عقل و عشق در کربلا ۱۰ ؛ عقل و عشق
۱۴۰۰-۰۳-۱۷ ۱۴۰۲-۰۶-۲۹ ۸:۱۰عقل و عشق در کربلا ۱۰ ؛ عقل و عشق

عقل و عشق در کربلا ۱۰ ؛ عقل و عشق
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
عاشقی وصف یاران سید الشهداء علیه السلام
ما وقتی درباره حادثه کربلا صحبت میکنیم ، خورشید تابان وجود مبارک امام حسین علیه السلام ما را از ستاره های اطراف حضرتشان غافل میکند نور وجود سید الشهداء علیه السلام باعث کمتر دیده شدن نور اصحاب بزرگوار ایشان شده است . در صو.رتی که انسانهای دقیق و ظریف از این ستاره های پرفروغ میتوانند راه رسیدن به صبح و نور را پیدا کنند .
یارانی که امیر مومنان علی علیه السلام هنگام ورود به کربلای معلی خطاب به خاک کربلا فرمود: چه خوشبویى اى خاک! در روز قیامت قومى از تو به پا خیزند که بدون حساب و بىدرنگ به بهشت روند.
امام امیر المومنین یاران امام را با وصفی معرفی میفرمایند که موضوع صحبت این جلسه ما هست . آقا درباره یاران امام حسین علیه السلام فرمودند: هذا مَصَارِعُ عُشَّاقٍ شُهَدَاءَ لاَ یسْبِقُهُمْ مَنْ کانَ قَبْلَهُمْ وَ لاَ یلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ.(تهذیب ج۶ ص۷۳)
اینجا (کربلا) قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است شهیدانی که نه شهدای گذشته و نه شهدای آینده به پای آنها نمی رسند.
آنچه که در جلسه پایانی بحث بنا دارم در مورد آن صحبت کنم همین واژه ای است که امیر مومنان در مورد یاران سید الشهداء فرمودند . واژه عشق و عشاق موضوع بحث این جلسه ما است.
عشق در آیات و روایات و تعریف آن
کلمه عشق در احادیث ما کمتر بیان شده و تعداد احادیثی که از کلمه عشق استفاده کرده به تعداد انگشتان دست می رسد. اینکه این کلمه واژه خوبی است یا بد ، بستگی به غرض استفاده کننده از ان دارد که با اقتضای حالات معنوی یا نفسانی می تواند به کار گیرد که به آن عشق اللهی یا می گویند . در احادیث نیز محبت زیاد را عشق بیان کرده اند و دربععضی روایات نیز صراحتا از عشق نامبرده شده است؛لغت عشق از عشقه است عشقه» گیاهى است که هرگاه به دور درخت مى پیچد آب آن را مى خورد. در نتیجه درخت زرد شده، کم کم مى خشکد. (ابن منظور: لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربى، چاپ اوّل، ۱۴۰۸ ق، ج ۹، ص ۲۲۴)
امّا در اصطلاح، «عشق» عبارت است از: «محبت شدید و قوى». به عبارت دیگر، عشق مرتبه عالى محبت است((غزالى، محمد: احیاء علوم الدین، بیروت، دار القلم، چاپ سوّم، بى تا، ج ۴، ص ۲۷۵)) . اما عده ای از علماء هم هستند که معتقدند که تعریف حقیقى این واژه، ممکن نیست. حکیم عشق محى الدین ابن عربى گوید: «هر کس عشق را تعریف کند، آن را نشناخته و کسى که از جام آن جرعه اى نچشیده باشد آن را نشناخته و کسى که گوید من از آن جام سیراب شدم، آن را نشناخته که عشق شرابى است که کسى را سیراب نکند»( (الفتوحات المکیه، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بى تا، ج ۲، ص ۱۲۱))
قدرمسلم ، کلمه عشق که به آن گستردگی در کلمات عرفا و فلاسفه وجود دارد و توجه زیادی به آن شده، در روایات ائمه طاهرین(علیهم السلام) مطرح نشده است.اما آنچه که در معدود روایات که واژه عشق به همان معنای محبت شدید بکار رفته است و نگاه مثبت به آن شده است .
در حدیث قدسی آمده است قال الله تبارک و تعالی:
«مَن طَلَبَنی وَجَدَنی، مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی اَحَبَّنی وَ مَن اَحَبَّنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقَتَهُ قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ فَعَلی دِیَتَهُ وَ مَن عَلی دِیَتَهُ فَاِنّا دِیَتُهُ.»
«آن کس که مرا طلب کند می یابد، آن کس که مرا یافت می شناسد، آن کس که دوستم داشت به من عشق می ورزد، آن کس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق می ورزم، آن کس که به او عشق ورزیدم کشته ام می شود و آن کس که کشته ام شود خون بهایش بر من واجب است و آن کس که خون بهایش بر من واجب است پس من خودم خون بهایش هستم.» (فیض کاشانی، ملامحسن. الحقایق فی محاسن الأخلاق، ص۳۶۶ چاپ دوم)
در اینجا می بینیم که خدای متعال عشق را پر ارزش بیان کرده و خودش را جزء عشاق قرار داده است.
رابطه عشق و عقل
در بین عوام جامعه عقل و عشق را متضاد هم دیگر میدانند . مثلا میگویند فلانی عاشق شده است و عقل درست و حسابی ندارد . اما آیا عقل و عشق متضاد همدیگر هستند ؟ «عقل» نیرو و قدرتی است که صلاح و فساد را تشخیص می دهد و حکم قاطع مى کند؛ و «عشق» میل و کششى است که در طبع انسان نسبت به چیزی وجود دارد. عقل چراغ راه است و عشق نیروی حرکت؛ عقل به جلو نمى راند مگر با عشق و عشق بى عقل، طغیان شدید غرائز به سمت گناه است و چه بسا بدون عقل، شهوات و امیال منطقی جلوه مى کند.
عقل چراغ یک اتومبیل است که راه مى نمایاند و عشق موتورى است که آن را به حرکت در مى آورد. بنابراین هر یک بى دیگرى هیچ است موتور بى چراغ، عشق کور، خطرناک، رسوا کننده و بالاخره فاجعه و مرگ، چراغ بى موتور، عقل بى اثر و بى روح، سرد و یخ و بى حرکت است». کارل متفکر غربی در این جمله موقعیت «عقل» را نسبت به عشق به چراغ ماشینى تشبیه کرده است ولى چنانکه از معنى «عقل» هم استفاده مى شود، عقل علاوه بر وظیفه پرتوافکنى و رهبرى وظیفه دیگرى هم دارد و آن اینکه مانند ترمز ماشین، احساسات تند و سرکش را نیز مهار مى کند و آنها را از طغیان باز مى دارد.
ما معتقدیم بین این دو نیرو نه تنها در اصل تضادى نیست، بلکه در رشد و تقویت یکدیگر اثر مهمى دارند چنانکه گفته اند: فعالیتهاى عاطفى براى پرورش عقل و هوش ضرورت دارد و حالات عاطفى در هر لحظه در طرز تفکر آدمى اثر مى گذارد و عشق فهم را تیز مى کند، عقل هم نسبت به عشق، بینایى و آگاهى مى بخشد.
مفیدترین و خوشبخت ترین مردم کسانى هستند که فعالیتهاى فکر و عاطفى ایشان با یکدیگر متعادل و هماهنگ باشد، آنچه موجب برترى و تفوق معنوى این دسته بر دیگران مى شود کیفیت فعالیتها و تعادل رشد آنها است». لذا باید در تعلیم و تربیت انسان، هر دو جنبه در نظر گرفته شود تا افراد برجسته و جامعى تربیت گردد.
گامهای عاشقی
برای فهم درست رابطه عقل و عشق اجازه بدهید تا مکانیزم و روش عاشق شدن را عرض کنم . عاشق شدن سه گام دارد .
گام اول تعیین ارزشها :
اینست که شخص ملاکها و ارزشهایی را برای گزینش معشوق خود در نظر می گیرد (این می شود مقدمه درونی) مثلا می خواهد ماشین بخرد اما نه هر ماشینی را بلکه ماشین با رنگ فلان ، سرعت فلان ، مصرف بنزین فلان و قیمت فلان این میشود مرحله تعیین ارزشها . این ارزشها همان چیزهایی هستند که او را خوشحال میکند و او دوست دارد بلکه عمیقا دوست دارد .م
البته اینکه ارزشهای او چیست به عوامل زیادی مثل محیط و خانواده و تربیت و ….بستگی دارد . اما مهمترین عامل تعیین ارزشها عقل است . عقل به قلب کمک میکند بهترین ارزشها را پیدا بکند . مثل همان مثال ماشین که عرض شد .
گام دوم : تحقیق و تفحص
در این مرحله شخص به دنبال آن چیزی که برایش ارزش دارد میگردد . یعنی آن ماشین را پیدا می کند. مثل یک داماد که ملاکهایی در ذهن خود دارد و هر جلسه خواستگاری که می رود در واقع تفحص میکند تا به مورد مطلوب خودش برسد . اما
گام و مرحله سوم تطبیق است
حالا قلب بین مقدمه درونی و مقدمه بیرونی عُلقه و رابطه برقرار می کند و علاقه شدید قلبی که به عشق معروف است پدیدار میگردد.
اما عقل به ما گوشزد می کند که سراغ معشوق بالاتر و معشوق والاتر برو و سطح ملاک ها و ارزشهای خودت را بالا ببر. مثلا می گوید چرا ماشین با سرعت فلان؟ چرا بیشتر نه؟ یا اصلا چرا ماشین؟ چرا به دنبال هواپیما یا بالگرد نیستی؟ یا اصلا مگر این وسائل نقلیه تا چند سال برای تو سود دارد
حالا همین مثال ساده را ما باید در ابعاد و مصادیق مهمتر بزرگتر پیاده کنیم . اینکه شخص بگوید این چیزی که تو دوست داری تا چند سال میتواند با تو باشد چقد برای تو میتواند مفید باشد . آیا چیز مفیدتر و ماندگار تری نیست و اینطوری به انتخابهای معنوی و اخروی میرسد . متاسفانه بعضی کلمه عشق را به ابتذال کشانده اند . هوس را با عشق اشتباه گرفته اند . یکی از دوستان مشاور تعریف می کرد که آقا پسری خوشتیپ و خوش بر و رو برای مشاوره پیش من آمد و گفت حاج آقا می خواهم با دختری که خیلی او را دوست دارم و او هم مرا دوست دارد ازدواج کنم ولی والدینم اجازه نمی دهند. می گویند تو هنوز بچه ای ۱۶ – ۱۷ سال بیشتر نداری. من که متوجه شدم این عشق، واقعی نیست. به او گفتم آقا پسر ایندفعه وقتی می خواهی پیش آن دختر بروی کمی موهای بتراش و ابروهای خود را تیغ بزن و پیش او برو ببینم دیگر دوستت دارد یا نه؟ خود پسر گفت حاج آقا ولی من او را دوست دارم. به او گفتم اگر او هم چنین کند و زیبایی ظاهریش خراب شود، آیا باز هم او را دوست داری؟ فکر کرد و صادقانه گفت من اصلا عاشق تیپ و قیافه او شده ام خیلی خوشگله حاج آقا. گفتم اگر او را واقعا دوست داری آیا اجازه می دهی که او با هر کس که به صلاح اوست ازدواج کند؟ گفت: هرگز.
علاقه و عاطفه بودن عقل میشود این چیزی که شنیدیم . اینست که فرایند عشق حقیقی احتیاج به پشتوانه عقل دارد. درواقع عقل که این چند شب راجع به آن برای شما عزیزان صحبت کردیم، چراغ هدایتگری است برای رسیدن قلب به عشق واقعی و پایان مسیر عقل؛ آغاز مسیر عشق است. و عقل، راه¬بری است برای قلب تا او را به دریای حقیقی، ژرف و بی انتهای عشق رهنمون گردد. لکن باید مراقب باشیم تا به عشق های دم دستی و اولیه بسنده نکنیم و به کلام عقل گوش کنیم تا به عشق الهی ما را برساند. چرا که در جلسات قبل متذکر شدیم که وظیفه اصلی عقل تشخیص برتر و بهتر از بِه است.
در سنین بچگی، آدمی معشوق خود را اسباب بازیهای اطرافش می داند. و همه خواسته اش اسباب بازی بزرگتر است. کمی که بزرگتر شد، دوچرخه و موتور سیکلت را یا موبایل پیشرفته¬تر را ترجیح می دهد. سپس تمام عشق خود را به ماشین مدل بالا و خانه لوکس و لاکچری و لوازم خانگی و لباس آنچنانی پیوند می زند و نهایتا همسری را برای عشق زمینی خود انتخاب میکند . اما همانطور که عقل از بچگی تا بزرگسالی به شخص گوشزد می کند که اسباب بازی و دوچرخه و موبایل و ماشین نمی تواند معشوق باشد، اگر ما عقل خود را به کار گیریم و درست نگاه کنیم ، متوجه می شویم که حتی به معشوق زمینی هم نباید بسنده کنیم و باید سطح عشق خود را بالاتر ببریم و به این ۶۰ – ۷۰ سال دنیا راضی نشویم.
عشق خالصانه و خودخواهانه
ما یاران سیدالشهداء را در ضمن اینکه عاشقترین می دانیم عاقلترین انسانهای روی کره زمین هم میدانیم اینها زندگی ابدی را انتخاب کردند و با کیفیترین نوع زندگی ابدی را هم انتخاب کردند . زندگی در کنار سید الشهداء علیه السلام و اهلبیت علیهم السلام بودند عالی ترین نوع انتخاب است . حتی در بین قافله عاشقان حقیقی ، یاران سید الشهداء علیه السلام در اوج قله ی عشق و عاشقی هستند. چون خود عشق هم درجات و مراتبی دارد . ما یک عشق خودخواهانه داریم و یک عشق خالصانه داریم .
برای روشن شدن این مطلب یک مثال را عرض میکنم . کودکی که اسباب بازی را دوست دارد، آن را برای خودش می خواهد. یا نوجوانی که به دنبال موتور و دوچرخه است، اینها را برای استفاده شخصی خود می خواهد. و ماشین و منزل را برای بالا بردن جایگاه اجتماعی خود دوست داریم. این عشق خودخواهانه است ولی عاشق حقیقی، معشوق را برای خود معشوق می خواهد نه برای دل خودش.
این یعنی اینجور عشق ها حقیقی نیست و خودخواهانه است. عشق حقیقی، من و منیت ندارد
چقدر شاعر خوش ذوق نظامی گنجوی عشق حقیقی را زیبا ترسیم نموده آنجا که می گوید:
روزی مجنون به در خانه لیلی رفت و در زد. لیلی پرسید: کیست؟
مجنون جواب داد: منم مجنون.
لیلی گفت: برو که مجنون نیستی.
مجنون سال دیگر به در خانه لیلی رفت و در زد. لیلی گفت: کیست؟
مجنون جواب داد: تویی.
اینجا بود که لیلی مجنون را به عنوان عاشق حقیقی پذیرفت.
و شاید نظامی این داستان را از داستان حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) و خدا در طور سینا الهام گرفته باشد. چرا که هنگامی که جناب موسی به کوه طور رفت و عرضه کرد:
رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ ، خدا پاسخ داد: قَالَ لَنْ تَرَانِی
در اینجا مفسرین فرموده اند: چون جناب موسی ارنی گفت و گفت خودت را به من نشان بده، خدا در جواب لن ترانی فرمود و گفت تا تو هستی در میان، مرا نخواهی دید
لکن امیر مومنان علی علیه السلام فرمودند: خدایی را که نبینم، عبادت نمی کنم . عدهای خدمت رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» رسیدند و از علی مرتضی«علیهالسلام» شکایت کردند، و رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» فرمودند از علی بد نگویید، علیٌ مَمسُوس فی ذاتِ الله او در مقام اُنس کامل با حضرت حق است.
چقدر حافظ شیرازی زیبا گفته است که : میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست. تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
میبینیم که عشق واقعی، فنا شدن دارد. فنا شدن در معشوق دارد و عاشق واقعی خود را نمی بیند و هنگامی که با معشوق است رنج خود را حس نمی کند.
گمان نکنید که دارم رویایی و تخیلی صحبت می کنم. همه شما داستان حضرت یوسف و زنان مصر را شنیده اید که هنگام عبور یوسف از مقابل زنان، همه دست ها را بریدند چرا که تمام توجهشان و تمام حواسشان و تمام میلشان سمت معشوق معطوف گردیده بود و در مقابل یوسف خود را نمی دیدند. و تنها یوسف تمام توجه آنها را مشغول کرده بود.
شبیه این ماجرا را برای یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورا نیز داریم. یاران اباعبدالله هم چون مست جمال اباعبدالله بودند، در میان معرکه تیر و نیزه و شمشیر می خوردند، ولی درد را حس نمی کردند. الله اکبر!
در روایتی از امام باقر علیه السلام می خوانیم: إنَّ أَصْحَابَ جَدِّی الْحُسَینْ لَمْ یجِدُوا ألَمَ مَسِّ الْحَدِیدِ. (بحارالانوار ج۴۵ ص۸۰)
ظهر عاشورا سعید بن عبدالله حنیفی و زهیر بن قین بجلی در جلوی اباعبدالله ایستادند تا ایشان و یاران بتوانند آخرین نماز خود را به جماعت بخوانند. در کتاب مقتل لهوف آمده است که سیزده تیر به بدن این هر کدام از این دو اصابت نمود. بعد از اتمام نماز امام، زهیر که متوجه می شود نماز تمام شده دیگر نمی تواند طاقت بیاورد و به زمین می افتد. آقا سید الشهدا فوری بالای سر او می روند و سر او را به زانوی خود می گیرند. زهیر از درد تیر و نیزه سخن نمی گوید چرا که معشوق بالای سر او آمده. تمام سوال زهیر یک کلمه است: أوفیتُ یا اباعبدالله؟ آقا فرمودند: و انت أمامی فی الجنه.
از این نمونه ها در بین شهدای دفاع مقدس هم داشته ایم. ویدیویی از شهید خرازی منتشر شده که ایشان در حالی که یک دستش قبلا قطع شده بود، برای رزمندگان صحبت می کرد و میگفت: «برادران اگر فردا در وسط عملیات تیر خوردید، زیاد داد و ناله نکنید. باور کنید تیر خوردن خیلی هم درد ندارد.» ما برای اسلام می جنگیم در مقابل والای ما این دردها اهمیتی ندارد.
راه رسیدن به عشق حقیقی و حقیقت عشق
حالا برای رسیدن به عشق حقیقی می بایست
اول از همه معرفت و شناخت خود را نسبت به خدای متعال بالا ببریم و اهلبیت عصمت و طهارت را خوب تر و بهتر بشناسیم.
یکی از بهترین راههای شناخت و معرفت هم خواندن زیارت جامعه کبیره که از امام هادی علیه السلام به ما رسیده است خیلی مفید و نافع است . حضرت امام به مدت پانزده سال در نجف به طور مرتب هر شب در یک ساعت معین در کنار قبر مطهر مولای متقیان می آمدند و زیارت جامعه کبیره را می خواندند،(به استثنای شبهایی که به کربلا می رفتند . امام از روزی که به نجف اشرف وارد شدند تا روزی که مهاجرت کردند، هر شب سه ساعت بعد از غروب آفتاب در حرم مطهر حضرت علی(ع) زیارت جامعه کبیره را می خواندند، حتی زمانی که به دنبال کودتایی در نجف حکومت نظامی برقرار شد، دیدند آقا، توی اتاق نیستند به دنبال ایشان گشتند، و امام را بالای پشت بام، روبه روی گنبد مطهر دیدند که ایستاده اند و مشغول خواندن زیارت جامعه هستند .
دومین کار تعمیق شناخت با عمل کردن به فرمایشات ایشان است .
ما باید شناخت خود را نسبت بهاهلبیت علیهم السلام عمق بیشتری بدهیم و پس از این شناخت، بهترین کار آنست که به فرمایشات آنان عمل کنیم از بین همه کارهایی که توصیه فرموده اند و ما میتوانیم عمل کنیم خدمت به دوستداران اهلبیت علیهم السلام است . بهترین راه برای ایجاد عشق، خدمت به معشوق است.
در حدیثی جناب موسی کلیم الله به خدا عرضه می دارد: خدایا پرسشی دارم که از پرسیدن آن خجالت می کشم. خدا می فرماید: بگو ای پیامبر من. حضرت موسی میپرسد. خدایا اگر تو بنده بودی و خدایی داشتی برای اینکه رضایت خدای خود را به دست آوری و او را راضی کنی چه می کردی؟ خدا در جواب می فرماید: یا موسی اگر من بنده بودم و خدا داشتم برای آنکه خدای خود را راضی نگهدارم به بندگان خوب خودم خدمت می کردم و به آن ها کمک می کردم. تا خدای خود را راضی نگه دارم و در دل خدای خود جا باز کنم و به زبان ما: باید محبین محبوب را گرامی داشت تا محبوب ما را بیشتر دوست بدارد.
دوباره نظامی گنجوی در تصویر بی بدیل خود از عشق می گوید:
پای سگ بوسید مجنون خلق گفتند این چه بود؟
گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته بود.
ببینید عزیزان! مجنون سگی که در کوی لیلی رفت و آمد داشت را می بوسد و تکریم می کند. ما نیز باید محبین و نوکران اباعبدالله الحسین علیه السلام را تکریم نموده به آنها خدمت کنیم و شما گمان نکنید این خدمت کردن، خدمت به شخص است. بلکه حقیقتا خدمت به خود معشوق یعنی اباعبدالله الحسین علیه السلام است.
در روایتی داریم که راوی می گوید سوار بر اسب به تاخت رهسپار مدینه بودم برای دیدار امام صادق علیه السلام. در مسیر به سرعت حرکت نموده و در شهر مدینه سریعا به در خانه آقا و مولایم رسیدم. اسب را در گوشه ای بسته در زدم و بر مولایم وارد شدم. در کمال تعجب دیدم که آقا امام صادق علیه السلام از من رو برگرداندند و با حالت ناراحتی با من برخورد کردند. عرضه داشتم یابن رسول الله چه شده که بامن بدینگونه برخورد می کنید؟ ایشان فرمودند: چرا به ما کم محلی می کنید؟ چرا ما را از خود می رانید؟ عرضه کردم: یابن رسول الله من هم اکنون خدمت شما رسیده ام. چه خطایی از من سر زده؟ کی شما را ناراحت کردم؟ آقا فرمودند: آن زمان که در مسیر مدینه بودی یکی از شیعیان ما جلوی تو دست تکان داد به نشانه آنکه مرا با خود ببر ولی تو به او محل نگذاشتی. کم محلی به شیعیان ما همچون کم محلی به خود ماست و خدمت به شیعیان ما همچون خدمت به خود ماست. ببینید عزیزان اگر ما اباعبدالله الحسین علیه السلام را دوست داریم و اگر ما معشوق خود را ایشان قرار داده ایم، باید یاران و نوکران ایشان را نیز خدمت کنیم و خدمت به محبین را، خدمت به خود معشوق بدانیم.
حالا چگونه می شود در این اوضاع بد اقتصادی به شیعیان کمک کرد؟ هر کس به اندازه خودش هر کس به حد توان خودش. الحمد لله که در اطراف ما همگی محب و نوکر اباعبدالله هستند.
بازنشسته ها که در خانه هستند و کار اداری آنچنانی ندارند و صبح ها وقت آزادتری دارند، می توانند به همسایه های خود بگویند اگر خریدی دارید بگویید تا ما برای شما انجام بدهیم. قرار نیست پولش را بدهد همین که یک زحمتی را از جلوی پای او بر می دارد، خودش نوعی خدمت رسانی است.
خانمی که در خانه فرزند کوچک نداری و فرزندانت از آب و گل در آمده اند، همسایه تو یا خواهر تو یا دختر خاله تو یا یکی از آشنایان بچه کوچکی در خانه دارد و میدانید که بچه کوچک علاوه بر شیرینی ها برای پدر و مادر سختی نیز دارد، یکی دو ساعت کودک را از مادرش بگیر و بگو شما استراحت من از او مواظبت می کنم. ببینید چقدر راحت می شود به محبین امام حسین علیه السلام کمک کرد. یا مثلا همین که رهبری در این ماههای اخیر فرموده اند، همان پویش همدلی و کمک مومنانه که ما بیاییم و به همنوعان و به محبین اباعبدالله بصورت گروهی و دسته جمعی کمک کنیم. قرار نیست حتما این کمک از طریق نهادهای دولتی باشد، در مسجد محل در هیات یا در بسیج بصورت خودجوش مبلغی هزینه ای بدهیم برای کمک به نیازمندان. تا حالا فکر کرده بودید این کار علاوه بر اینکه مرهمی بر مشکلات مردم ناتوان است، صدقه ای هم برای خود شخص دهنده حساب می شود؟ و ما در این شرایط سخت، به صدقه بسیار نیازمندیم.
از آن بالاتر تا حالا فکر کرده بودید که عشقبازی با اباعبدالله فقط به گریه و سینه زنی نیست؟ می شود با کمک به محبین اباعبدالله ایشان را خشنود نمود.
ان شاالله بتوانیم لحظه به لحظه عشق و محبتمان به اولیاء الهی بوسیله نور عقل بیشتر بشود.
به برکت صلوات بر محمد و آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)
.







