آرامش در زندگی؛ حدیث۲۳؛ اصناف جویندگان علم
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۸ ۱۵:۴۱آرامش در زندگی؛ حدیث۲۳؛ اصناف جویندگان علم

آرامش در زندگی؛ حدیث۲۳؛ اصناف جویندگان علم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندهها و شنوندههای نازنینمان، امروز روز رادیو هست، این روز را به همه همکاران سختکوشمان در رادیو تبریک میگوییم و برایشان بهترینها را آرزو میکنیم. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید. ایام مبارک باشد.
حاج آقای سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم.
شریعتی: توفیق داریم در محضر چهل حدیث حضرت امام راحل هستیم، احادیث بسیار نابی را حضرت امام گردآوری کردند. امروز حدیث ۲۳ را با هم مرور میکنیم در مورد علم و فواید علم، حتی آسیبهایی که ممکن است متوجه یک عالم شود و اینکه از چه منظری میتوانیم به علم نگاه کنیم. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: دانستن را اهلبیت علیهالسلام مایه آرامش و سکون قلب دانستند. در مقابلش جهل را مایه به هم ریختگی و تشویق قلب دانستند. وجود مقدس امام صادق(ع) که این روایت را نقل کردند، یک تقسیم بندی دارند، میفرمایند: «طَلَبَهُ الْعِلْمِ ثَلَاثَهٌ» آن کسی که طالب علم است، سه مدل مختلف میتوانیم علما را تقسیم بندی کنیم. «فَاعْرِفْهُمْ بِأَعْیَانِهِمْ وَ صِفَاتِهِمْ» با شخصیت و صفاتش اینها را بشناسد. من میخواهم در این روایت شخصیت علما را اینطور معرفی کنم. علم یک چاقوی تیزی است که خطر دارد. یعنی بسیاری از اهلبیت علیهم السلام توسط عالمان زمان خودشان صدمه دیدند. نوری که خدا میتاباند و در قلب کسی قرار میدهد تا کسی که مثل توصیف امام صادق(ع) علم را وسیله آلودگیهای نفس خودش قرار میدهد. پرورش نفس أماره را با علم قرار میدهد. علم میشود غذای شیطنت او، یکی شیطنتش با ثروت است، یکی شیطان ذاتی است و با ثروت زیاد میشود و طغیان میکند. یکی زور بازویش زیاد میشود به دیگران ظلم میکند. یکی علمش که زیاد میشود نفسش برای طغیان کردن خوراک پیدا میکند. پناه میبریم به خدا از علمی که حجاب اکبر باشد.
«صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ» گروهی هستند که دنبال علم میروند برای جهل، یعنی چه دنبال علم میروند برای جهل؟ حضرت امام میفرماید: برای اینکه یگران را به گمراهی بیاندازند. میرود یک چیزی یاد میگیرد، مثل دزد که میرود فلان مطلب را یاد بگیرد برای اینکه بیشتر دزدی کند. یک کسی برای کلاهبرداری، قواعد بانک را یاد میگیرد، قواعد تجارت را یاد میگیرد برای اینکه حرفهایتر دزدی کند.
چو دزدی با چراغ آید *** گزیدهتر بر کالا
لذا شبهه لزوماً فکر نکنید هرکسی سؤال دارد، شبهه دارد. خیلیها درس میخوانند، شیطنت شیطانی در ذهنش میآید برای اینکه شبهه ایجاد کند. در مقابل پیامبر اکرم شبهه ایجاد کند. زمان امام رضا(ع) مأمون حضرت را دعوت میکرد برای اینکه حضرت در مجلسی باشد و کسانی را به همین نیت دعوت میکرد که بیایید شبهه ایجاد کنید و حرف بزنید و همه به خاک مالیده شدند. فقط میخواست حضرت رضا را تضعیف کند. پس یکسری دنبال جهل هستند یا به جهل انداختن دیگران است. جدل خیلی عجیب است، حضرت امام دو سه روایت میآورند و موضوع بحث را روی مراء میبرند که چقدر زشت و بد است. حتی بهترین نیات را خراب میکند. یکوقت در تهران- قم در اتوبوس بودم، ته اتوبوس دعوا شد. دو نفر با همدیگر دعوا داشتند سر اینکه تو که اینجا نشستی و فرزندت را نشاندی باید پولش را به راننده بدهی. شرعاً مسئول هستی. او میگفت: صندلی خالی بود من نشستم. بحث بالا گرفت، به تو مربوط نیست. دیگر در مراء و بگو مگو رفت، حرفهایی که همه گناه بود. شروعش با امر به معروف و آخرش با مراء بود. آدم از اثبات حق به اثبات خودش میرسد. لذا نفاق و دورویی است. قیافه اثبات حق است و واقعیت اثبات نفس است که از پلیدترین انواع خطوات شیطان هست. قسمت اول به جهل انداختن دیگران و مجادله است.
«وَ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلِاسْتِطَالَهِ وَ الْخَتْلِ» گروهی هستند برای استطال، برای اینکه خودشان را بزرگ نشان بدهند و پز بدهند. خودش را جلوی دیگران مطرح کند. در فن و علم دنیا هم همین است. ولی در همه امور همین است. اگر ماشین را میخرد برای فخرفروشی است. یکوقت مدرکی برای فخرفروشی میخرد، میگوییم: مدرک برای تو چه فایدهای داشت؟ میگوید: هیچی، همه میگویند: فوق لیسانس فلان، هدفش برای فریب دادن و این است که من خیلی میدانم و بلد هستم. خدا حفظ کند حضرت آقای قرائتی که روایات را با این کلام ساده بیان میکنند، این خیلی ارزشمند است.
«وَ صِنْفٌ یَطْلُبُهُ لِلْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ» یک سری هستند برای فهم و دانش و بینش است. انشاءالله خدا رزقمان بکند اگر حتی یک مطلب یاد میگیریم برای این باشد. در دین ما خیلی نهی شده که یک مطلب سختی را یاد بگیری برای امتحان کردن دیگران، برویم به فلانی بگوییم ببینیم علمیتش چطور است، بلد است یا نه؟ این خیلی زشت است. نگاه به صورتش مسأله شرعی است، ولی طوری میگویی، تو با کدام نیت میگویی. برای فهمیدن فقه و عقل است یا برای اینکه بگویی: من بیشتر از تو میفهمم. خدایا پناه میبریم به تو، علم هم که اینقدر شیرین و مقدس است، در مسیر غیر خدا باشد بوی آلودگی از آن بلند میشود. وقتی یوم الحسره میشود بعضیها نسبت به همه داشتههایشان میگویند: خدایا کاش نداشتیم. ای کاش خاک بودم! میگوید: کاش عالم نبودم. آن کسی که جلوی امام صادق ایستاد و فتوای مخالف داد. آن کسی که جلوی امام حسین(ع) ایستاد و جنگید، همه اینها از قدرتهایی که داشتند پشیمان هستند. این میگوید: کاش عقل نداشتم. او میگوید: کاش دست و بازو و سلاح نداشتم. این میگوید: کاش علم نداشتم. خدا کند علم ما باعث خوشبختی ما شود.
«فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیَهِ الرِّجَالِ بِتَذَاکُرِ الْعِلْمِ وَ صِفَهِ الْحِلْمِ» آن اولی که دیگران را به جهل میاندازد و برای این دنبال علم رفته است، «موذٍ» اذیت کننده و آزار دهنده دیگران است. خیلی جدل میکند و دائماً در مجالس اظهار فضل میکند. هی میآید ادعایش میشود. هی مطلبی را مطرح میکند که در موردش حرف بزنند که این بلد است، یک دانش آموزی بود و خوب درس خوانده بود، یکی دو بخش خوانده بود و بخشهای آخر را نخوانده بود. در مورد همسایگان ایران بود. در مورد افغانستان خوب تحقیق کرده بود. سر کلاس معلم گفت: بیا در مورد پاکستان توضیح بده. این همانطور ماند. گفت: پاکستان یکی از همسایگان ایران است و یک همسایهای به نام افغانستان دارد و در مورد افغانستان توضیح داد. حکایت این است که یک مطلبی را یاد گرفته، در جمع میآید و همان مطلب را بیان میکند. برای اینکه بگوید: من هم هستم. اتفاقاً در مورد علمای دیگر برعکس است. یکی از آقایان که از شاگردان حضرت امام و علامه طباطبایی (ره) هست نقل میکرد: ایشان یکوقت خدمت علامه طباطبایی و امام بود، یک سؤال فلسفی سنگین مطرح کرد. گفت: پاسخ این مسأله چیست؟ نه امام و نه علامه طباطبایی(ره) هیچکدام پاسخ ندادند. اینقدر تعارف کردند، بالاخره علامه پاسخ دادند. وقتی علامه پاسخ داد، حضرت امام ساکت بود و هیچ چیز نفرمود حتی با اینکه امکان داشت نظر امام مخالف نظر علامه باشد. گفت: من سؤال دوم را مطرح کردم. علامه دیگر پاسخ ندادند و حضرت امام پاسخ دادند. در کل زمان حضرت علامه هیچی نفرمودند با اینکه احتمال قوی داشت که نظر علامه با نظر امام فرق کند اما هیچ پاسخی ندادند. حلمی که با علم میآید همین است. وقتی حلم نباشد طرف میخواهد منفجر شود. بچهها که یک چیزی یاد میگیرند، هی دنبال این است که برای این و آن بگوید و مطرح کند. علم فی نفسه برای او فقط یک ابزار اظهار است نه ابزار فضیلت. میگویند: بچگی نکن برای همین است که حلم ندارد.
«قَدْ تَسَرْبَلَ بِالْخُشُوعِ وَ تَخَلَّى مِنَ الْوَرَعِ» لباس خاشعانه میپوشد. ادای خشوع درمیآورد که ما که چیزی نیستیم. بنده که کمترین هستم! یعنی بنده که از همه بیشتر ادعا دارم. حرف متواضعانه است، اما از آدمی که علم ندارد وقتی میگوید، یک جور دیگر شنیده میشود. از تقوا و ورع خبری نیست. اصل تقوا بحث نیت است. با چه قصدی شروع میکنی. حتی اگر در نماز به قصد آموزش باشد، نماز شما غلط است. بچهها بیایید یاد بگیرید من میخواهم نماز بخوانم. حج همین است، شما بگویی: من میخواهم فلانی را طواف بدهم. اگر خودت نیت طواف نکنی نمیشود. «فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَیْشُومَهُ وَ قَطَعَ مِنْهُ حَیْزُومَهُ» خدا بینیاش را به خاک میمالد. خدا ذلیلش میکند. خدا کمرش را میشکند، کسی که اینطور دیگران را در مورد علم به جهل وادار کند.
«وَ صَاحِبُ الِاسْتِطَالَهِ وَ الْخَتْلِ» فرقهی دوم این است که میخواهد بالاتر باشد. در علم بلند پرواز است، «ذُو خِبٍّ وَ مَلَقٍ» صفاتش را اگر میخواهی بشناسی آدم چاپلوسی است. خرج میکند علمش را در جایی که برایش نفع دارد. از فلانی تعریف میکنم چون برایم نفع دارد. «یَسْتَطِیلُ عَلَى مِثْلِه مِنْ أَشْبَاهِهِ» برتری جویی میکند بر مثل خودش، یک عالمی شبیه خودش باشد، میترسد جایش را بگیرد و مطرح شود. میگوید: البته ایشان اهل سواد هست و معلوم هست درس خوانده است. مثل خودت است، ولی اینطوری که مطرح میکنی یعنی من بالاتر هستم. بالاخره ما راه علم را تجربه کردیم، دیدیم خیلی زحمت دارد! یعنی من خیلی زحمت کشیدم. یکوقت این حرفها نصیحت است از زبان صالح و به دل مینشیند. ولی یکوقت ادعایت میشود و این همان استطاله است.
«وَ یَتَوَاضَعُ لِلْأَغْنِیَاءِ مِنْ دُونِهِ» وقتی سراغ پولدارها میرود خوار میشود. یکی از بدترین انواع علما، عالمی است که به خاطر پول کسی جلوی او تواضع میکند. خودش را پست میکند و دین فروشی میکند. زمان بنی العباس داشتیم علمایی که سفارشی فتوا میدادند. «فَهُوَ لِحَلْوَائِهِمْ هَاضِمٌ وَ لِدِینِهِ حَاطِمٌ» آنها حلوای آنها را هضم میکنند. یک اصطلاح است، حلوای کسی را هضم کردن یعنی در اغنیاء فقط حلوا میدهند. رزق الهی ندارند، دنبال رزق و حلوای اغنیاء هستند. یعنی نان خور آنها حساب میشوند. دینشان را میشکنند. «فَأَعْمَى اللَّهُ عَلَى هَذَا خُبْرَهُ وَ قَطَعَ مِنْ آثَارِ الْعُلَمَاءِ أَثَرَهُ» خدا کورشان میکند، بسیاری از روشندلها هستند، آنهایی که چشم ندارند، ما آن دنیا باید آرزو کنیم خدایا میشود مثل این باشیم؟ یکی از دوستان نابینا بود، مداح بود و خیلی عالی مداحی میکرد، کارشناسی هم داشت و درس خوانده بود، اینقدر قشنگ مداحی میکرد و ارتباط قشنگی برای مردم با امام زمان ایجاد کرد، خود من متحیّر مانده بودم. نابینای ظاهری با چشم سر مهم نیست، خدا کورش میکند یعنی دیگر بصیرت ندارد و نمیبیند. خدا اثرش را از بین اثر علما نابود میکند و اثرش ماندگار نمیشود و فراموش میشود.
«وَ صَاحِبُ الْفِقْهِ وَ الْعَقْلِ» آن کسی که دانش و بینش را دنبال میکند، در معانی بیان داریم برای اینکه اهمیت چیزی را بیان کنید، آخر سر بیان کنید. دانش و بینشیها، آنهایی که برای خدا، در مسیر خدا و در مسیر دین و فقه قدم برمیدارند، «ذُو کَآبَهٍ» متواضع هستند. غرور درونشان نیست و خاکی هستند. «وَ حَزَنٍ» قلبش حزین است، اینجا حُزن نه به معنی اینکه ماشینم پنچر شد، ناراحت شدم. این ناراحتی دنیایی نه، یک غصه است برایش که این غصه فراق همیشه در دلش هست. این مسأله حزنی که داریم لذا آدم باتقوا صفتش «لا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنون» هست منتهی خوف و حزن آنجا با خوف و حزن اینجا فرق میکند. این حزن مثل حزن فراق یک معشوق است. غصه است ولی درونش پر از شعف است، پر از میل به رسیدن است.
غصه دنیایی آدم یک گوشه کز میکند و غصه آخرتی تازه اول حرکت است. مثل عاشقی که غصه دارد تازه غزل سرا میشود. آن موقع که فراق و سوز دلش بیشتر میشود آن روحیات انسانی و غزل سراییاش روان میشود. لذا آن کسی که حزن را نمیفهمد، نگاه میکند، عزاداری برای أباعبدالله را میبیند و میگوید: چقدر شما حزین هستید. این حزن چیست؟ یک ذره شاد باشید. این شادی عاشق را نمیفهمد. لذا به عاشقی بگویی: فلانی را ولش کن. بیا یک انگشتر خوب برایت آوردم، این را نگاه کن. میگوید: من دیوانه او هستم، ولش کن چیه؟هیچکس برای من مثل او نمیشود. عاشقی را باید درک کرده باشیم. لذا کسی که عشق خدا را دارد نمیتواند عاشق چیز دیگری شود. «وَ سَهَرٍ» شب بیداری، اهل شب بیداری و مناجات است. خاصیت علم، تقوا و عبادت شد؟ «قَدْ تَحَنَّکَ فِی بُرْنُسِهِ» بُرنُس کلاه مرتفعی است که در موقع عبادت میگذاشتند، یک اصطلاح است که دائماً مشغول عبادت است. «وَ قَامَ اللَّیْلَ فِی حِنْدِسِهِ» قیامش در تاریکی شب برای خدا و اهل نماز است. خوابش نمیبرد و اهل راز و نیاز است. عالم فقهی اینطور است. علم اثرش این است، وقتی قرار شد نور باشد، اثر نور این است که ظلمت را میبرد و شب را تاریک نمیبینیم. زمستان را بهار عرفا میگویند. بیدار میشود و میبیند این بیدار است و اشک میریزد و دیوانهوار با خدا حرف میزند. متوجه نمیشود! تو شمع را نمیبینی. شمع را ببینی تو هم پروانه میشوی. دورش میگردی. «یَعْمَلُ وَ یَخْشَى وَجِلًا» اهل عمل است، بقیه دائم حرف میزنند، این اهل عمل است. خاشع است، قبلش در مقابل خداوند نرم است.
من از درمان و درد و وصل هجران *** پسندم آنچه که جانان پسندد
آنچه تکلیفم است انجام میدهم. در سابقهی علمای ما نگاه کنید. آنچه تکلیف بوده انجام دادند. جنگ بوده، صلح بوده، هرچه تکلیفشان بود انجام دادند. لذا به بعضی از علمای ما میگفتند: اگر یک هفته دیگر به شما بگویند: از دنیا میروید، چه میکنید؟ گفتند: همین کارهایی که میکنم. تکلیفم مشخص است. یکی از علما میفرمودند: دو سه روز آخر فکر کنم راحتتر باشم. چون دیگر مطالعه درسهای روزهای بعد را هم نمیکنم. راحت هستم و به زندگی ادامه میدهم. عملش مشخص است و چشمش باز است. اهل دعاست، دعا نسبت به خداوند، یعنی هرچه میخواهد را از خدا میخواهد و دائماً از خدا میخواهد. «دَاعِیاً مُشْفِقاً» اهل ترس است. مشفقاً با خوف فرق میکند. هم ترس دارد خدایا پذیرفتی؟ عملم را پذیرفتی؟ الآن عملم درست است؟ غلام امام حسین در بغل حضرت شهید شد، گفت: به عهدم وفا کردم؟ خدایا پذیرفته شد؟ راضی هستی از من؟ «مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ» به شأن خودش میرود، «عَارِفاً بِأَهْلِ زَمَانِهِ» اهل زمانش را میشناسد. یعنی آگاه باشد در چه زمانهای زندگی میکند. در زمان تقیه است، به زمانهی گفتار است، در هر موقعیتی هست، مکان و زمانش را خوب میفهمد. فرزند زمان خودش است. در غیر زمانش حرفی را میزند، یکی نزد امام کاظم(ع) آمد، گفت: میخواهم حج بروم، حضرت فرمود: ما را نکش! گفت: من میخواهم حج بروم! حضرت فرمود: اخبار ما را جایی نقل نکن که نباید نقل کنی. بشناس که چه حرفی را باید کجا بزنی.
یک طلبهای خیلی مریض شد. رفیقهایش آمدند گفتند: فلانی مریض شده است، تو قرآن خوب میخوانی بالای سرش بیا. این هم دستش را بیخ گوشش گذاشت و یک آیه قرآن خواند، اگر شما اهل صدق هستی مرگ را بپذیرید. اینجا نباید در مورد مرگ صحبت کنید، باید بگویید: خدا شفا بدهد. «مُسْتَوْحِشاً مِنْ أَوْثَقِ إِخْوَانِهِ» مستوحش است، میترسد، از موثقترین دوستانش میترسد. یعنی چه؟ در باب دوستی این مسأله را داریم، نسبت به دوستان حتی آنهایی که موثق هستند همه رازهایتان را نگویید. بالاخص در مورد معارف الهی، در خیلی از مسائل احتیاط کنید. «فَشَدَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا أَرْکَانَهُ» خدا استوارش میکند، «وَ أَعْطَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَمَانَهُ» روز قیامت خدا امان نامه به او میدهد. این عالم دینی شد. در موقعیتهای علمی که میرویم خیلی میشود در مورد عالم شدن صحبت کرد. اینکه فرزندان و خودمان را اهلبیت(ع) به علم ترغیب میکنند، اگر ما عالم دینی نشدیم سعی کنیم فرزندانمان را ترغیب کنیم. در مدارسی که نسبت به این قضیه تهیه شده، الآن ما رشته علوم و معارف اسلامی داریم. من خودم در این رشته درس خواندم. وقتی ما هم در حوزه وارد شدیم تقریباً خیلی از درسها را بلد بودیم. در دبیرستانها علوم معارف هست. در این بسترسازی کمک میکند. در مقابل دور کنیم بچههایمان را از محیطهایی که آنها را آلوده به دنیا میکنند. برایشان تعریف دنیایی دارند. همه نهایت زندگی آنها را برایشان دنیا تعریف میکنند. امروز بنده خدا کنکور قبول نمیشود، دارد دق میکند و فکر میکند زندگی تمام شد. خیلی از بچهها هستند در سن هفده، هجده سالگی افسردگی میگیرند. برایش تعریف کردند که اگر کنکور قبول نشوی، یعنی مرگ! آقا زندگی خیلی مدلهای مختلف دارد. ما لزوماً به سمأله علمیت ارزش میدهیم ولی نه اینکه تمام زندگی باشد، در علم دین، نسبت به خودمان آن مقدار که میتوانیم یاد بگیریم. مسائلی را که انسان غالباً به آن نیاز دارد لازم است، یعنی واجب است یاد بگیرد. اگر این تبلیغ دین شد، من توانستم فرزندم را راهنمایی کنم، از همان ابتدا، در موقعیتی که بتواند به درد دین دیگران بخورد، از این بهتر داریم؟ فریضه یعنی واجب، الآن واقعاً واجب کفایی است؟
اولاً کسی که عالم دینی میشود شریک در تمام ثوابهای دیگران میشود که به آنها آموزش داده است. از فلان عالم یاد گرفتم، روزه میگیرم، نماز میخوانم، مسأله شرعی و اخلاقیام را از فلان آقا یاد گرفتم. چقدر خوب است عالم دین شدن و در این زمینه قدم برداشتن. بدانیم ضربهها و صدمات درونش خیلی زیاد است. توهین هست، علم پیدا کردن جهاد است. وهن و مسأله هست، بی پولی هست، خطوات شیطان هست. ولی اینها باعث نمیشود بگوییم: چون در خیابان تصادف هست، پس من در خیابان نمیروم. نه میروم و مسیر درست را میروم، تحت نظر استاد باشد، بزرگتر داشته باشد، مسیر، مسیر خوبی است. انشاءالله خداوند برای همه ما قسمت کند، حضرت امام در آخر این فصل عاجزانه از خدا میخواهند که بتوانیم انشاءالله عالم عامل، عالم خاشع، عالم متقی، اهل عقل و علم باشیم و به درد مردم و دین خدا بخوریم.
شریعتی: نکات خیلی خوبی را شنیدم.
شریعتی: انشاءالله همه ما زیر سایه اهلبیت عاقبت بخیر شویم. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای سعیدی: «صِبْغَهَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً وَ نَحْنُ لَهُ عابدون»(بقره /۱۸۳) رنگ خدا، چه چیزی قشنگتر از رنگ خداست؟ چقدر توصیفش قشنگ است. رنگ به چیزی زدن یعنی یک ذاتی دارد شما رنگ میزنید و قشنگش میکنید. یکوقت شما دو تا ماشین را میبینی با دو رنگ مختلف میگویی: این ماشین با این رنگ چقدر زیباست و با این رنگ چقدر زشت است. رنگ خدایی اینطور است به هر چیزی بزنی، به کاسبی بزنی میشود تجارت با خدا، به عملت بزنی، به هرکاری بزنی، خدایی شود، قشنگ میشود. خدایا همه اعمال و رفتار ما را، اخلاقیات ما را رنگ خودت را بزن.
شریعتی:
از بس کتاب در گرو باده کردهایم *** امروز خشت خشت میکدهها از کتاب ماست
از امام زمان بشنویم و نواب خاص حضرت برای ما بگویید.
حاج آقای سعیدی: در مورد حسن بن روح نوبختی نایب خاص حضرت حجت، کسی که لیاقت دارد که نوشتههای حضرت را به مردم برساند و خواستههای مردم را به حضرت امام زمان برساند. ۲۱ سال ایشان تا زمان حیات شریفشان این سمت را داشتند. یکی از صفات ایشان بود که اگر امام در زیر عبای او باشد و او را تکه تکه بکنند که امام را نشان بدهد، نمیکند. اینقدر رازدار بود. پنج سال در زندان بود، نایبی داشت که با مردم در ارتباط بود. در آن زمان کم کم تحریک شد به اینکه خودش را نایب مستقیم امام زمان معرفی کند. دید اعتباری دارد، خمس را نزد او میآورند. عالم بود اما خود ساخته نبود. عاقبت کارش به جایی رسید که در توقیع امام زمان او را لعن میکند. لعنی که امام میکند، امامی که رحمت است. لعن یعنی دور از رحمت باشد. امام کسی را لعن کند. اگر علم بدون تقوا آمد، عالم بود، فقیه بود، کسی بود که همه مردم او را میپذیرفتند، اصلاً نسبت به حسین بن روح نوبختی همه او را واسطه میدیدند. انگار ما به خود حسین بن روح نوبختی دادیم. اما ولع دنیا و وسوسه، دروغ گفت و خودش را نایب معرفی کرد. به بلاهای سخت اخلاقی مبتلا شد. حواسمان باشد که هر چیزی به غیر از رنگ خدا باشد بدبختی میآورد. در زمان یهود، بعد از زمان حضرت موسی، شخصی بود خیلی دنبال کاسبی بود. کاسبیاش رونق نگرفت. رفت یک فرقه جدید دینی شروع کرد. مردم به او گرویدند، یک پولی جمع کرد و بعد پشیمان شد. گفت: من همه را از دین حضرت موسی منحرف کردم، در این زمینه برگردم. ندا آمد که نمیشود برگردی. توبه تو را به شرطی قبول میکنیم، آمد نزد مردم گفت: مردم دروغ گفتم. اشتباه کردم. من این کار را نمیکنم. گفتند: نه، تو خودت سست شدی و ما بر این فرقه هستیم. گفتند: به شرطی توبه تو را قبول میکنیم که آنهایی که منحرف کردی را برگردانی. حتی آنهایی که مردند و در انحراف تو مردند. امیرالمؤمنین روایت دارد شیعه لال است. یعنی خیلی روی زبانش دقت میکند. حواسش به حرفی که میزند هست. اگر قرار شد خدا راه نجات برای ما قرار بدهد، خدا کارش را بلد است. یک پسری حضرت نوح دارد به دین ایشان نیست و کافر هست و جزء مسخرهکنندگان حضرت است. آن موقع که عذاب آمد و از آسمان و زمین آب جوشید، کشتی حضرت نوح فراهم بود، حضرت گفت: بیا سوار شو. گفت: من بالای کوه میروم. کوه محکمتر است یا کشتی؟ من بالای کوه میروم. از حیث عقلی استدلال پسر حضرت نوح هیچ مشکلی ندارد. نتیجه چه شد؟ پسر را آب برد و کشتی حضرت نوح هم نوک کوه فرود آمد.
گر نگهدار من آن است که من میدانم *** شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
قرار این است که این کشتی، کشتی نجات باشد. کوه، کوه نجات نشد در حالی که عقل کوه را محکمتر از کشتی میداند. «ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه» کشتی نجات است. اهلبیت کشتی نجات هستند. خدا راه نجات را در کشتی قرار داد که در وسط طوفان سالم میماند و کوه عامل مرگ شد. نگاه کن ببین خدا کشتی نجات را چه قرار داده است. کشتی نجات ما امروز وجود نازنین حضرت حجت هست. انشاءالله خداوند همه ما را از اعوان و انصارش قرار بدهد.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۳۹۸/۰۲/۰۴
.






