Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
متن تولیدی ولادت امام کاظم

عقل ؛ رابطۀ آن با دنیا و آخرت

v-imam-kazem-01

عقل ؛ رابطۀ آن با دنیا و آخرت

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱. عبادت خاص امام‌کاظم‌علیهالسلام

شفیق بلخی نقل می‌کند که در سال یکصدوچهل‌ونُه، تصمیم گرفتم به مکه بروم. هنگامی که به قادسیه رسیدم، جوانی خوش ­سیما دیدم که از قافله کناره­گیری کرده بود. با خودم گفتم که حتماً این جوان از فرقه صوفیه است و می‌خواهد از توشۀ قافله استفاده کند و سپس بگریزد. می­روم و او را سرزنش می­کنم، شاید که پشیمان شود.

هنگامی که به او نزدیک شدم نگاهی به من کرد و گفت: «ای شفیق، نشنیده­ای که خدا فرموده است: اجتناب کنید از بسیاری از گمان­ها که گناه است؟» این سخن را گفت و از نظر ناپدید شد. با خود گفتم: «این شخص نام مرا گفت و به آنچه در خاطر من گذشته بود آگاه بود؛ حتماً از صالحان است.» خواستم با او سخن بگویم که هر چه جست­وجو کردم او را پیدا نکردم.

سپس در منزلی به نام «واقصه» دیدم به نماز ایستاده است در حالی که اشک از چشمانش فرو می­ریزد. با خودم گفتم می­روم و از او طلب عفو می­کنم. پیش از آنکه صحبتی کرده باشم، رو به من کرد و گفت: «ای شفیق، خداوند فرموده است: من بخشنده­ام کسی را که توبه کند و ایمان آورد و عمل نیکو انجام دهد.» سپس برخاست و من را تنها گذاشت.

با خود گفتم او حتما از اولیای الهی است؛ زیرا دو بار از آنچه در ذهن من گذشت، خبرداد. به منزل «زباله» که رسیدیم دیدم که در کنار چاهی ایستاده است و ظرفی در دست دارد و می­خواهد از چاه آب بردارد. ناگهان ظرفی که در دستش بود به چاه افتاد. در آن هنگام رو به سوی آسمان کرد و گفت: «تویی سیرابیِ من، هرگاه تشنه شوم و تویی سیریِ طعام من، هرگاه گرسنه شوم بارالها جز این ظرف ندارم.»

ناگهان دیدم که آب چاه آن قدر بالا آمد که او دستش را دراز کرد و ظرف را برداشت و از آب پر کرد و مشغول گرفتن وضو شد. سپس چهار رکعت نماز به جای آورد. هنگامی که از نماز فارغ شد، از ریگ­هایی که در صحرا بود مشتی برداشت و در ظرف ریخت و از آن آشامید! پیش رفتم و سلام کردم و گفتم از نعمتی که حق تعالی به تو عطا کرده به من نیز بچشان. فرمود نعمت الهی ظاهر و باطن ما را فراگرفته است و انعام او همیشگی است و تنها با نیت و اخلاص پاک می­توان از آن بهره­مند شد. سپس کوزه را به من داد. هنگامی که نوشیدم هرگز شربتی به آن گوارایی ننوشیده بودم!

دیگر تا مکه ایشان را ندیدم. در مکه هنگام طواف آن جوان را دیدم که مشغول انجام دادن طواف است در حالی که افراد بسیاری پیرامون او جمع شده بودند. از شخصی پرسیدم این فرد چه کسی است؟ گفت او موسی‌بن‌جعفر است[۱].

خدا به ما توفیق داده در مجلس میلاد این امام همام توفیق حضور پیدا کنیم. یک روایت زیبا از وجود نازنین ایشان در مورد عقل  به ما رسیده که به همین مناسبت فرخنده درباره آن با هم گفت‌وگو می­کنیم.

۲. اهمیت عقل

۲.۱. عقل حجت باطنی

امام‌کاظم‌علیه‌السلام می‌فرماید: «یَا هِشَامُ، إِنَ‏ لِلّهِ‏ عَلَى‏ النَّاسِ‏ حُجَّتَیْنِ‏: حُجَّهً ظَاهِرَهً، وَ حُجَّهً بَاطِنَهً، فَأَمَّا الظَّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّهُ، وَ أَمَّا الْبَاطِنَهُ فَالْعُقُولُ؛[۲] اى هشام خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار رسولان و پیغمبران و امامانند و حجت پنهان عقل مردم است.»

عزیزان ببینید چه میزان جایگاه و منزلت عقل در دین ما بالا و والاست که اعتبار آن را همسنگ اعتبار انبیا و اهل‌بیت‌علیهم‌السلام قرار داده­اند. یعنی برخلاف آنچه دشمنان دین ما در بوق و کرنا می‌کنند، دین و مکتب ما این‌چنین جایگاه عظیمی را برای عقل قائل است.

اجازه بدهید داستانی جالب را برایتان نقل کنم که قدر و منزلت عقل را بیشتر متوجه بشویم.

بعد از آنکه معاویه به مخالفت با امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام پرداخت، تصمیم گرفت عقل و مراتب اطاعت مردم شام را آزمایش کند، لذا با عمروعاص مشورت کرد.

عمروعاص گفت: «به مردم شام دستور بده کدو را مانند گوسفند ذبح کنند و پس از تذکیه آن را بخورند، اگر فرمانت را اجرا کردند، آن‌ها یار تو هستند وگرنه از تو اطاعت نخواهند کرد.»

معاویه دستور داد از فردا کدو را مانند گوسفند ذبح کنند، و مردم شام بدون کوچک‌ترین اعتراض اجرا نمودند و این بدعت در سراسر شام معمول گردید.

طولی نکشید که خبر این بدعت به گوش مردم عراق رسید، بعضی از آنان از امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام در این باره پرسش کردند.

حضرت در جواب فرمود: «خوردن کدو، ذبح لازم ندارد، مراقب باشید که شیطان عقلتان را نبرد و افکار شیطانی حیرت‌زده و سرگردانتان ننماید.» کنایه از اینکه عقل هم چیز خوبی است، مگر خدا عقل به شما نداده؟ اگر از عقلتان استفاده می‌کردید می‌فهمیدید، که کدو ذبح نمی‌خواهد و پرسش بیهوده هم نمی­کردید.

لذا عقل آدمی خود یک ملاک و معیار برای سنجش و ارزیابی است و به میزان اعتبار فرمایشات حضرات معصومین‌علیهم‌السلام. عقل سالم که عاری از غبار شهوت و حرص و آز و طمع باشد نیز معیار و ملاک و حجت است. پس خداوند همان‌طور که گوهر وجود انبیاء و اولیای الهی را به ما ارزانی داشته است، همان‌طور هم ما را از گوهری درونی به نام عقل بهره‌مند کرده است.

عزیزان، دین‌دار هم می‌خواهید باشید باید عاقل باشید و دینتان عاقلانه باشد.

۲.۳. خدا پشت و پناه عاقل

در دنیا همه به دنبال کسب آبرو و عزت هستند. بسیاری از مردم خیلی از کارهایی که می‌کنند فقط و فقط برای این است که آبرویشان نرود و عزتشان حفظ شود.  الله اکبر از این عقل که روایت امام‌کاظم‌علیه‌السلام می‌فرماید: «کسی که عقلش را قوی کند، خدا عزت او می‌شود، خدا آبروی او می‌شود، خدا پشت‌وپناه او می‌شود.»

این‌قدر ارزش انسان عاقل و انسانی که از عقلش استفاده می‌کند و در پی تقویت عقل خودش است بالا است که خدای تبارک‌وتعالی باعث عزت او می‌شود بدون این‌که خویشاوندان و رفقایی داشته باشد که بخواهند به او جایگاه بدهند.

ببینید امام‌کاظم‌علیه‌السلام چه زیبا در این رابطه می‌فرماید: «یَا هِشَام… مَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ … (کان الله)مُعِزَّهُ مِنْ‏ غَیْرِ عَشِیرَهٍ.» [۳] کسی که عقلش قوی باشد، خدا موجب عزتش می‌شود بدون اینکه عشیره و فامیلی یا دوست و آشنایی باشند که بخواهند او را عزیز و بزرگ کنند و جایگاه و ارزش برای او قائل باشند.

پیامبر اسلام‌صلی‌الله­علیه­وآله برای سرکوبی گروهی دشمن طغیان‌گر که در اطراف مدینه و مکه بودند، جمعی را به عنوان سریه و گروه ضربتی آماده ساخت تا شبانه به طور مخفی به سوی متجاوزان بروند و آن‌ها را سرکوب نمایند.

پیامبر‌صلی‌الله­علیه­وآله جوانی را فرمانده و امیر این سپاه قرار داد. شخص ظاهربینی به رسول اکرم‌صلی‌الله­علیه­وآله­وسلم اعتراض کرد که چرا یک جوان را بر ما فرمانده کرده‌ای؟ ما تسلیم فرمان او نمی‌شویم، لازم است شما پیرمردی به عنوان پیشوا و فرمانده انتخاب کنید.

پیامبر فرمود: ای آدم ظاهرنگر، گرچه او جوان است اما دلی قوی و عقلی صحیح دارد که آن پیرمردانی که تو می­گویی ریش­سفیدند و باید جلو بیفتند، چنین دل و عقلی ندارند.

عقل این جوان را بارها آزمودم و دیدم در عقل پیر است. تا توانی کوشش کن که پیرِ عقل و دین شوی، که رهبری و فرماندهی به سال نیست، به قوه عقلانی و تفکر و قلب سفید است.

ببینید قوت عقل در این روایت و داستان موجب عزت و جایگاه بزرگ او در جوانی شد.

۲.۲. بی‌­عقل نه دین دارد نه دنیا

در مقابل اگر انسان عقلش را که قوی نکند، بلکه همان مقدار عقلی را هم که دارد از بین ببرد، نه تنها عزت و جایگاه و آبرویی در میان مردم نخواهد داشت، بلکه هم دینش از بین می‌رود و هم آخرتش تباه می‌شود.

امام‌کاظم‌علیه‌السلام در این رابطه می‌فرماید: «وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ، أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاه؛ [۴] یعنی هرکس که عقلش ویران گردد، دین و دنیای او فاسد می‌شود.»

عزیزان این دیگر نیاز به توضیح ندارد، خود شما می‌دانید اگر کسی عقلش را از دست بدهد، هم دنیای خرابی خواهد داشت و هم آخرت و دینی خراب و ویران.

گاهی برخی رفتار غیرعاقلانه و مبتنی بر هوی و هوس و خشم انجام می‌دهند که باعث می‌شود دین و دنیایشان از بین برود. مثل‌اینکه انسان طمع می‌کند در بورس یا هرجای دیگر سرمایه­گذاری کند و تازه علاوه بر پول خودش پول از بقیه هم قرض می‌کند. بعد یک‌باره ضرری می‌کند که دنیایش خراب می‌شود و هم دیگر بی‌پولی و اعصاب خردی نمی‌گذارد درست دین‌داری کند. یا اینکه انسان یک لحظه خشم و غضب بر او مسلط می‌شود و اختیار خودش را از دست می‌دهد و بعد خدای ناکرده کاری می‌کند که دیگر بازگشتی برای او نیست.

یکی از دوستان نقل می‌کرد که فردی بود به خاطر فشار عصبی و اختلافاتی که با خانواده‌ی همسرش داشت، هم پدر و مادر همسر و هم خودش را نابود کرد! بله عزیزان ویرانی عقل و از بین رفتن آن این‌چنین آثار مخرب غیرقابل جبرانی را به همراه دارد.

بزرگواران، اگر دین و دنیا هم می‌خواهیم باید عاقل شویم. البته می‌دانم که همه‌ شما عاقل هستید، اما اجازه بدهید بنده تعریف عقل را عرض کنم شما ببینید درست می‌گویم یا نه.

۳. تعریف عقل

اما این عقلی که این‌قدر در مورد لزوم و اهمیتش صحبت کردیم و این‌همه عقل عقل کردیم چیست و به چه معنا است؟

عقل در لغت به معنای امساک و نگاهداری، بند کردن، باز ایستادن و منع چیزی است. دربارۀ معنای لغوی عقل گفته شده است که عقل از «عقال» گرفته شده است؛ و «عقال» به معنای طنابی است که به وسیلۀ آن زانوی شتر را می‌بندند و به این دلیل به عقل، عقل می‌گویند که این نیروی باطنی، شهوات و هواها و خواسته‌های شیطانی درون انسان را به بند می‌کشد. همچنین واژۀ عقل و مشتقات آن در لغت به معنای فهمیدن و دریافت کردن است.[۵] در قرآن کریم نیز به معنای فهم و ادراک آمده است. [۶]

در روایات به معانی گوناگونی استعمال شده است که یکی از معانی آن، قوۀ تشخیص و ادراک و وادار­کنندۀ‌ انسان به نیکی و صلاح و بازدارندۀ وی از شر و فساد است.[۷]

۴. رابطه‌ عقل و گزاره‌های مختلف

این عقل انسان را از شر و فساد برحذر می‌دارد و عقل است که امور روزمره ما را رتق‌وفتق می‌کند، عقل است که برخی از امور را رد می‌کند و قبول نمی­کند. البته بعضی از امور هم از قد عقل فراتر است. به همین دلیل تقسیم‌بندی امور و گزاره‌ها و مفاهیم در برابر عقل سه گونه‌اند:

۴.۱. عقل پذیر:

عقل­پذیر مطالبی هستند که عرضه آن‌ها به عقل، تصدیق گزاره را در پی خواهد داشت، اگر ما ابتدا و انتهای قضیه‌ای را به عقل نشان بدهیم  و ویژگی‌های آن را برای عقل بگوییم عقل می‌تواند در مورد آن حکم صادر کند، مثل‌اینکه ما بخواهیم از شهر مقدس قم برای زیارت امام هشتم با خودرو به مشهد مقدس سفر کنیم.  مسافت آن حدوداً  هزار کیلومتر است و مثلاً اگر بخواهیم با ماشین کم‌مصرف که هر صد کیلومتر ۷ لیتر بنزین مصرف می‌کند، این مسافت را برویم، عقل ما می‌گوید هزار کیلومتر ده تا صد کیلومتر است و هر صد کیلومتر۷ لیتر بنزین می‌خواهد، یعنی از قم تا مشهد ۷۰ لیتر بنزین می‌خواهد. عقل باز به ما می‌گوید ممکن است مشکلی یا مسافتی جدید پدید آید، پس شما برای اطمینان صد لیتر بنزین را در نظر بگیرید و روی پول آن حساب کنید. در اینجا ما مسافت را به عقل گفتیم ویژگی‌های خودرو و مقدار مصرف سوخت ماشین را هم گفتیم و او حکم می‌کند که حداقل صد لیتر بنزین برای ماشینت در نظر بگیر. حالا شما می‌توانید مثال‌های فراوان دیگری را بیان کنید.

اما از همه مهم­تر، عقل وسیله‌ای است برای فهم و پذیرش اصل دین.

پس مسائل و گزاره‌هایی را که عقل با قاطعیت درستی آن را متوجه می‌شود، گزاره‌های عقل­پذیر می‌گویند.

حال که مقدمه بالا روشن شد باید عرض شود که هر دینی اصولی دارد و فروعی. اصول بنیادین هر دین که با آن می‌خواهیم اصل آن دین را اثبات کنیم باید عقل­پذیر باشند.

اگر عقل نتواند درستی آن را اثبات کند، هرگز آن دین اثبات نخواهد شد! چون قبل از این‌که اصول دین را اثبات کنیم، باید قوۀ عقل و ادراک ما اعتبار و حجیت داشته باشد. به  همین خاطر  روش اثبات وجود خداوند، صداقت و حکمت او، اثبات اصل نبوت، اثبات نبوت حضرت محمد(ص)، اثبات عصمت پیامبر(ص) همه مباحث عقلی هستند، و هرگز در این خصوص از آیات و روایات کمک گرفته نمی‌شود! چون اثبات خود این آیات و روایات و اثبات اصل خود اسلام در گرو اثبات این حقائق است. پس فقط باید عقل حقانیت آنها را اثبات کند. بعد که عقل توانست وحی را اثبات کند، می‌توان از وحی به‌عنوان یکی از منابع استفاده کرد.

۴.۲. عقل‌ستیز:

مطالب عقل­ستیز مطالبی هستند که عقل به‌هیچ‌وجه آنها را نپذیرفته و به بطلان آن‌ها شهادت می‌دهد. مانند اینکه عقل انسان همیشه حکم می‌کند که تضییع عمر و هدر دادن وقت کار بسیار اشتباهی است. یا ظلم به خود و دیگران و حتی طبیعت کاری نادرست و مذموم است. پس مسائل و گزاره‌های عقل­گریز، مسائلی است که عقل قاطعانه متوجه می‌شود که مسائل خرافی  که بر پایه و اساس توهم است پذیرفتنی نیست و عقل با این‌جور مسائل در جنگ است و می‌ستیزد. ما نیز نباید دنبال چنین مطالبی باشیم و به این‌جور افراد بها بدهیم.

۴.۳. عقل‌گریز:

عقل­گریز مطالبی هستند که عقل به دلیل عدم تسلط و احاطه، قادر به تشخیص حقیقت درباره آن‌ها نیست. مانند علت دو رکعت بودن نماز صبح یا چرا باید بعد از یک سال، خمس (یک­پنجم) مازاد بر درآمد را بدهیم و نباید مثلا یک‌چهارم یا یک‌ششم را بپردازیم؟

چون در این موضوع احاطه و تخصصی ندارد و اصلاً ابتدا و انتهای قضیه را نمی‌داند و به قول فقها مصالح و مفاسد احکام را به صورت قطعی و کامل نزد شارع مقدس است. پس مسائل عقل­گریز مسائلی هستند که عقل نمی‌تواند درستی یا نادرستی آن را متوجه شود.

اما آنچه رایج است اینکه ما در مقاطع بسیاری گزاره‌های عقل­گریز با گزاره‌های عقل‌ستیز را خلط می‌کنیم. چون همان‌گونه که امیرالمؤمنین حضرت‌علی‌علیه‌السلام می‌فرماید: «الناس اعداء ما جهلوا است؛ انسان با اموری که نمی‌شناسد، دشمنی می‌کند.»[۸] در واقع تعجب بشر و عدم شناختش سبب انکار او در بسیاری از مقاطع است.

بنابراین تا حالا روشن شد که درست است که عقل اعتبار و حجت دارد، ولی قلمرو اعتبار و حجیت عقل محدودیت دارد.

بنابراین انسان عاقل دارای تشخیص‌های درست و هوش‌مندانه است و در مورد مسائل کلان و بزرگ زندگی خودش با عقلی که خداوند تبارک‌وتعالی به انسان ارزانی داشته است، سنجش و مقایسه می‌کند و درنتیجه به بهترین حکم و نتیجه می‌رسد. یک نمونه را از فرمایشات امام‌کاظم‌علیه‌السلام را در این زمینه که عقل چگونه درست بررسی می‌کند خدمتتان بیان می‌کنم. دقت بفرمایید حضرت چگونه این مسأله را به این شکل زیبا و منطقی ترسیم می‌فرمایند.

۵. رابطه عقل و دنیا و آخرت

امام‌کاظم‌علیه‌السلام می‌فرماید: «یَا هِشَامُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِی الدُّنْیَا وَ رَغِبُوا فِی الْآخِرَهِ لِأَنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا طَالِبَهٌ مَطْلُوبَهٌ وَ الْآخِرَهَ طَالِبَهٌ وَ مَطْلُوبَهٌ فَمَنْ طَلَبَ الْآخِرَهَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیَا حَتَّى یَسْتَوْفِیَ مِنْهَا رِزْقَهُ وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْیَا طَلَبَتْهُ الْآخِرَهُ فَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ فَیُفْسِدُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ آخِرَتَه؛‏[۹] ای هشام، عقلا و دانایان عالم در دنیا بی‌رغبت به دنیا هستند و اتفاقا در دنیا به آخرت تمایل و رغبت دارند، چراکه آنان می‌دانند دنیا و آخرت هرکدام هم طالب هستند و هم مطلوب؛ یعنی دنیا و آخرت هرکدام جداگانه هم خودشان به دنبال کسی هستند و هم افرادی دنبال و طلب کننده‌ آن‌ها هستند. بنابراین کسی که دنبال آخرت می‌گردد و دل در گرو جهان باقی و آخرت دارد، دنیا دنبال او می‌گردد که تمام رزق او را در دنیا به او بدهد و تا تمام رزقش به او نرسد و استفاده نکند، به آخرت که مشتاق آن است نمی‌رسد و آن کسی که به دنبال دنیا و به دست آوردن دنیا است، آخرت در پی و دنبال او می‌گردد، تا مرگ او را احاطه کند و بدین ترتیب هم دنیایش از بین می‌رود و هم آخرتش.»

لذا در روایت داریم: «عَلَیْکَ بالآخِرَهِ تأتِکَ الدُّنیا صاغِرهً»[۱۰] یعنی تو دنبال آخرتت باش دنیا خودش ذلیلانه پیش تو می‌آید؛ برعکس آن چیزی که ما فکر می‌کنیم و در رفتار انجام می‌دهیم. فکر می‌کنیم باید سه شفیت بدویم تا رفاه دنیا را به دست بیاوریم. برعکس اگر یک مقدار هم به آخرتمان بها می‌دادیم، یک مقدار به نمازهایمان توجه بیشتر می‌کردیم، یه مقدار تو حلال و حرام الهی بیشتر حساس بودیم، علاوه بر آخرت حتی دنیای راحت­تری هم داشتیم.

۵.۱. عاقل عالم باقی را انتخاب می‌کند

علاوه بر همه این مطالب ارزش‌مندی که گوهری به نام عقل سلیم برای ما به ارمغان می‌آورد، عقل بررسی‌های عمیق‌تر و دقیق‌تری نیز انجام می‌دهد که اعتبار عقل و ارزش و جایگاه او را صدچندان می‌کند. ببیند امام‌کاظم‌علیه‌السلام در این روایت زیبا چه می‌فرماید: «یَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ نَظَرَ إِلَى الدُّنْیَا وَ إِلَى أَهْلِهَا فَعَلِمَ أَنَّهَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالْمَشَقَّهِ وَ نَظَرَ إِلَى الْآخِرَهِ فَعَلِمَ أَنَّهَا لَا تُنَالُ إِلَّا بِالْمَشَقَّهِ فَطَلَبَ بِالْمَشَقَّهِ أَبْقَاهُمَا؛[۱۱]عاقل نگاه می‌کند به دنیا و به اهل دنیا، یعنی کسانی که در پی به دست آوردن دنیا روز و شب نمی‌شناسند و همچنین نگاه می‌کند به آخرت و کسانی در تلاش هستند برای اینکه آخرت سعادت‌مندانه‌ای داشته باشند. بعدازاین نگاه‌ها و بررسی‌ها می­فهمد هم به دست آوردن دنیا مشقت و زحمت و رنج دارد و هم به دست آوردن آخرت زحمت و دقت لازم دارد. حالا که هر دو زحمت دارد، گزینه‌ای از این دو مورد را انتخاب می‌کند که جاودانه‌تر است و بیشتر باقی می‌ماند. بنابراین آخرت را انتخاب می­کند.

بنابراین برفرض که ما بخواهیم دنیاطلب باشیم، اصلاً نه عیاش باشیم، مگر ما چقدر در این دنیا باقی می‌مانیم؟ شصتسال؟ هفتادسال، نودسال؟ حداکثر صدسال که آن هم در مقابل آخرت که ابدی و دائمی است، هیچ نیست. بنابراین می­ارزد که انسان یک مقدار در این دنیا با دقت و زحمت بیشتری زندگی کند که آخرت و ابدیت سعادتمندانه‌ای را برای خودش بسازد و تا ابد در نعمت­های الهی غوطه­ور باشد.

بله عزیزان این عقل انسان است که اگر دقیق به کار گرفته بشود این نتایج دقیق و درست را برای زندگی کلان انسان به ارمغان می‌آورد و حتی تکلیف ما را با زندگی روزمره‌ی خودمان و کش‌وقوس‌هایی که در بندگی خدا داریم روشن می‌کند و کمک می‌کند با یک افق و زاویۀ دید بالاتری به گناه و نافرمانی خدا نگاه کنیم. امام‌کاظم‌علیه‌السلام در این زمینه سخن بسیار زیبایی دارند که در ادامه می­آید.

۶. عاقل دنبال فضول دنیا نمی‌رود

امام‌کاظم‌علیه‌السلام می‌فرماید: «یَا هِشَامُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ تَرَکُوا فُضُولَ الدُّنْیَا؛[۱۲]ای هشام عاقلان اضافه‌های دنیا را ترک می‌کنند.»

آدم عاقل با خودش می‌گوید من در این زندگی دنیا یک خونۀ وسیع و خوب می‌خواهم که اهل‌وعیالم در آن راحت و در آسایش و آرامش باشند. یک مرکب و خودروی خوب هم می‌خواهم که احتیاجات من را در سفر و حضر برآورده کند. انسان عاقل هیچ موقع نمی‌خواهد که آن مقدار ثروت و مال و اموال داشته باشد که بیش‌ازحد نیازش بلکه وزر و وبال او بوده، آرامش را از انسان بگیرد. آدم عاقل به دنبال خوب و با کیفیت زندگی کردن هست، اما ته از راه زیاده­روی  و اختلاس و دزدی و از هر طریق پول به دست‌آوردن! اگر هم پول و درآمد بالایی داشته باشد، میزان مصرف خودش را مشخص  و بقیه‌ آن را در امور خیر مصرف می‌کند.

شیخ بهایی‌رحمه‌الله‌علیه در این رابطه شعر زیبایی دارد:

گر نبود خنگ مُطلّی لگام        زد بتوان بر قدم خویش گام
ور نبود مَشربه از زرّ ناب     با دو کف دست، توان خورد آب
ور نبود بر سر خوان، آن و این   هم بتوان ساخت به نان جوین
ور نبود جامه‌ی اطلس تو را      دلق کهن، ساتِر تن بس تو را
شانه‌ی عاج ار نبود بهر ریش    شانه توان کرد به انگشت خویش
جمله که بینی، همه دارد عوض  در عوضش، گشته میسر غرض
آنچه ندارد عوض، ای هوشیار    عمر عزیز است، غنیمت شمار

در این شعر زیبا مرحوم شیخ بهایی فضولات دنیا را خوب به تصویر کشیده است که برخی بسیار بدان اهمیت می­دهند و عمر گرانمایۀ خود را در راه رسیدن به آنها تلف می­کنند.

شیخ انصاری از بزرگان فقه و اصول بودند و هنوز هم که هنوز است وقتی در بین طلبه‌ها و فضلا گفته می‌شود شیخ، منظور شیخ‌اعظم، انصاری است. وی در نجف اتاقی را اجاره کرده بود که خود و عیالش در آن زندگی می­کردند. وسط اتاق را هم پرده‌ای کشیده بودند که هم مهمان‌خانه بود و هم اتاق خواب فرزندان. و حال این‌که می‌توانست خانه وسیعی را خریداری و یا خانه بزرگ‌تر و وسیع‌تری به‌طور دربستی اجاره کند. لکن چون خود او هم به‌اندازه سایر طلاب از وجوهات استفاده می‌کرد، حاضر نمی‌شد از سایر محصلین از بیت‌المال برداشت کند.

روزی همسر شیخ گفت: «این رخت‌خواب‌ها در گوشه اتاق به‌صورت نامطلوبی و نازیبا چیده می‌شوند، چند متر پارچه بگیر تا به‌عنوان رخت‌خواب‌پیچ از آن استفاده کنیم.» شیخ که شهریه‌اش کفاف چنین پیشنهادی را نمی‌کرد، به پیشنهاد او توجهی نکرد. تا این که روزی به خانه آمد و دید همسرش رخت‌خواب‌پیچ تهیه کرده!

سؤال کرد این پارچه را چگونه و از چه محلی تهیه‌کرده‌ای؟ در جواب گفت: «راستش را بخواهی ما معمولاً روزانه سه سیر گوشت خریداری می‌کردیم. مدتی است به‌جای سه سیر، دو سیر گوشت گرفته‌ام و با صرفه‌جویی پولی پس‌انداز کرده و به مصرف خرید این پارچه رسانده‌ام. رنگ شیخ تغییر کرد، درحالی‌که دستش را به‌عنوان اظهار تأسف روی دست دیگرش می‌زد، گفت: عجب! پس ما با دو سیر گوشت می‌توانسته‌ایم امرار معاش کنیم، و مدتها سه سیر می‌گرفته‌ایم!؟»

حالا ما نمی‌گوییم مثل شیخ که انصافاً زاهدانه زندگی می‌کرد، زندگی کنیم که خیلی سخت است، ولی می‌شود جلوی خیلی از خرج‌های غیرضروری را گرفت. به‌عنوان‌مثال کسی تلویزیون خوبی در منزل دارد و پاسخ‌گوی احتیاجات خودش و خانواده‌اش نیز هست، ولی می‌گوید من تلویزیون ۵۰ اینچی می‌خواهم یا هرسال باید مبلمان منزلم را تغییر دهم یا موبایلی که با آن خیلی کار پیچیده‌ای هم نمی‌کند هرروز  مدلش را ارتقا بدهد. این‌ها از جمله کارهایی است که عاقل انجام نمی‌دهد.

در احوالات پیامبراکرم‌صلی‌الله­‌علیه‌­وآله‌­وسلم که می‌گویند ایشان کم مئونه بودند؛ یعنی اگر کسی می‌خواست ایشان را به میهمانی یا مسافرتی دعوت کند، تن و بدنش نمی‌لرزید که حالا باید چه ­بکنم پیامبر میهمان من است! عزیزان باید به مقدار کفاف از دنیا طلب و تقاضا داشت، همان‌طور که در بسیاری از ادعیه و احادیث اهل‌بیت‌علیهم‌السلام به ما توصیه‌شده از دنیا به میزان کفاف بخواهید.

در پایان چند توصیه در مورد زیادشدن عقل تقدیم می­شود.

در روایات آمده است که تجارت، استعمال عطر و بوی خوش، حجامت، مسواک زدن[۱۳] و استفاده از غذاها و میوه‌­ها و سبزی­‌های تازه و ورزش ازدیاد کنندۀ عقل هستند. همچنین تفکر در علم و حکمت[۱۴]، مطالعه و تدریس از عوامل مهم  زیادکنندۀ عقل می­باشند.

منابع :

[۱] اکبرپور، ۱۳۸۱: ۱۸ ـ ۲۰
[۲] کافی، ج‏۱، ص ۳۵.
[۳] یَا هِشَامُ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ‏، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَ الرَّاغِبِینَ فِیهَا، وَ رَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللَّهِ، وَ کَانَ‏ اللَّهُ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَهِ، وَ صَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ، وَ غِنَاهُ‏ فِی الْعَیْلَهِوَ مُعِزَّهُ مِنْ‏ غَیْرِ عَشِیرَهٍ.
[۴] کافی، ج‏۱، ص، ۳۶.
[۵] معین،‌ محمد، فرهنگ معین،‌ (یک جلدی)، واژه عقل.
[۶] سجادی،‌ سید جعفر،‌ فرهنگ علوم فلسفی و کلامی، ماده ی عقل.
[۷] کلینی، اصول کافی، ج۱، ص ۱۱.
[۸] نهج‌البلاغه، حکت۴۳۰.
[۹] الکافی، ج‏۱، ص ۱۸.
[۱۰] غررالحکم، ح ۶۰۸۰.
[۱۱] کافی، ج‏۱، ص ۱۸.
[۱۲] کافی، ج‏۱، ص ۱۸.
[۱۳] اصول کافی، شیخ کلینی، ج۵، ص۱۴.
[۱۴] میزان‌الحکمه، ج۳، ص۲۰۵۰.

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *