شرح القاب امام زمان علیه السلام
۱۴۰۰-۱۲-۱۳ ۱۴۰۲-۰۷-۱۵ ۱۸:۵۴شرح القاب امام زمان علیه السلام

شرح القاب امام زمان علیه السلام
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
الحمدلله رب العالمین، بارئ الخلائق اجمعین، والصلاه و السلام علی سید الانبیاء و خاتم النبیین، حبیبنا و حبیب اله العالمین، ابی القاسم مصطفی محمد، صلی الله علیه و علی آله الطبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین من الان الی قیام یوم الدین.
شادی دل مطهر حضرت ولی عصر و تعجیل در فرجش بازهم عنایت فرمایید صلوات دیگری ختم کنید،
حضرت ولی عصر القاب و اسامی متعددی برای ایشان ذکر شده که مرحوم محدث نوری در کتاب نجم الثاقب ۱۸۰لقب و اسم برای این بزرگوار ذکر کرده که این القاب و اسامی هر کدام بابی برای معرفت به حضرت هست چون این القاب و اسامی بی حساب نیست هرکدام اشاره به یک بعدی از ابعاد وجود حضرت هست؛ مهدی، منتظر، اباصالح، مومل، نور، مضطر، صاحب الزمان، صاحب العصر، صاحب الامر و همینجور تا۱۸۰حدودا اسم و لقب که عرض کردم هر کدام بابی است برای معرفت به حضرت که اگر کسی دقت کند در خود همین القاب و اسامی به هر حال به اندازه سعه وجودی خودش میتواند شناخت بیشتری نسبت به این بزرگوار پیدا کند. یکی از القاب حضرت غیب یا غایب هست که همان لقب مشهوری است که همه مان آشنا هستیم لقب غیب یا غایب است. در ذیل آیه شریفه الذین یومنون بالغیب که اول قران هست در صفات متقین خداوند متعال میفرماید که کسانی هستند متقین که ایمان به غیب دارند، در ذیلش ما حدیث داریم که الغیب هوالحجه الغائب،غیب حجت غایب است که صفت متقین این است که در عین حال که امامشان برایشان غایب است، در عین حال که نمیبینند او را، به او ایمان دارند و بر او شکی ندارند الذین یومنون بالغیب. پیغمبر اکرم جایی نشسته بودند با جمعی از اصحاب فرمودند که یک اهی کشیدند فرمودند چقدر مشتاق هستم به برادرانم، اصحابی که دور حضرت نشسته بودند گفتند ما برادران شما نیستیم؟ پیغمبر فرمودند که نه، شما اصحاب من هستید، برادران من کسانی هستند که در آخرالزمان می آیند با اینکه امامشان را نمیبینند و امامشان برایشان غایب هست اما ایمان دارند به امامشان. امامشان را ندیده قبول دارند، آنها مصداق الذین یومنون بالغیب هستند.یعنی پیغمبر اکرم مثل این زمانها را میفرمودند که کسانی که ثابت قدم هستند و نسبت به امام غایبشان ایمان دارند اینها مصداق الذین یومنون بالغیب هستند به هرحال این صفتهای غیب و غائب یکی از صفات و مختصات حضرت ولیعصر است چون ائمه قبلی این صفت را نداشتند.
این خصوصیت غیبت از ویژگیهای این بزرگوار هست در صلواتی که مشهور و منسوب هست به خواجه نصیر که صفات و خصوصیات یک یک ائمه در آن ذکر شده که تمام خصلتهای ائمه در ولیعصر علیه السلام جمع است، به علاوه یک صفت مال خود حضرت، یک صفت اختصاصی. در این صلوات اینجور آمده صلوات معروفی هم هست. اللهم صل و سلم و زد و بارک علی صاحب الدعوه النبویه و صوله الحیدریه و العصمه الفاطمیه و الحلم الحسنیه و الشجاعه الحسینیه و العباده السجادیه و المعاصر الباقریه و االاثار الجعفریه و العلوم الکاظمیه و اللجج الرضویه و الجود التقویه و النقاوه النقویه و الهیبه العسکریه.صفات و خصوصیات تک تک ائمه ذکر شده که در ولیعصر است به علاوه والغیبه الهیه. این غیبت، این غیب بودن که مختص ایشان است، هرچه خوبان همه دارند این بزرگوار همه در آن جمع شده به علاوه این خصوصیت. به قول حافظ میگوید به حسن خلق و وفا کسی به یار ما نرسد، میراث تمام انبیای پیشین و ائمه قبلی در این بزرگوار جمع است.
به حسن خلق و وفا کسی به یار ما نرسد. تو را در این کار انکار کار ما نرسد
اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقش براید ز کلک صنع
قلم صنع پروردگار هزاران نقش و نقاشی کرده و خوبان را به وجود آورده
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی به دلپذیری نقش و نگار ما نرسد
اما این بزرگوار از همه انبیا بزرگتر و میراث دار همه آنهاست خصلت همه در ایشان است به علاوه خصلت غیبت،این خصوصیت غیبت هم که در ولیعصر هست یک چیز تحمیلی است. این را خوب عنایت بفرمایید غایب بودن حضرت یک چیز تحمیلی هست یعنی اصل و قاعده در زندگی معصومین همه و از جمله ولیعصر این است که باید حضور و ظهور داشته باشند.باید در جامعه حشر و نشر و معاشرت با مردم داشته باشند.اصل و قاعده این است که امام،انسان کامل، باید بین النروان باشد به عنوان واسطه فیض،به عنوان رهبر الهی مردم تربیت مردم را به عهده بگیرد، دستششان را بگیرد و به قرب و انس و وصال پروردگار برساند، اصل حضور ائمه است، امااگر مردم از در خانه ائمه رفتند جای دیگر، دست بیعت به جای اینکه با اینها بدهند با غیر اینها بدهند، در خانه اهل بیت را خلوت کردند و شترشان را جای دیگر خواباندند، خوب اگر اینجور شد، همانطور که ۲۵سال خانه نشینی را برامیرالمومنین تحمیل کردند و الا خود امیر المومنین که نمیرفت یک گوشه ای بنشیند همانطور که ۲۵سال خانه نشینی را تحمیل کردند بر امیرالمومنین، غیبت را هم تحمیل میکنند بر این بزرگوار، این خیلی نکته مهمی است که به آن عنایت بفرمایید، ای کاش این نکته باور عمومی همه جمعمان شود. همه جمع شیعه، ایکاش این باورشان شود که مساله غیبت یک چیز تحمیلی است بر ولیعصر، خودش اختیار نکرده تحمیل شده غیبت بر ایشان. و الا علی القاعده و علی الاصل باید حضور و ظهور داشته باشد. هم اصل غیبت تحمیلی است هم طول کشیدنش، هم اصل غیبت و هم طول کشیدنش هردو تحمیلی بوده، اگر ما این باورمان شود خیلی نکات بر ما روشن میشود، حالا عرض میکنم خدمتتان، خورشید قاعده در ان این است که بتابد و همه جهان را از نور و حرارت خودش بهره مند کند، اصل و قاعده در خورشید این است، حالا اگر ابرهای تیره آمد جلوی خورشید را گرفت و تابیدن از پشت ابر را بر خورشید تحمیل کرد این دیگر تقصیر خورشید نیست تحمیل شده براو. تابیدن از پشت ابر بر او تحمیل شده، این یک واقعیت است خود حضرت ولیعصر هم د رنامه ای که به شیخ مفید نوشنتد و عجیب است این توضیحات از ناحیه مقدسه به شیخ مفید با تعبیر های خیلی بلندی حضرت ولیعصر بعضا نامه هایی داده اند به شیخ مفید، السلام علیک ایها الاخ السدید الشیخ المفید.ای برادر محکم و مستحکم در دین شیخ مفید، بعد در این توقیع و نامه شریف حضرت یک جمله دارد که فما یحبسنا عنهم الا ما یتصل منهم مما نکرهه و لا نوثره منهم، چیزی که ما را محبوس کرده و باعث غیبت ما شده چیزی نیست جز همان اعمال نا خوشایند و غیر متوقع اعمالی که ما توقع نداریم از بعضی از مردم به خصوص از دوستان. چیزی که باعث محبوس شدن ما شده همین اعمال ناخوشایند است،
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است گفتا که خود حجابی ورنه رخم عیان است
وقتی که پیمان غدیر شکسته شد دوماه و اندی بعد از رحلت پیغمبر پیمان غدیر شکسته شد و بعد از مدتی ظلمتهای متراکم پیش آمد، ظلمت جهالت، ظلمت نفاق، ظلمت تفرقه، ظلمت حب دنیا و ریاست طلبی و امثال اینها پیش آمد چنان ظلمت زیاد شد و متراکم شد که بر ائمه علیهم السلام سکوت و تقیه را تحمیل کرد جوری که ائمه علیهم السلام مجبور بیعت شدند، تحمیلی. سکووت، تقیه و مدارا را بر آنها تحمیل کرد، حتی وجود مقدس اباعبدالله.امام حسین علیه السلام با اینکه قیام در مقابل طاغوت زمانش کرده بود اما تا وقتی که یزید هنوز روی کار نیامده بود در زمان معاویه، اباعبدالله آن ۱۰سال را سکوت داشت ان ده سال را تقیه داشت بیعت داشت، در روایت هست تمام ائمه زیر بار بیعت بودند جز ولیعصر،این بیعت را تحمیل کردند آن زمان، وجود مقدس اباعبدالله هم همینطور بود سکوت داشت، جوری که در طول ده سال حدودا۲۸۰، ۲۷۰حدیث بیشتر از امام حسین نرسید، یعنی انقدر دوره دوره ای بود که مردم رجوع نمیکردند، دوره دوره ای بود که د رخانه اهلبیت خلوت بود،ببینید چه غربتی برای حق پیش آمده بود چه حالتی را تحمیل کردند بر اهل بیت، حدودده سال ۲۸۰ حدیث بیشتر از امام حسین نرسید یعنی هرسال ۲۸تا جمله، خودتان فکر بکنید هر سال امام معصوم ۲۸جمله!!! ۲۸ جمله از ایشان به ما رسیده باشد، به قدری شرایط را طوری کردند، تحمیل کردند بر ائمه که مجبور بودند، به حکام جور،به سلاطین جور،به افرادی بودند که اصلا صلاحیتی نداشتند مجبور بودند اهل بیت به آنها بگویند امیرالمومنین. از باب تقیه و حفظ جان شیعیانشان به آن افراد بگویند امیرالمومنین، لقب امیرالمومنینی که ائمه به خودشان نمیدادند با اینکه هر کدامشان در زمان خودشان ائمه امیرالمومنین بودند اما از باب احترام جدشان علی این لقب را روی خودشان نمیگذاشتند ولی با این وجود چنان ظلمتی تحمیل شده بود بر اهل بیت از باب تقیه مجبور بودند به حکام جور بگویند امیرالمومنین، ببینید این یکی از مظلومیتهای اهل بیت هست چه شرایطی بر اهل بیت به وجود امده بود.
یک کسی آمد خدمت امام صادق گفت آقا من میخواهم سلام بدهم به ولیعصر، اگر بخواهم سلام بدهم به حضرت ولیعصر، میتوانم سلام بدهم به عنوان امیرالمومنین، بگویم السلام علیک یا امیرالمومنین؟ امام صادق فرمودند نه نه، اینطور سلام نده، ذلک اسم، سماه الله به امیرالمومنین و لا یسمی به احد قبله و لا بعد الا کافر، این لقب لقب اختصاصی جدمان علی است که نه کسی قبل از او و نه کسی بعد از او این اسم را خودش نگذاشت مگر اینکه کافر است. آن شخص گفت آقا پس من چطور سلام بدهم به حضرت ولیعصر؟ امام صادق فرمود اینطور سلام بده: السلام علیک یا بقیه الله، به این صورت. خوب ببینید لقب اامیرالمومنین را خود ائمه به هم نمیدادند اما از باب تقیه چنان شرایطی شد که با ان حکام و سلاطین جور مجبور بودند بگویند. میخواهم خدمتتان عرض کنم ببینید چه شرایطی تحمیل شد بر اهل بیت، وقتی این شرایط ظلمت سنگین تحمیل شد دیگر جوری شد وضعیت که زمانه و زمین برای حضرت نا امن شد که دشمنان او را در معرض تهدید جدی قرار داده بودند و در معرض ناامنی طوری که میخواستند او را بگیرند و حضرت ولیعصر را چون میدانستند که مهدی به دنیا خواهد آمد دنبال میکردند از خانه امام عسکری اگر بچه ای به دنیابیاید از بین ببرند یک همچین شرایطی را دشمنان به وجود اورده بودند از طرف دوستان هم متاسفانه جفا بود و تفرقه و هرکس دنبال کار خودش بود، خوب در همچین وضعیتی امام پنج ساله وقتی که پدر بزرگوارش رحلت کرد جامه غیبت صغری را تحمیلا به تن کرد در جو تهدید و ناامنی که دشمنان به وجود اورده بودند و جفایی که دوستان به وجود اورده بودند در خانه اهلبیت خلوت شده بود، در چنین وضعیتی پروردگار عالم این در یکتای خودش را که مردم قدرش را ندانستند این در یکتا را پنهانش میکند غیبت صغری شروع شد هفتاد سال بعد از غیبت صغری، غیبت کبری شروع شد و تا الان این حالت ادامه دارد، ببینید تماما اصل غیبت را من خدمتتان عرض کردم از پیمان شکنی غدیر ظلمت ها شروع شد و شرایط سخت بر ائمه تحمیل شد تا زمان ولیعصر که غیبت شروع شد غیبت صغری و کبری تحمیل شد بر حضرت، خوب این غیبتهایی که بر حضرت علی القاعده باید باشد هیچ مانعی برای ظهور حضرت نیست، اگر ابر تاریکی به وجود امده این ابر تاریک را ما تحمیل کردیم، عرض کردم هم اصل غیبت که مال زمان مانبود، ان زمانها بود ما آن زمانها نبودیم،هم طول کشیدن غیبت، هم اصل غیبت تحمیل شده و هم طول کشیدن غیبت. این دیگر مربوط به ما میشود،طول کشیدن غیبت دیگر مربوط به ما میشود اینها همه تحمیل شده بر وجود مقدسش. مرحوم نعمانی در کتاب غیبتش از امیرالمومنین نقل میکند که بر منبر کوفه حضرت علی برای مردم خطبه میخواند بعد در خطبه اش فرمود: واعلموا ان الارض لا تخلو من حجه لله عزوجل و لکن الله سیعمی خلقه عنها بظلمهم و جورهم و اسرافهم علی انفسهم.اینها را امیرالمومنین روی منبر میگوید، مردم بدانید زمین خدا هیچ وقت خالی از حجت نیست، ولی خداوند متعال چشم مردم را به واسطه ظلم و جرم و گناهانی که کردند ازحجت محجوب میکند. طوری میکند که مردم نتوانند خورشید را ببینید، به واسطه ظلم و جرم و گناهانی که کردند انها دیگر نمیتوانند حجت را ببینند، میبینید؟ در واقع حجاب از ماست،غیبت از ماست،در واقع ما غایب هستیم. در زیارت حضرت هم میخوانیم السلام علیک یا حجه الله التی لاتخفی، در زیارت سرداب مقدس هست. سلام بر تو ای حجت الهی که تو مخفی نیستی. حجت الهی، تو مخفی نیستی ماگم هستیم ما غایب شدیم ما پنهان شدیم، ما محجوب شدیم.
یکی از علمای بزرگوار در نجف عاشق این بود که روی حضرت را ببیند مشتاق بود، مثل بقیه شیعیان، کدام شیعه هست که این اشتیاق را نداشته باشد؟ عاشقانه سعی میکرد ریاضتهایی میکشید که چهره مقدس حضرت را ببینید در نجف مشهور بوده و الان هم هست که اگر کسی چهل هفته چهل شب چهارشنبه مسجد سهله برود و انجا بیتوته کند از موقع نماز مغرب و عشا برود انجا، چهل هفته لاینقطع پیوسته مرتب برود آنجا،مثلا سعادت خدمت حضرت رسیدن نصیبش میشود مسجد سهله از مسجد جمکران ما با عظمت تر است و جایی که در ظهور اقا امام زمان وقتی ظاهر میشوند به هر حال آنجا یکی از مقرهای حضرت خواهد بود این عالم بزرگوار چهل هفته را پیوسته رفت خیلی مراقب خودش بود چشمش را، زبانش را خیلی مراقب بود بعد از چهل هفته دید خبری نیست پناه آورد به بعضی از علوم غریبه،رمل و جفر و ختومات و اذکار و چله های متعددیه،دید باز خبری نشد، در اثر این شب زنده داریها و اروزه ها و… یک صفای دل و یک نورانیتی بالاخره پیدا کرده بود که گاهی یک چیزهایی در بیداری و د رخواب میدید در یکی از حالات به او گفتند که شما باید از اینجا مهاجرت کنی به فلان شهر بروی برای اینکه بتوانین حضرت را ببینی این با اینکه برایش خیلی سخت بود از نجف بیرون رفتن و مهاجرت کردن، اما به عشق روی حضرت رفت و از آن شهر به یک شهری که به او گفته بودند مهاجرت کرد، باز آنجا که رفت شروع کرد به چله نشستن و باز اینطور زحمت کشیدنها باز دید خبری نشد، یک مدت یک حالت خستگی داشت یواش یواش به او می آمد، که در یکی از حالات به او گفتند آقا در بازار در فلان مغازه یک پیرمرد قفل ساز حضرت ولیعصر آنجا هستند اگر میخواهی ببینی برو، این بنده خدا هم سراسیمه و با هیجان،بعد از اینهمه مدت زحمت و خون دل حالا توانسته بود برسد سریعا خودش را رساند به آن بازار و به آن مغازه و مغازه پیرمرد قل ساز را پیدا کرد دید بله سید عالم نشسته با آن پیرمرد قفل ساز چطور با هم گرم گرفتند و چطور با هم صحبت میکنند خیلی خودمانی، وارد شد سلام عرض کرد،آقا به مهربانی جواب سلامش را دادند بعد اشاره کردند که بایست تماشا کن، این عالم یک گوشه ای ایستاد و همینطور تماشا کرد که قضیه چیست چند لحظه که گذشت یک پیرزنی عصازنان و به هرحال با حالت لرزش وارد شد و خوب نمیشناخت که حضرت، طبیعی بود که نشناسد، از گوشه چادرش یک قفلی در آورد رو کرد به آن پیرمرد قفل ساز و گفت آقا این قفل را خدا بهت خیر بد سه ریال از من بخر من محتاجم، این پیرمرد قفل ساز قفل را گرفت دید سالم نیست گفت خواهر این قفل بیشتر از سه ریال می ارزه هشت ریال می ارزه این پیرزن با ناباوری تعجب کرده بود گفت آقا همون سه ریال برا بخر من دعایت هم میکنم، این پیرمرد گفت خواهرم تو مسلمانی منم ادعای مسلمانی میکنم، این قفل سالم است هیچیش نیست همین الان هشت ریال می ارزه، منتها چون من کاسبم اگر من از تو بخرم یک ریال کمتر میخرم هفت ریال میخرم تا بتوانم یک ریالش را استفاده کنم اگر میخواهی بده، با تمام میلش هفت ریال خرید ازاو و آن پیرزن هم خوشحال و دعا کنان از مغازه بیرون رفت.همین که بیرون رفت آقا ولیعصر رو به عالم کرد که گوشه ای ایستاده بود داشت تماشا میکرد گفت دیدی؟ چله ها و رمل و اونطور کار کردن و از این شهر به آن شهر رفتن لازم نیست شما از خودتان عمل نشان دهید شمااز خودتان مسلمانی در عمل نشان دهید ما خودمان می آییم سراغتان، این پیرمرد قفل ساز را میبینی؟ که به او اینجور گفت؟ در کل این شهر من این آدم با انصاف را پیدا کردم این هم یک صحنه امتحانش بود که خودت دیدی یک فرد با انصاف هست در تمام بازار این پیرزن چند جای دیگر برد قفلش را ولی چون دیدند محتاج است چون دیدند به آن سه ریال نیاز دارد با اینکه بیشتر می ارزید به سر مالش زدند خواستند کمتز از ان سه ریال هم بخرند و از او نگرفتند اما آمد پیش این پیرمرد این پیرمرد با انصاف ظلم نکرد، انصاف داشت من هم آمدم پیشش، شمااین کار را بکنید ما می آییم
ز دل بری نتوان لاف زد به آسانی هزار نکته در این کار هست تا دانی.
کسی که دلبری میخواهد داشته باشد این نکات را ببینید عمل آدم باید توجه داشته باشد و مهم است این مال عامیش بگذارید یک چیز کوچکی هم از عالمیش بگویم. این مال مردم عادی قفل ساز و معمولی و کاسب. بگذارید از عالمش هم بگویم مرحوم آقا شیخ آقا شیخ حسنعلی تهرانی غیر از آیت الله شیخ حسنعلی اصفهانی هست، آیت الله تهرانی که معاصر با میرزای شیرازی صاحب فتوای تنباکو و میرزای بزرگ، آقا شیخ سیدعلی تهرانی یک مرتبه یکی از رفقایش مریض شده بود به مرض حصبه شدید گرفته بود آن زمان حصبه باعث مرگ و میر میشد این عالم به عیادت او رفت. دید بله این بنده خدا در حالت به بستر افتاده بعد دور و ورش هم چند نفر هستند حالش خیلی وخیم است طوری که مثلا دیگران که اطرافش نشسته اند یک حالت قطع امیدی از او دارند. نشست کنار او و به اطرافیانش گفت چه شده؟ گفت ایین تب روده دارد و به هر حال خیلی وضعیتش خراب هست طبیب گفته اگر یک عرق شدیدی بکند ممکن است تب قطع شود ولی این عرق نکرده. خیلی حالش بده، آقا شیخ سیدعلی تهرانی فرمودند تا چایی برایم دم کنید این هم عرق میکند و تبش قطع میشود رفتند چند دقیقه چایی درست کردند تادم کردند ده دقیقه، یک ربع گذشت این بنده خدا مریض در همین چند دقیقه عرق شدیدی کرد و تا چای را آوردند جلوی آقا گذاشتند دیگر تبش قطع شد و بلند شد نشست، تعجب کردند که عجیب عین همان حرفی که ایشان زده بودند شد، ایشان هم خیلی عادی برخورد کرد و تمام شد وقتی داشت میرفت کسی پرسیید آقا شما از کجا به این قرص و محکمی گفتی که تا یک چای بیاوری این عرق شدید میکند و تبش قطع میشود؟ یک جمله گفت من مقصودم از این قضیه همین جمله اش است.گفت که از آن موقعی که من به سلک اهل علم آمدم در این لباس دل آمدم به امام زمانم خیانت نکردم میدانستم اگر من حرفی بزنم اقا خراب نمیکنداگر قول بدهم اقا خراب نمیکند از این جهت محکم و قرص گفتم چای بیاورید این هم خوب میشود.
اگر عالمش اینطور باشد وعامیش هم مثل آن قفل ساز باشد چرا نیاید؟ دیگر چه حجاب و پرده ای؟ دیگر چه ابر تیره ای؟ این ابرهای تیره پراکنده میشود از جلوی خورشید. تا ما شرایط خودمان را عوض نکنیم، چون عرض کردم گیر از ماست مانع از ماست، ما هستیم که تحمیل کردیم طول غیب را، اصل غیبت را ما نبودیم ولی طول غیبت را، ما که دارم عرض میکنم شخص را نمیگویم، خوش به حال ان کسی که مانع را از خودش برطرف کرده اگر کسی خودش بتواند شخصا مانع را از خودش برطرف کند ولو فرج کلی در جامعه حاصل نشود ولی برای او فرج جزئی حاصل میشود، برای او راه باز میشود، اما من کلا فرج کلی را عرض میکنم دیر از ماست، اگر گیر را برطرف کنیم دیگر چه مانعی؟ اصل که در ظهور حضرت است چرا خورشید نیاید ونتابد؟ در جلسه قبل که من توفیقی داشتم خدمت شما بزرگواران بودم عرض کردم شرایط ظهور ولیعصر حداقل سه چیز است من حیف میدانم این سه چیز را رویش نایستیم و سریع از آن رد شویم و به آن توجه نکنیم.اینها مهم است اینها معارف اهلبیت هست که به دست ما رسیده ما که خدای ناکرده نمیخواهیم و اینطور نیست که مساله اعتقاد مهدویتمان صرفا یک چیز تخیلی باشد میخواهیم اونطور که از اهل بیت به ما رسیده اعتقاد داشته باشیم. حداقل سه شرط برای ظهور ولیعصر لازم هست من بعضیهایش را در جلسه قبل گفتم نمیخواهم تکرار کنم فقط سرفصلهایش را بگویم با یکی دوتا نکته اضافه که به هر حال تاکیدی لازم میدانم راعرض کنم.
شرط اول، این بود که ما تشنه حضرت بشویم خواهان حضرت شویم از ندیدن و نبودن حضرت دردمان بیاید حالت غیبت را یا ندیدن حضرت را به آن عادت نکرده باشیم، دیگه عادت کردیم به ندیدن حضرت، زندگیمان میگذرد دیگر. احساس نیاز ندارم به حضرت ولیعصر، اگر این باشد خدای ناکرده که نیاز و تشنگی نداشته باشیم طبیعی هست که غیبت عقب می افتد ظهور عقب می افتد طبیعی هست باید تشنه شویم که وقتی آن نعمت را به ما دادند قدرش را بدانیم قدر آن آب را بدانیم، و الا تشنه نباشیم قضیه صدر اسلام تکرار میشود.صدر اسلام مردم آن زمان تشنه نبودند خودشان را بیچاره اهل بیت نمیدیدند لذا شترشان را جای دیگر خواباندند خوشان را محتاج نمیدیدند تا وقتی که جامعه حداقل جامعه شیعه، تا وقتی که خودش را مضطر و بیچاره حضرت نبیند و تشنه نبیند ظهور رخ نمیدهد و خدای ناکرده غیبت طولانی میشود تا آن اخرین حدش،تا اصل اخرین زمانش که خودگذر زمان مردم را به بیچارگی بکشاند خود گذشت زمان، باید تشنه شد. شما این ماشینهایی را دیدید که هندوانه خالی میکنند؟ مثلا یک هندوانه را پرت میکنند یک نفر هم ایستاده ان طرف و میگیرد شمااین را دقت کنید این مثال خوبیست ببینید این کسی که هندوانه را پرت میکند آن طرفی هم که آنجا ایستاده میبیند دستش را دراز میکند هندوانه را میگیرد میگذارد زمین، حالا اگر این بنده خدایی که پایین ایستاده حواسش پرت شود و دستش را دراز نکند آن طرف هندوانه را پرت کند هم میخورد به سینه این یعنی ضربه ای هم میخورد هم هندوانه میخورد زمین حیف میشود، خوب دقت کنید یعنی ت دست نیاز دراز نشده باشد، اگر نعمت را بیندازند هم نعمت خراب میشود هم این لطمه میخورد هم نعمت کفران میشود هم این در اثر کفران نعمت لطمه میخورد، تا دست نیاز به سوی بزرگترین نعمت خدا ولی الله الاعظم دست نیا دراز نشود اگر پروردگار عالم این نعمت را بده هم جفا به این نعمت میشود هم کسانی که آمادگیش را ندارند بر اثر کفران نعمت لطمه میخورد، خوب دقت کنید آنهایی که اهل دقت هستند میبینند که گاهی اوقات نیامدن حضرت هم به خاطر لطفی است که بر شیعیان دارد نکند بیاید و کفران نعمت کند و دچار خسران ابدی شوند ولی هرچه زودتر آماده شویم و دست دراز کنیم نعمت را می اندازد نعمت را می آورند این یک شرط بود که عرض کردم خدمتتان تشنه شدن و نیازمند بودن به حضرت شدن بلکه بالاتر از نیاز مند مضطر شدن بیچاره شدن.
شرط دوم که در جلسه قبل خدمت شما عرض کردیم و الان هم رویش تاکید کنم شرط دوم اینکه خواهان حضرت شدیم، حضرت را نخواهیم برای چهارتا حاجت کوتاه و کوچک خودمان، حضرت را برای خودمان نخواهیم خودمان را برای اهداف بزرگ حضرت آماده کنیم و بخواهیم، خودمان را برای او بخواهیم. این شرط دوم ما تابعیم و او امام،ما باید تابع او باشیم هرچه او میخواهد هرچه که او آرزو و خواسته دارد و هدفش است خودمان را آماده کنیم و دنبال او باشیم نه اینکه او دنبال ما باشد، شما یک نکته را به آن توجه کردید میدانید برای چه در عالم آخرت بعضیها وقتی از آنها سوال میکنند امامت کیست نمیتوانند جوابهای عالم آخرت را بدهند؟ در روایت ما هست که گاهی موقعها کسی که از دنیا میرود با اینکه به ظاهر مسلمان هم بوده سالها هم در اسلام گذرانده ولی وقتی از دنیا میرود سالها ی متوالی از عمرش میگذرد و اسم پیغمب رو امامش را یادش نمی آید آن طرف. این چیز خیلی عحیبی است تا حالا فکر کردید برای چه؟ اصلا برای چه همه سوالاتی را که ما معتقدیم سوالاتی که اول برزخ و قبر سوال میکنند از انسان من ربک، من نبیک، من امامک؟ پروردگارت کیست؟ امامت کیست؟ نبیت کیست؟ تا حالا فکر کردید که چرا بعضی ها نمیتوانند همه سوالات را جواب دهند؟ این سوالها سوالهای فلسفی و سنگین نیست یک سوالاتی است که از یک بچه چهار ساله بپرسی میتواند جواب دهد پس چرا شب اول قبر بعضیها نمیتوانند جواب بدهند؟ سوال خیلی ساده است دیگر چرا آنجا نمیتوانند جواب دهند؟ این نکته اش این است آن سوالات را از این زمان گوشتی ما نمیکنند که،شاید هم بتواند مثل بلبل پشت سرهم جواب بدهد آن سوالات رااز حقیقت و باطن و دل انسان میکنند اگر حقیقت و باطن من در دنیا تحت تربیت پروردگار بوده رب من پروردگار بوده، مربی من خدا بوده آنجا اگر از من پرسیدند من ربک؟ میتوانم بگویم که رب من خداست. اما اینجا اگر تحت تربیت کس دیگری بودم آنجا نمیتوانم جواب من ربک را بگویم الله، اگر در اینجا واقعا من دنباله روی امامم بودم و تابعش امام معصوم بودم اگر شب اول قبر از من پرسیدند من امامک، میتوانم بگویم اماممن در زمان مولای من ولیعصر امام مهدی است، سوالات سوالات حقیقی است، جوابش هم از حقیقت وجود ماست ساختگی نیست، اگر کسی حقیقتا دنبال راه امام بود یک جواب دارد اینجا جواب دارد و اگر کسی نه یک عمری تابع هوای نفسش بود هرچه دلش خواست انجام داد تابع وسوسه های شیطان بود آنجااگر از او پرسیدند که امامت کیست یعنی دنبال کی بودی؟ پیشوایت که بود؟آنجا چه جوابی دارد که بدهد؟ این کجاو آن کسی که یک عمر سردر خانه علی و آل علی سر در آستان اینها گذاشته، شادیش با شادی انها بوده، غمش با غم اهل بیت بوده، این هست که دنباله رو هست خوشا به حال یک همچین کسی. بین ما هستند بحمدلله کسانی که ایام غم اهل بیت برسد غم دارند، وقتی ایام شادی اهل بیت برسد شادند، هیچ موقع عید و محرم را با هم قاطی نمیکنند اصلا احتیاج نیست به حسینیها خیلی این را گفت، و تاکید کردمواظب باشید محرم دارد می آید با عید قاطی نکنید، اصلا احتیاجی نیست، ان که یک عمر البته رهبر بزرگوارمان هم فرمودند حجت بر همه تمام است به خصوص مسئولینی که دست اندر کار هستند چهره شهر را آنهایی که دست اندرکار رسانه ها هستند چهره شهر را چهره به هر حال کل کشور را باید جوری کنند متنااسب با ایام عزای اباعبدالله، احتیاج به تاکید نیست، کسی که با شادی انها شاد و با حزن آنها محزون است.یحزنون بحزننا و یفرحون بفرحنا. یک همچین کسی اگر در آن عالم از او بپرسند امامت کیست جواب دارد چون تابع امام بوده این شرط دوم ظهور است ما تابع امام باشیم، امام را برای خودمان نخواهیم، خودخواه نباشیم، خدا خواه باشیم، ما تابع او باشیم آن وقت اگر اینطور شیعه ای شد شرط سوم باشد برای یک وقت دیگر چون حیف میدانم این را همینطوری گذرا از آن رد شوم. آنوقت اگر کسی اینطور شد مضطر حضرت، حضرت را میخواهد دستش را دراز کرده، حضرت را هم که میخواهد نه اینکه بیا برای اهداف کوچک من، نه، میخواهمت برای اینکه من برای تو باشم، من فدای تو، اگر کسی اینطور شد، عاشق که شد که یار نظر نکرد ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست،چه طبیبی؟ طبیب هست، ان وقت چنین شیعه ای دستش را نمگیرند؟ ائمه علیهم السلام غم چنین شیعه ای را نمیخورند؟ در دنیاو اخرت غمش را میخورند، هم در دنیا هم در اخرت.
رمیله یکی از اصحاب امام علی بود مریض شد تب شدید گرفت این را، در زمانی که امیرالمومنین حکومت داشت، آن حدود ۵سال حکومت امیرالمومنین، روز جمعه روز نماز جمعه بود رمیله تبش یک مقداری خفیف شده بود، گفت دیگر بهترین کار این است که بلند شوم یک وضویی بگیرم و یک آبی به صورتم بزنم و بروم برای نماز جمعه، امیرالمومین خطبه بخواند من هم پشت سر حضرت نماز بخوانم یک وضویی گرفت و رفت،رفت مسجد، امیرالمومنین مشغول خطبه خواندن بود رمیله نشست یک چند دقیقه ای که نشست گوش داد و مشغول گوش دادن بود تبش برگشت آن حال مریض دوباره برگشت، بنده خدا از تب میسوخت و میپیچید به هم ولی تحمل میکرد خطبه خوانده شد نماز تمام شد و مردم رفتند رمیله هم پشت سر امیرالمومنین راه افتاد و از مسجد بیرون آمدند وارد ساختمان دارالعماره شدند محل حکومت حضرت، وقتی رمیله وارد شد امیرالمومنین برگشت و سوال کردند که رمیله چه بود؟ معلوم بود حالت درهم هست، این توضیح داد که آقا من مریض بودم یک مقدار بهتر شدم آمدم تب دوباره شدت پیداکرد وسط خطبه شما، حضرت فرمود رمیله ما من مومن یمرض الا مرضنا بمرضه،الله اکبر از مهربانی اهل بیت.اگر مهربانی هم در شبعیان هست جلوه ای از مهربانی مولاهایشان هست،هیچ مومنی نیست که مریض شود مگر اینکه ما مریض شویم،هیچ مومنی نیست که غم و حزن در دلش بیاید الااینکه ما هم محزون میشویم، ما هم دلمان میگیرد. سنخیت است بین مولا و محبینشان، هیچ مومنی نیست که دعا کند مگر اینکه ما برایش آمین میگوییم، هیچ مومنی نیست که ساکت باشد مگر اینکه ما برایش دعا کنیم، رمیله گفت آقا این مطلبی که فرمودید مال ماهایی هست که اطرافتان هستیم یا آنهایی که دور دست شرق و غرب عالم هستند؟ حضرت فرمود شرق و غرب عالم ندارد هرجای عالم باشد که از ما پنهان نیست، هر حالتی که برای محبین ما پیش بیاید اگر مغموم شوند ماهم ناراحت میشویم اگر مریض شوند ما هم مریض میشویم،این تازه در دنیاست، لطف اهل بیت تازه از مرز آخرت به آن طرف خودش را نشان میدهد، امام صادق در اصول کافی هست به ابوبصیر فرمود: ابوبصیر قدر شیعه بودن و محب بودن خودت را نمیدانی بعد خود حضرت فرمود که میدانی کی قدر شیعه بودن و محب اهلبیت بودنت را میفهمی؟ موقعی که جانت برسد به اینجا، حضرت با دست اشاره کرد به گلویش، آن موقع که جانت برسد به اینجا. میگویی لقد کنت فی امر حسن، خوش به حال من که چه مذهب خوب داشتم،
یکی از علمای بزرگوار تهران میگفت چهل پنجاه سال پیش در تهران یک لاتی بود من میشناختمش، گنده لاتهای تهران از آنهایی که بدنش خالکوبی و تماما حالت لاتی را داشت و خیلی از او حساب میبردند،اهل باج گیری بود از مراکز فساد و شیره کش خانه ها باج میگرفت، هفته به هفته، پنجشنبه به پنجشنبه میرفت دویست تومن که آن زمان که مثلا دو هزارتومن میشد یک خانه گرفت دویست تومن خیلی پول بود، دویست تومن میگرفت و اگر پنج دقیقه معطل میکرد ینی باید آماده بود که وقتی میرفت دویست هزار تومن را میگرفت، اگر پنج دقیقه معطل میکردنش تمام بساط آنها را به هم میریخت، همچین کسی بود که خیلی شرور بود و این چنین از او حساب میبردند، به قول امیرالمومنین فرمود بدترین مردم میدانید کیست؟ شرورترین مردم کسی است که یخاف منه الناس ابتغاء شره، کسی است که مردم از او میترسند نه به خاطر اینکه هنری دارد یا ارزشی دارد نه، به خاطر اینکه از ترسش، از شرش، در امان باشند، به خاطر همین مردم از او حساب میبردند، این بدترین مردم است که مردم احترامش میگذارند به همین علت احترام میگذارند، این از ان شرورها بود، این عالم بزرگوار دیگر چند سالی او را ندیدم، این آقای لات را ندیدم مشهد مشرف شده بودم از حرم که بیرون می آمدم یک مرتبه او را دیدم، او را دیدم که آمد جلو و همان خیلی حالت لاتی راه میرفت آمد جلو و به من گفت عموسلام، گفت من نشناختمش ان موقع، جواب سلامش را دادم، گفت که امشب شام بیا پیش ما، خیلی اصرار کرد گفتم کجا هستی؟ آدرس بده، آدرس یکی از خوبان مشهد را داد، قبول کردم، شب من رفتم خانه همان بنده خدای مشهدی که این آقای لات هم آنجا بود، دیدم نه برگشته، اصلا در راه خداست، آنجا که رسیدم شناختم او کیست، شناختم که او همان لاتی است که در تهران بود و آنطور مردم از او حساب میبردند اما دیگر مسیر زندگیش را عوض کرده، از بعضها که دور و ور بودند میشناختند پرسیدم که چه شده؟ این وضعیتش آنطور بود در تهران، اون وضعیت را داشت چه شد که در مسیر خدا آمد؟ گفتند که یک شب نمیدانیم چه شد قضیه چه بود که صبحش این آقای لات تمام زندگی خودش را فروخت و پول نقد کرد در یک چمدان و راهی قم شد در چمدان پنج هزار تومان پول،عرض کردم پنج هزار تومان آن زمان که با دو هزار تومان یک ساختمان بزرگ میشد خرید پنج هزار تومان در یک چمدان پول نقد راهی قم شد، منزل آیت الله بروجردی وارد شد در منزل، دفتر دارد آقا که کارهای آقا را ملاقاتهای آقا را تنظیم میکرد روی ایوان چند پله بالاتر ایستاده بود آمد در حیاط، از پله ها بالا رفت گفت که من میخواهم آقا را ببینم، آن دفتردار گفت اینطور که نمیشود باید یک وقتی بگیری و به هر حال فرصتی بگیری وقت ملاقات به شما بدهم بیا، این چون همان حالت لاتی در او بود، گفت غلط نکن برو کنار، به او همینطور گفت، این بنده خدا هم رفت وسریع خدمت آقای بروجردی گفت آقا یک کسی آمده که دیگر چاره ای نیست باید ببینیدش چون زندگی ما را به هم میریزد، اقای بروجردی فرمودند که به او بگویید بیاید داخل عیب ندارد، به هر حال خدا ما را برای همینها قرار داده، این بنده خدا آمد و دو زانو زد جلوی آقای بروجردی، چمدون را هم انداخت آنطرف با همان زبانش که لفظ قلم و اتو کشیده نمیتوانست حرف بزند شروع کرد حرف زدن گفت عموجان حالت خوب است؟ اقای بروجردی گفت الحمدلله،بعد گفت که عمو ما تمام زندگیمان این پنج هزار تومان بود که همه اش نجس است غیر از این فقط همین کت و شلوار را دارم که به تنم است این هم از پول نجس است آمدم پاکم کنی آمدم پاکم کنی که اگر در آن دنیا چشمم به امام حسین افتاد خجالت نکشم،خوش به حال اینایی که مرد هستند در راه خدا هم که می آیند مردانه می آیند، یعنی با تمام وجود می آیند، اگر هر کسی هم پایش افتاد ایستادند، آقای بروجردی به او فرمود که خوب چمدانت را بگذار همینجا کت و شلوارت را در بیاور برو، این هم گفت چشم، کت و شلوارش را در آورد حالا این گنده لاتی که در تهران آنطور ازش او حساب میبردند درخانه خدا لنگ انداخته اینطور آمده زانو زده بلند شد رفت، ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا، آنهایی که مردانه گفتند الله پایش هم ایستاند اینها تتنزل علیهم الملائکه، اینها در رحمت خدا به آنها باز میشود نه اینکه تا یک مقدار جو بالا پایین شد عوض کردند روحیاتشان را میگویند من از یک چیزهایی پشیمان بشوم پا عقب بگذارم نه، مردند، آمدند در خانه خدا مردانه آمدند، گفت چشم چمدان را گذاشت کت و شلوار را هم در آورد بلند شد که برود صورت آقای بروجردی خیس شد از اشک صورت ایشان از اشک خیس شد، قاعدتا آقا باید در دلش گفته باشد که ای جوان الان قیمتی شدی،الان قدر خودت را نمیدانی چقدر قشنگ شدی حالا رفیق خدا شدی، التائب حبیب الله،بعد فرمود که بیا به او اشاره کرد بیا، این جوان برگشت، آقا فرمود این کت و شلوار را بردار بپوش، بعد با یک پول دیگری پنج هزار تومان به ایشان داد و گفت این هم سرمایه زندگیت، جوان برو خوب آمدی، برو پاک زندگی کن، این سرمایه زندگیت،
او آمد سالها گذشت این عالم بزرگوار که این لات را میشناسد و این قضیه را دارم از قول او نقل میکنم چهار پنج سال پیش تازگیها خانه ما زنگ زدند که فلانی همان آقای لات در بستر احتضار افتاده دارد از دنیا میرود اگر میخواهید ببینیدش بیایید، ایشان میگوید شب جمعه بود من آن موقع نتوانستم بروم و نرفتم شنبه رفتم خانه شان،گفتند از دنیا رفته، شب جمعه از دنیا رفت خانومش گفت که این مکه اش را رفته بود، نماز و روزه های قضایش را هم به جا آورد شب جمعه در بستر بود موقع رفتنش بود حالش وخیم بود سنگین شده بود مریضی اش، تا ساعت ۱۱شب با ما حرف میزداما از ساعت ۱۱دیگر ساکت شد چیزی نمیگفت فقط چشمش به در بود هرازگاهی یک نگاهی میکرد میگفت حسین جان، از آن موقعی که من آمدم در خانه شما با شما صاف آمدم جلو، ازآن موقعی که من با شما آشتی کردم صاف آمدم در خانه تان، آقا جان الان وقتش است که شما به دادم برسید الان دیگر نوبت شماست، هر ازگاهی یک نگاهی به در میکرد و همین را میگفت دیگر هیچ نمیگفت، ۵ دقیقه مانده بود به ۱۲،ساعت ۱۲یک مرتبه دیدم چشمهایش را باز کرد باز نگاه کرد به در یک لبخندی زد :
السلام علیک یا اباعبدالله
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک بر آرم
به جست و جوی تو باشم به جست و جوی تو خیزم به گفتگوی تو باشم
ذکر مصیبت
کاروان امام حسین راه افتاده کربلا نزدیک بود اباعبدالله سفرش را اصلا کل کربلا با یک خداحافظی با وداع شروع شد بایک وداع هم تمام شد، آن خداحافظی و وداعی که کربلا با آن شروع شد موقعی بود که اباعبدالله در مدینه هنوز بود رفت سر قبر رسول خدا السلام علیک یا رسول الله انا الحسین بن فاطمه فرخک و ابن فرختک سبطک و الثقل الذی خلفته علی امتک،اقا جان ای رسول خدا من حسینم همان کسی که در دامنت بزرگ شد. همان کسی که پروراندیش و در امتت من را بعد خودت به جا گذاشتی، شروع کرد اینها را گفتن درد و دل با پیغمبر که من دیگر میخواست خداحافظی کند با جدش، بعد فرمود که یا نبی الله انهم خزلونی مردم من را رها کردند من را کوچک کردند، من را کنار گذاشتند، خداحافظی کرد با جدش، این یک وداع بود که با آن قضیه کربلا و سفر اباعبدالله شروع شد، اما یک وداع دیگر هم یازدهم محرم بود، آن موقعی که اهل بیت را میخواستند از کربلا ببرند بیرون، ببخشید یا صاحب الزمان، ان موقعی که عمه مظلومه تان را با بچه های اباعبدالله وقتی که از گودال کنار گودال گذراندند، یک مرتبه چشم اینها افتاد به آن بدنهای پاره پاره، آن بدنهایی که به چه وضعیتی قبلش گذرانده بود،سرهای جدا یک مرتبه هرکسی دنبال یک بدن رفت، زینب کبری با این که دوتا بچه شهید داده بود خودش مصبتها کشیده بود دنبال حسینش میگشت.
سخنران: حجت الاسلام مسعود عالی
.




