Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
مشکات

راز مظلومیت نبی تا ولی ۱ ؛ عقب‌گرد بزرگ

payambar-01

راز مظلومیت نبی تا ولی ۱ ؛ عقب‌گرد بزرگ

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

مقدمه

برای ما همیشه از محبوبیت یا مقتدر بودن پیامبر سخن گفته شده است، اما بیشتر از اینکه پیامبر محبوب باشد یا مقتدر، مظلوم بوده است. این مظلومیت و غربت پیامبر ریشه در تاریخ دارد. امروز هم با همهٔ محبوبیتی که پیامبر دارند، در اوج مظلومیت به سر می‌برند، چرا که هنوز پیامبر ما به درستی برای خودمان معرفی نشده است چه برسد به جهان.
ما باید آموزش نبی‌شناسی را از کودکی شروع کنیم، حتی قبل از آموزش نماز، حتی قبل از آموزش بسیاری از آموزه‌های دین! اول باید بچه‌ها با پیامبر این دین آشنا بشوند بعد با دین. نماز هم که می‌خواهیم آموزش بدهیم، با نماز نبی آموزش دهیم.
در غرب پیامبر اسلام را مقتدر معرفی و علامت این اقتدار را شمشیر و جهاد پیامبر معرفی کرده‌اند. اگر وجوه اقتدار نبی خاتم را خوب توضیح نشود، از شمشیر نبی بگویی اما نگویی که این شمشیر علیه کسانی کشیده می‌شد که مخالف آزادی بشر و آبادانی دنیای بشر بودند، این اقتدار سوءتفاهم ایجاد می‌کند و موجب پیغمبر‌گریزی در جهان غرب نسبت به نبی مکرم می‌شود.
دشمنی با پیامبر خاتم و با قرآن در غرب، بیش از اینکه ریشهٔ اعتقادی داشته باشد، ریشهٔ سیاسی دارد، وگرنه موج اسلام‌خواهی در غرب، نظام سلطه را به چالش کشیده است. همان طور که قرآن هم پیش‌بینی کرده است که «لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنَّا نَصاری ذلِک بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یسْتَکبِرُون؛ نزدیک‌ترین دوستان به مؤمنان را کسانی می‌یابی که می‌گویند: «ما نصاری هستیم» این به خاطر آن است که در میان آنها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند و آنها (در برابر حق) تکبّر نمی‌ورزند.»
اگر جامعه در سلامت روحی قرار داشته باشد، یعنی خوی مستکبری در آن نباشد و بدون غل و غش عاشق حقیقت باشد، بی‌شک عشق به آخرین پیامبر او را به سمت خود می‌کشد. پس در غرب، اگر سوءتفاهمی نسبت به پیامبر وجود دارد، به خاطر عدم توضیح دقیق و درست چهرهٔ اقتدار نبی است.
اما در داخل کشور چه چهره‌ای از پیامبر معرفی شده است؟ پیامبر مهربانی. بله پیامبر، پیامبر مهربانی است، اما این مهربانی در کنارش مقتدر بودن هم هست. این مهربانی را باید در کنار مقتدر بودن دید. مهربانی که به همه لبخند می‌زند حتی به مستکبرین عالم؛ آیا پیامبر واقعاً چنین است؟ یا پیامبرِ مهربانی است که حتی نمی‌تواند ببیند کودکی در یمن یا در قلب اروپا از ظلم نظام سلطه دلش می‌لرزد یا شکم گرسنه سر به بالش می‌گذارد؟ و بر اثر شدت مهربانی، می‌رود دماغ مستکبرین را به خاک می‌مالد؟ آنقدر روح لطیفی دارد که وقتی ظلم جهانی را می‌بیند، می‌خواهد ریشهٔ ظالمین را از جهان برکند و لذا مبارزهٔ او با ظالمین ریشه در مهربانی او دارد. آیا چنین پیامبری را به جامعهٔ خودمان معرفی کرده‌ایم؟ فرمود من پیامبر حماسه‌ها هستم در کنار اینکه پیامبر مهربانی‌ها هستم و آمدم بینی مستکبرین را به خاک بمالم. اقتدار او ریشه در مهربانی او دارد. اقتدار او برای رفع نامهربانی‌ها است.
بعضی‌ها آنقدر قسی‌القلب هستند که بی‌تفاوت از کنار ظالمین عبور می‌کنند. می‌گویند آقا به شما چه مربوط که آمریکا چه غلطی در جهان می‌کند، شما چه کار دارید با یمن، چه کار دارید با فلان جا، بروید با آمریکا کنار بیایید و مشکلات را حل کنید. و توجه ندارند که آمریکا خودش اصل مشکلات است و تا خودش از بین نرود مشکلات حل نمی‌شود. آمریکا حلال مشکلات نیست، عامل مشکلات است. چطور شما می‌خواهی با اصل مشکلات، مشکلات را حل کنی؟ او تا تو را نابود یا بردهٔ خود نکند، دست از سر تو برنمی‌دارد. نگاه نکنید به چهار تا کشور که ظاهرش را کم و بیش آباد کرده است، به فرهنگ آن کشورها نگاه کنید که چگونه از بین رفته‌اند! و آن چهل کشوری را ببین که آمریکا ویرانش کرده است.
تازه چقدر آدم باید قسی‌القلب باشد که از کنار این همه ظلم راحت بگذرد، پس آدمیت کجا رفته است؟ به قول سعدی شیرین سخن:

«چو عضوی به درد آورد روزگار/ دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی‌غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی»

پیامبر در جامعهٔ خودش به شدت محبوب بود، به شدت مقتدر بود و به شدت هم مظلوم بود. وجه سوم پیامبر، کمتر بحث می‌شود از دلایل مظلومیت پیامبر در اوج محبوبیت و اقتدار.
ریشهٔ این مظلومیت نبی تا ولی، اگر درست شناخته نشود، جامعه با نبی تا ولی همراهی نمی‌کند. در این سلسله جلسات ما به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که چرا پیامبر مظلوم واقع شد و اوج این مظلومیت پس از رحلت پیامبر محقق شد. بعد چرا این غربت و مظلومیت پیامبر به امام حسن (ع) و امام رضا (ع) رسید؟

 

مصیبتی بالاتر از مصیبت رسول الله (ص) نیست

اگرچه مصیبت فقدان رسول الله (ص)، مصیبت با عظمتی هست و مصیبتی با عظمت از مصیبت فقدان رسول الله (ص) وجود ندارد، آنچنان که امیرالمومنین فرمودند: «فَکانَ ذَهَابُهُ أَعْظَمَ الْمُصِیبَهِ عَلَی جَمِیعِ أَهْلِ الْأَرْضِ؛ از دنیا رفتن پیامبر، بزرگ‌ترین مصیبت بر همگان بود.»
امیرالمؤمنین کنار قبر شریف رسول الله (ص) چند جمله دارند، خطاب به پیغمبر عرضه داشتند: «صبر زیباست، اما نه صبر از مصیبت تو! فرمود شیون قبیح است اما جزع برای تو زشت نیست، مصیبت تو اعظم مصائب است. «قَالَ علی ع عِنْدَ وقُوُفِهِ عَلَی قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ ص سَاعَهَ دَفْنِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ الصَّبْرَ لَجَمِیلٌ إِلَّا عَنْک وَ إِنَّ الْجَزَعَ لَقَبِیحٌ إِلَّا عَلَیک وَ إِنَّ الْمُصَابَ بِک لَجَلِیلٌ وَ إِنَّهُ قَبْلَک وَ بَعْدَک لَجَلَلٌ لَقَلِیلٌ» معمولاً مصیبت‌زده را باید دلداری داد، اما مصیبت‌زدهٔ داغ رسول مکرم اسلام را نباید دلداری داد. شما مصیبت‌زده را دعوت به صبر می‌کنید. حتی در کربلا ابا عبدالله الحسین، حضرت زینب (س) و اهل بیت علیهم السلام را دعوت به صبر کرد. اما امیرالمؤمنین وقتی به قبر رسول الله (ص) می‌رسند، دروصف مصیبت رسول الله (ص) می‌فرمایند: صبر زیباست اما نه در مصیبت تو.
واقعاً درک عظمت مصیبت رسول خدا (ص) برای ما مقدور نیست. فقط فاطمهٔ اطهر (س) می‌فهمند عظمت مصیبت فقدان رسول الله (ص) را، چون او پاره تن رسول الله است. فاطمه از پیغمبر هست و پیغمبر از فاطمه س است. این اتصال روحی با آن روح با عظمت، موجب می‌گردد که فاطمه اطهر از عظمت مصیبتی سخن بگوید که برای دیگران قابل درک نیست.
لذا بعد از شهادت رسول خدا (ص)، امیرالمؤمنین حضرت فاطمه (س) را دعوت به صبر نکردند و اینکه جزع و فزع نکنند. فقط یک جا دعوت به صبر کردند و آن، وقتی بود که صدای مؤذن آمد، فرمود: ما اگر بخواهیم این اذان بالای مأذنه باشد باید صبر کنیم. امیرالمؤمنین به پیغمبر قول داده در گرفتن حق و شکستن حرمتش صبر کند، پس یعنی داغ رسول خدا از داغ شکستن حرمت رسول خدا و حق امیرالمؤمنین بالاتر است؟ بله، آنجا شما مأمور به صبر هستی ولی اینجا مأمور به صبر نیستی.

 

مصیبتی در قرآن، بالاتر از مصیبت رسول الله (ص)

با همهٔ عظمتی که مصیبت پیغمبر دارد و جا دارد آدم مصیبت‌زده باشد، اما شاید مهم‌تر از این مصیبت، مصیبت دیگری وجود دارد که قرآن در یک آیهٔ کریمه، این مصیبت را برای ما شرح می‌دهد و مصیبت باعظمت فقدان رسول الله (ص) را تحت الشعاع خودش قرار می‌دهد. آدم نمی‌داند برای کدام مصیبت گریه کند؟ مصیبت فقدان رسول الله (ص)، یا مصیبتی که این آیه به ما معرفی می‌کند؟ کدام آیه و کدام مصیبت؟
این مصیبت که جامعهٔ مدینه، جامعهٔ که تحت تربیت مستقیم خدا توسط رسول خدا (ص) قرار گرفته، جامعهٔ که خدا مستقیماً این جامعه را مدیریت کرده، الان این قرآن کریمی که دست ماست، مگر محتوای آن چیست؟ بخش زیادی از این آیات، خصوصاً آیاتی که در مدینه نازل شده است، دستورات مستقیم خدا، در مدیریت جامعهٔ مدینه است.
توجه بفرمایید: یک حادثهٔ در جامعهٔ مدینه رخ داده، جنگی یا هر پدیده اجتماعی دیگری، خداوند بزرگ نظر خودش را مستقیم دربارهٔ این اتفاق، طی یک آیه بیان کرده است . دیگر چه چیزی بالاتر از این؟ خدا مستقیم یک جامعهٔ را هدایت کند، رشد دهد، معایب جامعه را نشان دهد، محاسن جامعه را نشان دهد. دیگر چقدر این جامعه می‌تواند سرعت و سبقت بگیرد، خدا می‌داند.
جامعه¬ای که تصمیم به عقب¬گرد گرفته است
حالا این جامعه، تصمیم گرفته است بعد از رحلت رسول خدا (ص) یک عقب گرد بزرگ داشته باشد و تمام زحمات رسول الله (ص) و تمام زحمات خودش را در طول این ۲۳ سال، زیر پا بگذارد و به جاهلیت برگردد، این مصیبت بزرگ است که قرآن از آن حرف می زند و از آن خبر می‌دهد.
ببینید این دو مصیبت را خدا کنار هم می‌گذارد، یعنی مصیبت فقدان پیغمبر را و مصیبت عقب¬گرد مردم، حالا کدام مصیبت را خدا شرح می‌دهد، مصیبت عقب¬گرد مردم را.
فرمود: «وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ؛ و محمد (ص) فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند. تا اینجا که مشخص است انگاری مسئله فقدان رسول الله (ص) اینجا مسئله نیست، از اینجا به بعد مسئلهٔ خدا هست و خدا جامعهٔ مدینه را با این پرسش به چالش می‌کشد می‌فرماید: «آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمی‌گردید؟؛ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکمْ.»
اگرچه شان نزول این آیه، در یکی از جنگ‌های زمان پیغمبر است که دشمن شایع کرد پیغمبر به شهادت رسیده و مسلمانان با شنیدن این شایعه پا به فرار گذاشتند، ولی در واقع زمان محقق شدن این آیه، همان زمان رحلت رسول خدا ص است.
در واقع خدا می‌خواهد بفرماید و خبر دهد که شما بعد از رحلت پیغمبر به گذشته، یعنی جاهلیت برمی‌گردید و این یک فاجعهٔ بزرگ هست؛ نمی‌شود از کنار این فاجعه و مصیبت به سادگی عبور کرد! باید ایستاد و تأمل کرد. پس آن هم زحمات رسول خدا (ص) چه می‌شود؟ آن همه جان‌فشانی‌ها و آیات قرآن پیرامون این از خودگذشتگی ها چه می‌شود؟ امیرالمومنین فرمود: «شما به گذشته برگشتید؛ فَانْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکم.»

 

چرا جامعهٔ مدینه به عقب برگشت؟

چرا جامعهٔ مدینه به عقب برگشت؟ خدا که در مدیریت و تربیت این جامعه، سنگ تمام گذاشت، بهترین پیغمبر را برای آن فرستاد. خاتم الانبیا، محمد مصطفی (ص)، را برای آنها فرستاد، پیغمبر میان این مردم نفس کشید، نفس یک ولیِّ خدا در یک روستایی، سال‌ها تاثیرگذار هست. حالا چی شده، هنوز آب غسل و کفن پیغمبر خشک نشده، این‌ها برگشتند؟
آیا خدا در برنامهٔ زندگی کردن یعنی دین، برای اینها کم و کسری گذاشته است؟ بهترین دین را، یعنی برنامهٔ زندگی را برای آن فرستاده، بهترین برنامه را فرستاد، در اوج تناسب با نیازهای روحی انسان، پاسخگوی تمام نیازهای انسان، در برنامه هم خدا کم نگذاشت. فردی به امیرالمومنین گفت: آقا اسلام را برای من توضیح بده. حضرت چقدر زیبا فرمودند: «سَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ وَ أَعَزَّ أَرْکانَهُ لِمَنْ حَارَبَهُ وَ جَعَلَهُ عِزّاً لِمَنْ تَوَلَّاهُ وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ وَ إِمَاماً لِمَنِ ائْتَمَّ بِهِ وَ زِینَهً لِمَنْ تَحَلَّاه» دینِ آسان، دینی که قدرتمند هست و آدم را عزیز و قدرتمند می‌کند، امنیت‌آفرین هست و قدرت راهبری و رهبری دارد و زیبا و زینت‌بخش فرد است و همین طور اسلام را توضیح دادند، چقدر دین خوبی داریم به خدا قسم! حیف بلد نیستیم این دین را خوب معرفی کنیم. وگرنه به خدا مردم جهان و جوان‌ها عاشق این دین و مرام می‌شوند، این دین خواستنی، تودل‌برو. پس برنامه هم، برنامه خوبی بود. حالا سؤال من از مردم مدینه این است که آی مردم مدینه! چرا می‌خواهید از این دین دست بکشید؟ دینی که از هیچ برای شما همه چیز ساخت.
گذشته هم گذشتهٔ خوبی نبود
ببینید عاقل هیچ¬وقت از وضعیت بهتر به وضعیت بدتر برنمی‌گردد. اگر مردم مدینه در جاهلیت، غرق لذت و امنیت و زندگی خوبی داشتند، آدم حق می‌داد دست از دین و برنامهٔ دین برای زندگی بکشند و بروند سراغ گذشته خودشان، اما درد اینجاست که گذشته هم گذشتهٔ خوبی نبوده است، این مردم در گذشته وضعیت خوبی نداشتند، در بدترین وضعیت، زندگی می‌کردند، وضعیت گذشته آن چگونه بود؟ یکی از این اوضاع، جامعه این بود که قرآن می‌فرماید: «کنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً؛ شما با هم دشمنی داشتید این خدا بود که دل‌های شما را به هم گره زد و شدید برادر.» شما که دائم در جنگ به سر می‌بردید، چقدر قتل، چقدر غارت، چقدر بدبختی حالا که از آن وضع بد بیرون آمدید، حالا چرا می‌خواهید به آن گذشته نکبت‌بار برگردید؟
آقا این رفتار جامعهٔ مدینه، عجیب نیست بعد از پیغمبر؟ مگر در گذشته چه وضعیت خوبی وجود داشته که اینها برگشتند؟ هیچ! این حالت تاسف‌بار، این مصیبت عظمی هست.
ما باید بنشنیم کنار این آیه گریه کنیم، تأمل کنیم، موشکافی کنیم. چطور شد بعد از پیغمبر، مردم برگشتند؟ این مصیبت عظمی است. آخر آن گذشته، گذشته درخشانی نبود، اسلام هم که برای این مردم همه‌اش خیر و خوبی داشته است. پس چرا برگشتند به گذشته؟ چقدر سریع هم برگشتند، نگذاشتند آب غسل و کفن پیغمبر خشک بشود؟ به قول حضرت زهرا (س) چقدر سریع به خدا و پیغمبرش خیانت کردید!
من واقعاً متاسفم برای مردم مدینه، خیلی دردناک هست، یک جامعهٔ سقوط کند، زمین بخورد. جامعهٔ که این همه برای ارتقاء خودش تلاش کرده بود، مردم مدینه زمین خوردند، بد زمین¬خوردنی. روسیاه شدند، بد روسیاه¬شدنی! به بخت خودشان لگد زدند، بد لگدزدنی! خدا نکند هیچ¬وقت زمین خوردن یک جامعه را ببینید، حیف و صد حیف که می‌توانست این جامعه تا قیامت، مثل دُر و گوهر بدرخشد حالا مایه ننگ بشریت شده است.
مصیبت عظمی این است که یک جامعهٔ تحت مدیریت و تربیت مستقیم خدا، توسط بهترین خلقش یعنی رسول خدا (ص)، با بهترین برنامه، یعنی اسلام، تصمیم گرفتند به صورت جمعی عقب¬گرد بزنند. همهٔ این زحمات را نادیده بگیرند، آن وقت برگشت به کجا؟ بدترین وضعیتی که داشتند. ای کاش آن گذشته، گذشته روشنی بود، گذشته خوبی بود؛ آی مردم مدینه! چرا همگی با هم به عقب برگشتید ؟

راز غیبت، راز سقوط مردم مدینه

اگر نتوانیم پاسخ درخوری به این پرسش ندهیم، نمی‌توانیم اساساً از علت غیبت و راه فرج حرف بزنیم. چون قرار بوده است که مردم مدینه مقدمه¬سازان ظهور ولایت در جامعه باشند، این‌ها پا پس کشیدند، این‌ها اصلاً تربیت شده بودند تا بتوانند ظرفیت پذیرش مدیریت ولایت را پیدا کنند، حالا زدند زیر میز، این عجیب نیست؟ این مصیبت بزرگ هست.
البته خدا می‌فرماید این برگشتن مردم مدینه به گذشته خودشان و پشت و پا زدن به اسلام و دین و پیغمبر و خدا، یک ذره به خدا ضرر نمی‌زند، «وَ مَنْ ینْقَلِبْ عَلی عَقِبَیهِ فَلَنْ یضُرَّ اللَّهَ شَیئاً» چون خدا وقتی می‌خواهد متری را دست بگیرد و اندازه بگیرد یک متر و دو متر که بر نمی‌دارد، به طول تاریخ بشریت نگاه می‌کند، این خط طلایی، آغازش با مردم مدینه بود، شما مردم مدینه این راه و خط نورانی و طلایی را رها کردید، اشکالی ندارد، مردمانی می‌آیند، عقل و شعورشان می‌رسد که این راه را باید ادامه دهند. چون می‌فهمند تنها راه رسیدن به زندگی خوب، خوب زندگی کردن، حال خوب، ادامه دادن این خط طلایی است.
لذا پیغمبر شوق خودشان را به آن مردمی که این راه را درک می‌کنند نشان می‌داد. با چه حسرتی می‌فرمودند: «ای کاش برادرانم را دیده بودم!» بعضی از اطرافیان پیغمبر گفتند: آقا مگر ما برادران شما نیستیم؟ بالاخره به شما ایمان آوردیم و با شما هجرت کردیم. فرمود: «البته شما ایمان آوردید و هجرت کردید [ولی] ای کاش برادرانم را ملاقات کرده بودم.» باز همان حرف‌ها را تکرار کردند. پیغمبر فرمود: «شما یاران من هستید؛ اما برادران من، آن کسانی هستند که بعد از شما می‌آیند، به من ایمان می‌آورند و دوستم می‌دارند و یاری‌ام می‌رسانند و ایمان می‌آورند، در حالی که مرا ندیده‌اند. پس، ای کاش برادرانم را ملاقات کرده بودم! «قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص) ذَاتَ یوْمٍ: یالَیتَنِی قَدْ لَقِیتُ اِخْوَانِی! فَقَالَ لَهُ اَبُوبَکرٍ وَ عُمَرُ: اَوَلَسْنَا اِخْوَانَک؟ آمَنَّا بِک وَ هَاجَرْنَا مَعَک؟! قَالَ (ص): قَدْ آمَنْتُم وَ هَاجَرْتُم وَ یالَیتَنِی قَدْ لَقِیتُ اِخْوَانِی. فَاَعَادَا الْقَوْلَ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ (ص): اَنْتُمْ اَصْحَابِی وَ لَکن اِخْوَانِی الَّذِینَ یاْتُونَ مِنْ بَعْدِکم؛ یؤمِنُونَ بِی وَ یحِبُّونِی وَ ینْصُرُونِی وَ یصَدِّقُونِی وَ مَا رَاَوْنِی، فَیالَیتَنِی قَدْ لَقِیتُ اِخْوَانِی!»

 

سقوط مردم مدینه و ربط آن با امروز ما

سقوط مردم مدینه به ما چه ربطی دارد؟ ما مصیبت¬زدۀ مردمی هستیم که حاضر نشدند آن خط طلایی و نورانی را که پیغمبر برایشان ترسیم کرده بود برای دنیای بهتر و طبیعتاً آخرت بهتر، را ادامه بدهند. اگر امروز ما شاهد رنج های بشریت هستیم، نه تنها مسلمانان بلکهٔ همهٔ ملت‌های رنج دیده جهان، در غرب و شرق عالم، همه و همه، تأثیر آن تصمیم غلط مردم مدینه بود.
فرمود: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کسَبَتْ أَیدِی النَّاس» این فسادی که می‌بینید در خشکی و دریا پیش آمده، نتیجۀ عملکرد مردم مدینه هست. گاهی یک جامعه، تصمیم به عقب¬گرد می‌گیرد، دودش به چشم تمام بشریت تا قیامت می‌رود. امام باقر ع فرمود: «آن روزی که مردم مدینه مسیر مدیریت جامعه را از ولایت به غیر ولایت عوض کردند، در خشکی و دریا فساد ظاهر شد.»
چرا با عمل یک جامعه مثل مردم مدینه در گذشته، تا به امروز جهان بشریت ضربه خورده است؟ چون این جامعه قرار بود، در ریل¬گذاری مدیریت ولایت، جهان را آباد و آزاد کند. ما چرا رفتیم سراغ مردم مدینه؟ مردم مدینه، مقدمه¬سازان ظهور مدیریت ولایت در جهان بودند که حالا شاید بشود اسمش را گذاشت تمدن اسلامی. اما دست از این مسئولیت بزرگ برداشتند. حالا آن عیب اساسی که موجب شد مردم عقب¬گرد بزنند و حاضر نشوند ادامه مسیر سرنوشت ساز بشریت را طی کنند، چه بود؟
عیب بزرگ مردم مدینه
این عیب بزرگ اگر برطرف بشود، زمینه برای ظهور بقیه الله الاعظم (عج) محقق خواهد شد. عیب بزرگ مردم مدینه چه بود که حاضر شدند برگردند به گذشته، گذشته که خبری نبود، وضع حالشان هم که خیلی بهتر از گذشته بود و اصلاً قابل مقایسه با گذشته نبود، پس چرا به عقب برگشتند؟ راز سقوط جامعهٔ نبوی، چیست؟ راز سقوط مردمی که قرار بود مقدمه سازان ظهور مدیریت ولایت، در جامعه و جهان باشند، چه بود؟

ابن عباس، رازگشایی می‌کند

برای اینکه از این راز سقوط جامعهٔ نبوی، پرده¬برداری کنیم، شما را دعوت می‌کنم به گفت‌وگوی امیرالمومنین با یکی از نخبگان جامعه، یعنی آقای ابن عباس. امیرالمومنین بعد از رحلت پیغمبر آمدند در مسجد پیغمبر، در حالی در مسجد مردم موج می‌زدند و پرجمعیت بود. یک آیهٔ قرآن را با صدای بلند خواندند، مضمون آیه بود که کسانی که راه خدا را ببندند خدا اعمالشان را نابود می‌کند:«الَّذِینَ کفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» نابودی اعمال یک جامعه یعنی سقوط یک جامعه. بعد از اینکه این آیه را تلاوت کردند ابن عباس پرسید آقا منظور شما از این آیه چه بود؟ آیا منظوری داشتید از خواندن این آیه؟ حضرت فرمود بله منظوری داشتم. خدا فرموده است که هرچی پیغمبرتان گفت گوش دهید، آیا پیغمبر به شما گفته بود که مدیریت غیر مرا بر جامعه بپذیرید؟
چون می دانید منظور از این انقلاب بر گذشته چه بود؟ امام حسن مجتبی (ع) چقدر دقیق تحلیل کردند فرمودند: «مردم بعد از رسول الله ص نه نماز را تغییر دادند، نه حج را، نه روزه را؛ تنها چیزی که تغییر دادند، مدیریت جامعه بود. یعنی به جای ولایت، مردم مدیریت غیر ولایی را پذیرفتند. حالا حضرت به ابن عباس اینجا فرمود که آیا پیغمبر به شما گفته بود که مدیریت غیر ولایی را بپذیرید؟ ابن عباس گفت من از پیغمبر جز این نشنیدم که شما پس از ایشان جانشین و مدیر جامعه ما هستید. فرمود چرا با من بیعت نکردی؟ ابن عباس یک جواب داد، جوابی که در واقع زبان حال ابن عباس فقط نبود، زبان حال جامعهٔ مدینه بود، چه جوابی داد؟ گفت: «مردم دور مدیریت غیر ولایی جمع شدند و من هم یکی از مردم هستم؛ اِجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَیهِ فَکنْتُ مِنْهُمْ.»

 

مستقل بودن یا نبودن جامعه، مسئله این است!

به به! چشمم روشن! آقای ابن عباس! چقدر دقیق گفتی، چقدر درست گفتی آن درد جامعهٔ خودت را که در جان تو هم نشسته است. مستقل بودن یا نبودن یک جامعه، مسئله این است؟! عامل سقوط یک جامعه، مستقل نبودن یک جامعه است.
خدا یک جامعه را سر به نیست می‌کند، به خاطر مستقل نبودن. تو چرا مستقل نبودی؟ امیرالمومنین به ابن عباس فرمود: «همان طور که قوم بنی اسرائیل دور گوساله سامری جمع شدند، شما هم همین طوری امتحان شدید؛ کمَا اجْتَمَعَ أَهْلُ الْعِجْلِ عَلَی الْعِجْلِ هَاهُنَا فُتِنْتُم.»
فتنه یعنی امتحان جامعه. وقتی امیرالمومنین داشتند بدن مطهر پیغمبر را به خاک می‌سپردند، سلمان خبر داد که آقا اینها مدیریت جامعه را تغییر داده‌اند. حضرت نوک بیل را داخل خاک فرو بردند و این آیه را خواندند. «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یفْتَنُون» مردم فکر کردند همین که گفتند ما ایمان آوریدم خدا رهایشان می‌کند و امتحان نمی‌گیرد؟ باز اینجا حضرت از لفظ فتنه استفاده کردند، کدام فتنه؟ کدام امتحان؟ امتحان مستقل بودن جامعه، یا مستقل نبودن جامعه.
فریادهای امیرالمومنین بر سر مردم مدینه این بود که «أَیهَا الْأُمَّهُ الَّتِی خُدِعَتْ فَانْخَدَعَتْ وَ عَرَفَتْ خَدِیعَهَ مَنْ خَدَعَهَا فَأَصَرَّتْ عَلَی مَا عَرَفَتْ؛ ای امتی که فریبتان دادند و شما فریب خورید و شناختید فریب کسی که فریب داد. اما بازهم اصرار کردید بر آنچه که شناختید!» جامعهٔ منفعل، یعنی جامعه¬ای که وقتی نفوذی‌ها فریب می‌دهند، مردم فریب می‌خورند.
آیا خدا امروز از این طور امتحانات از جامعهٔ ما می‌گیرد؟ فراوان. امتحان خدا که عوض نمی‌شود. مستقل بودن یا نبودن، امتحان امروز جامعهٔ ما هم هست، شک نکنید.

 

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *