Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه هفتم به صورت یکپارچه متن تولیدی عقل و عشق در کربلا

عقل و عشق در کربلا ۷ ؛ عقل و ادب

emam-hosein-08

عقل و عشق در کربلا ۷ ؛ عقل و ادب

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

واژه‌های مقدس فرا دینی

از بین همه واژه ها و کارهای خوبی که من و شما شنیده ایم بعضی هستند که قداست دینی دارند . یعنی فقط دینداران انها را مقدس و ارزشمند میدانند. مثل نماز . مثل زیارت . مثل اخلاص . اینها واژه های صد در صد دینی هستند و کسانی که دیندار نیستند برایشان اهمیت ندارد و مقدس نیست . امام بعضی از واژه ها هستند که تقدس آنها ربطی به دین ندارد . یعنی هم دینداران انها را مقدس میدانند و هم غیر متدینین . این واژه ها فرا دینی و بین المللی است . مثل رحم . مثل عقل . به یک نفر بگویی بی دین شاید زیاد بدش نیاید اما اگر بگویی بی عقل ناراحت میشود . به کسی بگویند بی رحم احساس خوبی پیدا نمیکند و تلاش میکند خودش را از این صفت مبرا کند.
یکی از این واژه های مقدس که همه حتی غیر دینداران هم برای آن ارزش قائل هستند ادب است. اگر به کسی بگویند تو بی دین هستی میگوید بله من از آن دیندارهاش نیستم اما وقتی بگویی بی ادب خیلی ناراحت میشود . حتی بچه ها هم واژه بی ادب را میفهمند . در دین ما به ادب خیل توصیه شده است اما ادب یک واژه صرفا دینی نیست . ادب حتی بین سکولارها هم جایگاه ارزشمندی دارد.

ارتباط عقل و ادب

بحث ما عقل بود اما من میخواهم این جلسه عقل و ادب را که هر دو از این جهت که واژه مقدس از نوع بین المللی و فرا دینی هستند را کنار همدیگر قرار بدهیم .
این تنها شباهت و ارتباط عقل و ادب نیست .
رابطۀ عقل و ادب تنگاتنگ و مستقیم است و می‌توان گفت ادب به یک معنا ثمره و نتیجۀ عقل است. در روایت آمده است: الْآدَابُ‏ تَلْقِیحُ‏ الْأَفْهَامِ‏ وَ نَتَائِجُ الْأَذْهَان‏(بحار الأنوار : ۷۵/۶۸/۸) روش‎های رفتاری انسان ثمرۀ نگاه‌ها و برداشت‌ها و نتیجۀ بُعد عقلانی اوست. مراد از «ذهن»، بعد عقلانی انسان است. یعنی اگر انسان از عقل خود به خوبی و درستی استفاده کند ما از آن شخص رفتار مودبانه می بینم . اگر انسان بی ادبی را دیدید میتوانیم به کم عقلی او پی ببریم .
از طرفی ادب بر شکوفایی عقل تأثیر دارد.
در روایت به این نکته زیبا اشاره شده و آمده است: «کُلُّ شَیْ‏ءٍ یَحْتَاجُ إِلَى الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ‏ یَحْتَاجُ‏ إِلَى الْأَدَب‏»(غررالحکم، ص۲۴۷) هر چیزی احتیاج به عقل دارد و عقل نیز محتاج ادب است.
در روایت دیگری آمده است:(«إِنَ‏ بِذَوِی‏ الْعُقُولِ‏ مِنَ الْحَاجَه إِلَى الْأَدَبِ کَمَا یَظْمَأُ الزَّرْعُ إِلَى الْمَطَرِ»؛ غررالحکم، ص۵۲) احتیاج موجودات عاقل به ادب، مانند احتیاج گیاه به آب است و عقل آنگاه مُثمر ثمر خواهد بود که همراه با رفتار نیکو باشد و ادب از آن نشأت بگیرد. به یک‌معنا ادب، موجب شکوفایی و رشد عقل می‌شود. مثل برگ درخت که باعث تقویت ریشه میشود و ریشه باعث سرزندگی برگ میشود . یعنی یک ارتباط دو سویه .
روایت به این نکته نیز اشاره می‌کند که موجود دارای عقل امّا بی ‏ادب، با موجودی که عقل ندارد مساوی است. عقلی که در کنارش ادب نباشد، با بی‎عقلی فرقی نمی‏کند، چون فایده و کارایی ندارد.
در معارف دینی انسانیت انسان را هم به عقل د انسته اند و هم به ادب در روایت داریم «إِنَ‏ هَذَا الْعِلْمَ‏ وَ الْأَدَبَ‏ ثَمَنُ نَفْسِکَ: اى مؤمن این علم و ادب قیمت جان توست(مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ج ۱، ص ۲۶۷)
با این توضیح هرچقدر علم و ادب انسان بیشتر شود قدر و منزلت او بیشتر میشود انسان با علم به سوى پروردگارت هدایت مى شود ،و به وسیلۀ ادب به پروردگار بهتر خدمت مى کند،و به وسیلۀ خدمت همراه ادب بنده سزاوار دوستى و قرب با خدا مى شود . در روایت دیگری آمده است: «إنَّکَ مُقَوِّمٌ بِأدَبِکَ»(غررالحکم، ص۲۴۷) اگر بخواهند تو را تقویم کنند، یعنی روی تو ارزش بگذارند به‌ سراغ ادب تو می‎روند.
از طرفی ارزش انسان را به عقل او می دانند . در روایت نقل شده است«قِوَامُ الْمَرْءِ عَقْلُهُ(کنزالفوائد، ج‏۲، ص‏۳۱) ارزش انسان به عقل او است
همه این بیانات نشان میدهد عقل و ادب ارتباط تنگاتنگ دارند و کسی که ادب ندارد عقل هم ندارد.

بررسی چرایی ارتباط عقل و ادب

جلسات قبل معنای عقل را از جهات مختلف عرض کردیم در این جلسه برای کشف ارتباط ادب و عقل باید ابتدا ادب را معنا کنیم و بعد این رابطه را رمز گشایی کنیم .
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید: ادب «کنترل کردن نفس(خودداری) در هنگام رغبت پیدا کردن ؛ ضَبْطُ النَّفْسِ عِنْدَ الرَّغَبِ (غررالحکم/۴۸۰۰)
ادب نوعی روش رفتاری و حفاظت عملی . یک نوع خود کنترلی است . اما این خود کنترلی نسبت به مرزهای شناخته شدۀ عقل است
بنابراین ادب متوقف بر شناسایی مرزهایی است که باید در عمل از آن حفاظت عملی صورت گیرد؛ چون انسان تا مرزهای الهی را نشناسد، نمی تواند از آنها حفاظت کند. برای یافتن راه و روش مؤدب شدن، باید مرزهای انسانی را شناسایی کرد و تشخیص داد که این کار زشت است یا زیبا؟اینکه من بتوانم احساسات خودم را کنترل کنم . عصبانی میشوم و هر حرفی نزنم . خوشحال هم که میشوم سبک سری نکنم.

بعضی از آثار ادب

با این تعریف از ادب بقیه روایات را بهتر میتوان فهمید . مثلا امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید: «ثمرۀ ادب حسن خلق است؛ ثَمَرَهُ الْأَدَبِ حُسْنُ الْخُلُقِ (غررالحکم/۵۰۸۴)در این روایت، ادب به عنوان مادر -یا ریشۀ- حسن خلق معرفی می‌شود. وقتی کسی ادب نشده باشد و شما از او انتظار حسن خلق داشته باشید، این انتظار به‌جایی نیست، چون او نمی‌تواند حسن خلق داشته باشد.
حتماً شنیده‌اید که امام حسین(علیه السلام)-بعد از اینکه حرّ راه کاروان امام (علیه السلام) را بست- به حرّ فرموند: مادرت به عزایت بنشیند! این چه رفتاری است که با ما انجام می‌دهی؟ وقتی حرّ می‌خواست جواب بدهد، به خاطر اینکه ادب داشت، گفت: چه‌کار کنم که مادر شما فاطمه(سلام الله علیها) است و من نمی‌توانم پاسخی بدهم (الارشاد مفید/۲/۸۰)با اینکه حرّ عاشق اهل‌بیت(علیهم السلام) نبود، اما چون ادب داشت، همین ادب هم حرّ را نجات داد.
برخی از اراذل و اوباش هستند که به خاطر یک‌مقدار ادبی که دارند، نجات پیدا می‌کنند. کسانی که نمازخوان نبوده‌اند، چه بسا چاقوکش یا مشروب خور هم باشند، اما فقط از پدر و مادرشان یک‌ذره ادب یاد گرفته‌اند، گاهی همین ادب آنها را نجات می‌دهد. احتمالاً داستان‌هایش را هم شنیده‌اید. مثلاً «رسول ترک» کسی بود که اهل مشروب خور بود منتها در ایام محرم در مجالس روضه هم شرکت می‌کرد و همین‌مقدار ادب را رعایت می‌کرد که قبل از رفتنن به جلسۀ روضه، دهانش را آب می‌کشید و از نجاست پاک می‌کرد. و در نهایت هم نجات پیدا کرد.
در قدیم هرمحله تهران قُرُق یک لات بود.مثلا یک قسمت با طیب بود یک قسمت هم با مصطفی پادگان یا مصطفی دیوونه. البته به این دلیل بهش دیوونه میگفتند چون دیوونه اهلبیت علیهم السلام بود ولی بهرحال یک لات بود.لات های قدیم یک مرام ها و جوانمردیهایی هم داشتند. یک شب جمعه ای مصطفی پادگان بهمراه نوچه هاش به شمال تهران (باغهای فرحزاد آن زمان)برای عیاشی و خوشگدرانی میروند. اتفاقاً آسید مهدی قوام هم برای هوا خوری آنجا بود.کسی آمد وبه مصطفی خبر داد که آسید مهدی قوام هم آنطرف باغ است،بزن وبکوبتون رو کمتر کنید مصطفی رو به آن شخص گفت:ما نوکر بچه های فاطمه زهرا هستیم!رفت پیش سید مهدی،صورتش رو بوسید و گفت ما نوکر شماهم هستیم!
آسید مهدی گفت مصطفی! ما امشب اومدیم لات بشیم! مرام لوطی گری ولاتی، اولین قانونش چیه؟
مصطفی گفت:حاج آقا اولین قانونش قانون حق نمک. اگه نمک کسی رو خوردی نمکدون نشکن.سید مهدی گفت حرفش رو فقط میزنی یا عمل هم میکنی؟ مصطفی ساکت شد و چیزی نگفت.
مصطفی! مثل اینکه فقط حرفش رو میزنی چقدر نمک خدا رو خوردی و نمکدون شکستی!
مصطفی همون جا و همون وقت به دست آسید مهدی قوام عوض شد. بعد از آن قضیه تمام دارایی و ثروت خود رو تبدیل به پول نقد کرد و در چمدانی گذاشت و راهی قم شد رفت خدمت آیت الله بروجردی (رحمت الله علیه) وقتی وارد منزل ایشان شد نزدیک ظهر بود دفتر دار آقای بروجردی در ایوان ایستاده بود در حالیکه مصطفی وارد حیاط شد.رو به دفتر گفت میخواهم آقای بروجردی رو ببینم.
دفتر دار گفت آقا، پیرمردی هستند و الان هم نزدیک ظهر.ایشان اذیت میشوند برو وقت دیگری بیا. مصطفی که تازه اول راه عوض شدن بود،درجواب گفت:برو کنار! غلط نکن
دفتر دار که ترسیده بود خدمت آیت الله رسید و گفت حاج آقا شخصی آمده که چاره ای نیست جز دیدنش همین حالا و گرنه زندگی مان را بهم میریزد. آقای بروجردی گفت مانعی ندارد بیایید داخل.ما را برای چنین وقت هایی گذاشتند. مصطفی داخل شد چمدانش رو گذاشت جلوی آقا و دو زانو نشست. به آقای بروجردی گفت: حاج عمو! حالت خوبه؟ ایشان در جواب گفتند ممنون خدا را شکر.مصطفی ادامه داد: حاج اقا من تمام دارایی ام رو تبدیل به پول درشت کرده و در این چمدان ریختم.
همه این پول نجس. باج گرفتم از مردم از شیره کش خونه ها از قمار خونه و…
کت و شلواری که به تن دارم هم نجس هست.حاج اقا! اومدم پیش شما تا ببینم باید چکار کنم؟ اگه دو روز دیگه مُردم چطوری تو چشمهای امام حسین (ع) نگاه کنم؟ شما بگید من چه کار کنم؟
اقای بروجردی فرمودند:چمدونت رو بگذار اینجا. کت و شلوارت رو هم در بیار و برو مگه نمیگی همه اینها نجس؟ همه رو بگذار و برو!
مصطفی کت و شلوار رو از تنش درآورد و با لباس زیر خواست برود (خوش بحال آنهاییکه مرد هستند. وقتی در دین وارد میشوند مردانه می آیند وجو آنها را عوض نمی کند)
به دم در که رسید صورت آقای بروجردی از اشک خیس شد. رو به او گفت:جوون برگرد! تازه زیبا شدی. الان دیدنی شدی. «التائب حبیب الله» حالا رفیق خدا شدی برگرد اینجا.
کت و شلوارت رو بردار بپوش (نائب امام زمان بود،اختیاراتی داشت،ولی فقیه زمان بود)
آقای بروجردی پنج هزارتومن پنجاه سال پیش رو که پول زیادی بود، از پول دیگری به او داد و گفت این رو خرج زندگی ات کن
الان پاک شدی از این به بعد هم پاک زندگی کن

دیگه هیاتی شده بود.یکی از هیات های خوب در جنوب تهران، بسیاری از سران و بزرگان شهدای جنگ از هیات مصطفی دیوونه بودند
او تا سال اوایل دهه ۶۰ زنده بود.عالم بزرگواری که این حکایت رو تعریف کرده که او را میشناخت و همسایه ایشان بود. ایشان نقل می کنند شب جمعه ای بود به خانه امدم. همسرم گفت از خانه حاج مصطفی زنگ زدند که حال ایشان وخیم و روبه قبله است. اگر میخواهید ایشان را ببینید بیابید.آن شب چون چند مجلس دیگر داشتم نرفتم و فردا ایشان فوت کرد.برای عرض تسلیت خدمت همسر مصطفی رفتم.
همسر مصطفی گفت:حاج اقا خیلی پاک زندگی کردند. مصطفی طوری شده بود تمام نماز وروزه های قضا شده گذشته اش رو بجا آورد.همه بدهی و قرض خود رو ادا کرد. تا جایی که می دانست اگر ظلمی به کسی کرده بود حلایت طلبید. این اواخر پنج میلیون سرمایه داشت که در صندوق قرض الحسنه ای گذاشت و وصیت کرد برای جوانهایی ک قصد ازدواج دارند استفاد شود.
حاج آقا! تاشب جمعه با ما حرف میزد حدود یازده شب دیگر حرفی نزد و سکوت کرد حدود ساعت یک بود که شروع به صحبت کردن با امام حسین کرد.
گفت: یا ابا عبدالله! از آن زمانی که من با شما آشتی کردم صاف و صادق آمدم خدمت شما.دیگه دنبال کار خلاف نرفتم.لحظات آخر عمر من هست و کار من بدست شماست این صحبت ها ادامه داشت تا سرش رو روی زمین گذاشت.دقایقی بعد سرش رو بلند کرد شروع کرد به سلام دادن به ابا عبدالله و دوباره سرش رو روی زمین گذاشت و از دنیا رفت.(ظاهراً امام حسین(ع) را دید، سلام کرد واز دنیا رفت)
پس باید ادب را مقدم بر اخلاق بدانیم، ضمن اینکه منظور از ادب، فقط اخلاق معاشرتی نیست. اخلاق معاشرتی یعنی همان حُسن خلق، و طبق روایتی که خواندیم ، حسن خلق ثمرۀ ادب است و همۀ ادب نیست. یعنی ادب کارهای دیگری هم انجام می‌دهد و ثمرات دیگری هم دارد.

ادب و قانون

با توجه به معنای رایجی که در جامعۀ ما دربارۀ ادب وجود دارد، نوعاً این‌گونه تصور می‌شود که ادب بیشتر در رفتار انسان با دیگران معنا می‌شود، در حالی که ادب در زندگی شخصیِ خود انسان نیز قابل تصور و قابل تحقق است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرماید: «نهایت ادب این است که انسان از خودش خجالت بکشد؛ غَایَهُ الأدب أَنْ یَسْتَحْیِیَ الإنسان مِنْ نَفْسِه‏»(شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید/۲۰/۲۶۵‏) آدم باادب که حتی پیش خودش هم بی‌ادبی نکند (از خودش خجالت بکشد که بی‌‌ادبی کند) کارش به جایی می‌رسد که دروغ هم نمی‌گوید. چون می‌گوید: «اگر هیچ کسی هم نفهمد که من دروغ گفته‌ام، خودم که می‌فهمم دروغ گفته‌ام و این زشت است؛ پیش خودم زشت است.»
اگر مردم یک جامعه مودب باشند نیازی به قانن ها ی متعدد و دوربین کنترل نیست .
ادب بر قانون هم ترجیح دارد. معلوم است که اگر مردم روی حساب ادب، چراغ قرمز را رد نکنند، خیلی بهتر از این است که بخواهند روی حساب قانون، چراغ قرمز را رد نکنند. در معاملات و امور دیگر هم ادب بر قانون ترجیح دارد.
یکی از دوستان شهید بهشتی نقل میکند یک شب با شهید بهشتی و چند تا از دوستان دیگر سوار ماشین بودیم و جایی میرفتیم . دوست راننده ما که کمی عجله داشت چراغ قرمز اول را رد کرد، شهید بهشتی خیلی تحمل کرد و چیزی نگفت . شاید حواسش نبود . دومین چراغ بود که دیگه صداش در اومد. گفت: اگه از این هم بگذری دیگه نمی شه پشت سرت نماز خواند.
طرف با حالت حق به جانبی گفت: اینها قانون طاغوته باید سرپیچی کرد. بهشتی با ناراحتی دست گذاشت رو داشبورد و محکم گفت: اینها قوانین انسانیه، عین انسانیت…
مردم باید روی حساب ادب، معامله کنند نه روی حساب «ترس از قانون قوّۀ قضائیه». اگر مردم روی حساب قانون زندگی کنند، قطعاً در مواردی قوانین را زیر پا خواهند گذاشت یا قانون را دور خواهند زد و آمار بی‌قانونی افزایش پیدا می‌کند. در یک جامعۀ ایمانی و یک جامعۀ انسانی برجسته بین آدم‌های فهیم، هیچ‌وقت بر اساس حداقل‌های عدل و انصاف و قانون با هم رفتار نمی‌کنند. (امیرالمؤمنین علیه السلام) عَامِلْ سَائِرَ النَّاسِ بِالْإِنْصَافِ وَ عَامِلِ الْمُؤْمِنِینَ بِالْإِیثَار(غررالحکم/۹۱۰۹)

هر چند ممکن است گاهی از اوقات طرح مسئله قانون در جامعه به دلیل وجود قانون شکنان یک ضرورت به حساب بیاید، ولی در کل به عنوان یک مسیر برای سعادت جامعه نمی‌تواند محسوب شود. در یک مقاطعی، برخی از سیاسیون بودند که مدام از قانون دم می‌زدند، در حالی که این‌کار بسیار مضرّ است و می‌تواند موجب نابودی جامعه شود. درست است که قانون امر لازم و ارزشمندی است و اساساً برای حیات جامعه بسیار ضروری است، ولی با تأکید بر قانون نمی‌شود قانونمند شد، اتفاقاً دم زدن از قانون، اغلب اوقات برعکس نتیجه می‌دهد.
اثر تربیتی قانون‌مداری و محور قرار دادن قانون به عنوان شعار تربیتی، بی‌قانونی است. البته خود قانون‌مداری شعار خوبی است ولی «این زنگوله را چه کسی به گردن گربه می‌اندازد؟!» چرا اثر تربیتیِ شعار قانون‌مداری، بی‌قانونی است؟ چون قانون شما را به حداقل دعوت می‌کند، ولی ادب شما را به حداکثر دعوت می‌کند. قانون شما را به واسطۀ مجازات قانونی و به واسطۀ نهادهای قانونی کنترل می‌کند، و این‌کار در واقع موتور محرک رفتار خوب را از قلب شما خارج می‌کند و به دست قوۀ قضائیه می‌دهد. ولی قوۀ محرکۀ ادب در قلب خودِ انسان است.
کسی که باادب باشد، قانون را هم رعایت می‌کند. وقتی ادب آمد، آدم حتی پیش خودش هم غیرقانونی رفتار نمی‌کند.
کسی که با قانون تربیت شده باشد، از بی‌قانونی لذت می‌برد. کسی که با ادب تربیت شده باشد، از رعایت ادب و قانون لذت می‌برد
شنیده‌اید می‌گویند: «به مرگ بگیر که به تب راضی شود!» شما هم به ادب بگیرید، تا لااقل به رعایت قانون راضی شود. ولی اگر به قانون بگیرید، به رعایت قانون راضی نخواهد شد. اگر ادب را مبنای تربیت قرار دهید، وقتی انسان رفتار مؤدبانه انجام می‌دهد یا وقتی قانون را رعایت می‌کند، خودش هم لذت می‌برد، اما کسی که با قانون تربیت شده باشد، اثر وضعی‌اش این است که از بی‌قانونی کردن لذت می‌برد. مثلاً وقتی چراغ قرمز را رد می‌کند، می‌گوید: «چه خوب شد که افسر مرا ندید!». اما کسی که بر مبنای ادب، تربیت شده باشد، وقتی بی‌قانونی کند، پیش وجدان خودش ناراحت می‌شود که چرا بی‌ادبی کرده است؟

ملاک کلی برای ادب

روایات ما چه ترک فعل و چه انجام عمل و تشخیص حُسن و قبح را به‏ خود انسان واگذار می‌کنند و می‌فرمایند. خدا به انسان این قدرت را داده است که خوب و بد را تا حدودی تشخیص دهد و روایات ما هم تشخیص کار خوب یا بد را به فطرت و وجدان انسانی ارجاع می‌دهند. حکم درونی و وجدانی انسان، کار عقل عملی است و هیچ ارتباطی هم به خدا و احکام دینی ندارد. اگر عقل عملی گفت زیباست، انجام بده! اگر گفت: زشت است، ترک کن! روش رفتاری‎ خود را با درون خود تنظیم کن.

در روایتی آمده است: «قِیلَ لِعِیسَی«ع» مَنْ‏ أَدَّبَکَ؟» از حضرت عیسی«ع» پرسیدند: چه کسی تو را تأدیب کرد؟ «‏قَالَ مَا أَدَّبَنِی أَحَدٌ»؛ حضرت فرمود: کسی به من ادب نیاموخت؛ «رَأَیْتُ قُبْحَ الْجَهْلِ فَجَانَبْتُهُ»؛(بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۳۲۶) بلکه من بررسی کردم و زشتی جهل را دیدم ـ ‌یعنی درونم به بدی آن حکم کرد‌ ـ و من از آن کناره گرفتم. حضرت مسئله را به عقل عملی که در درون‌شان بود، ارجاع دادند و فرمودند: من روش رفتاری طرف مقابل را نگاه کردم و از درون خودم حکم کردم که این کار قبیح است، لذا آن ‌کار را ترک کردم. در تشخیص زشتی و زیبایی کارها، کسی مطالب را به من تحمیل نکرد؛ بلکه من به‏ واسطۀ عقل عملی خویش مرزهای انسانی را شناختم.
امیر المومنین علی علیه السلام» در روایتی می‏فرماید:(«کَفَاکَ أَدَباً لِنَفْسِکَ‏ إجْتِنَابُ مَا تَکْرَهُهُ مِنْ غَیْرِکَ‏»؛ حکمت ۴۰۴ نهج البلاغه) برای ادب کردن خویش همین کافی است که وقتی کاری را از دیگری می‌بینی و از آن بدت می‌آید، از آن پرهیز کنی.
از ادب شخص این است که وقتی می‌‎بیند کاری خوب است، آن ‎را ترک نمی‏کند و انجامش می‏دهد.(«مِنْ أَدَبِهِ أَنْ لَا یَتْرُکَ مَا لَا بُدَّ لَهُ مِنْه‏»؛ بحار الأنوار ج۷۵ ص۸۰) این یک روش رفتاری است که مبتنی بر ادراکات عقل عملی است. یکی از نزدیکان شهید رجایی تعریف میکرد در جلسه ای با یک کمونیست بحث میکردیم . بحث حسابی گرم شده بود؛ یکی رجایی استدلال می آورد، یکی آن طرف کمونیست.
یک نفر توی جمع که ناظر بود یک دفعه فحشی به لنین داد .
عصبانیت رجایی را که دید گفت: به لنین فحش دادم شما چرا ناراحت شدید ؟!

با خشم فروخورده گفت: حق نداریم به کسی که مورد احترام دیگری است توهین بکنیم چرا که به خود او توهین کرده ایم.

اثر این احترام و منطق را بعدها دید وقتی جوان کمونیست به آغوش اسلام

راهِ داشتنِ فرزندان مودب

البته این نکته را همه می دانیم که سن تخصصی و موثر برای ادب هفت سال دوم زدنگی انسان است . این به این معنا نیست که قبل و بعد از این هفت سال در فراید تربیت مهم نیست بلکه میخواهیم بگوییم بهار تادیب در هفت سال دوم است. روش‌های مختلفی برای ادب کردن در این این سن وجود دارد ، ولی بهترین روش برای ادب کردن(تربیت کردن) یک انسان در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است . رسول خدا فرمودند:
أدِّبوا أولادَکُم على ثَلاثِ خِصالٍ : حُبِّ نَبیِّکُم ، و حُبِّ أهلِ بَیتِهِ ، و قِراءهِ القرآنِ(کنزالعمّال، ح ۴۵۴۰۹)
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله : فرزندان خود را بر سه خصلت تربیت کنید: دوست داشتن پیامبرتان، دوست داشتن اهل بیت او و خواندن قرآن.
کسانی که بچه‌های خودشان را به هیأت می‌برند، این کار در واقع جزئی از فرآیند ادب است. قدیم در جلسات هیئت قبل از سخنرانی و مداحی و توسل حلقه قرآن خوانی بود که الان متاسفانه کم شده است . چقدر خوب است این هیئتها باعث انس با قرآن هم بشود . آنجا به نوجوان ادب به قرآن را یاد بدهیم . که در مقابل قرآن مودب بنشیند . بدون وضو دست نگذارد. وقتی بچه‌ای به همراه پدرش در جلسات هیأت شرکت می‌کند و می‌بیند که پدرش دو زانو و خیلی محترمانه نشسته است و مثلاً قرآن و زیارت عاشورا می‌خواند، این بچه وقتی بزرگ می‌شود، حتی به مخیله‌اش هم خطور نمی‌کند که به اباعبدالله الحسین(علیه السلام) بی‌احترامی کند. چون او با این ادب بار آمده است. این بچه ای که با قرآن مانوس بوده و نسبت به قرآن مودب است در جامعه فاسد هم خراب نمیشود . سید محمد حسین علم الهدی را در زمان شاه انداختنش توی بند نوجوانان بزهکار. صبوری به خرج داد. چند روز بعد صدای نماز جماعت و تلاوت قرآن از بند، بلند بود!
مأموران حسین را گرفتند زیر مشت و لگد. می گفتند تو به اینها چه کار داشتی؟! از آن به بعد شکنجه حسین، کار هر روز مأموران شده بود. یکبار هم نشد که زیر شکنجه، اطلاعات را لو بدهد. نوجوان شانزده ساله را می نشاندند روی صندلی الکتریکی و یا این‌که از سقف آویزانش می کردند.
اهل‌بیت (علیهم السلام) یک سیستم فوق‌العاده برای مؤدب‌سازی انسان‌ها طراحی کرده‌اند
اهل‌بیت (علیهم السلام) یک سیستم فوق‌العاده برای مؤدب‌سازی انسان‌ها طراحی کرده‌اند؛ مثلاً توصیه شده است برای اهل‌بیت(علیهم السلام) اشک بریزید، شعر(نوحه) بخوانید -و نوحه را جواب دهید- و به این شیوه از اهل‌بیت (علیهم السلام) تقدیر کنید. بچه‌ای که در این سیستم بار بیاید، واقعاً بر محبت اهل‌بیت (علیهم السلام) مؤدب بار می‌آید. بعد وقتی این بچۀ هیاتی می‌بیند که حضرت فاطمۀ زهرا (سلام الله علیها) خودش را برای علی بن ابیطالب (علیهم السلام) فدا کرده است، به این فکر می‌افتد که واقعاً علی (علیهم السلام) کیست و چه مقام بالایی دارد؟ و لذا نسبت به امیرالمؤمنین(علیهم السلام) یک ادب خاصی پیدا می‌کند.

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *