Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
جلسه 06 : ولادت امام علی : یکپارچه

فضائل امیرالمؤمنین

v-emam-ali-01

فضائل امیرالمؤمنین

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

فضائل امیرالمؤمنین

ولادت حضرت از زبان اهل سنت

به گزارش تاریخ، چند کودک در هنگام تولد صحبت کرده اند:
اولین آنها؛ کودک شیرخواره ای بود که به گزارش قرآن به نفع حضرت یوسف علیه السلام شهادت داد و ایشان را از اتهام سنگینی نجات داد.
دومین کودکی که در قرآن ذکر شده که هنگام تولد سخن گفت، حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام است که همه شما بزرگواران داستان آن را می دانید.
اما جریان تولد حضرت علی علیه السلام نیز علاوه بر شکافتن خانه خدا و آن داستانهایی که می دانید، اتفاق شگفت انگیز دیگری نیز دارد که شاید شما بزرگواران کمتر شنیده باشید و آن اینست که بعد از سه روز که همه مردم تعجب زده شده بودند از اینکه بانو فاطمه بنت اسد وارد کعبه شدند و هیچ کلید داری نتوانست درب خانه خدا را باز کند و به خانه خدا وارد شود، به هنگام خروج این بانوی مکرمه زمانی که قنداقه امیرالمومنین علی علیه السلام را به دست گرفت و امیرالمومنین را به آقا رسول الله دادند،
علامه مجلسی در روایتی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ چنین نقل می کند: زمانی که ابوطالب فرزندش را دید خوشحال شد و حضرت علی ـ علیه السّلام ـ به او سلام کرد. سپس پیامبر اسلام وارد شده و به محض ورود حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه السّلام ـ تکانی خورد و برای پیامبر لبخند زد و گفت: السلام علیک یا رسول الله و رحمه الله و برکاته. و بعد از کمی مکث این آیات را قرائت کرد: (بسم الله الرحمن الرحیم × قد افلح المؤمنون× الذین هم فی صلاتهم خاشعون … )[۳] سپس رسول خدا فرمود: حقا که مؤمنین به وسیله تو رستگار شدند، سپس حضرت علی ـ علیه السّلام ـ دنباله آیات را خواندند تا (اولئک هم الوارثون × الذین یرثون الفردوس هم فیها خالدون) [۴] و بعد از آن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود، بخدا سوگند تو امیر آنانی و با علمت بر آنان حکومت می کنی! به خدا سوگند تو راهنمای آنانی و به وسیله تو هدایت می‌شوند. [۵]

یکی از علمای اهل سنت جناب آلوسی است . از سرسخترین علمایی که بغض شدیدی نسبت به علی علیه السلام و شیعیان مولا دارد .
مرحوم علّامه‌ی امینی (اعلی الله مقامه الشّریف) در الغدیر دائماً با آلوسی درگیر است به این خاطر که خیلی متعصّب است.
این آقای آلوسی کتاب تحفه‌ی اثنی عشریّه را به عربی ترجمه کرده است و یکی از مهم‌ترین آثاری که برای شیعه کُشی سده‌ی اخیر استفاده شده است این ترجمه عربی تحفه اثنی عشریّه محمود شکری آلوسی است.

. هر کسی با المیزان آشنا است ناله‌های علّامه و شکایت‌های علّامه از دست تعصّب‌های آلوسی را دیده است. علّامه معمولاً در اکثر صفحات المیزان با آلوسی درگیر است . یک وقتی اگر اسم او را search کنید می‌بینید که چند بار در المیزان اسم او آمده است و علّامه از هر ۱۰ مورد، نه مورد از بی‌عدالتی‌های این مرد شکوه کرده است، نه این‌که سنّی بی‌سواد باشد.

جناب آلوسی وقتی می‌خواهد راجع به ولادت امیر المؤمنین اظهار نظر کند می‌گوید یک جمله عجیب دارد او می گوید : «و کون الأمیر کرّم اللَّه وجهه وُلد فی البیت أمر مشهور فی الدنیا» اوّلاً این که علی در خانه‌ی خدا به دنیا آمده است یک امر مشهوری است، شهره‌ی آفاق است.
این‌ها را چه کسی دارد می‌گوید؟ آلوسی متعصّب که ماجرای ولادت امیر المؤمنین (سلام الله علیه) «فی جوف الکعبه» را نقل می‌کند. همان مسائلی که شما شنیدید. بعد از این آلوسی حرفی می‌زند که خیلی حیرت‌آور است. می‌گوید در مورد این‌که شخص دیگری در خانه‌ی خدا به دنیا آمده باشد من روایت مشهوری را نمی‌شناسم، بلکه اتّفاق کلمه علیه او است. یعنی گفتند کسی جز او نیست.
این را برای همین هم عرض می‌کنم که پاسخ شبهه را هم داده باشم. ابن تیمیه می‌گوید این از اباطیل شیعه است، آلوسی را نمی‌توانند بگویند که از شیعیان است. آن افراد قبلی را می‌شد وصل به شیعه و رمی به تشیّع کرد، امّا آلوسی را نمی‌شود. این‌که می‌‌گوید این از اباطیل شیعه است، ببینید چقدر فاصله است با این‌که آلوسی می‌گوید: «أمرٌ مَشهورٌ فِی الدُّنیا» شهره‌ی آفاق است.

بعد آلوسی می‌گوید که سرّ این چیست که علی در خانه‌ی خدا به دنیا آمده است؟ دو نکته می‌گوید، یکی این‌جا و یکی هم ۶۰ صفحه بعد از این. در نسخه‌ی خطی و یا چاپ سنگی که از این کتاب است در ورق ۱۵ یا ورق ۷۵ است. یکی هم بیشتر نیست و اگر شما بخواهید پیدا کنید همین یک نسخه است و چاپ متعدّد و نسخه‌ی متعدّد ندارد.
حالا می‌گوید چرا علی (علیه السّلام) در خانه‌ی خدا به دنیا آمد؟ می‌گوید «وَ ما أحرى بِإمامِ الأَئِمَّه أن یَکونَ وَضعُهُ فیما هُوَ قِبلَه لِلمؤمِنین‏» شایسته نیست که امام ائمّه جایی به جز قبله‌ی مؤمنین به دنیا بیاید. قبله‌ی مسلمین نه، «فیما هُوَ قِبلَه لِلمؤمِنین». اصلاً جایی جز این‌که علی در قبله‌ی مؤمنین به دنیا بیاید که در واقع مؤمنین دو قبله دارند، یک قبله‌ی مکانی و یک قبله‌ی شخص. یعنی به سمت یک نفر و به سمت یک جهت. «وَ ما أحرى بِإمامِ الأَئِمَّه أن یَکونَ وَضعُهُ فیما هُوَ قِبلَه لِلمؤمِنین‏ وَ سُبحانَ مَن یَضَعُ الأشیاءِ فی مَواضِعِها» پاک و منزّه است آن خدایی که هر چیزی را در جای خود قرار داد، جای علی در خانه‌ی خدا است و جای عمر در آن رحم! یعنی جای علی در خانه‌ی خدا است و در جای معاندین و مخالفین در آن‌جا است. «سُبحانَ مَن یَضَعُ الأشیاءِ فی مَواضِعها» این‌جا این را می‌گوید.

سلمان نقل می کند: به محضر پیغمبر(ص) آمدم ،حضرت در سجده بودند و ذکری می گفتند،گوشم را نزدیک بردم شنیدم ذکر پیامبر در سجده اینست که:
اِلهی بِحَقِّ عَلیٍّ خَفِّف عَلَیَّ اَوزاری.یعنی خدایا بحق علی(ع) بار گناهان مرا سبک کن.(البته این جمله مغایر عصمت انبیاء نیست همانطور که در قرآن الفاظ اینچنینی درباره پیامبران آمده که باید درست فهم شود)پیامبر سر از سجده برداشت.عرض کردم: یا رسول الله آیا درست شنیدم؟ شما خدا را بحق علی(ع) قسم دادید؟ حضرت فرمود:بله، به قبرستان بقیع برو و بندار یهودی را صدا بزن و از مقام علی (ع)سؤال کن. به بقیع آمدم و بندار را صدا زدم ناگهان شخص درشت هیکلی در مقابلم ظاهر شد. گفتم: پیامبر فرموده که مقام و منزلت علی را از تو سؤال کنم. گفت:من در مدینه زندگی می کردم . یهودی بودم اما محب علی(ع). آنقدر حضرت را دوست داشتم که هر روز صبح قبل از کار سر راه علی قرار می گرفتم و او را زیارت می کردم و بعد دنبال کارم می رفتم حتی یک روز که حضرت زودتر به مسجد رفته بودند به در مسجد آمدم و دنبال حضرت می گشتم که حضرت خودشان را در معرض دید من قرار دادند و من ایشان را زیارت کردم. توفیق مسلمان شدن پیدا نکردم و از دنیا رفتم. بخاطر دینم از بهشت محرومم ولی به خاطر محبت علی (ع) آتش جهنم بر من حرام شده است.
بحار الانوار ،جلد ۳۹،صفحه ۲۵۸

اجازه بدهید چند جمله ای از بیان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد فضایل امیر المومنین علیه السلام بشنویم و جانمان را جلا بدهیم به ذکر و یاد و نام امیر المومنین علیه السلام .
حضرت می فرمایند :

أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَحَبَّنِی فَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَافَأَهُ الْجَنَّهَ

أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً قُبِلَ صَلَاتُهُ وَ صِیَامُهُ وَ قِیَامُهُ وَ اسْتَجَابَ لَهُ دُعَاهُ

أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً اسْتَغْفَرَتْ لَهُ الْمَلَائِکَهُ وَ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ الْجَنَّهِ الثَّمَانِیَهُ یَدْخُلُهَا مِنْ أَیِّ بَابٍ شَاءَ بِغَیْرِ حِسَابٍ

أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً هَوَّنَ اللَّهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَ جَعَلَ قَبْرَهُ رَوْضَهً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّهِ

أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً نَادَاهُ مَلَکٌ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ یَا عَبْدَ اللَّهِ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ الذُّنُوبَ کُلَّهَا

در ماجرایی حضرت فرمودند سلونی قبل أن تفقدونی. هر یک از اصحاب سوالی پرسید. از جمله سئول کنندگان صعصعه بن صوحان بود که از رجال بزرگ شیعه و از خطباى معروف کوفه و از راویان عظیم الشاءن است که علاوه بر علماى بزرگ شیعه از علماء اهل سنت حتى صاحبان صحاح، روایت هاى او را از على (ع ) و ابن عباس نقل نموده اند.
صعصعه که مورد توثیق همه است و مردى عالم و فاضل که از اصحاب على (ع ) بوده به حضرت عرض کرد: ((اخبرنى انت افضل ام آدم ؟))
مرا خبر دهید شما افضل هستید یا آدم ابوالبشر(ع )؟
حضرت فرمودند: تزکیه المرء لنفسه قبیح ،قبیح است که مرد از خود تعریف و تزکیه نماید و لکن از باب ((و اما بنعمه ربک فحدث )) مى گویم ((انا افضل
من آدم )) من از آدم افضل هستم .
عرض کرد: ((ولم ذلک یا امیرالمؤ منین )) به چه دلیل افضل از آدم هستى ؟
حضرت بیاناتى فرمود که خلاصه اش این است که براى آدم (ع ) همه قسم وسایل رحمت و راحت و نعمت در بهشت فراهم بود، فقط از یک درخت گندم منع گردید و او راضى نشد و از آن درخت نهى شده خورد و از بهشت و جوار رحمت حق خارج شد.
ولى خداوند مرا از خوردن گندم منع ننمود من به میل و اراده خود چون دنیا را قابل توجه نمى دانستم از گندم نخوردم .
کنایه از آن که کرامت و فضیلت شخص در نزد خدا به زهد و ورع و تقوى است هر کس اعراض او از دنیا و متاع دنیا بیشتر است ، قطعا قرب و منزلت او در نزد خدا بیشتر و منتهاى زهد این است که از حلال غیر منهى اجتناب نماید.
عرض کرد: ((انت افضل ام نوح ؟)) شما افضل هستید یا نوح (ع )؟
فرمود: ((قال انا افضل من نوح )) من از نوح برتر هستم .
عرض کرد: ((لم ذلک )) چرا افضل هستید از نوح ؟
فرمود: نوح قوم خود را به سوى خدا دعوت کرد، آنها اطاعت نکردند به علاوه اذیب و آزار بسیار به آن بزرگوار نمودند تا درباره آنها نفرین کرد،
((رب لاتذر على الارض من الکافرین دیارا))
اما من بعد از خاتم الانبیاء (ص ) با آن همه صدمات و اذیت هاى بسیار فراوانى که از این امت دیدم ابدا درباره آنها نفرین نکردم و کاملا صبر نمودم (چنانچه در ضمن خطبه معروف شقشقیه فرمود: ((صبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى )) صبر نمودم در حالى که در چشم من خاشاک و در گلویم من استخوان بود.
کنایه از اینکه نزدیک ترین مردم خدا کسى است که صبرش بر بلا بیشتر باشد.

عرض کرد: ((انت افضل ام ابراهیم
؟)) شما افضل هستید یا ابراهیم (ع )؟
فرمود: ((قال : انا افضل من ابراهیم )) من افضل از ابراهیم هستم .
ابراهیم عرض کرد: ((رب ارنى کیف تحیى الموتى قال : اولم تؤ من قال بلى ولکن لیطمئن قلبى الایه ))
ولى ایمان به جایى رسیده که گفتم : ((لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا))
اگر پرده ها بالا رود و کشف حجب گردد یقین من زیاد نخواهد شد.
کنایه از آن که علو درجه شخص به مقام یقین او مى باشد که واجد مقام حق الیقین شود.
عرض کرد،
((انت افضل ام موسى ؟)) شما
افضل هستید یا موسى (ع )؟
فرمود: ((قال : انا افضل من موسى )) من افضل هستم .
عرض کرد: به چه دلیل شما افضل از موسى هستید؟
فرمود: وقتى خداوند موسى را ماءمور به دعوت فرعون کرد که او
به مصر برود، عرض کرد: ((قال رب انى قتلت منهم نفسا
فاخاف ان یقتلون . واخى هارون هو افصح منى لسانا فارسله معى ردا یصدقنى اخاف ان یکذبون .))
موسى گفت : اى خدا من از فرعونیان یک نفر را کشته ام و مى ترسم که (به خون خواهى و کینه دیرینه ) مرا به قتل برسانند، و با این حال اگر از رسالت ناگزیرم هارون را نیز که ناطقه اش فصیح تر از من است با من شریک
در کار رسالت فرما تا مرا تصدیق کند که مى ترسم این فرعونیان سخت تکذیب رسالتم کنند.
اما من وقتى رسول اکرم (ص ) از جانب خدا ماءمورم کرد که بروم در مکه معظمه بالاى بام کعبه آیات اول سوره برائت را بر کفار قریش قرائت نمایم . با آن که کمتر کسى بود که برادر یا پدر یا عمو یا دایى یا یکى از اقارب و خویشانش به دست من کشته نشده باشند مع ذلک ابدا نترسیدم ، اطاعت نموده تنها رفتم ماءموریت خود را انجام دادم آیات سوره برائت را برخواندم و مراجعت نمودم .
کنایه از آن که فضیلت شخص با توکل به خداست هر کس توکلش بیشتر است فضیلتش بالاتر مى باشد موسى (ع ) به برادرش اتکاء و اعتماد نمود ولى امیرالمؤ منین (ع) توکل کامل به خدا و اعتماد به کرم و لطف عمیم ذات ذوالجلال حق نمود.
((قال : انت افضل ام عیسى ؟ قال انا افضل من عیسى قال لم ذلک )).
عرض کرد: شما افضل هستید یا عیسى (ع )؟
فرمود: من افضل از عیسى هستم .
عرض کرد: چرا شما برتر هستید؟
فرمود: پس از آن مریم (س ) به واسطه دمیدن جبرییل در گریبان
او، به قدرت خدا حامله شد همین که موقع وضع حمل رسید وحى شد به مریم که :اخرجى عن البیت فاءن هذه بیت العباده لابیت الولاده .
از خانه بیت المقدس بیرون شو زیرا که این خانه محل عبادت است ، نه زایشگاه و محل ولادت و زاییدن فلذا از بیت المقدس رفت در میان صحرا پاى نخله خشکیده عیسى به دنیا آمد.
اما من وقتى مادرم فاطمه بنت اسد را درد زاییدن گرفت در حالتى که وسط
مسجدالحرام بود به مستجار کعبه متمسک گردیده و عرض کرد: الهى به حق این خانه و به حق آن کسى که این خانه بنا کرده درد زاییدن را بر من آسان گردان . همان ساعت دیوار خانه شکافته شد، مادرم فاطمه را با نداى غیبى ، دعوت به داخل خانه نمودند که : ((یا فاطمه ادخلى البیت ))
فاطمه ، مادرم وارد شد و من در همان خانه کعبه به دنیا آمدم .
این قضیه اشاره دارد به آن که مرتبه اول شرف مرد به حسب و نسب طاهریت
مولد است هر که روح و نفس و جسد او پاکیزه باشد او افضل است .
(از این امر پروردگار به فاطمه بنت اسد در دخول کعبه معظمه و نهى از مریم (س ) از وضع حمل در بیت المقدس با توجه به شرافت مکه معظمه بر بیت المقدس شرافت فاطمه (س ) بر مریم و شرافت على (ع ) بر عیسى (ع ) معلوم مى شود

محبت و اطاعت

البته این محبت یک نشانه واضح هم دارد و ان اطاعت است . محبت اگر واقعا محبت باشد باید منجر به اطاعت و تبعیت بشود . محبتی که همراه با اطاعت بشود منجر به عاقبت بخیری میشود .

سعدبن عبدالملک فرزند عبدالعزیز بن مروان و از شیعیان امام باقر علیه السلام بود. امام اسم او را سعدالخیر گذاشته بود .یکبار آمد خدمت امام صادق علیه السلام مانند ناله و گریه زنان گریه کرد، امام سوال کردند ما یُبکیکَ یا سَعدُ؟ سعد پاسخ داد : وکَیفَ لا أبکی و أنَا مِنَ الشَّجَرَهِ المَلعونَهِ فِی القُرآنِ؟! آقا چطور گریه نکنم درحالی که جزء (خاندان اموی) شجره ملعونه ای هستم که در قرآن آمده .
امام فرمودند: لَستَ مِنهُم، أنتَ أمَوِیٌّ مِنّا أهلَ البَیتِ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عَزَّوجَلَّ یَحکی عَن إبراهیمَ: «فَمَن تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنّی »؟[۱] درسته که تو اموی هستی ولی بخاطر تبعیت از ما ، مِنّا اهل البیت هستی . مگر در قرآن نشنیدی که خداوند متعال می فر ماید : هر کس از من تبعیت کند از من خواهدبود 

[۱] الإختصاص، ص: ۸۵

یکی از دوستانم که نقل می کرد دختر پنج ساله ام در اوج شیرین زبانی بود و من بسیار او را دوست داشتم. همیشه او را میبوسیدم و به او ابراز محبت می کردم. یک روز با همان لحن کودکانه اش به من گفت: پدر برای من یک عروسک بخر. و من گفتم حالا عروسک زیاد داری. هنوز این کلمه از دهان من خارج نشده بود که گفت: پس چرا همیشه میگویی دوستت دارم؟ دوست داشتنت کجا رفته؟ اگر مرا دوست داری باید برای من عروسک بخری.
عزیزان و بزرگواران دقت کنید که یک دختر بچه پنج ساله متوجه میشود که لازمه محبت، اطاعت است و کسی محب واقعیست که اطاعت داشته باشد.

اجازه بدهید در ایام میلاد امیرالمومنین بعد از ذکر مناقب آن حضرت، یک مقدار تلخ صحبت کنم و مرا ببخشید که شیرینی فضائل مولا را با تلخی کلامم به کام شما عزیزان تلخ می کنم . اما چه کنم که باید بگویم متاسفانه مردم ما نیز در اطاعت کردن چند دسته هستند:
دسته اول آنهایی که اطاعت می کنند از خدا تا جایی که با عقلشان موافق باشد.
مثلا به آقا میگویی انگشتر طلا دست نکن و طلا برای مرد حرام است. فورا میپرسد چرا؟
چه کسی گفته؟ از کجا معلوم؟ من دلم میخواهد انگشتر طلا دست کنم. هنگامی که پزشکان آزمایش علمی که عنصر طلا برای مردان مضر است و برای خانم ها ضرری ندارد، میگوید: باشد قبول و دیگر طلا به دست نمی کند. حالا دیگر هنر کردی! تو از خدا اطاعت نکردی. اطاعت تو از پزشکان و اطبا بود.

اما دسته دوم: افرادی هستند که اطاعت از خدا میکنند تا جایی که برایشان ضرری نداشته باشد. انگشتر طلا دست کردن و ورود به مسجد با پای راست برایشان توفیر چندانی ندارد. نماز خواندن و روزه گرفتن هم خیلی اذیتشان نمی کند و به ضررشان نیست. اما وقتی که میگوییم خدا در قرآن گفته است: یک سال پول در بیاور و هر جور خواستی خرج کن. و در سر سال باقیمانده از درآمدت را یعنی آنچه زیاد آورده ای، را همه اش را نه، نصف آن را هم نه، یک پنجم از آن را در راه خدا خرج کن. اینجا شروع می کند به چرا گفتن و علت پرسیدن. حالا که به ظاهر به ضرر او شد، چرا چرا می کند. هیچوقت نمی پرسید: چرا نماز صبح دو رکعت است. ماه رمضان ۳۰ روز است. ولی اینجا که احساس ضرر می کند، چرایش بلند است. و با امر مستقیم خدا مخالفت می کند.
خدایا ما را جزء دسته دوم هم قرار نده.
دسته سوم کسانی هستند که اطاعت خدا دارند تا جایی که امر مستقیم امام بر آن باشد. یعنی نه تنها آنچه را با عقلشان جور نیست، اطاعت می کنند. حتی آنچه که به ضررشان هم هست ولی امر امام است را به چشم گذاشته، سمعا و طاعتا انجام میدهند.
تولید شراب برای دارو
در اینجا مایلم داستان جالب عبدالله بن ابی یعفور را برایتان نقل کنم.

ابن ابی یعفور به آقا امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: به مرضی مبتلا هستم که هر وقت شدّت می کند، قدری (نبیذ = شراب انگور) می¬آشامم، درد ساکن می شود!
امام (علیه السلام) فرمود: «نیاشام. به درستی که حرام است و جز این نیست که از شیطان است و می خواهد تو را به حرام بیندازد، اگر از شراب خوردنت ناامید شود، درد برطرف می شود.
ابن ابی یعفور از محضر امام (علیه السلام) در مدینه مرخص شد و به کوفه برگشت و دردش شدّت پیدا کرد، بستگانش برایش نبیذ (شراب انگور) آوردند و اصرار به خوردنش کردند، او گفت: به خدا سوگند؛ قطره ای از آن را نخواهم آشامید، چند روزی به شدّت ناراحت بود تا اینکه درد برطرف شد و تا آخر عمر به آن مرض مبتلا نشد.
دقت کنید که ابن ابی یعفور با اینکه طبیب به او گفته بود شراب بخور و تجربه کرده بود که دردش را ساکن میکند، باز هم بعد از امر امام اطاعت کرد و از شراب ننوشید.
خدایا ما را جزء دسته سوم قرار … مده.

عزیزان. دسته چهارمی وجود دارد که از همه بالاتر است.
دسته چهارم: آنهایی هستند که اطاعت مولا را می نمایند تا جایی که علاوه بر ضرر ظاهری و مخالفت با عقل خودشان حتی امر امام نیز در آن نباشد.
اصبغ بن نباته می گوید، شمشیرم روی دوشم بود و سنگینی آن کمرم را خسته کرده بود. برای همین آن را در آوردم و بر پشتم انداختم. امیرمؤمنان علیه السلام جلو می رفت و من هم دو قدم عقب تر از آن حضرت حرکت می کردم و بین ما سکوت حاکم بود. ناگهان مولایم برگشت و به من گفت: اصبغ! تا کجا حرف من را گوش می دهی؟ گفتم: آقا! امر کن پشت سری را بزنم، شمشیر لختم را برمی کشم و او را می زنم. اول گردنش را می پرانم، بعد هم می روم ببینم که او کیست؟ اگر دیدم، پسرم است، به خدا قسم! ذره ای از عشقم به تو کم نمی شود و در دلم خوشحال می شوم که من حرف علی علیه السلام را گوش کرده ام.

یکی از این افراد که در درجه والای اطاعت است، سلمان فارسی که نه، سلمان محمدی¬ست.
که درباره این صحابی جلیل القدر آقا امیرالمومنین اینگونه آمده که
یکی از اصحاب از وجود نازنین حضرت صادق (علیه السلام) سوال کرد: یابن رسول الله شما چقدر از سلمان فارسی سخن می گویید! حضرت فرمودند نگویید سلمان فارسی، بلکه بگویید سلمان محمدی (ص).
حضرت فرمودند: می دانید چرا از او زیاد یاد می کنیم جواب داد نه یابن رسول الله حضرت فرمودند به خاطر اینکه که در سلمان سه خصلت وجود داشت:
۱.سلمان خواسته امیرالمومنین را بر میل نفس خودش ترجیح می داد. تا جایی که در نقل آمده. روزی سلمان و امیرالمومنین در راهی میرفتند. به شخصی رسیدند. او از سلمان پرسید: سلمان مگر تو همراه علی نمی آمدی؟ گفت چرا. پرسید: پس چرا یک ردپا بیشتر نیست. گفت هرجا علی پا گذاشت، من پا جای پای علی گذاشتم. حتی از خودم جای پا اختیار نکردم. دقت کنید که این اوج اطاعت و مرتبه بالای اطاعت است. بیخود نیست که سلمان «منا اهل البیت» شد.
۲.فقرا را دوست می‌داشت و هیچ گاه آنان را بر ثروتمندان ترجیح نداد.
حال من چگونه هستم؟ وقتی فقیری را از سرکوچه میبینم، سریعا راهم را کج می کنم مبادا هزار تومان به او صدقه بدهم. چقدر خوبست که سهمی را در اموال خودمان برای فقرای آبرودار قرار دهیم.
در احوالات شهید صیاد شیرازی (ره) نقل میکنند که اول ماه یک سوم حقوقش را بری فقرا می گذاشت کنار ،داستان شهید صیاد
بعد از شهادت صیاد شیرازی ، عده ایی از بانوان به درب منزل ایشان رفته و بعد از عرض تسلیت گفتند : ایشان هر ماه به درب خانه ما اجناسی می فرستاند و به زندگی ما کمک می کردند و ما ایشان را نمی شناختیم تا اینکه بعد از شهادتشان از طریق تلویزیون فهمیدیم که ایشان فرمانده ارتش بودند
۳.علم و علما را دوست می داشت و سلمان عبد صالح خدا و تسلیم شده ی امر خدا بود و هیچ گاه به خدا شرک نورزید.
حالا سلمان را مقایسه کنید با بعض از ماها که اسامی بازیگران فوتبال و سینما را بلدیم ولی اسم پنج عالم دینی در شهر خود را نمی شناسیم. چقدر خوبست که لااقل هفته ای یک سخنرانی دینی از یک عالم دینی در برنامه زندگیمان بگنجانیم. انس و ارتباط با علما هم اثر دنیوی دارد و هم اثر اخروی دارد .
حاج ناصر جواهری می گفت:
« یکی از عموهای ما مرحوم حاج محمد حسن جواهری بود. ایشان در پای منبرها و جلسه های مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد، زیاد حاضر می شد.
زمانی که عموی ما از دنیا رفت، بعد از مدتها به خواب و رویای یکی از دوستانش آمد.
او از عموی ما پرسیده بود: معلوم هست شما کجا هستید؟ آیا می دانید چه مدت طولانی است که ما را از خود بی خبر گذاشته اید؟
و عموی ما با آنکه آدمی بسیار مومن و متدین و یکی از پا منبریهای ثابت و باسابقه آقا شیخ مرتضی زاهد بود، با این حال، با حالتی از نگرانی و هشدار جواب داده بود:
راستش در همه این مدت ما در اینجا گرفتار بودیم، و الان هم که توانسته ایم بیاییم، با ضمانت و شفاعت آقا شیخ مرتضی زاهد آزاد شده ایم! »

خدایا ما را جزو این دسته چهارمی قرار بده. آمین
وصلی الله علی محمد و آل محمد.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *