Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه 03 : ولادت امام حسن مجتبی : یکپارچه متن تولیدی ولادت امام حسن

حسن ظن ؛ تعریف، نشانه و رفتار

hosneZann

حسن ظن ؛ تعریف، نشانه و رفتار

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

انگیزه سازی

انگیزه سازی ابتدایی حلقه مناسبتی

روز ولادت امام مجتبی (علیه السلام) است و ذائقه‌ها می‌طلبد که جلسه را با گوهری از لسان مبارک امام مجتبی ع شروع کنیم.

• تعریف از مطلب:

این سخن امام مجتبی ع یکی از آثارش رسیدن به آرامش است. آرامشی که ما شبانه‌روز دنبالش هستیم. در صف نانوایی بودم. بنده خدایی ماشین شاسی‌بلندش را پارک کرد و آمد در صف نانوایی. شاگرد نانوایی روی گونی آرد خوابیده بود و خروپف می‌کرد. نگاهش کرد و به من گفت خوش به حالش چقدر راحت و آرام خوابیده. می‌گفت حاضرم همه دارایی‌ام را بدهم و ذره‌ای آرامش او را داشته باشم. شب‌ها وقتی می‌خوابم هزار فکر و درگیری و هراس و استرس به جانم می‌افتد و آخر کار با قرص خواب‌آور خودم را خواب می‌کنم. آرامش خیلی ارزش دارد. یکی از آثار این صفت مهم که امام مجتبی می‌فرمایند آرامش است. قبل از اینکه این نکته ارزشمند را بگویم دلم می‌خواهد اول دل‌هایتان آماده بشود و حیف است تبلیغش را نکنم.

• عاقبت‌به‌خیری:

ائمه (علیه السلام) می‌فرمایند اگر این صفت در کنار بقیه اعمال قرار بگیرد می‌تواند سرنوشت را عوض کند و یک انسان جهنمی را بهشتی بکند. یعنی آدمی که عمری راه کج را رفته با داشتن این صفت خدا دستش را می‌گیرد و می‌کشد بالا.

• آبادانی دنیا و آخرت:

امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: سه صفت است که اگر کسی داشته باشد خدا دنیا و آخرتش را آباد می‌کند؛ یعنی با داشتن این صفت دنیا و آخرت را دولپه در اختیار داری و به همه چیز می‌رسی.

• ثواب عبادت:

پیامبر (صلی الله علیه و آله) می‌فرمایند: این صفت را اگر داشته باشی خودش عبادت است و شبانه‌روز برایت ثواب عبادت نوشته می‌شود؛‌یعنی حتی وقتی خواب هستی هم برایت ثواب عبادت می‌نویسند.

موضوع: حسن ظن به خدا

• آن صفتی که امام مجتبی علیه السلام می‌فرمایند در خودت تقویت کن، حسن ظن است:

«مَنِ‏ اتَّکَلَ‏ عَلى‏ حُسنِ‏ الاختِیارِ مِنَ‏ اللّهِ‏ لَهُ، لَم یَتَمَنَّ أنَّهُ فی غَیرِ الحالِ الَّتِی اختارَهَا اللّهُ لَهُ» ؛ هر که بر بهتر بودنِ انتخاب خداوند براى خویش اعتماد کند، آرزو نمى‏کند که در غیر وضعیتی باشد که خدا براى او اختیار کرده است.

• در علم روانشناسی به حسن ظن میگویند مثبت نگری.

اقناع، تعریف، نشانه، رفتار

اقناع (هدف از اقناع)

اثبات مدعا:

امام رضا علیه السلام فرمود: «احْسِنِ الظَّنَّ بِاللّه ِ فَاِنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ یَقولُ: اَنا عِنْدَ ظَنِّ عَبدىَ الْمُؤمِنِ بى، اِنْ خَیْرا فَخَیْرا وَ اِنْ شَرّا فَشَرّاَ» ؛ به خداوند گمان نیک ببر زیرا خداى عزّوجلّ مى‏فرماید: من نزد گمان بنده مؤمن خویشم؛ اگر گمانِ او به من نیک باشد، مطابق آن گمان با او رفتار کنم و اگر بد باشد نیز مطابق همان گمانِ بد با او عمل کنم.
o گره
مثال: چشمت به این است که با ارث دیگران خانه بخری، خدا می‌گوید: حالا حالاها منتظر باش تا فلانی بمیرد بعد خانه را بخر. یکی هم چشمش به خداست. هیچی ندارد اما قدر خودش زحمت می‌کشد و برنامه‌ریزی هم دارد. خدا از راه غیب برایش می‌رساند تا خانه بخرد.
در روایت است که فردای قیامت خطاب می‌رسد: گناهکار را به جهنم ببرید. در حالى که او را به جهنم می‌برند، یکى دو بار برمی‌گردد و به پشت سر خود نگاه می‌کند. خطاب می‌رسد: دنبال چه می‌گردی؟ عرض می‌کند: من فکر نمی‌کردم که با این رحمت بی‌نهایت، حکم به جهنم رفتن من بدهى، من فکر می‌کردم وقتى با تو برخورد کنم، از من گذشت کنى. مطلب بسیار زیبایى است، به پروردگار باید حسن ظن داشت. گناهکار اهل جهنم است، بدکار اهل جریمه است، اما چون حسن ظن به خدا دارد، خدا می‌فرماید دروغ و کلک او را به جاى حرف راست حساب کنند و او را به جهنم نبرند؛ «۲» یعنى این‌قدر گمان خوب به پروردگار ارزش دارد که پروردگار عالم، مطلب این بنده‌اش را در صحراى محشر قبول می‌کند.
امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «ثَلاثَهٌ مَن تَمَسَّکَ بِهِنَّ نالَ مِنَ الدُّنیا وَالآخِرَهِ بُغیَتَهُ: مَنِ اعتَصَمَ بِاللَّهِ، ورَضِیَ بِقَضاءِ اللَّهِ، وأحسَنَ الظَّنَ‏ بِاللَّهِ»؛ سه چیز است که هر کس به آن‌ها چنگ زند، به خواسته‏هایش در دنیا و آخرت مى‏رسد: کسى که به خداوند چنگ زند، و به تقدیر الهى راضى باشد و به خداوند، خوش‏گمان باشد.
در این حدیث یکی از راه‌های رسیدن به آرزوهای دنیوی و اخروی را حسن ظن به خدا دانسته‌اند.
حسن ظن عبادت است. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «حُسنُ‏ الظَّنِ‏ باللَّهِ‏ مِن عِبادَهِ اللَّهِ تعالى‏» ؛ حسن ظن به خدا خودش نوعی عبادت است و ثواب عبادت را به همراه دارد.
روزی نادرشاه افشار به شکار رفته بود. لباس مخصوص شکار پوشیده بود و آن‌قدر با اسب دنبال شکاری دوید که همراهان و درباریان از او عقب ماندند. نادر آن روز هرچه تلاش کرد نتوانست چیزی شکار کند. خسته‌وکوفته، بی‌رمق و گرسنه به‌طرف شهر حرکت کرد. دیگر نفسش به شماره افتاده و گرسنگی امانش را بریده بود. از اسبش پیاده شد. حتی یک سکه هم نداشت تا نانی بخرد. با آن لباسی که نادر پوشیده بود هیچ‌کسی او را نمی‌شناخت. نگاهی به اطراف انداخت. چشمش به کودکی افتاد که مشغول بازی بود. نزدیک‌تر که رفت، دید پسرک با یک سکه بازی می‌کند.
شکارچی نزدیک‌تر رفت و به کودک گفت: من گرسنه‌ام و پولی ندارم، سکه‌ات را به من قرض می‌دهی تا با آن قرص نانی بخرم؟ پسرک سکه را در دستش محکم گرفت و پشت سرش پنهان کرد و گفت: نه! این سکه خودم است؛ از مادرم گرفته‌ام. شکارچی ادامه داد: من نادرشاه هستم. اگر سکه‌ات را به من بدهی من هم یک سکه به تو پس می‌دهم. کودک وقتی این را شنید با صدای بلند زد زیر خنده و گفت: آقا! خیال کردی من بچه‌ام! تو نادرشاه نیستی. دروغ میگویی! نادرشاهی که من می‌شناسم، اگر یک سکه بگیرد، یک کیسه پس می‌دهد.
این جمله کودک، نادر را سخت به فکر فرو برد. به هر زحمت و با هر التماسی که بود، نادر سکه را از پسرک گرفت و نانی خرید و از گرسنگی نجات یافت.
فردای آن روز، دربان‌های قصر دیدند کودکی خردسال دم در آمده و تقاضای ملاقات با شاه داشت. ابتدا او را مسخره کردند و گفتند: تو را با شاه چه کار؟ پسرک داستان را تعریف کرد و گفت: آمده‌ام، یک کیسه طلایم را بگیرم. دربان‌ها گفتند: حرفت را باور نمی‌کنیم و تو را راه نمی‌دهیم اما داستانت را به وزیر اعظم می‌گوییم. شاید او بتواند کاری برایت کند. وزیر وقتی از ماجرا آگاه شد، نزد نادرشاه رفت و قضیه را تعریف کرد. نادر گفت: پسرک راست می‌گوید.
وزیر پرسید حالا به او یک سکه بدهیم یا یک کیسه؟ نادر پاسخ داد: نمی‌خواهم آن نادرشاهی که در ذهن او نقش بسته را نابود کنم. بگذار نادرشاهی که در ذهن دارد، همان نادرشاه بماند. به او یک کیسه طلا بدهید.
حکایت ما و خدا مثل حکایت کودک است با نادر؛ با این تفاوت که کودک به نادر خوش‌بین بود ولی ما به خدای نادر که آفریننده جهان است، بدبین هستیم یا آن‌گونه که باید خوش‌بین نیستیم!
این‌قدر سوءظن برای انسان مضر است که مجموعه‌ای از بدی‌ها را در دل به وجود می‌آورد. چنین انسانی به‌هیچ‌وجه نباید مورد مشورت در زندگی قرار گیرد. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «یا عَلِیُّ، لا تُشاوِرَنَّ جَباناً فَإِنَّهُ یُضَیِّقُ عَلَیکَ المَخرَجَ، ولا تُشاوِرَنَّ بَخیلًا فَإِنَّهُ یَقصُرُ بِکَ عَن غایَتِکَ، ولا تُشاوِرَنَّ حَریصاً فَإِنَّهُ یُزَیِّنُ لَکَ شَرَّها، وَاعلَم أنَّ الجُبنَ وَالبُخلَ وَالحِرصَ غَریزَهٌ یَجمَعُها سوءُ الظَّنِّ» ؛ اى على، هرگز با ترسو مشورت مکن زیرا راه برون‏رفت [از مشکل‏] را بر تو تنگ مى‏گردانَد. هرگز با بخیل مشورت مکن زیرا تو را از هدفت بازمی‌دارد. هرگز با حریص مشورت مکن زیرا بدى آن را در نظرت نیکو مى‏نمایانَد؛ و بدان که ترس و بخل و حرص، خصلت‏هایى هستند که بدگمانى [به خدا]، آن‌ها را فراهم مى‏آورد.
o گره: قبل از اینکه بخل و حرص و… را از بین ببری اول باید سوءظن را از وجود خودت بیرون کنی.
سوءظن نشانه منافقین است: «یُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ»(فتح/۶) ؛ و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خدا ظن بد مى‏بردند عذاب می‌کند.
حسن ظن عامل شادابی و جوان ماندن انسان است. یکی از عواملی که انسان را زود پیر و افسرده می‌کند هم و غم‌های روزمره است. هرچه حسن ظن به خدا بیشتر باشد، هم و غم و غصه انسان کمتر خواهد شد
امام علی علیه السلام می‌فرماید: «حُسْنُ‏ الظَّنِ‏ یخَفِّفُ الْهَم» ؛ حسن ظن و نیک‌گمانی اندوه و ناراحتی را کاهش می‌دهد.
گره: قابل‌توجه خانم‌هایی که هر ماه کلی پول خرج جوان‌تر کردن خودشان می‌کنند. اگر آن کارها را هم بکنی ولی دلت را با حسن ظن تقویت نکنی مشکلت حل نمی‌شود.
• امام صادق علیه السلام فرمود: در زمان حضرت موسى بن عمران ”علیهما السلام” دو مرد زندانى بودند و آزاد شدند. یکى از آن‌ها چاق و درشت‌هیکل و دیگرى لاغر بود و مانند حشره‏اى کوچک گردیده بود. موسى بن عمران به شخص چاق گفت: این سرحال بودن بدنت را از چه مى‏بینم؟ گفت: از خوش‏گمانى به خدا. به دیگرى گفت: این بدحالى را در بدنت از چه مى‏بینم؟ گفت: از ترس خدا. موسى بن عمران دستش را به‌سوی خدا بلند کرد و گفت: پروردگارا، شنیدى قول این دو را، اینک آگاهم کن کدام‌یک افضل است؟ خداوند به او وحى کرد: آنکه به من خوش‌گمان است، برتر است.

تعریف حسن ظن

یک حسن ظن به مردم داریم و یک حسن ظن به خدا. حسن ظن به مردم یعنی اینکه عمل مردم را حمل بر صحت کنی. هنگامی که این واژه در مورد مردم به کار می‌رود، مفهومش این است که آدمی باید هر کاری که از دیگران سر می‌زند و جای حمل بر صحت دارد را بر وجه صحیح و نیکو حمل کند؛ مثلاً وقتی که مردی را با زن ناشناسی می‌بینیم، بگوییم همسر یا محرم اوست.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: رفتار برادرت را به بهترین شکل توجیه و تعبیر کن.
البته باید به این نکته توجه داشته باشیم که ما خودمان نباید باعث بدبینی افراد به خودمان بشویم. نقل می‌کنند:
پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مسجد معتکف بودند. زنی آمد و مدتی با او سخن گفت و بعد برخاست که برود، پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم با او به راه افتاد.
در این هنگام دو نفر از انصار که از کنار آن حضرت عبور می‌کردند، سلام کردند و گذشتند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن‌ها را صدا زد و فرمود: این زن صفیه همسر من است. آن دو گفتند: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مگر ما شک داشتیم؟ فرمود: شیطان مثل خون وارد وجود انسان می‌شود. ترسیدم شیطان بر شما وارد شود و شما بدگمان شوید.
حسن ظن حد و حدودی دارد و همه جا خوب نیست. بعضی جاها انسان نباید بر اساس حسن ظن عمل کند. موضوع بحث ما حسن ظن نسبت به مردم نیست. ان شاء الله در جلسه دیگری به آن می‌پردازیم. موضوع بحث ما حسن ظن به خداست.
حسن ظن به خدا یعنی چه؟
علامه مجلسى ره در تبیین معنای حسنِ ‌ظن به خدا می‌نویسد: گفته‏اند معنای «حسنِ‏ ظن‏ به خدا» این است که شخص:

  1. هنگام طلب آمرزش خوش‌بین باشد که او را مى‏آمرزد؛
  2. وقتی توبه و بازگشت به‌سوی خدا کند، بداند که خداوند توبه او را پذیرا می‌شود؛
  3. وقتی از روى حقیقت [و اخلاص] به درگاه خدا دعا کند، بداند که خدا اجابت مى‏کند؛
  4. هنگامی که از خدا نسبت به کارى کفایت و اعانت خواست، بداند که خدا او را کفایت می‌کند زیرا این صفات پدیدار نشود جز به‌وسیله حسنِ ظن به خدا؛
  5. وقتی کارى براى خدا کرد، بداند که خدا آن را قبول مى‏کند.
    همچنین امام صادق علیه السلام در معنای حسن ظن به خدا مى‏فرماید: «حسن الظّنّ باللّه أن لا ترجو إلّا اللّه و لا تخاف إلّا ذنبک» ؛ خوش‌بینى به خدا این است که امید نداشته باشى جز به خدا و نترسى جز از گناهت.

نشانه‌های افراد بدبین به خدا

افراد بدبین دو نشانه دارند:

ترس از مخارج زندگی در آینده

• امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: کسی که به سبب ترس از فقر ازدواج نکند، به خداوند بدگمان است زیرا خداوند به همگان وعده تأمین روزی را داده است. البته ترک ازدواج به دلیل فقدان شرایط، بدبینی به خدا نیست. از این رو قرآن مجید می‌فرماید: آنان که قادر به ازدواج نیستند، عفت پیشه کنند تا خدا از کرم خویش بی‌نیازشان گرداند.
• خداوند در قرآن به افرادی که از خوف روزی، فرزندان خود را از بین می‌برند می‌فرماید: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکُمْ خَشْیَهَ إِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُم إنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْءًا کَبِیرًا» ؛ و از بیم تنگدستى فرزندان خود را مکشید! ماییم که به آن‌ها و شما روزى می‌بخشیم!
• قرآن می‌فرماید: «أَفَرَأَیْتُم مَّا تُمْنُونَ. أَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ» ؛ به من خبر دهید نطفه‌ای که در رحم‌ها قرار می‌دهید، آیا شما آن را می‌آفرینید و یا ما خالق آنیم؟
• شاید از همین جهت است که بزرگان خواندن این دو آیه ۵۸ و ۵۹ سوره واقعه را قبل از باردار شدن توصیه کرده‌اند.

دومین نشانه بدبینی به خدا بخل است

علی علیه السلام فرمود: «البُخلُ بِالموجُودِ سوءُالظَّنِ بِالمَعبُود» ؛ بخل ورزیدن به آنچه در دست انسان است، سوءظن به خداوند است.

انسان بخیل به رزاقیت خدا بدبین است. مگر نه اینکه خدا روزی انسان را ضمانت کرده است؟ مگر نه اینکه خدا در قرآن فرموده از آنچه من روزی‌تان کردم انفاق کنید؟ پس، تنها کسی که به خدا بدبین باشد بخیل است و انفاق نمی‌کند. تنها بخیل است که در مخارج زندگی سخت می‌گیرد. البته این به معنای توصیه به اسراف و ریخت‌وپاش نیست.
آدم بخیلی بود. بخیل آدمی است که خودش می‌خورد اما به کسی چیزی نمی‌دهد. یک نوکری داشت این بخیل. آدم‌های بخیل اگر کسی هم کسی زیر بال‌وپرشان باشد می‌میرد. به این نوکر خیلی سخت می‌گذشت. یک روز التماس کرد و گفت: ارباب جان، ده سال است ما در خانه تو نوکریم. ما را آزاد کن برویم. دیگر آخر عمری یک نفسی بکشیم. بخیل گفت: من به یک شرط آزادت می‌کنم! یک خروس می‌گیری. خروس را سوپ درست می‌کنی من بخورم. اگر خوشمزه درست کردی من آزادت می‌کنم.
این طفلک رفت با یک زحمتی خروسی گرفت و سر بُرید و پر کرد و یک سوپ عالی خوبی درست کرد گذاشت جلویش. آب‌هایش را خورد و گوشت‌هایش را گذاشت. نوکر گفت: ارباب، ما آزادیم؟ گفت: نه. اگر شب این گوشت را یک چلو ته‌چین درست کردی و ما خوردیم و خوشمزه بود، آزادی.
این بیچاره باز گوشت‌ها را برداشت و چلو ته‌چین درست کرد گذاشت جلوی این ارباب بخیل. باز برنج‌ها را خورد و گوشت‌هایش را گذاشت. نوکر گفت: ارباب، آزادیم؟ گفت: نه. اگر این گوشت‌ها را فردا یک آبگوشت خوبی درست کردی ما خوردیم…
فردا باز یک آبگوشت درست کرد و گذاشت جلوی ارباب. باز هم آب‌ها و سیب‌زمینی‌ها و نخود و لوبیا را خورد و گوشت‌ها را گذاشت. نوکر گفت: ارباب ما آزادیم؟ گفت: اگر شب گوشت‌ها را قیمه درست کردی من خوردم…‌ گفت: ارباب جان؟ گفت: چه می‌گویی؟ جواب داد: من از آزادی خودمان گذشتم تو را به خدا این خروس را آزادش کن برود.
ما گاهی تصور می‌کنیم سخاوت و دست‌ودل بازی یک کار خوب و پسندیده است و حالا اگر کسی سخی نبود، یک خوبی را نداشته و خیلی اتفاق بزرگی نیفتاده است اما گاهی به خاطر نداشتن این فضایل اخلاقی توبیخ می‌شویم. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ملعونٌ» ما لعنی که چند بار تکرار شده باشد خیلی کم داریم. فرمود: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ‏ مَنْ‏ وَهَبَ‏ اللَّهُ‏ لَهُ مَالًا فَلَمْ یَتَصَدَّقْ بِهِ منه بشیء» ؛ ملعون است، ملعون است کسى که خداوند مالى به او ببخشد و او از آن مال صدقه‌ای ندهد.

رفتار

انگیزه

می‌خواهم امشب ذکری بگویم که حسن ظن را در انسان تقویت می‌کند. این ذکر با بقیه ذکرها فرق دارد. تسبیح هم لازم ندارد. این ذکر با تقویت حسن ظن هم به خودمان آرامش می‌دهد و هم به اطرافیانمان.
راهکار، ذکر است.
چه ذکری؟ ذکر «خیر است ان‌شاءالله.»
این ذکر چطور می‌تواند حسن ظن را زیاد کند؟
حکمت این ذکر این است که وقتی میگویی «خیر است ان شاء الله» یعنی قبول کردی که خدا خیر محض است و خیر بنده‌اش را می‌خواهد. این خیری که او می‌خواهد از خیری که بنده‌اش می‌خواهد بهتر و بالاتر است
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
جبرئیل گفت که خداوند متعال می‌فرماید: در بین بندگان مؤمنم، کسی هست که به‌جز فقر و تهیدستی چیزی ایمانش را اصلاح نمی‌کند، چنانچه ثروتمندش نمایم، همین ثروت موجب فساد و تباهی ایمانش می‌شود؛ و در بین بندگان مؤمنم، کسی هست که جز با ثروت، ایمانش اصلاح نمی‌شود و اگر تهیدستش نمایم، فقر و تهیدستی باعث فساد و تباهی ایمانش می‌گردد؛ و در میان بندگان مؤمنم، کسی هست که جز با مریضی، ایمانش اصلاح نمی‌گردد و اگر جسمش را سالم کنم همین سلامتی، ایمانش را از بین می‌برد؛ و در بین بندگان مؤمنم، کسی هست که جز با سلامتی و صحت، ایمانش اصلاح نمی‌شود، چنانچه مریضش کنم، همین مریضی، ایمانش را تباه می‌کند. من به‌واسطه علمی که به درون و قلوب بندگانم دارم [امور] آن‌ها را تدبیر می‌کنم. به‌درستی که من دانا و آگاهم.
• اینکه ما باور داشته باشیم خدا به درون و ضمیر بنده آشناست و از طرفی خیرخواه اوست باعث می‌شود حسن ظن به خدا پیدا کنیم.

داستان پادشاه و وزیر

پادشاهی وزیری داشت که این وزیر هر امری که رخ می‌داد، می‌گفت: «خیر است ان شاء الله.»
روزی بر سر سفره غذا، پادشاه خواست با چاقو چیزی را ببرد، اما دست خود را برید و انگشتش قطع شد، بلافاصله وزیر گفت: «خیر است ان شاء الله.»
پادشاه عصبانی شد و گفت او را به زندان بیندازند. هنگامی که وزیر را به زندان می‌بردند وزیر در راه می‌گفت: «اینکه من زندان می‌روم نیز خیر است ان شاء الله.»
گذشت و بعد از چند روزی پادشاه به شکار رفت، در آنجا به دنبال آهویی کرد و از سپاه خود جدا شد و فاصله گرفت. آهو هم از دست شاه فرار کرد. پادشاه خواست برگردد که به قبیله‌ای وحشی برخورد کرد. آن قبیله پادشاه را گرفته و به‌قصد قربانی کردن برای خدایان خود بردند اما پس از اندکی او را رها کردند. وقتی شاه علت آزادی‌اش را جویا شد، در جواب گفتند: ما برای خدایان خود مردی کامل را قربانی می‌کنیم و اینکه تو یک انگشت نداری باعث شد که از کشتن تو به‌عنوان قربانی صرف‌نظر کنیم و به دنبال مردی کامل الخلقه بگردیم.
پس پادشاه شاد شد و به یاد گفته وزیر خود افتاد که می‌گفت: «خیر است ان شاء الله»، پس زود به کاخ بازگشت و دستور داد وزیر را آزاد کنند، سپس داستان را برای وزیر گفت. وزیر لبخندی زد و گفت: گفتم که خیر است.
پادشاه گفت: خوب خیر اینکه دست من قطع شود معلوم شد، حالا بگو در اینکه تو به زندان رفتی چه خیری وجود داشت؟
وزیر بلافاصله گفت: اگر من به زندان نرفته بودم، در روز شکار با شما بودم و از آنجا که من شما را تنها نمی‌گذارم با شما به دنبال آهو می‌آمدم و آنگاه وحشی‌ها هردوی ما را زندانی می‌کردند و هنگامی که دست از کشتن تو برمی‌داشتند، به سراغ من می‌آمدند و از آنجا که من بدنم سالم است، جانم را از دست می‌دادم.
پس پادشاه خندید و بر وزیر خود آفرین گفت. آری چنین است حکمت‌های خداوند.
اگر واقعاً خدا را خیر محض میدانی الآن یک‌بار با تمام وجود خدا را شکر کن.
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ شَغَلَ اَللَّهُ کُتَّابَ اَلسَّمَاءِ قِیلَ وَ کَیْفَ یَشْغَلُ کُتَّابَ اَلسَّمَاءِ قَالَ یَقُولُونَ اَللَّهُمَّ إِنَّا لاَ نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ فَقَالَ فَیَقُولُ اُکْتُبُوهَا کَمَا قَالَهَا عَبْدِی وَ عَلَیَّ ثَوَابُهَا»؛ هر که «الحمد لله کما هو اهله» گوید، نویسندگان آسمان (فرشتگان) از نوشتن پاداش او درمانده شوند.
راوی عرض کرد: چگونه نویسندگان آسمان درمانده شوند؟
امام علیه السلام فرمود: فرشتگان گویند: خداوندا ما از نهان آگاه نیستیم؛ و خداوند فرماید: همان‌گونه که بنده‌ام این ذکر را می‌گوید بنویسید و پاداش آن بر من است.

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *