راههای معرفت الله ۳ ؛ ادراک قلبی
۱۴۰۰-۱۱-۰۸ ۱۴۰۲-۰۷-۰۱ ۱۲:۵۱راههای معرفت الله ۳ ؛ ادراک قلبی

راههای معرفت الله ۳ ؛ ادراک قلبی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
۱- دین مداری و خداباوری باعث آرامش میشود
در عالم روان شناسی کمتر کسی است که کارل گوستاو یونگ (روانشناس برجسته غربی) را نشناسد؛ او اظهارنظر عجیبی دارد و میگوید: «در میان همه ی بیمارانم که در نیمه ی زندگی خود بودند، یعنی بالای سیوپنج سال، حتی یک مورد هم وجود نداشت که مشکل او پس از ناامیدی از همه ی وسایل دیگر، یافتن چشماندازی دینی به زندگی نبوده باشد. با اطمینان میتوان گفت که هریک از آنان بیمار شده بودند، زیرا چیزی را از دست داده بودند که ادیان زنده ی هر عصر به پیروان خود آموخته بودند و هیچیک از آنان تا هنگامی که دیدگاه دینی خود را باز نیافتند، شفا پیدا نکردند.» و در جای دیگر میگوید: «دو سوم بیمارانی که از سراسر جهان به من مراجعه کردهاند، افراد تحصیلکرده و موفقی هستند که دردی بزرگ، یعنی پوچی و نامفهومی و بیمعنا بودن زندگی، آنها را رنج میدهد.»
در حقیقت، بر اثر تکنولوژی و جمود تعالیم و کوته نظری و تعصّب، بشر قرن بیستم «لامذهب» است و در جستوجوی روح خود سرگشته میباشد و تا مذهبی نیابد آسایش ندارد و بیمذهبی، پوچی و بیمعنا بودن زندگی را موجب میشود.[۱]
بشر در بعد روحی خود نیاز بیشتری به خدا دارد و خداوند برآورنده ی نیازهای انسان است. انسانی که خدا را کنار بگذارد از جهت روحی و معنوی دچار کمبود و بحرانهایی از قبیل اضطراب، افسردگی، احساس پوچی، روانپریشی و… میشود. بشر امروز حقیقت خود را فراموش کرده و نقطه ی اتکاء و آرامش خود را نشناخته است. قرآن علت اوضاع بشر امروز را چنین بیان میفرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکاً»[۲]، «وَ لاتَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم»[۳] هرکس از یاد خدا غافل شود، زندگی سختی دارد. و همچنین، قرآن منشأ آرامش را یاد خدا میداند: «الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب»[۴] این حقیقت بزرگی است که بشر امروز دارد به این باور میرسد.
۲- یکی از راههای شناخت خداوند ادراک قلبی است
در جلسات قبل، دو کانال از کانالهای درک انسان بیان شد؛ کانال حس و کانال عقل. سومین کانال درک انسان، قلب است.
۲.۱- ادراک قلبی با ادراک حسی و عقلی فرق دارد
انسان علاوه بر شناختهای حسّی که از حواس پنجگانه حاصل میشود، و شناختهای عقلی که توسط اندیشه و فکر به وجود میآید، سلسله شناخت هایی را در وجود خود مییابد که این شناختها نه حسّی است و نه عقلی؛ به این معنا که نه منبع حس میتواند این شناختها را تولید کند و نه منبع عقل؛ مانند علاقه به فرزند، رحم و عطوفت، بیرحمی و قساوت، و… . هر انسانِ بالغ و سالمی در وجود خود به فرزند احساس علاقه میکند. آیا این احساس از راه چشم، گوش، قوه ی لامسه، قوه ی ذائقه و یا قوه ی شامه به او منتقل شده است؟ آیا از راه عقل و اندیشه به این احساس رسیده است؟ پاسخ قطعا منفی است. مِهر و عشق، چیزی نیست که بتوان آن را بهوسیله ی حواس پنجگانه شناخت و یا از راه اندیشه و تدبّر به آن رسید؛ بلکه نوعی تجربه درونی است که جز شخص علاقهمند و عاشق، کسی نمیداند که عشق چیست.
وقتی انسان منظره جانخراشی را میبیند، چشم او نمیسوزد، و نیز هیچیک از حواس پنجگانه او احساس سوزش نمیکند، مغز و عقل و اندیشه او هم نمیسوزد؛ ولی احساس میکند که دلش میسوزد. وقتی انسان از کسی متنفّر است، حواس پنجگانه او احساس تنفّر نمیکند، عقلش هم احساس تنفّر نمیکند؛ بلکه دلش احساس تنفّر مینماید. جایگاه مهر و محبت، جایگاه کینه و نفرت، جایگاه رحم و شفقت، و بهطور کلّی، مرکز همه ی شناختهای غیرحسّی و کلیه عواطف و احساسات درونی، «قلب» و یا دل آدمی است.
۲.۲- قلب، مهمترین کانال درک است
خدای متعال انسان را بهگونهای آفریده است که از درون، گرایش به خدا دارد؛ مهم این است که انسان این آینه را از کدورت و غبار گناه و جهالت ها بزداید تا خدانما شود. ادراکاتی که قلب سلیم در باب معارف الهی دارد آنقدر وسیع است که ادراکات حسی و عقلی در مقابل آن بسیار اندک هستند.
از امام باقر علیه السلام درباره ی کلمه «حنفاء» در آیه «حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ» سؤال کردند. حضرت فرمودند حنیفیه همان فطرتی است که خدا انسانها را بر آن خلق کرده است و خدا خلق خود را بر معرفت خودش خلق کرده است.[۵]
خدا از خود ما به ما نزدیکتر است، مهم این است که او را از درون درک کنیم؛ خدا ابزار این درک را در درون ما قرار داده است: «اَنَّ اللهَ یَحُولُ بَینَ المَرءِ وَ قَلبِهِ»[۶] و بدانید که خدا در میان شخص و قلب او حائل میشود. همچنین، خدا در قرآن کریم میفرماید: «نَحنُ أَقرَبُ اِلَیهِ مِن حَبلِ الوَرِیدِ؛[۷] ما از رگ گردن به شما نزدیکتر هستیم.»
یار نزدیکتر از من به من است
و این عجبتر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست
در کنار من و من مهجورم
| یار نزدیکتر از من به من است چه کنم با که توان گفت که دوست |
و این عجبتر که من از وی دورم در کنار من و من مهجورم |
امام صادق علیه السلام در روایتی در تفسیر آیه ی شریفه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ» که درباره ی عالم ذر است، میفرماید: «خدا از پشت آدم نسل او را تا روز قیامت بیرون آورد در حالی که مانند ذرات ریزی بودند و خدا خود را به ایشان شناسانید و صفت خود را به ایشان نمود و اگر این نبود کسى پروردگار خود را نمىشناخت.»[۸] بنابراین، خلقت انسان بر محبت و معرفت الله است؛ ولی انسان در طول زمان زندگی بهخاطر کدورتهایی که از گناه، محیط و یا باورهای غلط بر دلش مینشیند جهت نمای دل او دیگر درست کار نمیکند و گاه میبینیم حتی جهت و آدرس اشتباه به او میدهد.
مرحوم آقای طباطبایی، نماینده ی مردم تهران، میگفت در یک سفر خارجی با گذشتن هواپیما از مرزهای ایران، از مرزهای حجاب نیز گذشتیم؛ حجابها کنار رفت و متلکها و تیکهها شروع شد. شروع کردند به اذیت کردن من که با لباس روحانیت و مشغول ذکر با تسبیح بودم. بعد از گذشت نیم ساعت، اوضاع دگرگون شد و هواپیما بهشدت تکان میخورد. همه نگران شدند. مهماندار گفت این هواپیما سه موتور دارد که یکی از آنها از کار افتاده، ولی با دو موتور نیز میتواند خودش را به اولین فرودگاه برساند و جای نگرانی نیست. چند دقیقه بعد، از اتاق خلبان با سالن مسافرین ارتباط مستقیم برقرار شد. خلبان با صدای لرزان و مضطرب از مسافرین میخواست که آرامش خود را حفظ کنند و سر جایشان بنشینند. همچنین، مسافرین متوجه شدند که یک موتور دیگر هم از کار افتاده و وضعیت بحرانی است. همه بههم ریختند و صدای گریه و ضجه بلند شد. همانهایی که حجاب نداشتند، روسری سرشان کردند و به طرف صندلی ما هجوم آوردند که حاجآقا حالا چکار کنیم؟! من که آرام نشسته بودم و ذکر میگفتم، تسبیحم را بالا آوردم و گفتم با خدای خودتان صادقانه سخن بگویید و از او بخواهید که مشکل را رفع کند. همه ی امیدها ناامید شده بود و فقط یک روزنه ی امید باقی مانده بود و آن خدا! در همه ی سالن هواپیما یک سره ذکر یا الله بلند شد. همه گریه میکردند. چند دقیقه به همین وضع گذشت و سرانجام مهماندار اعلام کرد که مشکل رفع شده و قرار است در فرودگاه کشور دیگری موقتاً فرود بیاییم! همه خوشحال شده بودند؛ ولی وقتی هواپیما نشست و مطمئن شدند که خطر رفع شده، برخی به طعنه میگفتند: خوب معرکه گرفته بودی! ما را بگو که جوگیر شده بودیم! این خلبان کارش را خوب بلد بود!
آری! این اضطرارها پیش میآید، فطرت خداجوی ما به کار میافتد و از درون خدا را مییابیم و با تمام وجودمان او را حس میکنیم؛ به تعبیر امام علی علیه السلام : بهگونهای که انگار او را مشاهده میکنیم. اما همین که اضطرار تمام شد انسان شروع به توجیه میکند و رفع اضطرارش را به علل مادی نسبت میدهد: «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ».[۹]
۲.۳- معرفت النفس یکی از راههای ادراک قلبی است
انسان بهگونهای سرشته شده است که اگر خود را بشناسد این شناخت درونی به شناخت خدا میانجامد؛ یعنی نیازی به دریافتهای بیرونی نیست، بلکه از درون میتواند به خدا و معارف اعتقادی دست پیدا کند. امام علی علیه السلام میفرماید: «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه؛[۱۰] هرکس خود را بشناسد، خدای خود را شناخته است.» این یک امتیاز بزرگ برای انسان است که با شناخت خود به شناخت پروردگارش برسد.
به قول شاعر:
عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم
دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود
آنکه ما در طلبش جمله مکان گردیدیم
| عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود |
دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم آنکه ما در طلبش جمله مکان گردیدیم |
خدای تعالی برای شناخت حقانیت خودش برای انسانها دو راه قرار داده است: «سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ؛[۱۱] ما آیات (قدرت و حکمت) خود را در آفاق جهان و نفوس بندگان کاملاً هویدا و روشن میگردانیم تا ظاهر و آشکار شود که خدا (و آیات حکمت و قیامت و رسالتش همه) بر حق است. آیا همین حقیقت که خدا بر همه ی موجودات عالم پیدا و گواه است، کفایت (از برهان) نمیکند؟» و در آیه ای دیگر چنین میفرماید: «وَ فىِ الْأَرْضِ ءَایَاتٌ لِّلْمُوقِنِینَ * وَ فىِ أَنفُسِکمُ أَ فَلَا تُبْصِرُونَ»[۱۲] که معرفت نفسی و درونی و معرفت قلبی راهی مطمئن تر و دقیق تر و وسیع تر است؛ چرا که معرفت بی واسطه برای انسان پیدا می شود. اگر این معرفت ایجاد شد گرایش ها و کشش های نفسانی نمیتواند مانع از حرکت انسان در این مسیر گردد.
حیف نیست انسان، با این ظرفیت وجودی که خدا برای او قرار داده است خود را محصور در خواب، شهوت و ادراکات حسی نماید؟! از خدا میخواهیم معرفتهای شهودی و ادراکات قلبی را روزیِ همه ی ما بگرداند.
معرفت های قلبی از ناب ترین معرفت هاست. در معرفت سطحی معارفی به انسان عطا میشود که قابل مقایسه با معرفت حسی و عقلی نیست. امیر بیان، امام علی علیه السلام در خطبه ی متقین در وصف آنها میفرماید: «عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّهُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ؛ بهشت را انگار که میبینند و در آن غرق نعمتند و آتش دوزخ را انگار به مشاهده نشستهاند و در آن عذاب میشوند.»
۳- آثار ادراک قلبی
۳.۱- ادراک قلبی منشأ تأثیر واقعی بر افعال و اعمال ماست
مهم ترین کانال معرفتی انسان، راه قلب است؛ قلب است که باور و عقیده را در انسان شکل میدهد و تا معرفتی به این درجه نرسد ایمان و عمل برخواسته از آن شکل نمیگیرد. قلب غیر از عقل است، قلب مرکز احساسات و تصمیم هاست، مرکز عقیده و گره خوردن دانستهها به وجود انسان و منشأ اثر شدن است.
بسیاری از دانشها و علوم ما چون به مرحله عقد القلب نرسیدهاند منشأ اثر نمیشوند. بسیاری از پزشکان میدانند سیگار ضرر دارد و میکشند! بسیاری از متدینین میدانند دروغ گناه است و میگویند! بسیاری از کاسب ها میدانند کم فروشی بد است، ولی کم فروشی میکنند! تا این دانش و علم به باور تبدیل نشود انسان را نجات نمیدهد. باید دریچه قلب را باز کرد تا علوم به آن سرازیر شوند. به قول حضرت امام رحمۀ الله علیه چه بسا درس توحید هم حجاب انسان شود چون به مرحله قلب وارد نشده است. اینجاست که عقیده و تمام اثراتی که برای آن گفتهایم، شکل میگیرد. چه بسا افرادی که علم عرفان میخوانند و قلبشان هیچ درکی از عرفان ندارد و در مرحله عقل باقی ماندهاند! استاد عبدالحسین خسروپناه، استاد حوزه و دانشگاه، تعریف میکرد: در یکی از دانشگاههای معروف ایران، یکی از اساتید عرفان افسردگی شدیدی داشت، در حدی که یک وقت خبر دادند در اثر فشار روحی رگ خود را زده است. کاملاً بدیهی است که عرفان از عقل او به قلبش راه نیافته است.
رابطه ی علم و عمل و رابطه ی ایمان و عمل یکی از مباحث بسیار مهمی است که در معارف دینی به آن پرداخته شده است. خدای متعال در قرآن کریم میفرماید: «الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»[۱۳] در جای دیگر و در مرتبهای بالاتر میفرماید: «وَ جَحَدوا بِها وَ استَیقَنَتها أَنفُسُهُم ظُلمًا وَ عُلُوًّا فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَهُ المُفسِدینَ؛[۱۴] و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود!»
خیلی عجیب است، برخی از افراد علی رغم اینکه علم قطعی به چیزی دارند و هیچ شک و شبههای در حقانیت آن ندارند، برخلاف علم خود عمل میکنند؛ نمونه ی بارز آن شیطان است که بسیاری از ملکوت عالم را مشاهده کرده بود، ملائکه را دیده بود، پیش نماز ملائکه الهی بود، شش هزار سال عبادت خدا را کرده بود؛ ولی با خدا به مخالفت برخواست و راه شقاوت را در پیش گرفت.
در صورت فقدان هرکدام از دو مرحله ی درک عقلی و عقد القلب، عمل صحیح مطابق آن علم از انسان صادر نمیشود، و اگر صادر بشود محدود و مقطعی خواهد بود. آیتالله جوادی آملی در درس تفسیر برای این موضوع چنین مثال میزدند که فرض کنید یک مار به فردی که در خرابهای نشسته است، نزدیک میشود. چه موقعی میتوان گفت که این مرد از این مار فرار میکند؟ وقتی که چشم و گوش و حواس سالمی داشته باشد که بفهمد مار به سمت او میآید و هم دست وپای سالمی داشته باشد که بتواند فرار کند. هرکدام از این دو نباشد، این فرد گرفتار مار خواهد شد؛ اگر حواس سالمی نداشته باشد نمیفهمد که مار به سمت او میآید و اگر ببیند مار سمی به او نزدیک میشود ولی دست وپایی برای فرار نداشته باشد گرفتار آن مار خواهد شد (حس و عقل و قلب).
برخی از افراد راه سعادت و شقاوت را میشناسند و میتوانند خوب و بد را از هم تمیز بدهند، اما دست وپای عملشان در جای دیگر بسته شده است و نمیگذارد عمل صحیحی از آنها سر بزند.
۳.۲- عامل پیروزی عقل بر هوای نفس در قلب و ادراکات قلبی است
در جلسه ی قبل به عرض رساندیم که عملکرد انسان بر دادهها و دریافتهای حسی یا بر اساس هوای نفس است یا عقل. این قلب است که منشأ این گرایش میشود؛ اگر عقد القلب در باورهای صحیح شکل گرفته باشد عقل امیر میشود و در غیر این صورت، هوای نفس غلبه میکند: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَهً فَمَنْ یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلا تَذَکَّرُونَ؛[۱۵] آیا می نگری آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده و خدا او را دانسته (و پس از اتمام حجت) گمراه ساخته و مهر (قهر) بر گوش و دل او نهاده و بر چشم وی پرده ظلمت کشیده؟ پس او را بعد از خدا دیگر که هدایت خواهد کرد؟ آیا متذکر این معنا نمیشوید؟»
قلب میتواند حرم الهی و جایگاه خدا بشود تا حرکات و اعمال انسان رحمانی گردد و از ملائکه بالاتر برود؛ و یا قلب میتواند جایگاه هواوهوس شود، در این صورت تمام حرکات و اعمال او شیطانی میگردد و از حیوان پستتر میشود. امام صادق علیه السلام در مورد حرم بودن دل می فرمایند: «القلبُ حَرَمُ اللّهِ، فلا تُسْکِنْ حَرَمَ اللّهِ غَیرَ اللّهِ؛[۱۶] دل حرم خداست، پس جز خدا را در حرم خدا مَنِشان!» و در یکی از روایات قلب مومن را عرش الهی معرفی میفرماید: «قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ؛[۱۷] قلب مؤمن عرش الهی است.»
این قلب میتواند مریض شود: «فی قُلوبِهِم مَرَضٌ»[۱۸] و جایگاه شیطان گردد: «لَهُمْ قُلُوبٌ لَایَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لایَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛[۱۹] و مسلماً بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم [زیرا] آنان را دل هایی است که بهوسیله آن [معارف الهی را] در نمییابند، و چشمانی است که توسط آن [حقایق و نشانههای حق را] نمیبینند، و گوشهایی است که به وسیله ی آن [سخن خدا و پیامبران را] نمیشنوند، آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراه ترند؛ اینانند که بیخبر و غافل [از معارف و آیات خدای]اند.
خدای تعالی تفاوت انسان و حیوان را در رابطه ی انسان با حق و معارف حقانی که جایگاه آن قلب است، معرفی میکند. کسی که نتواند با قلب خود حقایق عالم را بیابد، این فرد در واقع حیوان است هر چند که در ظاهر انسان است. این افراد گرچه در دنیا ظاهر انسان دارند، اما حشر آنها در قیامت به صورت حیوان است و به فرموده ی قرآن کور و کر محشور میشوند: «وَ مَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِیلاً؛[۲۰] و هر که در این [دنیا] کور باشد در آخرت کور و گمراهتر خواهد بود.» قرآن در جای دیگر این معنا را توضیح میدهد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَ نحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیرًا؛[۲۱] و هرکس از یاد من روی بگرداند، در حقیقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور میکنیم * میگوید پروردگارا چرا مرا نابینا محشور کردى با آنکه بینا بودم؟ * میفرماید همانطور که نشانههای ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى امروز همانگونه فراموش میشوی.»
۳.۳- مرگ و حیات واقعی تابع قلب و ادراک قلبی است
قرآن کریم موت و حیات را به قلب نسبت میدهد و کسانی که در این دنیا قلبشان با ایمان زنده نباشد را مرده میداند. خدا به پیامبرش میفرماید که نمیتوانی حرف هایت را به اینها بفهمانی چون اینها مردهاند و مرده نمیشنود. در حقیقت، ادبیات قرآن در مرده و زنده، در کور و بینا، با ادبیات عرف مردم متفاوت است و فهم این مورد حائز اهمیت است.[۲۲]بنابراین، انسان به قلبش زنده است و ملاک و معیار کارایی و عدم کارایی انسان نیز قلب اوست: «فَإِنَّها لاتَعْمَى الْأَبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ»[۲۳]
بنابراین، برای شناخت خدا راه سومی به نام ادراک قلبی وجود دارد. ادراک قلبی همان یقین است و آثار بسیاری دارد که به چند مورد آن اشاره کردیم. در ادامه، راههای رسیدن به یقین را عرض میکنیم.
۴- عبادت، راه رسیدن به یقین
با عمل به این آیه ی شریفه میتوان راه رسیدن به یقین را پیمود: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ»[۲۴] در واقع، خدای متعال در این آیه، عبادت را راه رسیدن به یقین معرفی میکند.
عبادت چیست؟ آیا همین نماز و روزه کافی است؟ اگر چنین است، چرا انسان هایی که همه روزه به عبادت مشغولند، به یقین نمیرسند؟ عبادت هدف خلقت ذکر شده است و مراد از عبادت در اینجا، اعمال عبادی خاص نیست، بلکه منظور زندگی بر مدار عبودیت است؛ یعنی بندگی و بنده وار زیستن، چنانکه در روزگار قدیم برده و بنده بودن منحصر به زمان خاصی نبود، بلکه تمام حرکات و سکنات و اعمال بردگان برای مولی و در خدمت مولایشان بوده است. عبودیت در برابر خداوند نیز به همین گونه است که انسان را به یقین میرساند؛ یعنی آدمی در تمامی لحظات و حالات خود، برای خدا باشد و رضایت او را طلب کند؛ در هرکاری که انجام میدهد، هرجا که مینگرد، هر سخنی که میگوید یا میشنود، فقط رضای خدا و دستورات الهی را مدنظر داشته باشد.
ابوعبدالله محمد بن خفیف شیرازی معروف به شیخ کبیر، از عارفان بزرگ قرن چهارم هجری است؛ وی عمری دراز یافت. سخنان و روایات منسوب به او در آثار صوفیان اهمیت بسیار دارد. او همیشه در سیر و سفر بود و پدرش مدتی بر فارس حکومت میکرد. در سال ۳۷۱ه.ق درگذشت و اکنون مزار او در یکی از میدانهای شیراز است. او را دو مرید بود که هر دو احمد نام داشتند. شیخ به احمد کوچکتر، توجه و عنایت بیشتری داشت. یاران او از این عنایت خبر داشتند و بر آن رشک میبردند. نزد شیخ آمده و گفتند: احمد بزرگ تر بسی ریاضت کشیده و منازل سلوک را پیموده است، چرا او را بیشتر دوست نمیداری؟ شیخ گفت: آن دو را بیازماییم که مقامشان بر همگان آشکار شود.
روزی احمد بزرگ تر را گفت: ای احمد، این شتر را برگیر و بر بام خانه ی ما ببر. احمد بزرگ تر گفت: ای شیخ، شتر بر بام چگونه توان برد؟ شیخ گفت: از آن در گذر که راست گفتی. پس از آن احمد کوچکتر را گفت: این شتر بر بام خانه ببر. احمد کوچکتر، در همان دم کمر بست و آستین بالا زد و به زیر شتر رفت که او را بالا برد و به بام آورد. هرچه نیرو به کار گرفت و سعی کرد نتوانست. شیخ به او فرمان داد که رها کند و گفت: آنچه میخواستم ظاهر شد. اصحاب گفتند: آنچه بر شیخ آشکار شد، بر ما هنوز پنهان است. شیخ گفت: از آن دو، یکی به توان خود نگریست، نه به فرمان ما؛ دیگری به فرمان ما اندیشید، نه به توان خود. باید که به وظیفه اندیشید و بر آن قیام کرد، نه به زحمت و رنج آن.
خداوند نیز از بندگان خواهد که به تکلیف خود قیام کنند و چون به تکلیف و احکام روی آورند و به کار بندند، او را فرمان بردهاند و سزاوار ثوابند، اگرچه از عهده ی آن برنیایند. البته خداوند به ناممکن فرمان ندهد.[۲۵]
این نحوه سلوک (که البته بدین سادگی حاصل نمیشود) عبودیت و بندگی خالصانه است؛ البته منافاتی هم با زندگی عادی ندارد، چراکه اینگونه عبادت، اصولاً نیازمند زمان خاصی نیست، بلکه خود زندگی و تلاش و معاش آن باید عبادت باشد؛ چنانکه خدای متعال در قرآن فرمود «رِجَالٌ لاتُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَ لابَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ؛[۲۶] بزرگ مردانی هستند که تجارت و خرید وفروش ایشان را از یاد حق باز نمیدارد و غافل نمیکند.»
در این میان، عبادات خاصه (نماز، روزه و…) اوج لحظات ارتباط انسان با خداست و ایمان او را برای اینکه در تمام ساعت بنده باقی بماند، تقویت میکند.
منابع
[۱]. رضوانی، علیاصغر، اسلامشناسی و پاسخ به شبهات، قم، مسجد جمکران، ۱۳۸۶ش، چاپ سوم، ص۷۶.
[۲]– سوره ی طه آیه ی ۱۲۴
[۳] – سوره ی حشر آیه ی ۱۹
[۴]– سوره ی رعد آیه ی ۲۸
[۵]. مَا الْحَنِیفِیَّهُ قَالَ هِیَ الْفِطْرَهُ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا فَطَرَ اللَّهُ الْخَلْقَ عَلَى مَعْرِفَتِهِ.
[۶]. انفال، آیه ۲۴.
[۷]. ق، آیه ۱۶.
[۸]. قَالَ أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ صُنْعَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَعْرِفْ أَحَد رَبَّهُ (التوحید، ج۱، ص۳۳۰).
[۹] سوره ی عنکبوت آیه ی ۲۶
[۱۰]. سرح العیون فى شرح العیون, حسن حسن زاده آملى, دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم, ۱۳۷۹ش.
[۱۱]. فصلت، آیه ۵۳.
[۱۲]. زاریات، آیات ۲۰-۲۱.
[۱۳] سوره ی بقره آیه ی ۱۴۶
[۱۴]. نمل، آیه ۱۴.
[۱۵]. جاثیه، آیه ۲۳.
[۱۶]. جامع الأخبار: ۵۱۸/۱۴۶۸.
[۱۷]. بحار الأنوار، ج۵۵، ص۳۹.
[۱۸]. بقره، آیه ۱۰.
[۱۹]. اعراف، آیه ۱۷۹.
[۲۰]. اسراء، آیه ۷۲.
[۲۲]. مرده و زنده از نظر قرآن یک منبر جدا دارد.
[۲۳]. حج، آیه ۴۶.
[۲۴]. حجر، آیه ۹۹.
[۲۵]. برگزیده تذکره الاولیاء، ص۴۵.
[۲۶]. نور، آیه ۳۷.
.




