راز مظلومیت نبی تا ولی ۲ ؛ موجشکن باش
۱۴۰۱-۰۷-۰۴ ۱۴۰۲-۰۷-۰۵ ۱۴:۱۵راز مظلومیت نبی تا ولی ۲ ؛ موجشکن باش

راز مظلومیت نبی تا ولی ۲ ؛ موجشکن باش
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اهمیت جامعهشناسی مردم مدینه
شناخت روحیات و حالات مردم مدینهٔ پس از رسول خدا ص، از این جهت اهمیت دارد که در طراحی خدا قرار بوده است که جامعهٔ مدینه، همان جامعهای باشد که آمادگی پذیرش مدل مدیریت ولایت را داشته باشد. اگر بخواهیم در ذهن خودمان جایگاه مدینه را ترسیم کنیم؛ باید بگوییم مدینه، شهر قبل از ظهور است. قرار است ولایت در این شهر به مدیریت برسد. آیا شرایط مهیا هست؟
قرار بوده است که جامعهٔ مدینه، زمینه ساز ظهور و بروز مدیریت ولایت باشد. اما آنچه اتفاق افتاد این بود که پس از رحلت نبی مکرم اسلام، جامعهٔ مدینه، یک عقبگرد بزرگ کرد و لگد به بخت خود زد و تمام زحمات رسول الله ص و خودش را زیر پا گذاشت و به جاهلیت برگشت.
قرآن کریم، به عنوان کتاب بزرگ و مرجع جامعهشناسی، که به قول علامه طباطبایی صحبت از جوامع و امتها تا قبل از قرآن رواج نداشت؛ قرآن این حالت جامعهٔ مدینه را پیشبینی کرده است و فرموده: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکمْ؛ و محمد (ص) فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید؟» این آیه را جلسه پیش مرور کردیم.
اگرچه شان نزول آیه، در یکی از جنگهای زمان پیغمبر است ولی زمان محقق شدن آن همان زمان رحلت رسول خدا ص است. در واقع خدا میخواهد بفرماید شما بعد از رحلت پیغمبر به گذشته یعنی جاهلیت برمیگردید و این یک فاجعهٔ بزرگ هست؛ نمیشود از کنار این فاجعه به سادگی عبور کرد؟ باید ایستاد و تأمل کرد چرا؟ پس آن هم زحمات رسول خدا ص چه میشود؟ آن همه جان فشانیها و آیات قرآن پیرامون این از خودگذشتگی ها چه میشود؟
آیا پیغمبر برای معرفی ولایت کم گذاشت؟
آیا پیامبر مردم را آمادهٔ پذیرش ولایت نکرده بود و در معرفی ولایت کم گذاشته بود؟ پیغمبر که از روز اول دعوت خودش به اسلام، دعوت به ولایت را آغاز کرد و در نهایت هم با غدیر کار را تمام کرد. حتی سپاه اُسامه که ترکیبی از مخالفین حاکمیت ولایت بودند را از مدینه خالی کرد تا فضا و بستر انتقال قدرت به ولایت فراهم شود. این تحلیل امیرالمومنین از اعزام سپاه اسامه هست و پیامبر فرمود خدا لعنت کند کسانی که از سپاه اسامه تخلف کنند.؛ «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَیشِ أُسَامَه».
حتی پیامبر به صورت خاص به عدهای که خواص آن زمان فرمود: شما از این به بعد حق ندارید علی بن ابی طالب ع را بدون لقب سیاسی امیرالمومنین صدا بزنید.
بنابراین پیامبر برای اینکه سنگ بنای مدیریت ولایت را محکم کند از روز اول تا روز آخر سنگ تمام گذاشت.
شایستگی شخصی که پیامبر حاکمیت را به او سپرده بود
آیا شخصی که پیامبر انتخاب کرده بود، شایستگیهای علمی و مدیریتی و معنوی لازم را برای سپردن حاکمیت نداشت؟
این هم نبود، دوست و دشمن در آشکارا و پنهان به عظمت شخصیت علمی، مدیریتی و معنوی علی بن ابی طالب ع گواهی میدادند میگفتند اگر علی نبود ما نابود میشدیم. علی بن ابی طالب امتیازاتی دارد که تمام بزرگان عرب به او رشک میبرند و همه از او تعریف و تمجید میکنند.
مرد میدان جنگ و مبارزه، مرد میدان جهاد و فداکاری، علی بن ابی طالب ع چیزی از شاخصهای یک مدیر سیاسی موفق کم نداشت. پس چرا جامعهٔ مدینه حاضر به همراهی با او نشد؟
نظر مردم مدینه دربارۀ امیرالمومنین علیهالسلام
آیا همهٔ مردم مدینه از امیرالمومنین کینه داشتند؟ این طور نبود؛ بله به صورت خاص، عدهٔ نسبت به حضرت کینه و حسادت داشتند ولی این وضعیت عمومی مردم مدینه نبود.
بخش بزرگی از مردم مدینه همین انصاری بودند که بعدها امیرالمومنین آنها را در پستهای حساس حکومت خودشان قرار دادند. اصلاً بیشتر انصار طرفدار امیرالمومنین بودند و به خاطر همین سقیفه را تشکیل دادند تا مدیریت بحران کنند. حیف که کار از دستشان خارج شد یا نقشهای در این میان بود.
درمجموع وقتی شما نبض جامعه را میگیری، نبض جامعه و جو جامعه علیه علی بن ابی طالب ع به این شکلی که در ذهن ما هست، نبود. بلکه اتفاقاً موافقان حضرت و مخالفان وضعیت موجود هم کم نبودند.
شایستگیهای مخالفان
آیا مخالفان شایستگیهایی داشتند که علی بن ابی طالب نداشتند؟ این طور هم نبود آنها نه جایگاه اجتماعی بالایی از لحاظ قبلیهای برخوردار بودند و نه سابقۀ درخشانی در اسلام داشتند. «إِنَّ بَعْضَ مَنْ سَمَّیتُ مَا کانَ ذَا بَلَاءٍ وَ لَا سَابِقَهٍ وَ لَا مُبَارَزَهِ قَرْنٍ وَ لَا فَتْحٍ وَ لَا نَصْرٍ غَیرَ مَرَّهٍ وَاحِدَهٍ ثُمَّ فَرَّ وَ مَنَحَ عَدُوَّهُ دُبُرَهُ وَ رَجَعَ یجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَ یجَبِّنُونَهُ وَ قَدْ فَرَّ مِرَاراً.»
چرا مردم مدینه مدیریت ولایت را نپذیرفتند؟
پس چرا مردم مدینه اولاً مدیریت ولایت را نپذیرفتند، چه اشکال اساسی در این جامعه وجود داشت؛ و ثانیا پس از شکلگیری مدیریت سیاسی غلط در جامعه، اقدام جدی برای تغییر وضعیت موجود شکل نگرفت؟
همانها که جان خودشان را در جنگها دست گرفتند، حالا چرا اینقدر بیحال در خانه به تماشا نشستند؟
چه اشکال اساسی در این جامعه بود که هرچه فاطمه زهرا س فریاد زد، چهل روز به درب خانهٔ تک تک انصار و مهاجرین رفت، پاسخی از این جامعه نشنید حتی یک نفر!
میفرمود: «یا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ انْصُرُوا اللَّهَ فَإِنِّی ابْنَهُ نَبِیکمْ وَ قَدْ بَایعْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ ص یوْمَ بَایعْتُمُوهُ أَنْ تَمْنَعُوهُ وَ ذُرِّیتَهُ مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَکمْ وَ ذَرَارِیکمْ فَفُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص بِبَیعَتِکمْ قَالَ فَمَا أَعَانَهَا أَحَدٌ وَ لَا أَجَابَهَا وَ لَا نَصَرَهَا.»
“ای گروه مهاجرین و انصار! خدا را نصرت بدهید بهدرستی که من دختر پیغمبر شما هستم و شما با رسول الله ص بیعت کردید، بیعت کردید که از او و فرزندانش دفاع کنید همان طور که ا زخود و فرزندانتان دفاع میکنید! پس به بیعت خودتان با رسول الله پاسخ دهید.” اما هیچکسی کمک نکرد و هیچکس زهرای مرضیه را اجابت نکرد و نصرت نداد!»
مگر گرد مرگ بر سر این جامعه ریخته بودند؟ مگر آدم معمولی با آنها حرف میزد؟! مردم مدینه جایگاه و نسبت فاطمه زهرا س با رسول الله ص را میدیدند و میدانستند او همان کسی است که هر وقت فاطمه به محضر رسول الله ص میآمد پیامبر به احترام او به قامت میایستاد و شش ماه پایانی عمر خودشان هر صبح به درب خانهٔ فاطمه س میرفتند و میفرمودند السلام علیکم یا اهل بیت النبوه.
مردم مدینه میدانستند آیه تطهیر و بسیاری از آیات دیگر در شأن فاطمه زهرا س است. او همان کوثری هست که خدا به پیامبر هدیه کرده است. انا اعطیناک الکوثر. با این حال به حضرت زهرا س پاسخ درخوری نمیدادند.
آیا این جامعه توان نداشت که اوضاع را تغییر دهد؟
آیا این جامعه توان نداشت که اوضاع را تغییر دهد؟ چرا این قدرت را داشت؛ حضرت زهرا س در خطبه فدکیه س خطاب به انصار فرمود: «شما توان و قدرت تغییر وضعیت موجود را دارید، چرا اقدامی نمیکنید؟؛ «یا مَعْشَرَ الْفِتْیَهِ (النَّقِیبَهِ) وَ اَعْضادَ الْمِلَّهِ وَ حَضَنَهَ الاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمِیزَهُ فِی حَقّی وَ السِّنَهُ عَنْ ظُلامَتِی؟ اَما کانَ رَسُولُ اللهِ (ص) اَبِی یَقُولُ: «اَلْمَرُء یُحْفَظُ فِی وُلْدِهِ»؟ سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجلانَ ذا اِهالَه، وَ لَکُمْ طاقَهٌ بِما اُحاوِلُ وَ قُوَّهٌ عَلی ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.»
«ای جوانمردان! و ای بازوان توانمند ملت و یاران اسلام! این نادیده گرفتن حق مسلّم من از سوی شما چیست؟ این چه تغافلی است که در برابر ستمی که بر من وارد شده نشان میدهید؟! آیا رسول خدا (ص) پدرم نمیفرمود: “احترام هر کس را در مورد فرزندان او باید نگاه داشت؟” چه زود اوضاع را دگرگون ساختید، و چه با سرعت به بیراهه گام نهادید، با این که توانایی بر احقاق حق من دارید، و نیروی کافی بر آنچه می گویم در اختیار شماست.»
بعد فرمود: «اِیْهاً بَنِی قَیْلَهَ! اَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبِیهَ وَ اَنْتُمْ بمرْای مِنِّی وَ مَسْمَع وَ مُنْتَدی وَ مَجْمَع؟ تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَهُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَهُ وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّهِ وَ الاَداهِ وَ الْقُوَّهِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّهُ، تُوافِیکُمُ الدَّعْوَهُ فَلا تُجِیبُونَ، وَ تَاْتِیَکُمُ الصَّرْخَهُ فَلا تُغِیثُونَ (تُعینُونَ)، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَهُ الَّتِی انْتُخِبَتْ وَ الْخِیَرَهُ الَّتِی اخْتِیَرَتْ.
عجبا! ای فرزندان “قیله”! [زن با شخصیت و شرافتمندی بود که نسب قبائل انصار به او منتهی میگردد] آیا ارث من باید پایمال گردد و شما آشکارا میبینید و میشنوید، و در جلسات و مجمع شما این معنا گفته میشود و اخبارش به خوبی به شما میرسد و باز هم خاموش نشستهاید؟ با این که دارای نفرات کافی و تجهیزات و نیروی وسیع و سلاح و سپر هستید، دعوت مرا میشنوید و لبیک نمیگویید؟ و فریاد من در میان شما طنینافکن است و به فریاد نمیرسید؟ با این که شما در شجاعت زبانزد میباشید و در خیر و صلاح معروفید، و شما برگزیدگان اقوام و قبایل هستید.»(خطبه فدکیه)
پس جامعهٔ مدینه توان و ظرفیت تغییر وضعیت موجود را به نفع خودش داشت؛ پس چرا اقدامی نکرد؟ مسئله مستقل بودن جامعه یا مستقل نبودن جامعه است.
معاذ نمایندهٔ جامعهای که استقلال روحی ندارد
آخرین خانهای که زهرای مرضیه سلام علیها بعد از چهل روز درب زدند، خانهٔ معاذ بن جبل بود، اینجا جایی هست که به نظر میرسد ما میتوانیم به پاسخ خودمان برسیم؛ که چرا جامعهٔ مدینهٔ حاضر به همراهی و حمایت از ولایت نشد؟
حضرت زهرا س وقتی به درب خانه معاذ رفت فرمود معاذ! آمدهام تا از تو کمک بگیرم، تو با رسول خدا ص بیعت کردی که همان طور که از خودت و خانوادهات حمایت میکنی از فرزندان و شخص پیامبر حمایت کنی. معاذ یک پرسش کرد و آن پرسش بسیار معنادار بود؛ گفت: یا فاطمه آیا غیر از من کسی اعلام آمادگی برای حمایت از شما کرده است؟ حضرت زهرا س فرمودند: «نه یک نفر هم مرا اجابت نکرده است »؛ معاذ گفت پس کمک من یک نفر به چه دردی میخورد؟؛ «فَقَالَتْ یا مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ إِنِّی قَدْ جِئْتُک مُسْتَنْصِرَهً وَ قَدْ بَایعْتَ رَسُولَ اللَّهِ ص عَلَی أَنْ تَنْصُرْهُ وَ ذُرِّیتَهُ وَ تَمْنَعَهُ مِمَّا تَمْنَعُ مِنْهُ نَفْسَک وَ ذُرِّیتَک وَ إِنَّ أَبَا بَکرٍ قَدْ غَصَبَنِی عَلَی فَدَک وَ أَخْرَجَ وَکیلِی مِنْهَا قَالَ فَمَعِی غَیرِی قَالَتْ لَا مَا أَجَابَنِی أَحَدٌ قَالَ فَأَینَ أَبْلُغُ أَنَا مِنْ نُصْرَتِک.»
معاذ! تو آدم کمی نبودی؛ مگر خدا نفرموده است که برای خدا قیام کنید هرچند یک نفر باشید ، مگر خدا نفرموده است که ابراهیم نبی به تنهایی خودش امت است؟
تو مگر پای این مکتب بزرگ نشدهای که میفرماید: چه بسا عدهٔ کمی بر عده زیادی پیروز میشوند؟ پس چرا حاضر نشدی قدمی برای خشنودی دختر رسول الله ص برداری؟ مگر نشنیدی که فرمود هرکس فاطمه را خشنود کند، رسول خدا ص را خشنود کرده است؟
معاذ بن جبل نمایندهٔ، آن جامعهٔ است که دچار خودکمبینی شده است؛ چرا اولاً به دیگران نگاه کردی و دوم کمک خودت را کم گرفتی؟ آدمهای که وابسته باشند به دیگران نگاه میکنند و دچار خودکمبینی هستند.
وقتی که کلمات حضرت زهرا (س) را کنار هم میگذاریم، میبینیم علت اینکه جامعه حاضر به همراهی با فاطمه س برای تغییر وضعیت موجود و تحول نشد، چیزی نبود جز این که جامعهٔ مدینه، استقلال روحی نداشت.
حضرت زهرا س در خطبه فدکیه در وصف مردم مدینه میفرماید: «مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْرِعَهَ إِلَی قِیلِ الْبَاطِلِ»؛ ای مردم مدینه، ای مردم مسلمانی که وقتی حرف غلطی میشنوید آن را زود میپذیرید، اما وقتی حرف درست میشنوید، گوش نمیدهید! بعد میفرماید: «الْمُغْضِیَهَ عَلَی الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِر»؛ ای مردم مدینه که وقتی میبینید یک کار بدی دارد جامعه را نابود میکند، ساکت نشستهاید و نگاه میکنید!
این دو ویژگی، در واقع حاکی از انفعال جامعه و عدم استقلال روحی جامعه است. جامعه-ای که تحت تأثیر حرف باطل باشد و نسبت به رفتارهای زشت ضرر زننده سکوت کند، این جامعه مرده است.
چه بدیای بزرگتر از این یک جامعه به صورت دستهجمعی، دچار این بیماری وحشتناک بشوند: فردی مثل فاطمیه در مقابل چشم این مردم فریاد تظلم برمیآورد و دمی برنمیآید؟!
همه که هیزم نیاوردند؛ آن عده کم هم که آمدند برخی عقب نشستند و گفتند در این خانه فاطمه هست ما جرائت اهانت نداریم.
اما سؤال من این هست آن عده کم، چطور میتوانند با خیال راحت جلوی چشم این عده زیاد از مردم و نخبگان خانهٔ مدیر سیاسی لایق و سزاواری مثل امیرالمومنین را آتش بزنند؟
آیا جز این بود که خیالشان راحت بود که جریان اکثریت اقدامی جدی علیه آن اقلیت نخواهد کرد؟ پس مشکل اصلی جامعه این بود. یکی اینکه خود تحقیر بود مثل معاذ که کمک خودش را دست کم گرفت و دیگر اینکه جامعه به دیگران نگاه میکرد.
دو ویژگی مهم جامعهٔ مستقل:
اول: جامعه، مؤمن به داراییها و تواناییهای خودش هست
جامعهٔ مستقل چه جامعهای است؟ جامعۀ غیر مستقل چه جامعهای است؟ جامعۀ مستقل دو تا ویژگی دارد: یکی اینکه داراییها و تواناییهای خود را ندید نمیگیرد. مؤمن به داراییها و تواناییهای خودش است؛ در مقابل، جامعۀ غیرمستقل کافر به داراییها و تواناییهای خودش هست. با شک و تردید به داراییها و توانمندیهای خودش نگاه میکند.
هیچکس حق ندارد خودش را تحقیر کند
هیچکس حق ندارد خودش را تحقیر کند. تو برای خودت کسی هست. تو چرا فکر میکنی کسی نیست. شما طلای ناب هستید، نقرۀ ناب هستید. این تعبیر امام صادق ع هست به عنوان شخصیتی که مردمشناس هست. حضرت فرمود: «النَّاسُ مَعَادِنُ کمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّه» . دین میآید استعدادهای شما را کشف میکند. دین برنامهای است برای شکوفا شدن استعدادها. در شهرها دیدهاید باشگاههای معروف میگویند ما مدرسه فوتبال داریم؟ استعدادیابی میکنیم برای تیم خودمان. دین همان باشگاهی هست که هر کسی در آن ثبت نام کند استعدادیابی میشود. استعدادهای او به شکوفایی میرسد.
دین از عمار و مقدادی که در آن جامعه جایگاه اجتماعی ندارند، عمار و مقدادِ مسلمان باعزت میسازد. شما میبینید مسلمان به سرعت قلههای علمی جهان را فتح میکنند و پایه-گذار تمدن در نیمی از جهان میشوند. همین الان با همهٔ موانعی که بر سر راه ما وجود دارد ما در هستهای به کجا رسیدیم؟ وقتی غربیها متوجه چنین توانمندی در ما شدند اول انکار کردند اما بعد شگفت زده شدند. چطور شما با این همه موانع به این نقطه رسیدید؟
آدمی یا ملتی که اعتماد به نفس نداشت، خودش را باور نداشت، توانمندیهای خودش را منکر شد، میشود موجودی وابسته. و این وابستگی ریشه در عدم اعتماد به نفس دارد. امام خمینی ره میفرماید: «اگر ما از وابستگی فکری بیرون بیاییم، همه وابستگیها تمام میشود. اینکه ما وابسته شدیم، در اقتصاد وابسته هستیم، در- عرض میکنم که- فرهنگ وابسته هستیم، در همه چیز وابسته هستیم، مبدأ این همین است که در فکر وابسته هستیم.». ببینید امام ره چقدر دقیق چینش کردند. فرمودند وابستگی فرهنگی و وابستگی اقتصادی ریشه در وابستگی فکری دارد. دشمن قبل از اینکه کشوری را از نظر فرهنگی یا اقتصادی وابسته کند، او را وابستۀ فکری میکند. اما در تمدن حسین ما وابستگی نداریم، روی پا ایستادن داریم.
نقش سیاستمداران در تقویت یا تضعیف ایمان جامعه به خودشان
مگر به این سادگی میتوان از وابستگی نجات پیدا کنیم؟ باید از پایه شروع کنیم یعنی مدرسه، خانه. سیاستمداران هم به عنوان مربیان جامعه، در اینکه به یک جامعه احساس خودباوری یا احساس وابستگی بدهند به شدت مؤثر هستند. امام علی ع فرمود: «مردم به حاکمان خودشان شبیهتر هستند تا به پدرانشان؛ النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم» این شباهت، شباهت تربیتی هست. امام ره و مقام معظم رهبری در طول این چهلهٔ انقلاب سرخطی که به جامعه دادند «ما میتوانیم» بود. البته برخی از سیاسیون هم مرتب گفتند ما نمیتوانیم. با این باور، مقابل بسیاری از تواناییهای ما ایستادند. لذا شما میبینید ما در صنایع دفاعی حرف اول را در منطقه میزنیم. اما در صنعت خودرو لنگ پراید هستیم.
آدم تازه میفهمد که چرا اینقدر مقام معظم رهبری، به تولید داخلی تاکید دارند، چون این راه مستقل شدن جامعه است. مدیریت ولایت هم جامعه را مستقل میکند. جامعه مستقل که شد، راه آبادانی و آزادی باز میشود.
گام اول برای مستقل شدن جامعه
گام اول برای شکلگیری استقلال روحی جامعه خانواده است؛ پدرها و مادرها باید به گونهای برخورد کنند که بچهها روی پای خودشان بایستند، خصوصاً از سن ۱۴ سال تا ۲۱ سال،دورۀ شکلگیری استقلال روحی هست.
یکی از جملاتی که باید به عنوان ذکر و ورد بر سر زبان پدران محترم باشد این جمله هست: دخترم، پسرم «خودت باش!» گلم، جانم «خودت باش!». با همین جمله بچههای متشخص و بااعتمادبهنفسی تربیت خواهند کرد. وقتی به او میگویی ماشاءالله چقدر شما استقلال روحی داری،در پاسخ میگوید: بله، یادش بخیر! پدرم همیشه به من میگفت «خودت باش!»
بچهها در آغاز زندگی به شدت علاقه دارند تقلید کنند، اما از یک جایی به بعد، دیگر چنین حسی ندارند؛ این جزو فرآیند رشد بچههاست. از این نقطه حساس که بچه دوست دارد مستقل باشد، حواس پدر و مادر باید خیلی جمع باشد! مبادا به گونهای رفتار کنند که مانع استقلال روحی فرزندانشان بشوند!
بعضی بچهها دوست دارند کارهای بزرگترها را انجام بدهند. والدین باید اجازه بدهند، بلکه فرصت و زمینه تولد و بروز چنین حسی را فراهم کنند که زیر نظر ایشان و با احتیاط و رعایت جوانب امر، کارهای مهمتری را به آنان بسپارند.
متاسفانه بعضی از مادران دقیقاً برعکس عمل میکنند: نه تنها به بچه فرصت تمرین استقلال روحی نمیدهند، بلکه مانع شکلگیری استقلال روحی در فرزندان خودشان میشوند. تا بچه کاری میخواهد خودش انجام بدهد میگوید نه تو هنوز بچه هستی! در واقع تیشه به ریشۀ شخصیت نوجوانش می زند؛ بعضیها میگویند آتش زدم به مالم! بعضی از مادرها آتش میزنند به شخصیت بچههایشان.
ویژگی دوم جامعهٔ مستقل: اسیر رسانهها نیست
دومین ویژگی مهم جامعهٔ که استقلال روحی دارد این هست که تحت تأثیر جو و موجهای اجتماعی درون و بیرون خودش نمیشود. اسیر رسانهها نیست؛ این جامعه خیلی مستقل و آقا هست. با این جامعه میشود جهان را نجات داد. جهان را آباد و آزاد کرد.
الان ببینید، در فضای مجازی علیه انقلاب اسلامی چه موجهای شکنندهای راه میاندازد، هزاران شبکههای ماهوارهای برون مرزی هستند که بیست و چهار ساعتِ مشغول دو کار عمده هستند، یکی بزرگ@نمایی مشکلات، دیگری کوچکنمایی دستآوردهای نظام. همین دو تا کار برای ساقط کردن یک جامعه کافی است.
جامعهای که مشکلات خودش را بزرگ ببیند، جامعهای که دستآوردهای خودش را کوچک ببیند، دیگر این جامعه مستقل نیست. اگر جامعهای مأیوس و کافر بر حل مشکلات خودش باشد، میتوان این جامعه را با مغز زمین زد.
مشکلات حلنشدنی در کشور
مقام معظم رهبری فرمودند: «هیچ مشکل حلنشدنی در کشور وجود ندارد.» الان از مردم بپرسید که به نظر شما، این حرف رهبری، قابل دفاع هست یا خیر؟ اسناد عینی و واقعی این حرف را هم به آنها نشان دهید، ببینید چند درصد مردم حاضر هستند باور کنند این حرف را و چند درصد باور نمیکنند؟ اگر درصد زیادی از مردم گفتند ای بابا! کجا مشکلات کشور حلشدنی هست؟ این یعنی جامعه، مستقل از رسانهها نیست. تحت تأثیر عملیات روانی قرار گرفته به قدری که با وجود علائمی از این واقعیت که مشکلات حل-شدنی است، حاضر به پذیرش این حرف منطقی و علمی نیست.
مستقل بودن و اعتماد به مدیریت ولایت، شاخص جامعهٔ مهدوی
در جامعهٔ مهدوی، جامعهٔ پیشرونده به سوی ظهور، مردم مستقل هستند، به مدیریت ولایت اعتماد دارند. شبِ مصیبت رسول الله الاعظم (ص) است، چقدر حضرت زهرا (س)، پس از رسول الله (ص)، اعتماد مردم به مدیریت ولایت را جلب کند؟ ذهنیتهای غلط از مدیریت ولایت را از ذهن مردم پاک کند؟ فرمود: «از علی نترسید، علی در مدیریت بر خودش سخت میگیرد بر شما آسان میگیرد.»
–





