عقل و عشق در کربلا ۶؛ عقل و نفس
۱۴۰۰-۰۳-۱۷ ۱۴۰۲-۰۶-۲۹ ۷:۵۳عقل و عشق در کربلا ۶؛ عقل و نفس

عقل و عشق در کربلا ۶؛ عقل و نفس
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
عقل ملاک محاسبه و سنجش در قیامت
ما آدمها در زندگی دنیایی خودمان برای سنجش ملاک و معیار داریم . البته برای هر چیز ملاک و معیار خاص آن چیز را داریم . مثلا وزن را با کیلو گرم و طلا را با مثقال و گرم میسنجیم . اندازه را با متر و مسافتهای بیشتر را با کیلومتر میسنجیم . کسی طلا را تن و کیلوگرم نمیسنجد . اندازه پارچه را با کیلومتر نمیسنجد . هر چیزی ملاک و معیار متناسب با خودش را دارد . ملاک و معیار سنجش در قیامت چیست ؟ خدا اعمال را با چه ملاکی میسنجد .
حدیث داریم روز قیامت «أنه یحاسبهم على قدر عقولهم»(بحارالأنوار، ج۱، ص۱۰۵)، روز قیامت هر کسی عاقلتر است حسابش دقیقتر است، «إِنَّمَا یُدَاقُّ اللَّهُ الْعِبَادَ فِی الْحِسَابِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِی الدُّنْیَا»(کافی، ج۱، ص۱۱)
لذتهای بهشتی هم فقط سیب و گلابی و نعمتهای خوردنی و چشیدنی نیست . لذتهای معرفتی که قابل صف نیست .
یکی از علما تعریف میکردند ، شبی در عالم رویا خواب مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری را دیدند…
دیدند که ایشان در حال مطالعه هستند..
گفتند :آقا شما در عالم برزخ مطالعه می کنید ؟
ایشان فرموده بودند :فضائلی از مولا امیر المومنین علی بن ابیطالب را که به دلیل قدر عقول مردم در دنیا برای ما نگفته بودند اینجا داریم آن فضایل را مطالعه می کنیم که برترین لذت ها خواندن فضایلی از علی بن ابیطالب است که از آنها بی خبر
بودیم!
با این حرف میتونیم نتیجه بگیریم همانطوری که بهشت درجه بندی دارد عقلهای انسانها هم درجه بندی دارد.
عقل درجه بندی دارد
در جلسات قبل اشاره شد برای تشخیص و انتخاب برتر نیاز به عقل است اما عقل کامل وعقل تمام . ما در روایات در باب عقل با واژه کمال عقل و تمام عقل مواجه هستیم .مثلا در روایات داریم ما تَمَّ دینُ إنسانٍ قَطُّ حَتّى یَتِمَّ عَقلُهُ.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: دیندارى آدمى، به کمال نمىرسد، مگر آن هنگام که خردش کامل شود.
معلوم میشود گاهی شخصی عقل دارد یعنی بین خوب و بد را تشخیص میدهد و حتی بین خوب و خوبتر را هم میفهمد اما خوبتر و عالی را نمیتواند تشخیص بدهد . چون درجات بالای عقل را ندارد . بعضی با عقلشان مصلحت ۵ ساله یا ده ساله را میفهمند اما بیشتر از آن را نمیبینند و نمیفهمند .
عبیدالله حر جعفی وقتی شنید امام حسین علیه السلام به سمت کوفه در حرکت است و میدانست سرنوشت این حرکت چه میشود از کوفه خارج شد . حتی وقتی با امام مواجه شد عرض کرد من خارج شدم تا در این نزاع نباشم . یعنی دلم نمیخواهد به یزد کمک کنم . نمیخواهم در قتل تو سهیم باشم . این یعنی یک تصمیم خوب . حتی حاضر شد اسب و شمشیر هم به امام بدهد این هم یعنی یک تصمیم خوب . عقلش اینقدر را کار کرد اما بیشتر از این عقلش کار نکرد . این عقل به این قدرت و کمال نرسیده است . چون عقل کامل و تمامی ندارند .
ممکن است سوال کنید که ما از کجا بفهمیم تصمیم و انتخاب ما عاقلانه و از نوع کامل و تمام است .
در روایات اهلبیت علیهم السلام عوامل کمال و تمام عقل را معرفی کرده است که من مهمترین انها را امشب موضوع صحبت خودم قرار میدهم.
مهمترین عامل کمال عقل
یک روایت از امام حسین علیه السلام است که حضرت فرمودند :
قَالَ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : لاَ یَکْمُلُ اَلْعَقْلُ إِلاَّ بِاتِّبَاعِ اَلْحَقِّ ؛ عقل، جز با پیروى از حق، کامل نمى شود.
اینکه مبنای تصمیمات زندگی ما تبعیت از حق باشد . وقتی من در همه کارایم هدفم حرکت در مسیر الهی باشد و برای رضای خدا و طبق دستور خدا تصمیمات من عاقلانه میشود و این کار سبب کمال عقل من میشود .
بارها دیده ایم پیر مرد بیسوادی که چنان رشد عقلی در عالم سیاست دارد که بزرگترین دیپلماتهای کشور هم ندارند . تبعیت از حق حتما در مسیر درست عقلانیت است .
شیخ عباس قمی رحمهالله می گوید: در دوران مشروطه غوغای عجیبی بود و بحث پیرامون مشروطه و استبداد بالا گرفته بود. پیرمردی در حمام بود که شاید هفتاد سال از عمرش گذشته بود. محاسن بلندی داشت و کارگر حمام بود.
گفتم: پدر، من میخواهم سرم را بتراشم و کیسه و صابون بزنم. گفت بسیار خوب و مشغول کار سر تراشیدن و کیسه کشیدن شد.
در ضمن کیسه کشیدن گفتم: پدر شما مشروطه ای هستی یا مستبد؟
گفت: من دلاک و کارگر حمام هستم. کار دلاک و کارگر حمام این است که سر بتراشد، کیسه بکشد، و صابون بزند، آشیخ اگر تو هم طلبه هستی، درس بخوان، و مباحثه کن. کار تو مطالعه و نوشتن است ما بقیش زیادی است.
این یک کلمه حرف و موعظه، درس آموزنده ای شد برای من.
از حمام آمدم بیرون، یکسره رفتم حجره و استاد پیدا کردم و شروع کردم به تصنیف و نوشتن و کتاب تألیف کردن. این مطلب را ایشان در اواخر حیاتشان برای فرزندشان نقل کرده بود و می گفت: به برکت موعظه آن پیرمرد من موفق شدم هشتاد و چهار جلد کتاب تألیف کنم.
تبعیت از حق و تعارض با محاسبات عقلی
ممکن است کسی بگوید بعضی از دستورات دین با عقل من جور در نمی آید . چرا باید حرفی که با عقل من جور در نمی آید قبول کنم .
در جواب باید بگوییم که اولا این حرف کسی است که خود را عقل کل میداند و همه می داندد که اوج کم عقلی یک شخص این است که خود را عقل کل بداند .
کسی که ملاک حقانیت دین را عقل خود میداند در صورتی که بارها دچار اشتباهات محاسباتی شده و بارا اعتراف کرده که اشتباه کردم و پشیمان شده است . از طرفی دستورات دین یا عقلی است یا فرا عقلی است . دستورات عقلی را عقلاء عالم قبول دارند و میپذیرند . مثلا اینکه اسلام میگوید دروغ نگو . این را هر انسان عاقلی میفهمد و تایید میکند . اما اینکه چرا نماز صبح دو رکعت است و یا چرا شک در نمز دو رکعتی باطل است . اینها دستوراتی است که فرا عقلی است و باید تعبد داشت . البته تعبدی که متکی به عقلانیت است .
شاید در نگاه ظاهر بین تبعیت از حق مسیر انسان را دور سخت میکند اما در نگاه عمیق و عاقلانه تبعیت از حق هر چند به ضرر انسان باشد باعث نجات انسان میشود .
یکی از یاران با وفای امام صادق علیه السلام عبد الله بن ابی یعفور است . مبتلا به مرضی شده بود که برای علاج أن مختصری شراب تجویز کرده بودند، و هر وقت درد شدید می شد مجبور بود مختصری شراب بنوشد، وقتی که خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شد، داستانش را با حضرت در میان گذاشت. حضرت فرمودند: لا تشربه؛ ننوش! چون از مدینه به کوفه برگشت، درد دوباره به سراغش آمد، خانواده و بستگان اصرار کردند تا قطراتی شراب نو شید و فورا درد آرام گرفت، چون عبد الله به ناچار خلاف فرمایش امام رفتار کرده بود با وجود بعد مسافت و سختی راه های آن زمان، دوباره قصد مدینه منوره کرد و به خدمت امام رسید و موضوع درد و نوشیدن شراب را مطرح کرد. امام صادق علیه السلام فرمودند: «یا ابن أبی یعفور لا تشربه فإنه حرام إنما هذا شیطان موکل بک فلو قد یئس بینک دهب»؛ ای پسر ابی یعفور شراب نیاشام که حرام است و این شیطان است که بر تو مسلط گشته و درد را به وجود می آورد؛ اگر از تو مأیوس شود دیگر به سراغت نمی آید. پس عبدالله به کوفه برگشت، و بار دیگر درد او شدت گرفت و بیش از همیشه آزارش می داد، بستگان که ناراحتی او را می دیدند اصرار داشتند مقدار کمی بیاشامد، عبدالله گفت: «لا و الله لا أذوق منه قطره أبدا. »» خانواده اش مأیوس شدند، چند روز درد ادامه داشت تا تسکین یافت و تا زنده بود درد به سراغش نیامد و فرمایش امام صادق علیه السلام تحقق یافت .
امام صادق علیه السلام در هنگام وفات عبدالله بن ابی ، نامه ای به مفضل که جانشین علمی و عملی او محسوب می شده، نوشته اند که حسرت برانگیز است و جا دارد همه ما به عبدالله بن ابی یعفور غبطه بخوریم، ایشان می نویسند:
«ای مفضل با تو عهد و پیمانی میبندم که قبلا با عبدالله بن ابی یعفور داشتم که درود خدا بر او باد که به عهدی که با خدا و رسول خدا و امامش دا شت وفا کرد و به رحمت ایزدی پیو ست، درود خدا بر روحش باد که اعمالش پسندیده و سعیش مشکور و مورد رحمت خدا قرار گرفت که خدا و رسول و امام از او راضی اند. در ادامه حضرت مدالی کم نظیر به او داده اند و نوشته اند: به ولادتم از رسول خدا سوگند که در عصر ما هیچ کس مانند او از خدا و رسول و امامش اطاعت نکرد و این حالت ادامه داشت تا خدا او را به نزد خود فرا خواند و در بهشت بین خانه محمد صلی الله علیه و آله و امیر المومنین علیه السلام جای داد و به اضافه اینکه منزلش با پیامبر یکی است. این پاداش کسی است که تبعیت از حق به معنای واقعی کلمه میکند.
هوای نفس قاتل عقل
در مقابل تبعیت از خدا تبعیت از هوا هست . تبعیت از هوای نفس مخالف تبیعیت از خداست . امام أَمِیرُ الْمُومِنِینَ (علیه السلام) می فرمایند : الْهَوَی عَدُوُّ الْعَقْلِ غررالحکم، ص ۶۴.هوای نفس دشمن عقل است . جالب است که در جایی دیگر میفرمایند :
قَاتِلْ هَوَاکَ بِعَقْلِکَ کافی، ج ۱، ص ۲۰.
پس معلوم است جنگ بین عقل و هوی یک جنگ دیرینه و تمام ناشدنی است . سختی جنگ آن جایی معلوم میشود که
امام رضا (ع) در کلامی شریف و البته طولانی از امام سجاد (ع) نقل میفرمایند: اگر دیدید کسی اهل نماز و روزه است، گناه نمیکند و کارهای خوب هم انجام میدهد، عجله نکنید و گولش را نخورید؛ زیرا ممکن است عرضه گناهکردن نداشته باشد. (به نظر میرسد منظور از عرضه آنچه باشد که برخی عوام از این واژه مد نظر دارند نه اینکه العیاذ بالله منظور این باشد که گناهکردن عرضه میخواهد.)
اگر کسی موارد لازم گناهکردن را داشت اما گناه نمیکرد، آرام باش و فریب نخور. ممکن است گناهی را ترک میکند اما مرتکب گناه دیگری میشود زیرا شهوات مردم مختلف است؛ یکی شهوت مال دارد اما شهوت جنسی ندارد، یکی شهوت جنسی دارد اما حرام نمیخورد.
سپس میافزایند: اگر کسی هیچ گناهی نکرد، عجله نکن و باز گولش را نخور، ممکن است عقل درست و حسابی نداشته باشد.
بعد میفرمایند: اگر کسی عقل درست و حسابی هم داشت، فریب نخور. ببین آیا هوای نفسش مسلط بر عقلش است یا عقلش مسلط بر هوای نفس اوست.
حضرت در انتهای بحث مثالی میزنند و میفرمایند: مانند کسی که حب مقام دارد، یک دفعه با یک هوس و هوای حب مقام، کل مراتب ایمانی قبلش را نابود میکند.
امام علیهالسلام در ادامه میفرمایند: وقتی به چنین آدمی میگویی «إتَّقِ الله – از خدا بترس»، ناراحت میشود و به غرورش برمیخورد. میگوید «به من میگویی با تقوا باشم؟ تا حالا کسی از من گناه ندیده.»
بعد امام (ع) میگویند: اینها دیگر آدم هم نمیشوند و دچار لعن خداوندند.
پیچیدگیهای جنگ بین عقل و نفس
جنگ بین عقل و نفس همیشه هم به روشن و واضح نیست . این جنگ گاهی پیچیدگیهای هولناکی دارد . گاهی من بین بد و خوب و یا حق و باطل گرفتار میشوم و میتوانم تشخیص حق از باطل بدهم . میتوانم تشخیص خوب از بد بدهم .
اما بسیاری از مواقع من بینبد و خوب نیستم گاهی بین دو یا چند امر خوب متحیر هستم . گاهی هوای نفس به یک عمل بد و حیوانی دعوت میکند و براحتی میشود بد بودن آنرا فهمید . اما گاهی هوای نفس در غالب تعلقات مقدس خودش را نشان میدهد . مثل سکوت جایی که نباید سکوت کرد . نماز خواندن جایی که وقت نماز نیست . صدقه و انفاق جایی که نباید انفاق کردو موارد بسیار زیاد این چنینی . اینکه آیه قرآن می فرماید : قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا . بگو که آیا میخواهید شما را بر زیانکارترین مردم آگاه سازیم؟الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا . (زیانکارترین مردم) آنها هستند که (عمر و) سعیشان در راه دنیای فانی تباه گردید و به خیال باطل میپنداشتند که نیکوکاری میکنند.
توهم دارند که کار خوبی انجام میدهند .
برای نجات از این سر در گمی یک ملاک دیگر به ما می دهند . یک ملاک دیگر به من و شما میدهند
بین دو کار خوب آن کاری را انجام بده که دوست نداری . آن کاری را ترک کن که نفست دوست دارد . امام علی ع میفرمایند: «در گذشته برادری خدایی (ودینی) داشتم که …. هر گاه دو کار برایش پیش میآمد میاندیشید که کدام به هوا و هوس نزدیکتر است با آن مخالفت میکرد ،بر شما باد به داشتن این اخلاق نیکو . (نهجالبلاغه، حکمت ۲۸۹)
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در این زمینه می فرماید: بنده اگر در زندگی خود در هر زمینه ای توفیقاتی داشته ام ، وقتی محاسبه می کنم به نظرم می رسد که این توفیقات باید از یک کارنیکی که من نسبت به یکی از والدینم انجام داده ام باشد.
پدرم در سنین پیری – بیست و چند سال قبل از فوت – به بیماری آب چشم که موجب نابینائی می شود مبتلا شد بنده در آن موقع در قم مشغول تحصیل و تدریس بودم ، از قم مکررا به مشهد می آمدم و ایشان را به دکتر می بردم ، و دوباره باز می گشتم تا اینک در سال ۱۳۴۳ هجری شمسی به ناچار برای معالجه ، ایشان را به تهران آوردم ، اطباء در ابتداء ما را ماءیوس کردند گرچه بعد از دو سه سال یک چشم ایشان معالجه شد و تا آخر عمر هم میدید، اما آن زمان مطلقا نمی توانست با چشمهایش جائی را ببیند و باید دستشان را می گرفتیم .
و این برای من یک غصه (بزرگ ) شده بودم ، زیرا اگر به قم می آمدم ، ایشان مجبور بود در گوشه ای از خانه بنشیند و قادر به مطالعه و معاشرت و هیچ کاری نبود، و انس و الفتی هم که با من داشت با دیگر برادران نداشت ، با من به دکتر می رفت ولی همراه شدن با دیگران و رفتن به دکتر برایش آسان نبود، وقتی بنده نزد ایشان بودم برایشان کتاب می خواندم و با هم بحث علمی می کردیم و از این رو با من ماءنوس بود، به هر حال احساس کردم اگر ایشان را در مشهد مقدس تنها رها کنم و به قم برگردم ، ایشان به یک موجود معطل و از کار افتاد تبدیل می شود که برای خود ایشان بسیار سخت بود، برای من نیز خیلی ناگوار بود از طرفی دوری از قم نیز برای من غیر قابل تحمل بود، زیرا که من با قم انس داشتم و تصمیم گرفته بودم که تا آخر عمر در قم بمانم .
بر سر دو راهی گیر کرده بودم ، این مساءله در ایامی بود که ما برای معالجه پدرم در تهران بودیم ، روزهای سختی را در حال تردید گذارندم .
عصر تابستانی بود که سراغ یکی بزرگان و دوستانم در چهار راه حسن آباد تهران رفتم او اهل معنا و آدم با معرفتی بود، جریان ایشان تعریف کردم ، در ضمن گفتم : من دنیا و آخرت خودم را در قم می بینم ، اگر اهل دنیا باشم دنیای من در قم است و اگر اهل آخرت هم باشم آخرت من در قم است ، خلاصه من باید از دنیا و آخرت خودم بگذرم که با پدرم به مشهد بروم و در آنجا بمانم !
آن بزرگوار تاءمل مختصری کرد و فرمود: شما برای خدا از قم دست بکش و به مشهد برو، خداوند متعال می تواند دنیا و آخرت تو را از قم به مشهد منتقل کند.
من در سخنان ایشان تاءملی کردم عجب حرفی است ! انسان می تواند با خداوند معامله کند، با خودم گفتم برای خاطر خدا، پدرم را به مشهد می برم و تردا همانجا می مانم ، خداوند هم اگر اراده فرمود، می تواند دنیا و آخرت مرا از شهر قم به مشهد مقدس بیاورد، تصمیم خود را گرفتم ، دلم باز شد و ناگهان از این رو به آن رو شدم یعنی کاملا راحت شدم و با حالت بشاش و آسودگی خاطر به منزل آمدم .
والدین من که چند روزی بود که مرا ناراحت میدیدند، از بشاش بودن من تعجب کردند به آنها گفتم : من تصمیم گرفتم با شما به مشهد بیایم و آنجا بمانم ، آنها اول باورشان نمی شد که من از قم دست بکشم ، با آنها به مشهد قدس رفتم و آنجا ماندم و خداوند متعال بعد از آن ، توفیقات زیادی به ما داد و به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم ، اگر بنده در زندگی خود توفیقی داشتم اعتقادم این است که ناشی از همان بر و نیکی است به پدر و مادرم انجام داده ام.(اخلاق در خانواده و تربیت فرزند، سید محمد نجفی یزدی)
ببینید هم خدمت به پدر و مادر خوب است هم کار علمی کردن در قم . اینجا کدام کار خوب را انجام بدهم آنکه دلم نمیخواهد . خدا هم جبران میکند . چون تو از خودت گذشتی.
هواهای نابودگر عقل
آخرین نکته ای که در این جلسه عرض میکنم این است که در بین همه امیال و خواهشهای نفسانی سه خواهش است که نابودگر عقل است
امام کاظم علیه السلام فرمودند: یا هِشامُ ، مَن سَلَّطَ ثَلاثا على ثَلاثٍ فکأنّما أعانَ على هَدمِ عَقلِهِ و مَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ علَیهِ دِینَهُ و دُنیاهُ اى هشام! هر که سه چیز را بر سه چیز مسلّط گرداند، چنان است که بر نابودى خرد خود کمک کرده باشد هر که عقلش را ویران کند، دین و دنیاى خود را تباه ساخته است.
مَن أظلَمَ نُورَ تَفَکُّرِهِ بطُولِ أمَلِهِ
هر که نور اندیشه و فکر خودش را با آرزوى درازش خاموش کند .
انسانهای خیال باف و متوهم که فقط آرزوهای بلند دارند اما همت های کوتاه و کوچک دارند با این خیال پردازیها باعث نابودی عقل خودشان میشوند . اشکالی ندارد انسان آرزو های بلند داشته باشد اما به شرطی که برای رسیدن به آن تلاش و کوشش و همت هم داشته باشد .
یارو میگفت؛ اگر گوشت داشتیم و نخود و لوبیا هم داشتیم، دیگ همسایه رو قرض میگرفتیم و یک آبگوشت
بار میذاشتیم، اما حیف که نون و پیازش رو نداشتیم!
کسانی که میخواهند یک شبه ره صد ساله بروند کسانی که رو به قمار میآورند .
یا کسانی که در شبکه های هرمی عضو میشوند . یا لقمه بزرگتر از دهانشان بر میدارند مصداق این کلام نورانی هستند .
دومین مصداق از مصادیق هوای نفس که نابودگر عقل است
و مَحا طَرائفَ حِکمَتِهِ بفُضولِ کَلامِهِ
و طُرفه هاى حکمتش را با زیاده گوییهایش نابود کند
پر حرفی و زیاده گویی از مواردی است که عقل و قدرت عقلانیت را کم میکند . در روایت دیگری می فرماید اگر کسی پر حرفی کند عقلش کم میشود .
الإمامُ علیٌّ علیه السلام : مَن کَثُرَ کلامُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ ، و مَن کَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیاؤهُ ، و مَن قَلَّ حَیاؤهُ قَلَّ وَرَعُهُ ، و مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلبُهُ ، و مَن ماتَ قَلبُهُ دَخَلَ النّارَ .حدیث
امام على علیه السلام : هر که سخن بسیار گوید، خطایش بسیار شود و هر که بسیار خطا کند، شرم و حیایش کم شود و هر که کم شرم و حیا شود، پارسایى اش کاهش یابد و هر که پارسایى اش کم شود، دلش بمیرد و هر که دلش بمیرد، به آتش رود.
ما آدمها دارو را همیشه مصرف نمیکنیم . اون چیزی که همیشه مصرف میشود غذاست . دارو فقط برای بیماری و درمان است . حرف مثل دارو است نه مثل غذا . زیاد که شد ضررر میزند امام علی علیه السلام: الْکَلَامُ کَالدَّوَاءِ قَلِیلُهُ یَنْفَعُ وَ کَثِیرُهُ قَاتِل ؛ سخن چون دواست، اندکش سودمند و زیادش کشنده است.
(تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص ۲۱۱ ،ح ۴۰۸۱)
و أطفَأَ نُورَ عِبرَتِهِ بشَهَواتِ نَفسِهِ
سومین عامل را شهوات رانی معرفی میکنند . کسی که نور عبرتآموزی را با شهوت رانی خاموش کند . البته نه فقط شهوت جنسی بلکه شهوت ثروت اندوزی ، شهوت پست و مقام ، شهوت خوردن ، شهوت لباس پوشیدن و ….
شهوت رانی یعنی اینکه من به هر چه که اشتها دارم رو بیاورم و بهترین راه برای مدیریت شهوات در کلام امیر المومنین علیه السلام آمده است که :
فَأَکثِرُوا ذِکرَ الْمَوْتِ عِنْدَ مَا تُنَازِعُکمْ أَنْفُسُکمْ إِلَیهِ مِنَ الشَّهَوَاتِ- فَکفَی بِالْمَوْتِ وَاعِظاً پس به هنگامی که نفستان شما را بسوی شهوات می کشاند بسیار یاد مرگ کنید، و مرگ برای اندرزگوئی کافی
کسانی که شهوت ران هستند از مرگ خوششان نمیآید . از مرگ میترسند . به مرگ فکر نمیکنند . اما اگر کسی یاد مرگ بکند فکر شهوت رانی هم نمیکند بلکه مشتاق مرگ و قیامت میشود مثل یاران با وفای سید الشهداء علیه السلام و مثل حضرت قاسم علیه السلام که وقتی سید الشهداء سلام الله علیه سوال کردند که مرگ در نظر و نگاه تو چگونه است بلافاصله جواب داد شیرین تر ا عسل است.
.







