آرامش در زندگی؛ حدیث۳۲؛ یقین
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۳ ۲۰:۳۷آرامش در زندگی؛ حدیث۳۲؛ یقین

آرامش در زندگی؛ حدیث۳۲؛ یقین
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به شما دوستان عزیز و نازنینم، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم. نعمتی نیست که خدا نداده باشد، پس بر هر نعمتی که داده و بر هرچه که نداده شکر، الحمدلله رب العالمین.
شریعتی: سی و یک حدیث از چهل حدیث حضرت امام را مرور کردیم، امروز به حدیث سی و دوم رسیدیم.
حاج آقای سعیدی: حدیث از وجود نازنین امام صادق (ع) هست، مستقیم هم نسبت به موضوع برنامه که بحث آرامش و راحت و سکون بود، با همین کلمات در حدیث اخذ شده است. جایی که أبی عبدالله در روایات گفته میشود، منظور امام صادق است. «مِنْ صِحَّهِ یَقِینِ الْمَرْءِ الْمُسْلِمِ أَنْ لَا یُرْضِیَ النَّاسَ بِسَخَطِ اللَّهِ» از علامات صحیح بودن و صحت و درستی یقین انسان مسلم این است که رضایت مردم را جلب نکند بخاطر سخط خدا، دنبال این باشد رضایت مردم را جلب کند، به قسمت خشم خدا. هرچیزی ارزشی دارد. خدایا بخاطر اینکه مردم بپسندند، العیاذ بالله کسی کاری کند که تو نپسندی. سخط و خشم خدا را داشته باشد. «وَ لَا یَلُومَهُمْ عَلَى مَا لَمْ یُؤْتِهِ اللَّهُ» از علامات صدق افراد در ایمان و یقینشان این است که آنچه خدا به کسی نداده، ملامت نکند. یعنی حکمت خدا را در مورد خود و دیگران بپذیرد. فلانی این کار را نکرده که خدا این را به او نداده است. شاید همین که داری یک امتحان الهی است برای تو، خدا برای انسان ابتلاء ایجاد میکند و امام سجاد میفرماید: خدایا مرا مبتلا نکن به خیلی از این فتنهها و داشتهها، فتنههای داشتن سختتر از فتنههای نداشتن است. ملامت میکنیم و جای خدا افتراء میزنیم، از کجا میدانی؟ قضاوت قلبی تو قضاوتی است که خدا انجام میدهد. حکمت الهی را متوجه شدی که میگویی؟ سکوت نعمت خوبی است.
«فَإِنَّ الرِّزْقَ لَا یَسُوقُهُ حِرْصُ حَرِیصٍ» رزق آدم را نه سوق میدهد، اینکه حرص بورزی، نه رزق این زیاد میشود، «وَ لَا یَرُدُّهُ کَرَاهِیَهُ کَارِهٍ» این هم که رد نمیکند کراهت خود فرد یا دیگری که دوست ندارم رزق برسد، این کراهت باعث شود رزق نرسد. نه! رزق جای خود و کار خود را دارد. حضرت امام اشاره میفرمایند: عدم آرامش برای این است که سبب ارزاق را نمیشناسیم. خدا را رازق نمیبینیم بعد اسباب داخلی دنیا تو را به تلاطم میاندازد. رئیس اداره رزاق من است! این مسافر که سوار تاکسی شد، رزاق من است. خریدار مغازه رزاق من است. خریدارها کم و زیاد و مسافرها کم و زیاد میشود. رزاق من وقتی خدا شد، رزق من از جانب خداست. «وَ لَوْ أَنَّ أَحَدَکُمْ فَرَّ مِنْ رِزْقِهِ کَمَا یَفِرُّ مِنَ الْمَوْتِ» اگر یکی از شما از رزقش فرار کند، همانطور که از مرگ فرار میکند، «لَأَدْرَکَهُ رِزْقُهُ کَمَا یُدْرِکُهُ الْمَوْتُ» همانطور رزق سراغش میآید کما اینکه موت هم سراغش میآید. چطور امکان فرار از موت نیست، امکان فرار از رزق نیست. منتهی یکسری تعاریفی نسبت به رزق و چگونگی رسیدنش را با هم مرور میکنیم.
«ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ بِعَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ» خدا با عدل و قسط خودش، «جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الرَّاحَهَ فِی الْیَقِینِ وَ الرِّضَا» خداوند عالم به واسطه عدل و قسطی که دارد، روح و راحت را در یقین و رضا قرار داده است. کسی که به رزقش یقین دارد و راضی به رزقش است، آرامش دارد. «وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ» کسی که هم و حزن دارد، «فِی الشَّکِّ وَ السَّخَطِ» خدا در شک و سخط قرار دارد. اگر دیدی به هم ریخته است، غصهدار است و حزن دارد برای این است که شک دارد، در رزاق بودن خدا شک کرده است. حضرت فرمود: آدم مسلم دنبال رضایت مردم نیست. ما این همه سفارش داریم به مردم رسیدگی کنید، لبخند مردم، دنبال رضایت از مردم باشید، چطور آدم مؤمن اینطور است؟ یک شرط دارد، وقتی این رضایت در مقابل رضایت خدا قرار میگیرد، حالا اینطور شد وگرنه اگر در سمت و سو و جهت رضایت خدا باشد جزء بهترینهاست. اما اگر در مقابل همدیگر قرار گرفت، خشم خدا بود چطور، در یک جمع خودمانی یک چیزی بگویم همه بخندند و مجلس گرم شود، ولی دارم پشت سر کسی حرف میزنم. ترک عملی میکنم، در یک جمعی هستم امر به معروف و نهی از منکر نمیکنم، به همه هم خوش میگذره، میگویند: چه خوب شد عیش ما منقص نشد! نمیگویند: پشت سر مردم اینطور نگویید. آبروی مؤمن است. در این دوراهی اگر خواستید، صداقت و یقین خود را امتحان کنی ببین رضایت خدا و رضایت مردم کدام برایت مقدم است. اگر رضایت خدا را ترجیح دادی، آن موقع صدق یقین است.
علامت دوم که حضرت میفرمایند، ملامت نمیکند. گاهی خداوند به کسی به عنوان امتحان چیزی را اعطا میکند. گاهی به عنوان امتحان چیزی را میگیرد. اعطاء و اخذ امتحانهای الهی هستند، «نَقْصٍ مِنَ الثَّمَرات» انواع نقصهایی که قرآن میفرماید، اما من از بیرون ملامت کنم. ای بابا، اینکه نداری را اینطور قصاوت کنم. یا بیاییم خودش را ملامت کنیم. برو کار کن بیشتر به دست بیاور، در بعضی روایات میبینیم اینقدر مسأله تأکید دارد که طلب رزق کنید و بروید دنبالش، «وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ» چطور ملامت نکنیم. این قضاوت نباشد، به اندازه متعارف امر به معروف و نهی از منکر داشته باشید. خود حضرات اهلبیت دارند، ولی اینکه بگویم: حالا که رفتی کار کردی و ندار شدی، خدا از تو روی برگردانده است. شاید در یک امتحانی است که اگر خوب جواب بدهد، درجهاش بالاتر باشد. اگر خدا کسی را دوست دارد به او میگوید: فرزندت را ذبح کن. اما آن امتحان برای حضرت ابراهیم چه اثری دارد؟ شاید درجه حضرت را ندانیم، ندانیم حضرت کجا سیر میکند. به ما بگویند در وجوهات شرعی، طاقت نداریم. «إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» (بقره/۱۵۶) همین که شما فرمودی، میگوید: خوار به پای من برود به پای فرزندم نه! به هیچ وجه فقر یا داشتن دیگران را به این معنا قضاوت نکردند. امر به دنبال رزق کردن را حضرات اهلبیت دارند، حتی گروهی از یاران پیامبر اکرم(ص) داستانی دارد که اینها بعد از شنیدن بحث کفایت رزق از جانب خداوند آمدند خانه و درها را بستند. به حضرت خبر رسید، چه میکنید؟ تعبیرهای اشتباه و خودرأییهایی که از قرآن میشود این اثرات را دارد. حضرت فرمودند: چرا این کار را میکنی؟ کسی را فرستادند و فرمودند: اینطور نیست، باید دنبال رزقتان بروید و این جزء اعمال الهی شماست. یعنی آن کسی که صبح میرود در مغازهاش را باز میکند و بسم الله میگوید، جزء اعمال عبادی است. بندگی اوست، ثواب دارد. اما رزاق را خدا دیدن، استفاده از اسباب الهی بکند ولی اعتماد به این اسباب نکند. اینها سبب هستند، اگر امروز این سبب از بین رفت، خدا برای من سبب دیگری قرار میدهد، این سبب تام رزق من نیست. اگر از اینجا اخراج شوم دیگر از زندگی ساقط میشوم.
اگر من این دستم نباشد، دیگر نمیتوانم رزق کسب کنم. خدا برای تو مجرای رزق را طور دیگری قرار میدهد. تمام تلاشم را میکنم ولی خداوند رزاق است. چه اثراتی دارد؟ دیگر نزد اسباب رزق کرنش نمیکنم. لذا میفرماید: کسی که توکلش به خداست، عزت پیدا میکند. بزرگی پیدا میکند، داریم که حواستان باشد یک چیزهایی رزق را کم میکند. یک چیزهایی رزق را زیاد میکند. یک چیزهایی رزق را به تأخیر میاندازد. از چیزهایی که رزق را کم میکند، متأسفانه در این مسأله تخیلات هم خیلی قاطی دین شده یعنی طرف برای خودش میبرد و میدوزد. یکوقت دوستی برای من تعریف کرد، ایشان در کار طلا هست. گفت: در مغازه بودم دیدم یکی از آشناها نزد من یک طلایی آورد و گفت: میخواهم بفروشم. گفت: نگاه کردم و گفتم این برای خودت نیست! گفت: آره جلوی ترمینال پیدا کردم. گفتم: کاغذ میزدی و میگفتی: مقداری طلا پیدا شده است. گفت: نه، این را خدا رسانده است. گفتم: گردن خدا میگذاریم، هرچه من اصرار کردم، یعنی چه خدا رسانده است؟ یکوقت زندگی یک خانمی با همسرش سر این طلا نابود میشود. گفت: خدا بخشیده، تو نمیبخشی! اشتباه خودمان را پای خدا نگذاریم. اگر کسی تنبل است و میگوید: من قانع هستم، چرا صفت زشتی را با صفت خوبی میپوشانی. میگوید: من قانع هستم و دنبال مال دنیا نیستم. تو تنبل هستی، دنبال کار نمیروی و تن پرور هستی. امام باقر(ع) چنان خیس عرق بودند، یعنی زیر بغل حضرت را گرفته بودند. یک آدم جاهل به حضرت گفت: نباید شما این کار را کنی، این دنیا پرستی است! حضرت فرمود: دوست دارم در همین حال از دنیا بروم. تو متوجه نیستی و این را مظهر دنیا میبینی. انشاءالله با خطکش روایات برویم، تنبلی را جای قناعت کار نمیگذاریم. مال حرام را خدا رسانده است؟ خدا مال حرام رساند؟ لذا انواع این توجیهات اتفاق میافتد.
طلب خودش را مستقل میداند. خودش را مستقل در طلب نداند، خدایا من طلب میکنم اما همه چیز اسبابش از جانب توست. «هذا من فضل ربی» همان که به دستم آمده و همان که تو از من منع کردی، هردو به حکمت تو و قسط و عدل الهی، خدایا من دست و پای خودم را زدم، زحمت کشیدم. اینجا کسی کم نیاورد. لذا از عوامل عدم استجابت دعا همین است که کسی گوشه خانه بنشیند و بگوید: خدایا رزق مرا برسان. خداوند میفرماید: رزق این آدم، این است که دعایش مستجاب نیست. به غیر موضع خدا اسباب رزق هم قرار داده است. مثل اینکه کسی نزد حضرت آمد و گفت: من مریض شدم، ولی نه دکتر میروم و نه به طبیب مراجعه میکنم. «هو الشافی»، حضرت فرمود: خداوند شافی هست اما شفاء را در ابزار و وسایل دنیا قرار داده است. از وجود نازنین پیامبر اکرم تا جنگهایی که در این سالها رخ داده، بالآخره خدا نصرت میکند یا پیغمبر باید بجنگد؟ یا امام حسین باید بجنگد؟ ابزار جنگی را خدا در اختیار این بزرگواران قرار داده است. خودشان هم وارد میدان جنگ میشوند. همان جنگ و همین طلب رزق، اما واقعاً فاعل نصرت را خدا میدانند. خودشان را فاعل نمیدانند. این توحید افعالی است. حضرت أباعبدالله اینقدر قشنگ چینش جنگی دارند، کندن خندق پشت خیمهها، میمنه و میسره و لشگر چیدند. حضرت با اوج توکل که شاید ما درکی از توکل نداشته باشیم، حضرت کار دنیاییشان را درست انجام میدهند. خدای نکرده تصورات غلط باعث میشود ساخته ذهنم را به خدا نسبت بدهم. وقتی از روایات جلو آمدیم، خیلی از این تصورات شکسته میشود.
طلب چطور باشد؟ بدون حرص باشد. تلاش متعارف باشد اما حرص و زیادهخواهی نباشد. یعنی اگر در مغازه هستی بدانی خدا رزاق هست. اما اگر شروع کردی زیرآب طرف مقابل را زدن، من نمیخواهم چیزی بگویم، کارش هم خوب نیست میگوید: من نمیخواهم تبلیغ کار خودم را بکنم، ولی… فکر میکند دارد رزق را جلب میکند ولی نمیداند کجا دارد پس میدهد. این رزق تو نیست و تو داری نجاست وارد رزقت میکنی. میگویی: من فاعل رزق هستم و خدا نیست. فکر میکنی همین تخریبی که کردی خدا حواسش نیست. دست خدا بسته شد، تو تخریب کردی و رزق او قطع شد. نه! «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ» اگر نصرت خدا کردی، اگر عملت منطبق بر خواست خدا بود، خدا حواسش هست. اما اگر عملت مخالف بود و خودت را شریک دانستی در رزق، خود ارتزاق زمینت میزند. از همین کاری که کاسبی میکنی و خودت را بزرگ پذیرفتی، همینجا یک خطا میکنی و تمامش از دستت میرود. خطا برای خود است. حضرت امام میفرماید: اینکه کسی رضایت مردم را ترجیح بدهد، چه آثاری دارد؟ میفرمایند: آدم فروتنی پیدا میکند. فروتنی در مقابل کسی که فکر میکند او رزاق است. یعنی همیشه رئیس اداره است. میگوید: یک چیز بدتری هم هست. حالا بالادستی به پایین دستی فروتنی میکند. به آنهایی که میخواهند به او رأی بدهند. یعنی رئیس اداره است، برای باقی ماندن خود در موقعیتش، شروع میکند زیردستانش برای اینکه زیرآبش را نزنند، به رسیدگیهای بیخود، پاداش میدهد. یکوقت واسطه را در رزق و رئیسش میبیند، یکوقت واسطه در رزق پایین دستی، اینهایی که دکانهای الکی میزنند، اینها همینطور هستند. لذا حضرت امام میفرماید: برای اینکه اینها را بشناسیم علامت دارد. برای اینکه موقعیتشان را حفظ کنند، سخط خدا را میخواهد بخرد و رضایت مردم را از این طرف جلب کند.
کسانی که این دکان و دستگاهها را دارند هیچوقت امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند. یعنی با هزار خطا هم طرف مقابلش نشسته باشد، چون میخواهد جلبش کند، تذکر نمیدهد. مسأله شرعی که طرف گیر بیافتد به او نمیگویند. میخواهد دلش را بدست آورد. رأیش را میخواهد بدست بیاورد. لذا آدمهای خیلی فروتن در مقابل زیر دستشان هستند. ما فکر میکنیم در مقابل بالادست است. اینجا میگویند: چقدر فلانی متواضع است. با همه رفیق است. رفاقتش با همه بخاطر این است که بگویند:این آقا هیچ لبه تیزی ندارد، امر به معروف و نهی از منکری ندارد. لذا حضرت امام شروع به تملق مریدان میکنند. به به آقای فلانی شما یکی هستی! برای اینکه مرید من باقی بمانی. من حب ریاست دارم و میخواهم بالا بمانم و اینجا سخط خداست. چرا به او نمیگویی این خطا و گناه است؟ قلوب آنها را با هر ترتیبی هست جلب کنم. طلب رضای حق کنیم، در خود ریاست بدانیم چه بالا باشیم و چه پایین باشیم، طلب رضای او مهمتر از طلب رضای مردم است، که مردم تو را بالا و پایین نگه نمیدارند. یک روز لک و یک روز علیک هستند! عزت دست خداست.
به عطای مردم چشم ببند. حضرت امام میفرماید: عطا را از دست مردم ببینی، از دست خدا ببینی. از مسبب الاسباب غافل نشو. او مسبب است و اوست که در دست اینها قرار میدهد. او یک روزی قرار میدهد و یک روز قرار نمیدهد. حضرت موسی با یک مشت خانواده کنار رود نیل از دست لشگری با تمام قوا نجات میدهد، دستش بسته نیست. خدا میرساند! ترک امر به معروف و نهی از منکر میکند این آدمی که بخواهد برای خودش اسباب رزق را مریدهایش دیده است. لذا ایشان میگوید: حتی ترک امر به معروف و نهی از منکر در موقعاش، الآن نگویم اینها ناراحت میشوند. تکلیف شرعی چه؟ خدا چه؟ طرف را تخریب کردی، در خصوصی به او اینطور بگو. فتوای بر باطل دهند یا تصدیق و تکذیب بی مورد کنند. به به درست میفرمایید! درست نمیگوید، ولی اگر غلطش را تذکر بدهی، دیگر مرید تو باقی نمیماند. پناه میبریم به خدا، غیبت مؤمنین را میکنند، تهمت به آنها میزنند. یک شاهی بود داشت بادمجان میخورد، خورد و خیلی لذت برد. یک ندیمی هم داشت، آمد و گفت: به به چقدر عالی، بادمجان اینطور است و خواص بادمجان را گفت. بعد که غذا را آوردند بادمجان تلخ بود. شاه مکدر شد و این ندیم از بدیهای بادمجان گفت. ایشان نگاهی کرد و با تعجب گفت: دیروز تعریف میکردی و امروز اینطور میگویی؟ گفت: من ندیم شما هستم، باید چیزی بگویم که شما خوشحال شوی. آدمهایی که به باطل دارند جلو میروند، یک چیزی میگویند که همه خوششان بیاید. یعنی تولی دارند ولی تبری ندارند. همه خوب هستن، وقتی گفتی: همه خوب هستن، کسی با شما سرشاخ نمیشود. دین ما اول میگوید: «لا اله الا الله» اول تبری از این نه شروع میشود. باید یک چیزی را کنار بزنی.
من همه را دوست دارم، با یزید هستم، با امام حسین هم هستم. اینجا دکان دستگاه میشود. چون میخواهی همه را جذب کنی. میدانی مخالفت تو با کسی باعث میشود یکسری مرید تو نشوند و با تو سرشاخ شوند. همه نفسانیات است. برای جلب نظر اهل دنیا و چیزهای ظاهری، تمام تلاشش این است، نشان میدهد اینها از ضعف ایمان است. اینکه خدا را فاعل ندیدی. پناه بر خدا! حضرت امام یک توضیح دیگری در این مطلب دارند، ببینید نسبت به رضای خدا و گرفته شدن رزق و فرزندشان چطور عمل میکنند. من گاهی در خاطرات اینها میبینم، یعنی آن کسی که دم در آمده و به او بگویی: این امانت الهی را خدا از تو گرفته، می خواهم مقام رضا و سکون و راحت را بگویم. میگوید: خود ما اینقدر اضطراب داشتیم چطور بگوییم این مطلب را، شروع کردیم با مقدمه و اینها، دیدم مادرش میگوید: شهید شد؟ گفتیم: بله. گفت: الهی الحمدلله، خدا داده بود و خدا گرفت. آدم جلوی اینها کم میآورد. یکوقت آدم خودش را فاعل میبیند، یک تذکری به آدم میدهند.
یکوقت خدا برای ما مکه قسمت کرد. وضعیت من برای رفتن از جهت مالی و مراقبت از فرزندان امکانات نبود و تنها بودیم. اضطراب گرفتم، به یکی از اساتید زنگ زدم. به ایشان گفتم: من میخواهم مکه بروم، وضعیت اینطور است. ایشان بلافاصله یک جمله گفت: مگر تا حالا تو مراقبشان بودی؟ همان خدایی که حج را واجب کرده گفته: من مراقبشان هستم. خدا بهترین حافظ است. همین اتفاق افتاد و به وجه احسنش انجام شد. یک جاهایی تذکر به دیگران از بهترین اوامر به معروف این است که خدا را فاعل ببینیم. وقتی رزقت را در تزلزل دیدی، آن موقع که اضطراب به دلت آمد، بگو: خدایا تو رزاق هستی. خدایا من هیچکدام از این اسباب ظاهری را نه علت میبینم، همه را اسباب دست تو میبینم و دست تو را بسته نمیبینم.
شریعتی: یکی از نکتههایی که سالها در سمت خدا دیدیم و شنیدیم، نگاه توحیدی برگ برنده انبیاء بود که نه از ملامتی ترسیدند و نه از غیر خدا حساب بردند. کار خودشان را کردند، اسباب و وسایل هم سر جایش بود.
حاج آقای سعیدی: وقتی ساواک حضرت امام را دستگیر کرده بود، بنده خدایی که کنار دست ایشان بود، با اینکه محافظ ایشان بود، از ترس دست و پایش میلرزید. حضرت امام راحت نشستند، دستشان را روی دست این بنده خدا میگذارند و آرامش میکنند. کسی که نسبت به خدا اعتماد دارد، هر مشکلی که میخوریم هم برای توحید است. خدا هست و تمام صفاتی که ذکر کرده، به کمالش هست. باورمان شود حکیم است. دادههایش به حکمت است. گرفتنش به حکمت است. هرکس را بخواهد رزق میدهد و نخواهد نمیدهد. مشیعتش براساس حکمتش است.
امور مشکله برای انسان آسان میشود. طلبش در تحصیل معیشت با طلب اهل دنیا و اهل شک و شرک فرق دارد. کاسبیاش فرق دارد. کاسبی او با آرامش و کاسبی این با اضطراب است. این سیر میشود و این یکی سیر نمیشود، اینجا دست و پا میزند. این در نگهداریاش به خدا اعتماد میکند و این در نگهداریاش نگران است. این از همه داشتههایش لذت میبرد. این ده برابر هم داشته باشد لذت نمیبرد. لذا در لذت بردن دست و پا میزند. میگوید: برویم این کار جدید را بکنیم. اینجا که همه سختی شد، این سفر را برویم. نگاهش دنیایی است، انواع لذتها را میشمارد و میخواهد تجربه کند. فکر میکند گیر سر نوع لذت است. میگوید: این سفر حال نداد، برویم این کار دومی را انجام بدهیم. حضرت امام میفرماید: اشاره به دنیا دارد و این آدم در دنیا هم راحتتر است و از کمش هم کیف میکند. ولی این آدم از زیادش هم کیف نمیکند. دائم اضطراب اتمام داد. متزلزل و مضطرب هستند. آنهایی که به اصحاب ظاهری اعتماد میکنند.
شریعتی: مشکل این است که فکر میکنیم خدا هنوز امتحانش را برای ما پس نداده است.
حاج آقای سعیدی: لذا اهلبیت و قرآن کریم شروع به قصه گفتن میکنند. این قصهها برای سرگرمی نیست. برای این است که ببینید، خدا خدای حضرت موسی است. خدا خدای حضرت یوسف است که وقتی به گناه پشت کرد او را نجات میدهد. خدا خدای همان انبیاء است. در گذشته خودتان نگاه کنید، چه جاهایی تصمیم گرفتید که رضایت مردم و دیگران را داشته باشد. چه مصیبتهایی که گردن خودت آمد، چه بلاهایی سرت آمد، اولوالالباب، آنهایی که عقل دارید یا از تجربه خودتان یا دیگران استفاده کنید. چرا من تجربه شوم برای دیگران و همه بگویند: ببین عبرت بگیر، من عبرت بگیرم، از این همه داستان و قصه و چیزی که به کرات در این عالم پیش آمده و همه دقتش صرف در دنیا میشود. ما موجوداتی هستیم که اگر به یک طرف توجه کنیم از طرف دیگر غافل میشویم. سالهاست به حرم امام رضا(ع) نرفته است. چرا گرفتار هستی؟ به پدر و مادرم سر نمیزنم، گرفتاری و وضعیت مالی، همان خدایی که رزق تو را میرساند گفته به پدر و مادرت سر بزن. کارهای عبادیات را انجام بده. این جلوی آن را نمیگیرد، تو تصویر دنیاییات این است، اینها را مانع همدیگر میبینی، چینش خدا درست است. اگر تو چیدی منتظر خطای چینش خود باش! شیطان بزرگترین بهانهاش برای اینکه ما را از توحید و اعتماد و توکل به خدا دور کند، یکی مسائل رزق ماست. این را جلوی چشم ما زیاد میآورد. زود با وعده فقر میآید. از اینکه مرا از انفاق زمین بیاندازد، از در راه خدا خرج کردن بخواهد زمین بیاندازد، این را جلو میآورد. حضرت آیت الله حق شناس(ره) میفرمود: امروزه بعد از امام زمان(عج) اعلم فی الارض شیطان است. از همه آگاهتر است. هم حافظ قرآن است. هم از انبیای قبلی پای منبر همه نشسته است. فریب شیطان را بالاخص در مسأله رزق نخوریم.
شریعتی: انشاءالله اهل باور و اعتقاد و توکل به خدای متعال باشیم که به آرامشی که دنبالش هستیم برسیم. بهترین رزق این روزها، زیارت اربعین است که انشاءالله روزی همه شود.
شریعتی: قرار است از جناب قیس بن سعد بن عباده صحبت کنیم، نکات شما را خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: ایشان از اصحاب پیامبر(ص) بودند، از پرچمداران لشگر حضرت بودند و در جایگاه مختلفی از ایشان به عنوان بسیار شجاع ذکر شده است. حضرات اهلبیت اصلاً این سجایای اخلاقی را میپسندیدند و برای دیگران هم بیان میکردند، خیلی سخاوت داشتند و خانوادگی اینطور بودند. در یک سریرهای که مسلمین به گرسنگی میخورند، سریره در مقابل غزوه است، آنجایی که پیغمبر حضور داشتند غزوه و آنجایی که حضور نداشتند سریره بود. قیس میرود حتی با نسیه خریدن از اعتبارش مایه میگذارد و چند حیوانی میآورد و سر میبرند، در مشکلات خیلی به داد مردم میرسیدند، خانوادهی کریمی بودند. وقتی این مسأله را نقل میکنند برای پیامبر(ص)، حضرت میفرماید: «خیارکم فی الاسلام خیارکم فی الجاهلیه» خوبهای شما همانهایی هستند که زمان جاهلیت خوب بودند اما «اذا فقهوا فی الدین» هنگامی که تفقه در دین پیدا کردند، برگشتند دین را اصلاح کردند، کرامت نفسشان با آنها آمد. این ربطی به دوران جاهلیت و دوران اسلام ندارد. اولین کسی بودند که با امام حسن بیعت کردند. قبل از عاشورای سال ۶۰ هجری از دنیا رفتند. شاید اگر بود جزء اصحاب أباعبدالله بودند. این حدیث معروفی که میفرماید: اگر دانش در ثریا باشد مردمانی از پارس هستند که به این دانش دست پیدا میکنند، مستقیم از قیس بن سعید بن عباده است.
اگر به هر دلیلی نتوانستیم به زیارت برویم، بدانیم این دل شکسته خریدار دارد. اینکه خدایا من اگر کربلا رفتم آرزویم که کربلا رفتن هست. این آرزو را تقویت کنیم، این خریدار دارد. به امام حسین بگوییم. آنهایی که دارند یک وظیفه دارند، کمک کنند به کسانی که به خاطر مسائل مالی نمیتوانند بروند. این خواستن کم چیزی نیست. این غصه چیز کمی نیست. غصه من غصهی کربلای أباعبدالله باشد. ببینید کجا خریدند که غصهات اینقدر ارزش دارد. انشاءالله خدا اشک و ناله و حسرت ما را برای اهلبیت قرار بدهد و با ظهور حضرت حجت تمام این غصهها از دل همه بیرون برود.
شریعتی:
بمبی که سوز داغ تو در جان ما گذاشت *** چندین هزار کشته و زخمی به جا گذاشت
پل زد کمان ابروی تو بر پل صراط *** دریای عفو در عطش کربلا گذاشت
السلام علیک یا أبا عبدالله…
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۸/۰۷/۰۷
.






