Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
حجت الاسلام عالی (م6 ن27) متن گردآوری مهدویت استاد عالی ؛ گردآوری مهدویت

یاری امام زمان علیه السلام

emam-mahdi-alli33

یاری امام زمان علیه السلام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

الحمدلله رب العالمین، بارئ الخلائق اجمعین، و الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و خاتم النبیین حبیبنا و حبیب اله العالمین ابی القاسم مصطفی محمد، اللهم صل علی محمد وال محمد. صلی الله علیه و علی اله الطبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی یوم الدین.

خدا را قسم می­دهیم مجلس ما مورد عنایت و توجه وجود مقدس ولیعصر علیه السلام قرار گیرد.و انشالله بتوانیم معرفت، محبت و عشق خودمان را نسبت به ان بزرگوار و اهل بیت در این مجالس افزونتر کنیم. هدیه به پیشگاه مقدسش صلواتی دیگر عنایت کنید.اللهم صل علی محمد وال محمد.

بالاترین مقامی که یک انسان معصوم مثل ما انسانهای معمولی میتواند به ان برسد مقام سربازی معصوم هست، مقام یار معصوم بودن. این بالاترین مقامی هست که ما میتوانیم به آن برسیم. مگر ما بالاتر از این چه میخواهیم؟ خودمان را در خدمت معصوم ببینیم یعنی در خدمت خداوند متعال. دیگر بالاتر از این مگر چه چیزی برای آدم متصور است؟ لذا میبینید که اهل بیت علیهم السلام در دعاها خواستند به ما یاد دهند که ورد زبانتان باشد و از خدا بخواهید که خدایا ما را سرباز امام زمان قرار ده. و اجعلنی من انصاره و اشیاعه و الذابین.. این تعقیبات نماز صبح هست که مرحوم قمی در مفاتیح نقل کرده شاید یک صفحه است که چند بار بخوانید حفظ میشوید شاید خیلیهایتان هم حفظ باشید. سلامی هست و تجدید بیعتی با ولیعصر. خیلی خوب است که صبحها انسان سلام دهد به امام. اولش سلام میدهد اللهم بلغ مولای صاحب الزمان و بعد آخر دعا دست راستش را به دست چپ قرار میدهد کنایه از بیعت مجدد با ولیعصر.

در این دعا به ما یاد دادند بخواهید واجعلنی من انصاره و اشیاعه والذابین عنه و واجعلنی من المستشهدین بین یدیه.خدایا من را جزء یاران، جزء شیعیان و جزء کسانی که در رکاب حضرت به شهادت میرسد قرار بده. حتی در دعای عهد بالاترش را به ما یاد دادند، خدا رحمت کند امام راحلمان را که عمرش با دعای عهد تمام شد یعنی بعد از رحلت این بزرگوار لای مفاتیح یک صفحه کاغذی گذاشته شده بود همان قسمت دعای عهد. معلوم بود صبح به صبح بر این دعای عهد مداومت دارد در این دعای عهد اهل بیت به ما یاد دادند که از خدا بخواهید خدایا اگر حتی من نتوانستم ظهور حضرت را درک کنم و از دنیا رفتم قبل از اینکه حضرت تشریف بیاورد مرگ بین من واو فاصله انداخت خدایا من را بعد از ظهور حضرت برگردان، یعنی یک فرد انقدر مشتاق سربازی امام زمان است که حتی نباید راضی باشد مرگ هم بین او و آقایش جدایی بیندازد اللهم ان حال بینی و بین الموت الذی جعلته علی عبادک حتما مقضیا…. خدایا من رااز عالم برزخ برگردان تا در رکاب امام زمان باشم، یاری امام زمان و سربازی امام معصوم چنان مقامی است که انسان نباید راضی باشد در هیچ حالی ان رااز دست بدهد. علامه عالم وجود، امام صادق آرزو میکرد که بتواند مهدیشان را درک کند تا بتواند او را خدمت کند، جد مطهرش امام صادق آرزو میکرد لو ادرکته لخدمته فی ایام حیاتی، ایکاش من او را درک میکردم و میتوانستم تمام عمر خدمت او را کنم.

خیلی مقام بزرگی هست لذا حتی مرگ هم نباید فاصله بیندازد بین ما و یاری رساندن به او. اتفاقا همینطور هم هست در روایات ما هست مرحوم مجلسی در جلد۵۳ بحار نقل کرده که وقتی وجود مقدس حضرت ظهور میکند اذا قام اتی المومن فی قبره در عالم قبر میروند سراغ مومن.به او خبر میدهند قد ظهر صاحبک، صاحبت ظهور کرد، انه قد ظهر صاحبک، فان تشا تلحق به فالحق، اگر میخواهی به او ملحق شوی بسم الله.در عالم برزخ به عده ای اینگونه خبر میدهند فان تشا تلحق به فالحق. اگر میخواهی ملحق شوی بسم الله وقت آمدن است، که آنوقت عاشقان حضرت برمیگردند.این همان لحظه ای است که اللهم ادخل علی اهل القبور السرور، این دعا این موقع محقق میشود که بر تمام اهل قبور.. جالب اینجاست که شما میگویید اللهم ادخل علی اهل القبور السرور، یعنی بر تمام اهل قبور، مسلمان و غیر مسلمان، سرور را بفرست. از روایات ما بر می آید که وقتی حضرت تشریف می آورد حتی کسانی که اهل عذاب هستند به یمن آمدن حضرت، یک مقداری، تا یک مدتی عذابشان کم میشود یک سروری بر همه وارد میشود، اللهم ادخل علی اهل القبور السرور، آن وقت آن عشاق حضرت که در دنیا چشم به راه حضرت بودند الان که به آنها اجازه برگشت داده میشود رجعت میکنند، مساله رجعت مومنین در زمان ظهور ولیعصر علیه السلام. این را من جای دیگر هم گفته ام خودتان هم شاید کمابیش دیده اید در کتاب حاج اقای نجفی قوچانی،سیاحت غرب، کتاب را هرازگاهی بخوانید، ولو که خوانده باشید باز هم بخوانید، معارف زیادی در این کتاب هست با اینکه کتاب کوچکی است.

مرحوم نجفی قوچانی بعد از مرگ خودش را به قلم در آورده که بعد از مرگم چه شد و چه شد و چه اتفاقاتی افتاد… چطور بعد از مرگش را جلو جلو نوشته؟ خودش به شهید مطهری گفته بود ایشان جوانیهای شهید مطهری با ایشان مانوس بود با این بزرگوار و در قم به روضه های ایشان وارد میشد، شهید مطهری از ایشان سوال کرد شما چطور پس از مرگتان را در این کتاب آوردید مگر خبر داشتید؟ آقای نجفی فرمودند اینکه من در این کتاب نوشتم بر اساس برخی مکاشفات خودم بوده و روایات اهل بیت علیهم السلام که با سلیقه ای بصورت یک داستان بسیار زیبایی در این کتاب سیاحت غرب در آورده. اولش اینطور شروع شده و من مردم. و بعد نقل میکند که پس از منازل آخرت و برزخ که سیر میکردم در یکی از منازل راهنمای من که همیشه کنارم بود هادی، به من گفت آماده شو برخی ازآن امامزاده هایی که در دنیا به زیارتشان رفته بودی، میخواهند به تو بازدید پس دهند. گفت من خیلی خوشحال شدم که چه جایی، جایی که خیلی محتاج هستم میخواهند بیایند بازدید پس دهند، همینطور هم هست، آن بزرگواران جاهایی که ما واقعا محتاج هستیم دستگیری ما میکنند. این مال امامزاده هاست، ائمه که در قیامت معلوم میشوداین بزرگواران که بودند. به آقانجفی خبر دادند که امامزاده هایی که در دنیا به زیارتشان رفتی میخواهند بیایند بازدیدت. مسافرتهایی که اینطرف و آنطرف میرویم، امامزاده ها، اینها را خدای ناکرده کوچش نشمریم. البته هیچکدام کوچک نمیشمریم از باب تاکید عرض میکنم اینها را کوچک نشمریم،هر امامزاده ای که هرکدام نوری هستنددر اقصی نقاط این کشور اسلامی و واقعا وجود این امامزادگان بوده که وجود تشیع را محکم نگه داشته بعد از امام رضا علیه السلام که به ایران آمد خیلی از این امامزاده ها به ایران آمدند و هر نقطه ای کانونی شدند برای پخش کردن تشیع برای اشک برای توسل، برای محبت بیشتر به اهل بیت کردن، از جمله همین امامزاده بزرگی که ما در جوارش هستیم حضرت امامزاده عبدالله که به فرزند امام کاظم منسوب هست. در هر حال انسان این زیارتها را کم نشمارد گاهی ائمه علیهم السلام حواله ها را به این امامزاده ها میدهند که اینها بدهند.

مرحوم ایت الله حاج محمدتقی آملی میگفت گاهی من مشهد میرفتم حاجت نمیگرفتم میرفتم مثلا حضرت عبدالعظیم، شهرری،میگرفتم. گاهی ان بزرگواران حواله را به اینها میدهند برای اینکه احیا شوند به این زیردستان میدهند تا از طرف آنها داده شود. خود ائمه که جای خود دارد. خدا رحمت کند ایت الله آقاحاج شیخ مرتضی حائری را. فرزند حاج عبدالکریم حائری موسس حوزه علمیه قم. مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری ۱۵، ۲۰سال پیش مرحوم شد ایشان عاشق زیارت امام رضا بود کوچکترین فرصتی که گیر می آورد به سمت مشهد میدوید آنهم با سفرهای مشکل قدیم. از قم تا تهران چه بسا۶ساعت۵ساعت طول میکشید چه برسد تا مشهد بخواهد برود گاهی هم بلیط گیرش نمی آمد که با اتوبوس برود یک پیت حلبی میگرفت همان ته اتوبوس مینشست مردم هم که خبر نداشتند او مرجع تقلید است و مرجع تقلید عادی هم نیست کرامت دارد. یک کتابی دارد اگر این کتاب گیرتان آمد کتاب را بخوانید ببینید چقدر نکات ارزنده ای دارد به نام «سر دلبران». آن وقت ایشان گاهی روی پیت حلبی مینشست از قم تا مشهد، با آنهمه سختی، یک آخ هم نمیگفت، در راه دیدن محبوبش میرفت یک آخ هم نمیگفت، وقتی هم میرسید مشهد، یکراست میرفت حرم امام رضا علیه السلام. گاهی یکی دو روز میماند بعد برمیگشت قم. ایشان که از دنیا رفت بعضی از خوبان قم خوابش را دیدند از او پرسیدند این زیارت مشهد رفتید به کارتان هم آمد؟ گفت چه میگویید؟ به تعداد دفعاتی که من رفتم امام رضا اینجا بازدید من آمده به تعداد دفعاتی که من رفتم که حدود ۷۰ بار رفته بود. حالا تازه این برزخ است و اول راه است، در قیامت معلوم میشود امام رضا که بود، امام حسین که بود.به آقا نجفی گفتند آن امامزاده هایی که رفتند میخواهند بیایند بازدید پس دهند. آقانجفی گفت من خیلی خوشحال شدم منتظر ماندم دیدم آمدند چهره های نورانی و جلوتر از همه حضرت ابالفضل علیه السلام. پشت سر او حضرت علی اکبر علیه السلام، این بزرگواران آمدند وقتی وارد منزل برزخی من،منزل قبر من شدند، خوب طبیعتا منزل وسیع میشود با آمدن آنها، میگوید اینها آمدند من ایستادم و از شوق گریه میکنم اینها را دیدم، باورم نمیشود حضرت ابالفضل را میبینم.گریه میکنم، کنار من حبیب ابن مظاهر ایستاده بود گفت ضمنا حضرت زینب هم سلام رساند، فرمود ما یادمان نمیرود ان سختیهایی که در راه زیارت برادرم کشیدی، آن گریه های پنهانی کردی، ما فراموش نمیکنیم، حضرت زینب سلام رساند.گفت من خیلی خوشحال شدم

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم

لطف شما بزرگواران هست. گفت من چشمم خورد که حضرت علی اکبر و حضرت ابالفضل اسلحه دارند سلاح به تن کردند.تعجب کردم که اینجا در عالم اخرت اسلحه به کار نمی آید این اسلحه به چه کار می آید که این بزرگواران به تن کردند؟ پرسیدم، از حبیب پرسیدم. حبیب چشمانش پر از اشک شد گفت میبینی که حضرت علی اکبر و ابالفضل اسلحه دارند چون عزم ها و اراده های بسیار با عظمتی برای یاری امام زمانشان داشتند،اراده های باعظمتی داشتند آن اراده های با عظمت به صورت اسلحه برایشان مجسم و متمثل شده از اینکه اینها اماده رجعت مهدیشان هستند تا انتقام خون اباعبدالله و مظلومین تاریخ را از اینها بگیرند این اسلحه ای که میبینی این است. همینطور هم هست، در روایت هست که اباعبدالله و یاران کربلاییش اولین امامانی هستند که برمیگردند. آقانجفی میگویددر یکی از منازل حضرت علی اصغر را دیدم او را هم به من نشان دادند چهره خیلی زیبا و لطیف این طفل اباعبدالله اما دیدم زیر گلویش یک طوقه سرخ است.فذبحه من الاذن الی الاذن. دیدم یک طوقه سرخ است، از راهنمای خودم پرسیدم این طوقه سرخ برای چیست؟ گفت خون مظلوم هنوز در جوشش است هنوز منتقمشان نیامده هنوز این یادگار مظلومیت باقی است. آقا نجفی میگوید من این دو صحنه را که دیدم حال و هوای خودم برگشت با اینکه در بهشت برزخی بود و نعمت داشت گفت حال و هوای خودم برگشت که عجبا، مولایمان هنوز در دنیااواره است چطور من اینجا دل خوش کنم که حالا امده ام اینجا چطور فراموش کنم؟ هنوز آقایمان ظهور نکرده… خیلی از وقتها زانوی غم به بغل میگیرد و از ظلمهایی که در عالم میشود اشک میریزد چطور من خوش باشم؟ همینطور هم هست، یک عاشق پس از مرگ عشق خودش را فراموش نمیکند لذا عرض کردم در دعای عهد این را به ما یاد دادند اللهم ان حال بینی و بینه الموت، خدایا اگر مرگ بین ما فاصله انداخت، فاخرجنی من قبری، من را برگردان.منتها سربازی ولیعصر را کردن، این مقام به این باعظمتی که عرض کردم بالاترین مقامی است که یک انسان غیر معصوم و معمولی میتواند به آن برسد، ما که معصوم نیستیم نمیتوانیم مثل آنها بشویم، اما سرباز معصوم و در خدمت معصوم میتوانیم قرار بگیریم این بالاترین مقام است منتها این بالاترین مقام طبیعتا شرایط خاصی دارد که حداقل آنچه از روایات بر می آید حداقل چهار شرط را به صورت فهرست عرض میکنم.

شرط اول: معرفت

اولین و مهمترین شرطش که کمابیش زیاد هم شنیدید من نمیخواهم روی این بایستم مساله معرفت به حضرت هست، آدم بی معرفت به درد حضرت نمیخورد، آدمی که معرفتی ندارد حتی اگر کنار حضرت هم باشد و جسم فیزیکی حضرت را هم ببیند یار حضرت نمیتواند باشد و به کار او نمی آید، بعضیها بودند کنار امیرالمومنین بودند اما به درد امیرالمومنین نمیخوردند در خطبه ۱۲۱ نهج البلاغه حضرت امیر گله میکنند از بعضی ازهمین به ظاهر یاران که در واقع یار نبودند بار بودند به دوش علی. بلکه به تعبیر خود امام، خار بودند جلوی پای امیرالمومنین. همینها درد بی درمان امیرالمومنین بودند. کسی که بی معرفت باشد کنار حضرت هم که باشد به درد امام نمیخورد. حضرت امیر در همین خطبه فرمود: ارید ان اداوی بکم و انتم دائی. من میخواهم مردم را مداوا کنم درمان کنم با شما، خود شما درد بی درمان من هستید کناقش الشوکه بالشوکه مثل کسی که خار به دستش فرو رفته میخواهد با خار دیگری آن خار را در بیاورد. آنهم دارد به دستش درد مضاعفی می آورد.شما درد مضاعف من هستید، خار هستید که جلوی پای من ایستادید، آدمی که معرفت نداشته باشد اینطور است. آدمی که معرفت داشته باشد حتی اگر به ظاهر امامش را هم نبیند ضرری نکرده، کما اینکه برعکس، کسی که معرفت ندارد حتی اگر امام را ببیند خانه امام هم باشد نفع چندانی نمیبرد. شخصی از امام صادق سوال کرد: متی الفرج؟ فرج شما اهل بیت چه زمانی است؟ معلوم است که تحت فشار بنی عباس بوده مشکلات و سختیها را میکشیده، گفت اقا فرج کی هست؟

ولی در پرانتز این از همانهایی بوده که دنبال فرج خودش بوده نه فرج امام. چون خیلیها دنبال فرج خودشان هستند تا کارشان گیر میکند میگویند امام زمان بیا، یعنی بیا کار من را راه بینداز. دنبال فرج الله و فرج ولایت الله یعنی دنبال گشایش الهی و سرپرستی خدا در عالم نیست. دنبال فرج خودش هست، که عجل فرجهم باید بگوید عجل فرجی، البته شکی نیست که با فرج آنها و گشایش کار انها فرج ما هم حاصل میشود اما خوشا به حال کسی که دنبال فرج انها باشد. این شخص از امام صادق سوال کرد: متی الفرج؟ فرج کی هست؟ حضرت فرمود: کانت ترید الدنیا، تو هم دنبال دنیا میگردی؟ تو هم از فرج، فرج خودت را قصد کردی؟ بعد امام صادق فرمود: من عرف هذاالامر فقد فرج عنه لانتظاره. کسی که معرفت داشته باشد به فرج، این شخص به خاطر همین معرفت داشتنش گشایش حاصل میشود برایش.خوب دقت بفرمایید ببینید معرفت برای شخصی که عارف به فرج هست، فرج و گشایش می اورد. کما اینکه اگر معرفت نداشته باشد در خانه معصوم هم باشد فایده ندارد. خیلی فایده ندارد. حتی اگر کنار معصوم هم باشد انگار غایب است. کسی رفته بود درب خانه امام صادق، ببینید چقدر کوتاه است، چون امام در اتاق بود، او دست درازی کرددر خانه امام صادق، امام فرمود، امام صادق یا باقر، یکی از این دو بزرگوار بود، فرمود فلانی چرا این دست درازی را کردی؟ آن شخص گفت: آقاا مگر شما از انجا از داخل اتاق هم میبینید؟ ببینید انسان بی معرفت اینطور است فکر میکند چهارتا دیوار مانع دیدن امام میشود، این است که عرض میکنم آدم بی معرفت حتی اگر در خانه امام باشد غایب است.

اما ادمی که معرفت داشته باشدحتی در این زمان که زمان غیبت است، حاضر است حضور دارد امام برایش حاضر و غایب ندارد. حضرت آیت الله انصاری همدانی استاد مرحوم دستغیب و برخی از بزرگان دیگر سوال کردند چطور میشود خدمت حضرت ولیعصر رسید؟چگونه میشود تشرف پیدا کرد؟کی و با چه شرطی؟ حضرت فرمود: وقتی که حضور و غیاب ایشان برایتان فرقی نداشته باشد همش باشد حضور. اینطور نباشد که وقتی که این چشم نبیند بگوید نیست. وقتی ببیند بگوید هست. نه دیگر، باید همش باشد حضور. آدم بامعرفت همه اش برایش حضور است بنابراین مهمترین شرط برای سرباز و یار حضرت بودن،معرفت اوست، این که امام زمان چه هدفی در این دنیا دارد؟ از ما چه توقعی دارد؟ چه کاری باید بکنیم؟ کسی که این را میداند ارزشمند هست، سعی میکند باری از دوش حضرت بردارد، مالک اشتر بامعرفت به درد امیرالمومنین میخورد که بعد از شهادتش امیرالمومنین آه میکشید که مالک رفت، مالک چه بود، مالک و ما مالک، چه بود از دست رفت، ایشان میدانست امیرالمومنین چه کار میخواهد در این عالم انجام دهد لذا میرفت باری از دوش حضرت برمیداشت، حاضر بود فرسنگها از حضرت دور شود تا بتواند به امیرالمومنین کمک کند، این شرط اول هست،البته طبیعتا موقعیتش الان نیست که این معرفت چطور گیر می آید فقط اجمالا عرض میکنم این معرفت با مطالعه و کتاب و اینطور چیزها نیست، آن جای خود، خیلی هم ارزشمند هست اما این معرفت نیازمند تسلیم است در روایات ما هست از امام صادق علیه السلام که اگر کسی بخواهد این نور معرفت در قلبش تابیده شود از طرف اهلبیت، لازمه اش این است که او تسلیم اهل بیت شود، هر چه تسلیم بیشتر، نور معرفت بیشتر در دلش تابیده میشود، الان فرصتش نیست این شرط اول.

شرط دوم : دلدادگی

شرط دوم، برای یک سرباز دلدادگی است،معنی ندارد سرباز ولیعصر باشد و دلش نتپد برای ولیعصر. صبحش شب شود، شبش صبح شود بدون یاد حضرت، این معنا ندارد که او بتواند سربازی حضرت را داشته باشد،این شرط دلداده بودن شرط مهمی است، سعی کنیم در روزماان، یا صاحب الزمان عذر میخواهم این را میگویم، آخر شما در روایاتتان فرمودید خدارحمت کند آن عبدی را که تماما وقت خودش را برای ما بگذارد،خودش را وقف ما کند،رحم الله امرء حبس نفسه علینا. خدا رحم کند آن کسی را که خودش را وقف ما اهل بیت کند، یا صاحب الزمان عذر میخواهم این را میگویم، میگویم بیاییم در روز نیم ساعت وقت بگذاریم برای خلوت کردن با حضرت. مرحوم ایت الله میلانی رضوان الله تعالی علیه، فرمود اگر شیعه ای نیم ساعت با امام زمانش خلوت نداشته باشد خوب نیست،کم معرفتی است، چطور میشود آدم نیم ساعت وقت نداشته باشد با حضرت خلوت کند، حالا گاهی اوقات ممکن است انسان حال نداشته باشد؛ و مفاتیح باز کند و بخواند و زیارتی بکند اما درد دل که میتواند بکند. ان عارف بزرگ میفرمود: شما صحبت خودتان از دهان خودتان قبل از اینکه به گوش خودتان برسد به گوش ایشان رسیده است. بنابراین آددم میتواند بنشیند با ایشان درد و دل کند، روزی نیم ساعت انسان بنشیند و با او حرف بزند چیز عجیبی است در بعضی از روایات است که امام زمان روزی به هر فردی صد مرتبه توجه میکند بیاییم در ازای این صد مرتبه در روز صدمرتبه صلوات با عجل فرجهم به امام زمان هدیه کنیم لازم هم نیست که همه این صدمرتبه را یکجا مثلا یک ساعت بنشینیم و این کار را انجام دهیم، که تبدیل به عادت شود و همینطور بدون توجه لقلقه زبان شود این صد مرتبه را در روز پخش کنیم مثلا ده مرتبه این ساعت،ده مرتبه یک ساعت دیگر، و ده مرتبه ساعت دیگر.

در روز حداقل انسان این کار را انجام دهد بهتر این کار را انجام دهید. دلدادگی، اینکه انسان عشق داشته باشد این مطلب خیلی مطلب بزرگی است، همه دوست داریم، شکی نیست، همه ما دوست دارم شما نگاه کنید، من شنیدم کسی در این جلسه بعضا از حدود شاید صد کیلومتر ان طرفتر از دیشب به اینجا آمده است، در باران و هوای نامناسب، امده است معلوم است که او دوست دارد معلوم است که دلداده است معلوم است که علاقه مند است اما خب نباید راضی شویم به کم. انسان باید کاری کند تا جایی که میتواند به آن اضافه کند مساله دل داده بودن،خوش به حال آنهایی که دلداده هستند، انسان اگر بتواند فقط یکبار پیش اینان بنشیند برایش کافی است، در قم حاج حسین آقای مظلومی بود خدا این بزرگوار را رحمت کند، بعضی از بزرگان قم با ایشان مانوس بودند گفته اند اسم امام زمان که می آمد بی تاب میشدند، اسم امام زمان که می آمد منقلبمیشدند، اینان چطور هستند؟ اینان به چه شکلی زندگی میکنند؟ من جاهای دیگر هم گفتم شاید شما نیز شنیده باشید مرحوم سیدکریم کفاش را…. از کسانی بود که به طور مسلم نزد حضرت ولیعصر تشرف داشند وبعضی از مراجع و مجتهدین بزرگ تهران با ایشان مانوس بوده اند، البته زمانیکه ایشان زنده بودند جز خواص خیلی ایشان را نمیشناختند، خوب اینطور افراددر بوق و کرنا نمیکنند، این افراد پس از مرگشان به هر حال خیلی از اسرارشان فاش میشود اما تا موقعی که هستند سر نگه دارند جز به بعضی از خواص.

تشرفات سید کریم کفاش ر انیز بعد از مرگش مرحوم حاج مرتضی زاهد که زاهد عجیبی در تهران بود و با سید کریم کفاش مانوس بود تشرفات سیدکریم را بعد از مرگ ایشان خیلی از اوقات نقل کرده اند، گاهی اوقات حضرت ولیعصر چنان با سیدکریم کفاش مانوس بودند که غذا در خانه ایشان میگذاشتند آوقت این سید کریم نقل میکنند که هفته ای یکبار نزد حضرت ولیعصر تشرف داشت و بعد در یکی از تشرفات حضرت ولیعصر از ایشان سوال میکند که سید کریم اگر یک هفته ما را نبینی چه میکنی/ گفت آقا من میمیرم، من طاقت ندارم میمیرم، فرمود: سید اگر اینطور نبودی نمیدیدی، اگر اینطور عاشق هستی که راه برایت باز شده،یک مرتبه نیز حضرت جای ایشان را در بهشت نشان داده بود، اولین سوالی که کرد این بود آقا شما هم آنجا هستید؟ شما هم آنجا هستید؟ ببینید که ذاکر دنبال جه میگردد؟ آقا شما هم آنجا هستید؟ آقا شما هم آنجا هستید؟ حضرت فرمود نه، معلوم است دیگر، جای حضرت خیلی بالاتر است، فرمودند نه، سید کریم گفت آقا من هم آنجا را نمیخواهم، فرمود جایی که شما نباشی را من نمیخواهم، گفت کدامین شهر از آنها خوشتر است؟گفتم کدام شهر از همه شهرها خوشتر است؟ گفت آن شهری که در آن دلبر است، گفت آن شهری که در آن دلبر باشد من دنبال آنجا میگردم، دلداده ها، این دومین شرط است، که انسان دلداده حضرت باشد، سعی کند که در روز بی یاد او سپری نشود، خوش به حال آن کسانی که فضای زندگیشان را اینطور کرده اند.

شرط سوم: امید

سومین شرط برای سربازی حضرت، برای سربازی امام زمان، امید است، امیدوار بودن، ببینید حضرت امیر در روایتی فلینتظر الفرج ولا تیاسوا من روح الله، منتظر فرج باشید، ناامید نباشید، در زمان غیبت، غیبت حضرت ولیعصر ممکن است طول بکشد و امتحانات سختی ممکن است برای مردم رخ دهد، اما نباید خودشان را ببازند، و این امتحانات آخرین امتحانات اند، یعنی سختترین امتحانات خداوند متعال برای این زمان است که چه کسانی در آن امتحان………. میشوند، شیعه ها، شیعه ها امتحان میشوند تا خالصهایشان معلوم شود، ببینید، سختترین امتخانات اینطور امتحانات است، آدم ممکن است للحظات و دورانهای سختی با او مواجه شود اما اینطور نباید شود که خودش را ببازد و از دست بدهد، وجود مقدس امام زمان، در طول تاریخ شیعه دست مقدس ایشان گاهی اوقات بحرانهایی برای جوامع شیعه و مسلمانان پیش می آمد را رد میکرد، آن بحرانها را از سر جامعه شیعه میگذراند به خدا قسم اگر دست مقدس امام زمان نبود، شیعه نه هفت کفن بلکه هفتاد کفن پوسانده بود، کوره راههای تاریخ برای ما پیش امده است، فقط قرن هفتم هجری کافی بود که شیعه از بین برود، فقط قرن هفتم،قرن هفتم هجری زمانی بود که مغولها به ایران حمله کرده بوند، مغولها از شرق چیزی را قرار نبود باقی بگذارند، و صلیبیها ا زغرب، و جالب اینجاست که اگر شم اببینید در برهه ای از تاریخ، صلیبیها با مغولها این دو ابر قدرت ان زمان هم دست شده بودند،شده بودند یک سیفی برای قطع اسلام و تشیع، اما شما نگاه کنید که آن دست مقدس ولی پشت پرده چه کرد که به جای اینکه در این وسط شیعه لطمه ببیند بنی عباس از بین رفت، نباید انسان گمان کند که به هر حال گاهی اوقات برهه های سختی پیش می آید مانند زمان ما که ببینید دشمن از هر طرف در حال هجوم آوردن است، و کمربند خودشن را اطراف ایران فشرده تر میکنند اما انسان نباید خودش را ببازد،درست است، ما خیلی متاسف میشویم که این چیزها را میبینیم اما امید، دست مقدس اامام زمان دارد کار میکند در این عالم است،شما سیر تکاملی شیعه را ببینید، به خدا قسم ما الان در کشوری هستیم، در آب هستیم قدر این نعمت را مثل ماهی نمیدانیم اگر بدانید که از کجا شیعه به این اینجایی رسیده که الان هست، اگر بدانید که این سیر تاریخ شیعه چطور گذشته و ماالان در چه زمانی هستیم خیلی انسان امیدوار میشود، خیلی جلو امدیم، خدارا شکر خیلی پیش امده ایم، تا زمان امام سجاد ائمه بزرگوار ما فقط اصل نور خدا را که میخواستند خاموش کنند را حفظ کردند، زمان امام سجاد تعداد شیعیان خالص به ۴یا ۵تا بیشتر نرسیده بود،

در روایت هست چهار یا پنج شیعه خالص بیشتر نرسیده بود که امام سجاد علیه السلام به این خاطر کنار کشید سکوت کرد، که این چهار، پنج شیعه خالص حفظ شود که این نیروها حفظ شوند، بعد کم کم از همان زمان، زمان امام صادق، امام باقر، تا زمان امام رضا فرهنگ سازی برای شیعه شروع شد، امام رضا با هجرت خود به ایران، وقتی آمد ایران مهاجرت کرد و امامزاده ها را به دنبال خود به ایران کشید، در ایران پایگاهی برای تشیع درست کرد، میخواهم سر تشیع را خیلی اجمالی و گذرا عرض کنم، ببیند که ما به کجا رسیده ایم، به جایی رسیده ایم که پرچم امیرالمومنین، را بلند کرده ایم، به اینجا رسیده ایم، آدم نباید فکر کند که کم کار شده است، وجود مقدس امام رضا به ایران آمد و بنی عباس را به گونه ای با توصیه خود بیرون برد یعنی پایتخت بنی عباس که مرو بود و خراسان بود امام رضا به گونه ای توصیه کرد که به بغداد بروند و انها به بغداد رفتند، ایران به عنوان یک پایگاه تشیع برای شیعیان خالی ماند، بدون مانع، تا رشد کند، به عنوان یک پایگاه تشیع، امامزاده های بزرگوار هم آمدند و این کار را اانجام دادند و یک پایگاه درست شد،تا قرن هفتم که عرض کردم مغولها این حمله های خطرناک را انجام دادند بنی عباس از بین رفت تا زمان صفویه، حدود قرن دهم که تا زمان صفویه شیعه تاحدی رشد کرد، اما بزرگان شیعه،علمای بزرگوار مثل علامه حلی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه مجلسی، این بزرگان، اینان تمام سعیشان این بود که در دربارها وارد شوند تا بتوانند در کنار خلفای جور در کنار برخی از این پادشاهان قرار بگیرند از طرفی فتیله ظلم اینان را پایین بکشند و از طرف دیگر به نفع تشیع از اینان استفاده کنند اما خوب دقت کنید، خوب عنایت فرمایید، اصلاه به مخیله این بزرگان هم نمی آمد که زمانی خودشان بتوانند حکومت داشته باشند یعنی نهایت همت این بزرگوران این بود که در کنار پادشاهان و خلفای جور قرار بگیرند یک مقدار بتوانند ظلم اینان را پایین بکشند و به نفع تشیع از اینان کولی بگیرند، و استفاده بکنند، اما اینجا اینکه خودشان هم بتوانند حکومت داشته باشند به ذهنشان هم نمی آمد اما الان شما ببینید ما در چه زمانی رسیده ایم، به زمانی رسیده ایم که خود عادل فقیه نماز شب خوان امام زمانی حکومت را به دست گرفته است خیلی شیعه رشد کرده است خیلی جلو آمده است اینان به کمک، اینان جزو انگشت دست مبارک امام زمان اند، این بزرگوار پشت پرده غیبت بی کار ننشسته است او درحال کار است،

یک استادی در درس اخلاق بود و با چند تا شاگرد نشسته بود، یک مورچه ای در حال حرکت بود و او انگشت خود را جلوی آن مورچه گذاشت، به شاگردان گفت آقایان چه چیزی جلوی این مورچه را گرفته است؟ همه گفتند آقا انگشت شما، ایشان فرمودند همه تان اشتباه کردید، گفتند نه، انگشت شما جلوی این مورچه است، فرمود من… شما این انگشت را میبینید امامن را که به این بزرگی هستم نمی بینید؟ من این انگشت را گذاشته ام حالا کسی که این انگشت را گذاشته است گاهی اوقات ما او را نمیبینیم که آن بزرگوار هست که اینطور در حال گرداندن و جلو بردن شیعه است، دست مقدسش در حال کار است، چرا ادم ناامید شود، شیعه اصلا در قاموسش ناامیدی نیست، در زمان مشروطه که خوب به هرحال مشکلات و بحرانهای درست شده بود بعضی از علما و بزرگواران نجف مثل مرحوم ایت الله نائینی میگفتند خیلی نگران بوده توسل میکند به امام زمان که یا صاحب الزمان وضع چطور خواهد شد؟ چگونه خواهد شد؟ خیلی توسل میکرد، یک مرتبه در حالتی وجود مقدس امام زمان را دید و ایشان در مسجد سهله بود وجود مقدس امام زمان را دید که کنار دیواری ایستاده که این دیوار کج شده، دیوار مانند نقشه ایران بود و این دیوار کج شده، گویی در حال افتادن است، وجود مقدس امام زمان فرمود اینجا خانه ماست، اشاره به دیوار میکرد اینجا خانه ماست، کج میشود اما ما با انگشت خودمان آن را نگه میداریم، بنابراین مساله امید، امیدوار بودن شرط سوم است. ان کسی که ناامید است از اینکه میشود در این عالم کاری کرد او نمیتواند به درد حضرت بخورد کسی که ناامید است، با این همه ظلم سرشاری که در عالم هست مگر میشود کاری کرد، این به درد حضرت نمیخورد. بله که میشود کاری کرد، این شرط سوم.

شرط چهارم : تلاش

و شرط چهارم برای سربازی امام زمان که محصول آن سه شرط دیگر است یعنی اگر کسی آن سه شرط را داشته باشد معرفت به امامش، دلدادگی به عشق به او و اهداف او، و سوم امید به اینکه میشود کاری کرد، اگر کسی این سه عنصر در وجودش شکل گرفت، عنصر چهارم و شرط چهارم خودبخود در وجودش خواهد آمد و آن تلاش است کسی که میخواهد سرباز حضرت باشد تلاشگر است، خدارا شاهد میگیرم کسانی را من دیده ام که راه افتادهاند کمربندهایشان را محکم کرده اند به خارج از کشور راه افتاده اند تا حضرت ولیعصر رااحیا بکنند نام و یاد حضرت را، خارج از کشور، یعنی زن و بچه را رها کرده اند تا بتوانند نام حضرت را احیا کنند،کاری کنند. ببینید، ظهور اقا امام زمان دو بال دارد،یک بالش بال اینرانی است که راه افتاده است، یک بال دیگر بال یمن است، این دو بال باید برای خروج حضرت آماده شوند، در روایت داریم مساله یمانی که بسیار بر آن تاکید شده است مومنیست در آنجا. بعضی از مومنین و متدینین در دنیا راه افتاده اند تا به گونه ای در ظهور تاخیر انجام دهند، امام صادق فرمود بنی اسرائیل زمانی که منتظر حضرت موسی بودند تحت شکنجه ه او ازارهای فرعون منتظر امدن حضرت موسی بودند وعده این بود که چهارصد سال دیگر حضرت موسی خواهد آمد، وعده چهارصد سال بود، انقدر دعا کردند، ضجه زدند، گریه کردند، به یاد موسی بودند، موسایی که خواهد آمد، اینقدر این کار را کردند دردروایت هست ۱۷سال در ظهور حضرت موسی تعجیل رخ داد بعد امام صادق فرمود: فهکذا انتم، برای شما نیز همینطور هست. شما هم اگر ضجه بزنید گریه کنید، برای حضرت دعا کنید، از غفلت خارج شوید، شما هم اگر این کار را بکنید، تسریع در امر فرج رخ میدهد، و فرج الله عنه اما اگر این کار را نکنید اگر هر کسی دنبال کار خودش باشد اگر هر کسی دنبال کار خودش باشد، اگر هر کسی دنبال گرفتاریهای خودش باشد و کاری به مولای خود نداشته باشد، اگر اینجور باشید، امام زمان از کسی، دیگر توقع ندارد، از شماها دوستان خود توقع دارد. از آن هایی که حضرت را نمیشناسند پرتوقعی است؟

از دوستان خودش توقع دارد، اگر دوستان بیشتر ب یاد باشند، ضجه بزنند، گریه بکنند، دردشان بیاید، از خودشان اضطرار نشان بدهند، امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء، خدایا تو را قسم میدهیم به دل سوخته دردمندانی که از صمیم قلب ناله میزنند یا صاحب الزمان، قسمت میدهیم فرج مولایمان را هرچه زودتر تعجیل بفرما، تلاش، کاری بکنید، زحمتی بکشید، و این را من عرض بکنم بالاترین مصداق زمینه سازی، همین یک جمله را عرض کنم دیگر وقت توضیح بیشترش نیست، بالاترین مصداق زمینه سازی امام، در این زمان، در این دنیای کفر گرفته بتوانیم نمونه حکومت دینی را به جهانیان ارائه دهیم، یعنی همین پرچمی که امام راحل عظیم الشانمان و رهبر بزگروارمان به دست گرفته اند. اگر بتوانیم یک حکومت دینی را به جهانیان عرضه کنیم با همه نواقصی که دارد با همه مشکلاتی که دارد این از بالاترین زمینه سازی های ظهرو حضرت ولیعصر است، این از بالاترین زمینه هاست. نزدیک ایام فاطمیه هستیم در حال رسیدن به آن ایامی هسیتم که وجود مقدس زهرای مرضیه هرروز رنگ پریده تر و زردتر ی پیدا میکند به آن ایامی میرسیم که وجود مقدسش دست به دیوار میگیرد برای نماز خواندن بلند میشود شمع خانه امیرالمومنین خاموش و خاموشتر میشود،

من چیزی را خدمت بعضی از دوستان جایی عرض کرده بودم حیفم می اید در این جلسه که به هر حال میخواهیم وجه مصیبتی و دست به دامن حضرت زهرا بشویم حیفم می آید که آن را خدمت شما ها نقل نکنم، مرحوم آیت الله آقای میلانی و آیت الله آقای مولوی قندهاری، خدا رحمت کند این بزرگوار را، در مشهد شاید خیلی از شما دیده بودید، این دو بزرگوار این قضیه ای را که میخواهم خدمت شما نقل کنم، را نقل کرده اند که دو تا برادر مداح بودند در نجف که بسیار مداحی های گرم و باصفایی داشتند، خیلی پرشور ایام محرم، ایام صفر، ایام شهادت اهل بیت علیهم السلام عزاداریهای خیلی گرم و پرشور داشتند بعضی از مردم هند که این دو برادر را دیده بودند دعوت کرده بودند از این دو برادر که بیایند و برنامه اجرا کنند در بمبئی برنامه اجرا کنند این دو برادر مداح یک چند سالی به هند میرفتند و برنامه اجرا میکردند حالا به چه صورت بود زبان،اینان با اینکه زبان عربی بودند بعضی مناطق هند عرب زبان بودند یک منطقه ای اینجوری بود، یااینکه نه از باب اینکه روضه زبان عشق است یک زبان بین المللی هست شما نگاه بکنید، این برادرهای آذربایجانی ما هنگامیکه روضه میخوانند با اینکه ما زبان آنها را نمیفهمیم، بالاخره انسان استفاده میکند گریه میکند، از سوز آنها بهره میبرد، این دو برادر مداح از نجف میرفتند چند سال ایام محرم و صفر را میرفتند و در هند برنامه اجرا میکردند، یکی از این سالها وقتی اینان وارد بمبئی شدند برادر کوچکتر متوجه شد که کاروان حجی از راه دریا به سمت مکه میرود برای مناسک حج. یک مرتبه به یادش آمد که ما الان مستطیع هستیم از جهت مالی، خوب مردم هند کمکهای مالی زیادی به اینها کرده بودند و هدیه های زیادی به اینان داده بودند،ما الان مستطیع هستیم و الان باید حج برویم، به برادر بزگتر خود گفت برادر ما مستطیع هستیم باید وارد این کاروان شویم و به حج برویم، آن برادر گفت ما کجا برویم؟ ما دعوت شده ایم اینجا و ایام محرم و صفر را برنامه داریم نمیتوانیم برنامه اینان را خراب کنیم قول داده ایم، برادر کوچکتر گفت به هر حال حج واجب است، واجب است که ما این حج را برویم، اینان شروع کردند به نزاع لفظی کردن، برارد بزرگتر راضی نشد، برادر کوچکتر گفت من میروم، وارد کاروان شد و این برادر کوچکتر میدانست که به ایام صفر نمیرسد اما به سوگواری صفر میرسد و میتواند برگردد و کاری کند، با همان کاروان به بمبئی برگشت ولی وقتی وارد شد دید مردم هند با او رفتار دیگری دارند مردم شهر خیلی ترحم امیز و دلسوزانه با او رفتار میکنند فهمید خبری شده، از بعضیها پرسید خبری شده؟ یواش یواش به او گفتند که شما وقتی رفتید حج برادر بزرگت متاسفانه مریض شد و دچار مشکلات شد و از دنیا رفت، برادر کوچکتر خیلی ناراحت شد خیلی غصه خورد که این برادر ما اولا در غربت از دنیا رفت و ثانیا حج واجب به گردنش بود نتوانست انجام دهد و از دنیا رفت سعی کرد یک طوری، ریاضتی، درخواب یا دیداری انجام دهد و بتواند این برادر بزرگتر را که از دنیا رفته در عالم برزخ ببیند اتفاقا همیت اتفاق هم افتاد دیددر یکی از این حالتها برادر بزگترش را در جای بدی به او داده اند جای تنگی به او دادند گفت چرا اینجا را به تو دادند؟ چرا به این صورت هستی؟ گفت من قضیه ای دارم وقتی از دنیا رفتم دو ملکه مامور شدند مرا به سمت جهنم برزخ ببرند،حکم امیرالمومنین این بود، که مرا به سمت جهنم برزخ ببرند و به سمت عذاب ببرند، من توسل کردم، توسل کردم به بی بی حضرت زهرا، گفتم خانوم ما به هر حال روضه خوان حسینت بودیم، حج را نتوانستم انجام دهم و از دنیا رفتم و الان دستم کوتاه است خودت عنایتی کن، دو ملک دیگر رحمت آمدند و مرا برگرداندند، حضرت علی با یک حالت ناراحتی فرمود چرا این را برگرداندید؟ ما حکم او را تعیین کردیم، کسی که واجب الحج از دنیا برود ما به او میگوییم مت یهودیه یا نصرانیه، یا یهودی بمیر یا نصرانی بمیر، گفت تو اگر مسلمان بودی به واجباتت اهمیت میدادی، این را برگردانید ببرید، آن دو ملک عذاب مرا برگرداندند و دوباره بردند، در راه که مرا بر میرگرداندند، دیگر آخرین توسل من بود به حضرت زهرا عرض کردم خانوم جان یک عمری در خانه بچه ات گریه کردیم الان دستم از همه جا کوتاه شده دستم به دامن خودت، خودت عنایتی به ما بکن، میگوید این را که گفتم باز آن دو ملک رحمت مرا برگرداندند وقتی برگرداندند دیدم این دفعه خود حضرت زهرا پا پیش گذاشت ایشان تشریف آورد و به وجود حضرت امیرالمومنین چنان احترام گذاشت،

بعضی بزرگان میگویند در مجالس عزایی که نام حضرت زهرا برده شود خود حضرت امیرالمومنین صاحب ان عزا میشود، وجود مقدس حضرت امیرالمومنین احترام بسیار زیادی به وجود زهرای مطهره گذاشت،بعد حضرت زهرا فرمودند که آقا ایشان به ما توسل کرده اند یک کاری بکنید، حضرت امیرالمومنین فرمود خانم کاری نمیشود کرد، به هر حال حکم الهی است که اگر کسی حج واجب به گردنش بوده موت یهودیا او نصرانیا، این حکم الهی هست، حضرت فرمودند به هر حال باید کاری کرد این برادر بزرگتر که در حال نقل کردن قضایای خود برای برادر کوچکتر است میگوید من یک مرتبه دیدم در همین حین زهرای مرضیه صدا کرد مهدی جان، امام زمان را صدا کرد دیدم وجود مقدس امام عصر تشریف آورده احترام خاصی به جدشان حضرت علی و جده شا ن زهرای مرضیه گذاشت و بعد حضرت زهرا فرمود مهدی جان امسال حج به نیابت از این فرد انجام بده، امسال در ایام حج ذی الحجه، حجی به نیابت از این فرد انجام بده ایشان گرفتار هست در این عالم، حالا متوجه میشود یکی از اسراری که امام زمان هرسال به مکه میرود چیست؟ یکی از اسراری که او امیرالحاج است هر سال به مکه میرود و در روایات ما نیز هست همین هست که کسانی که گرفتاری دارند و دستشان در آن عالم کوتاه شده آن بزرگوار شیعیان و دوستان خودش را دستگیری میکند پس از مرگ، سپس آن برادر بزرگتر گفت الان که میبینی من جایم اینجاست و جای خوبی نیست منتظر ایام ذی الحجه هستم تا وجود مقدسشان به نیابت از من یک حجی انجام دهد و من از اینجا خلاص شوم، بعد از مدتی که گذشت آن برادر کوچکتر دو مرتبه درد آن حالت برادر بزرگتر را دید دید جایش خیلی خوب شده و آقا از طرف من حج را انجام داد و من راحت شدم، دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه، جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه.

یکی از مراجع بزرگ تقلید است این جمله ای است که بهتر است در مجالس حضرت زهرا استفاده کنیم که این مجالس دارند می ایند، فرمود امام زمان نسبت به نام دو نفر بی تاب میشوند یکی جدشان اباعبدالله الحسین و یکی مادرشان زهرای مرضیه، این روزها وقتی امیرالمومنین وارد منزل میشود و میبیند پوست استخوانی از زهرایش باقی نمانده است، در روایت هست کالخیال، شبحی دیگر باقی نمانده از زهرا،آب شده بود، شمع خانه امیرالمومنین هر روز.

ای گل صدبرگ من پرپر مشو شمع من خاموش و خاکستر مشو

زنها برای عیادتش می امدند یک مرتبه زنهای مدینه برای عیادت آمدند، زهرا جان حال شما چطور است؟ عیادت کردند، بعد که از خانه بیرون رفتند گفتند خانم دیگر از این بستر بلند نمیشود این بستر دیگر بستر اخر اوست، ام سلمه آمد برای عیادت، زن بسیار بزرگواری است،خانم جان حال شما چطور است؟ زهرای مرضیه فرمود: من دارم روزگار میگذرانم در حالیکه دو چیز خیلی دلم را سوزانده، فقد النبی و ظلم الوصی،یکی فقدان پدرم که تا بود عزیز بودیم اما وقتی رفت هنوز یک هفته نگذشته غریب شدیم،و یکی ظلمیکه به شوهرم و وصی وارد میشود خودش نیز هیچ نگفت قرار هم نبود که از خود چیزی بگوید،

ای گل صد برگ من پرپر مشو شمع من خاموش و خاکستر مشو
جان حیدر دست بر پهلو مگیر من که مردم دیگر از من رو مگیر

از حدیث کوچه بر دل آتشم.فاطمه جان شنیدم در کوچه به تو اهانت کردند، مرحوم شیخ مفید در ارشاد نقل میکند که نانجیبها دورشان را گرفتند جسارت کردند، فاطمه جان آن روزی که پیغمبر بر منزل ما وارد شد و تقسیم کار کرد فرمود علی کارهای بیرون منزل با تو باشد، زهرا جان کارهای داخل منزل هم باتو. چقدر خوشحال شده است که پیغمبر طوری تقسیم کار کرده است که تو بیرون نروی و نه چشمت به نامحرمی بیفتد و نه نامحرمی تو را ببیند، اما زهرا جان مثل اینکه کار برعکس شد من خانه نشین شدم تو بیرون خانه حامی من شدی،

از حدیث کوچه بر دل آتشم فاطمه از تو خجالت میکشم

لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

کیست این پیداترین پنهان من، چه شمارا کشانده اینجا؟چه شما را اینطور اواره کرده؟ کیست این پیداترین پنهان من،معرفیش کنم؟کیست این به من نزدیکتر، از جان من،

این که با من عشق بازی میکند دل به نامش تکنوازی میکند

اینکه جاری در تکاپوی من است هر کجا رو میکنم سوی من است

کی آقاات تنهات گذاشته؟

ای همیشه با من از من جدا یابن الحسن….

سخنران: حجت الاسلام و المسلمین مسعود عالی

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *