ادب ۴ ؛ پیامدهای بی ادبی
۱۴۰۰-۰۳-۱۷ ۱۴۰۲-۰۹-۰۲ ۱۵:۴۹ادب ۴ ؛ پیامدهای بی ادبی

ادب ۴ ؛ پیامدهای بی ادبی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
پیامدهای بی ادبی
بی ادبی و بلا و مصیبت
ذر کتاب کیمیای محبت که سرگذشت عارف واصل شیخ رحبعلی خیاط است این طور نوشته است که حکم اعدام چند نفر از جمله جوانی را داده بودند. بستگان جوان نزد مرحوم شیخ رجبعلی خیاط می روند و با التماس چاره ای می جویند. شیخ میگوید: گرفتار مادرش است. آنها نزد مادرش می روند، می گوید: من هم هر چه دعا میکنم، بی نتیجه است. می پرسند: آیا از او دلگیر هستی؟ میگوید: آری! تازه ازدواج کرده بود، روزی سفره را جمع کردم و به دست همسرش دادم تا به آشپزخانه ببرد، پسرم سینی ظرف ها را از دست او گرفت و به من گفت: برای شما کنیز نیاورده ام! با شنیدن این حرف خیلی ناراحت و دلگیر شدم. سرانجام مادر رضایت میدهد و برای رهایی فرزندش دعا می کند. روز بعد اعلام میکنند که اشتباه شده است و آن جوان آزاد میشود. [۶]
گاهی بی ادبی باعث مشکلات و بلاهای دنیایی میشود و گره به کار انسان می اندازد
محرومیت از نعمتهای خدا
بی ادبی هم بلا و مصیببت را زیاد میکند و هم انسان را از نعمت خدا محروم می کند .
حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام و قومش پس از عبور از رود نیل و ماجراهایی که خودتان میدانید، در سرزمینی ساکن شدند و خداوند از آسمان برای آنها غذای آماده میفرستاد که در قرآن از آن به عنوان «منّ [۱] و سلوی [۲]» نام میبرد. وَأَنْزَلْنَا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ[۳] پس از مدتی آن مردم ناسپاس و بیادب کمکم بنای اعتراض به حضرت موسی را گذاشتند و گفتند این غذاهایی که برای ما میآید دیگر تکراری شده و ما از این به بعد غذای تکراری نمیخواهیم. باید برای ما غذای جدیدی از خدا بخواهی. وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَىٰ لَنْ نَصْبِرَ عَلَىٰ طَعَامٍ وَاحِدٍ. گفتند مثلا باید دعا کنی و از خدایت! بخواهی برای ما چیزهایی مثل سبزیجات، خیار، سیر عدس و پیاز بیاورد. فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا.(بقره/۶۱) در اینجا حضرت موسی به نصیحت و سرزنش آنها میپردازد و میفرماید آیا میخواهید یک نعمت خوب را با موقعیت پایینتر عوض کنید؟ از یک طرف غذای رایگان را از دست میدهید و باید به شهر بروید و برای غذا کار کنید، و از سویی دیگر و (به تعبیر من) نعمت با ولی خدا بودن را از دست میدهید.
حالا که اینقدر نسبت به نعمت خداوند بی ادبید و همان غذای خوب را هم تکراری میپندارید، برگردید به شهر اهْبِطُوا مِصْرًا . جالب است که در اینجا از کلمه هبوط [۴] استفاده شده. و این کلمه به معنای پایین آمدن از موقعیت بهتری به موقعیت پستتر میباشد.
فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ البته آنجا هرچه بخواهید هست ولی خداوند به واسطه این بیادبی خواری و ذلت به آنها داد و مشکلات فراوان و غضب خداوند را برای خودشان خریدند. وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ [۵]
نقل میکنند شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان قصد سفر داشتند .
خودرویی که مرحوم حاج شیخ عباس قمی سوار آن بود، در مسیر مسافرت پنچر شد و راننده که تابع فرهنگ رضاشاهی بود، علت پنچری ماشین را وجود حاج شیخ دانست و با کمال جسارت محدث قمی را پیاده کرد، مرحوم حاج شیخ بر اساس سعی و کوششی که داشت، بدون کوچکترین نگرانی عبای خود را بر روی زمین در کنار جاده پهن کرد و بقچهای که همراه داشت را باز نموده و دفتر و قلم خود را بیرون آورد و مشغول نوشتن شد.
در همین حال یک ماشین سواری که از همان مسیر میرفت، دید شخصی در میان بیابان مشغول نوشتن است، از باب ادب توقف کرده و با یک دنیا احترام آقا را سوار نمود. وقتی که مقداری راه آمدند، دیدند ماشین قبلی تصادف کرده و راننده آن این تصادف را نتیجه پیاده کردن و جسارت به شیخ عباس میدانست و به همین سبب ابراز پشیمانی کرد و از ایشان عذرخواهی کرد
شاید ریشه و علت بسیاریی از گرفتاریهای دنیای ما همین بی ادبیهای کوچک ما باشد که حواسمان به آنها نیست
بی ادبی و محرومیت از مصاحبت با ولی خدا
عمروبن نعمان جعفی می گوید.
امام صادق (ع) دوستی داشت که هر جا می رفت هیچ گاه از او جدا نمی شد. روزی همراه امام صادق (ع) در بازار کفش دوزان حرکت می کرد و غلام خود را که اهل سند(هند) بود همراه داشت و پشت سر آن دو در حرکت بود.
آن مرد سه بار [برگشت و] نگاه کرد ولی غلام را ندید، در بار چهارم که نظر انداخت [از سر ناراحتی] گفت: کجایی تو، مادر فلان؟
می گوید: [با شنیدن این سخن] امام صادق (ع) دست خود را بلند کرد و پیشانی خویش را در دستان گرفت و سپس فرمود: «سبحان الله! تو به مادرش تهمت می زنی؟ من [تا کنون] می پنداشتم که تو از پارسایی بهره ای داری، اما اکنون می بینم که تو را هیچ بهره ای از پارسایی نیست.» آن مرد گفت: «فدایت گردم، مادر او زنی سندی و مشرک است»
امام فرمود:«مگر نمی دانی که هر ملتی شیوه خاصی برای ازدواج دارند [که آن شیوه بر اساس باورهای خودشان پسندیده و قابل احترام است]. از من دور شو!»
عمروبن نعمان حجفی می گوید: «دیگر هیچ گاه ندیدم که آن مرد همراه امام صادق حرکت کند تا آنکه مرگ میان آنان جدایی انداخت».[۱۱]
اینکه امروز ما از امام زمانمان دور افتادهایم و از دیدار ایشان محرومیم، ببینیم کجای کار را اشتباه کردهایم. ببینیم چه بیادبی در زندگی داشتهایم.
اگر بی ادبی در ساحت مقدس امام صورت بگیرد اولین جریمه اش محرومیت از رحمت الهی است؛
ادب سیاه و انواع آن
به لطف خدا چند شب است پیرامون ادب صحبت میکنیم امشب بعد از پیامدهایی که از بی ادبی برایتان گفتم باید این را بدانیم که ادب همیشه هم خوب نیست و همه جا ارزش ندارد . ما به این نوع ادب ادب سیاه میگوییم
ادب سیاه ۴ نوع داریم
یک نوع ادب ادب ذلت است
بعضیها ادب را با ذلت اشتباه می گیرند .
می خواهد ادب کند اما خودش را ذلیل میکند و عزت خودش را زیر پا میگذارد
یعنی طرف اینقدرخودش راحقیرمیبیند با اینکه هیچ منفعتی براش نداره فقط به صرف اینکه طرف یه مقامی داره یا مال ومنالی داره و اون را بالاتر از خودش می بینه بهش ادب میکنه گاهی تا کمر جلوی دیگران جلوش خم میشه و خودش را کوچک و ذلیل میکنه وای به حال این افراد که این افراد در واقع با ادب نیستند بلکه ذلیل هستند
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:« مَن تَواضَعَ لِغَنِیٍّ ، جَعَلَ اللّه ُ فَقرَهُ بَینَ عَینَیهِ»؛ هر که براى توانگرى تواضع نماید ، خداوند ، فقر را بر پیشانى اش مُهر مى نماید .
یکی از تجار ایرانی مبلغی سنگین به عنوان وجوه شرعی، در نجف، خدمت حضرت امام(ره) آورده بود. ضمن تقدیم وجه، گویی دراثر بدآموزی دیگران و ضعف ایمان، از موضع کسی که از پول هنگفتی دل کنده و امتیاز آن را به دیگری اعطا کرده، درخواست کرد که حضرت امام(ره) به اصطلاح تخفیفی برایش بدهند و مثلا خمس اتومبیلش را – که خمس به آن تعلق گرفته بود – از او نگیرند!
حضرت امام(ره) کل وجه را جلوی او گذاشته و فرمودند:
بردار و برو. شما گمان میکنید حالا که این پول را اینجا آوردهاید، منتی بر ما دارید نخیر، این ما هستیم که بر شما منت داریم. چرا که با پرداخت آن و قبول ما شما بریالذمه میشوید و تازه اول مسئولیت ما است…
در طی مدتی نیز که در جماران خدمت حضرت امام(ره) بودیم، سنت ثابت، همین بود. هیچگاه برای یک شخص به خاطر اینکه صرفا وجه سنگینی را پرداخت میکند، امتیازی بر آن کس که مثلا فقط ده تا تکتومانی خمس به او تعلق گرفته بوده و جهت تقدیم، به محضر امام(ره) میآورد، در کار نبود. ملاک برخورد، تدین و خلوص افراد بود و چه بسا افرادی که با خمس دادن، دنبال مقاصد غیرالهی بودند و به مجرد کشف این نکته، وجه هر چند کلان هم بود، از آنان دریافت نمیشد و طرد میشدند. ولی چه بسا افراد کمدرامدی که مبلغی به ظاهر ناچیز و بسیار کم به عنوان خمس پرداخت میکردند، بر حسب آثار خلوصی که در آنان مشاهده میشد، مورد تکریم و پذیرایی قرار میگرفتند و احیانا امکان دستبوسی حضرت امام(ره) نیز برای آنان فراهم میشد.
همچنین می فرمایند : « إیّاکُم وَالتَّواضُعَ لِغَنِیٍّ ! فَما تَضَعضَعَ أحَدٌ لِغَنِیٍّ إلّا ذَهَبَ نَصیبُهُ مِنَ الجَنَّهِ »؛ مبادا به توانگر تواضع کنید! هیچ کس براى توانگرى فروتنى نمى کند ، جز آن که بهره بهشتى اش نابود مى شود
امام على علیه السلام درباره تواضع رد مقابل ثروتمندان می فرمایند: « مَن أتى غَنِیّا فَتَواضَعَ لَهُ لِغِناهُ ذَهَبَ ثُلُثا دینِهِ»؛هر که نزد توانگرى رود و براى ثروتش به او تواضع نماید ، دو سوم دینش تباه شده است .
نوع دوم ادب ادب تجارت است
یعنی طرف ادب داره نسبت به طرف مقابل ولی ادب حقیقی نیست و صوری است و برای کسب منفعتی انجام میده مثلا میره بانک رییس بانک را میبینه بلند سلام میکنه همه بشنون (سلام قربان خیلی چاکریم و…) برا اینکه اگه وامی خواست براش جور بشه یا مدیر عامل شرکتی را میبینه نماینده ای را میبینه دست به سینه تا کمر براش خم میشه دست طرف را میبوسه تا کارش راه بیفته
اگه بخوایم ازرفتارهای منافقانه نجات پیدا کنیم باید همینجور که به رییس سلام میکنی وادب میکنی به آبدارچی و خدمتکار هم همینجوری سلام کنی و احترام کنی همینجورکه جلو پولدار بلند میشی و دست به سینه میزاری جلوی فقیر هم همینجوری بلند شو و احترام بگذار
در این ادب غیر از خودخواهی و منفعت طلبی نفاق و دو رویی هم هست
طرف از شهرو کشور خودش مهاجرت میکنه طرف تا وقتی تو محله اش تو شهرش هست خیلی با ادب هست آداب را رعایت میکنه ولی امان از اون موقع که از شهرش بره بیرون و بره جایی که کسی نشناسدش دیگه ادب را میبوسه میزاره کنار میبینی باشلوارک و زیرپوش میاد ساحل قدم میزنه آب دهان پرت میکنه بیرون با یه حرف سریع دعوا راه می اندازه وکلا یه آدم دیگه ای میشن اینها معلومه ادب درون اونها نهادینه نشده و از ادب پوسته اش را دارند کسی ادب داره که چه تو خلوت چه تو اجتماع چه درشهرخودش چه درشهردیگه اون را با ادب بشناسند
نوع سوم ادب ، ادبه جهالت هست .
ادبی که هیچ پشتوانه ی معنوی و علمی پشت آن نیست . ادبی که از سر عادت هست . ادبی که نه علمیت در آن هست و نه محبت .هست که خیلی ازماها گرفتارشیم و ادب تصنعی است وحقیقی نیست . مثل این تعارفات که بین ما ایرانیها خیلی هم مرسوم است .
تعارف الکی میکنیم تا یک وقت نگن طرف بی ادبه مثلا شخصی درب منزل شما را می زند، شما به او تعارف به داخل میکنید در حالی که آمادگی پذیرایی از میهمان را ندارید. بخشی از زندگی ما را این تعارفات تشکیل میدهد که هیچ زمینه واقعی و حقیقی هم ندارد تعارف ادب است اما ادب دروغین است. نقل کرده اند، پیامبر اکرم(ص) در شب ازدواج با عایشه، مقداری شیر در ظرفی برای ایشان آوردند، ایشان مقداری تناول کردند و در اختیار ام سلمه قرار داد. او گفت: میل ندارم. پیامبر(ص) گفت: هم گرسنگی را تحمل کند و هم دروغ بگوید. ام سلمه گفت: این دروغ محسوب می شود؟ پیامبر اکرم فرمود: این هم دروغ است.
آیت الله بروجردی(ره) نیزدرباره علامه درچهای(ره) نقل میکند: از جمله ویژگی های ایشان آن بود که هنگام غذا خوردن از تعارفات مرسوم خودداری می کردند.
از ایشان سؤال کردیم که چرا هنگام غذا خوردن تعارف نمیکنید؟ پاسخ دادند: در تمامی مواقع خوف آن دارم که تعارفم دروغ باشد و خدای ناکرده جزو دروغگویان محسوب شوم؛ چون افرادی که هنگام غذا خوردن بر من وارد شدهاند، میدانستم که یا غذا خورده اند و در این صورت تعارف کردن معنایی نداشت یا احتمال میدادم غذای مرا نپسندند یا غذای موجود فقط به اندازه خودم بوده و من هم بی اندازه گرسنه بودهام. به هر حال چون احساس میکنم در این گونه موارد تعارف بنده معنایی ندارد و شائبه دروغ نیز به آن وارد است، از تعارف خودداری میکنم.
اگه میخوایم این رفتار منافقانه عادتمون نشه بیاین کمی از تعارفات را کم کنیم سبک زندگیمون را تغییر بدیم بینشمون را تغییر بدیم و بگیم ببخشید اگه تعارف نمیکنم بیاید داخل چون شرایط مهیا نیست انشاءالله در فرصت بعدی در خدمتتون خواهیم بود خیلی رو راست با رعایت ادب حقیقت را بگین مثلا جایی رفتین با اینکه میدونین پول ندارین تعارف میکنین بزارید من حساب کنم خیلی راحت بگین ببخشید من پول همراهم نیست انشاءالله دفعه بعدی مهمان من و…
ادب نوع چهارم ادب کسالت هست .
اینکه کسیی ادب داشت هباشه اما از سر اجبار و بدون اشتیاق رفتار مودبانه داشته باشه .
ادبی که مشتاقانه و عاشقانه نباشد زیبا نیست از طرفی تاریخ مصرف دارد . یعنی اخر کار به بی ادبی منجر میشود . کسی که ادب عاشقانه ندارد لذت که نمی برد بلکه عذاب میکشئ . در صورتی که یک انسان مودب از ادب خودش باید لذت ببرد .
اساسا زیر بنای ادب باید محبت باشد .
حفظ ادب هم ثمره محبت است و هم بذر محبت. هر چه محبت بیشتر، رعایت آداب هم بیشتر و هر چه ادب و محبت بیشتر نظر حضرت محبوب با او بیشتر. لذا گفته اند: اِذا صَحَّت المَحَبَّه تَاَکَّدَت عَلَی المُحِبّ مُلازِمَهَ الاَدَب(هنگامی که محبت واقعی باشد مُحب بر رعایت آداب تاکید بیشتری می ورزد)
چون دوست ندارد معشوق خودش را ناراحت کند و دوست دارد بهترین رفتار رابرای معشوقش داشته باشد .
مثلا بعضیا میاند میپرسند حاج آقا ما نمازمون را اول وقت نخونیم ودیرترمیخونیم اشکال داره؟ نمازقبوله؟ بله نماز قبوله ولی از ادب به دوره چطور وقتی کاری میکنیم و تلفن زنگ میخوره کار را رها میکنیم تلفن جواب میدیم اذان نمازهم همینطوره صدای زنگ خداست یا میاند بعضیها سوال میکنند آیا با لباس زیر و رکابی نماز بخونیم نمازمون باطله؟ یا خانم میگه حاج آقا من اگه تو خونه تنها باشم وبخوام نمازبخونم مشکلی نداره با مانتو یا پیرهن نماز بخونم؟ جوابش اینه که اگه همه بدن شما را پوشونده باشه نماز صحیحه و همچنین نماز آقا صحیحه ولی از ادب به دوره که انسان اینجور در مقابل خداوند بایسته همینطورکه شما اگه مهمان محترمی داشته باشین بهترین لباساتون و میپوشید شایسته است در برابر خداوند بهترین لباس ها رو پوشید .
ادب ما نسبت به اهلبیت علیه مالسلام از این جهت زیباست و دلچسب است که منشا آن محبت است . این محبت سختیهای ادب را کم میکند بلکه لذت بخش میکند
این محبت و ادب باعث میشه رفتار انسان اصلاح بشه تا جایی که همهزندگی یک شخص مثل خوئ اهلبیت میشود .
دوست شهید شیر علی سلطانی میگه وارد مسجد مسجد شدم . خاکهای نمناکی در زاویه چپ حیاط مسجد ریخته شده بود ، به دنبال رد خاکها به کتابخانه رسیدم . گودالی در وسط کتابخانه بود ، آرام جلو رفتم ؛ گودال درست به اندازه قد یک انسان بود . گودال مثل یک قبر بود ، حتی لبه و لحد داشت داخل گودال را نگاه کردم شیر علی سلطانی بود ، ، گفتم : « پناه بر خدا ! این برای کیست ؟ » لبخندی زد و با مهربانی پاسخ داد : « این قبر حقیر فقیر ، شیرعلی سلطانی است » .
به داخل قبر نگاه کردم ، به نظرم برای قامت رشید حاجی کوچک بود به شیر علی گفتم اگر قبر شماست چرا داخل کتابخانه و چرا کوچک کنده اید . جواب داد بعدا میفهمی . همین . ، بهار سال ۱۳۶۱ پیکر خونین شیرعلی را به کتابخانه آوردند ، برای پیکر بی سر حاجی اندازه قبر کافی به نظر میرسید ، یک لحظه زمین و زمان در مقابل چشمانم تیره و تار گشت ، او بارها گفته بود : « من شرم دارم که در روز محشر در محضر آقایم اباعبدالله (ع) سر داشته باشم » .
شهید سلطانی بارها می فرمود :
من شرم می کنم در پیشگاه اربابم امام حسین سر در بدن داشته باشم
بله این شهید آرزو داشت مانند اربابش امام حسین بی سر از این دنیا برود
و همین طور هم شد….
شهید سلطانی قبر خودش را با دستان مبارک خویش کند
و برای قبر جای سر نگذاشت
اما اگر شهید سر در بدن داشت هرگز جای پیکر بی سرش نمی شد.
ان شالله ما هم بتونین با ادب به مراتب بالای انسانیت برسیم .
.





