آرامش در زندگی؛ حدیث۳۱؛ حقیقت ایمان
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۳ ۲۰:۵۰آرامش در زندگی؛ حدیث۳۱؛ حقیقت ایمان

آرامش در زندگی؛ حدیث۳۱؛ حقیقت ایمان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شب اول به دل خاک، شرابی بدهید *** به همین لب که سؤالید جوابی بدهید
نیم مثقال تبسم زخدا خرج کنید *** نیم مصرع جگرم سوخته، آبی بدهید
تا که سجادیه در قبر مروری بشود ***ربّ و پیغمبر و ارباب و کتابی بدهید
گر فراهم بشود، تعزیه هم خواهم خواند *** تشت و سر نیزه و زنجیر و طنابی بدهید
سی چهل سال پس از کرب و بلا آب شدن *** روزها روزه و شب راهی مهتاب شدن
بین بازار گدا دیدن و بی تاب شدن *** غرض این بود که ز هم صحبت قصاب شدن
که به این بسته زبان، کاسه آبی بدهید
چه عذابی است فزونتر ز همین حرف کنیز *** تا شوم لال در این قبر عذابی بدهید
«السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین»
شریعتی: سلام میکنم به شما دوستان عزیز و نازنینم، سالروز شهادت سیدالساجدین، زین العابدین امام سجاد(ع) را تسلیت میگویم. انشاءالله همه زیر سایهی حضرت باشیم. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم و انشاءالله خداوند توفیق عزاداری و عرض ارادت نسبت به حضرات اهلبیت علیهم السلام را را تا آخر عمر برای ما مستدام نگه دارد. امام زین العابدین که در روایت داریم سردمدار اهل بهشت، سردمدار اهل عبادت در بهشت، امام اهل عبادت در بهشت شناخته میشوند. انشاءالله خداوند توفیق بدهد بتوانیم سالهای سال یاد اهلبیت(ع) در این ایام عزاداری زنده نگه داریم.
شریعتی: انشاءالله زیارت حضرت در بقیع نورانی نصیب فرد فرد ما شود. به قول حمیدرضا برقعی،
من کمتر از آنم که به پای تو بیافتم *** عالم شده سجاده و افتاده به پایت
در ذیل بحث چهل حدیث حضرت امام، که نکتههای نابی را شنیدیم، به حدیث سی و یکم رسیدیم و امروز شرح این حدیث را برای ما خواهند فرمود. همیشه به خودم تلنگر میزنم و این آیه را خیلی دوست دارم که «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/۱۳۶)
حاج آقای سعیدی: جلسه گذشته در مورد مسأله ایمان با همدیگر صحبت کردیم. حدیث چهار قسمت داشت که غیر قابل وصف بودن را حضرت میفرمودند. به بحث مؤمن رسیدیم قسمت چهارم حدیث و بحث ایمان، این بحث ایمان به چه صورت است. حقیقت ایمان چیست؟ جملهای را از مرحوم آیت الله شجاعی عرض کردیم که ایشان فرمود: ایمان این نیست که فکر کنید یک اعتبار است و مثل خرید و فروش نیست. یک حقیقتی در قلب است که رخ میدهد. خود ایمان به قول اهل بیت(ع)، «الْإِیمَانُ شَجَرَهٌ» امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: حضرت ایمان را به یک درخت تشبیه کردند. «أَصْلُهَا الْیَقِینُ» ریشهاش یقین است. یعنی ریب و شک، اگر شما بخواهید یک چیزی را نابود کنی، بهترین کار این است که به ریشهاش بزنی. شیطان هم بلد است. بهترین کار این است که با شک بیافتی به جان یقین ما، به عنوان ریشه و اصل و پایه، شک ایجاد کند. امروزه که خیلی شبهات وارد میشود، اصل خدا و صفات الهی، اصل دین ما، ریشهاش را صدمه میزنند. میدانند اگر به ریشه صدمه بزنند، درخت از بین میرود. «وَ فَرْعُهَا الْتُّقَى» شاخههایش تقواست. اینکه آدم از محارم الهی، از چیزهایی که نباید سراغش برود، خط قرمزهای الهی اجتناب کند و خودش را نگه دارد. «وَ نُورُهَا الْحَیَاءُ» نور ایمان حیاء است. نور چه خاصیتی دارد، آدم با آن میبیند و دیده میشود. بی حیایی آدم را از اصل ایمان میاندازد. حیاء در مقابل خداوند، آنهایی که شجاعت در معصیت پیدا میکنند. در حدیث معراج هست، معصیت اگر با شجاعت باشد، یعنی بگوید: دلم خواست، این بیحیایی در مقابل خداست و بخشیده شدن از اینها خیلی بعید است. بچه لیوان را شکسته و میگوید: ببخشید، حواسم نبود! یکوقت بگوید: خوب کردم شکستم. آنوقت بخشیدن شما خیلی فرق میکند. اینجا در موضع عذرخواهی نیست. شجاعت در گناه به معنی بیحیایی، نور ایمان را از آدم میگیرد. «وَ ثَمَرُهَا السَّخَاءُ» میوهاش سخاوت است. به معنی دست و دلبازی، اینکه نسبت به دیگران یک حس خوش بخشندگی دارد. میخواهی ایمان طرف را ببینی، نگاه کن ببین بخشندگیاش چطور است. اهل بخل نباشد، حضرت میفرماید: بخل برادری را از بین میبرد. حضرت میفرماید: بخل برادری واقعی را از بین میبرد. در مورد سخاوت داریم، خداوند دو آدم سخاوتمند را به دیگری نزدیک میکند، مثل اینکه قرابت نسبی با هم دارند. پس اینها علاماتش بود
«اصل الایمان» میخواهی اصل ایمان را بچشی، «أَصْلُ الْإِیمَانِ حُسْنُ التَّسْلِیمِ لِأَمْرِ اللَّهِ» خوب تسلیم بودن در مقابل امر خدا، تسلیم را به زبان خودمان رام معنی میکنم. خدایا ما رام تو هستیم و طاغی و وحشی نیستیم. هرچه تو بگویی و تو بخواهی. یکوقت میگویند: اینقدر مطیع است، دست فرمان خوبی دارد، مثلاً این ماشین سواریاش خوب است. این حسن تسلیم یک کلمهای را میفهماند، یعنی تسلیم یک خوب خوب دارد، یک ضعیفتر دارد و یک ضعیفتر! چقدر تسلیم هستم؟ چقدر نسبت به امر خدایی، خدایا تو گفتی چشم! ماه مبارک و روزه است، چشم. ماه عزاداری و محرم است، چشم! تسلیم گفتن یعنی چشم گفتن و این تبعیت داشتن محبت خدا را میآورد. «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» (آل عمران/۳۱) محبت و تبعیت روی همدیگر اثر میگذارند، مثل ورزش کردن، شما هرچه بیشتر وزنه بزنی، دستت قویتر میشود. هرچه دستت قویتر میشود، بیشتر وزنه میزنی. ارتباط مستقیم با هم دارد. محبت به تبعیت است. آنوقت هرچه آدم تبعیت بیشتر داشته باشد، توفیق پذیرش محبت خدا را بیشتر دارد. وقتی تبعیت داشته باشد، خدا محبت خودش را به آن قلب تزریق میکند و حال بهتری برای بندگی دارد. رسول خدا(ص) فرمود: «لَیْسَ الْإِیمَانُ بِالتَّحَلِّی وَ لَا بِالتَّمَنِّی» ایمان به اینکه چه لباسی میپوشی نیست، ایمان به خواستها و آرزوها نیست. به ادعا نیست. «وَ لَکِنَّ الْإِیمَانَ مَا خَلَصَ فِی الْقُلُوبِ وَ صَدَّقَتْهُ الْأَعْمَالُ» در قلبت فقط خدا باشد. وقتی میخواهی کاری انجام بدهی، خدایا به نام تو، خدایا از تو مدد میخواهم و تو را مؤثر در وجود میبینم. اخلاص برای خدا بودن، کار برای غیر خدا نیست، برای خداست اعمالت منطبق باشد. صدق عمل هم داشته باشی. یکوقت میآید شکایت بکند، خانم میگوید: آقای ما یک سال اول زندگی هدیه برای ما میخرید، سال دوم یادش رفته است. دیگر ما را دوست ندارد. آقا میگوید: من شما را دوست دارم. میگوید: علامتش کو؟ اگر دوست دارید یک توجهی بکنید. این صدق عمل است و باید نشانهاش دیده شود. من نمیخواهم چیزی را که خدا نمیخواهد. ملاک من از محبت داشتن و غضب داشتن آن کسی است که خدا محبت دارد یا غضب دارد نه دلم میخواهد.این دل آدم یک نردبان است، اگر نردبان را زیر پایت گذاشتی بالا میآیی، ولی روی سرت گذاشتی پایین میافتی. جای دل روی سر نیست. جای دل زیر پاست. اگر روی سرت گذاشتی سنگین است و پایین میبرد. جایش را باید بلد باشی. زیر پا گذاشتن نفسانیات، در خاطرات کفار، در کتابهای موفقیت مالی هم نگاه کنید، هیچوقت بر مبنای دلشان کاسبی هم نکردند. ضابطه مند بوده است. تجربه کسبه گذشته، او هم دلش را زیر پایش گذاشته و بالا رفته است. در امر دنیا چطور موفق بوده است. صبح بیدار شدن، زحمت کشیدن، حساب و کتاب داشته است. در مسائل معنوی هم دلم میخواهد نداریم.
نشانههایش چیست؟ یک لباس خوب باید جنسش خوب باشد. نخی باشد، دوختش خوب باشد. مجموعه را نگاه میکنی و میپسندی. امیرالمؤمنین فرمود: «الْإِیمَانُ صَبْرٌ فِی الْبَلَاءِ وَ شُکْرٌ فِی الرَّخَاءِ» صبر است در مقابل بلاء، ایمان من نمره چند میگیرد؟ در بلاها چقدر صبر داری، آنجایی که داد میزنی و بی صبر هستی، بدان نمره ایمان شما پایین است. بلای اقتصادی، بلای مالی، سراغ حرام و ربا میروم یا العیاذ بالله سراغ مال مردم میروم یا نسبت به آن صبر میکنم. این درجه ایمان را نشان میدهد. دیگر اینکه در موقعی که نعمت داری، راحت هستی، شاکر هستی. در زمان سردرد حال بدی داری، تا آرام میشود ببین الحمدلله میگویی. آن موقع که سردرد نداری هم شکر خدا میکنی یا حواست نیست. فکر میکنیم همه چیز باید همینطوری باشد. اصل بر این است که پر از نعمت باشد و هیچ خبری هم نباشد. شکر در رخاء یک ایمان سنج است. امام سجاد(ع) در دعای هشت صحیفه مبارکه سجادیه فرمود: «اللهم انی اعوذ بک» خدایا پناه میبرم به تو از اینکه کسی که یک کار خوب در مورد ما انجام داد و من ترک شکر کنم. قلیل از عباد هستند که اهل شکر باشند
باز حضرت به عنوان رأس ایمان از آن علامتها میفرمایند: «الصدق» راست گفتاری و راست کرداری و راستی، منطبق بودن، آنجایی که آدم در دروغ مصلحت میبیند، در واقع دشمنی با این روایت است که «النجاه فی الصدق» نجات در صدق است. اگر آدم اعتماد کرد به حرف خدا و اهلبیت میبیند اینجا نجات پیدا میکند. نجات یعنی خدایی که حضرت یوسف(ع) را نجات داد از گناه، حضرت یوسف به گناه پشت کرد. فرار کرد طرف در بسته، خدا در بسته را برایش باز کرد. خدا همان خداست و بندهها همان بندهها، اگر مثل حضرت یوسف فکر کنند و به خدا اعتماد کنند در بسته باز میشود. خدا محدود نشده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: انفاق در موقع تنگدستی، یعنی آن زمانی که انسان تنگدست شده، دست و دلباز باشد. چون فقر از وعدههای شیطان است نه از واقعیات. او میگوید: به رزق خودت هم نمیرسی. خدا رزاق است، حرف شیطان را گوش نده. فقری که شیطان وعده میدهد کمتر از رزق است، میگوید: به رزقت نمیرسی، چون مال آدم معمولاً آدمها از مالشان استفاده نمیکنند.
همه کسانی که از دنیا میروند از مالشان استفاده نکرده میروند. یکسری اسمها در سند به اسمشان نوشته شده، یک ثانیه بعد از اینکه از دنیا رفتند، اسمها عوض میشود و به نام دیگری میشود. اینها که رزقشان نبوده است. مالشان بوده، امانتی بوده که آمده و رفته است. در بانکها هرکدام از باجهدارها صندوق دارند. آقای فلانی جلویش مینویسند، صد میلیون تومان، یا روی کاغذ مینویسد و میگذارد صد میلیون تومان. یعنی برای من است؟ نه، پس چرا اسمت را رویش نوشتی و گذاشتی؟ برای شما نیست اما مسئولیتش با شماست. لذا میگویند: آدم بدترین مالها را جمع کند و دیگری از آن استفاده کند، خودش استفاده نکرده است. بدترین حالتش، روایت این است که عرض میکنم بدترین حالتش این است که تو به حرام جمع کرده باشی و دیگری به حلال مصرف کند. یعنی بخاطر همین مال تو را جهنمی کنند و دیگری را بهشتی. زحمت جمع کردنش از راه حرام را تو کرده باشی و جهنمی باشی و دیگری بهشت برود به واسطه اینکه همین مال را صرف میکند. حیف است آدم زحمت بکشد، حمل زحمت دارد ولی برای هیزم آوردن در جهنم. زحمت بکشی و خودت را بسوزانی، «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَهُ» (بقره/۲۴) اینکه خود آدم هیزم باشد، خیلی سخت است.
برای عالم بذل سلام داشته باشیم. سلم به معنی نیکویی، نسبت به عالم دینی و کسی که علم دارد، خشوع داشته باشیم و به او احترام بگذاریم. باب احترام را اگر نگاه کنی و حرمت، چیزهایی که شاید هموزن هم و بالاتر حتی از پدر و مادر گفته میشود، بحث عالم است. عالم خیلی احترام دارد و از جامعهای باید ترسید که عالم در آن بی حرمت شود. چون جهل در آن حرمت پیدا کرده است. همیشه جایگزینی است، اگر آب این لیوان خالی شود، هوا درونش است. ولایت اگر از یک گروهی رفت، «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور،وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوت» (بقره/۲۵۷) اینطور نیست که بی ولی بمانند. بلافاصله کفر، ولایتِ طاغوت را میآورد. اگر سطح عالم پایین آمد، بعد جاهل بالا میرود. ارزشها جا به جا میشود. اگر ارزش مادیات بالا برود، معنویات پایین میآید. سمبل معنویت امام(ع) است. اگر ارزش مادیات بالا رفت، حالا امام به دینار شناخته میشود. بعد چرتکه میاندازی میگویی: امام چند دینار، دنیای من چند دینار؟ یکباره این طرف بالا میزند و بعد میشود «ایثار الباطل علی الحق» باطل را به حق ترجیح میدهی، چرا؟ چون با چرتکه حسابش کردی. وقتی علم و معنویت ارزشش پایین آمد. مسألهی حرص، مسألهی اهمیت به معنویت، اگر همه نسبت به هم احساس مسئولیت داشتیم، تقوای لازم را داشتیم، اگر ریشههای تقوا بود، کار به قوه قضائیه هم نمیکشید. بدانیم ریشهها این است. میخواهیم با دوربین و بازرسی درست کنیم، اگر با تقوا درست شود، چطور؟ در جبههها دوربین نبود. رفتارشان با هم چطور بود. هرکدام مسئول بودند. این مسئولیتها را با چه قانونی درست کرده بودیم؟ کجا نوشته بود این کارها را انجام بدهید، یکوقت فلانی از جان و مالش میگذارد، به بیت المال صدمه نخورد. این با قانون بود، این با دوربین بود؟ اینها کار را درست میکند. هرچه از اهلبیت دور شویم کار ما مشکل میشود. از نسخه و دستور دین دور افتادیم. ایمان وقتی از قلب شد، مگر میشود دست کسی خطا بکند؟
اگر یک سُرنگی داشتیم میگوییم: آقا اگر این را به یکی تزریق کنیم، دیگر حرص دنیا ندارد. این را در هر مسئولیتی بگذاری، حرص بلعیدن و چاپیدن نداشته باشد، از این میترسی که دزدی کند، این قوه را ندارد. تقوا یعنی همین، یعنی بدون اینکه دوربین باشد، حساب و کتاب دارد. هر دزدگیری درست کنی، باز هم دزد ماشین را باز میکند الا اینکه تقوا داشته باشد. تقوا از همه دزدگیرها بهتر است. لذا اینها را باید شایع کرد و گفت و در قلب مردم فرود آورد. شخصی زمان قبل از پیامبر آمده بود مکه را دیده بود، بعد از مدتی برگشت و دید هیچکس در بازار نیست. گفت: چه اتفاقی افتاده است؟ مردم چه شدند؟ وقت اذان بود، رفت نگاه کرد همه در مسجد هستند. گفت: شما کالاهایتان را رها کردید و رفتید؟ اگر دزد بیاید، چه؟ گفتند: تو سالهاست نیامدی، نمیدانی اینجا اسلام و دین آمده است و کسی دست به چیزی نمیزند. عامل تقوا که بیاید عالی کار میکند. این همان حاکمیت ایمان و کامل شدن عقول است. چون از صفات ظهور است، انشاءالله آن روز را ببینیم به فضل خدا، آن روز که قطعی است، انشاءالله خدا توفیق بدهد بتوانیم خادم حضرت حجت باشیم. حتی آن زمان قاعدههای کسب به هم میخورد. سود گرفتن اشکال دارد. مبنای کاسبی سود گرفتن نیست و رفع نیاز همدیگر است. یکوقت خوردن ما برای رفع گرسنگی و ایجاد قدرت در بدن بود. الآن خوردن یک معنای دیگر دارد، کسب لذتها و پرورش مادیات، آخر میشود سفره آرایی، خوردن از مبنای اصلیاش گذشت. خوردن دیگر وسیلهی ایجاد قدرت در بدن نیست. کسی به اینها فکر نمیکند. لذا در حدیث معراج خداوند کریم به پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: اهل دنیا شهوت و خواستشان در کثرت أکلشان است. کیفیت خوردن، چطور بخوریم؟ خدا نکند اتفاق بیافتد. پیغمبر اکرم فرمود: «وَ الْإِنْصَافُ مِنْ نَفْسِکَ» در مورد خودش انصاف داشته باشد، این خیلی سخت است. ما قاضی همه میشویم به خودمان که میرسیم، فراموش میکنیم. جلوی در خانه مردم پارک میکند و میگوید: دو دقیقه پارک کردم. خوش انصاف! حالا جلوی در خانه خودش پارک کنند، یک ساعت است اینجا ایستادم، نیامدی! انصاف ندارد.
یکوقت ما سه جلسه یک ساعتی در مورد انصاف روایت خواندم. انصاف جزء سختترین کارها و جزء فضایل اهل ایمان است. یعنی میشود یک نفر ایمان را در حد پایینی داشته باشد، ولی به حد انصاف نرسیده باشد. موقعی که به خودش هم میرسد، الآن بچه من است. حالا باید چه چیزی را قضاوت کنم. در مورد همه نگاه کن، در مورد همه خطاها به دیگران، معتاد را باید بکشند…! اگر برادر خودت معتاد شد، چه؟ بکشند را میگویی؟ وقتی به خودت برمیگردی همه حکمهای قضایی را نفع میکنی. در بحث ازدواج میگویم همیشه سعی کن انصاف داشته باشی، از خودت بیرون بیا و ببین آیا این دو نفر به هم میخورند یا نه؟ از بیرون نگاه کن و منصفانه، یکوقت علاقه به قیافه است، یکوقت صدا است، اتفاق میافتد و نمیتوانی قضاوت کنی. بعضی از فقها وقتی میخواستند فتوا بدهند در مورد مسأله آب چاه که نجس میشود یا نه، سؤال کردند آقا چاه خانه ما، درونش حیوانی افتاده یا نجاستی دارد، این چطور است؟ ایشان دستور دادند چاه را پر کنید. فتوای من اگر بخواهم به نفع نجاست باشد، وای چاه خانه ما از بین میرود، پول دادیم، زحمت کشیدیم. تحت الشعاع قرار میگیرد. چیز خاصی که آدم تحت الشعاع قرار بدهد، بی انصافی است. انصاف خیلی مشکل است.
روایت بعدی «لا یحق العبد حقیقه الایمان» اصلاً حقیقت ایمان را نمیفهمد. عبدی که «حتی یغضب لله و یرضی لله» غضبش برای خدا، رضایتش برای خدا، منحصراً فقط برای خدا، «فاذا فعل ذلک فقد استحق حقیقه الایمان» حالا مستحق حقیقت ایمان میشود. هرچیزی یک حقیقت و یک مجاز دارد. عکس مجازی است از حقیقت، وقتی واقعاً در گلستان قرار میگیرم آن حقیقت است. حقیقت ایمان، غضبم برای خدا و رضایتم برای خدا باشد. در مقابل خدا چیست، برای نفس است. به غیر خدا غضبناک شوم، عصبانیت من برای این است که به من برخورده است. غضبم برای این باشد. لذا بهترین غضب، غضبی است که در جنگ با دشمنان خدا اتفاق میافتد. غضب آنجا وقتی اتفاق میافتد، حال و هوایت عوض میشود، چرا عوض میشود؟ چون میدانی او ناحق است و خلاف حقانیت امیرالمؤمنین حرف میزند. علما و بزرگان ما در اوج صبر بودند. در اوج آرامش بودند. در مورد گویششان میبینی وقتی حق امیرالمؤمنین علی(ع) پیش میآید، رگ گردنی میشوند، سرخ میشوند. این غضب شیرینترین غضب و بهترین و پسندیدهترین غضب است. انشاءالله به همین مقدار کفایت کنیم و رضایتش هم برای خدا باشد. خدایا به برکت این روایات از وجود نازنین اهل بیت، ما را متصف به ایمان واقعی قرار بده، انشاءالله.
شریعتی: انشاءالله ظرف دلمان سرشار از حقیقت ایمان شود به برکت نام و یاد امیرالمؤمنین. این روایاتی که شما فرمودید، میشد نمونههای متعددی را از امیرالمؤمنین ذکر کنیم و خوشحالیم که شخصیتی همچون امیرالمؤمنین امام ماست. «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب» … اشاره قرآنی را بفرمایید و از شخصیت ابوحمزه ثمالی برای ما بگویید.
حاج آقای سعیدی: «قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ» نه نفعی، نه ضرری، بگو: من در مورد خودم نه نفعی دارم، نه ضرری، مگر آن چیزی که خدا بخواهد. خداوند مشعیتش بر اساس حکمت است. یکوقت من میگویم یک چیزی را دلم میخواهد بیست بدهم، ولی وقتی خدا میگوید: شاء، یعنی براساس حکمت است. لذا راضی بودن به رضای خدا یعنی نفع و ضرر من آن چیزی است که تو میخواهی. خدایا از تو میخواهم که به من خیر بدهی. میدانم که ماشاءالله همان چیزی است که برای من خیر است. «إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ» آنهایی که دنبالشان میروید، از بندههای خدا میخواهی، اینها عباد و بندههای خدا هستند. دستشان خالی است و در استجابت کارهای نیستند. سراغ غیر خدا نروید، «فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ» باید این کار را برای شما انجام بدهند ولی نمیتوانند. دست همه به جز خدا خالی است. مجراهای خیر خدا مشخص است. سبب متصل را ارض و سماء قرار داده است. من از این سبب میخواهم برای شما کشتی نجات، حسین(ع) را برای شما فرستادم. نجات راه أباعبدالله(ع) و عرض ادب به اهلبیت است. خدا نجاتمان بدهد از دنیا و دنیا پرستی به برکت همین عزاداریها و اینها چیزهای کم ارزشی نیست.
ما دو مطلب مهم از حضرت ابوحمزه ثمالی داریم یکی دعای ابوحمزه ثمالی است که عبارتهای شیرین شبهای ماه مبارک، اینکه خداوند چه توفیقی به کسی بدهد، مجرای خیر اهلبیت (ع) به ما باشد. از قول او نقل شود و حضرات برای او بگویند. یکی رساله حقوق امام سجاد است که از لسان ایشان و گویش ابوحمزه ثمالی هست. حق چشم و دست، اینها چیزهایی هستند که فردای قیامت شکایت میکنند. خدا برای عبادت و بندگی داده بود و تو در چیزهای دیگر صرف کردی. اگر حق پدر و مادر، معلم، اعضاء و جوارح خود را شناختیم، به فضل خدا انشاءالله اجرا میکنیم. دلها برای امام سجاد بسوزد، سید بن طاووس نقلی دارد و میفرماید: وقتی امام سجاد را به شام آوردند، روی پلههای مسجد اموی نشاندند و این کار را با اسرای یهود میکردند. میگفتند: مسجد احترام دارد و نباید اینها را داخل مسجد برد. آنجا یک نفر آمد به امام سجاد توهین کرد، گفت: الحمدلله که خدا یزید را از دست شما راحت کرد. حضرت برایش قرآن میخواند که غیر از ما اهلبیتی میشناسی؟ از چه کسی اجتناب رجس شده است؟ امام سجاد بعد از شهادت أباعبدالله خیلی غصه خوردند، چون ندای هل من ناصر أباعبدالله را شنیدند ولی به اراده الهی توان پاسخگویی نداشتند، چون بیمار بودند. انشاءالله خداوند توفیق بدهد به برکت عملکرد به فرمایشات این بزرگواران خاصه صحیفه سجادیه، پیرو راه این بزرگواران باشیم
شریعتی: السلام عَلی علیِ بن الحسین بن علی ؛ السلام علیک یا أبا عبدالله…
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۸/۰۷/۰۳
.






