آرامش در زندگی؛ حدیث۱۲؛ تفکر
۱۴۰۰-۱۱-۱۰ ۱۴۰۲-۰۸-۲۹ ۸:۰۲آرامش در زندگی؛ حدیث۱۲؛ تفکر

آرامش در زندگی؛ حدیث۱۲؛ تفکر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به همه بینندههای خوب و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خوش آمدید. خدا را شکر میکنیم که فرصت دوبارهای به ما داد تا با سمت خدا مهمان لحظات ناب و نورانی شما باشیم. حاج آقای سعیدی سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای سعیدی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله که توفیق بندگی و عبادت خداوند را در همه احوال زندگی داشته باشیم. انشاءالله خداوند ولایت امیرالمؤمنین(ع) که بزرگترین نعمت است را در دلهای ما فروزان قرار بدهد.
شریعتی: روزهای چهارشنبه توفیق داریم که کتاب بسیار نورانی چهل حدیث امام راحل عظیم الشأنمان را مرور کنیم که این راه را طی کردند و رفتند. گویی همین امروز دارند با ما صحبت میکنند، به حدیث دوازدهم رسیدیم که موضوعش تفکر است. وشا به حال آنهایی که تفکر را زینت زندگی و وجودشان میکنند. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای سعیدی: احادیث را به دست اهل فن که بسپاری، اینگونه شرح میکنند. خدا حضرت امام را رحمت کند. واقعاً احادیثی که در تأیید حدیث میآورند بسیار زیباست و بحث را شیرین میکند. انشاءالله به شیرینی این احادیث خداوند دلهای ما را اهل بیتی قرار بدهد. حدیث دوازدهم حدیثی است که امام صادق(ع) نقل میکنند. میگویند: «کان أمیرالمؤمنین (علیه السلام) یقول» وقتی میگوییم: «کان یقول» یعنی دائماً اینگونه میگفت، حالت استمرار دارد. «نبه بالتفکر قلبک» قلبت را با تفکر بیدار کن. «و جاف عن اللیل جنبک» اشاره به شب بیداری است. پهلوی خودت را از رختخواب دور کن، به این معنی که یک جاهایی آدم باید از رختخواب بکند و این بیداری نیاز دارد. امر امیرالمؤمنین(ع) است. امیر وقتی امر میکند، سمعاً و طاعتاً. «و اتق الله ربک» نسبت به پروردگار خودت تقوا داشته باش. این سه قسمت روایت هست. محور این روایت نورانی تفکر، شبزندهداری و تقوا است. دائماً امیرالمؤمنین این تذکر را زیاد میدادند.
مسأله این است که تفکر چه جایگاهی دارد؟ عقل، تفکر، در جایگاه روایی اهلبیت(ع) در فرهنگ شیعه یک جایگاه ویژهای دارد. بحارالانوار را که از اول شروع میکنی باب عقل را شروع میکنی، روایاتی که در آن کلمه عقل یا خصوصیات عقل یا نتایج تعقل در آن آمده اینطور شروع میشود. شیعه فرقهی عقلیه است. آن چیزی که به تعقل بسیار اهمیت میدهد. تعقلی که ما عبد به الرحمان است. تعقلی که خدا با آن پرستیده میشود. تعقلی که از دور افتادن از مسیر حق آدم را دور میکند و بدون تفکر ارزشی ندارد اعتقادات، ما در احکاممان مقلد هستیم. یک نفر دیگر احکام را از روایات استخراج میکند و ما استفاده میکنیم. اما آیا در تعقل هم چنین است؟ اینکه خدا یکی است هم تقلید میکنیم؟ نمیشود. در آنجا تقلید نداریم و تعقل داریم. در تمام اینها جایگاه عقل، جایگاه ویژهای است. اگر ادعای شیعه بودن داریم و از خدا میخواهیم ما را شیعه اهلبیت قرار بدهد، باید تعقل و تفکر و ارزش آن را درک و اجرا کنیم. خالی از فکر نباشیم. وگرنه ابزار درک و فهم ما ابزار بدون پشتوانهای میشود. در نجاری همه ابزار هست اما تا نجار نباشد، همه اینها یک سری لوازم بی مصرف هستند. باید در ید کسی باشند، لذا ید شما تفکر شماست. چشم، گوش و همه اعضای ما به شرط اینکه پشتوانهاش تفکر باشد، ارزش دارد و گرنه شما گوش داشته باشی میشود «وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها» (اعراف/۱۷۹) با گوش نشنود و با قلبی درک نکند و با چشمی نبیند.
حضرت امام میفرمایند: بصیرت قلب و چشم به واسطه تفکر است. بینایی پیدا کردن، بینایی قلبی، قلب را متنبه کن، بیدار کن. هر تنوعی پیش میآید باید یک خوابی هم قبل از آن باشد. باید اگر حیات پیش میآید یک موتی قبل از آن باشد. مگر آدمها در خواب هستند؟ بله. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «الناسُ نیام» مردم در خواب هستند، وقتی میمیرند تازه بیدار میشوند. ما دستور داریم قبل از اینکه بمیرید بیدار شوید. فکر کن، خدا برای چه مرا خلق کرده است؟ یکی از مقدسترین تفکرات این است. اینکه من از کجا آمدم، چرا خلق شدم؟ یکوقت آدم به بن بست میرسد و سراغ قرآن میرود. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/۵۶) برای بندگی شما را خلق کردم. تا وقتی برایت سؤال پیش نیاید، سراغ قرآن نمیروی. تا وقتی سؤال برایت پیش نیاید، جواب برایت شیرین و دلنشین نمیشود. لذا حضرت امام میفرماید: تفکر در حق و اسماء و صفات و کمالات الهی است. اینقدر به آدم آرامش میدهد، همین که وقتی مصیبتی پیش میآید «انا لله و انا الیه راجعون» چقدر آرامش بخش است. این حکمت خداست. این به خیر من است. در تحف العقول میفرماید: مؤمن برایش مشکلی پیش بیاید، خوشحالش کند یا ناراحتش کند، حکمت خداست و به نفع اوست. اگر در این صفات خدایی بدانم خدا خیر مطلق است و هیچ چیزی به نام ضرر از جانب او به من نمیرسد، به شرط عبادت و بندگی من، خدا تمام کار و زندگی مرا خودش روی روال میاندازد. خودش وکیل من میشود. اگر اینها را درک کردم، در زندگی چیزی مرا تکان نمیدهد.
شریعتی: آیات نورانی قرآن کریم که کتاب هدایت است و آمده ما را به سمت سعادت راهنمایی کند، بدون تفکر برای ما هیچ فایدهای ندارد.
حاج آقای سعیدی: شما را به زبان انگلیسی نصیحت کنند، من انگلیسی بلد نباشم، هیچ تأثیری روی من ندارد. حضرت امام میفرمایند: نتیجه تفکر، عمل توست. وقتی خدا را قادر دیدی و بصیر بالعباد دیدی، خودت را در محضر خدا دیدی، عملکرد تو نسبت به گناه فرق میکند. آن تفکر است که نشان میدهد، لذا وقتی میخواهند جنسی را بفروشند، لازم نیست به زور بفروشند، کافی است تفکر شما را عوض کنند و احساس نیاز کنی. آیا تا به حال به این فکر کردید چقدر به این مطلب نیاز دارید؟ طرز تفکرت را عوض کرد. طرز تفکر به خدا آن چیزی است آنچه نزد خداست باقی میماند. اینها فانی است. ایشان عبارتی دارد که میفرماید: تفکر در مُلک، نگاه کن ببین همه چیزهایی که بود، رفتند و آنچه نزد خدا بود باقی ماند. همه چیز فانی است. خروجیاش چه میشود؟ دلت با آنها بسته نمیشود. ماشینهای اسباب بازی که در شهربازی سوار میشوی، نمیگویی: این ماشین من است. گاهی بچه دل میبندد، آن لحظه که پشت میله ایستاده تا سوار شود، یک ساعت انتخاب میکند که این ماشین را سوار میشوم! حس مکلیت به آن دارد. سه دقیقه سوار میشود و میرود. دیگر هیچ چیزی از تعلق تو به آن وجود ندارد. اگر بچه بودیم، تفکر ما بچهگانه بود، دلمان گره میخورد با دنیا، با آن خوشحال میشویم، از دست دادن آن ما را ناراحت میکند. اینها برای تفکر بچهگانه است. نداشتن تفکر درست نسبت به مُلک، با ملک خدا چطور میبینیم؟ اگر درست نگاه کردی و خودت را امانتدار دیدی، «لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ» (حدید/۲۳) لذا نگاه میکنیم آن اطمینان قلب پیش میآید، بله یکوقت ناراحتی از ظواهر دنیا هست و کسی از آدم از دنیا میرود، حتی فرزند پیامبر(ص) به نام ابراهیم که از دنیا رفت، حضرت اشک ریختند. از حضرت سؤال کردند: چطور اشک میریزید؟ حضرت گفت: قلبم طوری است که ناراحت شوم. من هم انسان هستم ولی چیزی نمیگویم که مخالف خواست خدا و صلاحی است که نزد خدا باشد. من کفران نعمت ندارم. مصیبت بر من میآید اما «انا لله و انا الیه راجعون».
شریعتی: در این زمانه مشکلی که داریم این است که از فکر کردن و از خلوت فرار کنیم.
حاج آقای سعیدی: در هر زمانهای همین است. مواد مخدر و مشروبات الکلی برای کسی که فردا چک دارد، چکش دارد برگشت میخورد، در حسابش پول نیست. امروز به این مواد مخدر یا مشروب متوسل میشود. آیا چک او پاس میشود؟ نه. مسأله او حل نمیشود اما چند لحظه به این فکر نکرد. فکر کردن درد دارد. لذا میخواهد حواسش را پرت کند. لذا خودش را بازی میدهد و هرچه این بازیها پر سر و صداتر و مشغول کننده تر باشد، حواس بیشتر پرت میشود. اما هیچکدام از اینها باعث نمیشود که مرگی نباشد. لذا میفرماید: مزارها را آباد نکنید. وقتی میروید یاد مرگ و حالتهای آن بیافتید. فانی بودن و تفکر در ملک برای شما اتفاق بیافتد. اِ… خانه ما اینقدر قشنگ است. شهر ما اینقدر قشنگ است. از تذکراتی که داریم این است که گاهی از این شهر بیرون بزنید. سراغ قبرها بیایید و نگاه کنید. خدا گذشتگان همه را رحمت کند، یکوقت با پدرمان که به بهشت زهرا میرفتیم، ایشان زیر اندازی در ماشین داشت، در قبر پهن میکرد و میگفت: داخل قبر برو. من دبیرستانی بودم، گاهی آسمان را نگاه میکنی و هیچی نمیبینی. چشمت روی هیچ قسمتی وضوح ندارد. هیچ جایی نیست که بتوانی ببینی. سکوت مطلق و سرمایی که از دیوارههای قبر به تو میخورد! حال و هوایی پیدا میکنی و میگویی: همه جای دیگر، کشورهای دیگر، فیلمهایی که میبینم میگویم: احتمال دارد بروم، ولی اینجا قطعاً میآیم. همه جا احتمالی است و همه جا با شک است. ولی این قبر قطعی است. اگر اینطور نگاه کردی عملکرد تو عوض میشود. این فکر نسبت به ملک است.
گفت: مثل دوربینی است که پشت سرش نه فیلمی هست و نه سیمش به جایی وصل است. دوربین هست و عکس در لنز میافتد ولی جایی ثبت نمیشود. وقتی چشم و گوشی باشد، ابزار فهمی باشد ولی فهم پشت آن نباشد، اتفاق نمیافتد. آنوقت میگویند: آدم حیات نباتی دارد. انشاءالله خدا همه مریضهایی که به این درد گرفتار هستند را شفا بدهد. یعنی چشم باز است، سالم است اما دیدن رخ نمیدهد. دیدن فقط برای چشم نیست. چشم ابزار دیدن است برای نقش بستن در ذهن، آن فکر و تفکر اگر نباشد تو هیچ اتفاقی برایت نمیافتد. نگاه میکنی کسی پشت فرمان هست، چشمش هم باز است ولی خواب رفته است و تصادف کرده است. آن کسی که با چشم دلش دید و آنوقت افق تیزبینی چشم دل خیلی بیشتر از چشم سر است. باشد که روزی بشود که بگوییم: کاش چشم ظاهر را نداشتیم و چشم باطن ما باز بود.
باز ایشان میفرماید: تفکر در مصنوعات الهی، «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ» (غاشیه/۱۷) کیفیت خلق خدا و نظام احسن را نگاه کن، اگر اینطور شد میگویی: تبارک الله، خدایا شکرت، خدا چه برکت و بزرگی در خلقت تو هست. تو احسن الخالقین هستی، تو بهترین خلق کنندهها هستی. خروجی این نگاه کردن، شکر میشود. خروجی این نگاه کردن، تواضع و بزرگی خدا است. خشوع آدم را میگیرد. حضرت امام به سماوات و ارضین اشاره میکند. نگاه کن خدا چطور خلق کرده است. یکوقتی مثال میزنند فلانی تا نوک دماغش را بیشتر نمیبیند. این اندازه دیدی، معرفت تو اینقدر میشود. اما وقتی تفکر پشت آن است، خلقتش را میبینی که اهل معرفت اینطور هستند. اشک از چشمش جاری میشود. خدایا چه خلق کردی؟ «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ» (عبس/۲۴) نگاه به خوراک کند، خروجی این نظام هستی، شکر میشود. لذا میگوید: آنکه در خلقت خدا فکر میکند هرچقدر علم ظاهری و مادی او بیشتر شود، تقوا و خداشناسی و اتصالش به خدا بیشتر میشود. آدم الهی است که حالا پزشک میشود. هرچه میگذرد این آدم بهتر میشود. هرچه میگذرد میبیند این هم هست؟ تبارک الله. هی اضافه میشود. خضوع آدم بیشتر میشود. نگاه توحیدی میشود. وقتی این بود آنوقت میگوید: تمام چیزهایی که در عالم هستند نشانه خداست. به هرجا بنگرم آنجا تو بینم! هرجا نگاه میکند مظهر قدرت الهی میبیند. نشانه و آیات الهی میبیند. نباید حتماً برای آیه معجزهای باشد. «أ فی الله شکٌ» این عبارتی است که در بستر فطرت همه ما وجود دارد.
شریعتی:
به قول سعدی:
تو به سیمای شخص مینگری *** ما در آثار صنع حیرانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند *** ما تماشا کنان بستانیم
حاج آقای سعیدی: عوض شدن نگاه را من میگویم: درست شدن نگاه، اینقدر فاصله گرفتیم اصلاً غلط برای ما عادی شده است. بدون خدا نگاه کردن برای ما عادی شده است. مادی و ظاهری نگاه کردن به دنیا برای ما عادی شده است. یک نفر اشتباه در اتوبانی می رفت. نگاه کرد دید رادیو دارد اعلام میکند یک نفر دارد در اتوبان خلاف جهت میرود. گفت: یک نفر نیست، دو هزار نفر هستند دارند اشتباه میروند. خودش خطا میرفت! ما اینقدر اشتباه آمدیم مسیر اتوبان را طور دیگری فکر کردیم. مرغ باغ ملکوتم نیام از عالم خاک!! برنامه ما یک سفر مختصری هس اینجا و به آن باقی ماندن آنچه نزد خداست تعلق داریم. یادم باشد بنده خدا هستم نه بنده بدم! من به خدا اضافه شدم، خیلی مسأله است.
در تفکر در احوال نفس خودم دقت کنم. چه چیزهایی باعث صلاح من میشود. نگاه کنم بن بستهایی وجود دارد در این فلاح و رستگاری من، همین تفکر انسان را به نبوت انبیاء میرساند که من نیاز دارم از یک عالم غیب چیزی برای من برسد. نیاز به کسب معرفت از جانب معصوم در اثر تفکر در احوال نفس است. من نگاه کنم یک خطای نفسانی مثل غضب، شهوت، برای من پیش میآید، راه حلهایش چیست و از کجا باید بدست بیاورم اصلاح نفسم را، همین که فکر کند نگاه میکند من تا دیروز یک دستور العمل داشتم. جوان بودم یک چیزی فکر میکردم، پا به سن گذاشتم اینطور شدم. میفهمد از یک مصدر معصوم بیاید که چقدر اشتباه کردم درونش نباشد. زاییده تفکر و تخیل، من دستور العملهایم زاییدهی توهم نباشد. فلانی و فلانی، اینهایی که از ادیان ساختگی میسازند توهمات شیرین ارائه میکنند، توهمات ذهن اوست. فردا از کجا معلوم به نتیجه برسد. من میدانم باید یک مصدر الهی بی خطا داشته باشد. همین آدمی که در هفتاد سالگی این توصیهها را میکند، در چهل سالگی یک حرفهای دیگر میزد. اگر گفتم: قال الصادق(ع)، قال الباقر(ع)، وقتی از مصدر معصوم صادر شد آنوقت خطا ندارد و وابسته به سن و حال من نیست. همین تفکر در نفس و تغییر حالاتش باعث میشود تو نیازت را نسبت به نبی و امام حفظ کنی و عملکرد نسبت به حرف نبی و امام، چون میدانی معصوم است برایت یقینی است. قدم که برمیداری ثبوت قدم داری. لذا ایشان میفرماید: همین مسأله نبوت هم با تفکر است. لذا پیامبران الهی و اهلبیت تفکر را تقویت میکنند و بستر پذیرش خودشان را با تفکر قرار میدهند. این تفکر بستر و پایه میشود. هزار ساعت در مسیر هستی با چشم بسته و یک ساعت در مسیر هستی با چشم باز، در مسیری که وقتی چشمت را بستی نقشه دیگری جلوی راهت میگذارند.
این حیوانی که دور آسیاب میچرخد میگوید: چقدر راه رفتم. چشمهایش را بستند، چقدر راه رفتم. خسته میشود ولی جای اولش است. راهی برایش وجود ندارد و دور خودش میچرخد. «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» (انسان/۳) راه دست خداست اگر از غیر خدا راه خواستی، رفتی و حرکت کردی، به جایی نمیرسی چون سبیل دست اوست. راه دست اوست. پناه به خدا از شیطان رجیم و نفسی که راه رفتن و زندگی را برای ما موضوع قرار میدهند. به آن حیوان میگویند: ببین چقدر راه رفتی! نمیگوید: کیفیت راه چطور است. شهدای جنگ را نگاه کنید، سید بن طاووس در لهوف میگوید: قاسم بن الحسن هنوز محاسنش در نیامده است. این شهدا را آدم نگاه میکند میبینی پیر راه هستند. هفتاد سال، صد سالت هم بشود، نگاه میکنی اینقدر فاصله داری با این جوان! میگوید: جبهه آمدم گناهانم پاک شود. جوان اصلاً تو نمیدانی گناه چیست. من هم تا سن چهل سالگی که رد کردم، شیطان هم بوسه زده که این برای خودم است، ضبطش کردیم. نگاه میکنی یک جوانهایی هستند آدم را تحیر میگیرد. «یا لیتنی کنا معکم» برای اینهاست که اینها را نگاه میکند، عبادتی که در جوانی شیوه پیغمبری است. گاهی که خاطرات اینها را نگاه میکنیم، میبیند جوان است ولی مثل کوه میماند. این آدم، آدم شده است و مزه تقوا را چشیده است. اگر من چیزی در او نمیبینم کوری چشم من است وگرنه او دارد جای خود «عند ربهم یرزقون» که برای شهدا میکرد، رزقی که خدا دارد مستقیم به آنها میدهد. اصلاً من اجازه ندارم نگاه کنم، اجازه نداری روی آن حساب کنی که اینها «قتلوا» هستند. کشته شدن برای ماست و برای آنها نیست. اینها برای آن تفکر و عشق بازی با خداست. لذا حضرت امام میفرماید: خروجی تفکر عاشق خدا شدن است. شیدا و واله نسبت به خداوند میشوی.
شریعتی: زیاد شنیدیم که «کَانَ أَکْثَرَ عِبَادَهِ أَبِی ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ التَّفَکُّرُ وَ الاعْتِبَارُ» (خصال صدوق، ج ۱، ص ۴۲) اینکه بیشترین عبادت بندگان خوب خدا تفکر بوده بخاطر اینکه مسیر صد ساله را یکوقتها یک شبه طی میکنند.
حاج آقای سعیدی: لذا هرچه میبینید اهل تفکر بیشتر هستند، اهل پرسش از اهلبیت(ع) بیشتر هستند. وقتی نزد حضرات اهلبیت(ع) میآیند، مثل زراره، مثل دیگرانی که نزد اهلبیت (ع) میآیند، چه سؤالات معرفتی میپرسند. کسی که نزد امیرالمؤمنین میآید و دلش میسوزد، حضرت میگوید: سؤال کنید قبل از آنکه فقدان من پیش بیاید و از پیش من بروید. طرف سؤال میکند شاید خارج از ادب باشد. این سؤالی که تو میپرسد برای عدم تفکر و جهل است. در رستورانی که انواع غذاها هست بروی و بگویی: آب دارید؟ گرسنه هم هستی ولی درکی از گرسنگی شاید وجود نداشته باشد. لذا آنهایی که اهل تفکر هستند، روایاتی که از اهلبیت نقل میکنند، چه معارف نابی را سؤال میکنند و حضرات اهلبیت(ع) هم دریا هستند و کم نمیگذارند. وقتی همّام نزد حضرت علی(ع) میآیند، میگویند: برای من متقین را وصف کن. مثل اینکه دارند میبینند. بعد حضرت شروع میکند. بله در اهلش هم آنطور اثر میگذارد که جان به جان آفرین تسلیم میکند. این نتیجه تفکر و خواست درونی است که وقتی برانگیخته شد آنوقت میفهمی تشنگی را باید در خانه اهلبیت(ع) بروی. هرچه تفکر کردی تشنگی بیشتر میشود و میفهمی امام کیست. پیغمبر کیست. وقتی نزد او رفتی سراپا گوش میشوی و سراپا دریافت و خواست میشوی. همه چیز در آن لحظه برای تو تشنگی میشود. لذا علما و بزرگان ما عمرشان را روی روایات اهلبیت (ع) میگذارند. پیدا کردند چیست، لذا اینجا نگاه میکند میگوید: کلام اهلبیت(ع) کلام خداست. چون نقل از خداست، اهلبیت(ع) معدن علم هستند. سبب متصل ارض و سماء هستند.
ایشان میفرماید: از برای نفس ما صحت است، مرض هست. صلاح است، فساد است، سعادت و شقاوت است. اگر اینها را فهمیدی یا رفتی پیش کسی که صلاح و رستگاری تو را میفهمد. آنوقت دنبال پزشک میروی. تا وقتی آزمایش ندهم نمیدانم فلان بیماری را دارم. یکوقت این تفکر که احتمال بیماری هست. یک نفر به تو گوشزد میکند. اهلبیت(ع) و پیامبر اکرم(ص) از آن جرقههای فطری و تفکر ما را روشن میکند. حواست باشد نزد من بیا سؤال کن، نزد دیگری نروی. تشنگی تو اینجا پاسخ داده میشود. یکوقتهایی جهل مرکب داریم. شیطان حواسش جمع است. جهل تو را شیرین جلوه میدهد. غفلت یعنی نمیدانی که نمیدانی، اصلاً نفهم و تفکر نداشته باش، اگر فکر کردی، فکر پویاست از این مرحله به مرحله بعد، پاسخش چیست؟ این درد را فهمیدم پاسخش چیست و باید نزد چه کسی بروم؟ نمیگویی: ولش کن به خوراکم بچسبم. تعریفت از آدم فقط خور و خواب و خشم و شهوت نیست. انسان میشوی و انسان دیگر آرامشش در پیش آن آرام دهنده و آرامش دهنده الهی است. فقط یاد خداست منحصراً که آرامش برایش ایجاد میکند. وقتی دست آدم میلرزد، بیماری لرزش دست که پیش میآید، بدن است که پشت سرش عصب میلرزد. این لرزش وجود دارد. برای آرامش فلان قرص را میخورند آرام میشود. اگر ندانی کدام قرص درست است، این لرزش ادامه پیدا میکند. خدا قرص را تجویز کرده است وگرنه هرچه را دنبال کنی آخر سر میخواهی دستت را قطع کنی. میگوید: میخواهم نگاه نکنم دستم میلرزد.
مطلب بعدی شب بیداری است، آنهایی که مقام محمود و لذت از نماز شب را چشیدند. آنهایی که اشک ریختن برای خدا در نیمه شب را چشیدند و حلاوت آن طوری شده که خوابشان سنگین نمیشود. حرف زدن با خدا در نیمه شب، تنها شدن با معشوق واقعی است و حرف زدن و گریستن و بیدار ماندن.
شریعتی: فکر میکنم امام راحل ما با قلم بسیار شیوا، این مفاهیم را چشیدند و دارند به ما منتقل میکنند و همین است که به دل ما مینشیند. حضرت امام قبل از چهل سالگی و در جوانی کتاب چهل حدیث را نوشتند. دوستانی که مشتاق مطالعه این کتاب اخلاقی هستند، میتوانند به ۲۰۰۰۰۳۰۳ پیامک بدهند و کتاب را تهیه کنند.
این هفته قرار گذاشتیم از شخصیت شهید بزرگوار آیت الله مدرس بشنویم، نکات حاج آقای سعیدی در مورد ایشان را بشنویم.
حاج آقای سعیدی: خدا حضرت آقای حسینی قمی را حفظ کند که در مورد ایشان مفصل صحبت کردند. این بزرگان ما فوق العاده بودند. آقای مدرس همانطور که در زمینه علمی و تقوایی فوقالعاده بودند، در بحثهای اجتماعی هم همینطور بودند. کتاب «او یک مدرس بود» این قطعه از کلام مدرس را بدون هیچ توضیحی بخوانید. اینها را مدرس در نطق یکشنبه ۲۱ صفر ۱۳۴۱ هجری قمری در دوره چهارم مجلس ایراد نموده است. فکر میکردم چرا ممالک اسلامی رو به ضعف رفته و ممالک غیر اسلامی رو به ترقی. چندین روز فکر میکردم و بالاخره چنین فهمیدم که ممالک اسلامی سیاست و دیانت را از هم جدا کردهاند ولی ممالک دیگر سیاستشان عین دیانتشان یا جزء آن است. ممکن هم هست اشتباه کرده باشند، لهذا در ممالک اسلامی اشخاصی که متدین هستند، از اشخاصی که داخل سیاست هستند دوری میکنند. آنها که دوری میکردند ناچار همه نوع اشخاص رشته امور سیاست را در دست گرفته و لهذا رو به عقب میروند، اگر عنصر تعهد در بحث سیاست ما نباشد، عنصر دین در بحث سیاست ما نباشد، به جای غلطی میرود. ممکن است کسی که ترقی از حیث مادی میکند این تعهد را دین بنامد. یک مقداری از دین فطری است. یعنی همان چیزی که ما میگوییم فطری تعهد نسبت عملکردم، اختلاس نداشتن، دزدی نداشتن و همه اینها جزء حرامهای دینی ما هست، بیانش توسط احکام دین است. این به همان دین فطری که دارد عمل میکند. یعنی دیانتش را در سیاستش دخیل میکند لذا موفق میشود و اگر ما عمل نکردیم، این میشود که طرف در مصاحبهاش میگوید: آقا به علما بگویید در این مسأله کار نداشته باشند. دیانت کاری با این مسائل نداشته باشد. همین تفکیک است که ما در خیلی از مسائل درد میکشیم.
شریعتی: در مورد رد مظالم هم که در ماه ربیع مفصل صحبت کردیم، یادآوری می کنم که تا روز شنبه پایان ماه ربیع الاول این اجازه اعتبار دارد، اگر تا به حال برای پرداخت رد مظالم اقدام نکردید، زودتر اقدام کنید.
حاج آقای سعیدی: مسأله تهجّد و نماز شب از ویژههای عبادت است. انشاءالله خودمان را مقید کنیم و برای برخورد با این موضوع بسیار مهم آماده کنیم. شب زندهداری، اینکه دلم، چشمم، جوارح من با خدا گره بخورد یک زمانهای ویژه نیاز دارد. یکوقت حاضر هستم خیلی خرج کنم و یک موقعیتی پیش بیاید و من و رفیقم تنها شویم، در خیابان نمیشود این حرف را زد. میگوید: اینجا جایش نیست و تلفنی نمیتوانم بگویم. آن موقع حرف زدن با خدا حضوری است. از عزیزان خواهش دارم که در این هفته یک مقدار امتحان کنند که هفته آینده با روایاتی که میگوییم، حسن نیمه شب را که امتحان کردند، روی دلشان بنشیند.
شریعتی:
بیرون شو ای همایون از پشت پرده غیب *** تا درسگاه مستی شوریدهتر بخوانم
حاج آقای سعیدی: امام زمان(عج) که هم حسن شروع هست و هم حسن ختام هست و هم حسن دوام هست، بقیه الله الاعظم هست، حجت خداست، انشاءالله دلهای ما متوجه باشد، خیر لکم و بهترین برای ماست. هروقت در ذهن شما چیز خوبی آمد که این خوب است، مادی و معنوی، بدانید بهتر از آن وجود نازنین حضرت حجت است و هیچ چیزی بهتر از او نیست. بهترین خلق خداست. از خدا میخواهیم که دلهای ما را، اعمال و رفتار ما را طوری قرار بدهد که مورد رضایت خدا و حضرت حجت باشد. نگاهش به ما اینطور باشد که اینها زینت من هستند. دستورات مرا عمل کردند و کیف کند و باعث سرشکستگی نشویم. خدایا ما را عاشق و عارف نسبت به اهلبیت(ع) خاصه حضرت حجت قرار بده و از ادامه غیبت حضرت حجت صرف نظر کن. از بدون مهدی فاطمه بودن خسته شدیم. خدا ظهور آقا امام زمان را نزدیک کن.
شریعتی: «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء» انشاءالله همه به مقام اضطرار برسیم و چشم دل ما به جمال حضرت مهدی روشن شود. انشاءالله بهترینها برای شما رقم بخورد. السلام علیک یا ساقی، من علیک السلام میخواهم. سلام بر پیامبر رحمت و انشاءالله زیارت مدینه نصیبمان شود.
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمد سعیدیآریا
موضوع: آرامش در زندگی بر مبنای کتاب چهل حدیث امام خمینی رحمهالله علیه
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش: ۱۴-۰۹-۱۳۹۷
.






