Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه پنجم: به صورت یکپارچه 958 متن تولیدی نفاق

نفاق ۵ ؛ نفاق اجتماعی

nefagh-05

نفاق ۵ ؛ نفاق اجتماعی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱- اهمیت نفاق اجتماعی

۱/۱- ولایت ستیزی

حدود سه ماه بیشتر از بیعت با امیرمؤمنان «على» (علیه‌السلام) نگذشته بود که تحمّل عدالت آن حضرت بر گروهى از مستکبران، سخت و ناگوار آمد و مخالفت‌ها از سوى آنان شروع شد. «معاویه» در شام پرچم مخالفت را برافراشت و حاضر به پذیرش بیعت نبود و براى رویارویى با حضرت آماده جنگ مى‌شد.
على (علیه‌السلام) به فرمانداران خود در سه شهر «کوفه» و «بصره» و «مصر» نامه نوشت تا نیروهاى جنگى خود را براى مقابله با «معاویه» اعزام دارند. در این گیر و دار «طلحه» و «زبیر» به بهانه سفر عمره، راهى «مکّه» شدند و در «مکّه»، «عایشه» را که از بیعت با آن حضرت ناراضى بود با خویش همراه کردند و به‌عنوان خونخواهی عثمان به سمت «بصره» حرکت نمودند.
این دو همراه با «عایشه» در ماه ربیع الثّانى سال ۳۶، شهر «بصره» را با نیرنگ تصرف کرده و با گمراه ساختن مردم «بصره» براى خود بیعت گرفتند و شکاف دیگرى در پیکر جامعه اسلامى وارد ساختند.
امیر مؤمنان (علیه‌السلام) که از این امر به‌ خوبی آگاه بودند، با همان لشکرى که براى دفع توطئه شامیان آماده کرده بود به‌ سوی «بصره» حرکت کردند و نامه‌اى به فرماندار «کوفه» «ابوموسی اشعرى» براى تقویت این سپاه نوشتند ـ گرچه ابوموسى به نداى امام پاسخ مثبت نداد ولى در نهایت حدود نه هزار نفر از «کوفه» به سوى امام حرکت کردند ـ و در ماه «جمادى الثانی» دو لشکر با هم روبه‌رو شدند و به نقل «تاریخ یعقوبی» این جنگ تنها چهار ساعت طول کشید. لشکر «طلحه» و «زبیر» در هم شکست و از آنجا که براى تحریک مردم بصره، «عایشه» همسر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را بر شترى سوار کرده بودند، این جنگ «جنگ جمل» نامیده شد. مقاومت لشکر مخالف، در اطراف شتر «عایشه» بسیار سرسختانه بود. امام (علیه‌السلام) فرمودند: «تا شتر سرپاست جنگ ادامه خواهد یافت، شتر را پى کنید» چنین کردند و شتر از پا درآمد و جنگ به پایان رسید. «طلحه» و «زبیر» هر دو به قتل رسیدند (طلحه در میدان جنگ به‌ وسیله یکى از هم‌ رزمانش یعنى مروان، و زبیر در بیرون صحنه) و روز اوّل «ماه رجب» بود که امیر مؤمنان على (علیه‌السلام) «عایشه» را به خاطر احترام پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) محترمانه به مدینه فرستاد.
حضرت على (علیه‌السلام) پس از جنگ جمل وارد بصره شدند و به مسجد بزرگ شهر بصره، درآمدند. مردم، نزد ایشان گِرد آمدند. حضرت بر فراز منبر رفتند و به حمد و ستایش خدای متعال پرداختند و بر پیامبر (صلى الله علیه و آله) درود فرستادند. سپس مردم بصره را مذمت کردند و فرمودند: (اى اهل بصره) شما لشکریان زن (عایشه) بودید، شما پیروان چهارپا ـ یعنى شتر عایشه ـ بودید تا زمانى که شتر صدا مى‌کرد و نعره مى‌کشید، به صداى او پاسخ مى‌دادید و جنگ مى‌کردید امّا همین که شتر پى شد، فرار کردید.[۱]
بعد حضرت با سه توصیف، علت ستیزه‌جویی مردم بصره با ولایت را مطرح می‌کنند: اخلاق شما پست و پیمان‌هایتان بی‌اعتبار و گسسته و دین شما نفاق و دورویى است[۲]. نفاقی که ظاهرتان اسلام و دفاع از همسر پیامبر بود و باطنتان قیام بر ضدّ حکومت اسلامى و جانشین به حقّ پیامبر و همسویى با نفاق‌افکنان شام.
اول مظلوم عالم، حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) به همه مؤمنین و محبین ولایت و عصمت و طهارت (علیهم‌السلام) هشدار می‌دهند به این‌که که مواظب نطفه کثیف نفاق باشید که اگر در وجود آدمی پدیدار شود و رشد کند، نه‌تنها او را در کنار ولی خدا قرار نمی‌دهد بلکه در مقابل ولایت و همسوی با دشمن ولایت قرار می‌دهد؛ همانند مردم بصره که به خاطر نفاقشان در مقابل امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) ایستادند. نه یک نفر، نه دو نفر بلکه یک امت، یک اجتماع دست به دست هم دادند و در برابر ولایت شمشیر کشیدند.
خب همین امر اهمیت بحث امشب را بالا می‌برد. بحث درباره نفاق و علائم و نشانه‌هایش در اجتماع است تا بدانیم چه آسیب‌هایی و چه نشانه‌هایی از نفاق ممکن است در اجتماع باشد که اگر درمان نشود آن اجتماع را مقابل ولایت و مقابل امام زمان (علیه‌السلام) قرار می‌دهد.
در شب‌های گذشته به توفیق الهی و به عنایت ویژه مولایمان امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام) بعد از بیان ماهیت و عوامل نفاق، نشانه‌های نفاق را در دو سطح شخصی و خانوادگی مطرح کردیم. امشب به فضل الهی مهم‌ترین نشانه‌های نفاق در اجتماع را عرض خواهیم کرد، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

۲- نشانه‌های نفاق

۲/۱- اولین نشانه نفاق در سطح اجتماع، کمک به اهل فسق است.

از صدر اسلام تا به حال موارد بسیار زیادی دیده شده که منافقین کمک‌رسان اهل فسق و کمک‌رسان اهل کفر و ظلم بودند. خدای متعال در آیه ۱۳۹ سوره نساء می‌فرمایند: منافقان کسانی هستند که کافران را به جاى مؤمنان، سرپرست و دوست خود انتخاب مى‏کنند.[۳]
در زمان جاهلیت مردى بود به نام «ابو عامر» که آیین نصرانیت را پذیرفته بود و در سلک راهبان درآمده بود و از عبّاد و زهّاد به شمار می‌رفت و نفوذ وسیعى در طایفه «خزرج» داشت. هنگامى که پیامبر (صلى الله علیه وآله) به مدینه هجرت کردند و مسلمانان گرد او را گرفتند و کار اسلام بالا گرفت، ابو عامر که خود روزى از بشارت دهندگان ظهور پیامبر (صلى الله علیه وآله) بود، اطراف خود را خالى و مریدان خود را از دست رفته دید و به مبارزه با اسلام برخاست و از مدینه به سوى کفّار «مکّه» گریخت و از آن‌ها براى جنگ با پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) استمداد جست و از قبائل عرب دعوت کرد.
ابو عامر قسمتى از نقشه‌هاى جنگ «احد» را بر ضد مسلمین رهبرى می‌کرد. او بعد از احد نامه‌اى براى منافقان مدینه نوشت و به آن‌ها نوید داد که با لشکرى از روم به کمکشان خواهد آمد و مخصوصاً توصیه و تأکید کرد که مرکزى براى او در مدینه بسازند تا کانون فعّالیّت‌هاى آینده او باشد. از آنجا که ساختن چنین مرکزى در مدینه به نام دشمنان اسلام عملاً امکان‌پذیر نبود، منافقان برای کمک و خدمت به ابو عامر بهتر دیدند که در زیر نقاب مسجد و به‌عنوان کمک به بیماران و معذوران، این برنامه را عملى سازند.
بنابراین نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمدند و عرض کردند: به ما اجازه بدهید مسجدى در میان قبیله بنى سالم (نزدیک مسجد قبا) بسازیم تا افراد ناتوان و بیمار و پیرمردان از کار افتاده در آن نماز بگزارند و همچنین در شب‌هاى بارانى که گروهى از مردم توانایى آمدن به مسجد شما را ندارند، فریضه اسلامى خود را در آن انجام دهند. این در موقعى بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) عازم جنگ تبوک بودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) به آن‌ها اجازه دادند، ولى آن‌ها اضافه کردند: آیا ممکن است شخصاً بیایید و در آن نماز بگذارید؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: من فعلاً عازم سفرم، هنگام بازگشت به خواست خدا به آن مسجد مى‌آیم و در آن نماز مى‌گزارم.
هنگامى که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از تبوک بازگشتند، نزد او آمدند و گفتند: اکنون تقاضا داریم به مسجد ما بیایید و در آنجا نماز بگذارید و از خدا بخواهید به ما برکت دهد و این در حالى بود که هنوز پیامبر (صلی الله علیه و آله) وارد دروازه مدینه نشده بودند. در این هنگام بود که خدای متعال به پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: عده‌ای منافق مسجد ضِرار را به ‌چند منظور ساختند: ضربه زدن به اسلام، ترویج بی‌دینی، ایجاد تفرقه بین مسلمانان و درست کردن مکانی مخفی برای افراد تبهکاری‌ که با خدا و رسولش در مُحاربه‌اند. سفت ‌و سخت هم قسم می‌خوردند «منظوری جز خدمت نداریم» ولی خدا شهادت می‌دهد که آن‌ها دروغ‌گویند.[۴] و به دنبال آن پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور دادند مسجد را آتش بزنند و بقایاى آن را ویران کنند و جاى آن را محلّ ریختن زباله‌هاى شهر کنند.
منافقین از خدمت به اهل کفر و اهل فسق دریغ نمی‌کردند و در همه دوران‌ها کمک‌رسان ظالم و فاسق بودند. مایه تأسف است که چنین نشانه‌ای در جامعه شیعی هم باشد و افراد مؤمن جامعه شیعی از روی غفلت، امدادرسان دشمن باشند.
امروزه افرادی در میان ما دل در گرو غربی‌ها دارند و چشم به آثار غربی‌ها دوخته‌اند و کالاهای خارجی به هر دلیلی برایشان جذاب‌تر است تا حدی که تولیدکنندگان داخلی مجبورند از برندهای خارجی برای لباس‌ها و دیگر تولیداتشان استفاده کنند. این افراد روحیه منافقانه دارند و بدانند این عملکرد، کمک به کفار در تولید اسلحه، پرورش تروریست و کشتن مسلمانان و اسلام هراسی است.

۲/۲- دومین نشانه نفاق در سطح اجتماع، ایجاد یأس و نا امیدی است.

نا امیدی سم مهلک جامعه است و اگر در جامعه گسترش یابد، حرکت جامعه را کند می‌کند و جلوی پیشرفت جامعه را می‌گیرد. امام علی (علیه‌السلام) فرمودند: ناامیدی موجب کوتاهی در عمل است، جلوی حرکت و پیشرفت را می‌گیرد.‏[۵]
اهل نفاق، انگیزه دیگران را برای پیشرفت، حل مسئله، روابط اجتماعی، موفقیت، تحول، یادگیری و دستیابی به اهداف زندگی از بین می‌برد.
خدای متعال در بیان یکی از اوصاف منافقین در قرآن می‌فرمایند: منافقین و افراد بیماردل (ایمان ضعیف) مُدام می‌گفتند: «آن وعده پیروزی که خدا و رسولش به ما داده بودند، وعده سرِ خرمن بود» و گروهی از همان منافق‌ها گفتند: «آهای مردم مدینه، دیگر جای ماندن در جبهه نیست؛ برگردید خانه‌هایتان» (در برابر این انبوه دشمن کارى از شما ساخته نیست، خودتان را از معرکه بیرون بکشید و خود را به هلاکت و زن و فرزندتان را به دست اسارت نسپارید).[۶]
در جنگ احزاب که در سال پنجم هجرت واقع شد قرار شد اطراف مدینه خندقی حفر شود. در اثناى حفر خندق که مسلمانان هر یک مشغول کندن بخشى از خندق بودند، به قطعه سنگ سخت و بزرگى برخورد کردند که هیچ کلنگى در آن اثر نمى‏کرد. به پیامبر (صلی الله علیه و آله) خبر دادند و پیامبر شخصاً وارد خندق شدند و در کنار سنگ قرار گرفتند و کلنگى را به دست گرفتند و نخستین ضربه محکم را بر مغز سنگ فرود آوردند. قسمتى از آن متلاشى شد و برقى از آن جستن کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) تکبیر پیروزى گفتند و مسلمانان نیز همگى تکبیر گفتند.
بار دوم ضربه شدید دیگرى بر سنگ فرود آوردند و قسمت دیگرى در هم‏ شکست و برقى از آن جستن نمود. پیامبر تکبیر گفتند و مسلمانان نیز تکبیر گفتند.
سرانجام پیامبر سومین ضربه را بر سنگ فرود آوردند و برق جستن کرد و باقیمانده سنگ متلاشى شد، حضرت باز تکبیر گفتند و مسلمانان نیز صدا به تکبیر بلند کردند. سلمان از این ماجرا سؤال کرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
در میان برق اول، سرزمین «حیره» و قصرهاى پادشاهان ایران را دیدم و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آن‌ها پیروز مى‏شوند! و در برق دوم قصرهاى سرخ‌رنگ شام و روم نمایان گشت و جبرئیل به من بشارت داد که امت من بر آن‌ها نیز پیروز خواهند شد! در برق سوم قصرهاى صنعا و یمن را دیدم و جبرئیل باز به من خبر داد که امتم باز بر آن‌ها پیروز خواهند شد، بشارت باد بر شما اى مسلمانان! منافقان نگاهى به یکدیگر کردند و گفتند: چه سخنان عجیبى! و چه حرف‌های باطل و بی‌اساسی! او از مدینه دارد سرزمین حیره و مدائن کسرى را مى‏بیند و خبر فتح آن را به شما مى‏دهد، در حالى که هم اکنون شما در چنگال یک مشت عرب گرفتارید (و حالت دفاعى به خود گرفته‏اید) و چه خیال باطل و پندار خامى! منافقین با القای یأس و ناامیدی دست به تضعیف روحیه رزمندگان زدند.
این روحیه‌ی اهل نفاق است که در جامعه ایجاد ناامیدی کنند، به جرئت می‌توانم بگویم کسی که مسلمان باشد، شیعه باشد و از چنین روحیه‌ای برخوردار باشد بداند که در وجودش شالوده نفاق رخنه کرده و عملکردش منافقانه است؛ پدر و مادری که به فرزندشان می‌گویند «درد و بلای فلانی توی سرت بخورد، تو هیچ چیز نمی‌شوی!» دارند فرزندشان را ناامید می‌کنند؛ معلمی که به شاگردش بگوید «تو درس‌خوان نمی‌شوی، سربار اجتماع می‌شوی و در جامعه یک عنصر بی‌فایده می‌شوی» شاگردش را ناامید می‌کند؛ سخنرانی که بر بالای منبر مخاطبش را ناامید کند؛ آن مسئول و سیاست‌مدار داخلی که مردم جامعه را ناامید کند و بگوید در صورت عدم مذاکره با غربی‌ها و آمریکایی‌ها به بن‌بست می‌رسیم و بیچاره می‌شویم؛ آن عده‌‍‌‌ای که با عدم حمایت از تولیدکننده، تولیدکننده را ناامید می‌کنند؛ کسی که به دوستش می‌گوید «این‌قدر درس نخوان، در این جامعه دیگر کسی برای علم و دانش تره هم خورد نمی‌کند» یا «این‌قدر کار نکن، در جامعه‌ای که این همه موانع برای کسب و کار هست، کار کردن بی‌فایده است»، همه این رفتارها و گفتارها منافقانه است.
البته یکی از عوامل القای ناامیدی توسط برخی از افراد، اشتباه در نوع نگاه است. کسی که نوع نگاهش به اطراف و پیرامونش زیبا نباشد، نگاهش طلبکارانه و بدبینانه باشد، علاوه بر این‌که خودش امیدوار نیست، دیگران را هم ناامید می‌کند.
بهترین راه درمان برای چنین افرادی مطالعه است. خوب است انسان از فرصت‌هایش به‌ خوبی استفاده کند و بینش خودش را با مطالعۀ کتاب تنظیم کند. من خواهش می‌کنم نهج‌البلاغه را با ترجمۀ دشتی مطالعه کنید؛ اول حکمت‌ها و بعد نامه‌ها و سپس خطبه‌ها را. بسیار تأثیرگذار است، نوع نگاه آدم را تصحیح می‌کند.
ان‌شاءالله خدا به همۀ ما توفیق دهد به‌گونه‌ای باشیم که مانند شهدا، مانند سردار دل‌ها شهید حاج قاسم سلیمانی امید دهنده باشیم و سیرۀ عملی‌مان، رفتارمان و زبانمان انقلاب اسلامی را زنده نگه دارد.

۲/۳- نشانۀ سوم: شایعه‌پراکنی

سومین نشانۀ نفاق در سطح اجتماع، یکی از آفات بزرگ زبان آدمی است؛ چیزی که به تعبیر علماء، عامل اصلی هتک آبروی مؤمن است. چیزی که خدمتگزاران را دلسرد مى‌کند و اعتماد عمومی را که مهم‌ترین سرمایه یک جامعه و عامل اتحاد مردم و عامل حرکت به سوی کارهای بزرگ است، از بین می‌برد؛ یعنی شایعه‌سازی و شایعه‌پراکنی.
در صدر اسلام هنگام اعزام مسلمانان به جبهه و جهاد در راه خدا، یکی از برنامه‏های منافقان مدینه این بود که خبرهای نادرست را به‌وسیله مسلمانان سست‏ ایمان، در شهر منتشر می‏کردند که خانواده‏های رزمندگان را مضطرب و مسئولان تدارک در پشت جبهه را نگران می‏ساختند؛ آنگاه با نشر اراجیف در جبهه، نا آرامی اهل مدینه را به رزمندگان می‏رساندند تا آنان نیز نگران شوند.
خدای متعال در آیۀ ۸۳ سورۀ نساء، به این عملکرد خبیث از ناحیۀ منافقین، اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: و هنگامی که (منافقین) خبری از پیروزی یا شکستِ رزمندگان به دستشان برسد (بدون تحقیق از صحت و سقم آن)، فوری بین مردم پخش می‌کنند.[۷]
در تاریخ اسلام، این‌گونه اعمال از سوی منافقین بیشتر به چشم می‌خورد، یکی از آن موارد، شایعه‌پراکنی منافقین در جنگ تبوک بود.
تبوک، دورترین نقطه‏اى بود که پیامبر (صلى‌الله‌علیه‌و‌آله) در نبردهایشان راهى آن شدند. تحرّک‏هاى منافقان در آستانه حرکت به سوى تبوک و حوادثى که رخ داده بود، به روشنى نشان مى‏داد که منافقان براى ضربه زدن به حکومت نوبنیاد پیامبر خدا، در جستجوى فرصت‏اند و این غیبت طولانى، موقعیت مناسبى براى آنان است.
از این رو، با آن‌که پیامبر (صلى‌الله‌علیه‌وآله)، محمّد بن مسلمه را جانشین خود در مدینه قرار داده بودند، على (علیه‌السلام) را در مدینه گذاردند و به او فرمودند: چاره‏اى نیست، جز آن‌که یا من بمانم یا تو.
و فرمودند: مدینه جز با من یا تو سامان نمى‏یابد.
همین امر، توطئه منافقان را نقش بر آب کرد. حضور على (علیه‌السلام)، لرزه بر اندام منافقان و توطئه‏گران افکند و آنان را از این‌که بتوانند در مدینه حرکتى کنند، مأیوس ساخت. از این رو، منافقین آهنگ دیگرى ساز کردند.
تبوک، تنها جنگى بود که على (علیه‌السلام) بر اساس تصمیم پیامبر خدا و به دلیلى که ذکر شد، در آن، شرکت نمی‌کردند. منافقان، شایعه‏ ساختند که على (علیه‌السلام) با وجود اشتیاقِ پیامبر خدا به شرکت او در نبرد، از جنگ و همراهى پیامبر (صلى الله علیه و آله) سرباز زده است. على (علیه‌السلام) به محضر پیامبر خدا شتافتند و جریان را با ایشان در میان گذاشتند و پیامبر (صلى الله علیه و آله)، جمله جاودانه و شکوهمندِ «آیا خشنود نمى‏شوى از این‌که براى من همچون هارون براى موسى باشى، جز آن‌که پیامبرى پس از من نیست؟» را در شأن على (علیه‌السلام) بیان کردند.
و با این بیان، هم توطئه منافقان در نطفه خفه شد و هم یکى از درخشان‌ترین مناقب على (علیه‌السلام؟ در پیش ‏دید مردمان، رقم خورد.
شایعه‌سازی و شایعه‌پراکنی از ابزار اساسی منافق برای پیشبرد اهدافش، و منش و رفتار اهل نفاق است.
امروزه به دلیل وجود گروه‌ها و کانال‌های متفاوت و متنوع در فضای مجازی و هم‌چنین فراگیری آن در میان مردم، بسیاری از اخبار، ارتباطات خانوادگی و اجتماعی و حتی خریدها از طریق فضای مجازی صورت می‌گیرد. فضای مجازی جزء تفکیک‌ناپذیر زندگی ما شده است. متأسفانه در کشور ما به دلیل عدم آموزش صحیح و آگاهی بخشی به خانواده‌ها، به راحتی اطلاعات رد و بدل می‌شود بدون اینکه درستی یا نادرستی اخبار و اطلاعات ارسالی مدنظر قرار گیرد. آب دریا هرچه بیشتر نوشیده شود بیشتر ایجاد عطش مى‏کند، شایعه هم به خاطر لذت کاذبی که دارد بیشتر این دست و آن دست می‌شود.
اگر اطلاعات و اخبار و آماری که در این بستر بی‌حد و مرز، به دست ما می‌رسد بدون تحقیق و بررسی، منتشر کنیم، حتی اگر مسلمان هم باشیم، قطعاً بدانیم این نوع رفتار منافقانه است و نشان‌دهندۀ رگه‌های نفاق در وجود ما است. متأسفانه در جامعه ما همین شایعات توسط بچه شیعه‌ها منتشر می‌شود در حالی که اطلاع ندارند با پخش شایعات رگه‌های نفاق را در وجودشان تقویت می‌کنند.
وجود شایعه از بلاهاى بزرگى است که دامن‌گیر جامعه مى‏شود و مانع پیشرفت و موفقیت و پیروزی آن می‌شود و چه‌بسا جامعه را به شکست و تباهی می‌کشاند.
خداوند در قرآن شایعه را عامل مهم در شکست‌های نظامی برمی‌شمارند[۸]. در جنگ احد شایعه کردند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) یعنی رهبر دولت و فرمانده نظامی ایشان که محور حاکمیت و اقتدار اسلامی است، کشته شده است. چنین شایعه‌ای صفوف منسجم و به هم پیوسته مؤمنان را از هم پاشید و مؤمنان هر یک از سویی گریختند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را با امیر مؤمنان (علیه‌السلام) و چند نفر دیگر تنها گذاشتند.
برای دور ماندن از شایعه‌پراکنی، امیر مؤمنان علی (علیه‌السلام) می‌فرمایند: هرگز) عِرض و آبروى خود را هدف تیرهاى سخنان مردم قرار مده و تمام آنچه را از این و آن مى‌شنوى براى مردم بازگو مکن، زیرا این کار براى آلودگى تو به دروغ کافى است.[۹]
هر زمان خبری را شنیدید و یا خواستید خبری را تکرار کنید این داستان را در ذهن خود داشته باشید:
در یونان باستان سقراط به دلیل خرد و درایت فراوانش مورد ستایش بود. روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود، با هیجان نزد او آمد و گفت: سقراط می‌دانی راجع به یکی از شاگردانت چه شنیده‌ام؟ سقراط پاسخ داد: لحظه‌ای صبر کن.
قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تو می‌خواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است پاسخ دهی.
مرد پرسید: سه پرسش؟ سقراط گفت: بله درست است. قبل از اینکه راجع به شاگردم با من صحبت کنی، لحظه‌ای آنچه را که قصد گفتنش را داری امتحان کنیم. مرد گفت: ایرادی ندارد.
سقراط گفت: اولین پرسش «حقیقت» است. به مرد گفت: کاملاً مطمئنی که آنچه را که می‌خواهی به من بگویی حقیقت دارد؟ مرد جواب داد: نه، فقط در موردش شنیده‌ام.
سقراط گفت: بسیار خوب، پس واقعاً نمی‌دانی که خبر درست است یا نادرست.
دومین پرسش «خوبی» است. به مرد گفت: آنچه را که در مورد شاگردم می‌خواهی به من بگویی خبر خوبی است؟ مرد پاسخ داد: نه، برعکس … سقراط ادامه داد: پس می‌خواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی در مورد آن مطمئن هم نیستی بگویی؟ مرد کمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.
سقراط ادامه داد: و اما پرسش سوم «سودمند بودن» است. آنچه را که می‌خواهی در مورد شاگردم به من بگویی برایم سودمند است؟
مرد پاسخ داد: نه، واقعاً … سقراط نتیجه‌گیری کرد: اگر می‌خواهی به من چیزی را بگویی که نه حقیقت دارد و نه خوب است و نه حتی سودمند است پس چرا اصلاً آن را به من می‌گویی؟
اگر می‌خواهیم از شفاعت شهدا بی‌بهره نباشیم و روز قیامت در برابر شهدا که با خون پاکشان به جامعه اسلامی لباس عزت و امنیت پوشانیدند، شرمنده نباشیم، نسبت به نشر اطلاعات و اخباری که صحت و سقم آن برای ما مشخص نیست پرهیز کنیم و دقت کنیم، انشاءالله.

۲/۴- چهارمین نشانه نفاق در سطح اجتماع، بی‌حیایی است.

امام صادق (علیه‌السلام؟ می‌فرماید: یکی از نشانه‌های نفاق، بی‌حیایی است.[۱۰]
شخص منافق به خاطر این‌که ایمان ندارد، حیا هم ندارد. امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: حیا از ایمان است. [۱۱]ایمان نباشد، اعتقاد سالم نباشد، حیا هم نیست.‏
منافق نه حیای در گفتار دارد، نه حیای در نگاه و نه حیای در عمل، و از انجام هر منکری ابایی ندارد بلکه از آن بدتر، تشویق و امر به منکر هم می‌کند.
خدای متعال در قرآن می‌فرمایند: مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروه‌اند! آن‌ها امر به منکر و نهى از معروف مى‏کنند.[۱۲]
گرایش منافق، گرایش به بی‌حیایی و بی‌شرمی است و متأسفانه چقدر بی‌حیایی در جامعه زیاد شده است؛ دشنام دادن و فحاشی راحت شده است؛ غیبت کردن نقل و نبات محافل شده است؛ عکس پروفایل بدون حجاب رایج شده است؛ در میدان امام در سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران (۲۲ بهمن) دختران با پوشش نامناسب در برابر چشمان نامحرم سوار بر اسب و دوچرخه می‌شوند؛ دیدن فیلم‌های مهیج و محرک به همراه خانواده عادی شده است؛ در ماه مبارک رمضان در ملأ عام به راحتی روزه‌خواری می‌شود؛ سیگار کشیده می‌شود؛ شوخی با نامحرم زیاد است؛ جوک‌های زشت و شرم‌آور پیامک می‌شود؛ فیلم‌ها و سریال‌هایی ساخته می‌شود که به راحتی ترویج بی‌حیایی می‌کند؛ مسئولی که جلوی دوربین نماز می‌خواند ولی جای دیگر و زمان دیگر پارتی‌های شبانه می‌گیرد به‌گونه‌ای که گرداننده پارتی‌ها خانواده‌ و آقازاده‌هایشان هستند و این‌گونه موارد بسیار زیادند. اگر آدمی دقت نکند و اعمالش را به دقت حسابرسی نکند، نطفه نفاق را در وجودش تقویت می‌کند و به بی‌حیایی مبتلا می‌شود و روزی کارش به جایی می‌رسد که به جای این‌که یاری‌دهنده اسلام باشد، در مقابل اسلام و ولایت می‌ایستد.
خدا نکند روزی شرمنده خون شهدایمان باشیم و عاقبتمان حسرت و پشیمانی باشد.
رفقا یک نکته ارزشمند عرض کنم و همه شما مؤمنین و ولایت‌مدار عصمت و طهارت (علیهم السلام) را به خدای متعال می‌سپارم.

انشاء الله خدای متعال توفیق سالم زیستن و خوب زندگی کردن را به همه عطا کند، به برکت دعای رَبِّ أَدْخِلْنی‏ مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی‏ مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی‏ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیرا.

منابع:

[۱] «کُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأَهِ وَ أَتْبَاعَ الْبَهِیمَهِ»«رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ»خطبه۱۳ نهج البلاغه

[۲] «أَخْلَاقُکُمْ دِقَاقٌ وَ عَهْدُکُمْ شِقَاقٌ وَ دِینُکُمْ نِفَاقٌ»؛خطبه ۱۳  نهج البلاغه

[۳] «الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ»؛[نساء،۱۳۹]

[۴] «وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى‏ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ.»[توبه،۱۰۷]

[۵] «فِی الْقُنُوطِ التَّفْرِیطُ»؛[بحار الأنوار : ۷۷/۲۱۱/۱.]

[۶] «وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً * وَ إِذْ قالَتْ طائِفَهٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا …»[احزاب،۱۲و ۱۳]

[۷] «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ»؛ [نساء،۸۳]

[۸] وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِکُمْ ۚ وَمَنْ یَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئًا ۗ وَسَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ [آل عمران،۱۴۴]

[۹] «لَا تَجْعَلْ عِرْضَکَ غَرَضاً لِنِبَالِ الْقَوْلِ وَ لَا تُحَدِّثِ النَّاسَ بِکُلِّ مَا سَمِعْتَ بِهِ، فَکَفَى بِذَلِکَ کَذِباً»؛ نهج البلاغه نامه ۶۹

[۱۰] «عَلَامَهُ النِّفَاقِ الْوَقَاحَه»؛مصباح الشریعه المنسوب للإمام الصادق (علیه السلام)  جلد : ۱  صفحه : ۱۴۴

[۱۱] «الْحَیَاءُ مِنَ الْإِیمَان»؛مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ج ۱، ص ۴۹۳

[۱۲] «الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَ یَنهوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ»؛ [توبه،۶۷]

 

 

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *