آرامش در زندگی؛ حدیث۳۵؛ اختیار
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۳ ۱۴:۲۹آرامش در زندگی؛ حدیث۳۵؛ اختیار

آرامش در زندگی؛ حدیث۳۵؛ اختیار
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
گهگاه تنفسی به اوقات بده *** رنگی به همین آینهی مات بده
میدانم سرت شلوغ است اما *** گاهی به خودت وقت ملاقات بده
شریعتی: سلام به همهی بینندههای عزیز و نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله هرجا هستید خدای متعال پشت و پناه شما باشد و بهترینها برای شما رقم بخورد. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم. انشاءالله خداوند ما را نسبت به اهلبیت عامل و عارف قرار بدهد.
شریعتی: طرح رد مظالم که در این ماه در موردش صحبت کردیم، با اجازهای که برنامه سمت خدا از مراجع معظم تقلید گرفت، تا سقف پانصد هزارتومان میتوانید به فقرای مستمندی که میشناسید پرداخت کنید و امروز آخرین فرصت است. امروز حدیث سی و پنجم از چهل حدیث حضرت امام را خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم، حدیث از لسان مبارک امام رضا(ع) است. انشاءالله دلهایمان را روانه مشهد مقدس کنیم. به برکت نامی که از ایشان آورده شد، انشاءالله خدا ما را عامل به احادیث اهلبیت قرار بدهد. «قال ابو الحسن الرضا (ع) قال الله» حدیث قدسی است و از خداوند نقل میشود. «یابن آدم» عموم انسانها، ای آدمها! «بِمَشِیئَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ» به مشیئت و خواست من است که تو اختیار داری و آنچه میخواهی انجام میدهی. اراده کردن و خواستن تو به مشیئت من است. «و بقوتى ادیت فرائضى» به قوت من است، به توان من است که فرائض و واجباتت را انجام میدهی، «و بنعمتى قویت على معصیتى» نعمتی که من به تو دادم، ابزار معصیت توست. تو به واسطه آنچه دادم نافرمانی میکنی. «جعلتک سمیعا بصیرا قویا» تو را شنوا، بینا قرار دادم و قدرت دادم. «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ» هر خیری به تو میرسد از جانب خداست، «وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» بدی از خودت است، کم گذاشتن است، «و ذاک انى اولى بحسناتک منک» من اولی به حسنات نسبت به تو هستم. «و انت اولى بسیئاتک منى» تو هم اولی نسبت به سیئات هستی، فاعل اصلی سیئات خودت هستی. «و ذاک اننى لا اسئل عما افعل» این بخاطر این است که من توبیخ نمیشوم بخاطر کاری که انجام میدهم. باید جواب بدهی. «و هم یسألون» احادیث ما گاهی معرفتی هستند و گاهی احکام را بیان میکنند، گاهی دایرهی اخلاقیات و گاهی دایرهی اعتقادات است. الآن این حدیث را داریم اینطور نیست از احادیث دیگر جدا باشد. اثر اخلاقی هم دارد. مثلاً آنجا که میفرماید: «بنعمتی قویت علی معصیتی» بحث تقابل نعمت و معصیت همه اثرات اخلاقی و احکامی دارد. من باید معصیت را بشنایم. نعمت را بشنایم، چگونه عمل کردن من معصیت خداست، چگونه عمل کردن من منطبق بر شکر خدا و منطبق بر شکر نسبت به این نعمت است. اینها همه در هم تنیده است، انشاءالله خدا توفیق بدهد هم معرفتش به دل بنشیند و هم عامل باشیم.
«بِمَشِیئَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ» این خواست است که تو بخواهی. این خواست من است. من اراده کردم که تو امکان اختیار داشته باشی. این امکان اختیار داشتن یک وسیله کمال برای انسان است. تا به حال شده من به یک سنگ نگاه کنم و بگویم: چه سنگ باتقوایی، به نامحرم نگاه نمیکند، ولی اگر کسی بود، کسی نابینا بود یا در اتاق در بسته بود، بگویم: ماشاءالله به نامحرم نگاه نمیکنی. به او اختیار بده ببین چطور است؟ بعضی سلامتشان بخاطر آن نداشتن اختیار کامل است. آب پیدا نکرده وگرنه شناگر قابلی است. خداوند به ما اختیار میدهد، در بحث اختیار کمال معنی پیدا میکند، وقتی من توانستم انجام بدهم ولی انجام ندادم. خدایا بخاطر تو وارد دایرهی معصیت نمیشوم. خدایا بخاطر تو در دایرهی عبادت جهد و تلاش دارم و کوشش میکنم. بخاطر تو است که من میتوانم نماز صبح بخوانم یا نخوانم، اما مشیئت تو بر این قرار گرفته است که به من اختیار بدهی، چون نتیجه ذاتی اختیار داشتن کمال پیدا کردن است. وگرنه بچههای مدرسهای که امتحان ندادند، معلم به همه بیست بدهد، من خوشحال میشوم، نه! میگویم: این مدرسه نیست، چرا امتحان نگرفته است. این بیست با امتحان نیست. یک مدرسه بروید، بگویند: بچه شما مدرسه نیاید، تلاش نکند، امتحان ندهد، ما آخر سال کارنامه میفرستیم. شما شهریه بدهید. پدر و مادر عاقل بچه را این مدرسه میفرستند؟ من میخواهم بچهام یاد بگیرد و روی مغز و فکرش کار شود و توانا شود. از اینکه اختیار دارد یاد بگیرد یا یاد نگیرد. اگر ناشکری کند نسبت به مدرسه نمرهاش کم شود، ناراحت میشوم. اگر بگوید: من اختیار ندارم و هرچه میخوانم معلم به من صفر میدهد. اما وقتی ما میدانیم معلم منصف است، خودمان به بچه میگوییم: پسرم، ببین همه دارند درس میخوانند. یک کاری کردی این نمره را گرفتی. بعد که مدرسه میروی، میگوید: من آموزش دادم، سر کلاس حواسش نبود. در روایات به این غفلت میگویند. در یاد گرفتن، خوب نبود. به راوی حدیث مراجعه نکرد و آموزش ندید. نتیجه غفلت خروجی پایین است اما با اختیاری که خودش سلب کرد. ببین بیست نگرفتم!
شریعتی: نکته این است که در دوراهی زندگی کدام راه را انتخاب میکنیم و آن ارزش ما را مشخص میکند.
حاج آقای سعیدی: در خودت طوری کاری کرده باشی که انتخاب درست را تشخیص بدهی و نسبت به آن عمل کنی. گاهی تشخیص میدهد اما گوش نمیدهد. میداند کدام درست است، میگوید: حق برایم مشخص شد، اما تبعیت حق را نمیکنم. روایاتی را دنبال کنید که نسبت به حضرات اهلبیت میگویند: اگر اینها نبودند، ما هلاک میشدیم. اگر امیرالمؤمنین نبود من به هیچ جا نمیرسیدم. خودش دشمنی میکند! از این روایات زیاد داریم، حق را میدانند و مخالفت میکنند. کتمان حق به این معناست. آن خواست من است که تو خواست داشته باشی، من لطف کردم که این اراده را داشته باشی و اگر خوبی را اراده کردی بالا بیایی. قوتی است که من به تو دادم اداء فرائض کنی. افراد باتقوا و با ایمان از جانب خودشان نمیبینند. اگر کسی از جانب خودش دید، خطر تهدیدش میکند، از جانب خودش دید عجب او را میگیرد. میگوید: نماز من، روزه من، کار خوب من، خدایا «هذا من فضل ربی» خودت این قدرت را به من دادی؟ روز پدر بچهها پول از پدر میگیرند و برایش هدیه میگیرند. هدیه از جانب خود پدر است. خدا میآید تمام این کارهایی که من دارم و اسمش فرائض است، تمام بسترش را خودت به ما دادی. همه چیز از توست. فاعل عبادت من تو هستی. من یکوقت کم میگذارم.
بعد از اینها یک شکری واجب است، شکر کردن هم زیر مجموعه فرائض است و توان و قوت این را هم تو به من دادی. یکجایی میشود زبان بند میآید که خدایا تو چه کردی، آنجایی که در اثر جهل و نادانی سؤال از خدا میشود، این برای جهل است و موقعی که بچه میگوید: معلم به من هفده داد، به من پانزده داد، «بنعمتی قویت علی معصیتی» به نعمت من است که قدرت بر معصیت پیدا کردی. کسی که در امتحان پاسخ سؤالی را غلط مینویسد، نوشتن را معلم یادش داده است. معلم نوشتن را یاد داد و تو به واسطه خطای خودت غلط نوشتی. وقتی کسی غلط مینویسد، بگوییم: نعمت نوشتن چه بد است و باعث شد نمره او کم شود! نوشتن و سواد نعمت است و تو غلط نوشتی! الف و ب را به تو یاد داده بود، موقع یاد دادن حواست نبود. به نوشتن ایراد نگیر، چطور شاگرد بغل دستی تو درست نوشت؟ در روز قیامت آنهایی که روزه نگرفتند، بهانه میآورند برای ما سخت بود. گرسنه میشدیم! کار این از تو سختتر بود و روزه گرفت! دهان بسته میشود.
معلم میگوید: من برای همه شما درس دادم، چرا وقتی درس دادم این حواسش را جمع کرد و تو حواست نبود. بیرون را نگاه میکردی، او شب از روی تکلیفی که گفته بودم نوشت، ممارست داشت و تو تمرین نکردی. برای همه ده سؤال بود. معلم سخت گرفت! چرا برای او سخت نیست. خدا کند در هر موقعیت از زندگی هستیم پاسخهای ما منطبق با همان درسی که خواندیم باشد. خدا نبی گرامی اسلام و انبیای گذشته و اهلبیت را معلم قرار داد اما تو میتوانی از همین آموزش به غیر حق استفاده کنی. خدا به من امکاناتی داد، فهم خوب و بدی و قدرت شنیدن داد. چطور عمل کنیم؟ مثل رانندگی که هرچه کمتر قوانین را رعایت کنی، به تصادف نزدیکتر هستی. تصادف شدیدتری خواهی داشت. اگر با سرعت ۱۱۰ تا بروی وقتی سرعت مجاز ۱۰۰ است، یک مسأله است اگر با سرعت ۱۹۰ بروی یک مسأله هست. لذا اصلیترین حرف شیطان این بود که تو مرا اغوا کردی. کجا اغواگری و معصیت برای خداست؟ تو گوش ندادی و از نمره کم گرفتی، نقص برای تو است، «جعلتک سمیعاً بصیراً قویا» چه عاصی و چه عابد، من به همه گوش و چشم دادم. یعنی امکان پذیرش هدایت و سمع و بصر، ورودیهای ما هستند. معجزه نبی و هدایت او را ببینم. بتوانم نسبت به حرفی که نبی میزند و قرآن خواندن نبی را بشنوم. قدرت پردازش هم دادم، میتوانید حق و باطل را تحلیل کنید.
وقتی حضرت موسی اژدهای خود، معجزه را آوردند، جادوگرها نشسته بودند. طنابهای خود را با شدت تاب میدادند و در موم سرد قرار میدادند، وقتی در معرض و معرکه میریختند، آفتاب میخورد موم گرم میشد و حرکت میکرد، چون چوبهایی بین اینها میبستند، مردم فکر میکردند اینها حرکت میکند. به نظرشان میآمد اینها حیات بخشیدند. شما را هم سمیع و بصیر قرار دادم و هم قدرت قرار دادم. لذا قدرت از تمام سمع و بصر مهمتر است. اول کسانی که به حضرت موسی ایمان آوردند، سحره بودند. چون قدرت داشتند، اینها هم سمع و بصر داشتند ولی متوجه شدند این جادوگری نیست. فرعون هم این را دید ولی ایمان نیاورد. یک سلطنت فکری دیگری است، آن هم حالت معصیت و غفلت از مهلتی است که خدا میدهد. مثل کسی که با ربا برای خود میخواهد وضعیت مالی خود را درست کند. ربا جنگ با خداست و زندگی آتش میگیرد. دشمن خدا بودی و خدا حلاوت عبادت را از تو میگیرد، مال حرام میل به بندگی خدا را از تو میگیرد. آتش از این بدتر، بدبختی از این بدتر میخواهیم! یکی بگوید: دلم میخواهد برای اینکه حالم خوب شود، دیوانه شوم و جایی بروم و از من پرستاری کنند. هیچکس این کار را نمیکند. با مال حرام عقل خود را ضایع نکنیم.
«جلتک سمیعاً بصیرا قویا» بعضی از سمع و بصر و قدرتشان در مسیر خدا استفاده میکنند. خدا حضرت امام را رحمت کند، از سمع و بصر و قدرتش چطور استفاده کرد. چه مملکتی و چه تغییر در دنیا ایجاد کرد؟ هر حسنهای که میآید از جانب خداست. هر بستر خیری که میآید، هر خیری که به تو میرسد از جانب خدا میرسد، خدا منشأ خیر است. هر درسی که به تو رسید از جانب معلم است. معلم به تو غیر درس چیزی یاد نداد، تو چشمهایت را بستی و غایب بودی و نفهمیدی. حضرت آقای جاودان، یکوقتهایی که نکاتی میگفتند و من مینوشتم، یکوقتهایی یک پاراگراف خالی است و آن روز نبودم! الآن میفهمم از چه چیزهایی غافل شدم. گاهی موقعیت میرود، سر امتحان غایب میشویم. برای یک سؤال وقت میگذاری و از یک سؤال دیگر غافل هستی. به یک عبادتی میرسی و از یک عبادت غافل میشوی.
یک خانمی نزد پیامبر (ص) آمد، گفت: شما بحث عبادت و زهد را مطرح کردید، شوهر من ول کرد و از خانه رفت دنبال عبادت؟ حضرت خیلی ناراحت شدند که باید در عبادات تعادل داشت. من هم در بازار قدم میزنم و غذا میخورم. «وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» (نساء / ۷۹) هرچیزی هم غلط نوشتی مقصر خودت هستی، معلم اگر معصوم شد، همه چیز را به تو یاد داده است، «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» (انسان/۳) میتوانی هدایت را بپوشانی، غلط نمره تو برای این نیست که بگویی به من درس نداد. در کار خدا چیزی نقص ندارد. هرجا پوشاندی، گاهی من پشت ورقه را ندیده بودم. بعضی مینویسند: بقیه در پشت صفحه. همه جا امتحانها هست، عالم محضر خداست. چرا میگوید: «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم» وقتی فلان مطلب را میبینی چه چیزی در ذهنت میآید؟ نگاه کردن به جریان کربلا چه چیزی در دلت میآید؟ ظلمی که به حضرات اهلبیت شد، میگوییم: خدایا امروز هم دلم از آن ظلم میسوزد. ناراحت هستم، خدایا من نمیخواهم با آنها باشم. «انی سلمٌ لمن سالمکم» دست درازی به بیت المال را میبینم، خطایی را میبینم، خدایا من از این خلاف شرعها متنفر هستم و دلم راضی نیست. «و انت اولى بسیئاتک منى»
«و ذاک انى اولى بحسناتک منک» تو هم اولی هستی، من اولی به حسنات تو نسبت به تو هستم، من همیشه حسنات را فوری به تو میرسانم، تو هم جلوی این حسنات ایستادی و نمیگذاری برسد. این زمین است که میچرخد و وقتی روبروی خورشید قرار میگیرد روز میشود. قسمت تاریک برای پشت به هدایت خورشید بودن است. تاریکی برای پشت کردن به نور است و سایه برای جایی است که مانعی در مقابل نور قرار دارد. وقتی نفس قرار گرفت سایه میشود و نور نمیافتد. در بحثهای معرفتی و اخلاقی حجاب میگویند، حجاب اکبر گاهی علم است و گاهی خود علم توحید است که حجاب قرار میگیرد. یکوقت کسی ثروتش برایش حجاب است و یکی قدرت بدنیاش حجاب است، فرزندش حجاب است. یکی هم علمش حجاب است. حضرت امام میفرماید: علم توحید هم باشد میتواند حجاب قرار بگیرد. خروجی برایش اوج باشد، خروجی برایش این باشد که من میفهمم. اگر این حجاب از میان برداشته شد، تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز. اگر این نفسانیت از میان برداشته شد، نگاه به خدا و خلق خدا عوض میشود. من خودم را مکلف در مقابل خدا میبینم و بنده میبینم. در مقابل بندههای خدا احساس تکلیف میکنم و آنها را محترم میبینم. حال و هوا و رفتار من فرق میکند.
شریعتی: از ابتدای حدیث تا الآن احساس میکنم نخ تسبیحی داریم و تازه میفهمم ذکر یونسیه چه ذکر بلندی است. «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» (انبیاء / ۸۷)
حاج آقای سعیدی: هرجا سایه میبینی برای این است که مانع نور وجود دارد و این نفس اصلیترین مانع نور است. «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» (انبیاء/۲۳) من سؤال نمیشوم از آن چیزی که انجام میدهم. ما گاهی سؤال را از این جنبه سؤال میکنیم، از شما سؤال میکنم یعنی استیضاح میکنم، توضیح میخواهم و میگویم یک خطایی انجام دادی بیا جواب بده. یا در مورد خداوند این را نداریم. منشأ خیر است. خدا خطا و اشتباه ندارد. منشأ خطا و اشتباه جهل است، آخر میگویند: چرا این کار را کردی؟ آخر نمیدانستم این نتیجه را میدهد، چرا این کار را کردی؟ دلم خواست، در مقابل عقلانیت، نفسانیت است، اصلاً خطا در مورد معصوم اصلاً تصویر ندارد. چون جهلی وجود ندارد، منشأ خطا وجود ندارد. ظلم هم در مورد خدا منشأ ندارد. من بخواهم این را به ظلم از شما بگیرم، یعنی ندارم، میخواهد برای من باشد و باید به زور بگیرم. خدا چه چیزی را ندارد که میخواهد به زور از بندهها بگیرد؟ همه چیز برای خداست و اصلاً ظلم تصویری در مورد خداوند ندارد. در مورد اهل بیت(ع)، مثل اینکه من بگویم: از اهلبیت انتقاد کنم، مفهومی ندارد. نفسانیاتی بود العیاذ بالله، معنی ندارد! گاهی سؤال به معنی این است که خدایا میپرسم حکمتش چه بوده است. این به این معنا نیست که خداوند همه حکمتها را بیان کرده باشد. از امور الهی است و توان فهم و درکش در این مسأله که چه وجودی است.
گاهی سؤال از حکمتها، ما از همدیگر سؤال میکنیم و یک مطلب مهم میپرسیم، چرا آب میخوری؟ تشنه هستم. چرا خانه داری؟ سرپناه میخواهم چه نیازی به این کار داشتی؟ نیاز الف، ب، ج! خدا چرا این کار را کرد؟ خدا چه نیازی داشت؟ خدا اصلاً نیاز نداشت. پس همان اول چرا گفتن به کار خدا، به معنی نیاز غلط است، خدا صمد است و اصلاً نیازی ندارد. یکوقت من میپرسم: چرا؟ حضرت امام میفرماید: خود این چرا هم اشکال است که از علت یک کار فلسفه بپرسی. مصلحت دارد؟ بله. همه مصلحتها را میدانم؟ نه، همه مصلحتها قابل توضیح است؟ نه، خدا چرا ما را خلق کرد؟ یک عبارتهایی هست که معنی حکمتها را بیان میکند، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات، ۵۶) این عبارت اشاره به مخلوق است، یعنی مخلوق بدان یکی از حکمتهای خلق شدن تو بندگی است. اما چرا به کار خدا گفتن، بحث ما این است که عالم همه جلوه خلقت خداست و ذات افعال خدا عین ذات خدا هستند. حضرت امام فرمودند که جای بحث در این کتاب نیست.
«و هم یسئلون» اما مردم از شما سؤال میشود. در حالی که من هدایت را قرار دادم چرا گوش ندادید؟ یکسری از چیزها برای شما حجت است. بنده خدایی تعریف میکرد که خیلی از بچه من احساس نارضایتی کردند و در مدرسه مرا خواستند، این از جهت انضباطی شلوغ است و خیلی چیزهای دیگر، همینطور که صحبت میکردم یکباره دیدم امور تربیتی گفت: ببخشید یک لحظه بیرون را نگاه کنید، دیدم پسرم بالای دیوار مدرسه است! بحث تمام شد. دیگر نه استدلالی کردم و نه چیزی گفتم. حجت بودن یعنی همین، برای شما سمع و بصر قرار ندادم، به شما نعمت ندادم؟ اگر فردا شهید حججی را بیاورند و بگویند: این هم خانواده داشت و برای امنیت این نظام کار کرد. این شهید بی سر را آوردند، پاسخ بدهید. شما چه کار کردید؟ امام صادق (ع) در مورد نعمت بحث زیبایی دارند. ما نعمتی به بندهای ندادیم زیباتر از اینکه در دلش به غیر از خدا نباشد. قلبش حرم خدا باشد. چه دلی جایگاه خدا میشود. حضرات اهلبیت(ع) این را بهترین نعمتها را شمردند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «إِنَ مِنَ النِّعَمِ سَعَهَ الْمَالِ» یعنی جزیی از نعمتها وسعت مالی است، «وَ أَفْضَلَ مِنْ سَعَهِ الْمَالِ صِحَّهُ الْبَدَنِ» بهتر از سعه مال این است که سالم باشی، اینها را آنهایی که به دردی گرفتار میشوند، میدانند سلامتی عجب نعمتی است و خیلی مسأله مهمی است. «وَ أَفْضَلَ مِنْ صِحَّهِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْبِ» از آن بهتر قلب با تقوا است. قلب عاشقی نسبت به خداوند کریم داشته باشند. «لَا تَدُومُ النِّعَمُ» کاری کنیم نعمتها پایدار بماند، «إِلَّا بَعْدَ ثَلَاثٍ مَعْرِفَهٍ بِمَا یَلْزَمُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ فِیهَا» بشناسم این نعمت را چه کسی به من داده است. اینهایی که نعمتی دارید، ما ترسی داریم نعمتها از دست ما برود، چه کار کنیم نعمتها در دست ما باقی بماند؟ نعمتهایی که خدا به ما داده است. یکی اینکه حواس ما باشد، منعم ما کیست و «وَ أَدَاءِ شُکْرِهَا» شکر نعمت باعث ثبوت نعمت میشود. «وَ التَّعَبِ فِیهَا» در آن نعمت زحمت بکشیم، در بقای آن نعمت، اگر مالی به شما میرسد، در حفاظت این مال تلاش کن، قفل زدن به در حجره است. نعمت فرزند خوب میدهد، خرج کن، هزینه کن و برایش وقت بگذار. اگر سختی کشیدن نباشد از دست میرود.
شریعتی: سمت خدا فرصتی است برای تنبه و تذکر و آرامش همه، انشاءالله شاکر نعمتهای خدای متعال باشیم.
در خرابات دلم خانه آبادی هست *** تا که بر روی زمین صحن گوهرشادی هست
در مورد شخصیت جناب مقداد بشنویم.
حاج آقای سعیدی: امام صادق(ع) در معجم الرجال آیت الله خویی این مورد را در مورد مقداد دارند، کسی که تغییر پیدا نکرد، امان از موقعیتهای زمانی که باعث تغییر میشود. مال، موقعیتها، زمانه، همرنگی با جماعت، اما مقداد قدمهایش محکم بود. از زمان رحلت حضرت رسول تا موقعی که از دنیا رفت، یک لحظه در دلش خطور نکرد. هیچ تغییر نکرد، دست به شمشیر بود. هیچوقت دستش از شمشیر نیفتاد ولی شمشیر نکشید. چشمهایش در چشمهای حضرت علی(ع) بود. منتظر امر حضرت بود. به اندک امر امیرالمؤمنین چشم دوخته بود. منتظر بود حضرت کجا امر میکند. اینقدر تبعیت داشت. رسول الله(ص) فرمود: هرکس بغض مقداد را داشته باشد خدا دوستش ندارد، و هرکس مقداد را دوست دارد، خدا او را دوست دارد.
شریعتی: امیرالمؤمنین در وصیتشان میگویند: «الله الله فی اصحاب نبیکم» آنهایی که ذرهای تکان نخوردند و بعد از رحلت پیغمبر ثابت قدم ماندند و این یک فرصتی است که در این روزها در مورد این شخصیتهای نورانی صحبت میکنیم. دعا بفرمایید.
حاج آقای سعیدی: خدایا ما ادعای مقداد و ابوذر را نداریم، اما ادعا داریم امام زمانمان را خیلی دوست داریم. معرفت به ما بده، خدایا عاشق هستیم، خدایا به آنها نعمت دادی کنار امامشان باشند و مرگشان کنار امامشان باشد، خدایا برای ما هم قرار بده که مرگ ما کنار امام زمانمان باشد. مال حرام خیلی چشم و گوش را میبندد، چه حواسمان باشد چه نباشد، رد مظالم باعث میشود اثر وضعی برود. حال خوش زندگیمان را با رد مظالم درست کنیم. خدایا تو را به آبروی امیرالمؤمنین و حضرت صدیقه طاهره، فرج امام زمان را نزدیک بفرما و ما را از یارانشان قرار بده.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۸/۰۹/۰۶
.






