Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
حجت الاسلام عالی (م29) متن گردآوری فضیلت ماه رمضان

دعای ورود به ماه رمضان ؛ جلسه ۸

ramazan-alli

دعای ورود به ماه رمضان ؛ جلسه ۸

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

الحَمدُلِله رَب العالمین باره الخلائق الجمعین و الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و خاتم النبیین حبیبنا و حبیب اله العالمین، اب القاسم المصطفی محمد.صل الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین واللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی یوم الدین.

تسلیت عرض میکنیم شب وفات بانوی بزرگ اسلام، حضرت خدیجه ی کبری (س) را، خدمت مولایمان امام زمان (ع) و همه ی شما بزرگوارانی که در جلسه حضور دارید.خدارا قسم میدهیم به حق محمد و آل محمد، مجلس مارا مورد نظر و عنایت اهل بیت (ع) قرار بدهد، هدیه به پیشگاه این بانوی بزرگوار صلواتی دیگر عنایت بفرمایید.

ماه مبارک رمضان ماهی است که رحمت خدا بارش دارد. به خصوص شب های قدر که بستری آماده میشود در شب های قدر به یمن ولی خدا به یمن معصوم، یک بستری برای رشد انسان ها آماده میشود و کسانی که در محیط ولایت معصوم اند، تحملشان به صورت جهشی آنهارا بالا میبرد و به اندازه ی یک عمرو بلکه بیشتر ازیک عمر میتوانند، اگر این شب را ازش بهره مند شوند، رشد کنند. از طرف خداوند متعال رحمت بی نهایت است، عنایت بی نهایت است، همین الان آماده است. خداوند متعال هم دانای مطلق است، هم دارای مطلق است، هم توانای مطلق است، هم دارد که بدهد، هم میداند چه کسی چه میخواهد، و هم میتواند بدهد، و هم هیچ بخلی ندارد، اگر پروردگار عالم به همه ی افرادی که در این دنیا هستند، به همه ی شان به اندازه ی سلمان، آن رشدی که به سلمان داده بلکه بالاتر از آن، به تک تک انسان ها بدهد هیچی از خدا کم نمی آید، خدا بخیل نیست، از طرف خدا بی نهایت آماده است منتها برادر بزرگوار، خواهران بزرگوار، سوال این است که ما چقدر میتوانیم از این بی نهایت خدا بگیریم؟ سهم ما چقدر است؟ سهمیه ی ما از این باران رحمت بی نهایت پروردگار عالم به خصوص در شب های قدر، سهم ما چقدر است و برای ما چه مقدر میکند؟ این مهم است.

ببینید وقتی باران می آید، باران خیلی شدید، انگار یک اقیانوسی از آن بالا پایین میریزد، اما یک موقع هست که یک کاسه ی کوچک زیر این باران میرود، به اندازه ی این کاسه آب میگیرد، یک موقع یک حوض به اندازه ی یک حوض آب میگیرد، یک موقع یک استخر به اندازه ی استخر آب میگیرد، یک موقع یک دریا میرود زیر این باران، به اندازه ی دریا اب نیگیرد، ظرف ها، وقتی کوچک و بزرگ شوند، به همان اندازه ی ظرف آب میگیرند.رحمت خدا را کسی اگر میخواهد بداند که چقدر برایش میبرند،تقدیر او چقدر میشود، ببین ظرفت چقدر است.ببین ظرفت چقدر است.تقدیرات الهی به اندازه و به قدر ما مقدر میشود. به اندازه ی ما….شما نگاه بکنید یک پدر وقتی میخواهد به بچه ی کوچکی پول بدهد، اینطور نیست که بی حساب همینطور دست در جیبش کند یک چنگه ای در بیاورد به او بدهد، نه، به اندازه ی لیاقت او، به اندازه ی عقل او، به اندازه ی نیاز او، به اندازه ی ظرفیت او بهش میدهد، پدری که حکیم باشد به اندازه ی ظرفیت او بهش میدهد که پول هدر نرود. پول ضایع نشود. درست است؟

خداوند حکیم است.نعمت را به کسی میدهد تا ضایع نشود، به اندازه ی ظرف او بهش میدهد، به اندازه ی عقل او، به اندازه ی تلاش او، به اندازه ی همت او، به اندازه ی شکر گزاری و قدردانی او، به اندازه ی ظرفیت ما به ما می دهند. گاهی موقع ها یک نعمت کوچکی را به کسی میدهند کم ظرفیت، هم خودش خراب میکند، هم آن نعمت را ضایع میکند، یک زیبایی گاهی اوقات به کسی میدهند، میخواهد از همه دل ببرد، میخواهد جوری کند که تحریک کند، اسباب معصیت دارد فراهم میکند، بابا این نعمت را به تو داده اند، اینجوری نکن، دلبری نکن از دیگران، تحریک نکن، یک ثروت به کسی میدهند خودش را چپ میکند، یک مقامی، یک قدرتی، یک علمی، خب، وقتی کسی ظرفش کوچک است که با یک کمی نعمت ابزار منیت و معصیت درست میکند خدا بیشتر از این اگر به او بدهد ضایع میکند، ظرفت کوچک است، یک استادی بود خدا رحمتش کند، ایشان جمله ی خیلی زیبایی میگفت، میگفت خیلی عذر میخوام از این تعبیر، میگفت گاهی موقع ها، اختیار یک توالت را به یک کسی میدهند، که مثلا اینجا را نگه دارد، آنجا میخواهد فرمانروایی کند. اصلا ظرفیتش.. بابا چه خبر است یک توالت است دیگر، آقا آن را آنجا بگذار، آن افتابه را انجا بزار، آنرا آنجا بزار، هی امر و نهی میخواهد بکند و مقررات از خودش در بیاورد، بعد ایشان یک جمله ی میگفت خیلی قشنگ، میگفت که خیلی از ما در ما یک فرعونی هست منتها مصرمان کوچک است. مصرمان کوچک است. یک موقع مصر یک فرعونی است همان فرعون معروف، مصرش همان کشور مصر بود. یعنی وسعت قلدریش در کشور بود اما یک کسی وسعت قلدریش، مصرش، توالت است. همینجا فرعونیت دارد. یک کسی مصرش خانه اش است. آنجا فرعونیت دارد. زورش بیشتر از این نمیرسد. یکی مصرش یک روستایی است، یکی مصرش یک شهر است، یکی مصرش یک اداره است، یکی مصرش یک پادگان است، ایشان میگفت که در ما فرعون است، مصر هایمان کوچک و بزرگ میشود. و چه بسا اگر یک مصر بزرگتری گیرمان بیاید، میگویند ضرب المثل معروف که آب گیرش نمی آید و الا شناگر قابلی است، فرعون هست، فقط مصر گیر نیامده است، آن مصر بزرگ گیر نیامده است. خب ادم هم ظرفیتش کم است دیگر، خودش را گم میکند.

شخصی است به نام ثعلبه ی انصاری، زمان پیغمبر، خدمت پیغمبر آمد، هرازگاهی هی می امد ؛ یا رسول الله من فقیرم دعا کنید خدا به من این را بدهد، این را بدهد، پیغمبر فرمود ثعلبه همین برایت خوب است، همینی که داری برایت خوب است، باز دومرتبه امد اصرار،که یا رسول الله برایم دعا بکنید خدا به من این را بدهد، این را بدهد، انقدر اصرار کرد که یک مرتبه پیغمبر اکرم فرمود که خدایا آن چیزی را که میخواهد را بهش بده. این یواش یواش وضعش خوب شد، خدم و حشم و شترانش زیاد شد و گوسفندانش زیاد شد و کم کم دیگر نمی توانست در مدینه باشد باید برود بیرون مدینه یک جایی را گرفت که این خدم و حشمش بتواند را آنجا نگهداری کند یواش یواش نمازهارا یکی در میان می امد. نماز های پیغمبر را یکی در میان می امد. خیلی دیگ به جماعت نمیرسید، کم کم هفته ای یک بار، کم کم ماهی، دیگر اصلا نیامد دیگر نماز را نمیرسید بیاید، خیلی مشغول شده بودبعد ایام جمع آوری زکات فرا رسید، پیغمبر اکرم این کارگزاران عمال خودش را فرستاد که زکات از افرادی که بهشان تعلق میگیرد، زکات جمع آوری کنند، خب ثعلبه هم یکی از کسانی بود که گندم و جو و خدم و حشم و گوسفند و اینجور چیزها داشت، زکات بهش تعلق میگرفت، وقتی مامور پیغمبر رفت برای جمع آوری زکات از این شخص، گفت چه زکاتی؟ گفت حق فقرا را بده. زکات واجب است، در قرآن، گفت نه بابا، همچین خبرایی نیست، ما این همه زحمت کشیدیم این هارا جمع و جور کردیم، زکاتش را بدهیم؟ زکات را نداد. این طرف برگشت گفت آقا ثعلبه زکات نداد. پیغمبر سه مرتبه فرمود: وای بر ثعلبه، وای بر ثعلبه، وای بر ثعلبه،

گاهی موقع ها آدم خودش را با یک مقدار نعمت گم میکند، ظرفیتش را ندارد، هم خودش را ضایع میکند، هم ان نعمت را، ظرفیت ندارد، حالا این را بگذارید پیش یک نفر دیگر، یکی آمد خدمت امام صادق (ع) گفت آقا اسم اعظم را به من یاد میدهی؟ اسم اعظم. امام صادق (ع) فرمود که برو سر یک پلی آنجا هرچی دیدی اتفاقی رخ داد بیا فردایش بیا به من بگو چی دیدی. این طرف رفت آنجا ایستاد، یک گذرگاه تنگی بود یک پلی بود، دید یک پیرمردی از بیابان دارد می آید، بسته ی هیزم روی دوشش است، آمد از روی این پل که داشت رد میشد، از پشت سر یک سواری بتاخت، با سرعت داشت می آمد، میخواست از روی این پل رد شود، خب جا تنگ بود این پیرمرد هم آهسته آهسته میرفت. این سوار با آن تازیانه ای که داشت سه مرتبه روی پشته ی هیزم پیرمرد، که برو کنار برو کنار، بعدش هم با یک لگد به او زد او را کنار پرت کرد و رفت. این پیرمرد هم بلند شد هیزم هایش دیگر ریخته بود جمعش کرد و ریخت روی دوشش و راهش را ادامه داد. این شخصی که ناظر این قضیه بود از طرف امام صادق (ع) آمده بود خیلی ناراحت شد این صحنه را دید که ظلم فاحشی به این پیرمرد شده، او هم مظلوم واقع شد، فردایش رفت خدمت امام صادق (ع) حضرت گفت چه دیدی؟ گفت آقا یک همچین چیزی دیدم که یک جوانی آمد این پیرمرد را زد انداخت آن طرف، اینجوری شد و اینجوری شد و..امام صادق (ع) فرمود اگر تو اسم اعظم آنجا میداشتی چکار میکردی؟ اگر اسم اعظم را میداشتی آنجا چیکار میکردی؟ گفت آقا اگر من میداشتم این جوان را تنبیه سختی میکردم. (اسم اعظم آدم هرچه که بخواهد با به کار بردن آن انجام میشود.) تنبیه سختی این جوان را میکردم. امام صادق (ع) فرمود آن پیرمرد از دوستان ما بود، اسم اعظم داشت، اما اینقدر ظرفیت داشت که سر هرچیزی که آدم به کار نمی‌برد که. حالا به صرف اینکه یک ظلم شخصی به او شده است. دیگر عالم و آدم که بهم نخورده است. یک ظلم شخصی به او شده است. اسم اعظم داشت ولی به کار نبرد.

ظرفیت ها چقدر باهم فرق میکنند. رحمت و عنایت خاص خدا بی نهایت، علم خدا بی نهایت همین الان آماده است. سینه میخواهد که توش بریزد، منتها سینه ای که گرفتن این علم را داشته باشد.عنایت خدا بی نهایت همین الان آماده است، شفای خدا بی نهایت همین الان آماده است، از طرف خدا که بخلی نیست. کیف ینقص ملک انا قیم چگونه کم میاید از من؟ ملکی که من قیمش هستم کم نمیاید اگر بخواهم بدهم، منتها بحث این است که من یا میتوانم بگیرم یا نمیتوانم بگیرم، بحث این است که من ظرفیتش را دارم بگیرم یا نه،

یکی از عرفای بزرگ شیعه مرحوم سید حیدر آملی است از عرفای قرن هشتم. شاگرد فخرالمحققین فرزند علامه ی هلی، سید حیدر آملی که کتاب های او جزو منابع عرفانی شیعه است مثل کتاب جامع الاسرارش، انصافا کتاب و عظمتی است، خود سید حیدر آملی در مقدمه ی این کتاب، ببینید این دیگر واسطه ندارد، خودش در مقدمه اش میگوید والله ثم والله ثم والله سه بار قسم جلاله میخورد، میگوید من مدتی در مدتی در مجاورت خانه ی خدا بودم یک مراقبت هایی از خودم داشتم.خداوند متعال در یک حالتی علمی در سینه ی من ریخت، که اگر تمام ملائکه نویسنده شوند، تمام درختان قلم شوند، تمام دریاها مرکب شوند، و تمام زمین صفحه شود، یک صدم آن علمی که خدا در سینه ی من ریخت را نمیتوانند بنویسند.

ببینید! لیاقت وقتی باشد میتواند بگیرد. ظرفیت وقتی باشد میتواند بگیرد، ظرفیت ما را بزرگ بکند. ظرف مان را بزرگ بکنیم. خدا رحمت بی نهایتش آماده است. با شکرگزاری، در جلسات قبل خدمت دوستان و بزرگوار عرض میکردم خدا در قران میفرماید «لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم» اگر شاکر و قدردان باشید خودتان را بزرگ میکنم، شما را بزرگ میکنم، ظرفتان بزرگ میشود، روح وسیع میشود، اگر آدم قدردان نعمت های خدا باشد خدا بزرگش میکند. ظرفش را بزرگ میکند. آنوقت نشانه ی بزرگی میدانید چیست؟

نشانه ی آدم بزرگ این هست که آمد و رفت نعمت ها باعث نمیشود که این گم شود و خودش را گم کند. نه با آمدن نعمت، علمی، ثروتی، قدرتی، زیبایی نه با آمدن نعمت ذوق زده میشود و خودش را گم میکند، نه با از دست رفتن نعمت، مایوس و افسرده میشود و باز خودش را گم میکند.آمد و رفت، این آدم ها نشانه ی شان یک ادم بزرگ این نشانه ی شان است.مرحوم سید بن طاووس به پسرش میگوید محمدم، پسرش اسمش محمد بود، میگوید محمدم، اگر خدا تمام ثروت دنیا به دست راست من بدهد، با دست چپ تمام این ثروت را رد میکنم و بدون اینکه دست اولم خبر دار شود. این آدم بزرگیست، این در بند نیست. زهد واقعی همین است، زهد واقعی همین است که آدم درونش ثروتمند شود. درونش!

در دعاها زیاد اهل بیت به ما یاد داده اند که از خدا بخواهید اللهم الجعل غنای فی نفسی خدایا ثروت مرا در دلم قرار بده، ثروت من در دلم قرار بده میدانید یعنی چه؟ اینجور ادم ها ادم هایی هستند که عزیزاند. ادم هایی هستند که در دلشان بزرگ اند. روح بزرگی دارند. حتی اگر بیرونشان فقیرانه زندگی بکنند.اما در این حال ذلت پیش کسی نمیکشند.در عین حال عزیز اند. اینجور آدم ها آدم هایی هستند که اگر بیرونشان بلا و رنجی باشد، چون دلشان خوش است، سرخوش هستند، با نشاط هستند. الله اکبر، بعضی از آدم ها بیرونشان ثروتمند است اما چون درونشان فقیر است با اینکه ثروتمند هم هستند بازهم رنج میبرند هی گله میکنند، هی از همه چی شکایت دارند، خوش نیستند. با اینکه در رفاه اند اما چون درونشان فقیر است خوش نیستند اما بعضی دیگر با اینکه ظاهرا فقر دارند، اما درونشان چون ثروتمند است خوش اند. ثروت و فقر مهم آن ثروت و فقر درونی است. این را به پا که درونت ثروتمند هستی یا فقیر؟ چیز داری یا چیزی نداری. این را بگو.

امام سجاد به خداوند متعال در مناجات خمس عشر به خداوند متعال عرض میکند که «یَا نَعِیمِی وَ جَنَّتِی وَ یَا دُنْیَایَ وَ آخِرَتِی» ای بهشت من، ای نعمت من، ای دنیای من، ای آخرت من، خب ببینید کسی که اینچنین خدایی را دارد ثروتمند است. چنین کسی خودش را گم نمیکند اگر انواع بلاها هم روی سرش بریزد. رنج نمیبرد، درونش خوش است. چنین کسی ثروت درون دارد، دنبال این باش.

مقام و منزلت حضرت خدیجه کبری

وجود مقدس بانوی بزرگ اسلام خدیجه ی کبری (س) به چنین مقامی، زهد واقعی یعنی این که قرآن می‌گوید: «لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا عَلىٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکُمْ» زاهد آن کسی است که با آمد و رفت و با گذر نعمت ها پر و خالی نمیشود. نه با یک به به گفتن، ذوق زده میشود نه با یک اه اه گفتن یک مرتبه افسرده میشود. زاهد آن کسی است که وسیع شده است، ظرفش بزرگ شده است. این بانوی بزرگ، همچنین کسی بود، روح بزرگ داشت. ثروتمند ترین زن جزیره العرب بود.خانم خدیجه ی کبری، ثروتمند ترین زن جزیره العرب بود. بیست میلیون دینار طلا، ثروت نقد او را میگفتند بود. نقدش فقط، حالا ان مقدار کالاها را فرض کنید و شتر ها و امثال اینها جدا. بیست میلیون دینار آن زمان عجیب بود. تمام این ثروت انبوه را بوجود مقدس پیغمبر اکرم اهدا کرد یا رسول الله، در راه اسلام شما هرجور که خودتان میدانید خرج کنید. همه را داد. این بزرگوار چهل و یک سالش بود طبق قول مشهور که با پیغمبر بیست و پنج ساله ازدواج کرد البته قول دیگری هم هست که ایشان جوان تر بود که ازدواج کرده کرد اما آن قول مشهور این است، چهل و سالش بود که با پیغمبر بیست و پنج ساله ازدواج کرد. سختی های متعددی را کشید، خب اول اسلام بود، مسلمان ها باید خیلی مقاومت و صبر میکردند، این بزرگوار کنار پیغمبر بود.

عباس عموی پیغمبر میگوید ما در مسجد الحرام بودیم، آن زمان که همه مشرک بودند. دیدیم پیغمبر وارد شد، پشت سرش یک نوجوان هشت، نه ساله ای آمد، امیر المومنین (ع) و پشت سر او یک خانمی، یک زنی، این سه نفر وارد مسجد الحرام شدند و به نماز ایستادند. پیغمبر جلو و آن دوتا عقب، آن زمانی که احدی سر به سجده نمیگذاشت در مقابل خداوند متعال، این سه تا نماز میخواندند، اشک میریختند، در خانه‌ی خدا گدایی میکردند. الله اکبر،وقتی پیغمبر را گاهی موقع ها میزدند، در کوچه ها سنگ میزدند، زباله میریختند روی سرش، گاهی موقع ها چوب میزدند، این پیغمبر زخمی میشد، میرفت در کوه های اطراف مکه پناه میبرد، گاهی موقع ها میرفت پشت یک سنگی که سایه ای یک مقدار دارد، بتواند در پناه آن سایه استراحت کند و التیام پیدا بکند به محض اینکه این خانم بزرگوار خدیجه ی کبری متوجه میشد یک مقدار غذا بر میداشت و وسایلی که زخم را بتواند مداوا کند و میدوید به سمت کوه. بارها آنهایی که مشرف شدند غار حرا اصلا غار حرا را یک جوان الان بخواهد برود بالا نفس نفس می افتد تا آخرش بخواهد برود، از آنهایی که مشرّف شدند بپرسید. خانم خدیجه ی کبری بارها این کوه را میگرفت بالا میرفت برای به پیغمبر که مثلا در غار رفته بود در غار حرا بود یک جای دیگری بود برسد و مداوا کند، بارها میرفت.خودش را میرساند.

در شعب ابی طالب که سه سال مسلمان ها محاصره ی سخت اقتصادی شدند شعب ابی طالبی که بعضی از دوستان رفته بودند حالا الان خیلی از قسمت هایش خراب شده است میگفتند اصلا جایی پناهی، سایه ای، چندان ندارد اصلا افتاب صورت را میسوزاند، پوست می اندازد. و آنها سه سال در محاصره بودند، گاهی موقع ها چند نفر در روز با یک خرما سر میکردند. چند نفر با یک خرما. چه سختی هایی کشیدند تا دین را بدست ما رساندند. الله اکبر! این بزرگ هم، این خانم بزرگوار هم جزو همان ها بود. یک مرتبه به روی پیغمبر نیاورد، منت نگذاشت بر پیغمبر که من چه ثروتی داشتم و الان در چه فلاکتی افتادم. یکبار به روی پیغمبر هم نیاورد که من در چه ناز و نعمتی بودم الان جوری شده است که یک خرما هم گیرم نمی آید در روز. هیچ منت نمیگذاشت، بی مزد بود و منت،

هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مختوم بی عنایت

از شعب ابی طالب وقتی در آمدند، سه سال محاصره اقتصادی تمام شد، وجود مقدس پیغمبر اکرم آثار مرگ را در چهره ی این بانوی بزرگوار دید. در واقع خدیجه ی کبری (س) رحلتش شهادت گونه است یعنی ضربه را در شعب ابیطالب خورد. این فشار ها باعث شد به بستر مریضی بیفتد. پیغمبر اکرم وقتی این حالت را مشاهده کرد، زهرای اطهر را که پنج سالش، چهار پنج سالش بود را برد، طبق نقلی خانه ی عمویشان ابوطالب که شاهد مرگ مادر نباشد، آن لحظات آخر خدیجه ی کبری بود، حضرت زهرا(س) را بیرون برد، خود حضرت رسول کنار بستر خدیجه برگشت نشست، این خانم شروع کرد گریه کردن، او آخر عمرش داشت گریه میکرد، رسول خدا فرمود خانم برای چی گریه میکنید؟ گفت آقا، میترسم، میترسم که اعمالم مورد رضایت پروردگارم نباشد. الله اکبر!! همه چیزش را در راه خدا داد، هیچ چیز نداشت. اما با این وجود میگفت خدایا میترسم که اعمالم مورد رضایتت نباشد. الله اکبر!

چگونه سر ز خجالت براورم بر دوست که خدمتی به سزا بر نیامد از دستم

بیشتر از این نتوانستم کار کنم، بیشتر از این نتوانستم، همان موقع جبرئیل نازل شد، یا رسول الله، حق تعالی به شما سلام میفرستد، میفرماید که به خدیجه ی کبری (س) بفرمایید، بگویید که خداوند متعال کمال رضایت را از تو دارد کمال رضایت را از تو دارد که وقتی پیغمبر این خبر را به خانم خدیجه ی کبری دادند، ایشان از خوشحالی اشک میریخت و یک لبخندی روی لبش آمده بود. آن دم آخر در دامن پیغمبر بود که جان داد.

روضه و ذکر مصیبت

پیغمبر اکرم بعد از رحلت او و کارهایش را که انجام داد رفت دست بچه ی کوچکش را زهرای اطهر را گرفت وارد منزل کرد. تا خانم حضرت زهرا (س) چهار سالش بود وارد شد، أین أمی مادر جان، شروع کرد صدا زدن مادر اشک در چشم های پیغمبر جمع شد، پیغمبر اکرم تا آخر عمرشان، تا آخر عمرشان، هربار اسم این بانو میامد اشک میریخت که سال ها گذشته بود از رحلت، بعضی ها طعنه میزدند، میگفتند خب آقا یک کسی بود سنی ازش گذشته بود دیگر حالا از دنیا رفت دیگر، رسول خدا میفرمود: شما چه میدانید خدیجه که بود، شما چه میدانید خدیجه ی کبری که بود، وقتی که حضرت زهرا (س) گفت : باباجان، مادرم کو؟ پیغمبر اکرم با اشک فرمود که دخترم، مادرت با ملکوتی های بهشت هم پرواز شده. با ملکوتی های بهشت الان دارد پرواز میکند!

جمله ی ختمم را عرض بکنم خدمتتان الله اکبر ! ما عرض میکنیم یا رسول الله! دست زهرای چهار پنج ساله را گرفتی که شاهد مرگ مادر نباشد، ای کاش یک کسی هم دست زینب چهار پنج ساله را میگرفت، از دم در میبرد کنار که مادرش زهرای اطهر را نبیند که بین در و دیوار در فشار قرار گرفته بود. شاهد مرگ مادر نباشد، هر موقعی از در رد میشد چشمش میفتاد به آن درب نیم سوخته ای که با مادرش چه کرد! این طفل معصوم زینب کبری آتش میگرفت! هیچی نمیگفت ولی گریه میکرد.و ای کاش یک کسی هم بود که دست سه چهار ساله ی ابا عبدالله الحسین را میگرفت، این سر مقدس وقتی در این منازل میرفت بچه های امام حسین میدیدند، در مجلس یزید، در تشت، این بچه های اباعبدالله پشت عمه ی شان زینب کبری نشسته بودند میدیدند که با چوب خیزران آن نامرد دارد به لب و دندان اباعبدلله جسارت میکند. فاطمه بنت الحسین میگوید عمه جان، به این نانجیب بگویید چوب را از لب و دندان پدرم بردارد، چرا اینجوری میکنند؟

لا حَولَ وَلَا قُوَّهَ اِلّا بِالله العلی العظیم

خدایا تورا قسم میدهیم به این بانوی بزرگ اسلام، که تو به یمن خدماتش زهرای اطهر را به او دادی، کوثر را به او دادی، ام الائمه.
خدایا، فرج مولایمان امام زمان (عج) را تعجیل بفرما.
به محمد و آل محمد مشکلات، دشواری ها، از این کشور اسلامی برطرف بگردان.
به محمد و آل محمد فتنه ها و شرور آخر الزمان را، خدایا همه ی مان را از آن ها مصون بدار.
امام راحل عظیم الشانمان، شهدا، ذوی الحقوق، با اهل بیت محشور بگردان.
به محمد و آل محمد، رهبر بزرگوارمان، خادمین، بر توفیقات طول عمرشان بیفزا.
عاقبت همه مان را ختم به سعادت و خیر بگردان.
صلواتی عنایت بفرمایید.

 

سخنران: حجت الاسلام  و المسلمین مسعود عالی

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *