Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه 04 : وفات حضرت عبدالعظیم : یکپارچه متن تولیدی وفات حضرت عبدالعظیم

محاسبه نفس و انواع حساب در قیامت

محاسبه نفس

محاسبه نفس و انواع حساب در قیامت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱. انگیزه سازی

یکی از رفقا تعریف می‌کرد:

در راه می‌رفتم. ساعت ۱۱ شب بود. خسته بودم. می‌خواستم برسم خانه و بخوابم که پشت سرم صدا آمد راننده ال نود بزن کنار. با خود گفتم: بیچاره چه بلایی قراره سرش بیاد! به دور و برم نگاه کردم دیدم تنها راننده ال نود خودم هستم. زدم کنار و گفتم: ای وای کمربند نبستم الآن است که جریمه بشوم. دیدم جناب سروان می‌گوید ماشین باید اعمال قانون شود و در پارکینگ بخوابد. گفتم چرا به خاطر یک کمربند باید بخوابد؟ گفتند: نه خیر، کمربند چیه؟ ماشین شما ۴ میلیون جریمه دارد و پرداخت نکرده‌اید. گفتم: ای بابا این چه حرفی است من کی این همه جریمه شدم و از این حرف‌ها… که جناب سروان گفتند: ۴ سال است جریمه پرداخت نکرده‌اید. حداقل ماهی یا دو ماهی یک‌بار سری به سایت ما بزنید و جریمه ماشینتان را چک کنید. دیدم راست میگویند. چهار سال است بی‌خیال این قضیه بوده‌ام.

عزیزان، همین است اگر در دین هم این‌گونه برخورد کنیم ضرر هنگفتی می‌کنیم. بعضی از ما به خیال اینکه مسلمانیم و خیلی کارمان درست است بی‌خیالیم. اگر هر از چند گاهی سری به سایت جریمه نزنیم و به‌ حساب خودمان نرسیم فایده ندارد. یک‌دفعه عزرائیل می‌آید و می‌گوید وسیله نقلیه‌تان باید بخوابد در قبرستان و خودتان تشریف بیاورید آن طرف. ما هم نگاه می‌کنیم هیچ توشه‌ای نداریم. هر از چند گاهی باید خود را به بزرگ‌تر عرضه کنیم باید حساب خودمان را برسیم تا نکند ببینیم هفتاد سال عمرمان گذشت و توشه‌ای نداریم.

توشه نداریم که هیچ ببینیم عقایدمان کلاً اشتباه و غلط است. به همین منظور بوده است که سید جلیل‌القدری مثل سید عبدالعظیم حسنی هم وقتی می‌خواهد برای مأموریت پنهانی‌ای که امام هادی علیه السلام برای او مقرر فرموده‌اند به ایران بیاید باز هم می‌رود و عقایدش را به امام عرضه می‌کند. باز هم می‌رود پیش امام برای چکاپ کلی. البته ما الآن دسترسی به امام معصوم نداریم. چقدر خوب است که هر از چند گاهی خودمان را به عالم دینی شهرمان عرضه کنیم و عقاید و رفتارمان را به چکاپ ببریم و برای اینکه ان شاء الله از راه خارج نشویم و همیشه در مسیر بمانیم باید هر شب نهایتاً هر هفته خودمان را به حساب بکشیم و محاسبه نفس مداوم داشته باشیم.

۲. اهمیت محاسبه نفس

امام علی علیه السلام فرمود:

«مَن حاسَبَ نَفسَهُ سَعِدَ»؛هرکه نفس خود را محاسبه کند، عاقبت‌به‌خیر می‌شود.

در تعجب هستم از افرادی که سالیانه دو مرتبه برای چکاپ جسمی خود برای چکاپ دهان و دندان خود برای چکاپ این جور کارها می‌روند نزد دکتر و سالیانه در پایان سال به قول حسابدارها بیلان کاری خود را بررسی می‌کنند ولی هیچ سراغ چکاپ نفس خود نمی‌روند؛ سراغ بیلان اعمال شصت هفتاد ساله خود نمی‌روند.

چطور می‌شود کسی ادعای امام حسینی بودن بکند، ادعای محبت اهل‌بیت داشته باشد اما به فرمان آل الله گوش ندهد؟!

در روایت آمده است امام کاظم علیه السلام فرمود:

«لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یُحاسِبْ نَفْسَهُ فى کُلِّ یَوْمٍ»؛ از ما نیست کسى که هر روز اعمال خود را محاسبه نکند.

طبق فرموده قرآن کریم، خدا اعمال متقین را قبول می‌فرماید: «انما یتقبل الله من المتقین» اما پیامبر عزیز اسلام ’ فرمودند: تقوا بدون محاسبه نفس محقق نمی‌شود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«لا یَکُونُ الرَّجُلُ مِنَ المُتَّقینَ حَتَّی یُحاسِبُ نَفسَهُ أشَدُّ مِن مُحاسَبَهِ الشَّریکِ شَریکَه»؛

آدمی از پرهیزگاران نمی‌شود مگر اینکه حسابرسی او از نفسش سخت‌تر از حساب کشیدن او از شریکش باشد.

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ»؛

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از مخالفت خدا بپرهیزید و هر انسانی باید بنگرد تا چه چیز را برای فردایش از پیش فرستاده و از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است.

آری تقوا و ترس از خداوند سبب می‌شود که انسان برای فردای قیامت بیندیشد و خود را به حساب بکشد و اعمال خود را پاکیزه و خالص کند.

مرحوم علامه طباطبائی &در تفسیر المیزان و در ذیل این آیه می‌فرماید: «مقصود از «اتقوا الله» همان تقوای در مقام محاسبه است که انسان وقتی نظر به اعمال خود کرد آن را اصلاح نماید و خالصاً برای خداوند سبحان انجام دهد و اعمال خود را از چیزهایی که آن‌ها را فاسد می‌نماید حفظ کند و مقصود از امر به تقوا که در اول آیه آمده، این است که ناظر به اصل انجام است.»

و این محاسبه نفس باید بسیار دقیق و موشکافانه باشد؛ به قول معصوم مثل وقتی که دوتا شریک از هم بازخواست می‌کنند.

حضرت آیت‌الله مهدوی کنی رئیس فقید مجلس خبرگان رهبری تعریف می‌کردند: یک روز طلبه‌ای از طرف استادم حضرت آیت‌الله آقا سید علی‌اکبر جعفری پیغامی آوردند که باعث حیرت من شد. استادم پیغام دادند من در حال محاسبه سالیان قبل بودم یادم به روزی افتاد که چند مهمان به منزل ما آمدند و ما چون فضای مناسب برای خانم‌ها و آقایان نداشتیم ۸ نفر از مهمان‌ها را به خانه شما فرستادیم. شما هم آن شب یک دم‌پختک به مهمان‌های ما دادید. من داشتم محاسبه می‌کردم یادم نیامد که آیا از شما به خاطر این کار تشکر کرده‌ام یا خیر! خواستم بگویم اگر تشکر نکرده‌ام شما من را حلال کنید.

ببینید بعضی از بزرگان چطور به احوالات نفس خودشان می‌رسند. البته حق دارند وقتی سنگینی حساب قیامت را در آیات و روایات می‌بینیم و می‌شنویم باید هم این‌قدر حساس باشیم.

روزی که به تعبیر قرآن کریم: «یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیهِ * وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخیهِ * وَ فَصیلَتِهِ الَّتی تُوءْویهِ * وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ یُنْجیهِ»؛

«آن‌ها را نشان می‌دهند، [روزی است که] انسانِ خطاکار دوست دارد فرزندانش، همسرش، برادرش و قبیله‌اش را که از او حمایت می‌کرد و تمامی انسان‌های روی زمین را فدا کند تا مایه نجاتش گردند.»

اگر کسی بخواهد در قیامت گرفتار نشود باید اهل محاسبه باشد. کسی که متوجه حساب روز قیامت است می‌تواند اهل محاسبه نفس باشد.

۳. انواع حساب در قیامت

ممکن است کسی بپرسد چطور از خودم حساب بکشم. یکی از راه‌های محاسبه دانستن انواع حسابرسی در قیامت است. من اگر بدانیم خدا در قیامت چند نوع حسابرسی دارد وقت حساب کتاب خودم می‌توانم دقت لازم را در اعمالم داشته باشم.

در قیامت هر دسته‌ای به شکل خاص حسابرسى می‌شوند:

الف: گروهى خیلى ساده و آسان محاسبه می‌شوند

قرآن می‌فرماید: «فَسَوفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسیراً»؛ از روسفیدان و کسانى که نامه عملشان را به دست راستشان داده‌اند، آسان حساب کشیده می‌شود.

رسول خدا ’ فرمود: اگر عطا و بخشش کنى به آن کسى که او بخل ورزیده و تو را محروم کرده است و رفت و آمد کنى با کسى که از تو جدا شده و عفو نمایى آن کسى را که به تو ستم روا داشته است، در قیامت خداوند به خاطر این کمالات، حساب تو را آسان می‌گیرد.

در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام فرمود: «اِنّ صِلَهَ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الحِسابَ»؛ صله‌رحم در دنیا، سبب آسانى حساب در قیامت است.

ب: گروهى بسیار سخت حسابرسى می‌شوند

قرآن در وصف مردان خدا می‌فرماید: «یَخافُونَ سُوءَ الحِسابِ»؛ آنان از حساب‌های سخت قیامت مى‌ترسند.

راستى مگر خداوند بدحساب است که آنان از بدحسابی او هراس دارند؟

پاسخ این سؤال را ما در روایات مى‌یابیم، آنجا که می‌فرماید: «انّما یُداقُّ اللّهُ العِبادَ فِى الحِسابِ یَومَ القِیامَهِ عَلى قَدرِ ما آتاهُم مِنَ العُقولِ فِى الدُّنیا»؛ خداوند روز قیامت حساب مردم را طبق میزان عقلى که در دنیا داشته‌اند مورد سؤال قرار می‌دهد، هر کسى که در دنیا عقل و درکش بیشتر است در قیامت هم حسابش سخت‌تر خواهد بود.

آرى، افراد زیرک که در دنیا می‌توانند از زرنگى خود استفاده‌ها کنند باید به فکر حساب‌های سخت خود هم باشند.

امام صادق علیه السلام به یکى از یاران که در گرفتن طلب خود از مردم بسیار سختگیر بود، فرمود: کسانى که در دنیا در دادوستدها با مردم سختگیر و تنگ‌نظر باشند، خداوند هم در قیامت با آنان به‌سختی حساب خواهد کشید.

بنابراین طبق روایات متعدّد، معناى بدحسابی در قیامت، همان دقّت در حساب است، نه ظلم در آن. زیرا خداوند به هیچ‌کس ظلم نمی‌کند. «وَ لایَظلِمُ رَبِّکَ اَحداً.»

در احوالات شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح گفته‌اند: بعد از فوت به خواب پسرش آمد که من کتابی را به امانت گرفته‌ام و در کتابخانه فلان قفسه و ردیف است، یادم رفته به صاحبش برگردانم، می‌گوید: از خواب بیدار شده کتاب را پیدا کردم. رفتم تا به صاحبش برگردانم. کتاب از دستم افتاد و خاکی شد. کتاب را تمیز کرده تحویل دادم. شب بعد پدرم را به خواب دیدم، فرمود: کتاب را بردی ولی چرا نگفتی و عذرخواهی نکردی که کتاب افتاده و خراشیده شده؟ حق مردم از بین رفته، او را راضی کن.

ج: گروهى بدون حساب به دوزخ می‌روند

این‌ها همان مشرکانى هستند که با دیدن و شنیدن صدها آیه و دلیل و معجزه دست از لجاجت خود برنداشتند، بنابراین در قیامت هم وضع آنان روشن است و نیازى به سؤال و جواب ندارند. امام سجاد علیه السلام فرمود: «اِنّ اهلَ الشِّرکِ لاتُنصَبُ لَهُمُ المَوازِینُ»؛ براى اهل شرک در قیامت میزان بر پا نمی‌شود.

در حدیث دیگرى امام رضا علیه السلام از رسول خدا ’ نقل می‌فرماید که خداوند تمام بندگانش را به جز مشرکان پاى میزان حساب می‌آورد.

در بعضى روایات می‌خوانیم: رهبر ظالم و فاجر و دروغ‌گو و پیرمرد زناکار و ثروتمند بخیل و عالم حسود، بدون حساب به دوزخ می‌روند.

بیخود نیست بزرگان دین و علما این‌قدر مراقب اعمال و رفتار و حتی خطورات قلب خودشان بودند.

شیخ حسین انصاریان منبری معروف می‌فرمایند:

در سبزوار، همان روز اولى که وارد شدم، پرسیدم از نواده‌های مرحوم حاج ملا هادى سبزوارى، حکیم فیلسوف، عارف، عابد و انسان باعظمت قرن سیزدهم کسى در این شهر زندگى می‌کند یا نه؟ گفتند: بله. ایشان نبیره دخترى دارد که فیلسوف و حکیم است و در سبزوار براى مردم تفسیر قرآن می‌گفته است، اما اکنون به خاطر سنّ بالا کمتر می‌تواند از خانه بیرون بیاید.

گفتم: به محضر ایشان بگویید: طلبه‌ای از تهران آمده، می‌خواهد شما را ببیند.

ایشان خیلى بزرگوارى فرمودند و مرا پذیرفتند.

به خدمت ایشان رفتم، عرض کردم: آقا! من به این خاطر خدمت شما آمدم که خود و جدّ بزرگوارتان- حاج ملاهادى- برنامه، خاطره و نکته پرفایده‌ای دارید، براى من بگویید. ایشان فرمودند: می‌گویم. جزوه‌ای که خودشان از نکات باارزش زندگى جدّشان نوشته بودند، آوردند و به من دادند که من آن را به‌عنوان شی‌ء قیمتى نگهداشتم. همچنین قطعه‌ای که از جدّشان گفتند که با این مبحث بی‌ارتباط نیست.

اهل ایمان هر روز حسابگر خود هستند که شب و روز بر من چگونه گذشت و چگونه باید بگذرد. برخوردى که امروز داشتم حق بود یا باطل؟ مناسب بود یا نامناسب؟

ایشان فرمودند: حاج ملا هادى از درآمد شخصى خود کشاورزى داشت و علاقه داشت که خودش دانه را بپاشد و آبیارى کند. با آن کثرت کار تدریس، شاگرد پرورى و عبادت سنگینش که می‌گفت: نماز مغرب و عشاى ایشان نزدیک به دو ساعت طول می‌کشید، وقتى که گندم‌ها را درو می‌کرد، تمام گندم‌ها را وزن می‌کرد و زکاتش را خارج می‌کرد و همان اول می‌پرداخت و بعد گندم‌ها را چند روز می‌گذاشت روى زمین باشد که پرنده‌ها سهم زمستانى خود را ببرند، بعد بقیه را به خانه می‌آورد.

حس کردند واجب الحج شدند، به همسر خود گفتند: از فروش محصولات کشاورزى قدرى پول نزدم هست که شما را هم می‌توانم به مکه ببرم. همسرش واجب الحج نبود اما می‌گفت: این زن در خانه من خیلى زحمت کشیده است، سر سفره معنوى و مادى، همه را خودم نباید بخورم، او نیز باید مانند من سهم ببرد.

کارهاى مقدماتى حج را کردند و رفتند. در مسیر برگشت از مکّه، همسرش از دنیا رفت.

حاج ملاهادى در مدرسه کرمان با بار و بنه وارد کرمان شد. پرسید: مدرسه طلبه‌ها کجاست؟ آمد وارد مدرسه شد. حاجى، عمامه‌اش را به صورت روحانیون نمی‌بست، بلکه به صورت روستایی‌های سبزوار می‌بست؛ یعنى نمی‌شد تشخیص داد که او زیر این لباس معمولى مانند یک جهان است، یک دنیا علم، حکمت، عبادت و گنج. گنج همیشه در ویرانه است. کسى که با لباس می‌خواهد خودش را بنمایاند، اندازه همان لباس می‌ارزد و خودش چیزى ارزش ندارد.

به خادم گفت: آیا به من اتاق می‌دهی؟ گفت: اینجا وقف طلاب است (چهره تو نشان می‌دهد که طلبه نیستى) ولى چون دیگر ممکن است جا پیدا نکنى و غریب هستى، این چند روز می‌خواهی اینجا باشى، براى این‌که خلاف وقف عمل نشود، در کارها به من کمک کن؛ حیاط را جارو کن، دستشویى را بشوى و اگر طلبه‌ای کارى داشت، انجام بده.

گفت: چشم، همه این‌ها را انجام می‌دهم. چون وقتى خادم به او گفت تو باید مانند من خادمى کنى، در درون خودش فقط گذشت که: من؟ حاج ملاهادى سبزوارى؟ باید جاروکشى کنم؟ بعد در درونش گفت: آرى، باید جاروکشى کنى، از همین مقدارى که بر درونت گذشت معلوم می‌شود هنوز ناقص هستى و منیّت دارى. خودش را محاسبه کرد. بعد به نفسش گفت: حال که وضع خوبى ندارى، باید اینجا بمانى، مانند خادم و نوکر با تو رفتار کنند تا از این حال بیفتى. من یعنى چه؟

خادم گفت: بقچه‌ات را بگذار و بیا در اتاق من شام بخور و همان‌جا بخواب. فردا به بعد، جارو کشید و دستشویی‌ها را شست، براى طلبه‌ها نان و غذا خرید. ایشان فرمودند: جدّم سه سال، در آن مدرسه کرمان براى تأدیب خودش خادمی کرد.

مبارزه با نفس حاج ملاهادى

روزى خادم به او گفت: تو زن و بچه ندارى؟ گفت: زنى داشتم، زن خوبى بود اما مرد. گفت: بیا دختر مرا بگیر. از بی‌ریختی و زشتى کسى او را به همسرى انتخاب نکرده است، به سنّ تو می‌خورد. گفت: باشد. عقد کردند.

مبارزه با هواى نفس این است. خدا از این زن به او چهار فرزند داد، دو پسر که هر دو در علم و دانش مانند خودش شدند و دو دختر به نامه‌ای حوریه و نوریه، که دو دانشمند بسیار فوق‌العاده‌ای شدند.

ایشان می‌گفت: بعد از مدتى، روزى از کنار کلاس درس رد می‌شد، دید آیت‌الله سید جواد کرمانى دارد کتاب «منظومه حکمت» او را براى حدود دویست طلبه درس می‌دهد. گوشه دیوار تکیه داد ببیند این عالم کتاب او را چگونه درس می‌دهد.

گوش داد، جایى از درس دید استاد اشتباه کرد. فهم کتاب سخت بود، حکمت، فلسفه و عرفان است. دید او اشتباه کرد. سکوت کرد. درس تمام شد.

آمد به خادم مدرسه گفت: من دیگر زمانم تمام شده است، می‌خواهم همسرم را بردارم و به شهر خود ببرم.

طلبه خوش ذهنى را دید و به او گفت: اگر خدمت آیت‌الله سید جواد رسیدى بگو: این مطلبى که در کتاب منظومه حاج ملاهادى می‌فرمودید، اگر این‌گونه می‌فرمودید بهتر بود و رفت.

طلبه حاج سید جواد را دید و گفت: این خادم مدرسه به من این‌گونه گفت. او گفت: خادم مدرسه؟ من با این آیت‌اللهى در این کتاب ماندم، چگونه خادم مدرسه جواب را گفته است؟ به مدرسه برویم تا از او بپرسم. آمدند، به خادم گفتند: آن شریک شما کجاست؟ گفت: چند ساعت قبل رفت. گفت: او چه کسى بود؟ گفت: نمی‌دانم.

چند سال گذشت. دو طلبه کرمانى که در کرمان فارغ‌التحصیل شده بودند، با هم قرار می‌گذارند که به سبزوار و درس حاج ملاهادى بروند. دو نفرى به سبزوار می‌روند. روز اول درس وقتى وارد مدرسه می‌شوند، می‌بینند حاجى دارد درس می‌دهد.

ایشان سر درس دادن از دنیا رفت، بحث توحید بود و مست خدا شد. کتاب را بست، سه بار فریاد «لا اله الا الله» کشید و از دنیا رفت.

این دو طلبه استاد را نگاه کردند. یکى به آن دیگرى گفت: این شخص همان کسى نبود که سه سال خادم مدرسه ما بود؟ گفت: والله نمی‌دانم خواب می‌بینم یا بیدار هستم؟ بگذار درس تمام شود و برویم از خودش بپرسیم.

درس تمام شد و همه رفتند. این دو طلبه کرمانى آمدند و گفتند: آقا شما سه سال در کرمان نبودید؟ حاجى نگاهى به آن‌ها کرد و فرمود: تا اینجا که گفتید، حق داشتید، اما از اینجا به بعد حق من است که به شما بگویم: تا من زنده هستم، راضى نیستم که در این رابطه به کسى اشاره‌ای کنید.

این‌گونه محاسبه نفس می‌کردند که به این مقامات هم رسیدند.

د: گروهى بدون حساب به بهشت می‌روند

در حدیث مفصّلى می‌خوانیم که گروه‌هایی در قیامت بدون حساب به بهشت می‌روند:

کسانى که در انجام دستورات الهى و دورى از گناهان استقامت می‌ورزند. حضرت امام محمدباقر علیه السلام فرمودند: روز قیامت از جانب رب العزه ندا رسد که جمیع اهل محشر بشنوند: اهل صبر کجایند؟ جمعی برخیزند و ملائکه از آن‌ها استقبال کنند. پس ندا رسد که راست گویند بگذارید تا بی‌حساب داخل بهشت شوند. پس ندا شود: اهل فضل کجایند؟ گروهی برخیزند … و به دستور به بهشت روند. ندای دیگر رسد: همسایگان خدا کجایند؟ پس گروهی برخیزند … بی‌حساب به بهشت روند.

در روایت دیگری از امام سجاد علیه السلام می‌خوانیم: «اذا جمع الله الاولین و الاخرین ینادی مناد: این الصابرون لیدخلوا الجنه جمیعاً بغیر حساب. الی ان قال ـ قالت الملائکه لهم: من انتم؟ قالوا: الصابرون، قالوا: و ما کان صبرکم؟ قالوا: صبرنا علی طاعه الله و صبرنا من معصیه الله.» خداوند زمانی که همه بندگان را جمع می‌کند منادی صدا می‌زند: صابرین کجا هستند تا بدون حساب وارد بهشت شوند ـ تا اینکه ـ ملائکه به آن‌ها می‌گویند: شما چه کسانی هستید؟ آن‌ها می‌گویند ما صابرین هستیم. ملائکه می‌پرسند صبر شما چگونه بوده است؟ آن‌ها می‌گویند: ما صبر کردیم بر اطاعت خدا و صبر کردیم از انجام معصیت خدا. همچنین از روایتی امام صادق علیه السلام به دست می‌آید که «فقرا» و «اهل بلا» نیز بدون حساب به بهشت وارد می‌شوند.

کسانى که از کنار برخوردهاى بد و نیش و نوش دیگران با بلندنظرى و عفو می‌گذرند و اهل کینه و عقده و انتقام نیستند.

گروهى که علاقه‌ها و پول خرج کردن‌های خود را جز در راه محبّت به خدا قرار نمی‌دهند و در کارهاى خودشان هدفى جز خدا ندارند.

والحمدلله رب العالمین و صل الله علی محمدٍ و آله الطاهرین.

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *