امام رضا و رأفت ؛ تفاوت آن با رحمت
۱۴۰۰-۰۳-۲۷ ۱۴۰۲-۰۷-۲۲ ۱۰:۴۷امام رضا و رأفت ؛ تفاوت آن با رحمت

امام رضا و رأفت ؛ تفاوت آن با رحمت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
۱. امامرضاعلیهالسلام و رأفت
شهید دستغیبره در کتاب داستانهای شگفت نقل میکند: «حیدر آقاتهرانی گفت: چند سال قبل، روزی در رواق مطهر حضرترضاعلیهالسلام مشرّف بودم؛ پیرمردی را که از پیری خمیده و موی سر و صورتش سفید و ابروهایش بر چشمانش ریخته بود دیدم؛ حضور قلب و خشوعش مرا متوجه او ساخت.
وقتی که خواست حرکت کند، دیدم از حرکت کردن عاجز است. او را در بلندشدن یاری کردم. آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش برسانم. گفت: حجرهام در مدرسه خیرات خان است. او را تا منزل همراهی کردم و سخت مورد علاقهام شد؛ به طوری که همه روزه میرفتم و او را در کارهایش یاری میکردم. نام و محل و حالاتش را پرسیدم. گفت: نامم ابراهیم است و از اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب میدانم.
او ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرترضاعلیهالسلام مشرّف میشوم و مدتی توقف کرده، باز به عراق برمیگردم.
در جوانی که هنوز اتومبیل نبود دو مرتبه پیاده مشرف شدهام. در مرتبه اول سه نفر جوان که با من همسن بودند و رفاقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم، مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و اینکه نمیتوانستند با من مشرّف شوند، سخت افسرده و نگران بودند. هنگام وداع با من گریستند و گفتند: تو جوانی و سفر اول پیاده و به زحمت میروی؛ حتماً مورد نظر واقع میشوی؛ حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امامعلیهالسلام نموده و در آن محل شریف، یادی هم از ما بکنی.
بعد از خداحافظی به سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرّف شدم. پس از زیارت در گوشهای از حرم نشستم و حالت بیخبری بر من عارض شد.
در آن حالت دیدم حضرترضاعلیهالسلام به دست مبارکش رقعههایی به تمام زوار، از مرد و زن، حتی به بچهها میدادند. چون به من رسیدند، چهار رقعه به من مرحمت فرمودند.
پرسیدم چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟ فرمود: یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت. عرض کردم: این کار، مناسب حضرتت نیست. خوب است به دیگری امر فرمایید تا این رقعهها را تقسیم کند.
حضرت فرمود: این جمعیت همه به امید من آمدهاند و خودم باید به آنها برسم. پس از آن یکی از رقعهها را گشودم. دیدم چهار جمله در آن نوشته شده بود: «برائه من النار و امان من الحساب و دخول فی الجنه و أنا بن رسول الله صلی الله علیه و آله؛
خلاصی از آتش جهنم و ایمنی از حساب و داخل شدن در بهشت؛ منم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله.»
خدا را شاکریم که در ایام دهه کرامت که متعلق است به امامرضاعلیهالسلام دور همدیگر جمع شدهایم و در جشن میلاد امام رئوف شرکت کردهایم. امیدواریم که از دریای رأفت امام رئوف، امامرضاعلیهالسلام ، استفاده بکنیم. البته این رأفت نه فقط در دنیا بلکه در آخرت هم دیده خواهد شد.
یکی از مصادیق این رأفت را میتوان در پاسخی که حضرت به زائرین خود، در قبال زیارت، میدهند دانست.
آنحضرت فرمود: «مَنْ زَارَنِی عَلَی بُعْدِ دَارِی وَ شُطُونِ مَزَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِی ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّی أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَایَرَتِ الْکُتُبُ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِیزَان»؛ هر کس مرا زیارت کند روز قیامت در سه جا نزد او خواهم آمد تا از ترسهای آن سه جا رهایش سازم: اول هنگام دادن نامه اعمال به دست راست یا چپ، دوم نزد صراط، و سوم نزد میزان.»[۱]
این جلسه یکی از القاب حضرت ثامنالحجج، علیبنموسیالرضاعلیهالسلام را محور بحث خودمان قرار میدهیم. امامرضاعلیهالسلام معروف و مشهور هستند به امام رئوف. در زیارتنامه آن حضرت میخوانیم: «السَّلَامُ عَلَی الْإِمَام الرَّءُوف.»
چرا میخواهیم در این مورد صحبت کنیم؟
۲. ضرورت شناخت امامعلیهالسلام
این شناخت و معرفت، چراغ راه شیعیان و عاشقان حضرت است. درست است که مکتب تشیع، مکتب عشق و دلدادگی است؛ اما تقویت شناخت و معرفت نسبت به خاندان نبوت امری است که خود آن عزیزان از شیعیان خویش خواستهاند؛ چرا که عشق بدون شناخت به تنهایی نمیتواند سازنده و نجاتبخش باشد. این معرفت است که به انسان ثبات قدم در مسیر و قدرت و بینش تشخیص حق از باطل میدهد.
چه بسیار کسانی که معرفت به جایگاه و مقام و القاب و صفات اهلبیتعلیهمالسلام نداشتند و باعث ظلم به آنها شدند. کسی که معرفت ندارد یا درست از آن استفاده نمیکند مثل انسان بیسوادی است که یک گوشی موبایل اندروید داشته باشد. البته من از محضر اهلبیتعلیهمالسلام عذرخواهم که اینطور مثال میزنم.
انسان بیمعرفت یا استفاده نمیکند یا کم استفاده میکند؛ مثل بچهای که با پولتوجیبیاش فقط خوراکی میخرد و به فکر آینده و سرمایهگذاری نیست و یا اینکه خدایناکرده بد استفاده میکند. چه بسیار انسانهای بیمعرفتی که دشمنی نداشتند؛ اما چون معرفت نداشتند امام را تنها گذاشتند یا به امام ظلم کردند.
نمونههای زیادی از این دست در تاریخ دیدهایم. مشهور است که وقتی امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: «سلونی قبل ان تفقدونی» از من هر چه میخواهید بپرسید قبل از اینکه در میان شما نباشم، یکی از صحابه مشهور پرسید تعداد موهای سر من چقدر است؟ البته حضرت فرمودند: به خدا قسم میدانم، ولیکن کجا است برهان آن! یعنی از کجا بر تو معلوم کنم که عددش همان است که من میگویم.
این نشانه بیمعرفتی است. مبادا ما نسبت به اهلبیتعلیهمالسلام اینطور باشیم. بعضی افراد وقتی میروند زیارت امام جوری با امام صحبت میکنند که معلوم است معرفت ندارند؛ گاهی با این زیارت به امام بیاحترامی میکنیم.
پس باید امام را بشناسیم؛ هم جایگاه امام را و هم راه امام و بیانات امام و سیره امام و القاب و صفات امام را. البته به اندازه درک و فهم و ظرفیت خودمان وگرنه شناخت تام و تمام اهلبیتعلیهمالسلام برای ما محال است، محال.
این جلسه در مورد رأفت امامرضاعلیهالسلام صحبت میکنیم. انشاءالله که بیشتر از قبل بتوانیم رأفت امام هشتم باشیم.
۳. معنای رأفت و تفاوت آن با رحمت
خداوند متعال در قرآن کریم دو بار خودش را رئوف نامیده :« وَاللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد.» [۲] و هشت بار رئوف را در کنار رحیم یاد کرده است مانند این فراز که میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ.»[۳]
معلوم میشود رحمت با رأفت فرق میکند. رأفت یعنی چه؟ مهربانی. خب رحمت به چه معنا است؟ آن هم یعنی مهربانی. پس تفاوت بین رأفت و رحمت در چیست؟
رأفت به معنای دلنازکی و رقت قلب و نرمی دل و مهربانی است.
۳.۱. رقت در رأفت بیشتر از رحمت است
طریحی در مجمعالبحرین میگوید: «تفاوت رأفت با رحمت که آن نیز به معناى نازکدلی آمده، در این است که رقت قلب در رأفت بیشتر از رقّت قلب در رحمت است.
من بچه خودم را دوست دارم. بچه دوستم را هم دوست دارم؛ اما معمولاً ما بچههای خودمان را با رقت بیشتری دوست داریم.
محبت یک رئوف مثل مهر یک پدر به بچه خودش است نه به فرزند دوستش.
کسی که در خانه امام رئوف میرود باید این احساس را داشته باشد که امام یک نگاه پدرانه به من دارد. «الإِمامُ الأَنیسُ الرَّفیقُ، وَالوالِدُ الشَّفیقُ، وَالأَخُ الشَّقیقُ، وَالاُمُّ البَرَّهُ بِالوَلَدِ الصَّغیرِ.»[۴]
امامرضا علیه السلام در تعریف «امام» فرمود: امام، همدم و رفیق است و پدر مهربان؛ و برادرِ همسان است و مادر نیکوکار به فرزند کوچکش.
یک مادر و پدر وقتی بدانند بچهاش چه میخواهد اصلاً منتظر درخواست نمیشوند، اجابت میکنند.
بنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند
امام از دل همه ما و مشکل همه ما باخبر است. رأفت در خداوند متعال به معناى احسان و عنایت خاص به بندگان مؤمن است؛ لیکن گستره رحمت الهى وسیعتر است؛ یعنى هم شامل رحمت رحمانیه مىشود که کافر و مؤمن را در برمیگیرد و هم رحمت رحیمیه که اختصاص به مؤمنان دارد؛ اما صفت «رئوف» همچون «رحیم» تنها شامل مؤمنان مىگردد؛ از این رو، در قرآن کریم در بسیارى از آیات در کنار «رحیم» به کار رفته است.
پدر همه فرزندانش را دوست دارد. برای او فرقی ندارد. آب و غذا و خورد و خوراک و پوشاک و لباس را برای همه فرزندانش با دل و جان تهیه میکند ولی اگر مثلاً در پایان سال تحصیلی معدل یکی از فرزندانش ۱۸ باشد و دیگری ۱۳، طبیعتاً هدیه و جایزه یکسانی به آنها نمیدهد.
خداوند «کتب علی نفسه الرحمه»[۵] رحمتش شامل حال همه موجودات است؛ کافر و مسلمان برای رحمت خدا فرقی ندارد؛ مثل پدری که آب و غذا و پوشاک را برای همه فرزندانش مهیا میکند ولی رأفت خاص و اختصاصی است. رأفت جایزه معدل بالاها است. رأفت خاص است. شامل حال همه نمیشود. به همین دلیل هم کلاس رأفت بالاتر است و هم اجر و مزدش بیشتر.
بزرگی میگفت: چون امامرضا امام رئوف هستند و معیار تمیز بین شیعیان چند امامی و سنیها و شیعههای اثنی عشری هستند، زیارتشان هم ثواب فوقالعادهای دارد.
۳.۲. رأفت ناز، رحمت نا(ناز)
رأفت ناز است و رحمت ممکن است ناز نباشد.
در میان مفسّران و ارباب لغت گفتوگو است؛ جمعى آن دو را به یک معنی دانستهاند و معتقدند ذکر آنها با یکدیگر جنبه تأکید بر رحمت بیپایان الهى دارد. در حالى که بعضى مانند «ابناثیر» در «نهایه» در میان این دو، چنین فرق گذاشتهاند که «رأفت» مرحلهای دقیقتر و بالاتر از «رحمت» است و هرگز در مسائل ناخوشایند به کار نمیرود؛ ولى رحمت در امور ناخوشایندى که به خاطر مصلحتى انجام میگردد، استعمال میشود.
مثال برای تبیین تفاوت اولاجازه بدهید مثالی عرض کنم. قبل از آن دعا میکنم انشاءالله خدا به همه سلامتی بدهد و این بیماری کرونا را هم ریشهکن کند. فرض کنید بیماری به پزشک مراجعه میکند و دکتر هم برای او آمپول تجویز میکند. معمولاً همه دوست دارند با شربت درمان شوند تا آمپول. سؤال من این است که آیا دکتر از سر نامهربانی یا خشم و نفرت آمپول تجویز کرده یا از سر مهربانی؟ رحمت هم ممکن است همینطور باشد؛ یعنی خدا از سر مهربانی شما را دچار مشکل یا سختی یا رنجی کند.
از خدا رأفت بخواهیم. امامرضا هم امام رئوف است.
۳.۳. رأفت خواستنی است و رحمت خواستنی نیست
علامه طباطباییره فرق آن دو را در این میداند که رأفت مختص به اشخاص مبتلا و بیچاره است؛ ولی رحمت در اعم از آن (بیچاره و غیر بیچاره) استعمال میشود.
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
این مطلب را با مثالی روشنتر میکنم. مادر هر وعده برای بچهها غذا درست میکند ولی گاهی فرزندش به او میگوید مامان من هوس لازانیا یا ماکارونی کردهام. مادر هم چشم میگوید و غذای دلخواهش را برایش میپزد. آن غذایی که مادر معمولاً درست میکند رحمت است و این غذای سفارشی رأفت. اگر بیش از رحمت میخواهید و دنبال رأفت هستید باید از خدا بخواهید تا به شما بدهد، باید شب و نصف شب بیدار شوید، سجاده پهن کنید و از خدا درخواست کنید تا به شما عطا کند.
کدام یک از ما به درگاه الهی رفتیم و نمازشب خواندیم و خواستیم و رأفت خدا شامل حالمان نشد؟ خواستن مهم است.
در روایت از پیامبر گرامی اسلامصلیاللهعلیهوآله آمده است: «عَمَلَ الْبِرِّ کلُّهُ نِصْفُ الْعِبادَهِ وَ الدُّعا نِصْفٌ؛ تمام اعمال نیک انسان، تنها نیمی از عبادت بوده و نیم دیگر آن، دعا و راز و نیاز با معبود است.»[۶]
ما باید اظهار نیاز خود را به در خانه امام ببریم و با اهلبیتعلیهمالسلام درد دل و مناجات کنیم. این اجازه مناجات و دعا خودش اولین مرحله رأفت و مهربانی امام است.
بزرگواران، اینکه خدا توفیق دعا به ما داده، امر بزرگ و مهمی است؛ باید قدر این قضیه را بدانیم. نباید از این طلب و درخواست غافل بشویم. دعا بسیار اهمیت دارد و مؤثر است. طلب کردن و در راستای آن اقدام کردن، بیشک ما را حاجتروا خواهد کرد. امام رئوف ما را دستخالی رد نمیکند.
علامه آیتالله مصباحره میفرمودند: مردی آمریکایی همه خوشیها و لذایذ مادی را تجربه کرده بود؛ اما به آرامش نرسیده بود و دنبال لذتی بالاتر بود. به او گفتند ازدواج رسمی داشته باش تا به لذت حقیقی برسی. ازدواج کرد و بعد از مدتی به همسرش گفت: من دنبال لذت بالاتری بودم که گفتند ازدواج کن اما الآن بعد از چند ماه در دلم را که نگاه میکنم میبینم هنوز دنبال لذت بالاتر است هنوز در طلب آرامشی عمیقتر است.
اتفاقاً همسرش هم گفت: من هم دقیقا به همین دلیل ازدواج کردم و هنوز به آرامشی که دنبالش بودم نرسیدهام. با هم به فکر فرو رفتند و دنبال آرامش بالاتر بودند که به این نتیجه رسیدند بروند سراغ کلیسا. مدتی را در کلیسا به عبادت پرداختند؛ اما دلشان دنبال لذت و آرامشی عمیقتر بود.
شنیده بودند در شرق دور در چین مکاتبی وجود دارد که ادعا میکنند گمشده انسان را یافتهاند و انسان را به آرامشی که میخواهد میرسانند. از آمریکا راهی چین شدند و در معابد بودا به عبادت پرداختند و مدتی را گذراندند اما باز هم به آرامشی که میخواستند نرسیده بودند و هنوز گمشدهای داشتند.
با ماشین راهی هند شدند و مدتی در آنجا سپری کردند ولی ادیان مختلفی که در هند وجود دارد هم آنها را راضی و آرام نمیکرد. از هند به پاکستان رفتند و قصه تکرار شد. به افغانستان آمدند و باز هم آرام نشدند و گمشده خود را پیدا نکردند.
بالاخره به ایران آمدند و به مشهد رفتند. به در صحن و سرای امام رئوف، امام مهربانیها، آقا علیبنموسیالرضاعلیهالسلام رسیدند. شلوغی را که دیدند پرسیدند: چه خبر است؟ مترجم برایشان توضیح داد که اینجا حرم امام شیعیان است. مردم میآیند و حاجت میطلبند و حاجتروا میشوند. درب این حرم به روی همه زائران و مشتاقان باز است. گفتند: ما که همه جا رفتهایم و همه کار کردهایم اینجا هم میرویم. همین که خواستند وارد بشوند خادمان جلویشان را گرفتند که چون شما مسلمان نیستید نمیشود وارد بشوید. برگشتند و با خود گفتند اگر چیزهایی که راجع به صاحب این صحن و سرا گفتهاند راست باشد و واقعاً به دل همه آگاه باشد خودش ما را میطلبد وگرنه که معلوم است اینجا هم فایدهای ندارد.
در همین افکار بودند که یکی از خدام آمد و به آن دو نفر گفت بفرمایید. بدون آنکه دیگر خدام مانع بشوند آن دو وارد شدند. همین که نگاهشان به گنبد طلای شمسالشموس افتاد و خود را در صحن و سرا جلوی پنجره فولاد دیدند شروع کردند به گریهکردن. گویی جذبه امام آنها را گرفته بود. بالاخره گمشدهشان را پیدا کردند و به حاجت قلبیشان رسیدند. مسلمان شدند و آرامش حقیقی را چشیدند.
بله عزیزان. امام رئوف کسی را که درخواست کند و در راستای این درخواست تلاش کند، دستخالی رد نمیکنند.
۴. راهکارهای جلب رأفت در قرآن
۴.۱. دعا
اولین راه، دعا و درخواست از خدا است. در ادعیهای که از اهلبیتعلیهمالسلام به ما رسیده است داریم که درخواست رأفت کردهاند. در فرازی از مناجات خمس عشر عرضه میداریم: «وَأَرْسِلْ عَلى عُیُوبِى سَحابَ رَأْفَتِکَ» خداوندا ابر مهربانیت را به سوى عیبهایم روانه کن.
شخصی که دچار یک مسلک اشتباه شده بود، با همان عقیده نادرستش به حج رفته بود و مناسک حج را انجام داده بود. میگوید: آخرش دیدم که حرفها مختلف است. به قسمت مستجار رفتم و پرده خانه کعبه را گرفتم و از خدا تقاضا کردم مرا به راه درست هدایت کند. از پرده خانه کعبه که جدا شدم به دلم افتاد که به مدینه بروم و خدمت علیبنموسیعلیهالسلام برسم (طبیعتاً با توجه به مسلکش، امامرضاعلیهالسلام را قبول نداشت). وقتی به در خانه امامرضاعلیهالسلام رسیدم به غلام گفتم که برو به آقا بگو یک مرد عراقی آمده است. امامرضاعلیهالسلام صدایش را از داخل خانه بلند کرد و صدا زد: داخل شو، فلانی (نام مرا بیان فرمود) بیا که خدا دعای تو را مستجاب کرد؛ یعنی همین که خالصانه تقاضا کردی و از خدا خواستی که «خدایا مرا هدایت کن» خدا هم تو را هدایت کرد.
۴.۲. ایمان
خداوند در آیه ۱۲۸ سوره توبه میفرماید: «عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ.» طبق این آیه دومین شرط رسیدن به رأفت ایمان است.
البته همه ما میدانیم که ایمان با امتحان همراه است. ایمان همینجور بیدروپیکر نیست که به هر کس بشود گفت مؤمن. «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا»[۷] اعراب گفتند ما ایمان آوردهایم. بگو: نخیر! شما ایمان نیاوردهاید! هنوز ایمان در قلبتان وارد نشده است. ایمان اطاعت میخواهد، چشم گفتن میخواهد، حرف ولی را گوش دادن میخواهد. «وَانْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَه.»
بعد از اطاعت بگویید ایمان آوردهایم. تازه آنوقت هم با غفور و رحیم بودن خدا ارفاق میکنیم و شما را در دایره ایمان میپذیریم: «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ.»
خدا برای اینکه اطاعت ما را امتحان کند، تمرین داده است. تمرین اطاعت از ولیالله، در خانه اطاعت از پدر و مادر برای فرزندان و اطاعت از شوهر برای خانم خانه و در سطح اجتماعی اطاعت از ولیفقیه است. هرچه پدر گفت، هر چه شوهر گفت، هر چه ولیفقیه گفت را چشم بگو تا تمرین کنی برای چشمگفتن به خدا. البته بدیهی است دستورات آنها باید در دایره دین باشد.
۴.۳. توبه
خداوند در سوره توبه آیه ۱۱۷ میفرماید: «ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِیمٌ؛ توبه کردند و پروردگارشان به آنها رئوف و رحیم است». پس شرط سوم توبه است.
بیایید همین الآن در همین مجلس از همه گناهانی که در گذشته انجام دادهایم و یادمان هست و حتی گناهانی که انجام دادهایم و یادمان نیست، توبه کنیم.
آیتالله خزعلی کرامتی منحصر به فرد از ثامنالحججعلیهالسلام را که خودشان در جریانش بودند اینگونه تعریف میکنند:
یکی از خلافکارها و شرابخوارهای مشهد تعریف کرده بود: قبل از روی کار آمدن انقلاب اسلامی، مشروبات الکلی به راحتی و فراوانی در دسترسم بود؛ اما از روزی که انقلاب اسلامی پیروز شد، حسابی رفتم توی خُماری و هر چند روز یک بار، عقدههایم را سرِ زنم خالی میکردم. طفلکی زنم، روز روشنش شده بود شبِ تار! اما آن روز، دیگر بیرحمی را از حدّ گذراندم و آنقدر کُتَکش زدم که خودم از نَفَس افتادم و در حالی که زنم ناله و نفرین میکرد با عصبانیت از خانه زدم بیرون.
از همان دربِ منزل، چشمم افتاد به گنبد طلایی امامرضا علیهالسلام با همان زبان داشمشتی خودم گفتم: «یا امامرضا! اگه راستیراستی امامی و حرفهای من را میشنوی و از تو کاری ساخته است. یک بُطر عرق و یک گوشه دِنج برایم جور کن تا بعد از مدتها، لبی تر کنم و دلی از عزا دربیاورم.»
هنوز به سر کوچه نرسیده بودم که یکی از همپالگیهایِ قدیمیام را دیدم که یک پلاستیک سیاه دستهدار دستش بود. مرا که دید، گُل از گُلَش شکفت و گفت: «تو کجایی پسر؟! هیچ میدانی چند وقت است که تو را ندیدهام؟ عیبی ندارد. در عوض، سرِ بزنگاه رسیدی، معلوم است که باطنت طلا است.»
من هم با بیحوصلگی جواب دادم: «باطنم طلا است؟! دست روی دلم نگذار که خون است.»
گفت: «دل دشمنت خون باشد لوطی، مگر چه شده؟»
من هم سفره دلم را برایش باز کردم و از سیر تا پیازِ ماوَقَع را برایش تعریف کردم؛ اما از حرفی که خصوصی با امامرضاعلیهالسلام زده بودم چیزی نگفتم. حرفهایم را که شنید، قهقههای زد و با کف دستش کوبید روی شانهام و گفت: «همین است دیگر! وقتی میگویم باطنت طلا است، خُب طلا است دیگر! کور از خدا چه میخواهد؟ دو چشم بینا! فکر میکنی توی این پلاستیک سیاه چیست؟»
گفتم: «من از کجا بدانم؟» گفت: «جواهری که این روزها نایاب است، کیمیا است!»
گفتم: «ول کن بابا دلت خوش است، من کیمیا میخواهم چکار؟»
گفت: «اما این کیمیا، دوای درد ما دوتا است! مدتها است که آرزویش را دارم. این یک بُطر عرق است پسر، آن هم چه عرقی؟! فقط میماند یک جای دِنج که…»
تا این حرفها را شنیدم بیاختیار زدم زیر گریه! رفیقم که تا آن روز گریه مرا ندیده بود با تعجب پرسید: «نفهمیدم چی شد؟ مگر تو آرزوی یک بُطر عرق و یک جای دِنج را نداشتی؟ حالا چرا به جای اینکه بخندی، داری زارزار گریه میکنی؟»
گفتم: «راستش همین چند دقیقه قبل که از خانه آمدم بیرون، چشمم که به گنبدِ طلایی امامرضا افتاد گفتم: «یا امامرضا! اگه راستی راستی امامی و حرفای مرا میشنوی و کاری از تو ساخته است، یک بُطری عرق و یک گوشه دِنج برام جور کن.»
با شنیدن حرفهای من، اشک از گوشه چشمان رفیقم جاری شد. پلاستیکِ سیاهِ حاویِ بطری عرق را محکم کوبید توی جوی کنار خیابان و گفت: « من هم توبه میکنم. امامرضاجان! غلط کردم! من را ببخش! قول میدهم دیگر لب به این کثافت نزنم!»
از همان جا با چشمان گریان برگشتم به سمتِ منزل. زنگ که زدم، زنم آمد پشت در و گفت: «کیست؟» گفتم: «منم، در را باز کُن که آدم شدم و برگشتم.»
زنم با شنیدن صدای من جیغی کشید و سایهاش را از پشت در دیدم که افتاد روی زمین. برای اولین بار برایش نگران شدم و با صدای بلند التماسکنان گفتم: «زن، نترس، نمیخواهم کُتَکت بزنم، یعنی دیگر هیچ وقت کُتَکت نمیزنم، به همین امامرضا راست میگویم، دیگر آدم شدم و برگشتم.»
چند لحظه بعد، سایه زنم را از پشت شیشه در دیدم که برخاست و در را به رویم باز کرد. داخل که شدم داشت نَفَس نَفَس میزد و خیس عرق بود. گفتم: چرا اینقده ترسیدهای و جیغ زدی؟! من که گفتم دیگر نمیخواهم کُتَکت بزنم.
گفت: «جیغزدن من به خاطر چیز دیگری بود. وقتی که تو مرا کتک زدی و رفتی بیرون، رو کردم سمت حرم امامرضا و گفتم: «امامرضاجان! تا وقتی که شوهرم آدم نشده، نمیخوام به خونه برگردد!»
وقتی که تو برگشتی و از همان پشت در گفتی «آدم شدم و برگشتم»، شوکه شدم و جیغ کشیدم و برای چند لحظه بیهوش و بیرمق افتادم روی زمین.
البته عزیزان توجه داشته باشید که در اینجا اماممعصومعلیهالسلام مقدمات گناه را فراهم نکردند؛ بلکه اسباب تنبه و توبه را ایجاد نمودند؛ زیرا امام برای هدایت آمده و عالم است و علمش الهی است و میداند که با این اتفاق، توبه و هدایت حاصل میشود و نه انحراف.
منابع :
[۱] . کاملالزیارات، ج ۱، ص ۳۰۴.
[۲]. بقره، ۲۰۷.
[۳]. حج، ۶۵.
[۴]. مسند الامام الرضاعلیهالسلام، ج ۱،ص ۶۹.
[۵]. انعام، ۱۲.
[۶]. کنزالعمال، ۳۱۳۷.
[۷]. حجرات، ۱۴.



