Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه اول: به صورت یکپارچه 937 متن تولیدی نفاق

نفاق ۱ ؛ تعریف و اهمیت نفاق

nefagh-01

نفاق ۱ ؛ تعریف و اهمیت نفاق

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱.اهمیت نفاق

انسان خیّری که به اکثر خیریه‌ها کمک می‌کند، هنگامی که گدایی پشت درب منزل ایشان می‌آید و کمک می‌خواهد، کمک نمی‌کند، دست رد به سینه‌اش می‌زند. به ایشان گفته می‌شود شما که دست به خیرتان خوب است و به خیریه‌ها کمک می‌کنید، چرا گدایی که می‌آید پشت درب منزلتان، به او کمک نمی‌کنید؟ در پاسخ می‌گویند: کمک من به خیریه‌ها به خاطر این است که کمک‌هایم به دست نیازمند واقعی می‌رسد، کسی که در حقیقت ندارد و زندگی‌اش در تنگنا قرار گرفته باشد، اما آن شخصی که پشت درب منزل می‌آید، چون روراست نیست و در واقع نیازمند نیست و با اینکه توانایی کار را دارد می‌تواند کسب درآمد کند اما تنبلی می‌کند و گدایی را شغل خودش قرار داده است، کمک من به دست او نمی‌رسد.
خدای متعال هم همین‌طور است، درخواست کسی را به اجابت می‌رساند و رحمت ویژه‌اش را شامل حال کسی می‌کند که مؤمن واقعی باشد، بنده خالص و رو راست خداوند باشد اما کسی که صاف و صادق نباشد، ظاهر و باطنش یکی نباشد، دوگانگی در رفتار داشته باشد، خداوند خواسته‌اش را برآورده نمی‌کند.
شخصی خدمت امیر مؤمنان (علیه‌ السلام) آمد و از عدم استجابت دعا شکایت کرد و گفت با اینکه خداوند فرمودند دعا کنید و من اجابت مى‌کنم چرا ما دعا مى‌کنیم و به اجابت نمى‌رسد؟! حضرت در پاسخ فرمودند: قلب و فکر شما در هشت چیز خیانت کرده‏ به همین جهت دعایتان مستجاب نمی‌شود، موردی را حضرت می‌فرمایند: خداوند به شما دستور دشمنی با شیطان را دادند و فرمودند: همانا شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن بگیرید، اما شما در حرف و سخن با او دشمنی کردید و به سبب مخالفت (با امر الهی) با او (شیطان) دوستی نمودید[۱].

یعنی چون رفتارتان نفاق‌گونه است و ظاهر و باطنتان یکی نیست، دعایتان مستجاب نمی‌شود. امشب بحث من در مورد نفاق است، نفاقی که اگر در وجود آدمی باشد، دعای شخص به اجابت نمی‌رسد.
امام سجاد (علیه‌ السلام) فرمودند: گناهانى هستند که دعا را رد مى‌کنند و به اجابت نمی‌رسند. یکی از این گناهان رفتار منافقانه با برادران دینی است.[۲]
مگر می‌شود مستجاب شود دعای کاسب یا تاجری که دست به دعا بردارد و بگوید خدایا این بنده، فقط امیدش به توست و به غیر تو امیدی ندارد، از آن طرف هم کلاه سر مردم بگذارد و در معامله، طرف مقابلش را فریب دهد؟! مگر می‌شود مستجاب شود دعای طلبه یا روحانی که بگوید خدایا تنها تو را عبادت می‌کنم و عهد می‌بندم که برای دینت تلاش ‌کنم، اما از آن طرف درس نخواند و بدون مطالعه و تلاش علمی برای بندگان خدا سخنرانی کند؟! مگر می‌شود مستجاب شود دعای معلمی که پول می‌گیرد تا خدمتگزاری کند اما در تدریسش، در کارش، کم می‌گذارد؟! آقایی که در حضور دیگران به مادر خانمش احترام می‌گذارد اما در غیاب او غیبتش را می‌کند، مگر می‌شود دعای او در حق فرزندانش به اجابت برسد؟! خانمی که در حضور دیگران به خواهر شوهرش احترام می‌گذارد اما در غیاب او غیبتش را می‌کند مگر می‌شود دعای او در حق فرزندانش به اجابت برسد؟!
امشب به توفیق الهی می‌خواهم در مورد نفاقی صحبت کنم که علاوه بر اینکه دعایش مستجاب نیست، در دنیا متحیر و سرگردان است. نمی‌داند چه کند و قدم در چه مسیری بگذارد که موفق شود.
قرآن در آیه ۱۵ سوره بقره در مورد منافقین می‌فرمایند: خدا آنان را مسخره مى‏کند و آنان را در طغیانشان نگه مى‏دارد تا به‌کلی سرگردان شوند.
و در آیه ۱۷ سوره بقره سرگردانی اهل نفاق را با یک مثل بیان فرموده اند: حالِ این منافقان مانند حال کسانی است که آتشی روشن کرده‌اند تا در بیابان تاریک، راه را پیدا کنند؛ ولی وقتی اطرافشان را آتش روشن کند، خدا روشنایی‌شان را خاموش می‌کند؛ و در تاریکی‌هایی رهایشان می‌سازد که دیگر چشم چشم را نمی‌بیند، یعنی سرگردان می‌شوند، نمی‌دانند چه کنند و در چه مسیری قدم بردارند.[۳]
جوانی که نمی‌داند در چه رشته‌ای ثبت‌نام کند یا اینکه نمی‌داند تشکیل خانواده بدهد یا ندهد یا اگر بخواهد ازدواج کند نمی‌داند همسر آینده‌اش چه ملاک‌هایی باید داشته باشد تا بتواند با او زندگی کند؛ پدر و مادری که نمی‌دانند چگونه فرزندانشان را تربیت کنند تا برای خودشان و جامعه افتخارآفرین باشند؛ عالمی که نمی‌داند با علمش چه برنامه‌ای را داشته باشد، چه کند؛ زن و شوهری که نمی‌دانند چه کنند که آرامش‌بخش همدیگر باشند؛ مسئولی که برای برون‌ رفت مشکلات جامعه یا بحران اقتصادی نمی‌داند چه کند و موارد دیگر، بدانند که شاید این حیرانی ناشی از وجود رگه‌های نفاق در درون آدمی باشد.
نفاق چه رذیله سخیفی است که علاوه بر دو پیامد بیان‌شده، پیامد دیگرش، بی‌اعتمادی مردم نسبت به شخصِ منافق شناخته شده است.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) فرمودند: کسی که نفاقش بیشتر شود، موافقت و دوستی‌اش پذیرفته نیست.[۴]
کسی که عاقل باشد، دوری از شخص منافق را مبنای ارتباط خود قرار می‌دهد، شاعر چه خوب سروده است:

دوری ز برادر منافق بهتر
پرهیز ز یار ناموافق بهتر
خاک قدم یار موافق حقا
از خون برادر منافق بهتر
مولوی

بسیاری تلاش می‌کنند اعتماد مردم را نسبت به خودشان جلب کنند، کاسب تلاش می‌کند اعتماد مشتریانش را جلب کند، پدر و مادر دوست می‌دارند دوست خوبی برای فرزندانشان باشند، چقدر خانم خانه تلاش می‌کند اعتماد شوهرش را به خودش سوق دهد، چقدر آقای خانه دوست می‌دارد همسرش به او اعتماد داشته باشد، برای مبلغ مهم است که مردم به او اعتماد داشته باشند، همه این موارد بسته به این است که از روحیه نفاق و منافق گری به دور باشند و بی‌اعتمادی و محرومیت از ارتباط اجتماعی بدترین آسیب اجتماعی نفاق است. حضرت آیت الله ابوالحسن مهدوی عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه موقت اصفهان داستانی را نقل می‌کردند، قریب به این مضمون که شخصی رسید خدمت ما و گفت: پدر ما که با شما رفت و آمد دارد و در صف اول نماز جماعت پشت سر شما به نماز می‌ایستد، با شما، با برادران نمازگزار می‌گوید، می‌خندد، محبت می‌کند اما مدت‌ بسیار زیادی است که نسبت به خانواده‌اش بدی می‌کند، فحاشی می‌کند، حتی من که پسرش هستم و سعی می‌کنم احترامش را داشته باشم، در منزل تحقیرم می‌کند، ناسزا می‌گوید، انگار نه انگار که ما خانواده او هستیم، پاره تن او هستیم، انگار ما دشمن او هستیم، به‌طوری‌که همه ما از دستش عاصی شده‌ایم، دیگر تحملمان به آخر رسیده، چون از شما حساب می‌برد، اگر لطف بفرمایید روزی را به منزل ما تشریف بیاورید و مقداری پدرم را موعظه بفرمایید، شاید تغییری حاصل شود.
آیت الله مهدوی فرمودند: روزی ما سرزده رفتیم منزل ایشان، هنگامی که زنگ منزل ایشان را زدیم، پسرشان، همان کسی که از پدرشان گله داشت، درب را باز کردند، وقتی ما را دید بسیار خوشحال شد، سریع رفت به پدرشان اطلاع داد. پدر این خانواده با خوشحالی به استقبال ما آمد که با محبت زیاد ایشان وارد خانه شدیم و بعد از مصافحه و گفتگو و احوال‌پرسی دیدم ایشان با احترام صدا زدند و گفتند پسر عزیزکم لطفاً چایی را بیاورید و وقتی آن پسر با سینی چای وارد اتاق شد، دیدم این پدر سراپا قد در مقابل فرزندش ایستاد، دست نوازش را بر سرش کشید و او را کنار خودش نشاند، خیلی تعجب کردم و این صحنه را که دیدم زبانم بند آمد و چیزی در این مورد به پدر نگفتم و چند دقیقه بعدش از منزل خارج شدم.
فردای آن روز همان پسر خدمت ما رسید و گله کرد که چرا دیشب به پدر ما چیزی نگفتید. ماجرای دیشب را که گفتم، آن پسر گفت: حاج آقا، در برابر هر غریبه‌ای رفتارش با ما محبت‌آمیز است، اما در منزل جور دیگری است.
در بسیاری از خانواده‌ها این نوع رفتار شنیده می‌شود.
رفقا این رذیله این‌قدر نفرت‌انگیز است که باید انسان هر لحظه برای عاقبتش دست به دعا بردارد و بهتر است همین الان در حق همدیگر دعا کنیم و عرض کنیم پروردگارا به حق مقربین درگاهت وجود ما را از رذیله نفاق مصون بدار.
در این شب بابرکتی که در خدمت شما بزرگواران هستم می‌خواهم بحثم را با دو نکته ارزشمند بیان کنم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

۲- منافق کیست؟؟؟

نکته اول اینکه: نفاق به چه معناست؟ به چه کسی منافق گفته می‌شود؟
نفاق یعنی دو چهرگی، اینکه انسان جوری باشد و طور دیگری ارائه دهد، همانند ضرب‌المثل ما ایرانی‌ها که برای نشان دادن نفاق شخص می‌گویند: فلان شخص، با گرگ دنبه می‌خورد و با چوپان گریه می‌کند.
در اصطلاح اسلامی یعنی یک چهره‌اش ایمان است، چهره دیگرش کفر و کسی که در دل مخالف اسلام است اما ادعا می‌کند که به اسلام اعتقاد دارد، منافق است.
کشاورزانی که برای زراعت به صحرا و بیابان می‌روند، روی سطح زمین، یک سری لانه‌های موش صحرایی را می‌بینند و آن گودال‌هایی است که موش‏ها حفر می‏کنند و وقتی از زیر زمین به سطح آن نزدیک می‏شوند، لایه نازکی از خاک را باقی می‏گذارند تا سوراخ مشخّص نشود و در هنگام خطر بتوانند آن لایه را کنار بزنند و فرار کنند، عرب به آن لانه‌ها «نافقاء الیربوع» می‌گوید، منافق هم همین‌طور است، در باطن کافر است، تمایل به کفر دارد؛ ولی پوششی از اسلام به خود گرفته و هر جا خطری را حس کند، به اسلام متمسّک می‏شود.
خدای متعال در آیه ۱۴ سوره بقره می‌فرمایند: منافقین وقتی با مؤمنین روبه‌رو می‌شوند، می‌گویند: «اسلام آورده‌ایم»، ولی همین‌که با دوستان شیطان‌صفتِ خود تنها می‌شوند، می‌گویند: ما با شماییم، فقط آن‌ها را دست انداخته‌ایم![۵]
این به معنی همان ایمان ظاهر همراه با کفر باطن است که مساوی است با نفاق، همانند معاویه و بقیه خلفا که با پوشش اسلام بر جامعه حکومت می‌کردند و اهداف خود را پیش می‌بردند.
البته نفاق به این معنا، مرتبه نهایی و بالای نفاق است که بسیار خطرناک است و چه بسیار مؤمنینی در طول تاریخ بودند که با ورود نطفه نفاق در وجودشان و بی‌توجهی نسبت به آن و تکرار عمل منافقانه، عاقبتشان شد انکار خداوند متعال و مخالفت با اسلام در باطن و همراهی با مؤمنین در ظاهر و خدا نکند، ذره‌ای نفاق در قلب یکی از ما باشد.
مولایمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با بیانشان این آژیر خطر را برای همه مؤمنین روشن کردند و فرمودند: نفاق ابتدا به صورت نقطه‌ای سیاه در قلب ظاهر می‌شود، و هر چه نفاق بیشتر شود، آن نقطه بزرگ‌تر می‌گردد و هنگامی که نفاق به مرحله کمال رسید، دل به‌کلی سیاه می‌شود.[۶]
اگر خدای‌نکرده در وجود شخص با ایمان، ذره‌ای از نفاق وارد شود، یعنی هرگونه دوگانگى ظاهر و باطن، دوگانگی در نیت، گفتار و عمل را داشته باشد، گرچه به‌اصطلاح اسلامی منافق نیست، اما از رگه‌های نفاق برخوردار است که باید بسیار بترسد.
ان‌شاءالله شب‌های آینده زنده باشیم و بتوانیم خوب خدمت‌رسانی کنیم، مزین بفرمایید فضای جلسه را به ذکر بی‌نظیر صلوات بر محمد و آل محمد.

۱.۲ تفاوت نفاق وتقیه

نکته دوم این است که: ممکن است کسی سؤال بپرسد که شما گفتید نفاق یعنی دورویی، نفاق یعنی ظاهر و باطنت فرق داشته باشد، خب تقیه هم از همین مدل است و اگر نفاق بد است و مذمت شده چرا یکی از دستورات اسلام رعایت تقیه است در حالی که این هم نفاق است، چون گفتار و کردار تقیه کننده برخلاف عقیده باطنی اوست و چنین حالتی نفاق است: با زبان هایشان چیزی می گویند که در دل‌هایشان نیست.[۷]
در جواب می‌گوییم: نفاق درست نقطه مقابل تقیّه است، منافق در ظاهر ایمان نشان میدهد و در باطن کافر است[۸]، کسى که در باطن به مبانى اسلام اعتقاد ندارد یا در آن تردید دارد و متزلزل است، ولى در میان مسلمین اظهار اسلام مى‌کند، اما تقیه برعکس است؛ یعنی در تقیه انسان «یظهر الکفر و یبطن الإیمان» است، کسی که در باطن اعتقاد صحیح به اسلام دارد، منتها تابع نظر برخی از تند روان وهّابى که همه مسلمین را جز خودشان، کافر مى‌دانند و براى آن‌ها خط و نشان مى‌کشند و تهدید مى‌کنند، نیست؛ هرگاه فرد با ایمان عقیده خود را براى حفظ جان و مال و ناموس خود، برای حفظ جان هم‌مذهب خود، از این گروه متعصّب کتمان کند، تقیّه است.
استاد شهید مطهری می‌فرمایند: تفاوت نفاق با تقیه، همانند تفاوت دام انداختن با سپر گرفتن است، نفاق برای به دام انداختن دیگری است که اگر انسان صراحت به خرج دهد، او راه خود را می‌گیرد و می‌رود، اما تقیه برای حفظ مال و جان خود است که اگر صراحت به کار برده شود، طرف مقابل ضربه خود را وارد می‌آورد.
عمار، پدرش یاسر، مادرش سمیه، صهیب، بلال و خباب، تازه‌مسلمانانی بودند که زیر شکنجه شدید کفار و مشرکان بودند. یاسر و سمیه تا آخرین دم مقاومت کردند و اولین و دومین شهدای اسلام شدند. عمار، در زیر شکنجه‌ها، طاقت نیاورد و آنچه مشرکان می‌خواستند را بر زبان آورد.
این خبر در بین مسلمانان منتشر شد. عده‌ای عمار را محکوم کردند و گفتند: عمار از اسلام بیرون رفته و کافر و مشرک شده است.
پیامبر خدا ‌(صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله) که عمار را می‌شناخت به دفاع از او پرداختند و فرمودند: چنین نیست، عمار از فرق سر تا نوک پا مملو از ایمان است و ایمان با گوشت و خونش آمیخته شده است.
پس از مدتی عمار گریه‌کنان خدمت رسول خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله) آمد. حضرت فرمودند: چه شده است؟ عمار عرض کرد: یا رسول الله بسیار بد شد، مشرکان دست از سرم بر نداشتند، تا نسبت به شما جسارت کرده و از بت‌هایشان به نیکی یاد کردم. پیامبر خدا (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله) اشک‌های عمار را پاک کردند و فرمودند: اگر باز هم تو را شکنجه کردند، آنچه می‌خواهند بر زبان آور (و جانت را نجات بده). در این هنگام آیه ۱۰۶ سوره نحل نازل شد:
آن‌هایی‌که بعد از اسلام آوردن، دوباره به خدا کافر شوند و با میل و رغبت، بی‌دینی را در آغوش بگیرند، به خشم خدا گرفتار شده و عذابی شدید نصیبشان می‌شود[۹]. اما خشم و عذاب خدا به آنانی نمی‌رسد که دلشان به ایمان قرص باشد؛ ولی زیر فشار و شکنجه، مجبورشان کنند که به‌ زبان چیزی بگویند.
قبل از اینکه نکته سوم را خدمت شما رفقای ولایت‌مدار عرض کنم وجودتان را منور بفرمایید به ذکر صلوات بر محمد و آل محمد.

۳. راه پیشگیری از نفاق

نکته سوم دغدغه همه ما مؤمنین است: چه کنیم که خودمان و فرزندانمان، از نطفه کثیف نفاق به دور باشیم؟
پدران، مادران، رفقای مؤمن، امشب می‌خواهم دو راهکار اساسی برای دور ماندن از نفاق مطرح کنم؛ دو راهکاری که اگر خالصانه و برای خداوند باشد، از نفاق که هیچ، حتی از کوچک‌ترین رویکرد نفاق در امان خواهید ماند.

۱.۳ توجه به خداوند

راهکار اول برای دور ماندن از روحیه نفاق، توجه به خداوند با تمام وجود و در تمام حالات است. ذکر کثیرى که در همه اعمال و رفتار انسان تجلی پیدا کند، به هنگام عبادت با حضور قلب و اخلاص؛ به هنگام نعمت با یاد خدا و شکرگزاری؛ به هنگام گرفتاری و مشکلات با صبر و شکیبایی و غیره سپر محکم آدمی در برابر تیرهای مسموم نفاق است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: کسی که خدا را بسیار یاد کند، برای او دو برائت‌نامه نوشته می‌شود: برائت از آتش جهنم و برائت از نفاق.[۱۰]
استاد شیخ حسین انصاریان می‌فرمودند: هند بسیار وسیع است، شبه‌قاره است؛ جمعیت آن از یک میلیارد بیشتر است. این‌طور که در بررسى‌ها نوشته‌اند، مردم هند وابسته به پانزده میلیون دین هستند. خداوند یک دین بیشتر ندارد، آن هم اسلام است، از زمان حضرت آدم (علیه السلام) دین خدا اسلام بوده است و تا قیامت نیز همین است، این پانزده میلیون دینى که در هندوستان حاکم است، تماماً ساخت بشر است.
مسافری که از ایران به هند رفته بود، نقل می‌کرد: من چون مدتى باید در هند مى‌ماندم، کارهاى خرید، آشپزى و خوراکم را خودم انجام مى‌دادم. روزى براى خریدن گوشت به مغازه قصّابى رفتم. نمى‌دانستم این قصّاب مسلمان نیست؛ چون نباید مسلمان از کافر گوشت بخرد، چون که ذبح آن‌ها صحیح نیست، ولى با ظاهر که نمى‌شد فهمید این شخص در چه دینى است. در نوبت ایستادم. هر کسى هر مقدارى گوشت مى‌خواست، خرید.
من مى‌دیدم این قصّاب قبل از اینکه گوشت هر کدام را بکشد، برمى‌گردد و پرده سفیدى را ذرّه‌اى کنار مى‌زند و بعد دوباره مى‌آید، گوشت‌ها را مى‌کشد و تحویل مشترى مى‌دهد. نوبت من که شد هندى را یاد گرفته بودم. به او گفتم: چرا هر مشتری‌ای مى‌آید و گوشت مى‌خواهد، مى‌روى این پرده سفید را کنار مى‌زنى؟ گفت: من بت‌پرست هستم. شکل بتى را که مى‌پرستم، درست کرده‌ام و آنجا پشت پرده روى طاقچه گذاشته‌ام. مى‌روم و بت را نگاه مى‌کنم و با نگاه به او حواسم جمع مى‌شود که بت به من مشرف است و عمل مرا مى‌بیند، لذا خجالت مى‌کشم که در ترازو و گوشت‌فروشی تقلّب کنم و کلاه سر مردم بگذارم.
اگر کسى در همه امور زندگى خود، خدا را یاد کند و خدا را ناظر بر اعمال خود ببیند، آیا دیگر تخلف مى‌کند؟ مال مردم را مى‌برد؟ ظلم و معصیت مى‌کند؟ خیانت می‌کند؟ نه.
انسان‌های صالح، شهدا و کسانی که به‌خوبی از آن‌ها یاد می‌کنیم، در سیره زندگی‌شان از روحیه نفاق و رفتار نفاق‌گونه به دور بودند، چرا که همیشه به یاد خداوند بودند، دائم ذکر می‌گفتند، بدون اینکه لقلقه زبانشان باشد. یاران باوفای سیدالشهدا (علیه السلام) که در برابر ولی خدا به نفاق نپرداختند و مانند بقیه اصحاب نبودند که در شب عاشورا ولی خدا را تنها گذاشتند، در شب و روز عاشورا به ذکر و یاد خداوند مشغول بودند که سید بن طاووس می‌گوید: زمزمه آن‌ها در حال رکوع و سجده و قیام و نشستن مانند زمزمه زنبوران عسل شنیده می‌شد[۱۱]، آن‌ها آخرین شب عمر خود را به دعا و مناجات با معبود خویش سپری می‌کردند.
رفقا بیاییم از همین امشب برای خودمان، برنامه‌ریزی کنیم و در طول روز زبانمان را به گفتن ذکر معطر کنیم؛ ذکری که برای خدا باشد، خالصانه باشد به‌ویژه ذکر صلوات که امام صادق (علیه السلام) فرمودند: شنیدم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که فرمودند: با صدای بلند بر من صلوات فرستید زیرا که نفاق و دورویی را برطرف می‌کند.[۱۲]
ان‌شاءالله خدای رحیم توفیق گفتن ذکر صلوات در طول روز به همه‌ی ما عطا فرمایند.

۲.۳نماز جماعت

راهکار دوم برای دور ماندن از روحیه نفاق، روایتی است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: کسى که چهل روز نماز خود را با جماعت و با درک تکبیر اول نماز، انجام دهد، خداوند دو برائت را براى او مقرر مى‌سازد: ۱ ـ برائت از آتش دوزخ، ۲ ـ برائت از نفاق.[۱۳]
نماز جماعت با پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله) برپا شده بود. یکی از مسلمانان مدینه نیز در نماز شرکت می‌کرد اما در عین حال که نماز می‌خواند، گناه نیز می‌کرد. این مطلب را به پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله) خبر دادند، پیامبر (صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله) فرمودند: قطعاً نماز او سرانجام باعث می‌شود که روزی فرا رسد که او از کارهای ناشایست دست بردارد.[۱۴]
امام صادق علیه‏السلام فرمودند:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) طبق معمول برای ادای نماز صبح با جماعت، وارد مسجد شدند. پس از نماز به پشت سر نگاه کردند و دیدند عده‏ای از مسلمین برای نماز نیامده‏اند، نام آن‌ها را به زبان آوردند و فرمودند: آیا این افراد در نماز شرکت نمودند؟ حاضران گفتند: خیر. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: آگاه باشید، بر افراد منافق، نمازی سخت‏تر از نماز عشاء و نماز صبح نیست. اگر آن‌ها پاداش بسیار نماز صبح و عشاء را با جماعت درمی‌یافتند، گرچه چهار دست و پا باشد، خود را به جماعت می‏رساندند.
متأسفانه امروزه، نماز جماعت غریب واقع شده است. صدای اذان را می‌شنود، از کنار مسجد هم عبور می‌کند، اما بی‌توجه است. اگر همین اثر نماز جماعت که موجب دوری از نفاق است خوب درک شود، روزی نمی‌شود که نماز جماعت را ترک کند حتی اگر دستش بند باشد و مشغول کار باشد.
و السلام علیکم و رحمه الله

منابع:

[۱] «إنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً»؛«فَعَادَیْتُمُوهُ بِلَا ثَوْلٍ وَ وَالَیْتُمُوهُ بِلَا مُخَالِفَهً»؛ (۶). بحار الأنوار، ص ۳۷۷.

[۲] «الذُّنوبُ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ».«النِّفاقُ مَعَ الاِخْوانِ»معانی الاخبار، شیخ صدوق، دار الکتب الاسلامیه، ص ۲۷۱.

[۳] «اللَّهُ یَسْتهَزِئُ بهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فىِ طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ»؛«مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَارًا»«فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ» «وَ تَرَکَهُمْ فىِ ظُلُمَاتٍ لَّا یُبْصِرُونَ» [بقره،۱۵ و۱۷]

[۴] «مَنْ‏ کَثُرَ نِفَاقُهُ‏ لَمْ یُعْرَفْ وِفَاقُه»؛‏غرر الحکم ج۱ ص۵۹۸

[۵] «وَ إِذَا لَقُواْ الَّذِینَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا»؛«وَ إِذَا خَلَوْاْ إِلىَ‏ شَیَاطِینِهِمْ قَالُواْ»؛«إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نحَنُ مُسْتهَزِءُونَ»؛[بقره،۱۴]

[۶]  «إِنَّ النِّفَاقَ لَیَبْدُو فِی الْقَلْبِ لُمْعَهً سَوْدَاءَ»؛«کُلَّمَا ازْدَادَ النِّفَاقُ ازْدَادَ ذَلِکَ السَّوَادُ»؛«فَإِذَا اسْتَکْمَلَ‏ النِّفَاقَ‏ اسْوَدَّ الْقَلْبُ کُلُّه »؛ اللمع، ص ۱۳۰.

[۷] «یَقولونَ بِاَلسِنَتِهِم ما لَیسَ فی قُلوبِهِم». [فتح،۱۱]

[۸] «یظهر الإیمان و یبطن الکفر»جامـع البیان: ۳|۱۵۳

[۹] «مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئن بِالْایمَانِ وَ لَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ».[نحل،۱۰۶]

[۱۰] «مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً کُتِبَتْ لَهُ بَرَاءَتَانِ بَرَاءَهٌ مِنَ النَّارِ وَ بَرَاءَهٌ مِنَ النِّفَاقِ» [ الکافی : ۲ / ۵۰۰ / ۳ عن داود بن سرحان

[۱۱] «لَهُمْ‏ دَوِیٌ‏ کَدَوِیِ‏ النَّحْلِ‏ مَا بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِد»؛ لهوف،سید ابن طاووس

[۱۲] «ارْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ بِالصَّلَاهِ عَلَیَّ فَإِنَّهَا تَذْهَبُ بِالنِّفَاقِ»؛[الکافی : ۲ / ۴۹۳ / ۱۳.]

[۱۳]  «مَنْ‏ صَلَّى‏ أَرْبَعِینَ‏ یَوْماً فِی الْجَمَاعَهِ یُدْرِکُ التَّکْبِیرَهَ الْأُولَى کُتِبَ لَهُ بَرَاءَتَانِ بَرَاءَهٌ مِنَ النَّارِ وَ بَرَاءَهٌ مِنَ النِّفَاقِ»؛(بحارالانوار، ج ۸۸، ص ۴)

[۱۴] «ان صلاته تنهاه یوما»:تفسیر مجمع‌البیان

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *