Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه 04 : ولادت حضرت علی اکبر : یکپارچه متن تولیدی ولادت حضرت علی اکبر

جایگاه جوان در دین و قاتلان قلب

JaigaheJavan

جایگاه جوان در دین و قاتلان قلب

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

مقدمه بحث

از منظر قرآن دوران پرفرازونشیب زندگی بشر در سه مرحله خلاصه می‌شود: کودکی، جوانی و پیری. ارزش دوران جوانی از دیدگاه قرآن بدین گونه مطرح شده که جوانی منزل قوت و نیرومندی زندگی دنیاست و از دو طرف محفوف به ضعف و ناتوانی است، از طرفی ضعف ایام کودکی و از طرف دیگر ناتوانی دوران پیری.
بشر در پیمودن راه زندگی و طی کردن پستی‌ها و بلندی‌های آن مانند کوهنوردی است که یک روز دامنه فراز را می‌پیماید تا خود را به مرتفع‌ترین قله کوه برساند و روز دیگر از دامنه نشیب عبور می‌کند تا به آخرین نقطه نزولی برسد. موقع پیمودن دامنه فراز، هر روزی که بر وی می‌گذرد چشم‌اندازش وسیع‌تر می‌گردد و نقاط تماشایی را بیشتر می‌بیند و وقتی که به قله کوه قدم می‌گذارد به همه جا مسلط می‌شود و عالی‌ترین مناظر را مشاهده می‌کند.

برعکس موقع پیمودن راه نشیب، هر روزی که بر او می‌گذرد چشم‌اندازش محدودتر می‌شود و نقاط تماشایی یکی پس از دیگری پنهان می‌گردند تا به‌کلی همه مناظر زیبا از نظرش غایب شوند. ایام جوانی رسیدن به مرتفع‌ترین و عالی‌ترین منازل زندگی است. در دیدگاه جوانان مناظر زیبا و چشم‌اندازهای مطبوع و دل‌پسند بسیار است، روح جوان لبریز از آمال و آرزو و سرشار از عشق و امید است.

۱. جایگاه جوان در دین

در کلام الهی دوره جوانی، دوره منحصربه‌فردی است. قرآن کریم می‌فرماید: «و لمّا بلغ أشدّه و استوی آتیناه حکماً و علماً»؛ چون به حدّ رشد و کمال خویش رسید، به او علم و حکمت عطا کردیم.
امام صادق (ع) در تفسیر آن فرموده‌اند: «اشدّه ثمانی عشره سنهٌ و استوی التحی»؛ اشدّ یعنی هجده سالگی و استوی یعنی ریش درآورد.
اولیای گرامی اسلام و اهل‌بیت علیهم‌السلام جوانی را یکی از نعمت‌های پر ارج الهی و از سرمایه‌های بزرگ سعادت در زندگی بشر شناخته‌اند و این موضوع را با عبارات مختلفی خاطرنشان نموده‌اند.

امام علی (ع) فرموده‌اند: «شَیئانِ لا یعْرِفُ فَضْلَهُما الّا مَنْ فَقَدَهُما الشَّبابُ وَ الْعافِیهُ»؛ دو چیز است که قدر و قیمتشان را نمی‌شناسند مگر کسی که آن دو را از دست داده باشد، یکی جوانی و دیگری تندرستی و عافیت است (غرر الحکم و درر الکلم، ص ۲۶۴).
در این حدیث حضرت علی (ع) نعمت جوانی را در ردیف بزرگترین نعمت‌های الهی، یعنی صحت و سلامت آورده‌اند و به‌اندازه‌ای آن را مجهول القدر دانسته که می‌فرمایند تنها در موقع فقدان جوانی می‌توان به ارزش آن پی برد.
زمانی به ارزش جوانی بیشتر پی می‌بریم که می‌بینیم عبادت دوران جوانی قابل‌مقایسه با عبادت سالمندان نیست. رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله می‌فرماید:
«فَضْلُ الشَّابِّ العابِدِ الَّذی تَعَبَّدَ فی صَباهُ عَلَی الشَّیخِ الَّذی تَعَبَّدَ بَعْدَ ما کبُرَتْ سِنُّهُ کفَضْلِ الْمُرْسَلینَ عَلی سائِرِ النَّاسِ»؛ برتری جوان عابدی که در جوانی‌اش عبادت کند، بر پیرمردی که بعد از کهولت سنش عبادت نماید، مانند برتری رسولان الهی بر سایر مردم است.
از دیدگاه حضرت علی (ع) انسان در جزیره‌ای به نام فرصت قرار گرفته که بین دو اقیانوس نیستی (گذشته و آینده) قرار دارد و باید قدر زمان را بداند. آنچه از عمر ما گذشته و سپری شده دیگر در دسترس نیست و حتی ثانیه‌ای از آن برنمی‌گردد و آنچه از زمان در پیش است هنوز نسبت به ما عدم است و تضمینی هم وجود ندارد که ما به آن برسیم و آنچه به‌صورت نقد در اختیار ماست امروز است که باید از آن بهره برد.
دوران جوانی نسبت به کودکی و پیری به تعبیر قرآن دوران قوتی است که بین دو دوران ضعف محصور است و فرصتی است که باید آن را غنیمت شمرده و بهره‌برداری لازم را نمود.
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرموده‌اند: در روز قیامت بنده قدم برنمی‌دارد مگر اینکه از پنج چیز از او سؤال می‌شود، از عمرش که چگونه سپری کرده و از دوران جوانی‌اش که چگونه تمام کرده، از ثروتش که از کجا به دست آورده و در چه راهی مصرف کرده و از عملش که در چه راهی به کار برده است.
از این روایت به‌خوبی استفاده می‌شود که دین مبین اسلام تا چه پایه به جوانی و ارزش آن توجه دارد؛ این سرمایه در پیشگاه الهی به‌اندازه‌ای مهم است که روز حساب از صاحبش سؤال می‌شود که چگونه آن را صرف کرده است؟ گرچه دوران جوانی خود قسمتی از مجموع عمر آدمی است ولی این قسمت از عمر آن‌قدر مهم و ارزنده و ممتاز است که درباره آن پرسش مخصوصی می‌شود.
اینکه جوانی این‌قدر باارزش است دلایل زیادی دارد که شاید یکی از مهم‌ترین آنها ویژگی منحصربه‌فردی است که جوان دارد. این ویژگی منحصربه‌فرد رقت قلب است.

۱.۱- رقت قلب مهم‌ترین ویژگی جوانی

یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های جوان، رقّت قلب است. امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: «لِأنَّ قَلبَ الشّابّ أرّقُّ مِنْ قَلبِ الشیخ» (علل الشرایع، ج ۱، ص ۵۴؛ النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، ص ۱۸۰). قلب جوان از قلب انسان‌های کهن‌سال رقیق‌تر و آسان‌پذیرتر است؛ بدین معنا که زودتر مطلب را متوجه شده و زودتر می‌تواند خود را تغییر دهد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید:
وقتی خداوند مرا مبعوث کرد فرمود: «اوصیکم بِالشُبان» بر شما باد به جوان‌ها، «انَّ الله بَعَثَنی حَقّاً بَشیراّ و نذیراً» خدا مرا به‌عنوان نبی و پیغمبر حق فرستاد که مردم را پند و اندرز دهم، «فَحالَفَنی الشُّبان» اولین کسانی که دعوت مرا پذیرفتند جوان‌ها بودند. «حالف» یعنی هم‌پیمان، «وَخالَفَنی الشُّیوخ ثم قَرَأ فَطالَ عَلَیهِم الأمدُ فقسَتْ قُلُوبُهُمْ» درحالی که اولین مخالفان من در میان کهن‌سالان بودند و آنها دیرتر مرا پذیرفتند (روایات تربیتی، ج ۱، ص ۳۴۹ و ج ۳، ص ۳۶۸).

ابوجهل با پیغمبر به‌قدری خصومت می‌ورزید که حتی در روز جنگ بدر، حتی در حال جان کندن نیز به پیغمبر ناسزا می‌گفت. پیغمبر درباره او فرمود: فرعون زمان من! یعنی ابوجهل از فرعون زمان موسی بدتر بود، زیرا هنگامی که فرعون داشت در آب غرق می‌شد دست از ناسزاگویی برداشته بود و می‌گفت: اشتباه کردم؛ اما ابوجهل حتی هنگام جان کندن نیز دست از ناسزاگویی به پیامبر برنمی‌داشت و همچنان ایشان را دشنام می‌داد. در مقابل، ابان ابن سعید جوانی بود که پدرش با پیغمبر مبارزه کرده بود و دو برادرش نیز در جنگ بدر، در سپاه کفر مقابل پیغمبر، کشته شده بودند؛ بنابراین توصیف او کسی بود که داغ دو برادر -آن هم در جبهه کفر- دیده بود، اما خودش در مقابل سخنان پیامبر پذیرش و انقیاد کامل داشت و خدمت رسول خدا آمد و حرف حق و منطقی و استدلال‌های پیامبر را شنید و پذیرفت و مسلمان شد (پیغمبر و یاران، ج ۵، ص ۷۸).
جوانی که رقت قلب دارد وقتی با قرآن و حرف حق مواجه شود تأثیر بیشتری می‌پذیرد.

۱.۲- پذیرش حق یکی از آثار رقت قلب جوان

جوانان زودتر به حقایق دل می‌بندند و در عمل نیز بی‌باک و جسورند و اگر چیزی را حق ببینند، در تثبیت آن مقاومت می‌کنند. قرآن کریم، برخی از جوانان اصحاب کهف را چنین می‌داند و می‌فرماید:
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً»؛ ما داستان آنان را به حق برای تو بازگو می‌کنیم، آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.

و در جایی دیگر داستان جوانی (حضرت اسماعیل) را که حاضر شد در راه حق حتی جان خود را فدا کند یادآور می‌شود و می‌فرماید:
«فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ»؛ هنگامی که (حضرت ابراهیم (علیه‌السلام)) با او (حضرت اسماعیل (علیه‌السلام)) به مقام سعی رسید، گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم، نظر تو چیست؟ گفت: هر چه دستور داری اجرا کن؛ به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.
از آیات یاد شده برمی‌آید که یک جوان مؤمن و شایسته باید در مقابل حقایق سر تعظیم و تسلیم فرود آورد.

در زمان امام صادق علیه‌السلام بعد از اینکه پدر محمد بن عبدالله بن حسن در دوران عباسیان به شهادت رسید و او دست به قیام زد و مردم را به‌سوی حق دعوت نمود، حضرت امام صادق (ع) به‌عنوان راهنمایی به او فرمود: «یا ابن اخی علیک بالشّباب و دع عنک الشّیوخ»؛ ای فرزند برادرم! جوانان را دریاب و پیران را رها کن! امام صادق (ع) در روایات دیگر نیز این مسئله را بیان نموده‌اند که جوان‌ها زودتر حرف حق را می‌پذیرند و به‌سوی خیر و نیکی می‌شتابند و آمادگی بیشتری دارند. از جمله، از اسماعیل بن عبدالخالق چنین نقل شده است که من شنیدم حضرت صادق (ع) از ابوجعفر اَحوَل می‌پرسید: «به بصره رفتی؟» گفت: «بلی»، فرمود: «اقبال مردم را به امامت و ورود آنان را به این مرام چگونه یافتی؟» گفت: «به خدا سوگند که شیعیان اندک‌اند و تلاش‌هایی کرده‌اند، امّا آن هم اندک است.» آنگاه (امام صادق (ع) به او) فرمود: «علیک بالاحداث فانّهم اسرع الی کلّ خیرٍ»؛ بر تو باد به جوانان (و به دنبال آنها رفتن) که آنان در (پذیرش) هر نیکی و خیری با شتاب ترند.
تجربه پیروزی انقلاب اسلامی و حضور جوانان درصحنه‌های مختلف و جذب شدن آنان به اسلام و انقلاب و روحانیت و رهبری انقلاب، و همین‌طور حضور تمام‌عیار جوانان در صحنه‌های مختلف جنگ تحمیلی، دوران سازندگی و پیشرفت‌های علمی، مصداقی است بر مضامین احادیثی که مطرح گشت.

در روایات آمده است که امام صادق (ع) فرمود: «مَنْ قَرَأ القُرآنَ وَهُوَ شابّ مؤمِنٌ»؛ جوانی که قرآن بخواند، «اخْتَلَطَ القُرْآنُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ» (الکافی، ج ۲، ص ۶۰۳؛ وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۱۷۷؛ بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۸۷)؛ قرآن با گوشت و خونش مخلوط می‌شود و در وجودش نفوذ می‌کند چراکه او جوان و در حال رشد و شکل‌گیری است.
همین ویژگی جوان است که باعث می‌شود اگر گناه و اشتباهی کرد، زود برگردد و زود تغییر کند، در جنگ صفین جوانی هم قرآن می‌خواند و هم با امیرالمؤمنین می‌جنگید. آقا جلو آمد و فرمود: «چه می‌خوانی؟» جوان عرض کرد: «آقا قرآن می‌خوانم». حضرت فرمودند: «پیامبر فرمود: به خدا قسم نباء العظیم من هستم. تو با مصداق این داری می‌جنگی.» جوان شمشیرش را زمین گذاشت و پس از آن به امیرالمؤمنین ملحق شد (تفسیر برهان، ج ۴، ص ۴۲۰؛ به نقل از تفسیر نمونه، ج ۲۶، ص ۱۰).

۲. قاتلان قلب

البته جوان باید مراقب صفای قلب و رقت قلبش باشد؛ چون بعضی کارها قلب را تیره و تار می‌کند و بدتر از آن قلب را می‌کشد که من به اینها می‌گویم قاتلان قلب.

۲.۱- گناه روی گناه

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است:
«أرْبَعٌ یُمِتْنَ القلبَ»؛ چهار چیز دل را مى‌میراند:
«الذّنبُ عَلَى الذَّنْبِ»؛ گناه روى گناه، دل را می‌میراند. گناه به‌خودی‌خود بد است و اثر بد روی قلب انسان می‌گذارد. به گفته امام باقر علیه‌السلام «ما مِن نَکبَهٍ تُصِیبُ العَبدَ إلاّ بِذَنبٍ»؛ هیچ گرفتارى‌اى به بنده نمی‌رسد مگر به سبب گناه.
شیخ رجبعلی خیاط تعریف می‌کرد:
در بازار بودم، اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت. سریع استغفار کردم و به راهم ادامه دادم. قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم می‌گذشتند، ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، خطرناک بود. به مسجد رفتم و فکر می‌کردم همه‌چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود؟!
در عالم معنا گفتند:
شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فکری بود که کردی!
گفتم: اما من که خطایی انجام ندادم.
گفتند: لگد شتر هم که به تو نخورد!

اثر کارهای ما در عوالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی می‌تواند تأثیری منفی ایجاد کند. گناه بد است و اثر سوء دارد اما بدتر از گناه، گناه روی گناه است.
خانم‌ها می‌دانند در آشپزخانه وقتی غذا سرریز می‌شود و روی سینی اجاق‌گاز می‌ریزد اگر همان وقت تمیز کردند که کردند اما اگر اینکار را نکردند، آخر هفته هم باید زور بیشتری بزنند و هم مثل روز اول تمیز نمی‌شود. گناه هم همین‌طور است.

۲.۲- سخن زیاد با نامحرم

دومین قاتل قلب انسان ارتباط زیاد و بی‌مورد با نامحرم است.

«وَکَثْرَهُ مُناقَشَهِ النِّساءِ- یَعنی مُحادَثَتَهُنَّ-»؛ هم‌سخن شدن زیاد با زنان و ارتباط با نامحرم یکی از پرتگاه‌های خطرناک برای جوانان است. البته این پرتگاه فقط مخصوص جوان‌ها نیست همه باید مراقب باشیم اما برای جوان خطرناک‌تر است.
از مرحوم مقدس اردبیلی پرسیدند اگر شما در جایی قرار بگیرید که در آنجا یک زن نامحرم زیبایی باشد و خلوت مطلق، احدی غیر از خدا اطلاع نداشته باشد و از عاقبتش صددرصد مطمئن باشید چه می‌کنید؟ گفت: به خدا پناه می‌برم.
نگفت ما به خودمان اطمینان داریم. گفت: به خدا پناه می‌برم؛ یعنی به خود اعتماد نمی‌کند. یک مرد عارفِ به خود و خودشناس و خداشناس این‏طور جواب می‌دهد.
(استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج ۸، ص ۳۰۶ با تلخیص)
یک جوان شایسته از نظر قرآن کریم جوان باعفت و پاک‌دامن است. قرآن کریم، در جایى درباره حیا و عفت دختران شعیب (علیه‌السلام) می‌فرماید: «فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاء…»؛ ناگهان یکى از آن دو (زن) به سراغ او آمد، در حالى که با نهایت حیا گام برمی‌داشت.

بعضی‌ها شور و شوق جوانی را بهانه می‌کنند برای گناه کردن و بعد که تذکر می‌دهیم می‌گویند جوان است دیگر! این اصلاً بهانه خوبی نیست. حضرت صادق (علیه‌السلام) فرموده‌اند: «روز قیامت، زنی زیبا آورده می‌شود که به خاطر زیبایی‌اش فریب خورده است. زن می‌گوید: خدایا! مرا زیبا آفریدی و گرفتار شدم. مریم آورده می‌شود و گفته می‌شود تو زیباتری یا مریم؟ او را زیبا قرار دادیم و فریفته نشد؛ و نیز مرد (جوان و) زیبایی آورده شود که به خاطر زیبایی‌اش (در دوران جوانی) فریفته شده است و می‌گوید: پروردگارا! مرا زیبا آفریدی و چنین گرفتار زنان شدم. در این هنگام یوسف (ع) آورده می‌شود و به وی گفته می‌شود: تو زیباتری یا یوسف؟ او را زیبا قرار دادیم و فریفته نشد».

البته نمی‌شود فقط دستور به تقوا داد. اسلام در کنار عفت و تقوا مسئله ازدواج را هم مطرح می‌کند. از مهم‌ترین دغدغه‌های دوران جوانی، مسئله ازدواج است. جامعه‌ای که امر ازدواج جوان‌ها را به‌خوبی و سادگی حل نموده، کم‌تر دچار انحرافات است و جامعه‌ای که نسبت به این امر بی‌تفاوت بوده، ضربه‌های سختی از ناحیه انحرافات جنسی جوانان خورده است، به همین سبب، پیامبر اکرم (ص) و امام معصوم (ع) طرح‌ها و راهکارهای مفیدی برای این مسئله اندیشیده‌اند.
پیامبر اکرم (ص) فرموده‌اند: «هر جوانی که در سنّ کم ازدواج کند، شیطان فریاد برمی‌آورد که «وای بر من! وای بر من! دو سوّم دینش را از دستبرد من مصون نگه داشت.» پس بنده در یک سوّم باقی‌مانده، تقوای الهی پیشه سازد».
حضرت صادق (ع) نیز بر این امر به‌عنوان یک راهکار مهم تأکید دارند و می‌فرمایند: «جوانی از انصار به نزد پیامبر (ص) آمد و از نیازمندی‌اش نزد ایشان شکوه کرد. پیامبر (ص) به وی فرمود: «ازدواج کن». جوان گفت: خجالت می‌کشم بار دیگر نزد پیامبر (ص) باز گردم (و بگویم که با دست‌خالی چگونه ازدواج کنم؟!) آنگاه مردی از انصار به وی رسید و گفت: دختری زیبا دارم. پس آن را به ازدواج آن جوان درآورد. از آن به بعد، خداوند در زندگی او گشایشی ایجاد کرد. جوان نزد پیامبر آمد و داستان را باز گفت. آنگاه پیامبر خدا (ص) فرمود: ای جوانان! بر شما باد به ازدواج».

در این مسیر خانواده نقش مهمی دارند. درست است که خرج و مخارج ازدواج زیاد است اما بزرگ‌ترها تلاش کنند با حذف آداب‌ورسوم بی‌مورد و پرهزینه اسباب ازدواج جوانان را فراهم کنند. از حق نگذریم کرونا با تمام بدی‌هایی که داشت این خوبی را داشت که باعث شد در ازدواج‌ها و عروسی‌ها بدون تشریفات و تجملات بیهوده دختر و پسر به خانه بخت رفتند و آسمان هم به زمین نرسید. چقدر خوب است که این اتفاق شایسته این بی‌آلایشی و پرهیز از تجملات را در تمام زندگی و در زمان پسا کرونا هم ادامه بدهیم.

۲.۳- بگومگو کردن با احمق

سومین قاتل قلب بگومگو با انسان احمق است. روایت می‌فرماید:
«ومُماراهُ الأحْمَقِ»؛ بگومگو کردن با احمق.

احمق کیست: «تَقولُ وَیَقولُ وَلا یَرجِعُ إلى‌ خیرٍ»؛ تو مى‌گویى و او مى‌گوید و هرگز به راه نمى‌آید؛‌ یعنی لجباز است؛ حق پذیر نیست؛ تعصب دارد. غرور جوانی اجازه نمی‌دهد حق را بپذیرد. گاهی جوان می‌فهمد اشتباه کرده است اما زبان عذرخواهی ندارد.
یکی از صفات رذیله، ‌لجاجت در برابر حق است. تعدادی از آیات قرآن، مشرکان را به سبب لجاجت در کفر، مذمت و توبیخ می‌کند. قرآن کریم شدت لجبازی بعضی مشرکین را به‌اندازه‌ای می‌داند که از زبان پیامبر خدا می‌فرماید: «و من هر زمان آنها را دعوت کردم، انگشتان خویش را در گوش‌هایشان قرار داده و لباس‌هایشان را بر خود پیچیدند».
زمانی که حضرت موسی از حضرت خضر (علیه‌السلام) جدا می‌شد، از او خواست تا نصیحتش کند. خضر به او گفت: از لجاجت بپرهیز.

انسان‌های لجباز در زندگی هم دچار اشتباه محاسباتی می‌شوند و هم بعد از آن دچار پشیمانی می‌شوند. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) به حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: ای على! از لجاجت بگریز که آغازش نادانى و پایانش ندامت است. البته نباید فراموش کنیم پایداری و استواری در مسیر حق را نمی‌توان لجاجت دانست، اما اصرار و پافشاری در فهماندن مطلبی صحیح به دیگران گاهی ممکن است دارای رگه‌هایی از هوای نفس شود که در روایات از آن تعبیر به مراء شده است که مورد نکوهش قرار گرفته است. در روایت می‌فرماید دست از مراء بردار حتی اگر حق با تو است: «وَ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً». البته آنجا که پای هوای نفس وسط است و نه ایستادگی بر راه حق و حقیقت.

۲.۴- رفت‌وآمد با مردگان

آخرین عاملی که نابودگر رقت قلب انسان است و قلب انسان را می‌کشد رفت‌وآمد با مردگان است.
«وَمُجالَسَهُ الْموْتى»؛‌ شاید شما هم تعجب کرده باشید که رفت و آمد با مردگان یعنی چه؟ مردم از رسول خدا سؤال کردند: «یا رسولَ اللَّه، وَمَا الْمَوْتى‌؟»؛ اى رسول خدا منظور از مردگان چیست؟
فرمود: «کُلُّ غَنِىٍّ مُتْرَفٍ»؛ هر توانگر خوش‌گذران.

اینکه درد مردم را می‌بیند و کاری می‌تواند انجام بدهد، اما قدمی برنمی‌دارد. اسلام با ثروت و پول داشتن مشکلی ندارد، رسول الله نمی‌فرمایند اگر انسان با آدم پول‌دار رفت‌وآمد کند دلش می‌میرد و نمی‌فرمایند انسان پولدار مثل مردگان است نه خیر می‌فرمایند انسان پولداری که می‌تواند کاری انجام دهد می‌تواند به کسی کمک کند دست ضعیفی را، دست مظلومی را بگیرد اما این کار را انجام نمی‌دهد.

عابدی از بنی‌اسرائیل داشت نماز می‌خواند، بچه‌ها داشتند مقابل او مرغی را پَر می‌کَندند و با شکنجه می‌کُشتند، زنده‌زنده، آن مرغ هم جیغ‌وداد می‌کرد، خب درد می‌کشید، آقا مرغ را می‌خواهی بخوری ذبحش کن. می‌خواست برود کمک کند نرفت. این روایت است که برای شما می‌گویم. بعد نمازش را ادامه داد و با خود گفت حالا مرغ است دیگر، چه اهمیتی دارد! زمین دهن باز کرد و او را در عذاب فرو برد. در روایت است تا الآن که من با شما سخن می‌گویم امام می‌فرماید که او در قعر عذاب در حال فرو رفتن است.
ایستاده برای من نماز می‌خواند! یک جانداری اگرچه حیوان، نابجا داشت شکنجه می‌شد، نمازت را ول نکردی بروی او را نجات بدهی؟! بازی درآوردی برای من!

حالا ببینید نمازخوان‌هایی که فریاد مظلوم، دلشان را تکان نمی‌دهد. شما دیگر به اوج عرفان که برسید قله‌هایی می‌بینید مثل حضرت آیت‌الله‌العظمی بهجت. آقازاده‌شان می‌فرمودند که یک انفجار در بغداد که رخ می‌داد، کلمه بغداد را هم استفاده کرد. حالا بغداد نه کنار حرم معصومین، نه کشته‌هایی از مدافعین حرم. یک انفجار در بغداد که رخ می‌داد آقا تا دو سه روز حالش بد بود. هی گاهی می‌گفت ببین همین‌جور راحت آدم می‌کشند. به غزه حمله کرده بودند! غزه که مذهبشان معلوم است چیست. سر درس خارج، اول آن حمله به غزه فرموده بودند هر کی هر چقدر می‌تواند کمک بکند به اینها؛ و بعد روز دهم فرموده بودند که اسرائیل سیلی‌ای خورد، زمینی‌ خورد که دیگر بلندشدنی نیست. دلش آنجا بود اصلاً.

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *