معراج پیامبر؛ چگونگی، اهمیت و شبهات
۱۴۰۱-۰۱-۱۲ ۱۴۰۲-۰۶-۱۹ ۱۴:۱۷معراج پیامبر؛ چگونگی، اهمیت و شبهات

معراج پیامبر؛ چگونگی، اهمیت و شبهات
بسم الله الرحمن الرحیم
۱. چگونگی معراج رسولالله صلوات الله علیه
امروز روز هفدهم ماه رمضان، سالروز معراج نبی مکرم اسلام است. بنابر آیات قرآن و احادیث متواتر شیعه و اهل سنت، پیامبر در مدت پیامبری خود بارها به معراج رفتند که مهمترین آنها در روز هفدهم رمضان سالهای پایانی حضور پیامبر در مکۀ مکرمه بود. در روایتی، معراج پیامبر بهصورت کامل از زبان خود پیامبر بیان شده است. اگر میخواهید امروز با کلام حضرت رسول مکرم اسلام همراه شویم و این سفر عجیب و فوقالعاده را مرور کنیم، هدیه محضر مقدس و منور ختمی مرتبت محمد بن عبدالله صلوات بلندی عنایت کنید.
پیامبر (صلوات الله علیه) فرمود من در مکه بودم که جبرائیل نزد من آمد و گفت: «ای محمد، برخیز». برخاستم و کنار در رفتم. ناگاه جبرائیل و میکائیل و اسرافیل را در آنجا دیدم. جبرائیل، مرکبی به نام «براق» نزد من آورد و به من گفت: «سوار شو».
عجب مسافرت عجیبی. سه فرشتۀ بزرگ الهی آمدهاند بدرقه! وسیلۀ سفر براق! مقصد سفر عرش الهی! اگر بندۀ خدا شدی مسافرتت هم مسافرت ویژه خواهد شد!
پیامبر میفرماید بر براق سوار شدم و از مکه بیرون رفتم. به بیتالمقدس رسیدم. هنگامی که به بیتالمقدس رسیدم، فرشتگان و پیامبران از آسمان به زمین، نزد من فرود آمدند و مرا به داشتن مقام و منزلت ارجمند در پیشگاه خداوند مژده دادند. آنگاه در بیتالمقدس نماز خواندم و پیامبران به من اقتدا کردند. پس از آن، جبرائیل دستم را گرفت و مرا بالای مقام صخره برد و بر روی آن نشاند. ناگاه ماجرای معراج را پیش خود دیدم که مانند آن را در شکوه و جلال، هرگز ندیده بودم. از آنجا به آسمان اول، آسمان دنیا، صعود کردم. آنان به من سلام میکردند.
سپس جبرائیل مرا به آسمان ششم برد. در آنجا، انبوه آفریدگان و کروبیان (مجردات و فرشتگان و ارواح) را دیدم. سپس همراه جبرائیل به آسمان هفتم صعود کردم. در آنجا با آفریدگان خدا و فرشتگان بسیاری دیدار کردم.
در این سفر پیامبراکرم دو سیر داشتند: یکی سیر زمینی که از مکه به مسجدالاقصی رفتند و دیگری سیر آسمانی که از مسجدالاقصی به آسمانها عروج کردند و تمام اینها در یک شب انجام شد.
سیر آسمانی حضرت از مسجدالاقصی شروع شد. پیامبر در آسمان اول آدم ابوالبشر را دید، آنگاه فرشتگان دسته دسته به استقبال آمده و به پیامبر خوش آمد گفتند و با روی خندان بر آن حضرت سلام کرده و تهنیت و تبریک گفتند. یکی از فرشتههایی که پیامبر در این آسمان دیدند و با او سخن گفتند عزرائیل است. وقایع بسیار جالب و درسآموزی در اینجا هست که وقت آن نیست وگرنه بیان میکردیم. وی سپس به آسمان دوم صعود کرد و آنجا با حضرتیحیی و حضرتعیسی دیدار کرد. پس از آن در آسمان سوم با یوسف، در آسمان چهارم با حضرت ادریس، در آسمان پنجم با هارون بن عمران و در آسمان ششم با موسی بن عمران ملاقات کرد. پیامبر (صلوات الله علیه) در آسمان هفتم به جایی رسید که جبرائیل از رسیدن به آن مقام عاجز بود. او به پیامبر گفت: «من اجازۀ ورود به این مکان را ندارم و اگر به اندازۀ سر انگشتی نزدیکتر شوم بال و پرم خواهد سوخت.» آنگاه حضرتمحمد(صلوات الله علیه) در آن جهان سراسر نور و روشنایی، به اوج شهود باطنی و قرب الی الله و مقام «قاب قوسین أو أدنی» رسید. در اینجا گفتوگویی میان پیامبر و خدا، شکل گرفت که با عنوان حدیث معراج شهرت یافته است.
پیامبر در بازگشت نیز در بیتالمقدس فرود آمد و راه مکه را در پیش گرفت و پیش از طلوع فجر به خانه امهانی رسید. او برای اولین بار، راز خود را به وی گفت و در روز همان شب، در مجامع و محافل قریش پرده از رازش برداشت.
واقعۀ معراج از نظر قریش امر محالی بود. آنان پیامبر (صلوات الله علیه) را تکذیب کردند و گفتند: در مکه کسانی هستند که بیتالمقدس را دیدهاند و از او خواستند کیفیت ساختمان آن را تشریح کند. پیامبر ویژگیهای ساختمان بیتالمقدس را بیان کرد. سپس از او خواستند تا برای اثبات صدق گفتارش، از کاروان قریش برایشان خبر دهد. پیامبر گفت که آنها را در تنعیم دیده است که شتر خاکستری رنگی پیشاپیش آنان حرکت میکرده و کجاوهای روی آن بوده است. او همچنین خبر داد که اکنون کاروان وارد شهر مکه میشود. چیزی نگذشت که کاروان وارد شهر شد و ابوسفیان و مسافران، گزارش آن حضرت را تصدیق کردند.
۲. اهمیت معراج
۲.۱. معراج بزرگترین اتفاق زندگی بشریت
معراج پیامبر (صلوات الله علیه) مهمترین اتفاق زندگی بشر بود. این که بشری بتواند از عالم دنیا گذر کرده و بعد از گذر از آسمانهای هفتگانه به عرض الهی و مقام قرب الهی برسد و تا جایی بالا برود که دیگر جبرائیل پر بریزد و به تعبیر قرآن «قاب قوسین او ادنی»
مرحوم شیخطوسى در امالى از ابن عباس، از پیامبر اسلام (صلوات الله علیه) نقل مىکند: «لما عرج بى الى السماء دنوت من ربى عز و جل حتى کان بینى و بینه قاب قوسین او ادنى: هنگامى که به آسمان معراج کردم آن چنان به ساحت قدس پروردگارم نزدیک شدم که میان من و او فاصله قوسین یا کمتر بود.»
این اتفاق بینظیری است که انسان به مقامی برسد که از آن برای مخلوقی نزدیکتر امکان نداشته باشد. به تعبیر عرفا معراج پیامبر نقطۀ وصل قوص نزول به قوص صعود بود.
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
فقط یک نفر در عالم وجود به این مقام رسید و آن پیامبراکرم بود و یک واقعه محل و محمل این اتفاق بزرگ عالم بشریت بود و آن معراج بود.
من خودم را عرض میکنم، نمیتوانم این مقام را بفهمم. چقدر این مقام بالاست. از عالم دنیا جدا شوی، عرض خواهیم کرد، با این جسم بالا بروی. مقام قرب الهی را در حد امکان درک کنی و برگردی! من فقط میگویم امیدوارم پای این منبرها کسانی باشند این مطالب را با قلبشان درک کنند. اما با این که این مقام را درک نمیکنم، ولی خدا را شکر میکنم جزو امت این پیامبر هستم و این افتخار نصیب پیامبر ما شده که برود در عرش الهی همسخن خدا شود. خدا را شکر میکنم که سر سفرۀ روایات اهلبیت، این واقعۀ عظیم را تحلیل میکنم که آنها دربهای شهر علم پیامبر هستند. خودم را عرض میکنم با این که توان درک آن مقام والا را ندارم، اما طمع میکنم که گوشهای از این امر بزرگ را بفهمم.
آب دریا را اگر نتوان کشید پس به قدر معرفت باید چشید
آری نمیتوانیم آن را بهصورت تفصیل درک کنیم، ولی میتوانیم در حد و اندازۀ خودمان بهصورت اجمالی آن را بفهمیم. حال عزیزان اگر میخواهید به مقامات معنوی برسید و اگر میخواهید در مقام قرب الهی پیش بروید با بنده همراه باشید تا در ادامۀ سخن خدمت شما چگونگی این قرب الی الله را عرض کنم.
۲.۲. معراج مخصوص پیامبر است
عزیزان بحث معراج شاید برای پیروان ادیان دیگر نیز مهم باشد، دربارۀ پیامبرهای دیگر هم داریم که مثلاً به ابراهیم ملکوت آسمان و زمین را نشان دادند: «وَکَذَٰلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ» اما این که کسی برود عرش الهی آنجا با خدا همسخن شود را جز برای پیامبراکرم (صلوات الله علیه) نداریم. قمی در تفسیر خود از پدرش، از ابن ابی عمیر، از هشام بن سالم، از امامصادق (علیهالسلام) روایت کرده که فرمود : «جبرائیل و میکائیل و اسرافیل براق را برای رسول خدا (صلوات الله علیه) آوردند، یکی مهار آن را گرفت و دیگری رکابش را و سومی جامۀ رسول خدا (صلوات الله علیه) را در هنگام سوارشدن مرتب کرد. در این موقع براق بنای چموشی گذاشت که جبرائیل او را لطمهای زد و گفت: «آرام باش ای براق، قبل از این پیغمبر، هیچ پیغمبری سوار تو نشده و بعد از این هم کسی همانند او، سوارت نخواهد شد.» آنگاه اضافه فرمود که براق بعد از لطمه، آرام شد و او را مقداری که خیلی زیاد هم نبود بالا برد در حالی که جبرائیل هم همراهش بود و آیات خدایی را از آسمان و زمین به وی نشان میداد.
امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: «هنگامی که پیامبراکرم (صلوات الله علیه) به معراج رفتند، به مکانی رسیدند که دیگر جبرائیل ایشان را همراهی نکرد و او را تنها گذاشت. پیامبر سؤال کردند ای جبرائیل! آیا مرا در این حال تنها میگذاری؟!» جبرائیل در پاسخ گفت: «به خدا قسم به مکانی قدم نهادی که هنوز پای هیچ بشری قبل از تو بدانجا نرسیده است!»
خوش به حال ما و شما عزیزان که امت همچنین پیامبری هستیم. افتخار کنیم به چنین پیامبری که فخر عالم و آدم هستند، حلقۀ اتصال عالم مخلوقات با خدای عالم. حیف نیست ما که امت این پیامبر هستیم دربارۀ این مقام ملکوتی و بسیار عظیم معراج پیامبر یا اطلاعاتی نداشته باشیم یا اگر داریم ناقص باشد؟ یا از همه مهمتر از این مقام بسیار والای پیامبر در گفتوگوهای خود یادی نکنیم. حداقل کاری که میتوانیم بکنیم این است که به یاد و محبت ایشان، بر وجود مقدس و قدسی ایشان زیاد صلوات بفرستیم که گوهر وجودی ما به این صلواتها نورانی میشود. محضر مقدسش صلوات بفرستید. که صلوات بر چنین پیامبری با این مقامات لذت بیشتری دارد و برای ما نیز تبعیت از اینچنین پیامبری شیرینتر است. پس عزیزان اگر میخواهید فرزندانتان و اولاً خودتان در مقام تبعیت از فرامین رسولالله تبعتر باشید این مقامات را از ایشان بشنوید و کیف کنید که اثر شنیدن این بزرگی و مقام تبعیت است، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
۲.۳. معراج نشانۀ شیعه است
اجازه بدهید دربارۀ معراج و اهمیت شنیدن این مباحث بیپردهتر و راحتتر سخن بگویم. این اعتقاد به معراج پیامبر به تعبیر ائمۀ اطهار از از نشانههای شیعه است و شیعه اگر شیعه است باید به آن اعتقاد داشته باشد.
امامصادق (علیهالسلام) میفرماید: «مَنْ أَنْکَرَ ثَلاَثَهَ أَشْیاءَ فَلَیسَ مِنْ شِیعَتِنَا اَلْمِعْرَاجَ وَ اَلْمُسَاءَلَهَ فِی اَلْقَبْرِ وَ اَلشَّفَاعَهَ: کسی که به این سه چیز اعتقاد نداشته باشد از شیعیان ما نیست: اولین چیز اعتقاد به معراج است.»
قضیۀ معراج برای اندیشمندان اسلامی از چنان روشنی و قطعیتی برخوردار است که علامه مجلسی بعد از بیان احادیث معراج میگوید: «معراج از ضروریات دین محسوب و منکر آن بهعنوان کافر شناخته میشود. برخی از دانشمندان بزرگ شیعه بالاتر از این فرمودهاند: «اقرار به معراج پیامبر اعظم (صلوات الله علیه) و سفر به عوالم دیگر، از ویژگیهای مذهب امامیه است.»
ما شیعیان به برکت وجود اهلبیت (علیهم السلام) در این گونه مسائل دستمان پر و معارفمان در حد عالی است و کمتر شیعهای میتوانید پیدا کنید که به معراج اعتقاد نداشته باشد. بگذریم از این که امروز عدهای پیدا شدهاند و هرچیزی که به عقلشان نمیرسد را منکر میشوند و هرچیزی که با حسشان درکشدنی نباشد انکار میکنند.
یکی از دوستان تعریف میکرد که زمانی توی دانشگاه تدریس میکردم. جوانکی از اینها که تازه به دوران علم و دانش رسیدهاند و گمان میکنند که همه چیز باید با خطکش علم آنها صاف باشد، آمد پیش من و میگفت: «دین ما تحریف شده!» گفتم چطور؟ گفت: «حرفهایی در دین هست که علمی نیست. با عقل جور در نمیآید!» عجیب است خودشان را عقل کل میدانند و عقل ناقص خودشان را معیار سنجش همه چیز، گفتم: «کدام معارف دین را شما مخالف عقل دیدهاید؟» گفت: «معراج پیامبر! اصلاً عقلانی نیست!» گفتم چرا؟ گفت: «چطور ممکن است یک نفر از عالم دنیا خارج شود، برود این همه چیز را توی آسمانها ببیند و برگردد؟ اصلا امکان ندارد! آن هم در زمانی به این کوتاهی که در روایت داریم پیامبر رفتند به معراج و برگشتند، پایشان به کوزۀ آبی که خورده بود هنوز در حال ریختن بود! این حرفها با عقل جور در نمیآید.»
ممکن است برخی از بین ما هم این سؤال برایشان پیش بیاید و بگویند واقعاً چطور میشود که چنین اتفاقی بیفتد و رسولالله به مسجدالاقصی و سپس به آسمانها بروند و برگردند و هنوز آب کوزه تمام نشده باشد؟ نه اینکه قبول نکنند؛ چون روایت است میپذیرند، ولی برایشان سؤال است و میخواهند جوابش را بدانند. به همین دلیل عرض میکنم که باید ادامۀ مطلب را خدمتتان عرض کنم. به شرط و برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
۳. شبهات معراج
۳.۱. شبهۀ زمان معراج
در جواب باید عرض کنم که اولاً این روایت است و این روایت اتفاقاً صحیحالسند و از لوازم شیعه بودن هم هست. اما اگر کسی این سؤال را از شما کرد و گفت چطور میشود که پیامبر به معراج بروند و بیاییند و هنوز آب کوزه تمام نشده باشد در جواب بگویید: «آدمی که هنوز قوانین آسمان مادی این دنیا را کشف نکرده چطور میخواهد دربارۀ آسمانهای دیگر نظر بدهد؟» این بد نیست که کسی سؤال کند، بد این است که تا وقتی که نفهمیدند آن را انکار میکنند؟ شما هنوز از تعداد کهکشانهای آسمان اول خبر ندارید! شما هنوز از قوانین سیاهچالهها که مال همین آسمان اول است بیخبرید. شما که هنوز ملیاردها مجهول دربارۀ این دنیا دارید چگونه میخواهید دربارۀ قوانین عالم معنا سخن بگویید؟ علم این را بگذارید برای اهلش.
اتفاقاً جرقۀ نظریۀ نسبیت انیشتین در ذهن او بعد از شنیدن همین روایت زده میشود و الان این نظریه اثبات علمی شده است که زمان امری نسبی است و دانشمندان علم فیزیک آن را پذیرفتهاند و اثبات آن هم سخت نیست و با فرمول سادۀ محاسبۀ سرعت میشود آن را اثبات کرد. اما در این نسبی بودن مثالی میزنم، برای فهم راحتتر مسئلۀ نسبی بودن زمان که معروف است. شما هم راحت میتواید امتحان کنید. فرض کنید انگشت سبابۀ دست راستتان را در آب داغ بیشتر از هشتاد درجه و انگشت سبابۀ دست چپتان را در آب یخ دوسه درجه چند دقیقه نگه دارید بعد از چند دقیقه، لیوان بزرگی آب حدوداً چهل درجه را بگذارید و هر دو انگشتتان را در آن فرو ببرید. انگشتان دست راست که در آب داغ بود احساس میکند این آب سرد است و انگشت دست چپ که در آب سرد بود احساس میکند این آب داغ است. در صورتی که شما میدانید دمای آب ثابت است اما سرد بودن و داغ بودن برای دست ما نسبی است.
از این مثال بهصورتی بسیار ساده نسبی بودن زمان را میتوان فهمید. البته در این مقام اثبات دقیق و علمی این مسئله نمیگنجد. فقط بدانیم که اگر شبههای از دین به ما رسید، سریع دین را رد نکنیم. با کارشناسان دینی مطرح کنیم و جواب بگیریم. مثلاً یکی از مطمئنترین راهکارها مرکز پاسخگویی به شبهات دینی با شماره تلفن ۰۹۶۴۰۰ است. جواب شبهات را بهراحتی و سرعت و دقت و از طریق راههای ارتباطی مختلف میدهند.
۳.۲. شبهۀ معراج جسمانی
یکی دیگر از شبهات و بیشترین اشکالی که در ذهن این افراد آمده است دربارۀ معراج جسمانی پیامبراکرم است. این که گفته شده است که اعتقاد به معراج از نشانههای شیعه است، منظور اعتقاد به جسمانیبودن معراج پیامبر است وگرنه معراج بهعنوان یک اصل قرآنی مورد قبول تمامی مذاهب اسلامی است. آنها بهخاطر نداشتن علوم اهلبیت (علیهم السلام) و این که خواستهاند با عقل ناقص خود معراج را تحلیل کنند، گفتهاند که معراج پیامبر روحانی بوده است و جسم پیامبر در خانۀ خود بوده و روحش به آسمانها رفته. برخی دیگر از اهل سنت پا را فراتر گذاشتهاند و گفتهاند پیامبر در خواب به معراج رفته! این دیگر پایینآوردن ارزش و مقام معراج پیامبر است. آنها چون نتوانستهاند حرکت جسم در عالم دنیا از مکه به مسجدالاقصی را بفهمند و از آنجا به آسمان هفتم و عرش الهی! گفتهاند معراج در خواب بوده است. بهنظرم میرسد آنها قیاس به نفس کردهاند. خودشان را دیدهاند که نمیتوانند این کار را بکنند، گفتهاند پس نمیشود. اما به قول شاعر: «کار خوبان را قیاس از خود مگیر» پیامبر را با خودشان مقایسه کردهاند.
متأسفانه در اهل سنت چون خودشان اهل کشف و شهود معنویت و عالم معنا نبودهاند پیامبر و امامان را پایین آوردهاند و حرفهای سخیفی دربارۀ آنها زدهاند. اما در شیعه آنقدر مسائل عرفانی و معنوی زیاد است که بهراحتی میتوان این مباحث را قبول کرد. دربارۀ امامعلی (علیهالسلام) داریم که چهل نفر نزد پیامبر آمدند و گفتند علی دیشب میهمان ما بود. پیامبر هم گفت: «علی دیشب نزد من بود و جبرائیل از جانب خدا پیام آورد که علی دیشب با حورالعین افطار کرد!» خب اینها را خیلی از افراد نمیتوانند بفهمند، اما کسی که از مقامات اولیای الهی آگاه باشد میفهمد که این نه تنها برای امامان، بلکه برای برخی از اولیای الهی هم بوده است. مشکل آنها این است که چون خودشان و پیشوایانشان اهل این کرامات نبودهاند همۀ کار عالم را قیاس از خودشان میگیرند. وگرنه اولیای الهی طیالارض بینشان معمول بوده است. عبدالحسین زوارهای، فردی که سالها همراه مرحوم آیتالله محمدتقی بهلول گنابادی بودند، میگوید یک دهۀ فاطمیه ایشان را برای روضه به زواره دعوت کردیم. شبی که مهمان ما بودند گفت: «عبدالحسین، آرزوی تو چیست؟» گفتم: «آرزو دارم به کربلا بروم.» آن روزها کربلا بهخاطر جنگ ایران و عراق بسته بود. گفت: «پاشو برو غسل توبه کن!» من تعجب کردم. غسل کردم و گفت: «هرچه من از قرآن میخوانم، تو هم بخوان.» آیات آخر سورۀ حدید و حشر را خواند و من هم خواندم. بعد آیهالکرسی و اسامی اعظم را که در مفاتیح است را خواند. تعقیبات مشترکه «اصبحت اللهم بزمامک المنیع…» را هم خواندیم. گفت: «پاشو بریم بیرون.» با تعجب اطاعت کردم. آمد توی حیاط، کمی قدم زد. دست مرا گرفت آرام آرام آمد توی کوچه و قدمهایش را تا سر کوچه تند کرد و گفت: «حالا چشمهات را ببند و تا من نگفتم باز نکن!» من هم چشمها را بستم. حالتی عجیب رخ داد. مثل این که باد شدید به تمام بدنم میخورد و بدنم را تکان میداد تا ناگهان دستم را فشار داد و گفت چشمت را باز کن. چشمم را باز کرد. دیدم میان صحن امامحسین هستیم. از باب حبیب وارد شدیم و زیارت کردیم و به من گفت روضه بخوان! کمی زیارت کردیم. حرم حضرتعباس هم رفتیم. بعد دست مرا گرفت وسط بینالحرمین چند قدم راه رفتیم. گفت حالا چشمهایت را ببند که دوباره انگار باد شدیدی به تنم میخورد و من را تکان میداد. وقتی چشم باز کردم دیدم سر کوچه ایستادهایم. دستم توی دست بهلول بود.
بله عزیزان «کار خوبان را قیاس از خود نگیر» چقدر از بزرگان با طیالارض میرفتند زیارت و برمیگشتند. این در بین علما چیز معمولی بوده است. نباید انکار کرد، این که مقام عرفای دین محمدی باشد مقام خود حضرت چقدر است؟ خدا عالم است.
آنچه که ما باید بهعنوان شیعه به آن اعتقاد داشته باشیم، این است که پیامبر معراج جسمانی داشتهاند، اما این که چگونه با این جسم به آسمانهای بالا عروج کردهاند که برخی از آنها آسمانهای مجرد از ماده است، بحثی عمیق است که بنده میخواهم در قالب مثالی ساده و روان خدمتتان عرض کنم. فرض کنید به بچۀ دبستانی بگویند باید راهنمایی و دبیرستان و دانشگاه را هم با لباس فرم بروی، بعد لباس فرم مدرسۀ خودش را ببیند و بگوید چطور با این لباس به این کوچکی به رنگ مثلاً سبز و زرد، جوان دانشجو یا نوجوان دبیرستانی مدرسه یا دانشگاه میرود؟ این لباس برای او کوچک است. این لباس برای دبیرستان و دانشگاه سبک است. باید لباس بزرگتر و متناسب آنجا پوشید. مگر میشود با این لباس فرم دبیرستان رفت و متوجه نشود. پس انکار کند و بگوید خیر دبیرستان رفتن با لباس فرم نیست بلکه جور دیگری است. اصلاً چنین چیزی غیر ممکن است. در صورتی که سریع جواب میدهیم: «عزیزم، دانشآموز دبستانی من، با ذهن کوچک خودت نسنج. بیا بپرس تا جوابت را بشنوی. هر مقطعی لباس فرم مخصوص خودش را دارد. متناسب با همان مقطع، ولی لباس فرم دارد. حالا معراج هم جسمانی بوده است، اما با جسم مخصوص به همان عالم.»
جسمیت به معنای مادیت نیست. جسم انسان در عالم ماده همین کالبد و تن مادی است، در عالم برزخ جسم مثالی است و در عالم ملکوت جسم ملکوتی دارد. همه جا جسم است اما جسم متناسب با آنجا.
ما نمیتوانیم این حرفها را درک کنیم، اما چون نمونۀ کوچکی از عالم مثال را در خواب به ما نشان میدهند میتوانیم جسم مثالی را برای شما ترسیم کنیم: همۀ ما خواب دیدهایم. جسمهایی که میبینیم. حتی جسم خودمان را میبینیم. این جسم عوارض ماده را دارد، اما ماده ندارد. جا و مکان خاص ندارد. یک لحظه در خانه است بهیکباره میرود مشهد، دوباره در روستا در خانۀ کاهگلی قدیمیشان با پدربزرگ مرحومش سخن میگوید. این جسم مثالی است. وسعت عملکردش از جسم مادی بیشتر است تا چه برسد به جسم ملکوتی که پیامبر در عرش الهی با خدا با آن سخن گفت! اینها را با جزئیات نمیفهمیم و لازم هم نیست که بفهمیم. اتفاقاً همینقدر بفهمیم که نمیفهمیم خیلی خوب است.
۴. عبادت رمز معراج
اما سؤالی که ممکن است عزیزی به ذهنش خطور کند این است که این مباحث به چه درد ما میخورد؟ ما باید بدانیم که پیامبر معراج رفتند، چشم میدانیم، هیچ شبههای هم نداریم. ما که نمیتوانیم معراج برویم، پس این حرفها به چه درد ما میخورد؟
بهعبارت دیگر چرا ما به معراج نمیرویم؟ مگر ما چه کم داریم؟
در آیۀ اول سورۀ اسراء خدای تبارکوتعالی راز به معراج رفتن پیامبر را بیان میفرماید: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى: منزه است آن خدایى که بندهاش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالاقصى که پیرامون آن را برکت دادهایم، سیر داد.» با این آیه تا آخر بحث کار داریم. خدای متعال در این آیه نفرمود ما رسول خود را به معراج بردیم. نگفت ولی الله را به معراج بردیم. فرمود «بعبده» پیامبر عبد خدا بود و این عبودیت باعث شد که خدا او را به معراج ببرد. عبودیت محور خلق عالم است. خدای تعالی این عالم را خلق کرد بهخاطر انسان و این انسان را خلق کرد فقط و فقط برای عبودیت. محور عبودیت است و هر کس در این نظام هستی بیشتر عبد باشد در درگاه الهی مقربتر است تا آنجایی که پیامبراکرم که در مقام عبودیت به نهایت درجه رسید، خدا او را مقربترین افراد به خود قرار داد و نمود این تقرب در معراج رقم خورد.
خدای متعال در آیۀ ۱۲ سورۀ نحل مىفرماید: «(وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ: او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت و ستارگان نیز به فرمان او مسخر شمایند.» ای انسانها همۀ عالم را خدا برای شما خلق کرده است. اما مواظب باشید شما هم هدفی دارید: «وَ مَا خَلَقتُ الجِنِّ وَ الاِنسَ اِلَّا لِیَعبُدُونِ» همۀ عالم برای شما، شما برای عبودیت! این یعنی عالم برای عبودیت خلق شده است. هدف عالم عبودیت است. پیامبر اسلام هم در مقام عبودیت در اوج بودند.
مثالی میزنم، البته در مثال مناقشه نیست، وقتی باغبانی درختی را غرس میکند همۀ زحمتهایش برای نتیجۀ آن درخت است. این همه ریشه و ساقه و شاخ و برگ و آبیاری و حرس و نگهداری برای آن سیبی است که قرار است ثمر بدهد. اگر این ثمر به بار نیاید فایدهای ندارد. اما وقتی سیب ثمر آمد آن را میچینند و در طبق میگذراند. آن شاخ و برگ هم یا خاک میشوند و یا سوزانده. مهم ثمر این درخت است.
عزیز دلم، کمی باید فکر کنیم. آیا ثمر این عالم هستیم یا شاخ و برگ و ساقه و ریشه یا میوۀ پا ریز! این شبها کمی تفکر کنیم. خودمان را عزیز در خانه خدا کنیم. عبد شویم تا بزرگ شویم، تا مقرب شویم. هرچه گرفتاری داریم از این است که عبد نیستیم. میخواهیم سرخود آقا باشیم. نابود میشویم. کسی که در خانۀ خدا عبد شد صدرنشین میشود، آقا میشود.
۵. نماز راه معراج
درد ما این است که عبد نیستیم. اگر عبد بودیم معراج هم میرفتیم. اما راه چاره چیست؟ از کجا باید شروع کنیم که معراجی شویم؟ راه را خود روایات به ما نشان دادهاند. اگر میخواهی معراج بروی، اگر میخواهی معراجی بشوی، نماز بخوان! به نمازت اهمیت بده. پیامبر اکرم (صلوات الله علیه) فرمودند: «الصَّلاهُ مِعراجُ المُومِن» مؤمن اگرمیخواهد معراج برود، نماز بخواند. نماز شکل عروج پیامبر در آسمان هفتم است. همۀ کارهایی که ما در نماز انجام میدهیم، همه و همه توسط پیامبر در معراج انجام شد. از تکبیره الاحرام تا نماز، همه و همه توسط پیامبر در معراج انجام شد. حالا اگر دلتنگ معراج هستی، نماز بخوان! نماز آنقدر مهم است و آثار دارد که اصلاً بدون نماز رسیدگی به دیگر اعمال شروع نمیشود. امامرضا فرمودند: «ان قُبِلَت قُبِلَ ما سِواهَا وَ اِن رُدَّت رُدَّ مَا سِوَاهَا » اگر نماز قبول شود، همۀ اعمال قبول میشود و اگر رد شود، خدای نکرده، همۀ اعمال رد میشود. نگو که من به دیگران کمک میکنم، توی دلم خدا را دوست دارم، به سیل زدهها کمک کردم، ده تا مدرسه ساختم، روضه شرکت کردم، سینه زدم. همۀ اینها خوب است. آیا نمازت را خواندی یا نه؟ نماز نخ تسبیح اعمال است، اگر نباشد دانهها از هم میپاشد. نماز انسان را معراج میبرد، هرکس به اندازۀ ظرفیتش. میدانم ما توان نماز ائمه را نداریم، ولی انتظار نیست که شیعه امامعلی (علیهالسلام) نمازش را سبک بشمارد و در آخر وقت بهجا بیاورد. آدم برخی را که میبیند از نماز خواندنشان ناراحت میشود. اصلاً برخی از نماز خواندنها بیاحترامی به نماز است.
اگر میخواهیم به معراج نزدیک شویم با نماز باید حرکت کنیم. وسیلۀ نزدیککردن ما به خدا نماز است «اَلصَّلاَهُ قُربَانُ کُلِّ تَقِیٍّ:نماز نزدیککنندۀ هر انسان با تقوی به خداست.» این تقید به نماز فقط مخصوص ائمه و علما و شهدا نیست. فرد عادی هم میتواند با این نماز به خدا برسد، به معراج خود برود.
یکی از اقوام ما بازنشسته بود. با تاکسی کار میکرد، اما عجیب به نماز اول وقت اهتمام ویژهای داشت. دیوانهوار مواظب نماز اول وقتش بود. اذان که میشد مسافر توی تاکسی را دم مسجد میبرد و میگفت دو برابر کرایهتان را به خودتان میدهم، نماز اولم را میخوانم و میآیم تا برویم. یک بار با او مسافرت بودیم. چهارپنج کیلومتر مانده به مقصد، اذان شد. زد بغل جاده وضو گرفت. با همان حالت خستگی که از سفر عارض میشود گفتم حاجی، پنج دقیقۀ دیگر میرسیم شهر راحت نماز میخوانیم. جملۀ عجیبی گفت: «تو تعهد کتبی به من بده من تا پنج دقیقۀ دیگر زندهام، من نمازم را به تأخیر میاندازم. خدا الان مرا صدا کرده، چرا به تأخیر بیاندازم؟» گذشت تا خبر فوت این بنده خدا به من رسید، کجا فوت کرد؟ توی مسجد. در چه حالی؟ در حال نماز. راست میگفت اگر نمازش را به تأخیر میانداخت شاید توی بازار یا کوچه از دنیا میرفت.
اگر میخواهیم به این معراج دست پیدا کنیم، بهترین راه این است که نمازهایمان را اول وقت بیاوریم. نماز اول وقت، طعم دیگری دارد. لااقل با خود عهد ببندیم نماز مغرب و عشا یا ظهر و عصر را ۱۰۰درصد اول وقت بخوانیم.
انشاءالله خدا به همۀ ما توفیق نماز اول وقت عنایت بفرماید.
منبر کامل ۴۵ دقیقه
.


