Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
استاد خانم نیلچی زاده (آرامش ن26) خانم فروغ نیلچی زاده متن گردآوری آرامش سرکارخانم نیلچی زاده ؛ گردآوری آرامش

آرامش فکر، روح و روان و چگونه فکر کردن

Nilchizadeh_Aramesh02

آرامش فکر، روح و روان و چگونه فکر کردن

بسم الله الرحمن الرحیم

سوال: در خصوص آرامش فکر، روح و روان و چگونه فکر کردن توضیح بفرمایید.

پاسخ – ما بحث تفکر را به عنوان تفکر مثبت و خلاق به شکل های مختلف سعی کردیم که در جاهای مختلف مطرح کنیم. آن چیزی است که من در بین سوالات دوستان در پیامک ها دیدم و گاهی اوقات در کارگاه های آموزشی که داریم افراد خیلی مراجعه کرده و عنوان می کردند. حس کردیم که این موضوعی است که باید به آن بیشتر پرداخته شود. مابین پیامک ها دیده می شد که گاهی اوقات افراد می گفتند فکر گناه خیلی ما را اذیت می کند. احساس می کنیم که یک فکر گناه آلود وارد ذهن ما شده است. همیشه مانند یک خوره به جان ما افتاده و ما را آزارمی دهد. بعضی از افراد می گفتند که فکر خودکشی در ذهن ما می آید و ما حس می کنیم که خود این فکر شروع کرده به آسیب زدن به دنیای زیبای درون ما و ما را به سمت این فکر غلط می کشاند. بعضی از افراد اعلام می کردند که فکر های وسواس گونه و زمینه ی وسواس فکری ما را آزار می دهد. مثلاً ما می ترسیم که مبادا فرزند خود را از دست بدهیم یا مبادا پدر و مادر خود را از دست بدهیم. حتی گاهی اوقات ما شب ها درست نمی خوابیم و چند بار آنها را چک می کنیم که نفس می کشند یا خیر؟

ما به اینها تفکر زائد یا فکر خوره می گوییم. یعنی فکری که حقیقت آن فکر نیست. اما فکر را از بین می برد و به آن آسیب می زند. نکته ی ویژه ی آن این است که دنیای درون ما را خیلی جدی به خود مشغول می کند. بعضی از افراد می گفتند که ما احساس می کنیم اگر دونفر در حال صحبت با هم هستند، حتماً در باره ی ما بدگویی می کنند. در حقیقت یک جوری احساس می کنیم که ما مورد تحقیر و تمسخر و آسیب زبانی و رفتاری دیگران هستیم. با اینکه از آنها چیز خاصی نمی بینیم اما در دنیای درون خود چون احساس می کنیم آدم بدبخت و ناشادی هستیم، رفتارهای دیگران موجب می شود که بدون هیچ علامتی در ما ایجاد انرژی منفی کند و ما فکر منفی بودن خود را بکنیم. یا گاهی اوقات در تنهایی خود احساس می کنیم که چقدر آدم های بدبختی هستیم. هیچ چیزی نیست که در زندگی بتواند ما را خوشحال کند. این فکر منفی که خصوصاً در تنهایی ها برای ما ایجاد می شود بطور جدی به ما آسیب می زند. بعضی از افراد اعلام می کردند که این فکر ها ما را اذیت نمی کند بلکه بازخوانی خاطره ما را آزار می دهد. که این مسئله به شکل های مختلف بود.

افرادی که اعلام می کنند مثلاً ما صحنه ی نامناسب یا فیلم نا مناسبی را دیده ایم و این تصویری که در ذهن ما ثبت شده، در مکان های مختلف ما را دچار هجوم قرار می دهد.ما حس می کنیم در مقابل آن یک فرد بی دفاع هستیم. گاهی اوقات حتی می گویند مثلاً من در نماز هستم اما آن تصاویر نامناسب وارد ذهن من می شود و مانند یک ویروس کامپیوتری مرا دچار اختلال می کند. یا کسی که سفر حج را مشرف شده است می گوید مدام دچار وسواس و دچار خاطره های منفی می شوم و یا حس می کنم که میل به گناه خیلی در من جدی است و به من آسیب می زند. بخصوص در یک مکان مقدس یا در یک موقعیت خوب و مثبت. بعضی از افراد نیز در سنین مختلف می گویند یک افکاری در رابطه با خدا به ذهن ما می رسد که ما می ترسیم از چشم خدا بیفتیم. بعد که از آنها سوال می کنم که چه فکری ؟ می گویند: خدا از کجا آمده است ؟ کجا زندگی می کند ؟ آیا کسی خدا را بوجود آورده یا خیر ؟ چیزهایی از این قبیل که در حقیقت در خصوص زمینه های اعتقادی است. در مورد خدا، در مورد قیامت، در مورد انبیاء است. فکرهایی که مربوط به حیطه ی اعتقادات می شود و احیاناً فکر دچار فکر خوره شده است. یعنی یک زمینه هایی برای شک و شبهه های او ایجاد می شود. بعضی از افراد نیز دچار یک جور فراموشکاری می شوند. یعنی می گویند که من فکرم خیلی خوب است، فکرهای مزاحم ندارم. اما فکرهای خوب من باز نمی گردد. کارهایی را که باید انجام دهم به خاطر نمی آورم. روایتی را خوانده ام، قرآنی را حفظ کرده ام، نسبت به بخشی از ادبیات خوب و شیرین کشورمان تسلط داشته ام، اما الان هرچه فکر می کنم به خاطر نمی آورم. این نوع مراجعات را نیز ما به شکل های مختلف در مورد بحث فراموش کاری داریم. تلقی ما این است که همه ی اینها در یک حیطه جا می گیرد. یعنی همه ی افکاری که فکر حقیقی نیست و فکرهای کاذب است ولی واقعاً فکر و ذهن را مشغول می کند.

اما شاید سوال خیلی از دوستان ما این باشد که ما باید آرامش فکر داشته باشیم یا آرامش دل ؟ به نظر شما کسی که نماز می خواند به کدامیک از این دو نیاز دارد ؟ در حین نماز خواندن بیشتر به تمرکز فکر نیاز دارد یا حضور قلب ؟ فکر می کنید فرق بین حضور قلب و تمرکز فکر چیست ؟ وقتی می خواهید چیزی را به قلب خود القاء کنید عبارات را آرام آرام و شمرده بگویید. آ نطور که قلب شما مانند یک کودک دوساله آن عبارات را کاملاً بفهمد و بتواند تکرار کند. در حقیقت مانند یک نوآموزی که می خواهد کلمات را تکرار کند. یکی از معماهای وجود ما آدم ها این است که یک مملکت وجود داریم و دو پادشاه، عقل و دل. بخاطر همین هم اکثر اوقات ما از خود ناراضی هستیم، تا زمانی که یاد نگیریم که چگونه هندسه ی وجود خود را زیر نور ملکوت تنظیم کنیم. بسیاری از اوقات ما کاری را انجام می دهیم که کار خوبی است اما دل ما برای ما شکایت نامه می فرستد که من اصلاً راضی و خوشحال نیستم. عقل ما می گوید که این کار خیلی خوب بوده است اما دل ما راضی نیست و می گوید من خوشم نیامد. گاهی اوقات می خواهیم دل خود را راضی کنیم عقل، ما را جواب می کند. می گوید درست است که آن کاری که دل تو می خواست کردی اما آیا آدم عاقل این کار را می کند ؟ چرا این کار را کردی ؟ مدام بین خود ما با خود ما دعوا است. اگر نتوانیم تکلیف این دو پادشاه را روشن کنیم، طبیعی است که این دعوا های مختلف به شکل های گوناگون بروز و ظهور پیدا کند. از انواع فراموشکاری ها گرفته تا بدبینی ها و سوءظن ها تا افکار منفی و فکر گناه. اول به سراغ آن چیزی برویم که باید خیلی جدی تر به آن بپردازیم.

من می خواهم همین جا دوباره اشاره کنم به اینکه به نظر شما قرآن کریم که به وجود مبارک خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص) نازل شد، به قلب ایشان نازل شد یا به عقل ایشان ؟ آیا قلب ایشان غیر از عقل ایشان است ؟ یکی است. در ما آدم های عادی یعنی آدم هایی که هنوز خود را نشناخته ایم و اصطلاحاً هنوز یک دل نشده ایم، دچار چند گانگی هویتی هستیم. زمینه ی آن برای اینکه دچار افتراق شخصیتی شویم فراهم است. اما در وجود مبارک پیامبر، قلب و عقل یکی است. دل همان چیزی را می گوید که عقل می گوید و عقل همان چیزی را می گوید که دل می گوید. گیرنده ی حقیقی دل می شود. بخاطر همین هم محل حقیقی ایمان، دل ما آدم ها است. بعضی از افراد زمانی که دچار مشکل می شوند، مثلاً کسی که می گوید فکر گناه به ذهن من می آید، شاید بتوان گفت این فکر گناه نیست. اصطلاحاً می گوییم توسن خیال است. بالا ترین درجات سیر و سلوک و رشد اخلاقی آن است که ما بتوانیم خیال خود را مدیریت کنیم. وقتی که یک فکر منفی وارد ذهن من می شود چگونه باید آن را بیرون کنم ؟ آیا به دلیل این فکر که وارد شده، من گناه کار هستم ؟ دقیقاً داریم کسانی که به سراغ اهل بیت (س) می آیند و سوال می کنند و اعلام می کنند که ما حس می کنیم منافق شده ایم. ما حس می کنیم از دین خارج شده ایم. اهل بیت به آنها می گویند شما اشتباه کرده اید. همینکه به سراغ ما آمده اید نشان دهنده ی این است که نه منافق هستید و نه کافر. وگرنه با اهل بیت به عنوان یک رفرنس و منبع حقیقی این موضوع را چک نمی کردید. جزء همین موارد، موردی است که فردی خدمت پیامبر اکرم می رسد و می گوید ذهن من درگیر شده است و احساس می کنم که خدا وجود ندارد. اگر هست کجا است ؟ چرا من او را نمی بینم ؟ با ذهنیت های منفی و کاملاً آلوده مواجه شده بود. حضرت دقیقاً به او می گویند که این فکری که به تو رسیده فکری نیست که از درون تو باشد. تو در برابر چنین فکری گناهکار نیستی. این فکر جزء وسوسه های شیطانی بود که وارد ذهن و دل تو شد و تو جواب آن را داده ای و آن را کنار گذاشته ای. درحقیقت این تفکر و خیالی است که دل و ذهن، یعنی هر دو را به آن مشغول کرده است. موضوع چون مربوط به عرصه ی ایمان است، دل مشغولی خیلی شدیدی آورده است و عرصه ی ایمان را دچارتلاطم می کند. ولی ذهن او شروع می کند که به دنبال استدلال بگردد که با چه استدلالی جواب آن را بدهد. در یک چنین جایگاهی حضرت می گویند که تو می توانی فکر و دل خود را با ایمان اصلاح و درمان کنی. من می خواهم اینجا کتاب تفکر برتر از آقای دکتر شرفی را به دوستان پیشنهاد کنم. این یکی از کتاب های خوب است که ایشان نوشته اند و به ما نشان می دهند که چگونه می شود که فکر انسان در مدار سلامت و ویژگی های مثبت خود قرار بگیرد. در چنین حالاتی اگر فرد احساس می کند که فکر منفی در حال اشغال ذهن او است باید به سراغ عرصه ی حقیقی درون خود برود. و آن عرصه ی حقیقی ایمان او به خداوند است.

در روایتی است که امام صادق (ع) می فرمایند که هرچیزی حد و محدوده ای دارد حتی عبادات الهی. مثلاً شما نماز را که می خوانید و تمام می شود به پایان رسیده است. ایام روزه به پایان می رسد. ایام حج به پایان می رسد. ولی آن چیزی که خداوند به کم آن راضی نمی شود ذکر الهی است. خداوند از ما ذکر کثیر خواسته است. یا اَیها الذینَ آمنو اُذکرو اله ذِکراً کَثیرا. یعنی خدا را زیاد یاد کنید. ذکر الهی مانع از این می شود که این فکر خوره ها به جان انسان بیفتد. انشاءالله در ادامه ی بحث من ذکر های خاص و اینکه چگونه باید آنها را داشته باشیم عرض می کنم.

سوال: آیا این تردید ها ارزشمند است یعنی همان که می گویند شک ابتدای یقین است ؟ یا اینکه باید جلوی آنها را گرفت ؟

پاسخ – گاهی اوقات ما در عرصه ی اعتقادات خود شک می کنیم. به این خاطر که اطلاعات، آگاهی ها و بینش دینی ما ضعیف است. مثلاً کسی در خصوص قدرت شیطان دچار شک می شود و می گوید نکند خیلی کارها از دست شیطان ساخته باشد. و قدرت شیطان را معارض قدرت خدا تلقی بکند. این نشان دهنده ی این مسئله است که آگاهی او خیلی کم است و نمی داند که شیطان یک اخراجی از بهشت الهی است. یک کسی است که در نهایت ضعف است و علت این ضعف آن است که نمی تواند خود را خوشبخت کند. خداوند به او فرصت داده تا همه بتوانند از این کنکور الهی عبور کنند. به عبارتی در زبان روایات، شیطان سگ درگاه الهی است. خوب وقتی که من در ارتباط با شیطان شناخت کاملی نداشته باشم، ممکن است فکر من به این سمت برود که مبادا شیطان مانع از این شود که من یک انسان موفق و خوشبخت شوم. مبادا شیطان من را فریب دهد و دین مرا بدزدد؟ مبادا الان شیطان حضور داشته باشد ؟ خوب این آگاهی کم من مانع شده است. یا کسی در مورد جن اطلاعات کم و ناقص و چه بسا غلط داشته باشد. طبیعی است که دچار اضطراب های بیهوده می شود. فکرهای غلط به ذهن او خطور می کند. کافی است پرده به واسطه ی بادی تکان بخورد و بگوید پشت آن جن است. صدایی بیاید یا چیزی را گم کند فوراً تقصیر جن می گذارد. اینها نشان دهنده ی کمی آگاهی و بصیرت دینی است. اینجا درحقیقت ما می خواهیم بگوییم حتی شک واقع نشده بلکه فقدان آگاهی های حقیقی موجب شده که من دچار عارضه ی دینی بشوم. به همین دلیل است که به ما یاد داده اند که خداوند با عقل، دانایی و علم عبادت می شود. همیشه زمینه ی خرافات، جهل است.

وقتی که من چیزی را ندانم زمینه ی آن می شود که به هر دستاویزی چنگ بزنم. و تلقی من این باشد که اینها می توانند من را نجات دهند. مرحله ی اول  این است که دانایی خود را در عرصه ی دینداری به حد معرفت برسانیم. یعنی بتوانیم حقیقت دین را از دانایان دیندار بگیریم نه از هرکسی. همانطور که ما اجازه نمی دهیم دستفروشان در نزدیک مدرسه ها به بچه ها مواد غذایی بفروشند. بعضی از افراد دست فروشی علمی می کنند. کلاسهایی  به اسم عرفان های کاذب، عرفان حلقه و شهود کیهانی و از اینجور چیزها که گاهی دکتر و مهندس ها و دانشجویان و کسانی که عرصه ی علم دانشگاهی دارند ولی علم دینی آنها ضعیف است نیز به سراغ آن می روند. صرف اینکه احیاناً کسی توانسته کاری انجام دهد برای آنها خیلی جالب می شود. یا تلقی اینکه این فرد انرژی های مثبت دارد، می خواهیم هاله بینی کنیم و انرژی های معنوی و انرژی های ملکوتی و کیهانی را ایجاد کنیم. می بینید که فرد وارد یک وادی دیگری شد. چرا ؟ چون دینداری او براساس دین آگاهی نبود. ادبیات دینی او به اندازه ای بود که چهارتا کتاب دینی ضعیف خوانده، اما کتاب های غیر دینی خیلی قوی خوانده است.  بدون اینکه بتواند قدرت مقاومت داشته باشد و فهم دینی خیلی عمیق داشته باشد خود را دچار تلاطم کرده است. مثل اینکه کسی شناگری بلد نباشد خود را وسط طوفان دریا انداخته باشد. پس مرحله ی اول: ما دین خود را از اهل آن یاد بگیریم. این کلید طلایی قرآن است برای اینکه ما از چه کسی بپرسیم؟ از هرکسی که خداوند به او علم الهی داده است. از معلمان حقیقی که اهل بیت (ع) هستند. و از کسانی که این علم را به طور صحیح از اهل بیت دریافت کرده اند. در خصوص مسائل دینی حواس ما باشد که از دست فروشان دینی هرگز دین خود را یاد نگیریم. که متأسفانه امروز خیلی کالای رایجی شده است. انواع جلساتی که به عنوان فرقه های شبه عرفانی است. از عرفان های سرخ پوستی گرفته تا عرفان های مختلف وارد می شود و دین افراد را دچار مشکل می کند. اما مرحله ی دوم، مرحله ی شک است. امکان دارد کسی علم دینی داشته باشد. بحث اعتقادی خود را کامل کرده باشد. اطلاعات دینی او کامل است و نسبت به  رفتار و دستورات دینی آگاهی خوبی را دارد. اما در این مرحله با یک سری شبهه هایی مواجه می شود که در ذهن او ایجاد شک می کند. می گوید برای چه ما باید نماز بخوانیم ؟ چه کسی گفته خدا یکی است ؟ شهید مطهری اول کتاب عدل الهی جمله ی خیلی زیبایی را دارند که روش زندگی و فکر  کردن را ایشان خلاصه کرده اند. می گویند شک خوب معبری است اما بد جایگاهی است. آفرین به تو که شک کردی، به شرطی که یاد بگیری با ایمنی بالا عبور کنی. یعنی یاد بگیری که بتوانی به شک خود غالب شوی و به یقین برسی. بخاطر همین هم از ما خواسته اند که در مرحله ی ایمان خود به یقین برسیم. کسی که به یقین برسد مانند کسی است که یقین دارد الان روز است، هرچقدر شما به او بگویید شب است امکان دارد یک جایی با شما همراهی کند. اما  می گوید چون تو دوست داری قبول کن که شب است ولی من یقین دارم که روز است. ماجرای گالیله است زمانی که اعلام کرد کره ی زمین به دور خورشید می چرخد. اربابان کلیسا به او اعلام کردند که چون تو حرفی می زنی که خلاف فهم ما از انجیل است پس تو کافر هستی  و باید جام شوکران را بنوشی. وقتی که دید حرف علمی او این نتیجه را دارد که باید جام شوکران را بنوشد گفت که من حرف خود را پس می گیرم. اما در خاطرات گالیله نقل می کنند که پای خود را محکم در دادگاه روی زمین زد و گفت من که می دانم تو می گردی اما بگذار بگویم نمی گردی. یقین این است که من در عرصه ی دانایی و ایمان خود مطمئن باشم و چشم بسته اصطلاحاً بپذیرم. من یقین دارم که خدا از رگ گردن به من نزدیک تر است یا نه. اگر یقین ندارم مطمئن باشم یک جاهایی که خدا از من امتحان می گیرد من می لرزم.  پل صراط زندگی ما در همین دنیا است. جلوه ی حقیقی و تجلی آن در آخرت است. اینکه می گویند صراط از شمشیر تیز تر و از مو باریک تر است.

خوب با این نگاه است که من در مقابل شکی که کرده ام احساس نکنم که کافر شده ام. نه یک چنین چیزی نیست. خیلی خوب است که تو شک کنی برای اینکه قدرت بیشتری پیدا کنی. با همین نگاه است که اندیشمند بزرگ شهید مطهری می گویند که شیعه و اسلام وقتی رشد کرد که علیه آن شبهه های مختلف علمی مطرح شد. درحقیقت لازم شد که حقایق دینی را استخراج کرده و ارائه کند، بخاطر همین هم قدرت و قوت بیشتری گرفت. پس وقتی که شک می کنم یادم باشد که در این شک به سراغ دست فروشان علمی و دینی نروم.   فکر نکم یک کتابی که مثلاً نوشته هرچیزی با خدا ممکن است، آن کتاب را بخوانم و بگویم به نتیجه می رسم. نگاه کن ببین این آدم آن خدایی را که می گوید که واقعاً خدای محمد و آل محمد (ص) است. یا اینکه نه او یک چیزی را به اسم خدا ساخته است. خیلی ها امروز می گویند خدا ولی منظور آنها چیز دیگری است. خیلی ها هم می گویند خدا ولی انسان را جای خدا نشانده اند. می گویند تو به هرچیزی فکر می کنی می توانی آن را به دست بیاوری. یادم است در یکی از دانشگاه ها یکی از دانشجویان یک یادداشتی به من داد که در آن نوشته بود طبق فیلم رازی که تلویزیون نشان داده و کتاب آن نیز چاپ شده و CD آن نیز در بازار است و در آن گفته بود شما به هرچیزی که فکر کنید و خوب به آن تصورکنید می رسید، من این کار را کرده ام اما به آن نرسیده ام چرا؟ من برای او توضیحاتی دادم و گفتم تو خیال کرده ای که خالق عالم هستی ؟ تو مظهر خالقیت خدا هستی ولی خالق عالم نیستی. گاهی اوقات ما پیام های دینی را که می گیریم چون از اهل بیت نیست، اشتباهات عجیب و غریب در آن رخ می دهد. ظاهراً می گوییم خدا ولی آن خدای حقیقی نیست. خدای حقیقی آن خدایی است که هر آن و هر لحظه در عالم هستی تأثیرگزار است. با چنین نگاهی است که هرگز فکر منفی من را خراب نمی کند. چرا ؟ چون من یقین دارم کسی وجود دارد که از همه به من نزدیک تر و مهربان تر است و این قدرت را دارد که همه ی بدی ها و سختی ها را از من دور کند. فقط از من خواسته که او را باور کنم و طبق دستورات او زندگی کنم. مابقی آن را گفته که دل تو شور نزد. حواس من به تو است. و مَن یَتوکَل عَلی اله فَهُوَ حَسبُه. هرکسی به خدا توکل کند خداوند برای او کافی است. من می خواهم به دوستانی که در عرصه ی حوزه و دانشگاه کارهای تحقیقاتی می کنند  توصیه کنم که  این کتاب دوم را  حتماً مطالعه کنند. کتاب اسلام و روان شناسی. این کتاب خیلی خوب به موضوعات مرتبط با نگاه دینی می پردازد. اینکه اسلام ناب محمدی چگونه موارد روان شناسی را که گاهی اوقات اشتباه گفته می شود بیان می کند. مثلاً اینکه گاهی اوقات چقدر فکرهای منفی می تواند ما را دچار مشکل کند. تأکید می کنند که اسلام گاهی اوقات می گوید حواس تو باشد که از گناهی که کردی بترس. چون بعضی از افکار این بود که ما یک گناهی را کرده ایم و حالا نسبت به آن نگران هستیم. اسلام می گوید تا یک اندازه این نگرانی خیلی خوب است.

اما چقدر من باید خود را سرزنش کنم؟ به اندازه ای که شوق تو را در مسیر اطاعت  خدا زیاد کند. اگر بیشتر از این شد تو دچار روحیه ی خود سرزنش کنی شده ای. و در حقیقت عزت تو تبدیل به ذلت شده است. کسی که با خدا باشد عزیز می شود. آدمی که توبه می کند و اعمال خود را جبران می کند، بخاطر اینکه خدا را خیلی دوست دارد این زمینه را برای خود ایجاد می کند که به سمت خدا برگردد. من اینجا روی بحث احساس گناه مثبت و احساس گناه منفی تأکید می کنم. این مسئله را جلسه ی گذشته هم یکی از دوستان سوال کرده بودند. آیا احساس گناه خوب است یا بد ؟ ما یک احساس گناه منفی داریم و یک احساس گناه مثبت. اینکه من احساس گناه کنم در جایی که احتمال گناه می دهم. یا اینکه نه، گناه را کرده ام و توبه هم نکرده ام. خوب این احساس گناه کاری چیز خوبی است. زیرا مانند حس دردی است که من نسبت به سوختن با آتش دارم. این درد مرا از آتش دور می کند. اما احساس گناه منفی این است که کسی در مرحله ی گناه نیست، خود را هم از گناه حفظ کرده، اما مدام در ذهن او این است که من آدم بدی هستم. اگر خدا حاجت من را نمی دهد لابد من آدم گناه کاری هستم. یا اگر من تنها هستم چون آدم گناه کاری محسوب می شوم. اینها احساس گناه منفی است که خوشبختانه خیلی زیبا در این کتاب به آن پرداخته شده است.

سوال: درخصوص سوره ی مائده آیات ۴۲ – ۴۵ توضیح بفرمایید.

پاسخ – خیلی زیبا در آیه ی ۴۵ خدا می فرماید که از مردم نترسید. ما در زندگی نیاز به ترس داریم اما یک ترس حقیقی که مدام ما را رشد دهد. خدا می گوید حواس شما باشد. از من بترسید به این علت که همیشه شما را می بینم. حواس من به شما است. من از بدی های شما با خبر هستم. از گذشته و آینده ی شما با خبر هستم. هر لحظه که اراده کنم می توانم طومار زندگی شما را در هم بپیچم. بیخود ترس از مردم را در دل خود جا ندهید. کسی که از خدا بترسد از هیچ چیز دیگری نمی ترسد. خدا می گوید حواس شما باشد اینها نشانه ها و آیه های من است. مبادا آنها را ارزان بفروشید. فکر کنید که فلان کتاب را خوانده اید که در آن گفته نباید از خدا ترسید. باید از خدا آنگونه ترسید که از یک عزیزی که خیلی او را دوست دارد که نمی خواهد حتی ذره ای او را آزار دهد.

سوال: چرا این مقدار در برنامه های تلویزیونی مختلف در خصوص مهریه ی کم صحبت می شود ولی در باره ی جهیزیه ی کم صحبت نمی شود ؟ مهریه آنقدر ضروری است که در کلام خدا یعنی قرآن به آن اشاره شده است. و در سیره ی ائمه (ع) نیز وجود داشته در حالی که اسمی از جهیزیه در قرآن و کلام ائمه نیامده است. حضرت زهرا (س) هم جهیزیه نداشتند و از پول مهریه برای ایشان خریداری شد. من می سوزم که این همه تبلیغات و فرهنگ سازی در خصوص مهریه ی پایین می شود ولی اسمی از جهیزیه نمی آید. مگر نه این است که می گویید به روش ائمه و علی الخصوص زندگی حضرت زهرا و حضرت علی (ع) اقتدا کرده و آنها را الگوی زندگی خود قرار دهید. پس چرا این مسئله را ترویج نمی کنید که خانواده ی دختر جهیزیه ندهد و خانواده ی پسر از پول مهریه جهیزیه تهیه کند ؟ اینکه حرف من نیست، سیره ی حضرت علی و حضرت زهرا (س) است. چرا من باید از بچگی ببینم که پدر و مادر من از تفریح، آسایش، آرامش و رفاه زندگی خود می زنند تا برای جهیزیه ی من پول جمع کنند ؟ چرا پدر و مادر من زندگی راحت نداشته باشند، برای اینکه خانواده ی پسر به آنها سرکوفت نزند ؟ آنوقت خانواده ی پسردر راحتی به سر ببرند. درحالیکه این همه تبلیغات در باره ی مهریه ی پایین می کنید که خانواده ی پسر آن را پرداخت نمی کند مگر در شرایط خاص که کار به طلاق بکشد. اما خانواده ی تمام دختران در شرایط عادی و نرمال جهیزیه را نقداً پرداخت می کنند. پس چرا اینقدر بی انصاف هستید که یک بار هم که شده  درباره ی جهیزیه کلامی به زبان نمی آورید ؟ این رفتار شما و آنچه من در زندگی پدر و مادرم می بینم مرا آزار می دهد.

پاسخ – این دوست خوب ما که می گویند این موضوع اینقدر برای ایشان دردناک است، حداقل فکر می کنم در برنامه ی سمت خدا هم آقای نقویان و هم به تناسب بنده این مطلب را به عنوان کارشناسان دینی اشاره کرده ایم. بله جهیزیه جزء ضرورت های دینی ما نیست. ولی حرف این دوست خوب را می پذیرم. ایشان راست می گویند. در فرهنگ عمومی جامعه ی ما، درخصوص مهریه ی کم زیاد صحبت شده است. ولی در مورد اینکه مکانیسم جهیزیه باید در خانواده ها چگونه باشد کم حرف می زنیم، کاملاً حق با ایشان است.

اما این نکته را بگویم که شاید هیچ دختری به دلیل جهیزیه نداشتن به زندان نرفته است. اما خیلی از پسرها متأسفانه الان در زندان هستند بخاطر اینکه نتوانسته اند مهریه را بدهند. من معتقد هستم که فرهنگ کشور ما با کشور هندوستان فرق می کند. مدام شما در اخبارمی شنوید که در کشور هندوستان دختر خانمی به این دلیل که جهیزیه ندارد خودکشی می کند. در آن کشور دختر را بخاطر جهیزیه و با جهیزیه وارد زندگی جدید می کنند. خودکشی دختر ها به دلیل نداشتن جهیزیه به عنوان یک رفتار غلط اجتماعی پذیرفته شده است. در کشور ما خوشبختانه اینگونه نیست. خصوصاً که الان مراکز فعالی در رابطه با بحث ازدواج هستند که جهیزیه های خوب با هزینه ی کم و با یک سری از ضروریات می توانند تهیه کنند. کاملاً این خانم درست گفته اند، در قرآن و کلام اهل بیت بحث مهریه و یا به قول قرآن صداق به عنوان یک فرهنگ جدی و اساسی است. و اینکه مهریه حضرت زهرا (س) آن بخشی از آن که مربوط به حضرت امیر (ع) بوده پرداخت شده و صرف جهیزیه شده است. اینها همه گزاره ها و حرف های درستی است. اما یک نکته ی ویژه ای که وجود دارد این است که باید حواس ما باشد گاهی اوقات روحیه ی طلبکاری خانواده ی پسر آنقدر جدی می شود که دقیقاً همین مشکلی که دوست ما گفتند اتفاق می افتد. یعنی خانواده ی دختر آسایش و آرامش را به خود حرام می کنند برای اینکه جهیزیه ی جدی تر و چشم پرکن تری را برای دختر بگذارند. به همین خاطر خیلی وقت ها خانواده های دختر در معرض آسیب قرار می گیرند. اما یاد ما باشد امروز یک اتفاق دیگری افتاده است، امروزه دخترها هستند که خیلی وقت ها جهیزیه های زیاد را از خانواده ی خود طلب می کنند. یادشان می رود که جهیزیه هدیه ی پدر و مادر به عروس و داماد است. توقعات بالای دخترها از یک طرف و یا عشق زیاد پدر ومادرها که سبب می شود زمانی که به بازار می روند می خواهند همه چیز را برای دخترشان بخرند مبادا از دختر خاله و دختر عموی خود کمتر داشته باشد. این نگاه زیاده خواهی، تشریفات و تجمل گرایی موجب شده که ما یک اشتباه بزرگ بکنیم. به این نکته توجه ویژه بکنید، آرامش این خانواده از بین می رود به امید اینکه آسایشی را برای زوج جدید ایجاد کند.

اما سوال می کنم واقعاً آرامش مهم تر است یا آسایش ؟ در فرهنگ بهداشت معنوی و بهداشت روانی آرامش مهم تر از آسایش است. خیلی وقت ها ما آسودگی نداریم اما آرامش داریم. امکان دارد در بعضی از مقاطع کیف ما پر از پول باشد اما آیا واقعاً ما آرامش داریم ؟ نه. ظاهراً آسایش داریم امکان دارد از جهت مسکن، وسیله ی نقلیه و خیلی از امکانات تأمین باشیم ولی آرامش نداشته باشیم. ما برای تهیه ی آرامش و ایجاد زمینه ی آن برای فرزندان خود کمتر تلاش می کنیم. بیشترین تلاش ما صرف آسایش فرزندانمان شده است. گاهی اوقات نیز نه آرامش را به آنها هدیه داده ایم و نه آسایش را. طوری که خانه ی یک زوج جوان که ازدواج می کنند سمساری می شود. یعنی شما جایی نمی بینید، یک طرف میز نهار خوری آنچنانی، یک طرف مبل، یک طرف دکور. بعد شما می خواهید سجاده پهن کنید جایی برای آن نیست. حواس ما باشد که اشتباه نکنیم. فرهنگ اهل بیت یک فرهنگ فراگیر است. درست است جهزیه نباید تبدیل به یک توقع برای خانواده ی پسر و یا برای خود دختر شود.

 

کارشناس برنامه : سرکارخانم فروغ نیلچی زاده
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۸۹/۱۰/۲۹

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *