Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
به صورت یکپارچه (ا ز م28)

علم ؛ اهمیت و انواع آن

علم

علم ؛ اهمیت و انواع آن

بسم الله الرحمن الرحیم

۱. کرامت حضرت زینب و صفت عالمه

ایام شهادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها است، اما هروقت که نام زینب می‌آید فکر همه ی ما به کربلا و مصیبت‌های این بانوی بزرگوار پر می‌کشد، اینکه این بانو در این حادثه ی تاریخی چه عظمتی از خود نشان دادند.

بله، این بانو بعد از کربلا و آن همه سختی هرکجا که مردمی قدرشناس بودند، به آن‌ها رسیدگی کردند و لطفشان شامل حال آن‌ها شد. مانند شما عزیزان و محبین آن حضرت که امروز عزادار آن حضرت هستید. حضرت نقل می‌کنند در مسیر اسارت خاندان نبوت از کربلا به شام، وقتی که کاروان اهل بیت علیهم السلام از قصر عجوزه گذشتند، هنگامى که به منزلگاهى به نام قصر حفوظ و سپس به سیبور رسیدند، مردم آنجا با اسیران آل محمد(ص) خوش‌رفتارى کردند. این منزلگاه دیگر خبر از سنگ و دشنام نبود، اما حضرت زینب سلام الله علیها این برخورد را بی‌جواب نگذاشتند. از آن‌ها تشکر و برایشان دعا کرد که بر اثر دعاى آن حضرت، مردم آنجا از گزند ظالمان محفوظ ماندند و آب هایشان شیرین و گوارا شد و رزق‌وروزیشان پربرکت و ارزان شد.

بیاییم امشب بگوییم بی‌بی جان ما هم با دستان خالی برای عزاداری شما آمدیم. لطف کنید امشب در حق ما هم دعا کنید.  ان‌شاءلله که این جمع مشمول دعای آن حضرت بشویم و حاجت این جمع برآورده شود، مخصوصاً حاجت مشترک همه ی شیعیان جهان که فرج آقا امام‌زمان روحی و ارواحنا فداه است. لطف کنید صلواتی هدیه به حضرت زینب سلام الله علیها عنایت کنید.

اما ما می‌خواهیم در این شب عزیز با حضرت زینب سلام الله علیها بیشتر آشنا شویم و بهترین راه برای این کار این است که با صفات، ایشان را بشناسیم و به قطره‌ای از این دریای بی‌کران دست پیدا کنیم. صفات زیادی از حضرت شنیده‌اید مانند صدیقه کبری یا عقیله ی بنی هاشم، اما یکی از صفات برجسته و بلند مرتبه ی آن حضرت، عالمه ی غیر معلمه است که زینب سلام الله علیها به شهادت امام‌ سجادعلیه السلام داراى چنین علمى است. آنجا که به عمه ‏اش خطاب کرد و فرمود: « اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَهٌ غَیرَ مُعَلَّمَه وَ فَهِمَهٌ غَیرَ مُفَهَّمَه ؛ تو بی آنکه آموزگاری داشته باشی، عالم و دانشمند هستی»[۱] ما هم اگر می‌خواهیم رهرو آن بانو باشیم باید مثل ایشان عالم شویم، البته و صد البته که مثل ایشان نمی‌شویم، ولی تلاشمان را در راستای علمی باید انجام دهیم.

۲. اهمیت علم

۲. ۱.  برتری مُرکّب عالمان بر خون شهیدان

بله علم‌داشتن اهمیت بسیار زیادی دارد. تا جایی که در روایت از پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم آمده است که مرکب و جوهر عالمان از خون شهید هم بالاتر وبرتر است. خون شهیدی که این همه عظمت دارد و بیان می‌شود که با ریخته‌شدن اولین قطره ی خون مبارک شهید، همه ی گناهان او آمرزیده می‌شود. رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله: «یُوزَنُ یَومَ القِیامَهِ مِدادُ العُلَماءِ و دِماءُ الشُّهَداءِ فیَرجَحُ مِدادُ العُلَماءِ عَلى دِماءِ الشُّهَداءِ:[۲] روز قیامت مرکب عالمان و خون شهیدان با هم وزن مى‌شوند و مرکب عالمان بر خون شهیدان مى‌چربد».

۲. ۲. علم برتر از ثروت

همچنین عرض کنم که به قدر متیقن علم بهتر از مال و ثروت است. این مطلب بیشتر ما را یاد موضوع انشاء می‌اندازد، اما این مسئله در روایات ما آمده است.

جمعیت زیادی دور حضرت علیعلیه السلام حلقه زده بودند. مرد وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید: «یا علی، سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت؟» علی در پاسخ گفت: «علم بهتر است؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت، میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.» مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همان‌ طور که ایستاده بود بلافاصله پرسید: «اباالحسن، سؤالی دارم، می‌توانم بپرسم؟» امام در پاسخ آن مرد گفت:«بپرس»، مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید:«علم بهتر است یا ثروت؟» علی فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا علم تو را حفظ می‌کند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.» نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همان‌‌ جا که ایستاده بود نشست. در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد و امام در پاسخش فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!»

هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش می‌نشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید: «یا علی، علم بهتر است یا ثروت؟» حضرت ‌علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: «علم بهتر است؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم می‌شود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی برآن افزوده می‌شود.»

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود با تمام‌شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد. حضرت‌ علی در پاسخ به او فرمودند: «علم بهتر است؛ زیرا مردم شخص پول‌دار و ثروتمند را بخیل می‌دانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد می‌کنند.»

با ورود ششمین نفر، سرها به عقب برگشت. مردم با تعجب او را نگاه کردند. یکی از میان جمعیت گفت: «حتماً این هم می‌خواهد بداند که علم بهتر است یا ثروت!» کسانی که صدایش را شنیده بودند، پوزخندی زدند. مرد، آخر جمعیت کنار دوستانش نشست و با صدای بلندی شروع به سخن کرد: «یا علی، علم بهتر است یا ثروت؟» امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: «علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد.»

مرد ساکت شد. همهمه‌ای در میان مردم افتاد. چه خبر است امروز! چرا همه یک سؤال را می‌پرسند؟ نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت‌ علی و گاهی به تازه‌واردها دوخته می‌شد. در همین هنگام، هفتمین نفر که کمی پیش از تمام‌شدن سخنان حضرت ‌علی وارد مسجد شده بود و در میان جمعیت نشسته بود، پرسید: «یا اباالحسن، علم بهتر است یا ثروت؟» امام دستش را به علامت سکوت بالا برد و فرمودند: «علم بهتر است؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه می‌شود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.»

مرد آرام از جا برخاست و کنار دوستانش نشست؛ آنگاه آهسته رو به دوستانش کرد و گفت: «بیهوده نبود که پیامبر فرمود من شهر علم هستم و علی هم درِ آن! هرچه از او بپرسیم، جوابی در آستین دارد. بهتر است تا بیش از این مضحکه ی مردم نشده‌ایم به دیگران بگوییم، نیایند.» مردی که کنار دستش نشسته بود، گفت: «از کجا معلوم! شاید این چند نفر باقیمانده را نتواند پاسخ دهد، آن‌وقت در میان مردم رسوا می‌شود و ما به مقصود خود می‌رسیم.» مردی که آن طرف‌تر نشسته بود گفت: «اگر پاسخ دهد چه؟ حتماً آن‌وقت این ما هستیم که رسوای مردم شده‌ایم.» مرد با همان آرامش قبلی گفت: «دوستان چه شده است. به این زودی جا زدید! مگر قرارمان یادتان رفته؟ ما باید خلاف گفته‌های پیامبر را به مردم ثابت کنیم.» در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: «علم بهتر است؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش می‌ماند، ولی علم هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است.»

سکوت، مجلس را فراگرفته بود. کسی چیزی نمی‌گفت. همه از پاسخ‌‌های امام شگفت‌زده شده بودند که نهمین نفر وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید: «یا علی، علم بهتر است یا ثروت؟» امام در حالی که تبسمی بر لب داشت، فرمود: «علم بهتر است؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگ‌دل می‌کند، اما علم موجب نورانی‌شدن قلب انسان می‌شود.»

نگاه‌های متعجب و سرگردان مردم به در دوخته شده بود. انگار که انتظار دهمین نفر را می‌کشیدند. در همین حال مردی که دست کودکی در دستش بود، وارد مسجد شد. او در آخر مجلس نشست و مشتی خرما در دامن کودک ریخت و به روبه‌رو چشم دوخت. مردم که فکر نمی‌کردند دیگر کسی چیزی بپرسد، سرهایشان را برگرداندند که در این هنگام مرد پرسید: «یا اباالحسن، علم بهتر است یا ثروت؟» نگاه‌های متعجب مردم به عقب برگشت. با شنیدن صدای علی مردم به خود آمدند: «علم بهتر است؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند، تا آنجا که گاه ادعای خدایی می‌کنند، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع‌اند.»

همه می‌دانیم که اگر مال بادآورده‌ای هم به کسی برسد، چه می‌دانم ارثی به جیب بزند، یا در قرعه‌کشی بانکی برنده شود، خلاصه پول حسابی هم گیرش بیاید، اگر سفیه باشد و بی‌دانش، پول را به چشم به هم زدنی تمام می‌کند و از دست می‌دهد، اما این علم است که علاوه بر همه ی این محاسن و برتری‌هایی که حضرت فرمودند، حتی پول‌زا هم هست.

فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود. سؤال کنندگان، آرام و بی‌صدا از میان جمعیت برخاستند. هنگامی‌که مسجد را ترک می‌کردند، صدای امام را شنیدند که می‌گفت: «اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من می‌پرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی می‌دادم.»[۳]

۲. ۳.  بالاترین فضیلت [۴]

بالاتر از همه ی اهمیت‌ها این است: بالاترین فضیلتی که کسی می‌تواند به آن دست پیدا کند، علم است. مثلاً فرض کنید که بخواهیم خودمان را با پیامبر اکرم بسنجیم و مقایسه کنیم، اگر همه ی عالم جمع بشوند باز هم مقایسه شدنی نیست؛ چون ایشان بسیار بالاتر و برتر هستند. ممکن است بگویید چه ربطی دارد؟ معلوم است که هیچ‌کسی با ایشان قابل مقایسه نیست، بله اگر خود حضرت این را نفرموده بودند، بنده جرئت بیانش را نداشتم، ولی خود حضرت برای فهم بهتر ما فرمودند که نسبت علم به سایر فضایل مانند نسبت نبی به سایر امت است.

رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله: «فَضلُ العالِمِ عَلى غَیرِهِ کَفَضلِ النَّبِیِّ عَلى اُمَّتِهِ.»[۵]

دیگر من چیزی نمی‌گویم، خودتان مقایسه کنید، پیامبر نسبت به مردم چقدر مقام دارند. عالم نسبت به بقیه همین‌قدر مقام دارد.

۲. ۴. علم بالاترین شرافت

حرف بالاتر اینکه هیچ شرافتی بالاتر از علم آموزی نیست و این که انسان دنبال علم باشد. در روایت آمده است: «لَا شَرَفَ کالْعِلْمِ:  شرافتی چون دانش نیست.»[۶]

در همین رابطه نقل می‌کنند که فقیهی مشهور از اهل خراسان وارد بغداد شد و چون هارون الرشید شنید که آن مرد به شهر بغداد آمده، او را به دارالخلافه طلبید. آن مرد نزد هارون الرشید رفت. خلیفه، مقدم او را گرامی داشت و با عزت او را نزدیک خود نشاند و مشغول مباحثه شدند. در همین لحظه بهلول وارد شد. هارون او را ‌امر به نشستن کرد. آن مرد نگاهی به وضع بهلول انداخت و به هارون الرشید گفت: «عجب است از مهر و محبت خلیفه که مردمان عادی را این‌طور محبت می‌نماید و به نزد خود راه می‌دهد.» چون بهلول فهمید که آن شخص، نظرش به اوست با کمال قدرت به آن مرد تغییر نمود و گفت: «به علم ناقص خود غره مشو و به وضع ظاهر من نگاه نکن.» من حاضرم با تو مباحثه و به خلیفه ثابت کنم که تو هنوز چیزی نمی‌دانی! آن مرد در جواب گفت «شنیده‌ام که تو دیوانه‌ای و مرا با دیوانه کاری نیست.» بهلول گفت: «من به دیوانگی خود اقرار می‌کنم، ولی تو به نفهمی خود قائل نیستی؟» هارون الرشید نگاهی از روی غضب به بهلول انداخت و او را امر به سکوت کرد، ولی بهلول ساکت نشد و به هارون الرشید گفت: «اگر این مرد به علم خود اطمینان دارد، مباحثه نماید.» هارون به آن مرد فقیه گفت: «چه ضرر دارد مسئله‌ای از بهلول بپرسی؟» آن مرد گفت: «به یک شرط حاضرم. آن شرط از این قرار است که من معمایی از بهلول می‌پرسم، اگر جواب صحیح داد من هزار دینار زر سرخ به او می‌دهم، ولی اگر در جواب عاجز ماند باید هزار دینار زر سرخ به من بدهد.» بهلول گفت : «من از مال دنیا چیزی را مالک نیستم و زر و دیناری ندارم؛ ولی حاضرم چنانچه جواب معمای تو را دادم، زر از تو بگیریم و به مستحقان بدهم و اگر در جواب عاجز ماندم در اختیار تو قرار بگیرم و مانند غلامی به تو خدمت کنم.» آن مرد قبول کرد و بعد این طور از بهلول معمایی پرسید: «در خانه‌ای زنی با شوهر شرعی خود نشسته و در همین خانه یک نفر در حال نماز گذاردن است و نفر دیگر هم روزه دارد. در این حال مردی از خارج وارد این خانه می‌شود. به محض وارد‌شدن، آن زن و شوهری که در آن خانه بودند به یکدیگر حرام می‌شوند و آن مردی که نماز می‌خواند نمازش باطل و مرد دیگر روزه‌اش باطل می‌شود. آیا می‌توانی بگویی این مرد که بود؟» بهلول فوراً جواب داد: «مردی که وارد این خانه شد شوهر سابق این زن بود. به مسافرت می‌رود و چون سفر او طول می‌کشد، خبر می‌آورند که او مرده است. آن زن با اجازه ی حاکم شرعی به ازدواج این مرد که پهلوی او نشسته بود در می‌آید و به دو نفر پول می‌دهد که یکی برای شوهر فوت شده‌اش نماز و دیگری روزه بگیرد. در این بین شوهر سفر رفته که خبر کشته‌شدن او را منتشر کرده بودند، از سفر باز می‌گرد. پس شوهر دومی بر زن حرام می‌شود و آن مرد که نماز برای میت می‌خواند نمازش باطل می‌شود و آن دیگری روزه‌اش باطل می‌شود؛ چون روزه‌اش برای میت بود.» هارون الرشید و حاضرین مجلس از حل معما و جواب صحیح بهلول بسیار خوش‌حال شدند و همه به بهلول آفرین گفتند. بعد بهلول گفت: «حالا نوبت من است تا معمایی بپرسم.» آن مرد گفت بپرس. بهلول گفت: «اگر خمره‌ای پر از شیره و خمره‌ای پر از سرکه داشته باشیم و بخواهیم سرکنگبین درست کنیم. پس ظرفی از سرکه برداریم و ظرفی هم از شیره و این دو را در ظرفی ریخته و بعد متوجه شویم که موشی در آن‌ است، آیا می‌توانی تشخیص بدهی که آن موش مرده در خمره ی سرکه بوده یا در خمره ی شیره؟»

آن مرد بسیار فکر کرد و عاقبت در جواب‌دادن عاجز ماند. هارون الرشید از بهلول خواست تا خودجواب معما را بدهد. پس بهلول گفت: «اگر این مرد به نفهمی خود اقرار نماید، جواب معما را می‌دهم.» به‌ناچار آن مرد اقرار کرد. سپس بهلول گفت: «باید آن موش را برداریم و در آب شسته و پس از آنکه کاملاً از شیره و سرکه پاک شد، شکم او را پاره کنیم. اگر در شکم او سرکه باشد پس در خمره ی سرکه افتاده و باید سرکه را دور ریخت و اگر در شکم او شیره باشد پس در خمره ی شیره افتاده و باید شیره‌ها را بیرون ریخت.» تمام اهل مجلس از علوم و فراست بهلول تعجب کردند و به او آفرین ‌گفتند. آن مرد فقیه سر به زیر ناچار هزار دینار که شرط کرده بود را به بهلول داد و بهلول تمامی آن‌ را در میان فقیران تقسیم کرد. [۷]

می‌بینید که علم چه شرافتی به آن عالم داد که ابتدا در دربار هارون الرشید راهش دادند. سپس علم چه شرافتی به بهلول داد که همه او را تحسین کردند.

علم آن‌قدر شرافت دارد که دین به آن اهمیت داده تا جایی که حتی بسیاری از احکام شرعی منوط به علم‌های دیگر می‌شود. اگر مثلاً آیت‌ الله العظمی مکارم می‌فرمایند که دخانیات حرام است؛ به‌دلیل این است که پزشکان و متخصصان بیان کرده‌اند که برای بدن ضرر سنگین دارد یا درباره ی همین کرونا، همه ی مراجع محترم فرمودند هرچه متخصصان بگویند. این یعنی اینکه علم برای دین، مخصوصاً اسلام مهم است. هرچند تبلیغات سوء می‌شود که دین با علم و پیشرفت مخالف است، ولی این‌طور نیست. به‌عکس، بسیاری از این ادیان و فرقه‌های نوظهور هستند که بیان می‌کنند، اگر می‌خواهید وارد شوید باید گوش و چشم خود را ببندید و هرچه گفتیم بپذیرید.

۳. علم لدنی

از بحث خود دور نشویم. علم دو نوع است: اولین علم که علم لدنی است. علمی که حضرت زینبسلام الله علیها داشتند از همین نوع است که به ایشان افاضه شده است. در همین رابطه خداوند در قرآن کریم می‌فرمایند: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ: سپس علم اسماء (علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات) را همگى به آدم آموخت. بعد آن‏ها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود که اگر راست مى‌گویید، از اسامى این‏ها به من خبر دهید. فرشته‌ها گفتند تو منزهى. ما چیزى جز آن چه به ما تعلیم داده‏اى نمى‏دانیم؛ تو دانا و حکیمى.»[۸]

برترین علم‏ها، علمى است که مستقیم از ذات الهى به شخص افاضه شود؛ یعنى داراى علم «لدنى‏» باشد. خداوند متعال درباره ی حضرت خضر علیه السلام مى‏فرماید:« وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً: علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بودیم.»[۹] می‌توان گفت ویژگی این علم این است که از راه‌های طبیعی به‌دست نیامده است. بلکه موهبتی الهی است که خدا به هر که بخواهد اعطا می‌کند. درباره ی علم امام نیز روایاتی وجود دارد که نشان می‌دهد این علم موهبتی از جانب خداوند است که شامل حال امام می‌شود. بله برای این علم باید به در خانه ی خدا و اهل بیت علیهم السلام برویم تا اگر کسی را لایق ببینند که ظرفیتش را دارد به او اعطا کنند. دراین‌باره داستانی بسیار جالب را خدمت شما عرض کنم. ابوهاشم جعفری نقل می‌کند که خدمت امام‌هادی علیه السلام رسیدم. وقتی نشستم امام به زبان هندی صحبت کردند، ولی من هیچ متوجه نشدم. از امام درخواست کردم که اگر امکان دارد به بنده هم این زبان را آموزش بدهید. در پیش روى آن حضرت سطل کوچکى پر از سنگ‌ریزه بود. امام یکى از آن سنگریزه‌ها را برداشت و در دهان مبارک خود نهاد و قدرى آن را مکید. سپس سنگ را به من دادند، من هم سنگ را در دهان گذاشتم، بعد از چند لحظه می‌توانستم به هفتادوسه زبان صحبت کنم. بله، این‌طور علم‌ها از کرامت اهل بیت است که در یک آن این همه علم می‌تواند منتقل شود.

۴. علم اکتسابی

دومین علم، علم اکتسابی و حصولی است که بیشتر هم رایج است. اینکه ما با آن آشنا هستیم و باید برویم زحمت بکشیم، شاگردی بکنیم. در هر زمینه‌ای که می‌خواهد باشد و آن علم را به‌دست آوریم. اما سؤال اینجاست: حالا که این‌قدر خوب است و اهمیت دارد پس ما دنبال علم باشیم؟ فرقی نمی‌کند که چه علمی باشد؟ باید عرض کنم که خیر، بنده می‌خواهم امشب به مناسبت عالمه‌بودن حضرت زینبسلام الله علیها دو نکته خدمت شما عرض کنم: نکته ی اول اینکه یکی از ویژگی‌های علم‌آموزی این است که به تناسب باشد. هرکس هرچیزی را بیشتر احتیاج دارد باید یاد بگیرد. بله، مکانیک باید درباره ی موتور و گیربکس و این‌ها دنبال آگاهی باشد، خانم خانه‌دار دنبال آشپزی و شوهرداری و تربیت فرزند و این‌ها باشد، دانش‌آموز و دانشجو هم فرمول‌ها و آنچه احتیاج دارد را باید یاد بگیرد؛

اما نکته ی دوم و مهم‌تر که می‌خواهم خدمت شما بیان کنم این است که همین علم اکتسابی هم سه دسته می‌شود که بنده قصد بیان آن را در این جلسه دارم. به‌شرط صلوات برمحمد و آل محمد همراه با عجل فرجهم.

۴. ۱. علم خنثی

اولین علمی که می‌خواهم برای شما عرض کنم، بنده اسم آن را علم خنثی گذاشته‌ام؛ به این دلیل که در این نوع علم پیشرفتی وجود ندارد، تازه وقت گران‌بهای انسان هم در به‌دست‌آوردن آن تلف می‌شود، در همه ی زمینه‌ها و صنف‌ها هم وجود دارد. مثلاً می‌پرسند که نمی‌دانم اسم مادر فلان پیامبر چیست؟ یا مورچه‌ای که با حضرت سلیمان فلان روز صحبت کرد نر بود یا ماده؟ یا اصلاً بیکار است و به اندازه ی پول یک روز خرجش هم در جیبش نیست، مرتب دنبال به‌دست‌آوردن قیمت دلار و طلا و سکه است یا در دیوار و اینترنت مرتب دنبال قیمت اتومبیل می‌گردد.

یا به چه دردی می‌خورد که بدانی درآمد فلان بازیگر چقدر است یا شماره ی کفش فلان بازیکن چند؟

حتی خداوند هم در قرآن کریم از دنبال این چیزها رفتن، نهی فرموده است. خداوند در قرآن کریم بیان می‌کند که برای شما چه فرقی می‌کند که تعداد اصحاب کهف چند نفر بوده است؟ «َیقُولُونَ ثَلاثَهٌ رابِعُهُمْ کلْبُهُمْ: به زودى خواهند گفت سه تن بودند وچهارمین آن‌ها سگشان بود.» و مى‌گویند: «پنج تن بودند و ششمین آن‌ها سگشان بود.» تیر در تاریکى مى‌اندازند. عده‌اى مى‌گویند: «هفت تن بودند و هشتمین آن‌ها سگشان بود.» بگو: «پروردگارم به شماره ی آن‌ها آگاه‌تر است، جز اندکى، کسى شماره ی آن‌ها را نمى‌داند.» پس درباره ی ایشان جز به‌صورت ظاهر جدال مکن و درباره ی آن‌ها از ‌کسی جویا مشو.[۱۰]

همچنین در روایتی امام‌علیعلیه السلام می‌فرمایند: «لا تَتَعَلَّمِ العِلمَ مِمَّن لَم ینتَفِعْ بِهِ فَإنَّ مَن لَم ینفَعْهُ عِلمُهُ لا ینفَعُک:[۱۱] از کسی که علمش به او نفعی نرسانده علم نیاموز، چراکه علمی که به حال او سودمند نیست، به حال تو نیز سودمند نخواهد بود.» مانند

شخصی که درس اژدهاکشی می‌خواند. او پس از آنکه اژدهاکشی را یاد گرفت، به‌دلیل اینکه در محیط و پیرامون او اژدهایی نبود تا از دانش خود استفاده کند، بیکار و معطل مانده بود و برای امرار معاش یک واحد آموزشی تأسیس کرد و در آن به آموزش اژدهاکشی مشغول شد. یکی از دانشجویان او، اژدهاکشی را فرا گرفته بود. به او گفت: «استاد، این علم را فرا گرفتم. اکنون چه باید انجام دهیم؟» استاد گفت: «شما نیز یک مؤسسه ی دیگر درست کنید و همین علم را به دیگران بیاموزید.»

باید خیلی مراقب باشیم امروزه بسیاری از این مطالبی که روزانه ما ساعت‌ها وقت خود را می‌گذاریم و در این شبکه‌های مجازی به‌دست می‌آوریم از این گروه به آن گروه از این کانال به آن کانال از این صفحه به آن صفحه، از همین نوع است.

۴. ۲. علم ضار

دومین نوع از علم که باید برای شما عرض کنم، علم ضار است که نه تنها سود ندارد بلکه موجب ضرر می‌شود. حال یا اینکه به خود شخص ضرر وارد می‌شود؛ یعنی خود علم مضر است. علم ضار می‌شود آن سخنرانی که برای دعوت مردم به حق و بیان احکام دین ، قبل سخنرانی شماره حساب می‌دهد و می‌گوید تا پول نریزید نمی‌آیم. علم ضار می‌شود آن دکتری که زیر میزی می‌گیرد. علم ضار می‌شود آن کسی که کارشناسی‌ارشد شیمی دارد، اما آزمایشگاه زیرزمینی تولید مواد مخدر صنعتی می‌زند. علم ضار می‌شود مکانیکی که از ماشین قطعه ی اصلی و خوب را باز می‌کند و قطعه ی معیوب و کار کرده جایگزین می‌کند، به گمان اینکه صاحب ماشین که نمی‌فهمد. علم ضارمی‌شود آن فوق‌تخصص ریه که بهتر از همه به مضرات سیگار برای دستگاه تنفس واقف است، اما خودش می‌کِشد. علم بدون عقل می‌شود آن دانشمند هسته‌ای که به‌جای تولید برق و روشنایی، بمب اتم می‌سازد و روشنایی زندگی هزاران انسان را خاموش می‌کند. در روایتی امام‌صادقعلیه السلام در تفسیر صناعات می‌فرمایند: «… ما یَکُوُن مِنهُ وَ فِیهِ الفَسَادُ مَحضاً و لَا یَکُونُ مِنهُ و لَا فِیهِ شَیٌ مِن وُجُوهِ الصَّلَاحِ فَحَرامٌ تَعلِیمُهُ و تَعَلُّمُهُ وَ العَمَلُ بِهِ وَ أخذ الأَجرِ عَلَیهِ وَ جَمِیع التَّقَلُّبِ فِیهِ مِن جَمِیعِ وُجُوهِ الحَرَکَاتِ کُلِّهَا: آنچه از آن و در آن فساد است و هیچ اثری از صلاح در آن و از آن نباشد، یاددادن و یادگرفتن و عمل به آن و مزدگرفتن بر آن و همه ی تصرفات دیگر، از هر نوع که باشد، حرام است.»[۱۲] ما نباید به‌دنبال علمی برویم که چه به خود یا دیگران ضرر بزنیم. یکی از مصادیق آن که متأسفانه زیاد هم شده، این است که به‌دنبال رمل وجفر وطلسم و دعا و این‌ها هستند. برای ضرر رساندن، هم به خودشان، هم به دیگران، باید از این چیزها در زندگی پرهیز کرد.

۴. ۳. علم نافع

اما دسته ی سوم علم، علم نافع است.

عزیزان تقریباً الان معنای علم نافع مشخص شده. خب علمی که ضار و خنثی نباشد، نافع است. علمی که موجب رشد و نفع و فایده باشد برای انسان، علم نافع است. واضح است که علم نافع برای هر شخصی متفاوت است. مثل مثال‌هایی که چند دقیقه پیش عرض کردم. علم نافع برای خانم خانه‌دار، با علم نافع برای دانش‌آموز و دانشجو، با علم نافع برای مکانیک، با علم نافع برای دکتر، متفاوت است.

اما می‌خواهم از یک پله و سطح بالاتر صحبت کنم. الحمدالله شما سطح اطلاعاتتان بالاست. می‌خواهم در این جلسه که به مناسبت وفات حضرت زینبسلام الله علیها جمع شدیم بگویم که دنبال انفع العلم باشید. نافع‌ترین علوم، کدام علم است؟ و کدام علم است که برای همه نافع است؟ دکتر و مهندس و مکانیک و معلم و دانش‌آموز فرقی ندارد.

اوحی الله الی داود: «تعلم العلم النافع. قال: ما العلم النافع؟ قال ان تعرف جلالی و عظمتی و کبریائی و کمال قدرتی علی کل شیء فهذا الذی یقربک الی؛ خدا به داوود وحی کرد: علم نافع را بیاموز. عرض کرد: علم نافع چیست؟ فرمود: اینکه جلال و عظمت و کبریا و قدرت من بر همه چیز را بشناسی. پس این است که تو را به من نزدیک می‌کند.»[۱۳] این عبارت چقدر قشنگ است: « أَلْزَمُ الْعِلْمِ لَک مَا دَلَّک عَلَى صَلَاحِ قَلْبِک [۱۴]: لازم‌ترین علوم، علمی است که تو را به اصلاح قلبت راهنمایی می‌کند.» چرا نرفتی واجباتت را یاد بگیری؟ بله! باید هم برای خود و هم خانواده، برای به‌دست‌آوردن این علم تلاش کنیم. آقا امیرالمومنینعلیه السلام در نامه ی ۳۱ نهج‌البلاغه خطاب به امام‌حسن مجتبیعلیه السلام می‌فرمایند: «وَ شَرائعِ اْلاِسْلامِ اَحْکامِهِ وَ حَلالِهِ وَ حَرامِهِ»[۱۵]؛ یعنی منِ پدر به تو فرزند، هم کتاب خدا و تفسیر آن را یاد دادم و هم شرایع اسلام را به تو تعلیم کردم. شرایع، جمعِ لغتِ شریعت است. شریعت، در اصل به معنای محلی است که از آنجا به کنار نهر آب می‎رسند.

شنیده‌اید شریعه ی  فرات، یعنی رودخانه ی فرات، نهری دارد که برداشتن آب از آنجا راحت‌تر و سهل‌تر است. معارف الهی هم حقایقی است که به وسیله ی شریعت به آن دست می‌یابیم.

این‌قدر یادگیری این شریعت و احکام دینی مهم است که امام‌صادقعلیه السلام فرمود: «حدیثٌ فی حَلالٍ وَ حَرامٍ تَأخُذُهُ مِنْ صادِقٍ خَیْرٌ مِنَ الدّنیا وَ ما فیها مِنْ ذَهَبٍ وَ فِضَّۀٍ: یک روایت، در بیان احکام حلال و حرام را اگر یاد بگیری، از شخص راست‌گو و معتمد، برای تو ارزشش بیشتر است از دنیا و هر چه طلا و نقره در آن است.»[۱۶] ببینید عزیزان! یادگیری حلال و حرام خداوند بالاتر از همه ی دنیاست. یا در جایی دیگر حتی امام معصوم جهت تنبیه را هم بیان می‌کنند برا کسی که دنبال این علم نباشد. امام‌صادقعلیه السلام فرمود: «لَیْتَ السِّیاطَ عَلی رُؤُوسِ اَصْحابِی حَتَّی یَتَفَقَّهُوا فِی ‎الحَلالِ وَ الحَرامِ: من دوست داشتم که به سر اصحاب خودم تازیانه می‎زدم تا بروند و علم حلال و حرام را یاد بگیرند.»[۱۷]

با همه ی تأکید و سفارشی که در احادیث برای یادگرفتن علوم نافعه شده است، با کمال تأسف مشاهده می‎شود اغلب ما در یادگیری این علوم دلسوزی نکرده‌ایم. گاهی مشاهده می‎شود که کسی با اینکه ۵٠ یا۶٠ سال هم از عمرش گذشته است متن عربی قرآن را هم نمی‌تواند بخواند چه برسد به تفسیر و معارف آن.  ظاهراً فرصت عمر خود را ضایع کرده و بهره‎برداری نکرده است. همچنین از احکام حلال و حرام، محرم و نامحرم، نجاست و طهارت، صحت و بطلان و واجب و حرام و غیرذلک چیزی نمی‎داند. گاهی حمد و سوره‎اش را هم بَلَد نیست. نمی‎تواند وضو و غسل و تیمم  به‌طور صحیح انجام دهد. شاعر می‎گوید:

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم                      جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

یکی از دوستان تعریف می‌کرد: برای نوشتن وصیت‌نامه ی پیرمردی هشتادساله به خانه‌شان رفتم. پیرمردی بود به لحاظ مالی وضع خوب و به لحاظ دین هم مذهبی و معتقد و اهل نماز و روزه بود. می‌گفت: می‌خواهم به اندازه ی تمام عمرم نماز قضا برایم بخوانند. بنده گفتم: شما که اهل نماز هستید. این پول را در مصرف دیگری وصیت کنید، بهتر است. باقیات و صالحات بهتری دارد. در ساخت مسجدی، مدرسه‌ای، بیمارستانی وصیت کنید. یا برای روضه ی اباعبدالله هزینه کنید. اگر نماز خوانده‌اید که می‌دانم خوانده‌اید. شاید بهتر باشد یک دور نمازتان را بخوانید تا خدمتتان عرض کنم. نمازش را که خواند دیدم اشتباه دارد و یک عمر نماز را اشتباه می‌خوانده و الان هم دیگر نمی‌تواند درستش کند. با هشتاد سال سن که نمی‌تواند اشتباه هشتادساله را اصلاح کند. گفتم همان نماز را برایتان بخوانند هم خوب است، اما اگر ایشان همان ابتدا در نوجوانی علم دین را کامل و دقیق یاد می‌گرفت چقدر بهتر بود؟!

باید، هم خود، هم خانواده را با روحانیون و علما و جلسات وعظ و نصیحت و بیان احکام بیشتر آشنا کنیم. چقدر خوب است که جلسات خانوادگی داشته باشیم، عالمی بیاید از احکام و علوم دینی برای ما بگوید.

۵- روضه

ایوب این قدر صبر کرد، همه ی سختی‌ها را تحمل کرد تا آنجا که حرف ناموس وسط آمد. گفت خدایا، دیگر نمی‌توانم صبر کنم. حرف زینب که می‌شود حرف ناموسی است. نمی‌شود واردش شد. فقط تصورکن خانمی، نه عباسی نه قاسمی نه علی‌اکبری… مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی، فرمودند: «وقتی حضرت فاطمهسلام الله علیها قنداقۀ زینب سلام الله علیها را به محضر رسول اکرم برد، این نوزاد عزیز فاطمه، چشم مبارک را برای هیچ‌کدام از اهل بیت باز نکرد. فقط وقتی قنداقه در بغل امام‌حسینعلیه السلام قرار گرفت چشم مبارک را گشود .در مجلس یزید نیز سر مبارک آقا از فراز نیزه به تمام اسرا نگاه کرد، ولی وقتی که مقابل حضرت زینب سلام الله علیها رسید چشم‌ها را روی هم گذاشت و از گوشه‌های چشم مبارکش اشک جاری شد. گویی می‌خواست بفرماید که خواهر عزیز، از این که این همه محبت به یتیمانم کرده‌اید، ممنون شما هستم و بیش از این مرا خجل مکن.

گیسو به دست باد رها کردنت بس است        این‌گونه‌ ای ستاره ی من دیدنت بس است
رأست به روی نیزه ولی بی‌تعادل است       یک سنگ هم به نیت افتادنت بس است

پی نوشت ها:

[۱] بحار الانوار ج ۴۵ ص ۱۹۹

[۲]  من لایحضره الفقیه ج ۴ ص ۳۹۸

[۳] کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷، به‌نقل از امام‌علی‌بن‌ابی‌طالب، ص۱۴۲.

[۴] عنه علیه السلام: «العِلمُ أفضَلُ مِنَ المالِ بِسَبعَهٍ: الأوّلُ: أنَّهُ مِیراثُ الأنبِیاءِ و المالُ مِیراثُ الفَراعِنَهِ، الثانی: العِلمُ لا یَنقُصُ بِالنَّفَقَهِ و المالُ یَنقُصُ بِها، الثّالِثُ: یَحتاجُ المالُ إلَى الحافِظِ و العِلمُ یَحفَظُ صاحِبَهُ، الرّابِعُ: العِلمُ یَدخُلُ فِی الکَفَنِ و یَبقَى المالُ، الخامِسُ: المالُ یَحصُلُ لِلمُؤمِنِ و الکافِرِ و العِلمُ لا یَحصُلُ إلاّ لِلمُؤمِنِ، السّادِسُ: جَمیعُ النّاسِ یَحتاجونَ إلَى العالِمِ فی أمرِ دینِهِم و لا یَحتاجونَ إلى صاحِبِ المالِ، السّابِعُ: العِلمُ یُقَوِّی الرَّجُلَ عَلَى المُرورِ عَلَى الصِّراطِ و المالُ یَمنَعُهُ.»

[۵] کنز العمّال : ۲۸۷۹۸

[۶] حکمت ۱۱۳

[۷] کتاب داستان‌های شیرین بهلول دانا.

[۸] سوره ی بقره آیه ی ۳۱

[۹] سوره ی کهف آیه ی ۶۵

[۱۰]  وَ یقُولُونَ خَمْسَهٌ سادِسُهُمْ کلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَیبِ وَ یقُولُونَ سَبْعَهٌ وَ ثامِنُهُمْ کلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما یعْلَمُهُمْ إِلاّ قَلِیلٌ فَلا تُمارِ فِیهِمْ إِلاّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً ( سوره ی کهف آیه ی ۲۲ )

[۱۱] مجلسی، بحار الانوار، ج ۲، ص۹۹.

[۱۲] وسائل الشیعه، حر عاملی، ط آل البیت، ج۱۷، ص۸۵، باب۲، ح۱.

[۱۳] فیض القدیر شرح الجامع الصغیر ج۲/۲۴

[۱۴]  قَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام أَوْلَى الْعِلْمِ بِک مَا لَا یصْلُحُ لَک الْعَمَلُ إِلَّا بِهِ- وَ أَوْجَبُ الْعَمَلِ عَلَیک مَا أَنْتَ مَسْئُولٌ عَنِ الْعَمَلِ بِهِ- وَ أَلْزَمُ الْعِلْمِ لَک مَا دَلَّک عَلَى صَلَاحِ قَلْبِک- وَ أَظْهَرَ لَک فَسَادَهُ- وَ أَحْمَدُ الْعِلْمِ عَاقِبَهً مَا زَادَ فِی عِلْمِک الْعَاجِلِ- فَلَا تَشْتَغِلَنَّ بِعِلْمِ مَا لَا یضُرُّک جَهْلُهُ- وَ لَا تَغْفُلَنَّ عَنْ عِلْمِ مَا یزِیدُ فِی جَهْلِک تَرْکه.

امام‌مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍعلیه السلام فرمودند:«۱. سزاوارترین علم آن است که بدون آن نتوانى عمل شایسته انجام دهى. بایسته‏ترین عمل، عملى است که مکلف به انجام دادن آنى؛۲. لازم‌ترین علم آن است که تو را به پاک‌سازى دل و تهذیب باطن رهبرى کند و تباهى و فساد دل را بر تو آشکار سازد؛۳. نیک‌فرجام‌ترین علم آن است بر دانایى کنونى تو بی‌افزاید.پس به علمى نپرداز که ندانستن آن زیانى براى تو ندارد و از علمى غافل مشو که فروگذاشتن آن بر نادانى تو می‌افزاید. بحار الانوار ج ۷۵، ص۳۳۳.

[۱۵] الإمامُ علی علیه السلام ـ فی وَصِیتِه لاِبنِهِ الحَسَنِ علیه السلام ـ : «و رأیتُ··· أن أبتَدِئَک بِتَعلیمِ کتابِ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ و تَأویلِهِ ، و شَرائعِ الإسلامِ و أحکامِه ، و حَلالِهِ و حَرامِهِ ، لا اُجاوِزُ ذلک بِک إلى غَیرِهِ.» نهج البلاغه، الکتاب ۳۱.

امام‌على علیه السلام در سفارش به فرزند خود امام‌حسن علیه السلام نوشت: «خواستم تا قبل از هر چیز کتاب خداوند عزّوجلّ و تأویل و تفسیر آن و شرایع و احکام اسلام و حلال و حرام آن را به تو تعلیم دهم و جز این به چیزى نپردازم.»

[۱۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام  ,  جلد۱  ,  صفحه۲۱۴

[۱۷] المحاسن، ج۱، ص۳۵۸

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *