Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
حجت الاسلام عالی (م29) متن گردآوری فضیلت ماه رمضان

دعای ورود به ماه رمضان ؛ جلسه ۷

ramazan-alli2

دعای ورود به ماه رمضان ؛ جلسه ۷

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
الحمدلله رب العالمین، بارئ الخلائق اجمعین، والصلاه و السلام علی سید الانبیاء و خاتم النبیین، حبیبنا و حبیب اله العالمین، ابی القاسم مصطفی محمد، صلی الله علیه و علی آله الطبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی یوم الدین.

در جلسه ی گذشته عرض شد که قرآن یک حقیقتی دارد در عالم بالا که خزانه‌ی قرآن و اصل قرآن در انجاست. ان چیزی که الان به ما رسیده، وجود نازله ی قرآن است. ضعیف شده ی قرآن است. به تعبیر مرحوم ملا صدرا از هزار حجاب رد کرده تا رسیده به این چیزی که ما نیز بتوانیم بخوانیم و استفاده کنیم والا حقیقت قرآن لفظ نیست حقیقت قرآن این خطوط و الفاظ نیست. حقیقت قرآن اسماء خداست و در مرتبه ی اسماء الله خزانه ی قرآن آنجاست و تشبیها عرض کردم اگر شما میخواهید ببینید تنزل یعنی چه، در این عالم ماده اگر فقط یک نمونه اش را بخواهید ببینید یعنی چه، شما نور خورشید را، این خیلی مثال خوبی است که گویاست. نور خورشید را در نظر بگیرید، چقدر قوی است، چرخه ی حیات را به چرخش در می آورد. انرژی خورشید هم همینجور. اما همین نور شب ضعیف شده اش در ماه می افتد. این نور ماه، ماه که از خودش نور ندارد. اینکه ستاره نیست از خودش نور داشته باشد، یک آینه است جلوی خورشید، نازله ی او است، یک وجود ضعیف شده ی اوست، و لذا دیگر آن خاصیت را ندارد، آن خاصیت اصل را تدارد، اما با این وجود این از همان است و اگر جلوی ماه یک اینه بگیرید، باز این نور همان نور خورشید است اما یک مرتبه ضعیف تر، یعنی دوتا حجاب الان نور خورشید در دوتا حجاب افتاده که حجاب ماه یکی حجاب اینه، ببینید چقدر ضعیف شد؟

حالا به قول مرحوم ملاصدرا حقیقت قرآن از هزار، هزار حجاب رد کرده مراتب و مراحلی را گذرانده است تا به این الفاظی رسیده که ما ببینیم و استفاده کنیم. علم خدا، رحمت خدا، شفاء خدا، قدرت خدا، جمال خدا، هزار و یک اسم پروردگار عالم در این قرآن تنزل پیدا کرده است یعنی قرآن جلوه ی تمام اسماء الصفات خداست همانطور که دیشب خدمتتان عرض کردم این تعبیر شاید تعبیر خیلی جالبی نباشد اما خب از باب ضیق لفظ است. شخصیت خدا در این کلام جلوه کرده است. امیر المومنین در نهج البلاغه میفرماید: هرکسی حرف میزند، شخصیتش در کلامش تجلی میکند، خب خدا هم شخصیتش، این اسماء و صفاتش در کلامش تجلی کرده است و لذا قرآن شفاء است. قرآن علم است.علم بی پایان، چون به علم خدا وصل است. علم بی پایان، یعنی به قول ابن عربی میگوید: اگر از امروز تا روز قیامت هزاران مفسر مثل سلمان، نه مفسرین عادی، مثل سلمان بنشینند و قرآن تفسیر کنند، روز قیامت قرآن می اید یک اتل القرآن یوم القیامه بکرا در حالی که هنوز بکر است، هنوز دست نخورده است، یعنی حقایقش هنوز باز نشده لست، این همه مفسر بنشینند رویش کار کنند، اینجوری نیست که خیال کنیم هرچه هست و نیست را در اورده اند، مطالبش را دیگر همه را در اورده اند، نخیر، قرآن علم بی پایان است.

امیر للمومنین یک مرتبه ای به شاگرد تفسیرش ابن عباس فرمود: ابن عباس، بیا پشت مسجد کوفه، شب، بعد از عشاء، بعد از نماز عشاء، آنجا یک درس تفسیر، یک بحث تفسیر، من از قرآن برایت بگویم. ابن عباس میگوید من بعد از نماز عشاء خدمت امیر المومنین رفتم، من بودم و حضرت امیر. امیر المومنین (علیه السلام) فرمود: ابن عباس، در کلمه ی الحمد، الحمد، با الف شروع میشود، الف، لام، ح، م، د. پنج تا حرف دارد. این الف یعنی چه؟ ابن عباس گفت آقا الف که دیگر معنا ندارد. الف دیگر چه معنایی دارد؟ و تکلم ساعه امیر المومنین یک ساعت صحبت کرد، حالا به اندازه ی ظرفیت ابن عباس، بعد حضرت فرمود، ابن عباس، لام یعنی چه؟ لام. گفت اقا لام که دیگر معنایی نداشته که، فتکلم ساعه باز دو مرتبه شروع کرد صحبت کردن، این ساعه نه اینکه حتما شصت دقیقه، یعنی یک مدت. یک مدت صحبت کرد. هی یعنی چی؟ گفت اقا من که نمیدانم، خودتان بگویید، م یعنی جه؟ د یعنی چه؟ پنج حرف را گفت. خضرت فرمود نزدیک صبح شد، بلند شو برویم. بعد خود امیر المومنین میفرمود: میفرمود، اگر من،این برای ما شاید تعجب اور باشد ولی از قرآن ک مفسرش امیر المومنین باشد، هیچ عجب نیست. میفرمود اگر من ب بسم الرحمن الرحیم را تفسیر کنم، هفتاد شتر کتاب بار بزنید ببرید. اگر فقط ب بسم الرحمن الرحیم را من تفسیر کنم هفتاد شتر کتاب بار بزنید ببرید.

بگذارید من یک نمونه خدمتتان عرض کنم، مرحوم ایت الله حکیم، آقای سید محسن حکیم، پدر مرحوم آقای سید عبد العزیزی که دیروز تشییعش بود، و پدر سید محمدباقر که مرجع تقلید بود در عراق، مرحوم ایت الله سید محسن حکیم، مرجع تقلید بسیار بزرگی هم بود، پدر این حکیم ها، ایشان در کتاب حقائق الاصول، خودش نوشته است. نوشته که من یک ماه مبارک رمضانی بود از نائینی، میرزای نائینی میگفت از او شنیدم. آقای حکیم میگوید: من از نائینی شنیدم که چه؟ که نائینی به من گفتش که ما در ماه مبارک رمضان چند نفر، من نائینی، من، آیت الله سید اسماعیل صدر، آیت الله سید حسن صدر، میرزای نوری، اینها همه تقریبا در نجف مرجع بودند. و یک تعداد دیگری از علما اولین روز ماه مبارک رمضان خدمت ملا فتحعلی سلطان آبادی رسیدیم از بزرگان نجف بود، ملا فتحعلی سلطان ابادی، خدمت ایشان رسیدیم، ایشان قرار شد یک آیه را برای ما تفسیر کند. یک آیه، « وَلَٰکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ وَکَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَالْفُسُوقَ وَالْعِصْیَانَ »(حجرات|۷) خداوند متعال جوری شمارا خلق کرد که از ایمان خوشتان بیاید فطرتتان با ایمان عجین باشد ولی از کفر و فسوق و معصیت بدتان بیاید. این آیه، ایشان میگوید، مرحوم ملا فتحعلی سلطان آبادی، این آیه را معنا کرد، ما جمعی که نشسته بودیم، تا به حال این معنا نشنیده بودیم. ما جمعی که نشسته بودیم یک مشت طلبه ی مبتدی نبودند، یک عده مرجع تقلید بودند. گفتند: ما تا به حال این معنا را نشنیده ایم. جلسه گذشت، راجب همان معنا، فردا آمدیم، یک معنای دومی کرد غیر از معنای دیروز. و تا به حال ما نشنیده بوریم. روز سوم یک معنای سومی کرد، غیر از آن دوتا معنای قبلی. تا سی روز ماه مبارک رمضان ملا فتحعلی سلطان ابادی سی تا معنا کرد، از این آیه هرکدام، غیر از دیروزی، و هیچ کدامشان را ما تا به حال نشنیده بودیم، و در تفسیرات هم نخوانده بودیم. تازه ماه رمضان تمام شد، اگر ادامه داشت شاید بیشتر میشد. دیگر جلسات ماه رمضان تمام شد، دیگر جلسه ختم شد. ملا فتحعلی سلطان آبادی سی تا معنا میکند آیه را که هیچ کدام از اینها را نشنیدند. و این اگر دست امیر المومنین بیفتد، چکار میکند! ملا فتحعلی سلطان ابادی خاک پای امیر المومنین است. اینطور بواطنی را از قرآن معنا میکند، حالا حضرت امیر که دیگر بماند.

قرآن متصل به علم خدا است. نهایت ندارد، تمامی ندارد، قرآن متصل به اسم شافی خداست، شفاء است. متصل به اسم رحیم خداست. یعنی متصل به تمام اسمایی است که در دعای جوشن میخوانید. همه ی آن اسماء خداوند متعال در این قرآن جلوه پیدا کرده است و لذاست که قرآن صرفا این الفاظ نیست وقتی بر پیغمبر در بعضی از اوقات نازل میشد، پیغمبر اکرم بیهوش شد. به قدری سنگین بود وحی، که پیغمبر اکرم بیهوش شد. اگر قرآن این الفاظ باشد که خب این الفاظ را آدم میخواند، سنگینی حس نمیکند ولی پیغمبر اکرم بیهوش شد که از امام صادق وقتی سوال کردند که آقا چطور شد که پیغمبر، البته این مال همه جا نبود. آن موقع هایی که جبرییل می آمد و چیزی می اورد، نه، مثل عبد مملوک میامد خدمت پیغمیر مینشست و قرآن می آورد اما گاهی موقع ها بود امام صادق میگوید، بی واسطه ی جبرئیل خود خداوند متعال جلوه میکرد. آن موقع بود که سنگینی این وحی که از خود خدا مستقیم، پیغمبر میگرفت باعث میشد که پیغمبر اکرم بیهوش شود. یکی دو مرتبه این اتفاق افتاد، از جمله در سوره ی مائده در نزول سوره ی مائده، پیغمبر اکرم این حالت بهش دست داد. این سنگینی معلوم است که قرآن فقط لفظ نیست.

«إِنَّا سَنُلۡقِی عَلَیۡکَ قَوۡلٗا ثَقِیلًا» تازه لفظش هم دیشب خدمتتان عرض کردم غیر از الفاظ دیگر است. نور است. سفید است. لفظش هم با کتاب های دیگر فرق میکند. حقیقت قرآن چیز دیگری است. من یک روایت اجازه میخواهم ازتون که در کتاب اصول کافی باب فضل القرآن است، یک روایتی عرض کنم خدمتتان شما ببینید تعبیرات در روایات با آیات و صور قرآن چطور است. برای اینکه خداوند متعال چهار چیز را میخواست نازل کند، وقتی که میخواست سوره ی حمد، یک، ایت الکرسی، دو، این چهار چیز را در ذهن داشته باشید بعدا به کارتان می اید، سوره ی حمد، آیت الکرسی، آیه ی « شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَهُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ » که در سوره ی آل عمران است و یکی هم آیه‌ی « قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ » این هم در سوره ی آل عمران، این چهار چیز را خدا وقتی میخواست نازل کند این آیات آویزان شدند حالا به تعبیر من این است چون تعبیر روایت این است. لما امر الله عزوجل هذه الایات ان یحبثن الی الارض وقتی خدا خواست این آیات را به زمین هبوت بدهد، پایین بیاورد، تعلقن بالعرش، این آیات تمسک کردند به عرش خدا، و قلن، و به خدا گفتند، این ایات به خدا گفتند، معلوم میشود ایه یک چیزی است که دارد با خدا حرف میزند، خوب دقت بکنید، و قلن این آیات به خدا گفتند ای رب، إلی أین تهبطنا؟ إلی أهل الخطایا و الذنوب؟!، خدایا مارا کجا میفرستی پایین، پیش اهل ذنوب و گناهان و خطاها، الا اهل الخطایا و ذنوب، فاوحی الله عزوجل الیهن خداوند متعال بهشان گفت، به این آیات، فرمود: ان اهبطن، پایین بروید، پایین بروید، فبعزتی و جلالی لا یتلبنکن احد من آل محمد و شیعتهم فی دبر الصلوات الله و سلامه علیهم اجمعین هیچ یک از اهل بیت و شیعیانشان، اینچهار چیز را پشت سر هر نماز واجبی نمیخوانند، در تعقیبات هر نماز واجبی، فی دبر مفترضات علیه من المکتوب فی کل یوم الا نظرت الیه بعنی المکتون فی کل یوما سبعینا نذرتا، مگر اینکه با نظر خاص هر روز هفتاد بار به آن ها نگاه میکنم البته خدا که همه را دارد نگاه میکند اما با نظر خاص، هفتاد بار به کسی از شیعیانی که این ایات را، این چهار چیز را بعد از نماز هایشان بخوانند، هفتاد مرتبه با نگاه خاص بهشان نگاه میکنند، اقضی له فی کل نظره سبعین حاجه و در هر نگاه خاص هفتاد تا از مشکلاتشان را برطرف میکند، که خیلی از این مشکلات، مشکلات روحی است، مشکلات روحی است. هفتاد حاجتشان را برطرف میکند، و قبلته ما فیه من المعاصی گناهانشان را هم ازشان میگذرم، آن چهار تا و یک ام الکتاب، سوره ی حمد، شهد الله انه لا اله هو و الملائکه و اولو العلم، ایت الکرسی و ایت الملک، این چهار چیز،

خب ببینید ؛ اینکه خدا دارد با انان حرف میزند معلوم میشود قرآن صرف این الفاظ نیست خدا دارد با انان تکلم میکند، اینان با خدا حرف میزنند، حقیقت آیات فراتر از این حرف هاست.فراتر از الفاظ معمولی است. فقط که به چشم ما می آید. روی سرمان میتوانیم در شب های قدر بگذاریم، من همینجا در پرانتز یک چیزی عرض میکنم، تقاضا میکنم خیلی عنایت بفرمایید، یادم است یک مرتبه در جلسات دعای ندبه، یک اشاره ای به آن کردم در همین محل نقدس، ولی الان جایش است. و آن اینکه در همین روایتی که الان خواندیم و بسیاری از روایات دیگر که خیلیشان را شماها شنیده اید. دارد که اگر کسی فلان سوره را بخواند این خاصیت را دارد، فلان آیه را بخواند ایت خاصیت را دارد، شناها نشتیده اید؟ سوره ی حمد را اگر وسی بخواند شفاست. اگر سوره ی حمد را بر نریض هم بخواند، اثرش و خاصیتش شفا دهی است حتی در روایت هست که اگر لغر الحمد یا لغره الحمد علی میتا سبعین مره اگر هفتاد مرتبه بر میتی سوره ی حمد را خواندید، ثم ردت فیه روح، روح به او برگشت، ماکان به عجبا، تعجب نکنید. یعنی سوره ی حمد حتی خاصیت احیا دارد.خاصیت جان دادن دارد. اگر کسی مثلا فرض کتید فلان سوره را بخواند، رزقش زیاد میشود، فلان سوره را مثلا تا یک سال مداومت کند، حج نصیبت میشود، هیچ فکر فقرت را هم نکن، هیچ فکر فقرت را هم نکن، حج نصیبت میشود. این ها همه اش در روایات ما هست. اگر ترس از مثلا فرض کن، آتش سوزی دارد؛ فلان آیه را بخواند، اگر گمشده ای دارد، فلان آیه یا فلان سوره را بخواند، و امثال این ما زیاد داریم.

همین چیزی که الان خواندم اگر کسی این چهار تا آیه را بعد از همه ی نماز هایش بخواند خدا هفتاد بار نظر خاص بهش میکند در روز، و در هر باری، هفتاد حاجتش را براورده میکند. خیلی خب، اینها را ما شنیده ایم، بله، حاح آقا، ما که این کارها را میکنیم چرا اثر نمیبینیم؟ سوره ی حمد را بر مریض بخوانیم شفا پیدا نمیکند. تکان نمیخورد، اگر بدتر نشود، سوره ی مثلا حمد را هفت بار، هفتاد بار، هفتصد بار، بخوانید، مرده تکان نمیخورد. پس چه؟ اعوذ بالله دروغ به ما گفته اند؟ این چیزهایی که به ما گفته اند، اعوذ بالله دروغ که نیست، پس این آثار را چرا ما نمیگیریم؟ این سوال جدی است شاید برای خیلی ها پیش آمده است که چرا ما این آثار را نمیگیریم؟ البته بعضی ها میگیرند، من اینجوری نیست که کلیت داشته باشد، ولی خب یک عده هستند که نمیگیرند، من حالا بیشتر متوجه آن عده هستم، خب پس چیست؟

نعوذ بالله دروغ که به ما نگفته اند، جواب، نه، ابدا دروغ به ما نگفته اند، منتها این آثاری که برای آیات و صور قرآنی گفته شده هم این آثارو هم تمام خاصیت های دیگر قرآن، نور دادن قرآن که ادم را نورانی میکند، شفاعت قرآن که دست ادم را میگیرد و تمام خاصیت های دیگر قرآن یک شرط دارد، شرطش این است که متصل به نفس ولی الله باشد، متصل به نفس ولی الله باشد، یعنی چه؟ یعنی قرآن از عترت جدا نشود. به هر مقداری که فرد یا جامعه ای از عترت دور شد، از قرآن هم دور شد، چرا؟ چون پیغمبر فرمود که قرآن و عترت لن یفرقا از هم دیگر جدا نمیشوند، در همان حدیث معروف، که شیعه و سنی نقل کرده اند، پیغمبر فرمود، من برای شما دو چیز باقی میگذارم، که این دو چیز از هم جدا نمیشوند، لن یفرقا جدا نمیشوند یعنی چه؟ یعنی اگر کسی خواست یکیش را بگیرد، آن یکی را کنار بگذارد، آن یکی را هم نگرفته است. آن فرد نانجیبی که گفت حسبک کتاب الله و به بهانه ی حسبک کتاب الله، قرآن برای ما بس است، عترت را کنار زد، در واقع قرآن را هم کنار گذاشته است، در واقع قرآن را هم کنار گذاشته است. چون قرآن و عترت از هم جدا نمیشوند. به هر مقداری که جفاء شد به یکی، به دیگری هم جفا شده است. به هر مقدار که یکی غایب شد، به هر مقدار که یکی غایب شد، دیگری هم غایب شده است. الان ولی الله اعظم کجاست؟ الان ولی الله کجاست؟ غایب است دیگر، الان امام زمان تمام آن آثاری که باید داشته باشد را دارد؟ نیست دیگر. همه یما شنیده ایم در جامعه ی مهدوی چه اتفاقاتی رخ میدهد. ان اثار بودن امام زمان، اصلا در وهم ما هم نمی آید، آن آثار الان نیست. البته، الان شکی نیست که وجود مقدس ولی عصر، مثل خورشید پس ابر آثاری دارد، اما خورشید پس ابر کجا و آنجایی که ابر ها کنار برود و خورشید کنار برود کجا؟ خب، حالا که این چنین است که نقاب زده ولی خدا به چهره اش، الان قرآن هم به چهره اش نقاب زده است. از قرآن هم نمیتوانید همه ی اثار را بگیرید، همانطور که از ولی الله نمیتوانید همه ی اثار را بگیرید، از قرآن هم نمیتوانید همه ی اثار را بگیرید، چرا؟ چون این دو، حکمشان یکی است.این دو با هم دیگه هستند، از هم جدا نمیشوند، هر حکمی یکی داشته باشد، دیگری هم دارد، اگر او غایب است، آن یکی هم غایب است، اگر او همه ی اثارش را نمیدهد آن یکی هم همه ی آثارش را نمیدهد، آن موقع که ولی الله آمد، در زمان حضور، که همه ی اثارش را داد و گلستان و بهشتی ایجاد شود، قرآن هم تمام آثارش را میدهد.

ولذاست در دعای ندبه میخوانید، عین المعمل الاحیاء الکتاب آن اقایی که می اید قرآن را احیاء میکند کجاست؟ او وقتی امد، بله، تمام بطون قرآن، تمام معارف قرآن، تمام اثار قرآن هست. اما الان بله، الان، کسانی که جفا نکرده اند به ولی الله، کسانی که به او جفا نکرده اند، و تمام وظیفه ی شان را انجام داده اند، از قرآن میتوانند ان اثار را بگیرند، میتوانند، که اصطلاحا ما به این ها میگوییم صاحب نفس، ما به این ها میگوییم صاحب نفس، میگفتند، مرحوم نراقی، ملا احمد نراقی، که کتاب جامع معراج السعاده بود، را که فارسی هم است نوشته، مرحوم نراقی فرزندش مریض بود، ظاهرا حصبه داشت، خیلی هم مریضی اش شدید بود، طوری که رو به قبله اش کرده بودند، سنگین شده بود این بچه، هیچی هم نمیتوانست بخورد، حالش خراب بود. مرحوم ملا احمد نراقی دیگر مستحصل از خانه آمد بیرون، بیرون آمد، همانطور که در کوچه می امد، به یک شخص کهنه پوشی برخورد کرد، که تا برخورد کرد به ایشان گفت: حاج آقا، حال بچه ات خراب است؟ مریض است؟ خب بله، گفت یک دعایی بکنم خوب شود؟ گفت خدا پدر و مادرت را بیامرزد، خب ادم که مستحصل هست از این دعاها که شکی نیست، میخواهم، احتیاج دارم، گفت خدا پدرت را بیامرزد، یک دعا کن، او یک سوره ی حمد خواند، یک سوره ی حمد خواند، گفتش که ان‌شاءالله خوب شد، گفت انشاءالله خوب شد، البته تا خواندن سوره ی حمدش، یک دوجا، در تجویدش اشکال داشت، در تجویدش اشکال داشت، مرحوم ملا احمد نراقی با ناباوری گفت خب حالا این مومن شنیده از یک جا، بچه ی مان مریض بوده دعا کرده است. حالا خدا پدرش را بیامرزد. آمد خانه دیدیم که بچه گرفته نشسته است. اصلا خوب شده، مادرش هم دارد میرود برایش غذا تهیه کند، مرده زنده شد. فهمید که آن شخص، از اولیاء خدا بوده است، کسی بوده است،

من خدمت شما یکی دو شب پیش گفتم، حالا بهانه گیر اوردم، الان میخواهم در پرانتز بگویم چون یکی دوتا از رفقا، سوال دادند که آن حدیثی که دو شب پیش گفتید را الان یک مرتبه ی دیگر بگویید. عرض کردم خدا چهار چیز را در چهار چیز، پنهان کرده است. یکی یک طاعتی را در بین طاعات، عملی را** در بیت طاعات، که اگر کسی آن را انجام دهد، تمام توشه ی خودش را از اخرت برداشته و رضایت خدا را تهسیل کرده است. دوم، یک معصیتی را در بین معاصی که اگر کسی انجام بدهد، دیگر خدا اورا نبخشد، و لذا همه ی معاصی را باید آدم ترک کند که مبادا گیر آن بیفتد، آن معصیت خطرناک بیفتد، سوم، شب قدر را در بین شب ها، پنهان کرده، چهارم، ولی خودش را در بین مردم، ولی خودش را در بین مردم، مرحوم ملا احمد نراقی متوجه شد که این از اولیاء خدا بوده که اینطور با او سبک برخورد کرد، سریع دوید، دنبالش دوید و در کوچه پیدایش کرد، گفت خدا پدرت را بیامرزد، خدا جزای خیر بهت بدهد، بچه ی ما خوب شد، تو کیمیا کردی، با این سوره ی حمدی که خواندی، بعد گفت : منتها من یک تذکر هم بهت بدهم، دیگر به قول ما آخوندیش گل کرده است، دیگر اگر جسارت به او بزرگوار نباشد، گفت ضمنا این تجویدت را هم برو درست کن، تو که سوره ی حمد را میخوانی، این والاضالینش، نمیدانم این، غیرالمغضوبش، گفت این را هم برو درست کن، گفت حاج آقا اگر ما درستش کنیم، سوره ی حمدمان را پس میگیریم، سورهی حمدمان را پس میگیریم، که مرحوم ملا نراقی، وقتی برگشت دید بچه یکم حالش جابه جا شده است، یکم، نه به صورت اول، که بهش بفهمانند، بابا، به اندازه ی لازم را درست بخوان که حالا خیلی هم گیر نده، آنقدر مو از ماست بخواهی بکشی بیرون، دیگر اینجا نیازی نیست، اینها صاحب نفس اند، اینها میتوانند از قرآن آثارش را بگیرند، کسانی که جفا به ولی نکرده اند، قرآن خاصیت هایش را میدهد، اما برای دیگران، بطور عادی، برای زمان ظهور تمام اثار ظاهر میشوند، به هر حال، ما به قرآن همه ی این چیزهایی که یکی دو شب، خدمتتان عرض کردم که بحث را امشب جمع میکنم، بحث نزول قرآن را، اهمیت قرآن را خیلی شنیده ایم، درست، قرآن اسماء خداوند متعال است، حقیقتش عالم بالاست، همه ی اینها را شنیده ایم، اما مهم این است که قرآن چقدر در زندگیمان وارد شده است.مهم این است که چقدر ما در زندگیمان قرآن را بهش عمل میکنیم و وارد شده، اولا سعی کنیم برادر بزرگوار، البته شماها که همه ی شما، اهل قرآن هستید ولی جدی باید بگیرید تعارف بردار نیست.

ایت الله وحید خراسانی، این را خیلی گوش بدهید. آیت الله وحید خراسانی، مرجع بزرگوار، ایشان یک مرتبه مبفرمودند: آقایان، به شاگردانش میگفت، میگفت آقایان، من که حدود مثلا هفتاد و خورده ای هشتاد سال عمر از خدا گرفته ام، الان نشسته ام، فکر میکنم که بعد از مرگ دیگر عمرم خب، آخرهایش است، اگر از من پرسیدند فلانی، به اندازه ای که در علم اصول فکر کردی، راجب قرآن من هم فکر کردی؟ آیت الله آقای* وحید، در علم اصول فقه که یکی از علوم حوزوی است، خب واقعا، ایشان متخصص تام هست. به اندازه ای که در اصول فکر کردی، در کلام من هم فکر کردی؟ اقایان من نشسته ام، ببینم جواب خدا را اگر از من اینطور بپرسد، چه بدهم؟ جواب خدا را چه بدهم؟ واقعا گاهی ما خیلی چیز ها را رویش فکر کرده ایم، ما روی قرآن انقدر وقت نگذاشتیم. گاهی موقع ها با ولع، یک کتابی را که میشنویم مثلا فلان نویسنده نوشته، میرویم میخریم، تهیه میکنیم، دوشبه میخواهیم تمامش کنیم، یک مجله را مثلا، واقعا اینطور است، برمیداریم میخوانیم، اما مثلا یک بار از اول تا آخر قرآن با معنا، با توجه، که چه میخواهد بگوید، آیا یکبار اینکار را کردیم، البته بعضی ها اینکار را کرده اند، من جسارت نمیکنم. اما بعضی ها چهل سال، هیئت دارند میروند، چهل سال هییت دارند میروند، چهال سال هیئت اما با این وجود یک دور تفسیر کلام خداوند متعال، حداقل ترجمه ی کلام خداوند متعال را خوب نفهمیده اند، یعنی نرفتند دنبالش. این جفاست، این جفاست.

یک آقایی بود میگفت من مکه بودم، عالم بود، از اهل علم بود، میگفت مکه بودم، میگفت، یک نیت کردم که لای قرآن را باز کنم، ببینم خدا با من چطور حرف میزند، البته این نه استخاره است، نه تفأل است، این هم هیچ توصیه ای نمیکنم، من نمیدانم این اقا از کجا این را برای خودش در اورده بود، این را ما نداریم، در روایات همچین چیزی وارد نشده است که لای قرآن را همینجوری باز کنید، با شما حرف بزند، انگار مثلا این، منتها خب این در دلش افتاده بود، بنده ی خدا اینکار را کرد، گفت کنار خانه ی خدا، قرآن را باز کردم که خدا خطابش به من و پیام خاصش به من چیست. میگوید تا باز کردم دیدم صدر آن صفحه آمد و قال الرسول یا رب ان قومی اتخذو هذه القرآن مهجورا دیدم پیغمبر دارد گله میکند که خدایا، این قوم من! قرآن من را ترک کردند، قرآن من را به ان اهمیت نمیدهند، قرآن را مهجور گذاشته اند، قهمیدم که واویلا، من به قرآن آنچنان که باید و شاید، عمل نکردم، درست به آن عمل نکردم، و باهاش انس نداشتم که گله ی پیغمبر از ما، در این آیه آمد، و قال رسول یا رب ان قومی اتخذو هذه القرآن مهجورا سعی کنیم وقت بگذاریم، در روایت هست که اگر حداقل در روز ده تا آیه از امام باقر(علیه السلام)، در روز اگر کسی ده تا ایه بخواند، لم یکتب من الغافلین، این جزء غافلین نیست. به عنوان غافل نوشته نمیشود و اگر بالاتر بتواند در روز، پنجاه تا آیه بخواند، من قرن خمسین آیه من القرآن کتب من الذاکرین، این جزو کسانی است که متذکر خدا هستند.جزو کسانی هست که توجه، پنجاه تا ایه، یعنی تقریبا روزی یکی دو صفحه، که بحمدلله، در خیلی از مساجد، شب ها، یکی دو صفحه ی قرآن خوانده میشود. این خیلی چیز خوبی است.

در روایت هست که قرآن عهد خدا با مردم است. هرروز تجدید عهد کنید.هر روز تجدید عهد کنید، نگویید که حاج آقا، ما در نماز سوره ی حمد را میخوانیم، قرآن است دیگر،نه آن نه، خود قرآن را هرروز بخوانید، غیر از سوره ی قل هو الله احد، خود قرآن را هر روز ادم بخواند طوری که هراز چندگاهی، ختم بکند.هر ازچندگاهی ختم بکند قرآن را. اهل بیت هر سه روز یک مرتبه قرآن را ختم میکردند خب برای ما همچین چیزی شاید امکان پذیر نباشد، اما حداقل بتوانیم، حداقل در سال غیر از ماه مبارک رمضان، غیر از ماه مبارک رمضان که توفیق هست، در سال یک بار قرآن را ختم کنیم.یکبار قرآن را ختم کنیم. نگویید، بابا ما کار داریم، وقت نداریم، مگر این کار نیست؟ مگر این کار نیست؟ چرا فکر میکنید مال بیکارهاست؟ کار مهم تر از این؟

امام در نجف که بودند، امام راحل عظیم الشانمان، خدا رحمتشان کند، ایشان در نجف که بودند، چشمشان خیلی ضعیف شده بود، فشار امده بود به چشمشان چون قرآن هم زیاد میخواندند، حتی تا این زمانی که زمان رهبری بود واین همه اشتغالات، این همه اشتغالات بود، در ماه مبارک رمضان، سه مرتبه قرآن را ختم میکردند، در ماه رمضان. در غیر از ماه مبارک رمضان، هر روز سه مرتبه، گاهی موقع ها تا پنج مرتبه قرآن را میخواندند، یعنی بعد از هر نماز.با همه ی اشتغالات،این دیگر حجت بر همه تمام است، دیگر نمیتواند بگوید من خیلی کار دارم، دیگر از ایشان که دیگر بیشتر کار نداری که، پیرمرد، مرجع تقلید، این همه هم کار روی سرش ریخته بود، رهبر، اما با این وجود، اینکار را میکرد، حالا در نجف که بود، یک مرد به چشمشان ضعیف شد در اثر کثرت مطالعه و امثال اینها. به پزشک مراجعه کرده بود، دکتر به ایشان گفته بود که آقا باید به چشمتان استراحت بدهید، یک چند مدت هیچ مطالعه نکنید، هیچی. گفت حتی قرآن؟ گفت حتی قرآن. امام یک لبخندی زده بود گفت: آقای دکتر ما چشم را برای قرآن خواندن میخواهیم، والا قرآن نتوانیم بخوانیم چشم میخواهیم چکار؟ چشم را برای قرآن خواندن، تو یک کاری بکن بتوانیم بخوانیم، نگو حتی این را نخوان. تو یک کاری کن بتوانیم این را بخوانیم.

به هرحال، در روز سعی بکنیم، یک تعداد آیات را بخوانیم، یک چیزی من عرض بکنم، خیلی گوش بدهید. محصول جلسه ی امشب حتی اگر این روایت باشد خیلی قشنگ است، من، مضمون روایت را، دیگر چون از رویش بخواهم کلمه، کلمه بخوانم طول میکشد، در همین اصول کافی هست، مضمونش را خدمتتان عرض میکنم، حضرت موسی بن جعفر نشسته بودند، با یکی از اصحابشان، چند نفر هم دورش نشسته بودند، یکی از اصحابشان بود به نام حفص، با ح جیمی، حفص، حضرت موسی ابن جعفر (علیه السلام)، فرمودند که یا حفص، اگر یکی از شیعیان ما، از دنیا برود، ولی قرآن را نیاموخته باشد، البته، معلوم است که، نه از باب تقصیر، این زحمت را خودشان کشیدند، اما نتوانست یاد بگیرد، موقعیت فراهم نبوده، همه ی زمان ها سواد نبوده، والا تا ادم میتواند، باید به هر حال برود دنبالش که یاد گیرد ولی حالا اگر نتوانست، امام کاظم (علیه السلام) فرمود که، و از دنیا رفت، قل لم فی قبره، در قبر تعلیمش بکن که از همینجا بفهمد در عالم قبر و در عالم بزرخ، تکامل هست. تکامل علمی، نه عملی. عالم عمل همین عالم دنیاست، وقتی که مرد دیگر نمیشود برود آنجا در برزخ نماز بخواند، صدقه بدهد، روزه بگیرد، عالم عمل اینجاست. پرونده دیگر بسته میشود، پرونده ی اعمال، اینجا مزرعه است. مزرعه ی آخرت. اما تکامل علمی هنوز هست.یعنی پس از مرگ هی پرده ها کنار میروند، هی معرفت بالاتر میرود. آن کسی که اهل بهشت است لذت هایش بیشتر میشود، چون پرده ها کنار میرود، آن کسی که اهل عذاب است، ناراحتی و عذابش بیشتر میشود، چون معرفتش بیشتر میشود، بیشتر میفهمد که چه از دستش رفته، حسرت میخورد. حضرت فرمود که در عالم قبر به او تعلیم میکنند، و قرآن را به او یاد میدهند، قل لم فی قبره برای چه؟ لیرفع الله به من درجه تا خداوند درجه اش را در عالم آخرت بالا ببرد، چون، فان درجات الجنه علی قدر آیات القرآن چون درجات بهشت به اندازه ی آیات قرآن است. میگویند: بخوان، بالابرو، هرچه خواندی بالا میرود. فیقال: اقرا ورق میگوید به شخصی که از دنیا رفته است میگویند : بخوان، به تعدادی که قرآن میخوانی بالا میروی، درجاتت بر اساس ایات است. مقدار ایات است. البته معلوم است، این که امام علیه السلام فرمودند درجات انسان در اخرت بر اساس ایات قرآن است، یعنی آیاتی که در جانش نشسته باشد، قبول داشته باشد.نه صرفا لغلغه ولو یک کافر فاسد فاجق هم همینجور روی زبانش امده، این را به او درجه میدهند، نه، قبول داشته باشد، این ایات در جانش نشسته باشد، به والله قسم برادران بزرگوار، خواهران بزرگوار، اگر یک آیه ی قرآن، معارفش در جان آدم باز شود، یک آیه ی قرآن، بس، ادم را بس است. تمام وجودت را سیراب میکند، یک آیه ی قرآن،

عربی آمد در مدینه، در مسجد مدینه به میغمبر گفت یا رسول الله، من میخواهم قرآن یاد بگیرم، پیغمبر اکرم یکی از صحابی، اصحابشان آنجا ایستاده بود دست این عرب را گذاشت دست آن صحابی، بروید در آن گوشه، بروید قرآن یاد بگیرید، این صحابی عرب را برداشت برد یک گوشه ی مسجد، یک چند دقیقه بیشتر نکشیده بود، عرب بلند شد بیرون رفت، و صحابی پیش پیغمبر امد، گفت یا رسول الله، این شاگردمان انگار خیلی کم حوصله بود؛ نشست، ما دوتا آیه برایش خواندیم بلند شد رفت، پیغمبر گفت چطور مگر؟ چه خواندی؟ چه شد، این صحابی گفت آقا من سوره ی زلزال را برایش شروع کردم، بسم الرحمن الرحیم اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسن ما.. این را شروع کردم تا رسیدم به این آیه، فمن یعمل مثقال ذره خیره یره و من یعمل مثقال ذره شر یره، اگر کسی به اندازه ی یک مثقال ذره، مثقال ذره را مفسرین گفتند، اگر بخواهید تصور کنید، در این بازار های قدیمی یک سوراخ در سقف هست که، یک ستون نور پایین میآید، آنوقت در ان ستون نور ذراتی معلق هست، یک ذراتی معلق، آن ذره ها همین مثقال ذره است، اگر کسی به این اندازه کار خیر انجام دهد روز قیامت میبیند، و اگر کار شری انجام دهد میبیند، میگوید یا رسول الله من داشتم این را میخواندم،این عرب برگشت به من گفت که، اقا، این مال قرآن بود که خواندی؟ این ایه ای که خواندی برای قرآن بود؟ گفتم بله. گفت پس من را بس است. بلند شد رفت. پیغمبر فرمود که رجع فقیها، این رفت، ولی فقیه رفت، تمام دین را گرفت. چون این یک آیه در وجودش، هضم میشد. شکوفا شد. باور بفرمایید، شوخی نیست، اگر همین یک ایه را اگر ادم بفهمد یعنی چه، یک ذره المثقال،

یک استادی بود خدا رحمتش کند، میگفت میدانید این ذره المثقالی که قرآن میگوید چه خیر چه شر انجام دهید میبینید، این را میدانید یعنی چه؟ ایشان میگفت ذره المثقال، در عالم ارتباطات، ذره المثقال در عالم ارتباطات، میگفت یعنی چه؟ ذره المثقال در عالم ارتباطات یعنی چه؟ میگفت ببین، البته ان موقعی که این استاد داشت با ما این حرف را میزد، این بازی های دومینو نبود، این بازی های دومینو را دیدید که هزارتا کارت را روی هم میچینند؟ گاهی موقع ها یک تلنگر میزنند به یکیش، اولی میفتد روی دومی، تا گاهی موقع ها، ده هزار، بیست هزار، سی هزار، شکل های قشنگ هم در می آید، درست؟ ایشان میگفت که ما بچه که بودیم آجر ها را کنار هم میچیدیم، به هم ربط میدادیم، ارتباط میدادیم، بیست تا سی تا، چهل تا آجر، یک تقه میزدیم به آن ولی میفتاد روی هم، یک شکل هایی در میامد کیف میکردیم، بعد میگفت عالم ارتباطات اینجور است، تو یک ذره ای عمل انجام میدهی، اما نمیدانی این ذره ات به کجاها مرتبط است.

گاهی موقع ها یک خنده میکنی، یک لبخند میزنی، به یک کسی که خسته شده از دین، اینقدر خدا نکرده بدی دیده از مسلمانان گاهی موقع ها، اصلا از دین بدش آمده است. از مذهب بدش آمده است. بعد چشمش میفتد به شما آدم مذهبی، شما یک لبخندی بهش میزنید، این یک مرتبه میبیند اینها چقدر خوش برخوردند آدم های مذهبی ادم های خوش برخوردی اند. آدم های مذهبی، آن ناامیدی، آن بد آمدنی که داشت، یک مرتبه خوشش می آید، و همین باعث میشود به مو که بند شده بود پاره میشد، تو با همین یک لبخند نگهش داری، آنوقت این وقتی که نگه داشت، انوقت این نسل و اولادش هم مسلمان بار می اید،و تو هم شریکی با همین یک لبخند، یک لبخند بیشتر نزدی، پشت پرده اش را هم ندانستی این لبخند به کجا وصل است در عالم ارتباطات، اما یک مرتبه در نامه ی عملت در قیامت میبینی که نوشته اند که کمک کردی به تدین یک نسل، خدایی من اینقدر مبلغ خوبی برای دین نبودم، میگویند چرا، یک لبخند زدی، آن لبخند در عالم ارتباطات خیلی بزرگ شد و بالاعکس گاهی اوقات آدم یک سلام کسی را جواب نمیدهد، یک تندی میکند به یک نفر، با یک فرد نمیداند پشت پرده چه خبر است، تو یا یک حرفی میزنی این حرف دهن به دهن میگردد، گاهی موقع ها یک کلاغ چهل کلاغ میشود، یک مرتبه یک کینه درست میشود، یک مرتبه یک طایفه ای با هم اختلاف بینشان بوجود میاید، گاهی اوقات به خونریزی کشیده میشود. تو یک حرف زدی، انوقت تو هم در ان ها شریکی.

ببینید ذره المثقال، در عالم از ارتباطات دیگر ذره المثقال نیست، دیگر کوچک نیست، بزرگ میشود به هر حال، عذر میخواهم از شما، قرآن را بیشتر به آن اهتمام داشته باشیم، هم آداب ظاهریش را حفظ کنیم، آداب ظاهریش، هم آداب باطنیش، با حضور قلب، بنشینیم، قرآن مثل نماز، وقتی آدم مینشیند، آدم باید قشنگ حواسش جمع باشد، دیگر تلویزیون روشن و صدای رادیو بلند و ادم هم وسط هایش حرف میزند، فلانی اب را بده من، ان چیز را بده من، حرف میزند، معامله میکند، کار هایش را انجام میدهد, قرآن هم میخواند، مثل اینکه در نماز گاهی موقع ها آدم گمشده اش را پیدا میکند، کارهایش را انجام میدهد و معامله میکند، کسی داشت نماز میخواند، مهمانش خانه اش امد، بچه اش گفت : بابام دارد نماز میخواند، این کتار باباش نشست تا نمازش تمام شود، دید بابا در نماز دوسه تا سرفه ی بزرگ کرد. این مهمان به بچه گفت بدو بدو این تلویزیون را خاموش کن بابات میگوید صدایش، اصلا منظورش این است، این صدای…گفت نه، بابام منظورش این است که بزن کانال سه، فیلم سینمایی است. الان وقتش در نماز میخواهد حواسش باشد که گوش بدهد چیست، بزن کانال سه فیلم سینمایی. در نماز آدم اینکار هارا میکند، در قرآنش هم،

من این را عرض بکنم بحثم را تمام کنم، بزرگواری بود از اساتید خود ما، میگفت من مشهد با یک جمعی خدمت یکی از خوبان مشهد رسیده بودیم. میگفت وقتی وارد شدیم داشت قرآن میخواند. میگفت مارا دید ما سلام کردیم جواب سلام واجب است خب او داد. اما دیگر نه بلند شد، نه تکان خورد. عین اینکه در نماز است. فقط یک جواب سلام واجب را داد، همانطور مودب که رو به قبله نشسته بود داشت قرآن میخواند، همانجور، تکان نخورد، ما نشستیم، این قرآن را خواند، بعد، بوسید در جلد گذاشت، میدانید قرآن را روی زمین نگذارید، سعی کنید قرآن را روی زمین نگذارید، روی زمین که پاها رویش رفته است. قرآن را یا روی دست نگه دارید موقع خواندن، یا روی رحل بگذارید، میگفت این روی رحل بود، قرآن را خواند، بوسید، در جلدش گذاشت بعد بلند شد، به خادمش داد تا دم در هم، بدرقه کرد قرآن را. تا دم در دنبال قرآن رفت بعد امد حسابی با ما شروع کرد خوش و بش کردن و خیلی ما را تحویل گرفت و بعد شروع کرد یک کلمات خیلی عرشی گفت، میگفت ما اصلا او برای ما درس بود، حالا حرف هایش خیلی چیز نبود، ولی او کارش برای ما خیلی درس بود که یادمان داد که ادب قرآن و در محضر قرآن بودن به چه صورت هست.

خب خیلی عذر میخواهم از شما، مقدمه ای را من عرض کنم، مقدمه ی روضه هم همین باشد. در روایت دارد که روز قیامت که میشود قرآن میاید در صف مومنین، میاید بالا در صف مومنین، مومنین وقتی چهره ی قرآن را میبینند، میگویند خدایا این کیست؟ این مقامش از ما خیلی بالاتر است. حتما جزو شهداست. قرآن بالاتر میرود، در صف شهدا. شهدا وقتی چهره ی قرآن را، حقیقت قرآن، چهره ی قرآن را میبینند، میگویتد، خدایا این از ما نیست این بالاتر است. این جزو ملائکه است. قرآن بالاتر میرود در صف ملائکه، وقتی ملائکه چهره ی نورانی قرآن را میبینند، روایت طولانی است، در همین سوره کافی هست، چهره ی نورانی قرآن را میبینند، ملائکه میگویند که خدایا این از انبیاست. این بالاتر است. قرآن بالاتر میرود در صف انبیاء. همانطور که تنزل پیدا کرده بود، حالا دارد ترقی پیدا میکند، حالا دارد بالا میرود، حقیقت خودش را نشان میدهد، میرود در صف انبیاء، انبیاء میگویند این کیست؟ که از ما بسیار بالاتر است. این چهره، چهره ایست که از ما خیلی بالاتر، نورانی تر است. قرآن بالاتر میرود، در عرش الهی، از یک عده شکایت میکند، خدایا اینان به من جفا کردند، اینان اصلا با من کاری نداشتند، از یک عده قرآن شروع میکند شفاعت کردن، شفاعت میکند. آنوقت آنجا معلوم میشود آن چهره ی حقیقی قرآن، آنوقت معلوم میشود که باطن مبارک مقدس امیرالمومنین (علیه السلام) و اهل بیت (علیه السلام) بود. باطن اهل بیت همان باطن قرآن است. یعنی اسماء الله.

لذا امیرالمومنین (علیه السلام) ایت الله العظمی است. در زیارتش داریم، در زیارت امام جواد هم داریم، همه ی ائمه اینطور بودند. یعنی مظهر تمام اسماء خدا، همانجور که قرآن جلوه ی همه ی اسماء است، اهل بیت هم همین بودند. در عالم پایین یکی شد علی، یکی شد کتاب، در این عالم پایین، در عالم بالا یک نور است. همه اسماء الهی است. انوقت معلوم میشود باطن قرآن باطن نورانی و مبارک وجود مقدس امیر المومنین بود که خودش میفرمود انا الکتاب الناطق من کتابم، من کتاب هستم. آنوقت شما نگاه بکنید این آیت الله العظمی را، ریسمان بر گردنش انداختند، در کوچه کشیدند بردند، مردم هم فقط ایستاده بودند تماشا میکردند، به جای اینکه کمک کنند این بزرگوار را، فقط ایستاده بودند، تماشا میکردند، الله اکبر از مظلومیت تو یا علی، السلام یا علیک یا امیر المومنین انت اول مظلوم، این تعبیر برای امام هادی (علیه السلام) است. اولین مظلوم وجود مقدس اوست.

مرحوم جعفر آقای مجتهدی رضوان خدا بر او، عاشق امیر المومنین بود. عاشق امیر المومنین بود، نگفت یک مرتبه به من نشان دادند، صحنه ی در امیر المومنین را، همان اتفاقاتی که در زمان حضرت زهرا افتاد میگفت این صحنه را به من در یک مکاشفه ای نشان دادند. جعفر آقا هم عجیب اهل ولایت و محبت بود. میگوید، نشان دادند که امیر المومنین را، عمامش را دور گردنش پیچیدند. ما معمولا شنیده ایم ریسمان بر گردنش گذاشتند، منم در یک تاریخی دیدم عمامه ی امیر المومنین را دور گردنش پیچیده بودند و میکشیدند، جعفر آقا میگفت من این صحنه را دیدم، حالا شما نگاه کنید یک عاشق دل سوخته، چه حالی بهش دست میدهد، میگوید همه ایستاده بودند حلقه زده بودند تماشا میکردند، من رفتم جلو با اضطراب و گریه گفتم یا امیر المومنین من چه بکنم، چکار از دست من بر می آید، میخواستم کمکی بدهم. امیر المومنین چهره ی مبارکش را برگرداندند رو به من، فرمان دادند، صبر، صبر، یکی دو مرتبه فرمودند صبر! من چند لحظه بیشتر نتوانستم نگاه کنم، و غش کردم، بیهوش شدم. دیگر نتوانستم نگاه کنم. وقتی به هوش آمد، تا دو سه روز فقط و فقط خوراکش گریه بود. سفره مینداختم، ان صحنه جلوی چشمش میامد گریه میکرد، میخواست بخوابد آن صحنه می آمد جلوی چشمش گریه میکرد، ایشان هم گریه کن قهاری بود، جلوی ضریح امیر المومنین در نجف بود دیگر، گفت یا امیر المومنین، آن صبری که شما فرمودید مخصوص خودتان بود. من دارم میمیرم. طاقتش را ندارم که امیر المومنین عنایت کرد، حال من برگشت به آن حالت قبل، قبل از دیدن آن صحنه. و شما حالا حساب کنید چه مظلومیتی کشیدند این بزرگواران.

ذکر مصیبت و روضه

امام صادق (علیه السلام) میگوید مصیبت جدمان حسین (علیه السلام) در عاشورا اعظم مصائب ما اهل بیت بود اما مصیبت جدمان امیر المومنین و مادرمان زهرا (سلام الله علیها) ادحا و أمر تلخ تر و وحشتناک تر از حتی خود عاشورا بود. میدانید چرا؟ چون یک صحنه ای را امیر المومنین کشید که حتی امام حسین هم نکشید. امام حسینی که انواع بلاها را کشیده بود در عاشورا، یک صحنه را نکشید، و آن اینکه همه ی شما شنیده اید، وقتی در گودال قتلگاه افتاده بود، اطرافش را محاصره کرده بودند ابا عبدالله را، سنگ پرت میکردند، نیزه پرت میکردند، تیر پرت میکردند، نانجیب ها میترسیدند جلو بیایند. میترسیدند هنوز جان در بدن حضرت باشد بلند شود به آنها ضربه بزند. پست فطرتی گفت که اگر میخواهید ببینید حسین زنده است یا نه جان دارد یا نه.. حسین غیرتی است به خیمه هایش حمله کنید. اگر زنده باشد بلند میشود. همین کار را کردند، حمله کردند به خیمه های اباعبدلله، امام حسین که صورتش را خاک بود داشت میدید، با تمام توان که دیگر رمق چندانی هم نداشت روی سر زانوهایش نشست. فریاد زد، با این گلوی خشکیده اش، « وَیْحَکُمْ یا شیعَهَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا إِلى أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً کَما تَزْعُمُونَ » اگر دین ندارید، مرد باشید، مردانه بجنگید. من و شما با هم میجنگیم، زن و بچه چه تقصیری دارند، چرا به آن ها دارید حمله میکنید، خودمانیش این است که نامرد ها تا وقتی من زنده ام جلوی چشمم، زن و بچه ام را نزنید. امام حسین ندید این صحنه را که جلوی چشمش زن و بچه اش را بزنند. اما امیر المومنین دید. این صحنه را. امام حسین این درد را نکشید، اما امیر المومنین غیرت الله این درد را کشید من ایستاده بودم، دیدم که همسرم را قاتل گهی به کوچه گه بین خانه میزد، گاهی به چشم و صورت، گاهی به پشت و پهلو، گاهی به شانه میزد، من اینها را دیدم همه اش را.

خدایا تو را قسم میدهیم به حق اول مظلوم، به فرق شکافته اش، فرج مولایمان، امام زمان را تعجیل بفرما، خدایا حاجات شرعی این جمع را براورده بخیر بگردان.
مریضان اسلام، معذورین، شفای عاجل کرم بفرما. امام راحل عظیم الشانمان، شهدا، ضب الحقوقان با اهل بیت محشور بدار.
به محمد و آل محمد رهبرمان خادمین دین،بر توفیقات طول عمرشان بیفزا.
عاقبت همه ی مارا ختم به سعادت و خیر بگردان.
صلواتی عنایت بفرمایید.

 

سخنران: حجت الاسلام و المسلمین مسعود عالی

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *