Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
الگو منبر و درختی (م33) متن تولیدی شهادت امام علی و شب قدر

الگو ؛ اهمیت و ابعاد آن

emam-ali-04

الگو ؛ اهمیت و ابعاد آن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱. امیرمؤمنان، عزیز خدا

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها رفتند. حضرت علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام هم در خانه حضور داشتند. پیامبر خطاب به اهل بیت خود فرمودند: چه میوه­ای از میوه­های بهشتی میل دارید؟ به من بگویید تا به جبرئیل بگویم از بهشت برایتان بیاورد.

امام حسین که در آن روزگار در سنین کودکی بودند، از بقیه اهل خانواده سبقت گرفتند. در دامن رسول خدا نشستند و عرضه داشتند: پدر جان، به جبرئیل بگویید از خرماهای بهشتی برای ما بیاورد. حضرت رسول اکرم هم به خواسته حسین خود، جامه عمل پوشانده و به جبرئیل فرمودند که یک طَبَق از خرماهای بهشتی برای اهل بیت بیاورد.

مدتی نگذشت که جبرئیل یک طبق خرمای بهشتی را آورده و در حجره حضرت زهرا سلام الله علیها گذاشت. پیامبر خطاب به دختر خود فرمودند: فاطمه جان، یک طبق خرمای بهشتی در حجره تو نهاده شده، آن را نزد من بیاور. حضرت زهرا آن طبق را آورده و نزد پدر گذاشتند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از درون ظرف، خرمای اول را برداشتند و در دهان سرور جوانان اهل بهشت امام حسین نهاده و فرمودند: «حسین جان، نوش جانت، گوارای وجودت». سپس خرمای دوم را از درون ظرف برداشته و در دهان دیگر سرور جوانان اهل بهشت امام حسن نهادند و باز فرمودند: «حسن جان، نوش جانت، گوارای وجودت». خرمای سوم را در دهان جگرگوشه خود حضرت زهرا نهاده و همان جمله را هم خطاب به حضرت زهرا بیان کردند. خرمای چهارم را هم در دهان حضرت علی نهاده و فرمودند «علی جان، نوش جانت‌، گوارای وجودت». خرمای پنجم را از درون ظرف برداشتند و باز دوباره در دهان حضرت علی نهاده و همان جمله را تکرار نمودند . خرمای ششم را برداشتند، ایستادند و در دهان حضرت علی گذاشتند و باز همان جمله را تکرار کردند. در این هنگام حضرت زهرا فرمودند: پدر جان، به هر کدام از ما یک خرما دادید؛ اما به علی سه خرما و در مرتبه سوم هم ایستادید و خرما در دهان علی گذاشتید. چرا بین ما اینگونه رفتار کردید ؟

رسول اکرم خطاب به دختر خود فرمودند: فاطمه جان، وقتی خرما در دهان حسین نهادم، دیدم و شنیدم که جبرئیل و میکائیل از روی عرش ندا بر آورده­اند که: «حسین جان، نوش جانت، گوارای وجودت»؛ من هم به تبع آنها، این جمله را تکرار کردم. وقتی خرما در دهان حسن نهادم، باز جبرئیل و میکائیل همان جمله را تکرار کردند و من هم به تبع آنها آن جمله را گفتم که « حسن جان نوش جانت». فاطمه جان، وقتی خرما در دهان تو نهادم، دیدم حوری­های بهشتی سر از غرفه­ها در آورده و می­گویند: «فاطمه جان، نوش جانت، گوارای وجودت»؛ من هم به پیروی از آنها این جمله را تکرار کردم. اما وقتی خرما در دهان علی نهادم، شنیدم که خداوند از روی عرش صدا می­زند: «علی جان، نوش جانت، گوارای وجودت». به اشتیاق شنیدن صوت حق خرمای دوم را در دهان علی نهادم؛ باز هم خداوند از روی عرش ندا زد که «هَنیئاً مَریئاً لک یا علی». من به احترام صوت حق از جا برخاستم و خرمای سوم را در دهان علی نهادم؛ شنیدم که باز خداوند همان جمله را تکرار کرد و سپس به من فرمود: «یا رسول الله، به عزّت و جلالم قسم، اگر تا صبح قیامت، خرما در دهان علی بگذاری، منِ خدا هم می­گویم علی جان، نوش جانت، گوارای وجودت».[۱] امیرالمؤمنینی که خدای متعال برای او سنگ تمام می­گذارد، آنقدر بزرگ است که در روایت دارد اگر کسی یک فضیلت از فضائل بی­حد او را بشنود، خدای متعال گناهان او را می­بخشد، تا چه رسد به اینکه کسی آن حضرت را الگوی زندگی خود قرار دهد و زندگی­اش را با او که میزان الاعمال است تنظیم نماید. ایام شهادت امیر مؤمنان علیه السلام است. خدای عزیز  به همه ما توفیق دهد که در زندگی خود با تمام وجود به امام المتقین، علی علیه السلام اقتدا نموده و خودمان را با آن حضرت که میزان الاعمال است تنظیم نماییم. امیر مؤمنان علیه السلام الگوی حسنه برای تمام کسانی هستند که دنبال راه سعادت می­گردند. موضوع «الگو» خیلی مهم است و شایسته است مؤمنان برای تمام ابعاد زندگی به الگوی حسنه اقتدا نمایند.

۲. اهمیت بحث الگو

۲.۱. رسیدن به راه نجات

یکی از فواید و دلایل اهمیت بحث از الگو، رسیدن انسان از این طریق به راه نجات است؛ راه نجاتی که امروزه با سختی به دست می­آید؛ ولی با اقتدا به الگوی حسنه، به دست می­آید. امام صادق علیه السّلام فرمودند: «مَن تَبِعَنا نَجی، وَ مَن تَخَلّفً عَنّا هَلَکَ؛ هر کس از ما پیروی کند نجات می­یابد و هر کس از ما تخلّف کند و عقب بماند، هلاک می­شود».[۲]

امام علیه السلام در این روایت، «اهل بیت» را الگو، اسوه و مقتدای مسلمانان قرار داده­اند تا با اقتدا به آنان، راه خدا را بپویند و رضایت خدا را به دست آورند.

ابو حمزه ثمالی می­گوید :سعد بن عبد الملک ـ همو که از فرزندان عبد العزیز بن مروان بود و حضرت باقر علیه السلام وى را سعد الخیر مى­نامیدند ـ بر امام باقر علیه السلام وارد شد، در حالى که مانند زنان مى­گریست. حضرت فرمودند: اى سعد، چرا گریه مى­کنى؟ عرض کرد: چگونه گریه نکنم حال آنکه من از شجره (و تبارى) هستم که در قرآن لعنت شده است؟! حضرت به او فرمودند: «لَستَ مِنهُم، أنتَ أمَوِیٌّ مِنّا أهلَ البَیتِ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّه ِ عَزَّ وَ جَلَّ یَحکی عَن إبراهیمَ «فَمَن تَبِعَنی فَإِنَّهُ مِنّی»؟»؛ یعنی تو از این شجره نیستى؛ تو اموى­ای هستى که از ما خاندانى. مگر نشنیده­اى این سخن خداى عز و جل را که از قول ابراهیم فرموده: «پس هر که از من پیروى کند، او از من است»؟.[۳]

پس اگر می­خواهیم به راه نجات برسیم، نباید جای دوری برویم؛ جاهای دیگر، اگر ما را گمراه نکنند، نجات نمی­دهند. راه نجات، در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام است که با اقتدا کردن می­توانیم به این در، وارد شده و نجات یابیم.

۲.۲. «الگوی رفتاری»، رکن مهم تربیت

بحث الگو از این جهت نیز اهمیت دارد که  الگو گرفتن،  مهم­ترین رکن تربیت شخص است. شما اگر بخواهید کسی را تربیت نمایید، حتماً باید او را در معرض الگو قرار دهید تا رشد نماید. حالا الگوی او یا  رفتار خانواده است، یا رفتار دوستان و یا رفتار بزرگان. ساختمان وجودی انسان، به گونه‌ای است که تأثیر رفتار بر او، بسیار بیشتر از تأثیر گفتار است. مردم از راه چشم، بیش از گوش، امور را فرا می‌گیرند و تعلیم عملی، سودمندتر از تعلیم زبانی است.

امام صادق علیه‌السلام در این مورد می‌فرمایند: «کُونُوا دُعَاهَ النَّاسِ بِأَعْمَالِکُمْ وَ لَا تَکُونُوا دُعَاهً بِأَلْسِنَتِکُم؛ مردم را با رفتار خویش به حق دعوت کنید، نه با زبان خویش». [۴]

برای تأیید یک قرارداد و سند مهم، ابتدا باید انگشت خود را در محل و ظرف جوهر زد و آن را جوهری کرد، آنگاه پای یک قرارداد، انگشت زده و آن را تأیید کرد. یعنی تا انگشت خودش جوهری نشود، نمی‌تواند برگ کاغذ را جوهری کند. هندسه عالم هم همین است. ما اگر می­خواهیم فرزندانمان تربیت صحیح شوند، باید آنها را با الگوی صحیح آشنا کنیم. اگر می­خواهیم فرزندی نماز خوان شود، باید نماز خواندن خود ما را ببیند و یا الگویی نماز خوان به او معرفی کنیم. اگر می­خواهیم که امام حسینی بشود، باید هیأتی بودن و اخلاق حسینی داشتن ما را ببیند. خلاصه، دیدن الگو و الگو داشتن، برای فرزند، از تذکر دادن و نصیحت کردن خیلی اثرگذارتر است. در تربیت، الگو بودن ما برای فرزندان، بهتر از بلندگو بودن ما برای آنها است.

بنا بر این، پدران و مادرانی که دغدغه تربیت فرزندشان را دارند و نگران گمراهی و گرفتاری فرزندشان در دوران آخر الزمان­اند، باید طوری رفتار کنند که در این رفتار و سلوک خانوادگی، «خداباوری» پررنگ باشد و خود را نشان دهد. قرآن کریم، این اسوه­ها را برای تربیت ما و فرزندان مامعرفی کرده است و باید دل به قرآن کریم و اهل بیت داده و زندگی حضرات معصومین را الگو قرار دهیم.

۲.۳. «الگو»، عاملی برای تربیت انسان کامل و صالح

یکی دیگر از اهمیت­های بحث الگو این است که اگر کسی به الگوی مناسب و صالح  اقتدا کرد و در اعمال و رفتار تابع الگو شد، به سمت صالح شدن خود قدم برداشته است.

این الگو، جز معصوم کسی دیگر نمی­تواند باشد و اگر ما در تمام ابعاد زندگی تابع معصومین علیهم السلام باشیم، برای صالح شدن خود قدم برداشته­ایم.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله ـ در بیان جایگاه امامان علیهم السلام ـ فرمودند: «مَنِ اقْتَدى بِهِم هُدِیَ إلى صِرَاطٍ مُستَقِیم، لَمْ یَهِبِ اللّه ُ عزّ و جلّ مَحَبَّتهُم لِعَبدٍ إلاّ أدخَلَهُ اللّه ُ الجَنَّهَ؛ هر کس به آنان اقتدا کند، به راه راست رهنمون مى­شود؛ خداوند محبّت آنان را به کسى نبخشید مگر آنکه خود وارد بهشتش کرد».[۵]

زندگی، فقط خوردن و خوابیدن نیست. خوردن و خوابیدن، جنبه حیوانی انسان است. انسان، یک جنبه بسیار عالی دیگری دارد و آن، جنبه روحانی و ابدی اوست که انسان برای رسیدن به کمال در این جنبه نیاز به استاد دارد. به قول شاعر:

هر که گیرد پیشه­ای بی اوستا   /    ریشخندی شد به شهر و روستا

پیشه­های عادّی و ساده مانند نجّاری و بنّایی نیاز به استاد دارد؛ چگونه ممکن است که انسان زندگی پیچیده را بدون الگویی کامل به پیش ببرد؟ لذا انسان در زندگی نیاز به یک راهنما و الگوی رفتاری دارد و بدون آن الگو، موفّق نمی­شود. اگر کسی بخواهد بر پشت بامی قرار بگیرد، باید از نردبان و پلّه کمک بگیرد و برای رسیدن به پشت بام طبیعت و نزدیک شدن به خدای عالم، راهی نیست جز اینکه انسان به نردبان ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام  بچسبد.

روزی اهل مدینه دیدند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مدینه نیستند، دلواپس شدند؛ هرچه گشتند، حضرت را پیدا نکردند. یک نفر که جای پاها را خوب می­شناخت و دنبال می­کرد، ردّ پای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دنبال کرد. مردم فهمیدند که حضرت به بیرون مدینه رفته­اند. رفتند و پیغمبر را پیدا کردند. دیدند که جناب سلمان فارسی هم کنار پیامبر است. پرسیدند: «سلمان، تو کجا بودی؟ ما جای پای تو را ندیدیم؟» سلمان فارسی گفت: من جای پا برای خودم اختیار نکردم. هر جا که پیغمبر پا می­گذاشت، من هم همانجا پایم را می­گذاشتم.[۶] حاج میزا علی هسته­ای رحمه الله علیه می­گفت: «سلمان، پایش را جای پای پیغمبر می­گذاشت، خدا کند که ما هم، پایمان را جای پای پیغمبر بگذاریم، نه جای پای شیطان». امیر مؤمنان علیه السلام که در بیابان قدم بر می‌داشتند، سلمان جای پای علی بن ابی‌طالب می‌گذاشت؛ وقتی که از وی سؤال کردند، گفت: حتی من می‌خواهم در راه رفتن هم از علی تبعیت کنم.

کسی که حتی  در راه رفتن، از الگو تبعیت می‌کند، مطمئناً در عقاید و اعتقادات به طریق اَولی اینچنین است. سلمان اگر کامل شد، اگر صالح شد،به این جهت بود که به الگوی کامل اقتدا کرد و زندگی و مشی خود را با آن الگو تنظیم نمود.

بله، ما اگر بخواهیم صالح و کامل شویم، راهش این است که دنباله­رو اهل بیت علیهم السلام باشیم و ایشان را الگوی زندگی و بندگی خودمان قرار دهیم.

۳. ابعاد الگو

اهمیت بحث الگو بیان شد. الگوگیری به معنای تبعیت از نمونۀ عینی و مشهودِ یک فکر و عمل در ابعاد گوناگون برای رسیدن به کمال است. باید توجه کرد که اگر کسی را الگو قرار دادیم، باید هم فکر او را الگو قرار بدهیم و هم عمل او را. اگر کسی به موفقیت­هایی دست پیدا کرده، با فکر دقیق و خوب و با پشتکار و جدیت و تلاشش به آن رسیده است. اگر ما امیر مؤمنان علیه السلام را به عنوان اسوه حسنه، الگوی خود قرار دادیم، باید ببینیم فکر آن حضرت و عمل آن حضرت چگونه بوده است؟ رفتار آن حضرت با همسر و  فرزندان و اطرافیان و مردم چطور بوده است؟ وقتی به این مسائل علم پیدا کردیم، در زندگی پیاده کنیم. نمی­شود که دم از علی علیه السلام بزنیم، ولی در فکر و عمل او را الگو قرار ندهیم! وقتی در مدینه به خانه حضرت هجوم بردند، جناب سلمان و ابوذر و مقداد منتظر اشاره چشم امیر مؤمنان بودند. آنقدر هم در  فکر و هم در عمل، خود را با الگوی کامل تنظیم کرده بودند که منتظر اشاره حضرت بودند. اما کسانی هم بودند که دست بر شمشیر بردند و کاری هم از پیش نبردند! حالا ببینید چه کسی با امیر مؤمنان تا آخر باقی ماند و در همان مسیر بود؟ پاسخ روشن است: همان کسانی که هم در فکر و هم در عمل تابع علی علیه السلام بودند، نه کسانی که فقط در گفتار، خود را تابع حضرت میدیدند.

لذا آنچه مهم است این است که باید هم از لحاظ تفکر و اندیشه الگو گرفت و هم از لحاظ عمل و رفتار؛ و این دو، دو  رکن مهم  الگو گیری است.

۴. ویژگی­‌های الگو

۴.۱. ویژگی‌­های اختصاصی

به این نکته باید توجه داشت که بخشی از زندگی معصوم، قابل تعمیم نیست و نمی­شود گفت که دیگران هم مثل امام رفتار کنند؛ چون خودشان فرموده­اند که این کار، مخصوص من است و از دیگران برنمی­آید. امیر مؤمنان علیه السلام می­فرمایند: «أَلَا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ وَ یَسْتَضِی‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَی مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ أَلَا وَ إِنَّکُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَی ذَلِکَ؛ آگاه باش! هر پیروی را امامی است که از او پیروی می­کند و از نور دانشش روشنی می­گیرد. آگاه باش! امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضایت داده است. بدانید که شما توانایی چنین کاری را ندارید».[۷]

پس این یک بخشی از زندگی ائمه علیهم السلام است، مثل غذا خوردن حضرت، لباس پوشیدن حضرت و … . عثمان بن حنیف و سهل بن حنیف دو برادرند از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله که بعد از پیامبر هم در رکاب امیر مؤمنان بودند. عثمان بن حنیف، انسان بسیار متدیّن و مؤمن و خیلی علاقه­مند به اهل بیت و امیر مؤمنان علیه السلام است. او کسی است که در جنگ جمل اُولی وقتی به بصره حمله شد، شجاعانه در مقابل سپاه عایشه دفاع کرد و و وقتی امیر مؤمنان به منطقه ذی­قار رسیدند، او را تشویق کردند. نوشته­اند که عثمان بن حنیف سر سفره یکی از ثروتمندان بصره حاضر شده بود؛ سفره­ای که فقیری بر سر آن حضور نداشت. حضرت یک نامه­ای برایش نوشتند و تذکر دادند که دیگر این کار تکرار نشود. بعد فرمودند: عثمان بن حنیف، نمی­خواهم مثل من زندگی کنید؛ شما قادر بر این کار نیستید؛ زندگی من، مخصوص خودم است. از شما نمی­خواهم مثل من لباس بپوشید، مثل من غذا بخورید و زندگی مانند من داشته باشید. شما همانی که زندگی عمومی مردم است داشته باشید. حضرت علی علیه السلام، حتی از فرزندان خودشان هم نخواسته بودند که مثل پدر زندگی کنند.

شخصی می­گوید: نزدیک افطار بود، در خانه حضرت امیرالمؤمنین ماندم تا افطار شد. فرمودند: بنشین سر سفره و با حسن و حسینم افطار کن. سفره­ای افتاد و نشستم؛ غذایی آوردند میان سفره؛ گفتم: یا امیرالمؤمنین، شما افطار نمی­کنید؟ فرمود: تو با ایشان افطار کن، کاری نداشته باش. بعد می­گوید: دیدم یک کیسه آوردند که مُهر و موم شده بود. با خودم گفتم لابد چیز مهمی در آن است که آن را مهر و موم کرده­اند. وقتی مهر و موم را باز کردند، دیدم نان خشکِ سخت و غیر قابل خوردنی در کیسه است. گفتم این که دیگر مهر و موم کردن ندارد، چون کسی از این نان­ها بر نمی­دارد! فرمودند: ممکن است فرزندانم نان­ها را بردارند و آنها را روغن بزنند و مثلاً موادی به آن بیفزایند. من، این­چنین زندگی می­کنم. [۸] حتی از امام حسن و امام حسین علیهما السلام نیز  نخواسته بودند که مثل ایشان رفتار کنند. این، بخش خصوصی است که ما هم مُلزَم به تبعیت از آن نیستیم.

آن حضرت در خطبه ۲۰۹ نهج البلاغه به عاصم بن زیاد فرموده­اند که این بخش را خدا فقط بر ائمه حق واجب نموده است، تا فقر و تهی­دستی، فقیران را از پای درنیاورد. اما در موارد عمومی، برای اینکه به ما الگو بدهند فرمودند: در تلاش و کوشش نسبت به دین و در پاک­دامنی از ما الگو بگیرید.[۹] در واقع، امام علیه السلام الگوی عملی را برای ما بیان نمودند.

۴.۲. ویژگی­‌های عمومی

بخش عمده­ای از زندگی امیر مؤمنان علی علیه السلام ، قابل تعمیم و در همه زمان­ها قابل اجرا است.

البته و صد البته که به قول علما باید تنقیح مناط شود؛ به زبان ساده یعنی باید اصل الگو بودن امیر مؤمنان و اهل بیت علیهم السلام گرفته شود. ما باید کارها و سیره ایشان را الگو قرار دهیم، نه اینکه عیناً همان کارها را انجام دهیم. یکی می­گفت: اگر می­خواهید مثل اهل بیت زندگی کنید، پس سوار ماشین نشوید؛ چون در زمان ائمه که ماشین نبوده. الآن هم با شتر به این طرف و آن طرف بروید!! خیر، اینگونه تبعیت کردن را قبول نداریم. یا مثلاً خیال کنیم که تبعیت از رسول الله و امیرالمومنین این است که در ۹ سالگی دخترمان را شوهر بدهیم. یا به تأسی از حضرت فاطمه سلام الله علیها که همسرشان را «امیرالمؤمنین» صدا می­زدند، خانم­ها همسرشان را امیرالمومنین صدا کنند. نه؛ باید احترام به همسر را یاد گرفت. باید زمان را در نظر بگیریم و با احتساب زمانه، حضرات را الگو قرار بدهیم.

سفیان ثوری در مسجد الحرام نشسته بود که چشمش به امام صادق علیه السلام افتاد و دید که امام، لباسی زیبا و گران‌قیمت به تن دارند. با خودش گفت: «الآن می‌روم از او ایراد می‌گیرم و سرزنشش می‌کنم». خودش را به امام رساند و گفت:« ای پسر رسول خدا، به خدا سوگند که رسول الله و علی و هیچ کدام از پدرانت لباس‌های این چنینی نپوشیده‌اند!» امام صادق علیه السلام فرمودند: «رسول الله صلی الله علیه و آله در زمانی زندگی می‌کرد که بیشتر مردم، تنگ­دست و فقیر بودند. ایشان هم مناسب با همان اوضاع، لباس می‌پوشید؛ ولی امروز، اوضاع به گونه‌ای دیگر است؛ نعمت، فراوان است و عموم مردم در رفاه هستند. در چنین روزگاری، خوبان و پرهیزگاران برای بهره‌مندی از نعمت‌های پروردگار، از همه سزاوار ترند. آن­گاه این آیه را تلاوت فرمودند: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَهَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ؛ ای رسول ما، بگو چه کسی زینت و روزی‌های پاکیزه را که خداوند در اختیار بندگانش قرار داده، حرام کرده است؟ (سوره اعراف، آیه۳۲). سپس فرمودند: «گذشته از این، من این لباس گران­بهایی را که تو می‌بینی، برای مردم پوشیده­ام ولی زیر آن، لباسی زبر، خشن و ارزان به تن دارم.

امام، لباس گران­بهایشان را کنار زده و جامه خشن و زبری را که در زیر آن لباس نرم به تن داشتند، به سفیان ثوری نشان دادند. سپس برای افشای چهره حقیقی سفیان، لباس خشن و ارزان او را کنار زده و لباس نرم و لطیفی را که در زیر پوشیده بود، نشانش داده و فرمودند: «تو این لباس خشن را برای فریب مردم پوشیده‌ای و لباس نرم و لطیف را که برایت خوشایند است، زیر آن پوشیده‌ای».[۱۰]
حمّاد بن عثمان می­گوید: در حضور امام صادق علیه السلام بودم که مردی به حضرت گفت: خداوند شما را اصلاح کند! شما می­گویید که علی بن ابی­طالب علیه السلام لباس زبر و خشن می‌پوشید و جامه­اش چهار درهم بیشتر قیمت نداشت، در حالی که بر تن شما لباس نو می­بینم. حضرت به او پاسخ دادند: علی بن ابی­طالب علیه السلام در زمانی چنان لباس­های خشنی می­پوشید که کار زشتی به حساب نمی­آمد و چنان لباسی را اگر کسی در این روزگار بپوشد لباس شهرت پوشیده است. پس بهترین لباس هر دوران، لباس مردم همان دوران است جز این که قائم ما اهل بیت، حضرت مهدی علیه السلام هنگامی که قیام کند، جامه­ای مانند جامه علی می­پوشد و سیره و رفتارش همانند سیره و رفتار آن حضرت است.[۱۱]

ما نیز باید اهل بیت علیهم السلام را الگوی خود قرار دهیم.

۵. عمل به قرآن کریم، سیرۀ امیرمؤمنان علیه السلام

باید امیر مؤمنان را الگوی خود در تمام امور زندگی قرار دهیم. به یک نمونه از رفتارهای حضرت توجه کنید تا ما نیز بتوانیم ایشان را در این رفتار الگوی خود قرار دهیم. یکی از بزرگ­ترین سیره­هایی که باید از مولا یاد بگیریم و بسیار متناسب با ماه مبارک رمضان ماه نزول قرآن است، قرآن خواندن و عمل به قرآن است.

علی علیه السلام هم خود، به دستورات قرآن عمل می­کرد و هم از مردم می­خواست تا به دستورات روح­بخش و عالی این کتاب آسمانی عمل نمایند.  چنانچه تاریخ شاهد است که حضرت در مواقع گوناگون، چه در مدینه و چه در کوفه، در سخنان، خطبه­ها، نامه­ها، بیانات و سفارش­ها، بر این سیره فراوان تکیه می­فرموده است.

امام در توصیه و سفارشی که پس از ضربت خوردن، به امام حسن و امام حسین علیهما السلام داشتند، بر این امر تکیه کرده و به آنان چنین فرمودند: «وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ لَا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ؛ خدا را، خدا را، درباره قرآن! مبادا دیگران در عمل کردن به دستوراتش از شما پیشی گیرند».[۱۲]

قرآن خواندن، عمل به دستورات قرآن و قرآن آموزی اینقدر اهمیت دارد که روایت شده:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: کسی که قرآن را بیاموزد و به آن عمل نکند، خدا او را در روز قیامت کور محشور می­کند؛ می­گوید: خدایا به چه سبب مرا کور محشور کردی در حالی که من بینا بودم؟ می­فرماید: چنانچه شما آیات ما را خواندید و آنها را به فراموشی سپردید و به آن عمل نکردید.[۱۳]

از عبد اللَّه بن مسعود نقل شده که محکم­ترین آیات قرآن مجید را آیات «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ»[۱۴] می­دانسته و از آن تعبیر به «جامعه» مى­کرده است.[۱۵] به­راستى ایمان عمیق به محتواى این آیات کافى است که انسان را در مسیر حق قرار دهد و از هر گونه شر و فساد بازدارد؛ لذا در حدیثى آمده که مردى خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: عَلِّمنِى مِمَّا عَلَّمَکَ اللَّهُ؛ از آنچه خداوند به تو تعلیم داده، به من بیاموز. پیغمبر اکرم او را به مردى از یارانش سپرد، تا قرآن به او تعلیم کند و او سوره «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ» را تا به آخر به او تعلیم داد. آن مرد از جا برخاست و گفت: همین، مرا کافى است (و در روایت دیگرى آمده تکفینى هذه الایه: همین یک آیه مرا کفایت مى کند). پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: او را به حال خود بگذار که مرد فقیهى شد! (و طبق روایتى فرمود رجع فقیها: او فقیه شد و بازگشت!) [۱۶]دلیل آن هم روشن است؛ زیرا کسى که مى­داند که اعمال ما حتى به اندازه یک ذره یا یک دانه خردل مورد محاسبه قرار مى­گیرد، امروز به حساب خود مشغول مى­شود. و این بزرگترین اثر تربیتى روى او دارد.

اگر قرآن بیاموزیم و به آن عمل کنیم، طبق فرموده رسول الله، عالم و فقیه می­شویم.

احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، یک قاری قرآن را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند. روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست به کجا رفته! پس از جست و جوی زیاد، او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ او که جرأت نمی‌کرد جواب بدهد، فقط می‌گفت: من دیگر قرآن نمی‌خوانم. گفتند: اگر حقوق شما کم است، دو برابر این مبلغ را به تو می‌دهیم! گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی‌پذیرم. گفتند: دست از تو بر نمی‌داریم تا دلیل این مسئله روشن شود. گفت: چند شب قبل، صاحب قبر احمد بن طولون به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می‌خوانی؟ گفتم: مرا این جا آورده‌اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد. گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی‌رسد، بلکه هر آیه­ای که می‌خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می‌شود؛ به من می­گویند: می‌شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نمی‌کردی؟ بنا بر این مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی­تقوا معاف کنید.

بیایید در این شب عزیز به خودمان و امیرالمؤمنین علیه السلام و قرآن کریم قول بدهیم که به امیرالمؤمنین تأسّی کنیم و قرآن خواندن را  در زندگی خود قرار دهیم. (می­توانیم پشت فرمان ماشین در ترافیک، یا در صف نان و بانک و … و هر زمانی که وقتمان تلف می­شود، از وقت استفاده کنیم یا با گوشی تلفن همراه چند آیه ای از قرآن بخوانیم)

۶. ذکر مصیبت

فدای آقایی که خودش قرآن ناطق بود و هنگام ضربت خوردن هم بعد از کلام معروفشان که فرمودند فزت و رب الکعبه آیه ی ۵۵ سوره‌ی طه را تلاوت فرمودند: «مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرى؛ از این [زمین‏] شما را آفریده‌‏ایم، در آن شما را باز مى‏‌گردانیم و بار دیگر شما را از آن بیرون مى‌‏آوریم». اینجا بود که جبرئیل در عرش صدا زد : «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْکَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَى وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَهُ الْوُثْقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ الْوَصِیُّ الْمُجْتَبَى قُتِلَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى قُتِلَ وَ اللَّهِ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِیَاء»

اَلا لعنهُ الله علی القوم الظالمین

 

منابع:

[۱] بحار الأنوار، ج‏۴۳، ص ۳۱۲ – ۳۱۰ .

[۲] امالی صدوق، ص ۲۵۲.

[۳] الاختصاص ، ص ۸۵. (آیه: سوره ابراهیم، آیه ۳۶).

[۴] سفینه البحار، ج ۲، ص ۲۷۸.

[۵] أمالی صدوق، ص ۲۲.

[۶] بدیع الحکمه از مواعظ آیت الله مجتهدی تهرانی.

[۷] نهج البلاغه، نامه ۴۵.

[۸] داستان­هایی از زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام (سجاد خسروی).

[۹] نهج البلاغه، نامه ۴۵.

[۱۰] کافی، ج۶، ص ۴۴۲.

[۱۱] بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۳۳۶.

[۱۲] نهج البلاغه، نامه ۴۷.

[۱۳] عقاب الاعمال، ص ۲۸۶؛ (آیه: سوره طه، آیات ۱۲۵و ۱۲۶).

[۱۴] سوره زلزال، آیات ۷ و ۸.

[۱۵] نورالثقلین، ج۵، ص ۶۵۰.

[۱۶] پیام قرآن، ج۸، ص ۱۰۰؛ به نقل از تفسیر روح البیان، ج ۱۰، ص ۴۹۵.

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *