پنج سفارش طلایی امام باقر علیهالسلام
۱۴۰۰-۰۳-۱۶ ۱۴۰۲-۰۹-۰۲ ۹:۵۰پنج سفارش طلایی امام باقر علیهالسلام

پنج سفارش طلایی امام باقر علیهالسلام
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
طلیعه
حَکَم بن عُتَیبه میگوید: روزى در محضر امام باقر(ع) نشسته بودیم و اتاق نیز مملوّ از جمعیت بود، ناگهان پیرمردى که تکیه بر عصاى بلندى کرده بود وارد شد؛ دم در ایستاد و گفت: سلام و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد اى فرزند رسول خدا! و پس از آن ساکت شد.
امام باقر(علیه السلام) پاسخ داد: «و علیک السّلام و رحمه اللَّه و برکاته».
پیرمرد رو به حاضران کرده و به آنان نیز سلام داد و همچنان ایستاد تا همگى جواب سلامش را دادند، آنگاه روى خود را به سمت امام باقر(ع) کرده گفت: اى فرزند رسول خدا! مرا نزدیک خود بنشان که به خدا سوگند من به شما و دوستدارانتان علاقهمندم. به خدا سوگند این دوستیها برای دنیا نیست، و به خدا من دشمن دارم دشمنانتان را و از آنان بیزارم، به خدا این دشمنى و بیزارى به این دلیل نیست که آنان فردی از اطرافیانم را کشته باشند! به خدا سوگند من حلال شما را حلال میدانم و حرامتان را حرام میشمارم و چشم به فرمانتان دارم. قربانت گردم آیا [با این ترتیب] درباره من امید [سعادت و نجات] دارى؟
امام باقر فرمود: «پیش بیا، پیش بیا»، سپس او را نزد خود نشانده و فرمود: «اى پیرمرد همانا مردى نزد پدرم على بن حسین(ع) شرفیاب شد و همین پرسش را مطرح کرد. پدرم به او فرمود: اگر [با این حال] بمیرى؛ به رسول خدا(ص)، على، حسن، حسین و على بن حسین(علیه السلام) وارد شوى و دلت خنک شود، قلبت آرام گیرد، دیدهات روشن گردد و به همراه نویسندگان اعمالت با روح و ریحان از تو استقبال شود، و این در وقتى است که جان به اینجاى تو رسد- و با دست به گلویش اشاره فرمود- و اگر زنده بمانى آنچه را موجب چشم روشنیت هست، ببینى و در بالاترین درجات بهشت با ما خواهى بود».
پیرمرد گفت: چه فرمودى اى ابا جعفر؟! [پیرمرد با تعجب از امام خواست تا کلامش را تکرار کند] امام(علیه السلام) همان سخنان را براى او تکرار کرد.
پیرمرد گفت: اللَّه اکبر! اى ابا جعفر! اگر بمیرم؛ به رسول خدا، على، حسن، حسین و على ابن حسین(علیه السلام) درآیم و دیدهام روشن گردد، دلم خنک شود، قلبم آرام گیرد، و به همراه نویسندگان اعمالم با روح و ریحان مورد استقبال قرار گیرم، هنگامى که جانم به اینجا رسد! و اگر زنده بمانم ببینم آنچه را دیدهام بدان روشن گردد، و با شما باشم در بالاترین درجات بهشت؟ این جملات را گفت و آنقدر گریه کرد تا نقش بر زمین شد.
حاضران نیز که حال پیرمرد را دیدند به گریه و زارى پرداختند.
امام باقر(ع) [که چنان دید] با انگشت خود قطرات اشک را از گوشههاى چشم آن پیرمرد پاک کرد.
پیرمرد سربلند کرد و عرضه داشت: دستت را به من بده قربانت گردم!
حضرت دستش را به پیرمرد داد، و او دستشان را میبوسید و بر دیده و رُخ خود میگذارد. سپس شکم و سینه خود را گشود و دست بر شکم و سینهاش گذارده برخاست، و خداحافظى کرده به راه افتاد، امام باقر(علیه السلام) نگاهى به پشت سر پیرمرد کرد، و رو به حاضران فرمود: «هر کس میخواهد مردى از اهل بهشت را ببیند به این مرد بنگرد» .
ان شاالله در این روزها و شبهایی که مسرور ولادت امام باقر علیه السلام هستیم ما هم از شیعیان و محبان حضرتشان باشیم و ماند این پیر مرد از اهل بهشت باشیم.
پنج سفارش طلایی
اما در این شب و روز عزیز قصد دارم یکی از سفارشات و وصایای امام باقر علیه السلام را که به یکی از بهترین دوستانشان یعنی جابر بن یزید جعفی است عرض بکنم . جابر بن یزید کسی است که محرم سر اهلبیت علیهم السلام بوده است . در نقل آمده است که جابر به امام باقر (علیهالسلام) گفته است که شما سخنان و اسراری را به من سپردهاید که بسی سنگین است و گاه باعث میشود تحمل خود را از دست بدهم و حالتی شبیه جنون به من دست دهد. امام به او توصیه کرده است در چنین حالتی به صحرا برود و گودالی بسازد و سر در آن کُند و اسراری را که از امام شنیده باز گوید.
حتی در بعضی منابع جابر باب امام باقر علیه السلام معرفی شده است.
در این وصیّت حضرت به پنج نکته مهم، سفارش می فرماید:
«اوصیک بخمسٍ، (ای جابر!) تو را به پنج چیز وصیّت و سفارش می کنم.»
سفارش اول
إنْ ظُلِمْتَ فَلا تَظْلِمْ ، اگر مورد ظلم قرار گرفتی خود ظلم نکن:
*توصیه اساسی و همیشگی دین این است که اگر کسی به ما بدی کرد بدی و اشتباهات دیگران را ببخشیم . چه خوب است که انسان اهل گذشت باشد . چقدر خوب است در زندگی وقتی بین زن و شوهر اختلاف و کدورتی پیش می آید کینه طرف مقابل را به دل نگیریم و ببخشیم . اینکار باعث میشود ما در دل طرف مقابل محبوبیت بیشتری پیدا کنیم . ما از اهلبیت علیهم السلام یاد گرفتیم که بدی دیگران را با خوبی جواب بدهیم .
*مردی مسیحی، خدمت امام باقر علیه السلام رسید به صورت سخریه و استهزاء، کلمه «باقر» را تصحیف کرد به کلمه «بقر» یعنی گاو، به آن حضرت گفت: «انت بقر» یعنی تو گاوی. امام علیه السلام بدون آنکه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت کند، با کمال سادگی فرمود: «نه، من بقر نیستم، من باقرم».
مسیحی: تو پسر زنی هستی که آشپز بود. امام: شغلش این بود، عار و ننگی محسوب نمیشود. مسیحی: مادرت سیاه و بیشرم و بدزبان بود. امام: اگر این نسبتها که به مادرم میدهی راست است خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد، و اگر دروغ است از گناه تو بگذرد که دروغ و افترا بستی.
مشاهده این همه حلم از مردی که قادر بود همه گونه موجبات آزار یک مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد، کافی بود که انقلابی در روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید و او را به سوی اسلام بکشاند. مرد مسیحی بعداً مسلمان شد.
*البته این به این معنا نیست که اگرکسی ظلم کرد من به دنبال احقاق حق خود نباشم . باید مراقب بود این روایت باعث نشود که انسانهای ظالم و زورگو از این رفتار انسان سوء استفاده بکنند .
اگر کافری و یا ظالمی خواست ظلم بکند اسلام جور دیگری دستور می دهد .
قبل از اسلام در میان عربها، هر سال چهار ماه احترام خاصّى داشت که در آن ماهها جنگ، حرام و ممنوع بود، سه ماه آنها پى درپى که عبارتند از ذىالقعده، ذىالحجّه و محرم، و یکى هم ماه رجب که جداست. حتّى یکى از علل تسمیه ماه ذىالقعده آن گفتهاند که در این ماه قعود از جنگ لازم است.
اسلام این سنّت را پذیرفت و در هر سال چهار ماه را آتش بس اعلام نمود، ولى دشمن همیشه در کمین است تا از فرصتها سوء استفاده کند و چه بسا با خود فکر کند که چون مسلمانان در این ماهها موظف به رعایت آتش بس هستند، پس به آنها حمله کنیم. این آیه مىفرماید: اگر مخالفان شما در این چهار ماه به شما هجوم آوردند، شما نیز در برابرشان بایستید و در همان ماهها با آنان بجنگید و ماه حرام را در برابر ماه حرام قرار دهید. زیرا حرمت خون مسلمانان و حفظ نظام اسلامى از حرمت این ماهها بیشتر است، و هرکس حرمتها را شکست باید مورد قصاص قرار گیرد. سپس به عنوان یک قانون کلّى مىفرماید: هرکس به شما تجاوز کرد، به همان مقدار به او تعدّى کنید. و تقوا داشته باشید و بیش از مقدار لازم قصاص نکنید و بدانید که خداوند با متّقین است.
ولی در مقابل کفار می فرماید: « فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَیْکُمْ ۚ ؛(۱۸) و (به طور کلی) هر کس به شما تجاوز کرد همانند آن بر او تعدّی کنید.»
نکته ای که در این فراز از وصیت امام باقر علیه السلام تاکید شده است این است که اگر به ما ظلم شده ما ظلم نکنیم .
این گفتار، علاوه بر نهج البلاغه، در منابع دیگر شیعه و اهل سنت نیز نقل شده است
امیر المومنین علیه السلام در برخورد با معاویه اینگونه بودند .
امام علی(علیه السلام) در این باره فرمود «به خدا قسم معاویه از من سیاستمدارتر نیست، اما شیوه او خیانت و پیمانشکنی و گنهکاری است. اگر خیانت و پیمانشکنی ناپسند و ناشایست نبود من سیاستمدارترین مردم بودم، اما هر خیانت و پیمان شکنی گناهی است، و هر گناهی یک نوع کفر است».
*على (علیه السلام) و یارانش – بعد از آنی که دیدند آب بر روی شان بسته شده- از معاویه و یارانش خواستند که آب را برایشان بگشایند؛
۰ولی آنان گفتند: به خدا سوگند، قطره اى آب به شما نخواهیم داد تا تشنه لب بمیرید.
امام على علیه السلام، اشتر را با سپاهى برای تصرف فرات فرستادند . هر دو سپاه با هم جنگیدند تا اینکه آب به دست یاران امام على علیه السلام افتاد .
معاویه پیکى را خدمت امام على (علیه السلام) فرستاد و اجازه خواست که سپاهیانش به شریعه فرات وارد شوند و از آب استفاده کنند.
اما یاران امام (علیه السلام) به ایشان گفتند: اى امیر مؤمنان! همان طور که آنان آب را بر تو بستند، شما آب را بر آنها ببند و مگذارید شامیان قطره اى آب را بـیاشامند؛
امام علیه السلام فرمود: « نه. به خدا سوگند، با ایشان همچون خودشان مقابله نمى کنم».
- امیر المومنین علیه السلام در مورد قصاص ابن ملجم فرمودند :
اى فرزندان عبدالمطلّب! مبادا پس از من دست به خون مسلمانان فرو برید [و دست به کشتار بزنید] و بگویید، امیر مؤمنان کشته شد، بدانید که فقط قاتلم باید قصاص شود. مراقب باشید؛ هرگاه من از این ضربت او از دنیا رفتم تنها او را یک ضربت بزنید».
سفارش دوم
و إن خانُوکَ فلا تَخُنْ؛ و اگر به تو خیانت کردند، تو خیانت نکن:
*بعضی دستورات و حقوق فقط مخصوص مسلمانان است و در مورد کافران جاری نمی شود اما خیانت نکردن از آن دسته دستوراتی است که این یک سفارش عمومی است که حتّی به کفار و غیر مسلمانان نیز نباید خیانت روا داشت.
*خیانت عبارت است از سوء استفاده از اعتماد شخصی یا یک گروه و انجام عملی که آنرا از لحاظ مادی و معنوی متضرر کند.
*خیانت مصادیق و موارد گوناگون دارد؛ از جمله: خیانت در دین، خیانت در اموال، خیانت در خانواده و ناموس، خیانت در امانت، خیانت در بیتالمال.
*امام باقر علیه السلام در حدیثی زیبا می فرمایند : علیکم بأداء الأمانه الی من ائتمنکم علیها برا کان أو فاجرا، فلو أن قاتل علی بن أبی طالب علیه السلام ائتمننی علی أمانه لأدیتها الیه.
بر شما باد پارسایی و کوشش و راستگویی و پرداخت امانت به کسی که شما را امین بر آن دانسته، نیک باشد یابد. و اگر قاتل علی بن ابی طالب علیه السلام به من امانتی سپرد، حتما آن را به او بر خواهم گرداند.
*تعبیر قرآن که خداوند خیانتکاران را دوست ندارد در آیات متعدد آمده است از جمله اینکه در آیه ۱۰۷ سوره نساء در این رابطه آمده است: إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا؛ خداوند هر کس را که خیانتگر و گناهپیشه باشد دوست ندارد».
*امروز دادگاههای خانوادهه که مراجعه میکنیم تعداد زیادی از طلاقها بخاطر خیانت است . این واقعیتی است که پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه وآله به آن اشاره دارند . پیامبر اکرم(ص) می فرمایند که چهار چیز است که اگر یکی از آنها در خانهای وارد شود آن خانه را ویران میکند و آن خانه هرگز روی برکت را نمیبیند آن چهار چیز عبارت از خیانت، دزدی، شرابخواری و زنا هستند
حالا امام باقر علیه السلام می فرمایند خیانت مکن حتی اگر به تو خیانت کردند .
خیانت ناموسی از جمله مسائلی بوده است که همیشه مطرح بوده است و از جمله نگرانیهای بویژه خانم ها هست .
نکته ای که باید توجه داشت اینست که اگر خیانتی مشاهده شد به ای اینکه در صدصد تلافی برآیند باید از خود سوال کنند که نکند من کوتاهی و قصوری داشته ام که این شخص به این کار روی آورده است . شاید کوتاهی و قصور از طرف من باشد .
بعضیها علت خیانت کردنشان را خیانت طرف مقابل می دانند . . یادمان باشد کسی که خیانت میکند اول به خودش ضربه میزند همانطوری که خداوند در قرآن می فرماید : وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ از کسانى که به خود خیانت مىورزند، دفاع مکن . یعنی خائن اول به خودش خیانت میکند .
حال کسی که میخواهد خیانت را با خیانت تلافی کند مثل کسی است که میگوید چون او با چاقو خودش را زده است منم با چاقو خودم را میزنم .
این سفارش امام باقر علیه السلام این است که حتی اگر به شما خیانت کرد ما خیانت نکنیم
سفارش سوم
وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ ؛اگر تکذیب شدی خشمناک مشو:
نصیحت سوم آقا به جابر بن یزید جعفی این است که جابر اگر تکذیبت کردند ، اگر با تو مخالفت کردند خشمگین نشو . اینکه ما تصور کنیم وقتی ما در جامعه زندگی میکنیم همه طرفدار و هوادار من هستند و من مخالفی ندارم یک فکر خام بی اساس است . من باید بدانم در زندگی همه موافق افکار ، رفتار و گفتار من نیستند و اگر مخالفتی با من شد من نباید عصبانی بشوم . این کنترل نفس و کظم غیظ خودش باعث می شود که طرف مقابل کلام من را بهتر بپذیرد .
مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه ی امام بسیار می آمد و به آن گرامی می گفت: «…در روی زمین بغض و کینه ی کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچکس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم!و عقیده ام آنست که اطاعت خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با توست،اگر می بینی به خانه ی تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!» در عین حال امام علیه السلام با او مدارا می فرمود و به نرمی سخن می گفت.چندی بر نیامد که شامی بیمار شد و مرگ را رویا روی خویش دید و از زندگی نومید شد،پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر» بر او نماز گزارد. شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند،بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر علیه السلام را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب نشسته است،و آن بزرگوار همواره چنین بود که پس از نماز به ذکر و تعقیب می پرداخت. عرض کرد:آن مرد شامی فوت کرده است و خود چنین خواسته که شما بر او نماز گزارید.امام باقرعلیه السلام فرمود:او نمرده است…عجله نکنید تا من بیایم. پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دستها را به دعا برداشت،سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب،در سجده ماند،حضرت بعد از آن به خانه ی شامی آمدند و بر بالین او نشست و او را صدا زدند و او پاسخ داد،امام او را بر نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت. دیری بر نیامد که شامی شفا یافت و خدمت امام آمد و عرض کرد: «گواهی می دهم که تو حجت خدا بر مردمانی…»
ان شاالله ما هم بتوانیم به این رفتار امام باقر علیه السلام عمل بکنیم . وقتی در خانه هستیم و با نظر و میل ما مخالفت شد ، عصبانی نشویم . پسر یکی از اولیاء خدا تعریف می کرد مادر ما در خانه خیلی بد اخلاقی میکرد . و ملاحظه پدر را نمیکردند . هر چقدر میگفتیم مادر با یک انسان عادی هم نباید اینطور برخورد کرد پدر ما که از اولیاء خدا هستند . اما مادر از اخلاق بدشان دست بردار نبودند .هر چقدر مادر ما بد اخلاقی میکردند پدر ما خوش اخلاق تر میشدند . پسر این ولی خدا می گوید یک روز مادر در حیاط منزل مشغول شستن لباس در تشت بودند و همینطور به پدر ما نق می زدند پدر هم طبق معمول خوش اخلاق میکردند و با مهربانی جواب تندی مادر را می دادند . مادر تا این همه مهربانی و صبر و تحمل را دیدند تشت آب کثیف را برداشتند ریختند روی سر آقای پدر . تا این اتفاق افتاد همه منتظر واکنش پدر بودیم دیدیم ایشان که خیس خیس شده بودند با لبخندی گفتند بعد از هر رعد و برقی باران می بارد . من منتظر باران بودم که الحمدلله بارید . با این رفتار هممادر شرمنده شد هم اوضاع بدتر نشد و همه چیز به خیر گذشت.
سفارش چهارم
وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ؛ اگر مدح و ستایشت کردند شاد مشو:
نصیحت چهارم امام به جابر این است که جابر وقتی تعرفیت را میکنند خوشحال نشو . اینکه دیگران از ما تعریف میکنند طوفان نفسانیت در وجود انسان به راه میافتد که باعث نابودی او میشود لذا در روایات توصیه کردند از کسی مقابل خودش تعریف نکنید .
روایت شده که مردى در حضور پیامبر(ص) مردى را مدح کرد.
حضرت فرمود: واى بر تو! گردن رفیقت را بریدى. اگر این مدح تو را بشنود، رستگار نمىشود.
سپس فرمود: اگر یکى از شما ناگزیر خواست برادرش را بستاید،
بگوید: فلانى را دوست دارم. ولى از باطن و عاقبت هیچ کس خبر ندارم، حسابش با خداست، اگر برادرش را خوب و شایسته مىبیند. (المحجّه البیضاء: ۵/ ۲۸۳)
در جایی دیگر حضرت می فرمایند : «إِذَا رَأَیْتُمُ الْمَدَّاحِینَ، فَاحْثُوا فِی وُجُوهِهِمِ التُّرَابَ»: «هرگاه مداحان را دیدید، بر صورت شان خاک بپاشید»
شاید این به این معنا نیست که حالا به صورت شخص خاک بپاشید منظور این است که اجازه ندهید اینکار را بکند .
*باید مراقب باشیم بعضی که حتی حسن نیت هم دارند تعریفمان را بکنند . در یکی از دیدار های مسوولان و مردم با امام خمینی ، آیت الله مشکینی چند جمله ای در مورد امام خمینی تمجید میکنند که ای رهبر و ملجأ و پناه مستضعفان و از این حرفها گفتند . بعد که نوبت امام خمینی شد امام با لحن جدی فرمودند : من قبلًا از آقای مشکینی گله کنم: ما آن قدری که گرفتار به نفس خودمان هستیم کافی است، دیگر مسائلی نفرمایید که انباشته بشود در نفوس ما و ما را به عقب برگرداند. شما دعا کنید که آدم بشویم، دعا کنید که حتی به همین ظواهر اسلام عمل بکنیم. ما که دستمان به آن بواطن نمیرسد، لا اقل به این ظواهر عمل بکنیم.چرا امام خمینی اینقدر حساس هستند و اینزور برخورد میکنند . امام حق ارند اینطور برخورد بکنند وقتی امیر المومنین امامُ علیٌّ (علیه السلام) می فرمایند : مَن مَدَحَکَ فَقَد ذَبَحَک کسى که تو را بستاید سرت را بریده است. (غرر الحکم: ۷۷۶۶)
البته مدح کردن یک چیز است تشکر کردن یک چیز دیگر است . وقتی کسی به ما لطفی میکند ما باید بخاطر این لطف تشکر کنیم .
البته این تشکر هم زبانی باشد و بهتر از آن عملی است .
در دوران شیرخوارگی پیامبر اکرم(ص) چند روز، «ثُوَیبه» کنیز آزاد شدهی ابولهب به او شیر داد. سپس «حلیمه سعدیّه» این کار را عهدهدار شد و از او سرپرستی کرد. سالها از این ماجرا گذشت، پیامبر(ص) به سبب محبّتهای ثُوَیبه در دوران شیرخوارگی، به او احترام میکرد و از مدینه برای او (که در مکّه میزیست) لباس و هدیههای دیگر میفرستاد. ثُویبه در سال هفتم هجرت از دنیا رفت. پیامبر(ص) از وفات او غمگین گردید، و از خویشان او جویا شد تا به آنان محبّت کند و به این طریق، از زحمات گذشته او سپاسگزاری نماید.
در یکی از سالهای پس از ازدواج پیامبر(ص) با حضرت خدیجه(س) بر اثر خشکسالی، قحطی شد. حلیمه سعدیّه بر اثر تهیدستی به مکّه آمد و نزد پیامبر (ص) رفت و شرح حال خود را بیان نمود. پیامبر(ص) از اموال خدیجه (س) چهل گوسفند و شتر به حلیمه داد و به پاس خدمات گذشتهاش، احترام شایانی به او نمود
تشکر هم رودررو باشد هم پشت سرش و هم در زمان حیات باشد و هم بعد از زمان حیات آن شخص باشد .
حضرت خدیجه(س) (نخستین همسر پیامبر(ص) ،) به رسول اکرم(ص)بسیار محبّت و خدمت کرد و تمام اموال سرشار خود را در اختیار پیامبر(ص) گذاشت و آن حضرت همه آن اموال را در راه گسترش اسلام مصرف نمود.
پیامبر(ص) به پاس خدمات خدیجه(س) همواره از او یاد میکرد، از خدمتهای او قدردانی و تشکّر مینمود، و بر او درود میفرستاد، از درگاه خدا برای او طلب آمرزش مینمود و میفرمود: «خدیجه(س) وقتی به من پیوست که همه از من دور میشدند. او در راه اسلام، هرگز مرا تنها نگذاشت و همواره از من حمایت نمود. خدا او را رحمت کند که بانوی پر برکتی بود و من از او دارای شش فرزند شدم
نتیجه این فراز اینکه تعریف و تمجید دیگران را در مورد خودمان خیلی جدی نگیریم و مراقب باشیم از دیگران مقابل آنها تعریف و تمجید نکنیم البته تشکر با تعریف کردن فرق میکند.
سفارش پنجم
وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ؛ و اگر نکوهش شدی، ناراحت مشو (و ناله ات بلند نشود):
*به زبان ساده اینکه اگر تو را ملامت کردند . تو را مسخره کردند ناراحت نشو .
به هر حال در جامعه کسانی هستند که چه با دلیل و چه بدون دلیل با ما مخالفت میکنند و رفتار و گفتار ما را قبول ندارند . ما باید تحمل نظرات مخالف را داشته باشیم . ما باید تحمل مخالفین خودمان را داشته باشیم و انتقاد پذیر باشیم .
اگر از ما انتقاد کردند حرف طرف مقابل را بشنویم و اگر خوب بود بپذیریم و اگر انتقادش وارد نبود کار خودمان را پر قدرت ادامه میدهیم .
*شخصی است به نام افلح،می گوید در مکه معظمه با امام باقر وارد مسجدالحرام شدیم، فَلَمَّا دَخَلَ اَلْمَسْجِدَ نَظَرَ إِلَى اَلْبَیْتِ ،تا نگاه امام به خانه خدا افتاد، فَبَکَى حَتَّى عَلاَ صَوْتُهُ، امام گریه کرد صدا رفت بالا،با صدای بلند ناله زد، میان جمعیت در مسجدالحرام، ایشان می گوید من عرض کردم،یابن رسول الله، إِنَّ اَلنَّاسَ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ ،شما یک نگاه به اطرافتان کنید،ببینید مردم دارند تماشا می کنند، یک آقا ،یک شخصیتی،نوه پیامبر،فرزند رسول خدا ،با صدای بلند ناله می زنید؟دارند نگاهتان می کنند،ببینید چقدر این جمله عالی است،گاهی اوقات جملات را عبور می کند،گاهی روی آن دقت می کند،فرمود: وَیْحَکَ یَا أَفْلَحُ ،وای بر تو،َ لِمَ لاَ أَبْکِی لَعَلَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَنْ یَنْظُرَ إِلَیَّ مِنْهُ بِرَحْمَهٍ فَأَفُوزَ بِهَا عِنْدَهُ،مردم نگاه می کنند که بکنند،خدا ان شالله نگاه کند،خدا قبول کند،من چکار به مردم دارم،بعد می گوید،با اینکه من این را عرض کردم ،امام رفت به سجده،در سجده هم ادامه داد،وقتی بلند شد دیدم تمام محاسن مرطوب است،بعد امام علیه السلام براین نکته تاکید کرد که انسان نباید تحت تاثیر نگاه وحرف مردم باشد،کار که درست بود
*بعضیها وقتی مورد سرزنش و ملامت قرار میگیرند با اینکه کارشان کار درستی اما میدان عمل را خالی میکنند و آن کار خیر را ترک میکنند .
*در زمان آخرین امامان ما فردی به نام «یونس بن عبدالرحمن» هست. امام رضا(ع) میفرماید: «یونس برای ائمه زمان خودش مانند سلمان برای پیامبر(ص) بود؛ یُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ فِی زَمَانِهِ کَسَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ فِی زَمَانِهِ»(رجال کشی/۴۸۸)، سی جلد کتاب دارد. امام جواد(ع) یکی از کتابهایش را از ابتدا تا انتها ورق میزدند، و برای هر صفحه، برای او طلب رحمت میکردند(…فَجَعَلَ یَتَصَفَّحُهُ وَرَقَهً وَرَقَهً، حَتَّى أَتَى عَلَیْهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ، وَ جَعَلَ یَقُولُ: رَحِمَ اللَّهُ یُونُسَ، رَحِمَ اللَّهُ یُونُسَ، رَحِمَ اللَّهُ یُونُس؛ رجال کشی/۴۸۴). اما از برخی روایات اینطور معلوم میشود که غریب بود و مردم او را دوست نداشتند.(رک: رجال کشی، «یونس بن عبدالرحمن») در روایت آمده است که: «روزی یونس میهمان امام رضا(ع) بود. عدهای از اهل بصره نزد حضرت آمدند و اجازۀ ورود خواستند. امام رضا(ع) از یونس خواستند که در اتاق مجاور بماند، آن عده بعد از احوالپرسی شروع به بدگویی از یونس کردند و امام رضا(ع) سرشان را به زیر انداخته بودند و چیزی نمیفرمودند. چراکه حتی این مقدار ظرفیت نداشتند که امام در نزد آنان از یونس دفاع کنند. بعد که آن افراد رفتند، حضرت، یونس را صدا زدند. یونس گریه میکرد و میگفت: آقا میبینید اینها که از شیعیان هستند، با من چه میکنند؟ امام رضا(ع) فرمودند: چه اشکالی دارد؟ وقتی که امام تو از تو راضی است. بگذار هر چه میخواهند، بگویند. بعد حضرت به یونس فرمودند: اگر در دست راست تو مرواریدی باشد، و مردم بگویند: پشگل است، یا پشگلی در دست تو باشد، و مردم بگویند مروارید است، آیا تو را سودی میرساند؟ یونس گفت: خیر. حضرت فرمودند: وضع تو هم اینگونه است. وقتی تو بر راه صحیح هستی، و امامت از تو راضی است، سخن مردم ضرری به تو نمیزند.»
*نکته آخری که در نصیحت پنجم امام باید به آن توجه کرد این است که وقتی نمیتوانم نظرات مخالف خودم را ببینم و بشنوم رشد نمیکنم . نه رشد ظاهری می کنم . نه رشد باطنی و نه رشد معنوی می کنم.
راه سیر و سلوک و آدم شدن هم چیزی جز این نیست .
*اینکه ما بتوانیم نظرات مخالف را تحمل کنیم بویژه در خانه و خانواده ضرورت بیشتری دارد . بالاخره در یک خانه نظرات مختلف است و اگر کسی بخواهد همیشه نظر خودش را تحمیل کند واقعا زندگی شخت میشود . اینکه کسی در خانه انتقاد پذیر نباشد و وقتی به او تذکری میدهند ناراحت میشود باعث میشود بقیه از او برنجند . وقتی ما انتقاد پذیر باشیم دیگران اشکالاتمان را به خودمان میگویند و اگر ناراحت بشویم و از انتقاد دیگران عصبانی بشویم انتقاد را پشت سرمان میگویند . همین روحیه انتقاد پذری اثر معنوی و سیر و سلوکی هم دارد .
میرزا جواد ملکى تبریزى بعد از دو سال شاگردى در نزد آخوند ملا حسینقلى همدانى یک روز به ایشان گوید: من در سیرو سلوک خود به جایى نرسیدم. ایشان از نام شاگرد سئوال مىکند گوید ملکى تبریزى بعد آخوند مى فرماید: با فلان ملکیها نسبت دارید چون شاگرد آنها را انسانهاى خوبى نمیدانسته از آنها انتقاد مىکند آخوند همدانى گوید: هروقت توانستى آنها را که بد مىدانى کفش آنها را پیش پایشان جفت کنى من خودم به سراغ تو خواهم آمد بالاخره شاگرد اطاعت میکند و رفع کدورت مىشود بعد آخوند ملا قلى همدانى مىفرماید دستور تازهاى نیست تو باید حالت اصلاح شود تا از همین دستورات شرعى بهره مند شوى. (مردان علم در میدان عمل ج ۶ ص ۱۸۶)
چقدر تفاوتست میان شاعری که سروده
مرنجان دلم که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
و خواجه شیراز لسان الغیب زیبا سروده که :
جفا کشیم و ملامت خوریم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری ست رنجیدن
ان شالله که بتوانیم به این پنج سفارش امام عمل کنیم برکت صلوات بر محمد و آل محمد .
یا اَبا جَعْفَرٍ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الْباقِرُ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّهَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَ اسْتَشْفَعْنا وَ تَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللّهِ وَ قَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ
.


