وفا ؛ اهمیت و انواع
۱۴۰۰-۱۲-۰۹ ۱۴۰۲-۰۷-۲۲ ۱۲:۱۴وفا ؛ اهمیت و انواع

وفا ؛ اهمیت و انواع
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
۱. کرامت و فضیلت قمر بنی هاشم علیه السلام
آقای علی میرخلف زاده در کتاب کرامات الحسینیه (ص ۱۱۷و ۱۱۸) آورده است: مداح اهل بیت علیهم السلام آقای امیرمحمدی برایم نقل کردند که چند روز قبل، یهودی ای در اصفهان با کیسه ای وارد اتوبوس خط واحد می شود. در این کیسه اشیاء نقره از قبیل گلدان و چیزهای نقره ی قدیمی و پرارزش بوده. روی یکی از صندلی ها می نشیند و کیسه را هم کنار پایش می گذارد، چون راه مقداری طولانی بوده به خواب کوتاهی میرود. وقتی چشم باز میکند، می بیند کیسه اش نیست. بر سرزنان، پیاده میشود و در راه به آقا قمر بنی هاشم علیه السلام متوسل می شود و گوساله ای نذر میکند: «ای قمر بنی هاشم، من نمیدانم تو کی هستی، اما همین را میدانم که این شیعه ها به تو توسل میکنند و تو حوائج آنها را می دهی. حالا از تو می خواهم که مال و دارایی ام را به من برگردانی و من هم همین الان گوساله ای نذر تو میکنم.»
میگفت آمد درب مغازه ی قصابی و پول یک گوساله را به او داد و گفت: «این گوساله را ذبح کن و به فقرا و مستمندان و مستضعفان بده. تو بگو نذر ابوالفضل علیه السلام است.»
یهودی می گوید: «فردای آن روز آمدم درب مغازه. نشسته بودم و در فکر بودم. ناگهان دیدم کسی وارد شد و دو گلدان نقره دستش است و میگوید آقا اینها را میخری؟»
نگاه کردم، دیدم گلدان های خودم است. گفتم: «اینها نقره های خوبی هستند و قیمتش خیلی است. اگر باز هم داری با قیمت خوب از شما میخرم.»
گفت: «بله دارم، اما در منزل است.» گفتم: «خب، نمیخواهد بیاوری. میترسم برایت اسباب زحمت شود و دکان دارهای دیگر بفهمند و تو را اذیت کنند. آدرس منزلت را بده من خودم با شاگردم میآیم» آدرس را به من داد و رفت. من هم رفتم کلانتری، یکی از رفقا را دیدم که پلیس مخفی بود. جریان را گفتم و او را با خود به سر قرار بردم. درب را زدم و آمد. درب را باز کرد و ما را به زیرزمین منزلش برد. دیدیم همان کیسه ی خودم است.
به پلیس گفتم: «کیسه ی خودم است.» او هم اسلحه اش را درآورد و او را دستگیر کرد و به کلانتری برد. من هم کیسه ی نقرهام را برداشتم و به مغازه بردم. ای مسلمان ها و ای شیعه ها، قدر آقای خود حضرت ابوالفضل را داشته باشید که این آقا خیلی کارها از دستشان بر می آید.
عزیزان امشب هم شب میلاد با سعادت آقا قمر بنی هاشم است. آقایی که در خانه ی علی علیه السلام و در دامان مادری با ایمان و وفادار، در کنار حسن و حسینعلیهماالسلام رشد کرد و از این خاندان پاک درسهای بزرگ انسانیت و شهادت و صداقت آموخت. در روزهای کودکی اش پدر و برادرانش، حسن و حسین علیهماالسلام در کنارش بودند و حضرتعباس علیه السلام از دانش و بینششان بهره میبرد. حضرتعلی علیه السلام درباره ی تکامل و پویایی حضرتعباس علیه السلام فرمود: «همانا فرزندم عباس در کودکی علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا میگیرد از من معارف فرا گرفت.» حضرتعلی علیه السلام از مقام و عظمت فرزندش چنین خبر میدهد: «پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا همانند عمویش جعفر بن ابی طالب در بهشت پرواز کند.» او دریای فضیلت است. امشب در ایام ولادت حضرتعباس، قمر بنی هاشم علیه السلام خیلی فکر کردم که موضوع بحثم در این مناسبت کدام فضیلت آقا باشد؟ خیلی مردد بودم. به شُکر فکر کردم، به ادب فکر کردم، به دین داری فکر کردم، به فعالیت فکر کردم. «آنچه خوبان همه دارند، تو یکجا داری»، اما چقدر خوب است صفتی را بیان کنیم که از زبان معصوم علیه السلام به ما رسیده باشد. امامصادق علیه السلام در زیارت حضرت عباس علیه السلام صفاتی را در همان ابتدا بیان میکنند که در اینجا عرض میکنم.
«سَلامُ اللّهِ وَسَلامُ مَلائِکتِهِ الْمُقَرَّبِینَ، وَ أَنْبِیائِهِ الْمُرْسَلِینَ، وَ عِبادِهِ الصَّالِحِینَ، وَ جَمِیعِ الشُّهَداءِ وَ الصِّدِّیقِینَ، وَ الزَّاکیاتُ الطَّیباتُ فِیما تَغْتَدِی وَ تَرُوحُ عَلَیک یا ابْنَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ.»
«سلام خدا و سلام فرشتگان مقربش و پیامبران مرسلش و بندگان شایستهاش و همه ی شهیدان و درست کرداران و راستگویان و درودهای پاک و پاکیزه در آنچه میآید و میرود بر تو باد ای فرزند امیرمؤمنان.»
«أَشْهَدُ لَک بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفاءِ.»
«گواهی میدهم برای حضرتت به تسلیم و تصدیق و وفا.»
بله عزیزان موضوعی که امشب میخواهم درباره ی آن صحبت کنم وفا و وفاداری است.
۲. اهمیت وفا
۲.۱ بهشت تضمینی
وفایی که پیامبر اکرم فرمودند اگر در شخصی باشد برایش بهشت را ضمانت میکنم: «اِضمَنوا لى اَنفُسِکم اَضمَن لَکمُ الجَنَّهَ و َأوفُوا اِذا وَعَدتُم: اگربراى من ضمانت کنید من بهشت را براى شما ضمانت میکنم.» [۱]وفاى به عهد است و این یعنی سعادتمندشدن و حتی بالاتر، شما عزیزان میدانید که حتی بهشت هم درجاتی دارد و بهترین آن همجواری با اهلبیت علیه السلام است. پیامبر اکرم میفرمایند: «اقرَبُکم غَدا مِنّى فِى المَوقِفِ َاوفاکم بِالعَهدِ: در قیامت نزدیکترین شما به من، وفادارترین شما به عهدش است.»[۲] به به به این سعادت. چقدر دنبال سعادت هستید؟ چقدر دنبال راهکار برای عاقبت به خیری میگردید؟ کافی است وفادار به عهد باشید. این را تضمین کنید، پیامبر رحمت آن طرفش را تضمین کردهاند. چقدر ایشان به وفای به عهد و وفاداری پایبند بودند. در داستان کوتاهی آمده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه مردى بود که میخواست به جایى برود. رسول خدا صلی الله علیه و آله کنار سنگى توقف کرد و به او فرمود: «من همین جا هستم تا بیایى.» مرد رفت و مدتى نیامد. نور خورشید بالا آمد و بهطور مستقیم بر پیامبر صلی الله علیه و آله مىتابید، اصحاب عرض کردند: «اى رسول خدا، به سایه بروید.» آن حضرت در پاسخ فرمود: «قد وعدته الى ههنا: من با او عهد کردهام که به همین جا بیاید.» حال بدان که اگر شما به عهدت وفا کنی، انشاءلله حتماً تضمین پیامبر برای ما عملی خواهد شد.[۳]
۲.۲ وفا اصل و اساس دین
وفا نه فقط موجب سعادت در آخرت میشود بلکه بالاتر از همه، این است که اصل و اساس دین در وفاست. در روایت داریم که پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله در یک جمله ی کوتاه مىفرمایند: «لا دِینَ لِمَنْ لا عَهْدَ لَهُ: دین ندارد کسى که پایبند عهد و پیمان خود نیست.»[۴]
این تعبیر نشان مىدهد که اگر تمام دین را در وفادارى به خالق و خلق خلاصه نکنیم، حداقل یکى از ارکان مهم دین، وفاى به عهد است. لذا در تعبیر دیگرى از امیرمؤمنان على علیه السلام آمده است: «اَصْلُ الدِّینِ اَداءُ الاَمانَهِ وَ الْوَفاءُ بِالْعُهُودِ: یکی از اصلها و ستونهای دین، وفا است.»[۵]
البته این نکته را عرض کنم، همان طور که وقتی ساختمان میسازید چند ستون دارد، درباره ی دین هم همین طور است و تنافی ندارد که اصول متعدد به اصل و اساس دین معرفی شده باشد که یکی از آنها هم وفا است.
عزیزانی که دنبال دینداری هستید، نمیگویم دنبال نماز و روزه نباش، دنبال نماز روزه هم باش، اما بدان که وفاداری یکی از پایههای اصلی و اساسی دین است. پس بسم الله؛ اگر میخواهی دیندار باشی باید وفادار هم باشی. وفادار در درس، در تحصیل، در کار، در زندگی زناشویی، در تربیت فرزند و در همه ی کارها.
۲.۳ وفا واژهای فرادینی
وفا از واژههایی است که نه فقط در دین اسلام به آن تأکید و توصیه شده، بلکه برای همه ی انسانها فهمیدنی است. همین مطلب را آقا امیرالمومنین علی علیه السلام هم میفرمایند: «لیسَ مِن فَرائِضِ اللّه شَىءٌ اَلنّاسُ اَشَدُّ عَلَیهِ اجتِماعا مَعَ تَفَرُّقِ اَهوائِهِم وَ تَشَتُّتِ آرائِهِم مِن تَعظیمِ الوَفاءِ بِالعُهودِ: هیچ یک از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نیست که مردم با همه ی خواستههاى گوناگون و دیدگاههاى مختلف، بیشتر بر آن اتفاقنظر داشته باشند.»[۶]
بله، میبینید که اصلاً خارج از دین و روایات در هر جای دنیا و بین مردم آنچه پسندیده است و اهمیت دارد این است که چه در محیط خانواده و چه در محیط کار و همکاران یا در بین دوستان، فرد به اطرافیان خود وفادار باشد. با خانم خودتان در خانه با دوستتان اگر وعدهای میدهید یا قراری گذاشتهاید باید وفادار باشید.
بلکه اصلاً تمام قراردادها و تجارتها و داد و ستدها به این فضیلت بستگی دارد و الا اصلاً سنگ روی سنگ بند نمیشود.
۲.۴ وفا واژه ای فرا انسانی
اجازه بدهید حرف آخر را بزنم. نه فقط انسان، بلکه این فضیلت وفا حتی در بین حیوانات هم هست. چقدر برای انسان زشت است که در یک فضیلت، حیوانات از انسان پیشی بگیرند و پایبندتر باشند، ولی انسان که اشرف مخلوقات است، نه.
پادشاهی دستور داد مکانی را برای تربیت سگها آماده کنند تا هرگاه کسی از دستورات اطاعت نکرد و اشتباهی کرد، او را جلوی سگها اندازند. روزی از روزها، وزیرش اشتباهی کرد. دستور داد که او را در قفس سگها اندازند. وزیر گفت: «پس ده روز به من مهلت بده.» پادشاه قبول کرد. وزیر رفت و به مسئول سگها گفت: «من میخواهم ده روز به اینها آب و غذا بدهم.» بنابراین شروع کرد ده روز به سگها رسیدگیکردن. روز موعود فرا رسید. همه آمدند تا همراه پادشاه صحنه را ببینید. وقتی که او را در قفس انداختند، دیدند همه ی سگها به اطراف او آمدند و مقابلش زانو زدند. پادشاه وقتی این وفاداری سگها را دید، گفت: «با آنها چه کردی؟» وزیر گفت: «ده روز به سگها خدمت کردم، فراموش نکردند، ولی ده سال به شما خدمت کردم، همه را فراموش کردی.»
نکند در زندگی جواب وفای کسی را این طور بدهیم. نکند کاری کنیم که از وفاکردن پشیمان شود و بگوید حالا این همه در شرکت، در کارگاه، در خانه با او وفادار بودم، برای ما چه کرد؟
۳. تعریف وفا
اما اجازه بدهید قبل از اینکه بخواهم انواع وفا را برای شما عرض کنم، تعریفی از وفا خدمتتان بیان کنم که اصلاً وفا یعنی چه؟ البته در بین عوام در زبان فارسی به وفا میگویند: نمکشناسی و در مقابل آن به بیوفایی میگویند: نمکنشناسی.
وفا به معنی تمامکردن است. خداوند بیان میفرماید: «وَ اوفوالکیل: یعنی تمامکردن اندازه و وزن.»[۷] اُوفی از وفا میآید به معنی تمامکردن؛ یعنی اینکه در محبت، در وفا، در بخشش، در تمام صفتهای حمیدهای که بوی محبت بدهد وقتی که به حد نهایتش میرسد و آن صفت تمام و کامل می شود می گویند وفای در آن صفت دارد. مثلاً وفای در محبت، وقتی که محبت به حد نهایتش رسیده باشد و تمام شده باشد به آن وفا میگویند. مثلاً همین لیوان آب که در کنار بنده گذاشته شده یا چایی که از بزرگواران پذیرایی میکنید یا حتی وقتی میخواهید ظرف غذایی را به شخصی بدهید، یک وقت هست که لیوان را پر میکنید، اما هنوز هم جا دارد و سرخالی است. اما یک وقتی حتی از کنار، سرریز هم میکند. وفاکردن در هر صفت خوبی بهتر است مانند این مثال آخر باشد.
اما همین وفا با این همه آثار و برکات و اهمیت که خیلی هم خوب است، انواعی دارد.
البته نه آنچه که شما زیاد شنیدید: وفای به خداوند، وفای به اهلبیت، وفای به خانواده، بلکه دسته بندی کمتر شنیده شده از وفا که بسیار هم مهم است که این را یاد بگیریم و مرز بین آن را تشخیص دهیم.
۴. انواع وفا
۴.۱ وفای جاهلانه
اولین نوعی که میخواهم خدمت شما عرض کنم، وفایی است که بر خلاف آنچه تاکنون گفتیم خوب نیست و مذموم است. این که شخص در چنین مواقعی از خودش وفاداری نشان بدهد اسم آن را وفای غیرمعقول یا جاهلانه میگذاریم. این وفا در مواقعی است که معصیت است و چقدر خوب است که این را ما به فرزندان خود بیاموزیم که اگر کسی در راه خلاف و گناه از او تعهد گرفت یا خواست از وفاداری او سوءاستفاده کند، آگاه باشد. او را همراهی نکند و خوشحال از این که من شخص وفاداری هستم نباشد. متأسفانه در بین برخی از جوانان باب است که حتی برای وفاداری، گناه دیگران را به عهده میگیرند یا حاضر نیستند خلاف خطرناک دوست خود را فاش کنند. یکی از این جوانان برای خودِ بنده تعریف میکرد که دوستی دارم که در کار پخش مواد مخدر است. حتی به من هم پیشنهاد کرده. چند بار حتی مواد مخدر برای امانت، پیش من گذاشت و برایش نگهداری کردم. به او گفتم خیلی اشتباه میکنی. تو که بچه هیئتی و اهل مسجد هستی باید او را لو بدهی. میدانی اگر خدایی ناکرده تو را با آن مواد میگرفتند چه بلایی سرت میآمد؟ آیا او حاضر میشد گردن بگیرد؟ میدانید چه جوابی داد؟ گفت پس وفا در رفاقت چه میشود؟ به او گفتم همه ی آنهایی که در کربلا در مقابل ابالفضل العباس علیه السلام و امام حسین علیه السلام در لشکر یزید قرار داشتند، ادعا میکردند که به یزید ملعون وفادار هستند. اما مگر کسی آنها را تحسین میکند؟ اینها ارزشها و فضیلتهایی مانند وفا و… را برای اهداف شوم خود در پوشش قرار میدهند. باید این مرز را تشخیص بدهیم. اتفاقاً در تعریف وفا هم عرض کردیم وفا به سرحد رساندن در صفات حمیده است. ولی بعضی وقتها، به افرادی مثل معاویه و بنی امیه برخورد میکنند. چراکه گاهی معاویه و بنیامیه از مفاهیمی در قالب عقل و شرع استفاده و روی آن اصرار میکردند مانند: اطاعت از امام، حرمت نقض بیعت و پیمان، اینها مفاهیم درستی بود، ولی تا کجا باید پیروی کرد؟ آیا اگر حاکم جائر هم بود باید اطاعت کرد؟ رعایت عهد و پیمان تا کجا؟ آیا در برابر هر خلیفهای مثل یزید جایز است که عهدشکنی نکنی و این عهدشکنی حرام است؟ ابو اسحاق میگوید: شمر علیه اللعنه با ما نماز میخواند. بعد از نماز دستهایش را بلند کرد و گفت: «خدایا من مرد شریفی هستم. مرا ببخش.» به او گفتم تو فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را کشتی. چگونه خدا تو را ببخشد؟ شمر لعنتی گفت: «امیر دستور داده بود. اگر مخالفت میکردیم از الاغ بدتر بودیم.» همین ملعون برای قمر بنی هاشم در کربلا از روی وفاداری به قبیله و به اسم فامیلی و خویشاوندی اماننامه آورد؛ ولی مگر عباس پذیرفت؟ تازه در برخی نقلها است که گریه میکردند. به ایشان گفتند شما که نپذیرفتی، گریه برای چیست؟ حضرت فرمودند: «من ناراحتی ام از این است که اینها چرا اصلاً چنین فکری درباره ی من کردند که ممکن است من از وفاداری به امام و سرورم دست بردارم.» یا اینکه بسیاری از خانمها به اسم وفادار بودن، اسرار دوستان خود را پیش شوهر یا بدتر، اسرار خانواده را پیش دوستان فاش میکنند و میگویند ما با هم ندار هستیم. او هم به کسی نمیگوید، مطمئن است، قول داده به کسی نگوید. عجب! تو هم که همین قول را داده بودی، اما چند دقیقه نگذشت. با عنوانی خوب که «من به دوستم یا شوهرم وفادار هستم و چیزی از او پنهان نمیکنم» برای عمل غیر عقلی و غیر شرعی خود توجیه می آورد.
یا اینکه درباره ی قولهای بیخودی که دادهام، مثلاً فلان چیز را نخورم یا اینکه بعضی قطع صله ی رحم میکنند و میگویند رفتار چند سال قبل فلانی به من برخورد، نمیدونم بشقاب من کمتر غذا داشت یا چایی من کمتر از فلانی بود، عهد کرده ام دیگر خانه اش نروم. من آدم وفاداری هستم، سرم برود، قولم نمیرود.
تازه بدتر از اینها آنهایی هستند که به یک چیز، چه نژاد و شهر و حسب و نسب یا حتی امروزه به یک تیم خاص یا هنرمند و ورزشکار یا حتی شخصیتی علمی یا حتی دینی، وفای سخت نشان میدهند. گارد بگیرند و نمی خواهند حقایق را بشنوند. یا دیده اید امروزه عدهای هنوز بعد از چهلوسه سال شاه شاه میکنند، در حالی که در دهه ی هفتاد و هشتاد بهدنیا آمده. بله، گاه شخصی در نظر انسان چنان قداست پیدا میکند که گفتار و رفتار او از دایره ی نقد خارج میشود؛ هر چند از نظر علمی و اخلاقی در سطح پایین قرار داشته باشد و همین امر سبب میشود که عدهای چشم و گوش بسته بهدنبال او راه بیفتند و بهخاطر او جان و مال خود را از دست بدهند. بیآنکه در محتوای سخنان و رفتار او کمترین اندیشهای کنند. اینگونه افراد در گذشته بوده اند و در این دوران نیز در جوامع مختلف وجود دارند.
بله، دیگر اصلاً به این نمیشود وفا گفت، بلکه تعصب بیجا و مذموم است. همان که در روایتی آمده است که این باعث میشود که اصلاً ایمان انسان از بین برود. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ تَعَصَّبَ أَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ الاِیمانِ مِنْ عُنُقِهِ:[۸] هر کس تعصب ناروا بورزد یا دیگران به خاطر او تعصب بورزند (و او راضی باشد)، رشته های ایمان را از گردن خود باز کرده است.»
برخی اینطور هستند که به شخص یا اعتقاد یا نظر و کار خودشان وفاداری بیجا دارند و هرگز نمیخواهند حقیقت را بپذیرند. مانند کسی که یک لنگه ی جورابش سفید و لنگه ی دیگر سیاه بود! به او گفتند: «متوجه نیستی که جورابت لنگه به لنگه است؟» گفت: «خودت متوجه نیستی. یک جفت دیگه هم توی خانه دارم که مثل همین است!»
باز هم به مرام آن دو تا خالی بند که شوخی میکردند. کسی میگفت دو تا خالی بند بودند با هم قرار گذاشته بودند هرجا هر خاطرهای تعریف کردند و خالی بستند، هم دیگر را تأیید کنند و بگویند بله بله منم شاهدم، منم دیدم، منم بودم. اتفاقاً در این قضیه خیلی هم به هم وفادار بودند و خیلی هم پابه پای هم خالیبندی هاشون را تأیید میکردند تا اینکه یک بار یکی شون گفت: «یک بار من بادبادکی ساختم که بچه فیلی رویش گذاشم و به هوا پرت کردم .بادبادکم آنقدر بزرگ بود که بچه فیل را به هوا برد.»
همه گفتند نمیشه که، چرا خالی میبندی؟ در جواب گفت: «رفیقم هم بود و شاهده. مگه نه رفیق؟» و منتظر بود که رفیقش تأیید کند، ولی در کمال ناباوری رفیقش که دید این خالی بندی خیلی خالی بندیه گفت: «نه، من ندیدم.» و بنده خدا ضایع شد. بعد از دوستش پرسید پس چرا به قولی که به هم داده بودیم وفاداری نکردی؟ دوستش گفت: «من خالی بندیهای رو زمین را قول داده بودم، نه خالیبندی های روی هوا را.» میخواهم بگویم بعضی وقت ها اینقدر آش شوراست که آشپز هم صدایش در می آید. وفاداری به تریاک فروش و قاچاقچی و وفاداری به رفیق دروغگو و وفاداری به دوست و رفیق در گناه و اینها تأیید اسلامی ندارد. چکار کنیم که بعضیها بهخاطر رفیقشون چه گناه هایی که نمیکنند. به اسم رفاقت، شهادت دروغ میدهند. به اسم رفاقت، خلاف کاری میکنند. به اسم وفاداری در رفاقت، گناه میکنند و اسمش را وفاداری می گذارند. نه برادر من، نه خواهر من، این وفاداری صحیح نیست. وفاداری صحیح، مورد دوم از عرض بنده است که میگویم. به شرط و برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
۴.۲ وفای عاقلانه
اما مورد دوم از وفا، همان وفاداری ممدوح و فوق العادهای است که همه ی آثاری را که گفتیم در بر میگیرد. فضیلتی است که ان شاءالله همه ی ما باید برای رسیدن به آن تلاش کنیم. اینکه مصادیق درست و صحیحی که باید به آن ها وفادار باشیم را تشخیص دهیم و به آن عمل کنیم .بله وفایی باعث سعادت میشود که در طول اطاعت از خداوند باشد. برای خدا باشد. چه در وفا به اهلبیت و دین، چه در خانواده باید محور خدا باشد و اینکه هم به خداوند و هم به دین و ارزشها تا پای جان وفادار و پایبند باشیم. معصومین علیهم السلام اسوههای وفاداری به دین خدا هستند یا همین آقا قمر بنی هاشم که به عنوان الگوی وفا دربارهاش صحبت کردیم. درس برای ما است. ما چقدر وفادار به این خاندان هستیم؟ ما چقدر به دینمان به پیامهای دینی مان، به رسول رحمت، به پیامبر مهربانی صلی الله علیه و آله وفادار هستیم؟ وفاداری امیرالمومنین علیه السلام را ملاحظه بفرمایید. وفاداری امیرالمومنین علیه السلام را میخواهید ببینید؛ لیله المبیت یادتان بیاید. عهد کرده بودند که حضرترسول را شبانه به قتل میرسانند. شکی در این نبود که هرکسی را به جای پیامبر در آن بستر میدیدند، به قتل میرساندند. در تاریکی شب، به اصطلاح چشم چشم را نمیدید. امیرالمومنین علیه السلام وفاداری خود را این گونه نشان میدهد. هم به پیامبر صلی الله علیه و آله و هم به دین خدا. میآید در آن بستر میخوابد. با همه ی خطراتش، با همه ی نگرانیهایش.
در مقابل همسر، فرزندان، دوستان، شاگردان، مردم و… نباید وعدههای پوچ داد، اما وقتی وعدهای عقلانی و شرعی داده شد، حتماً باید به آن عمل شود. خداوند در قرآن میفرمایند: «وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ»[۹] در سوره ی مبارکه ی مومنون خداوند شش صفت برای مومنین بیان میکند که یکی از آنها امانت داری و وفای به عهد است.
بله عزیزان، بیاییم در این شب عزیز با خدای خود عهد ببندیم و به آن وفادار باشیم. بله، اولش سخت است، اما بنده میخواهم عرض کنم که هر پیشرفتی نیاز به تلاش و کوشش وتمرین دارد. چطور برای مقام آوردن در مسابقه ای ورزشی یا قبول شدن در امتحان حساس درسی نیاز به تمرین و ممارست است. باید برای رسیدن به حد اعلای وفاداری هم تمرین کنیم. بنده میخواهم بیان کنم بهترین تمرین، این است که از خانواده شروع کنیم. از همین وعده هایی که به همسر و فرزندان میدهیم شروع کنیم تا بتوانیم ان شاءلله در مقابل خداوند و اهلبیت مخصوصاً امام زمانمان رو سفید باشیم. مثلا، با خدای خود عهد کنیم که خدای ناکرده با همسر و فرزند خود دیگر بدخلقی نکنیم. به وعدههایی که میدهیم پایبند باشیم. چگونه کسی که در مقابل فرزند و همسر خود بدعهدی میکند میخواهد به عهدهای بزرگتر در مقابل خداوند و معصومین پایبند باشد؟
ماجرایی زیبا از شهید چمران خدمتتان عرض کنم. همسر شهید مصطفی چمران میگوید: روزی که مصطفی به خواستگاری من آمد، مادرم به او گفت: «این دختر صبحها که از خواب بیدار میشود، در فاصلهای که دستش را شسته و مسواک میزند، یک نفر تختش را مرتب کرده و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده و قهوه را آماده میکند. شما میتوانید با این دختر ازدواج کنید؟» مصطفی که خیلی آرام گوش میکرد؛ گفت: «من نمیتوانم برایش مستخدم بگیرم، ولی قول میدهم تا زندهام، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را در سینی روی تخت بیاورم.» تا وقتی شهید شد این کار را میکرد. خودش قهوه نمیخورد، اما چون میدانست ما لبنانیها عادت داریم، درست میکرد و وقتی منعش میکردم، میگفت: «من به مادرتان قول دادهام تا زندهام این کار را برای شما بکنم.» عزیزان، همین است که شهید چمرانی که حتی بهقول خود در خانواده اینقدر پایبند است، میتواند در وفاداری در دین و وطن و ارزش و آرمانهای خودش تا پای جان بایستد و به این درجه برسد.
اما بهعنوان نکته ی آخر عرض کنم که باید در این تمرین و وفاداری در خانواده و جامعه و دوست و همکار توجه داشته باشیم که این وفاداری از سر منفعتطلبی نباشد. مانند این ضربالمثلهایی که« تو برایم تب کن تا من برایت بمیرم»، تا سودی نباشد وفاکردن معنا نداشته باشد، بلکه همان طور که گفتم در راستای اطاعت از خداوند متعال باشد.
ایام شادی اهلبیت هم است اجازه دهید شوخی ای هم بکنیم. مردی مرده بود. او را غسل دادند و روی سنگ غسالخانه گذاشته بودند تا قبر آماده شود. زن او را دیدند که با بادبزن او را باد میزد .گفتند خوشا بر احوال او که این زن باوفا را داشته است، حتی بعد از مرگ شوهرش به فکر اوست. گفتند ای زن برای مرده فرقی ندارد که خشک باشد یا تر، سرد باشد یا گرم. زن جواب داد شوهرم وصیت کرده تا کفنش خشک نشده شوهر نکنم.
ان شاءالله خداوند همه ی ما را وفادار به خداوند و اهلبیت و دین قرار دهد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
منابع:
[۱] کنز الفوائد, جلد۲, صفحه۱۱
[۲] امالی طوسی، مجلس هشتم، ص ۲۲۹
[۳] .امالی(طوسی)، ص۲۲۹. بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج۷۲، ص۹۴، ح۱۲.
[۴] النوادر (للراوندی), جلد۱, صفحه۵
[۵] غرر الحکم: ۱۷۶۲
[۶] نهج البلاغه (صبحی صالح)، نامۀ ۵۳، ص۴۴۲.
[۷] سوره ی انعام آیه ی ۱۵۲
[۸]. کافی، ص ۵۳.
[۹] سوره ی مومنون، آیه ی ۸
.


