Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
به صورت یکپارچه (خ ح م28)

خروج امام حسین علیه‌السلام از مدینه

Exit_Imamhssein

خروج امام حسین علیه‌السلام از مدینه

بسم الله الرحمن الرحیم

۱. جریان تاریخی بیعت گرفتن از امام حسین علیه‌السلام

تاریخ، حوادث تلخ و شیرین بی‌شماری را به یاد دارد که از درون آن، قهرمانان فراوانی سر برآورده‌اند، ولی هیچ حادثه‌ای به اندازه ی حادثه عاشورا جاودانه و تاریخ‌ساز نبوده است؛ هرچند این حادثه در مکانی معیّن و زمانی محدود اتفاق افتاد، شعاع آن همه‌ی عالم را فرا گرفت. این ویژگی خاص می‌طلبد که درباره واقعه‌ای با این عظمت بیشتر صحبت کنیم. اکنون در ایام سرآغاز قیام امام حسین علیه‌السلام یعنی بیست‌و‌هشتم ماه رجب هستیم که مصادف با خارج شدن امام از مدینه است. اجازه دهید که این جریان را خدمت شما عرض کنم.

پس از درگذشت معاویه، یزید طی نامه‌ای به ولید بن عتبه، حاکم مدینه، دستور داد که حسین‌بن‌علی علیه‌السلام و عبداللّه‌بن‌زبیر را احضار کند و از آن‌ها برای خلافتش بیعت بگیرد و اگر از بیعت سرپیچی کردند، سرِ آن‌ها را از بدن جدا کرده، برای او به دمشق بفرستد؛ از مردم مدینه نیز بیعت بگیرد و اگر کسی نپذیرفت، حکمی را که بیان شد، درباره ی آن‌ها نیز اجرا کند.

ولید بعد از آگاهی از محتوای نامه، شبانه مروان بن حکم (حاکم پیشین مدینه) را احضار کرد و از او درباره نامه یزید نظرخواهی کرد. مروان گفت: «هم‌اکنون آن‌ها را احضار کن و از آن‌ها برای یزید بیعت بگیر. اگر پذیرفتند، دست از آن‌ها بردار و اگر خودداری کردند، سر از بدن آن‌ها جدا کن، قبل از آنکه از مرگ معاویه آگاه شوند و علیه یزید قیام نمایند.» ولید نیز آن‌ها را نزد خود فراخواند. در حالی که امام حسین علیه‌السلام و ابن زبیر در مسجد نشسته بودند، پیک ولید پیام را ابلاغ کرد.

امام حسین علیه‌السلام فرمود: «گمان می‌کنم معاویه رهسپار دیار آخرت شده است و یزید ما را برای بیعت فراخوانده است؛ زیرا در خواب دیدم که منبر معاویه واژگون شده و خانه ی او در آتش می‌سوزد. حضرت با جمعی از جوانان هاشمی که تعداد آن‌ها به سی نفر می‌رسید و مسلح بودند، به‌ سمت دارالاماره مدینه حرکت کردند و به آن‌ها فرمودند که ولید مرا خواسته و احتمال می‌رود بخواهد مرا مجبور به کاری کند که من نتوانم آن را بپذیرم؛ من داخل می‌شوم و هنگامی که شما را فراخواندم یا صدای فریاد مرا شنیدید، وارد دارالاماره شوید.»

حضرت وارد شدند؛ در حالی که مروان‌بن‌حکم نیز نزد او بود. ولید نامۀ یزید را برای امام حسین علیه‌السلام قرائت کرد. حضرت فرمودند: «ما کنْتُ اُبایعُ لِیزِیدَ؛ من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.» مروان گفت: با امیرالمؤمنین بیعت کن! امام حسین علیه‌السلام فرمودند: «وای بر تو که سخن به گزاف گفتی! چه کسی یزید را بر مؤمنین امیر کرده است؟» سپس امام برای اینکه از مجلس خارج شوند و فرصت داشته باشند، فرمودند: «بیعت پنهانی من شما را قانع و راضی نمی‌کند، پس تا بامداد صبر کن و در این مورد اندیشه کن.» ولید پذیرفت و امام حسین علیه‌السلام از آن مکان خارج شدند و سفرشان از مدینه را در شام بیست‌وهشتم ماه رجب آغاز کردند.

۲. دلائل بیعت نکردن امام حسین علیه‌السلام با یزید

اما یک سؤال مهم و اساسی که ممکن است ذهن بسیاری از شما را درگیر کرده باشد و شبهات زیادی که در این زمینه درست می‌کنند و ذهن جوانان ما را نسبت به اهل‌بیتعلیهم‌السلام شبهه‌دار می‌کنند، این است که چرا امام حسنعلیه‌السلام صلح کردند و امام حسینعلیه‌السلام قیام نمودند؟ این افراد گمان می‌کنند که قیام امام حسینعلیه‌السلام بلافاصله بعد از شهادت امام حسنعلیه‌السلام آغاز شده است. اجازه بدهید تا یک‌بار برای همیشه به این سؤالات و شبهات پاسخ بدهم تا اگر از هر یک از شما چنین سوالی پرسیده شد یا در ذهنتان چنین شبهه‌ای وجود دارد، پاسخ مناسب و صحیحی برای آن داشته باشید.

امام حسینعلیه‌السلام از زمان شهادت امام مجتبیعلیه‌السلام (سال ۵۰ هجری) تا سال ۶۰ هجری پایبند به صلح و بیعت برادر خود با معاویه بودند (حدود ۱۰ سال)؛ اگر بخواهیم درست بگوییم امام حسینعلیه‌السلام و امام حسنعلیه‌السلام تفاوت نداشتند، بلکه تفاوت در یزید و معاویه بود. ممکن است بگویید معاویه و یزید هر دو پست و رذل بودند؛ چه تفاوتی؟!

در ادامه به چند مورد از تفاوت‌های معاویه و یزید اشاره می‌کنم:

۲.۱. مکر معاویه

با نگاه به تاریخ درمی‌یابیم که معاویه از مکر و شیطنت ویژه‌ای برخوردار بود. حتی برخی از این کوته‌اندیشان گمان می‌کردند که او از امام علیعلیه‌السلام سیاست‌مدارتر است؛ در‌حالی‌که امام علیعلیه‌السلام فرمودند «وَاللَّهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدْهَی مِنّیِ وَلَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ؛ به‌ خدا سوگند معاویه زیرک‌تر از من نیست؛ ولی او مکر و حیله می‌کند و اگر ناپسند نبود، من زیرک‌ترین مردم بودم.»[۱] به‌عنوان مثال، یک نمونه از مکر معاویه را به شما عرض می‌کنم. پیامبر اسلام‌صلی‌الله‌علیه‌وآله به عمار فرموده بودند که تو را گروه ستمگر خواهد کشت. همه، این فرمایش نبوی را شنیده بودند و در ذهن داشتند. وقتی او در جنگ صفین به شهادت رسید، عده‌ای در سپاه معاویه متزلزل شدند. معاویه در جواب به لشکریان گفت که ما او را نکشتیم؛ بلکه علی او را به این میدان آورده و موجب کشته شدن وی شده است؛ پس قاتل عمار علی است. ولی یزید همانند پدرش معاویه نبود. بر اساس همین اصل، امام
حسینعلیه‌السلام به‌دلیل قدرت تبلیغاتیِ معاویه، زمان را برای قیام خود مناسب ندانست و از طرفی به عهد برادر خود پایدار بود؛ چون همین قیام می‌توانست تبلیغ سوء باشد که امامعلیه‌السلام بیعت‌شکن است.

۲.۲. فسق علنی یزید

معاویه لعنه الله علیه فاسق بود؛ اما ظاهر را حفظ می‌کرد و خود را در بین مردم عابد و عارف نشان می‌داد؛ اما یزیدِ ملعون فسق علنی مرتکب می‌شد، بی‌پروا در ملأ‌عام شراب می‌نوشید، سگ‌بازی می‌کرد، می‌گساری و آوازه‌خوانی برگزار می‌کرد. در تاریخ نیز آمده است که علت مرگ یزید ملعون، افراط در شراب‌خواری بوده است. ریشه‌اش مجاورت با روم بود، چون در شام زندگی می‌کرد و با مسیحی‌ها رفت‌و‌آمد زیادی داشت. سبک زندگی‌ یهودی داشت؛ حتی تعدادی از مشاورانش هم نیز یهودی بودند. یکی از این مشاوران سِر جُون رومی معروف است؛ یزید بعد از مشورت با جون، عبیدالله بن زیاد را برای کوفه منصوب کرد. سبک زندگی‌اش اسلامی نبود؛ کاملاً رومی بود. در دوران یزید لهو و لعب و بی‌بند‌و‌باری منحصر به یک شهر نبود؛ بلکه مکه و مدینه نیز که مرکز اسلامی بودند (آیات الهی در مکه نازل شده بود، وجود مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه تبلیغ دین کرده و آن منطقه محل نزول ملائکه بود) مرکز قمار و شراب شده بودند. ابوالفرج اصفهانی در کتاب الاغانی می‌نویسد: «مکه و مدینه یکی از  مراکز تولید و صدور مغنیه[۲] به عالم  بود.»

حتی ، معاویه برای اینکه به یزید اعتبار بدهد، او را به‌عنوان فرمانده ی لشکر برای جنگ به روم فرستاد؛ اما او چند منزل عقب‌تر از سربازان مشغول عیش‌ونوش بود. وقتی به او خبر دادند که لشکر به بیماری دچار شده و آذوقه ندارند، او که با کنیزک خود مشغول شراب و… بود، شعری سرود: «ما أُبالی إِذا لاقَت جُموعُهُمُ، …….، بَدیر مُرّانَ عِندی أُمُّ کُلثومِ»[۳] به این مضمون که جای من در دیر مران (مکانی متعلق به یهود)، عیش‌ونوش و در کنار معشوق خوب است؛ آن مسائل به من هیچ ارتباطی ندارد و وضعیت سربازان مهم نیست.

بله بزرگواران! بزرگ‌ترین تفاوت این ملعون با پدرش در انجام دادن فسق علنی بود؛ به همین دلیل امام حسینعلیه‌السلام فرمودند که مثل من با مثل یزید هرگز بیعت نخواهد کرد.[۴]

۲.۳. مشکلات جامعه اسلامی

نکاتی هم در رابطه با مردم و اشکالاتی بود که در جامعه مسلمین وجود داشت که این مورد را امام حسینعلیه‌السلام در پاسخ به علت خروج‌شان به‌صورت صریح بیان می‌کنند که برای اصلاح امت جدم این کار را انجام می‌دهم. این پاسخ به این معناست که حتماً مشکل مهمی وجود داشته است که نیاز به اصلاح داشت و شناخت آن برای بسیاری ضروری بوده است. در صورتی ‌که ما به همان مشکلات دچار شویم، جامعه به همان سمت می‌رود که فقط با خون امام بیدار می‌شود؛ به همین دلیل در آیات قرآن و روایات به مطالعه تاریخ گذشتگان و تفکر در سرگذشت آنان سفارش مؤکد شده است.

امام علىعلیه‌السلام در نامه تاریخی‌اش به امام حسنعلیه‌السلام، ضمن سفارش به مسائلی درباره اهمیت تاریخ چنین می‌فرماید: «فرزندم! هرچند عمر پیشینیان را یک‌جا نداشته‏ام، ولى در اعمال آن‌ها نظر افکندم، در اخبارشان اندیشه نمودم و در آثارشان به سیر و سیاحت پرداختم، آن‌چنان که گویى همچون یکى از آن‌ها شدم؛ بلکه گویى به‌خاطر آنچه از تجربیات تاریخ آنان دریافته‏ام، با اولین و آخرین آن‌ها زندگی کرده‏ام.»[۵] «من لم یعتبر بغیره لم یستظهر لنفسه؛ کسى که از تاریخ دیگران پند نگیرد و تجربه نیاموزد، در برنامه زندگى خود پشتیبانى نگرفته است.»

امام علىعلیه‌السلام به فرزندش حضرت مجتبىعلیه‌السلام فرمودند که براى امور واقع‌نشده به آنچه واقع شده است، استدلال کن و با مطالعه حوادث تحقّق‌یافته، حوادث یافت‌نشده را پیش‏بینى کن؛ زیرا امور جهان همانند یکدیگرند. از آن اشخاص نباش که موعظه سودش ندهد، مگر توأم با آزار و رنج باشد؛ زیرا انسان عاقل باید از راه آموزش و فکر، پند بپذیرد. این حیوانات هستند که جز با کتک، فرمان نمى‏برند.

۲.۳.۱. ترک امر به معروف و نهی از منکر

یکی از اصولی که در جامعه آن زمان بسیار کمرنگ و به فراموشی سپرده شده بود، امر به معروف و نهی از منکر بود؛ این فریضه واجب الهی که ترک آن در عصر حاضر نیز، مشکل اساسی جامعه و فرهنگ است. امام حسین علیه‌السلام برای انجام این وظیفه و به این دلیل که اهمیت این اصل را به مردم بیاموزد، با اهل‌بیت خود به میدان می‌آید. در قرآن کریم نیز به‌شدت از علمایی که در پاسخ به فتنه و فساد ساکت بنشینند، انتقاد شده است: «لَوْ لایَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ»[۶] در نهج‌البلاغه نیز این علما نکوهش شده‌اند: «فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُکُوبِ الْمَعَاصِى وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْکِ التَّنَاهِى»[۷] یعنى خدا هم باسوادها و هم بى‌سوادها را لعنت  می‌کند ؛ بى‌سوادها را از این جهت که گناه مى‏کنند و علما را از این جهت که ساکت هستند، لعنت می‌کند. اگر کسى فساد دید و ساکت نشست، لعنت امیرالمؤمنینعلیه‌السلام بر اوست.

فریضه امر به معروف و نهی از منکر بسیار مهم است، تا آنجا که امام باقرعلیه‌السلام چنین مى‏فرماید: «بِها تُقامُ الْفَرائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَکاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظالِمُ وَ تُعْمَرُ الْارْضُ وَ یُنْتَصَفُ مِنَ الأَعْداءِ وَ یَسْتَقیمُ الْامْرُ؛ به وسیله این اصل سایر دستورها زنده مى‏شود، راه‌ها امن مى‏گردد، کسب‌ها حلال مى‏شود، مظالم به صاحبان اصلى برگردانده مى‏شود، زمین آباد مى‏گردد، از دشمنان انتقام گرفته مى‏شود، و کارها رو‌به‌راه مى‏شود.»[۸] و همچنین امام حسینعلیه‌السلام می‌فرماید: «لایَنبَغی لِنفسٍ مُؤمِنَهٍ تَری مَن یَعصِی اللهَ فَلا تُنکِرَ؛ شایسته شأن مؤمن نیست که ببیند کسی خدا را معصیت می‌کند، ولی به او اعتراض نکند.» [۹]

همان طور که امام می‌فرمایند تمام مشکلات یک جامعه (فرهنگی، مذهبی و حتی مادی) با عمل به این فریضه حل می‌شود. گناهانی که یزید ملعون به صورت علنی انجام می‌داد، در جامعه  کنونی عادی شده است؛ گناهانی مانند سگ‌بازی در پارک، معابر، خیابان و حتی خانه، و شراب‌خواری در بسیاری از مجالس. این گناهان به حدی عادی شده است که برخی گمان می‌کنند تهیه شراب برای مراسم عروسی یکی از واجبات است؛ شرابی که پیامبر رحمت حضرت محمدصلی‌الله‌علیه‌وآله در‌این‌باره می‌فرمایند: «با شراب‌خوار هم‌نشینی نکنید، از بیماران آنان عیادت نکنید، جنازه‌هایشان را تشییع نکنید و بر اموات آن‌ها نماز نخوانید؛ زیرا آن‌ها سگ‌های جهنمیان هستند، چنانچه خداوند در قرآن فرمود: «ای سگ‌ها به دوزخ روید و با من سخن مگویید.»»[۱۰]

هنگامی که از امام باقرعلیه‌السلام در مورد بزرگ‌ترین گناه کبیره سوال شد، حضرت فرمود: «شراب‌خواری؛ زیرا شراب مادر تمام گناهان است و کسی که شراب بخورد، باک ندارد که با مادر و خواهر و دختر خود زنا کند و نماز واجب خود را ترک می‌کند و در هر معصیتی بی‌باک است، زیرا مست و لایعقل گشته است.»[۱۱] در روایتی دیگر مردی از امام صادقعلیه‌السلام پرسید: آیا نوشیدن شراب بدتر است یا نماز نخواندن؟ امامعلیه‌السلام فرمود: «شرابخواری از بی‌نمازی بدتر است؛ می‌دانی چرا؟ آن مرد گفت: خیر. فرمود: او حالتی پیدا می‌کند که نه خدای بزرگ و عزیز را می‌شناسد، نه آفریننده خود را می‌شناسد.»[۱۲]

از این همه پیامد منفی، تنها باید به خدا پناه برد. بله! تمام افراد جامعه باید در این مسئله ورود کنند؛ هم حکومت و دولت و دستگاهای نظارتی و هم مردم و اقشار جامعه.

امر به معروف و نهی از منکر مراتب و مراحلی دارد. در اخبار و احادیث برای امر به معروف و نهى از منکر سه درجه و سه مقام بیان شده است: مرتبه قلب، زبان و دست. فقها این سه مرتبه را تشریح کرده و گفته‏اند در درجه اول مسلمان باید در قلب خود نسبت به خلافکاری‌ها و ترک واجبات الهى و ارتکاب منهیّات دینى احساس تنفر نماید. کمترین اثری که این تنفر قلبى مى‏تواند داشته باشد یک عمل منفى است؛ یعنى قطع ارتباط و ترک معاشرت، و همچنین است اظهار تأسف و تَکَدُّر با قیافه. در مرتبه زبان، ابتدا باید از طریق پند و نصیحت و با نرمى وارد شد و در صورتی که مؤثر واقع نشد، سخنان درشت و با خشونت به کار برده شود. در مرتبه ید و عمل نیز مراتبى ذکر کرده‏اند.

در مرتبه ید و عمل غالباً متوجه این قضیه شده‏اند که گاهى احتیاج  می‌شود  به اینکه اعمال زور بشود و گاهی  مى‏شود صدمه‏اى بر طرف وارد شود و جراحتى بردارد، و یا ممکن است منجر به قتل شود.   اما این وظیفه عامه مردم نیست و حق ندارند دست به این‌گونه اعمال بزنند؛ بلکه وظیفه حاکم شرعى و یا کسى است که از طرف حاکم شرع اجازه و دستور این کار را داشته باشد. این مرحله لازم است، اما جزو وظائف عموم مؤمنین نیست؛ بلکه باید نهاد خاصی عهده‌دار این امر شود. اگر به عامه مردم این اجازه داده شود مستلزم هرج‌و‌مرج در اجتماع مى‌گردد.

وظیفه ی عموم مؤمنین منحصر به مرحله ی اول و دوم است. به عنوان نمونه، در رابطه با راننده‌ای که در مسیر یک‌طرفه برخلاف همه رانندگى مى‏کند، دو نوع برخورد ممکن است. برخورد اول این است که تمام رانندگان با بوق و چراغ مخالفتِ خود را با عمل راننده اعلام کنند؛ اما این به‌تنهایی کافی نیست و برخورد دومی نیز نیاز دارد. برخورد دوم آنکه پلیس، راننده را جریمه کند و یا در صورت لزوم اتومبیل راننده ی متخلف را توقیف کند.

خداوند متعال در قرآن کریم مى‏فرماید: «وَلتَکُن مِنکُم أُمَّهٌ یَدعونَ إِلَى الخَیرِ وَ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ؛ از میان شما مسلمین گروهى ویژه باید مسئول امر به معروف و نهى از منکر شوند.»[۱۳] اما غالباً وقتى که اسم امر به معروف و نهى از منکر برده مى‏شود، گفته مى‏شود: «اى آقا! مگر مى‏گذارند؟! مگر مى‏شود امر به معروف و نهى از منکر کرد؟! موانع زیادى هست.» ولی یگانه امری که هیچ قدرتی در هیچ برهه زمانى نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد، امر به معروف و نهى از منکر است. اگر مقصود از امر به معروف و نهى از منکر، تنها گفتن و جنجال به پا کردن و اعمال زور و فشار باشد، ممکن است موانعى پیش بیاید.

امر به معروف و نهى از منکر بر نیکوکارى استوار است. مگر ممکن است کسى بخواهد از خودگذشتگى کند و خود را در خدمت خلق خدا قرار دهد، بخواهد خودش خوب باشد و به مردم خوبى کند و آن‌گاه قدرتى بتواند جلوی خوبى خود او یا خوبى کردن او را بگیرد؟! مگر مى‏شود به مردم گفت خوب نباشید و به مردم خوبى نکنید؟!

به هر حال این است اصل مقدس امر به معروف و نهى از منکر، و آن بود و هست طرز مواجهه ما با این اصل مقدس که کار به اینجا کشیده که نه‌تنها در جامعه ما متروک شده، در افکار ما نیز تغییر شکل داده است.

برای گسترش این واجب الهی در جامعه می‌توان دو راهکار پیشنهاد کرد:

ابتدا باید برای هر معضل و مشکلی یک راهکار عملی داشت، در معروف و منکر باید تدابیر عملى اندیشید و باید دید چه چیزی مردم را نسبت به فلان‌ عملِ نیک تشویق مى‏کند و مردم را از فلان عملِ ناپسند باز مى‏دارد.

چندى پیش، در یکى از روزنامه‏ها مقاله‏اى تحت‌عنوان «خروارها پند و نصیحت» خواندم. در آن مقاله نوشته بود که در کشور ما خروارها پند و نصیحت به صورت‌هاى مختلف ولى بى‏اثر است و این مَثَل را ذکر کرده بود: «یک جو درمان، بهتر از صد خروار نسخه است.» در ادامه نوشته بود: «چندین سال پیش در یکى از شهرهاى کوچک واقع در ایالات فیلادلفیا (امریکا) زن‌ها مبتلا به قماربازى شده بودند. در ابتدا، کشیش‌ها، روزنامه‏نویس‌ها، خطبا و فصحا تا حدی که در توانشان بود راجع به بدى قمار، خصوصاً براى زن‌ها گفتند و نوشتند؛ ولى مانند گردو روى گنبد سُر خورد و پایین افتاد و به نتیجه نرسید. سرانجام، شهردار محل به فکر افتاد که چند باشگاه و نمایشگاه هنرى زنانه دایر کند و سرگرمی‌هاى مناسب در آنجا فراهم نماید؛ از قبیل نمایش بچه‏هاى چاق و تندرست‏ و جایزه دادن به مادران کاردان، نمایش کارهاى دستى و… . هر کدام از این نمایشگاه‌ها برنامه و ترتیبات خاصى داشت و ذوق مردم را بر‌می‌انگیخت. چند سال بعد، زن‌هاى آن شهر به‌کلى قمار را فراموش کردند. چاره و تدبیر عملى در این داستان به‌وضوح قابل مشاهده است که به‌معناى دخالت دادن منطق و تدبیر در مبارزه با منکرات است. اگر آن‌ها مى‏خواستند به موعظه‏ها و خطابه‏هاى کشیشان و مقاله‏ها و روزنامه‏ها قناعت کنند، مى‏بایست براى همیشه بنشینند و مثل ما بگویند:

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من                    آنچه البته به جایى نرسد، فریاد است‏

متأسفانه، مشکلات را فقط می‌خواهیم با موعظه، ملامت و یا طعنه علاج کنیم؛ در حالی که برخی از مشکلات با ارائه راهکار، فرهنگ‌سازی صحیح و یا قرار دادن جایگزین، حل می‌شوند. اگر توفیق پیدا کنیم که عملاً به فکر چاره‏ باشیم و منطق را در امر به معروف و نهى از منکر دخالت دهیم، مشکلات و مسائل به خوبى و آسانى حل مى‏شود.

راهکار دوم این است که باید محبت را چاشنی امر به معروف و نهی از منکر کنیم و با روی خوش و گشاده به استقبال آن برویم تا  به نتیجه برسیم.

برف را ببین! اگر تند و شلاقی ببارد، نمی‌نشیند؛ برف وقتی می‌نشیند که آرام و نرم ببارد. سخنان هم همانند برف هستند؛ اگر نرم و ملایم باشند بر دل می‌نشینند و دلنشین خواهند شد؛ خداوند هم به حضرت موسیعلیه‌السلام و هارونعلیه‌السلام فرمود: «حال که پیش فرعون می‌روید با او نرم سخن بگویید»[۱۴] یعنی اگر تند و خشن بگویید، او  نمی پذیرد و بر دل سنگ او نخواهد نشست.

کلام و سخن حافظ چرا بر دل‌ها می‌نشیند؟ چون نرم است مثل مخمل، مثل حریر. وقتی که می‌خواهد بگوید با هر کس ننشین چه لطیف و نرم می‌گوید:

نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک نهاد                      بهتر آن است که با مردم بد ننشینی

در ادامه، یک جریان زیبا و شنیدنی از مقام معظم رهبری نقل می‌کنم:

یکی از محافظان مقام معظم رهبری می‌گوید: «: یک روز که مقام معظم رهبری به کوه‌های اطراف تهران برای کوه‌پیمایی رفته بودند، با دختر و پسری دانشجو برخورد می‌کنند که به لحاظ ظاهری، وضع نامناسبی داشتند. آن‌ها به یک‌باره در مقابل گروه ما قرار گرفتند و فرصت جمع‌و‌جور کردن و رسیدگی به وضع ظاهری خودشان را نداشتند. از رفتار آن‌ها مشخص بود که خیلی ترسیده‌اند و این‌گونه به‌نظر می‌رسید که تصور می‌کردند فوراً دستور دستگیری آن‌ها صادر می‌شود؛ اما برخلاف تصور آن‌ها، آقا با آن‌ها سلام‌ و احوالپرسی گرمی کرد و با اینکه حقیقت را می‌دانست پرسید شما زن و شوهر هستید؟ آن پسر وقتی با خُلق زیبای آقا مواجه شد، واقعیت را گفت و جواب داد خیر، من و این دختر دوست هستیم. آقا ابتدا درباره ی ورزش و مزایای آن با آن‌ها صحبت کرد و سپس فرمود: بد نیست صیغه محرمیتی هم بین شما برقرار شود و شما با‌ هم ازدواج کنید. آقا به آن‌ها پیشنهاد داد که اگر مایل بودید در فلان تاریخ بیایید، و من هم آمادگی دارم که شخصاً خطبه ی عقد شما را بخوانم. آن دو خداحافظی کردند و طبق قرار همراه خانواده خود در همان تاریخ به محضر ایشان رسیدند. آقا نیز خطبه عقد آن دو را جاری کردند. با برخورد کریمانه ایشان این دو جوان، مسیر زندگی خود را تغییر دادند؛ آن دختر غیر محجبه به یک دختر محجبه و معنوی و آن پسر دانشجو هم به یک جوان مذهبی مبدل شدند.

چقدر خوب است که ما نیز با محبت و همراه با جایگزین امر به معروف و نهی از منکر داشته باشیم و از این واجب الهی غافل نشویم.

۲.۳.۲. عدم ولایت‌پذیری

دومین مشکل جامعه اسلامی ولایت‌پذیری مردم بود؛ البته با اشخاص بی‌تفاوت  و مشرکین کار ندارم. عده‌ای از بزرگان و مفسرین و صحابه بودند (به قول خودمان صف اولی بودند) و ولایت را فراموش کرده بودند؛ به‌جای اینکه منتظر دستور امام باشند به نصیحت و ارشاد امام می‌پرداختند، مانند ابن عباس‌ها، محمد حنفیه‌ها و… که از روی دین‌داری و خیرخواهی و دلسوزی برای منصرف کردن امام حسینعلیه‌السلام راهنمایی و مشورت می‌کردند.

دسته دوم مانند ابالفضل العباس و قاسم و علی اکبر گوش به فرمان امام بودند و هرچه که ایشان می‌فرمودند،  سریع انجام می‌دادند. این دو دسته هر دو دین‌دار بودند و امام را دوست داشتند، اما یک تفاوت اساسی داشتند؛ این تفاوت در ولایت‌پذیری آن‌ها بود.

روزی ابو‌حنیفه به محضر امام صادقعلیه‌السلام شرفیاب شد. امام فرمود: شنیده‏ام که آیه «ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ؛[۱۵] در روز قیامت حتما از شما درباره نعمت‌ها سؤال می‌کنند. » را  چنین تفسیر می‏کنی که خداوند مردم را از غذاهای لذیذ و آب‌های خنک مؤاخذه و بازخواست می‏کند! ابوحنیفه گفت: «درست است من این آیه را این‌طور تفسیر کرده‏ام.»  امام فرمود: «اگر مردی تو را به خانه‏اش دعوت کند و با غذای لذیذ و آب خنکی از تو پذیرایی کند و بعد برای این پذیرایی به تو منّت بگذارد، درباره ی چنین فردی چگونه قضاوت می‏کنی؟» ابوحنیفه گفت: «می‏گویم آدم بخیلی است.» امام فرمود: «آیا خداوند بخیل است تا اینکه در روز قیامت در مورد غذاهایی که به ما داده ما را بازخواست کند؟» ابوحنیفه گفت: «پس مقصود از نعمت‌هایی که قرآن می‏گوید انسان مؤاخذه می‏شود چیست؟» امام فرمود: «مقصود آن نعمت ولایت ما اهل‏‌بیت علیهم السلام است. روز قیامت قرار است از ولایت ما سؤال شود.»

بله، اگر ولایت‌پذیر باشیم عاقبت‌به‌خیر خواهیم شد و به سعادت می‌رسیم. در زیارت جامعه کبیره، آن اثر گران‌سنگ امام هادیعلیه‌السلام، چنین می‌خوانیم: «سَعِدَ مَنْ والاکُمْ وَ هَلَکَ مَنْ عَادَاکَمْ وَ خَابَ مَنْ جَحَدَکُمْ وَ ضَلَّ مَنْ فَارَقَکُمْ وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُمْ؛ اگر کسی از شما جلو بیفتد، باخته است و اگر کسی عقب بماند، آن هم باخته است، کسی که همراه شما باشد، پیروز است.»

ولایت‌پذیری آثار فراوانی دارد، بالاتر از همه‌ این آثار محبوبِ امام و خداوند شدن است. یک جریانی که همه آرزوی  رسیدن به این مقام را داریم را خدمت شما عرض می‌کنم.

عبدالله‌بن‌ابی‌یعفور از یاران خوب و مطیع امام صادقعلیه‌السلام بود، هنگامی که از دنیا رفت، امام صادقعلیه‌السلام درباره او مطلبی فرمود که حقیقتا حسرت برانگیز است و جا دارد که همه ما به او غبطه بخوریم :

«درود خدا بر او که به عهد خود  با خدا و رسول خدا و امامش ، وفا کرد! و به رحمت ایزدی پیوست. درود خدا بر او که اعمالش پسندیده و سعیَش مشکور و مورد رحمت خدا قرار گرفت، خدا و رسول و امام از او راضی‌اند.» در ادامه حضرت مدالی کم‌نظیر به او داده‌اند و فرموده‌اند: در عصر ما هیچ‌کس مانند او از خدا و رسول و امامش اطاعت نکرد و  این‌گونه زندگی کرد تا خدا او را به نزد خود فراخواند و در بهشت بین خانه محمدصلی‌الله‌علیه‌وآله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام جای داد و به اضافه اینکه منزلش با پیامبرصلیاللهعلیهوآله یکی است. خداوند به‌ فضل خود و رضایت من از او راضی و خشنود گردید.»

ممکن است به ذهن شما عزیزان خطور کند که ولایت‌پذیری از امام معصوم و پیامبر الهی آسان است و ما نیز از دستورات مستقیم این بزرگواران اطاعت می‌کنیم. بله، قطعاً ولایت‌پذیری دارای مرتبه و شئون است. بدیهی است که پذیرفتن از خداوند بسیار راحت‌تر است تا پذیرش از پیامبر؛ همان‌طوری که شیطان خداوند را قبول داشت و دستورات الهی را اطاعت می‌کرد، اما وقتی به او گفته شد که به آدم سجده کن گفت من از او بالاترم، او از خاک است و من از آتش!

همچنین مردم در زمان پیامبران می‌گفتند او نیز بشری مثل ماست و اگر فرشته‌ بود، از او پیروی می‌کردیم. ولی خداوند می‌فرماید که امتحان در همین است که از بشری همانند خودتان پیروی کنید. همین‌طور عده‌ای گفتند اطاعت از پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله چون که از جانب خداوند به او وحی می‌شده، قابل‌تحمل است، اما از امیرالمؤمنینعلیه‌السلام که به او وحی نمی‌شود چرا باید اطاعت و پیروی کنیم؟

در زمان حاضر نیز عده‌ای می‌گویندکه اطاعت از معصوم صحیح است؛ ولی مرجع تقلید و ولایت فقیه را کجای دلمان بگذاریم؟! آن هم با این‌همه اختلاس، دزدی، رانت، رشوه و حقوق‌های نجومی! چگونه بپذیریم و اطاعت کنیم؟! در جواب باید بگوییم امتحان اصلی همین است که با این‌همه مشکل ما از ولایت دفاع کنیم و ولایت‌پذیر باشیم.

سخت‌تر از این موارد، اطاعت از پدر و مادر یا اطاعت از شوهر برای خانم‌ها است. همه ی این ولایت‌ها در طول ولایت خدا است و اگر از پدر و مادر و شوهر اطاعت کردی، از خدا اطاعت کرده‌ای. البته این را نیز باید  تذکر بدهم، پدرها و شوهرها از این مطالب سوءاستفاده نکنند؛ اگر از شما اطاعت می‌شود، به‌خاطر اطاعت از خدا است.

بزرگواران! خدا برای مردم یازده امام فرستاد و همه را شهید کردند؛ سپس دوازدهمین امام را غائب کرد و گفت باید ولایت‌پذیری شما برای من اثبات شود و بعد از اینکه اثبات شد امام دوازدهمعلیه‌السلام را برایتان ظاهر می‌کنم.  باید در‌این‌باره امتحان شوید. بله، اطاعت از پدر و شوهر سخت است، اما تمرین و امتحان برای اطاعت از ولی الله است. خانم‌های بزرگوار! اگر همسرتان حرفی زد که باب میلتان نبود ولی از او اطاعت کردید، با خود بگویید فدای سر امام زمانعلیه‌السلام ؛ اگر پدرتان حرفی زدند باب میلتان نبود، اطاعت کنید و با خود بگویید فدای سر یوسف فاطمه امام زمان ارواحنا له الفداه.

ان‌شاءالله در تمام خانه‌ها شاهد این تمرین ولایت‌پذیری باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

«الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم»

پی نوشت ها:

[۱] نهج البلاغه خطبه ی ۲۰۰

[۲] زن رقاصه و آوازه‌خوان.

[۳] ما أُبالی إِذا لاقَت جُموعُهُمُ، بِالغَذقَذونَهِ مِن حُمّى وَ مِن مومِ، إِذا اِتَّکَأتُ عَلى الأَنماطِ مُرتَفِعاً، بَدیر مُرّانَ عِندی أُمُّ کُلثومِ.

[۴] إِنّا أَهْلُ‌بَیْتِ النَّبُوَّهِ وَ مَعْدِنُ الرِّسالَهِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِکَهِ وَ مَحَلُّ الرَّحْمَهِ وَ بِنا فَتَحَ اللّهُ وَ بِنا خَتَمَ، وَ یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ خَمْر قاتِلُ النَّفْسِ المحَرَّمَهِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، وَ مِثْلی لا یُبایِعُ لِمِثْلِهِ.

[۵] أَیْ بُنَیَّ إِنِّی وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی فَقَدْ نَظَرْتُ فِی أَعْمَالِهِمْ وَ فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِم.

[۶] مائده، آیه ۶۳.

[۷] نهج ‏البلاغه، خطبه ۱۹۲.

[۸] اصول کافی، جلد۵، صفحه۵۶

[۹] کنزالعمّال، ج ۳، ص ۸۵

[۱۰] بحارالانوار، ج۷۹، ص۱۴۸.

[۱۱] وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۲۵۰.

[۱۲] بحارالانوار، ج۷۹، ص۱۳۳.

[۱۳] سوره ی آل عمران آیه ی ۱۰۴

[۱۴] فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى (طه، آیه ۴۴).

[۱۵] تکاثر، آیه ۸.

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *