی مانند امروز بر یزید وارد شدند

خدای متعال می‌داند که توانِ گفتن را ندارم، امید دارم خدای متعال بخاطر نگفتنِ جملاتی که در ذهن خود دارم به من اجر بدهد، چون می‌ترسم گفتنِ بعضی از حرف‌ها جسارت به محضر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد

بانوانی که تجربه‌ی اختلاط با نامحرم نداشتند، کار به جایی رسید که مردانِ ناپاکزاده آنقدر نزدیک شدند که دست‌ها را به گردن‌ها ببندند، تا توانستند خواستند این بزرگواران را بشکنند، تا توانستند فشار روحی آوردند، اما این‌ها نشکستند، این‌ها می‌دانستند که چه باری به دوششان است، این‌ها می‌دانستند که سیّدالشّهداء(علیه السلام) که از مدینه می‌آید می‌تواند این بزرگواران را به جایی ببرد و پنهان کند یا فراری بدهد، این‌ها لشگرِ پدافند سیّدالشّهداء(علیه السلام) بودند که از آن هجومِ روز عاشورا، از داشته‌های حرمِ حسینی دفاع کنند. وقتی وارد شام شدند بی‌ادبی زیادی صورت گرفت، از اینکه بخواهم بیان کنم معذور هستم و خجالت می‌کشم، نگاه سخیف به این‌ها زیاد شد، نشکستند، زیاد جسارت شد ولی خودشان را نباختند، می‌دانستند در لشگر هستند، لشگرِ کربلا به فرماندهیِ قمر بنی هاشم(علیه السلام) و سیّدالشّهداء(علیه السلام) که جلودار بودند می‌جنگیدند، جلودارِ این بزرگواران هم سرِ مطهّر سیّدالشّهداء(علیه السلام) بود، نگاه نامحرم برای این بزرگواران از سنگی که به سمتشان پرت می‌شد تلخ‌تر بود ولی نشکستند، اقتدارشان نشکست.

این بزرگواران را از منطقه‌ی یهودی‌ها عبور دادند، کاری نبود که این شامی‌های پست بتوانند انجام بدهند و انجام نداده باشند، این‌ها انگار یک عمر تمرین کرده بودند و آماده بودند، جگرهای این بزرگواران می‌سوخت اما نمی‌شکستند، به هدف خود ایمان داشتند.

در ورودی کاخ اتفاقات زیادی افتاد که از آن رد می‌شوم. وقتی وارد مجلس شدند دل حضرت زینب کبری(علیها السلام) که بنا بر گله کردن نداشت شکست، دید زنان و کنیزان یزید را پشت خیمه نشانده‌اند و این طرف نوامیس اهل بیت(علیهم السلام) در حالی که البسه‌ی آن‌ها دون شأن‌شان بود و مناسبِ جایگاه‌شان نبود، مناسبِ حضور در بین این همه آدم نبود…

گاهی اگر ما بخواهیم به یک میهمانی برویم و کفشِ ما قدری خاک داشته باشد یا گرد و غباری بر چادر نشسته باشد، قبل از میهمانی چند مرتبه پاک می‌کنیم که تمیز باشد

این بزرگواران با یک ماه اسارت وارد مجلس شدند، سفرای کشورهای دیگر حضور داشتند، ناموس خدا و رسول را وارد این مجلس کردند

امام رضا(علیه السلام) و امام سجّاد(علیه السلام) نقل کرده‌اند، من توانِ بیان ندارم… خیلی این بزرگواران را مسخره کردند

حضرت زینب کبری(علیها السلام) یک خطبه‌ی طوفانی خواند و یزید را آتش زد، سیّدالسّاجدین(علیه السلام) هم بعد از حضرت زینب کبری(علیها السلام) ادامه داد، یزید کم آورد و گفت: من نمی‌خواستم بکشم، عبیدالله این کار را کرده است… اصلاً همه چیز را از اساس منکر شد.

همه‌ی وجود یزید آتش گرفت، آنجایی که حضرت زینب کبری(علیها السلام) یا سیّدالسّاجدین(علیه السلام) شدّت می‌گرفتند و او را زیر رگبار کلمات له کردند و رسوا شد، چوب‌دستی به دست گرفت… جگرِ بچّه‌ها را سوزاند، ولی در نهایت مقاومت او شکست… او به لب‌های سیّدالشّهداء(علیه السلام) جسارت کرد، ولی در نهایت یزید بود که لب گزید و انصراف داد و گفت که من نمی‌خواستم این کار را کنم، آن ملعونِ پست به دروغ گفت ما نمی‌خواستیم این کار را کنیم و عبیدالله این کار را کرده است، این‌ها را ببرید، این‌ها را محترمانه برمی‌گردانیم… شکست خورد و تحقیر شد

وقتی به خرابه رفتند، همین بی‌بی که اینقدر بی‌ادبی دیده بود و جسارت به سر مطهّر سیّدالشّهداء(علیه السلام) را دیده بود در تلاطم بود، بزرگ‌ترها ساکت بودند ولی تحمّل ایشان تمام شد و جگرِ ایشان می‌سوخت

سرِ خود را در گوشه‌ای از خاک خرابه به زمین گذاشت

جلسه‌ی مادرانه است… مادر تحمّل ندارد که دخترِ او سرش را روی خاک بگذارد… نمی‌دانم خوابید یا نخوابید، وقتی لحظاتی گذشت گفت که دیگر پدر خود را می‌خواهم… تحمّل او تمام شده بود

آن پستِ ملعون که از تیر کلماتِ حضرت زینب کبری(علیها السلام) شکست خورده بود، گفت: صدای چیست؟ گفتند: دخترِ او گریه می‌کند… گفت: الآن از زینب انتقام می‌گیرم، سر را ببرید

دخترِ سیّدالشّهداء(علیهما السلام) تاوانِ کلماتِ زین العابدین(علیه السلام) و زینب کبری(علیها السلام) را داد، این بی‌بیِ سه ساله شهیدِ راهِ تبیین است

آن ملعون گفت: سرِ پدرش را برایش ببرید

خرابه تاریک بود، ظاهراً چشم‌های این دختر هم کم‌سو شده بود، وقتی تشت را مقابل او گذاشتند و روبند را کنار زد، صحنه‌ای دید که عقب عقب رفت و نتوانست تحمّل کند، اما انگار بالاخره تشخیص داد، اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَهً طَیبَهً؛ عطرِ بابا را استشمام کرد، با همان دست‌های بسته‌ی زخمی صورتِ بابا را نوازش کرد، مَنِ الَّذِی أیتَمَنِی.

 

سخنران: حجت الاسلام حامد کاشانی

تاریخ ارائه: ۲۷ مرداد ماه ۱۴۰۲


[۱]. الأمالی شیخ مفید، جلد ۱، صفحه۲۲۰

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *