راههای معرفت الله ۲ ؛ ادراک عقلی
۱۴۰۰-۱۱-۰۸ ۱۴۰۲-۰۷-۰۱ ۱۲:۴۷راههای معرفت الله ۲ ؛ ادراک عقلی

راههای معرفت الله ۲ ؛ ادراک عقلی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
۱- معرفت الله، رأس العلم است
یک مرد عربی خدمت رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله آمد و پرسید: «عَلِّمْنِی مِنْ غَرَائِبِ اَلْعِلْمِ» [برخی از افراد به دنبال اسرار، اوراد، ذکرها و… هستند.] پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «مَا صَنَعْتَ فِی رَأْسِ اَلْعِلْمِ حَتَّى تَسْأَلَ عَنْ غَرَائِبِهِ» تو از اصل علم خبر داری که می خواهی از غرائب علم باخبر شوی؟! چه کار برای اصل علم کردی که نوبت به غرائب آن برسد؟! [طرف سر انداخته بود در آسمان و احوال ستارگان را رصد می کرد، افتاد توی چاله. تو اول جلو پای خود را ببین، بعد آسمان را رصد کن!] عرض کرد: «و ما رَأسُ العِلمِ یا رَسولَ اللّه؟» پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «مَعرِفهُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ.»[۱]
علوم اعتقادی اصل و سرّ تمام علوم است، و در رأس همه ی آن ها شناخت خدا قرار دارد؛ ولی غالباً مردم به دنبال علومی هستند که برای آن ها فایده ندارد و از اصل غافل شده اند.
جلسه ی گذشته بیان شد که درک ما از سه طریق؛ و به تبع آن، فراگیری معرفت الله از سه راهِ حس، عقل و قلب است. حس دریچه ورودی اطلاعات به وجود انسان است و بسیار حائز اهمیت می باشد. باید در معرفت های حسی بسیار تلاش کنیم و از تمام ظرفیت حواس برای دریافت از جهان اطراف استفاده کنیم؛ خوب ببینیم، خوب بشنویم و حتی خوب لمس کنیم.
۲- اهمیت عقل
۲.۱- درک حسی، مقدمۀ درک عقلی
آنچه می خواهیم عرض کنیم این است که حس به خودی خود نمی تواند معرفت آفرین باشد و یک مرحله فراتر از حس است که داده های حسی را پردازش کرده و آن ها به عنوان باور و معرفت اعتقادی برای انسان باقی می مانند و این معرفت اعتقادی (بنابر آنچه که قبلاً به عرض رساندیم) بر اعمال و رفتار و سبک زندگی ما تأثیر می گذارد. پس هر آنچه که در بحث اهمیت حس گفته شد، مقدمه ای برای بحث امروز بود و این عقل است که در این مسیر تعیین کننده است.
۲.۲- عقل؛ موهبت خاص خدا به انسان؟!
عقل یکی از مواهب الهی و استعداد مخصوصی است که خداوند متعال به انسان عنایت فرموده تا با به کارگیری آن بتواند به معرفت الله دست یابد. عقل است که فرق بین انسان و حیوان است. حیوان ها طبیعت را می بینند و صدای شُرشُر آب را می شنوند؛ ولی این انسان است که انتظار می رود بعد از دیدن و شنیدن، تعقل کند و به خدا پی ببرد. در جلسه گذشته به طور مفصل پیرامون این موضوع صحبت کردیم.
۲.۳- تأکید قرآن بر عقل
در قرآن کریم به کرّات توصیه شده است که بر روی مسائل و آیات الهی تفکر و تدبر کنیم؛ این توصیه به صورت «أَفَلَا یَعْقِلُونَ»، «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ»، «أَفَلاَ تَتَفَکَّرُونَ» و… بیان شده است. از نگاه علامه طباطبایی، خداوند متعال در قرآن کریم بیش از سیصد بار انسان ها را به استفاده و بهره جستن از این نیروی خدادادی دعوت کرده است.[۲] این تعداد میزان اهمیت تفکر و تعقل در نزد خدای متعال را نشان می دهد.
۲.۴- فریاد مجرمان در قیامت از تعقل نکردن
در سرتاسر متن قرآن کریم و تعالیم غیرقرآنیِ پیامبر مکرم اسلام، تکیه بر عقل، خرد، تأمل، تدبر، تفکر و این گونه تعبیرات به وفور مشاهده می شود؛ حتّی در روز قیامت از زبان مجرمان، در قرآن کریم چنین بیان شده است: «لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ؛[۳] علت اینکه ما دچار آتش دوزخ شدیم، این است که به عقل و خرد خود مراجعه نکردیم و گوش نکردیم؛ لذا امروز که قیامت است، به این سرنوشت ابدی تلخ مبتلا شدیم.»
خدا به دادمان برسد! مفسران واژه ی «سعیر» در قرآن و در آیه ی مذکور را به آتش مشتعل و افروخته تعبیر کرده اند. ما که قدرت تحمل داغی و حرارت یک کتری داغ و یا جسمی که در اثر آتش حرارت دیده را نداریم، توان رویارویی با آتش برافروخته را چگونه خواهیم داشت؟! قرآن کریم علت گرفتار شدن جهنمیان به چنین آتشی را، عدم تعقل و به کار نگرفتن قوه ی عاقله می داند.
۲.۵- کسی که عقل ندارد، دین ندارد
عقل بزرگترین نعمتی است که خدا به انسان عنایت فرموده است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: «قِوامُ المَرءِ عَقلُهُ، و لا دِینَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ؛[۴] جانمایه آدمی عقل اوست و کسی که عقل ندارد دین ندارد.» تعقل و به کارگیری قوه ی عاقله، همان دین داری است و تفاوتی میان دین داری و عقل گرایی نیست؛ کسی که عقل ندارد دین ندارد.
۳- عقل تمیز و کثیف
برخی این قوه ی بسیار مهم و حیاتی در وجود انسان را که می تواند او را به سعادت برساند، در راه شر استفاده می کنند و موجب هلاکت و بدبختی خود و دیگران می شوند؛ این افراد به جای اینکه از عقل برای رسیدن به معرفت الله استفاده کنند آن را در راه های خبیث به کار می برند. به تعبیر دیگر، در ظاهر دو نوع عقل داریم؛ عقل تمیز، که موجب سعادت انسان می شود و عقل کثیف، که انسان را به شقاوت می کشاند. در واقع، عقل کثیف عقل نیست، بلکه جهل است؛ این انسانِ جاهل گمان می کند عاقل است، در حالی که فریبکار است نه عاقل.
به گفته طه حسین، در کتاب «عَلىٌّ وَ بَنُوه» دستگاه معاویه با مکر و حیله، کار می کرد و دین و فکر مردم را با پول می خرید و براى حفظ موقعیت خویش هر کارى را روا می دانست؛ در حالى که امام على علیه السلام اهل این گونه زد و بندهاى سیاسى نبود و حق و عدالت و دین را بر همه چیز ترجیح می داد، بى جهت به مردم نمی بخشید و اطاعت مردم را با مال خریدارى نمی کرد. شاهد گویاى این سخن، گفتار خود امام علی علیه السلام است که در برابر پیشنهادهاى بعضى از اطرافیان می فرمود: «أَتَأمُرُونى أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَورِ فیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ؟! وَاللهِ لا أَطُورُ بِهِ ما سَمَرَ سَمَیرٌ وَ ما أَمَّ نَجْمٌ فِىْ السَّماءِ نَجْماً؛[۵] آیا به من توصیه می کنید که براى پیروزى خود، از جور و ستم در حق کسانى که بر آن ها حکومت می کنم استمداد جویم (و اموال بیت المال را بناحق، به این و آن بدهم؟) به خدا سوگند! تا جان در تن دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب می کنند، هرگز دست به چنین کارى نمی زنم.» و به کسانى که سیاست آن حضرت را با سیاست معاویه مقایسه می کردند، می فرماید: «وَاللهِ! ما مُعاویَهُ بِأدْهَى مِنّْى لکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْلا کِراهِیهُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى الْنّاسِ؛[۶] به خدا سوگند! معاویه، از من سیاستمدارتر نیست، امّا او (براى پیشبرد اهداف شخصى خود) نیرنگ مى زند و مرتکب انواع گناه می شود و اگر از خدعه و نیرنگ بیزار نبودم، من از سیاستمدارترین مردم بودم.»
عزیزان! گمان نکنید که این صحبت منحصر به ۱۴۰۰ سال پیش است. در همین روزگار ما هم افراد باهوش و بااستعدادی هستند که از قوه ی عاقله برخوردارند اما در راه خبیث و کلاهبرداری از آن استفاده می کنند. یکی از قضات، یکی از پرونده های عجیبی که با آن مواجه شده بود را بیان می کرد و می گفت که خانمی از همسرش بابت مهریه شکایت کرده بود. علی رغم تلاش زیاد، ریش سفیدهای فامیل نتوانستند او را منصرف کنند. این خانم طلاق نمی خواست، اما مهریه اش را اجرا گذاشته بود و کوتاه نمی آمد. به ناچار، به دلیل اینکه مرد توان پرداخت مهریه را نداشت، او را به زندان انداختیم. بعد از گذشت چند ماه آن خانم از شکایتش صرف نظر کرد و همسرش از زندان آزاد شد. ولی من به این قضیه مشکوک بودم؛ همه چیز بی نقص بود، ولی من مشکوک شده بودم. بعد از بررسی پرونده مرد متوجه شدم که ایشان ناراحتی قلبی داشته و باید عمل می کرده است. عمل قلب باز هم هزینه ی گزافی داشت. خانم با نقشه ی قبلی شکایت می کند و مرد را به زندان می اندازد. در زندان قلب مرد می گیرد و مجبور به عمل اورژانسی می شوند و به هزینه ی دولت این مرد عمل می شود. و بعد از مرخص شدن از بیمارستان، خانم از شکایت خود می گذرد و همسرش از زندان با قلبِ عمل شده و بدون پرداخت هزینه آزاد می شود. در عرف، در جواب به این نقشه کشی می گوییم عجب عقلی داشت! اما این عقل، عقل کثیف است.
این همان مطلبى است که در عصر و زمان ما نیز فراوان به چشم می خورد که بعضى از مردم در تحلیل های اجتماعى خود افراد نیرنگ باز و حیله گر را که براى پیشبرد هدف های شخصى و حفظ موقعیّت خود، به هر وسیله ای متشبِّث می شوند، افرادى زیرک و باهوش و لایق و سیاستمدارى کاردان مى شمرند؛ در حالى که افراد آگاه، باایمان، مدیر و مدبّر را که سعى دارند در سایه ضوابط و اُصول و دستورهاى شرع و وجدان قدم بردارند، افرادى نالایق و فاقد مدیریت می پندارند! متأسفانه این اشتباهِ بزرگ هنوز وجود دارد و سرچشمه ی مفاسد عظیم اجتماعى و سیاسى است. چه خون های پاکى که به خاطر این اشتباه، در طول تاریخ بر زمین ریخته شده است!
معنای صحیح عقل در معارف دینی آن چیزی است که انسان را به خدا نزدیک و بدی ها را از او دور کند: «اَلعَقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان، اَلعَقلُ یَهدی وَ یُنجی»[۷] عقل این است. عقل باید بتواند به انسان ها تعالی ببخشد. عقل در یک سطح، آن عاملی است که انسان را به مقام قُرب و توحید می رساند؛ در یک سطح پایین تر، عقل آن چیزی است که انسان را به سبْک زندگی اسلامی می رساند؛ در یک سطح دیگر هم عقل آن چیزی است که ارتباطات مادّی زندگی دنیا را تنظیم می کند؛ همه ی این ها کار عقل است و قوّه ی عاقله، آن قوّه ای است که بتواند همه ی این ها را دارا باشد. با چنین عقلی می توان معرفت الله پیدا کرد، چنین عقلی است که ما را به شناخت خدا رهنمود می کند. البته این عقل دارای انواعی است؛ حضرت استاد آیت الله جوادی آملی نقش عقل در معرفت دینی را در دو سطح مفتاح و مصباح تبیین کرده است که در ادامه به طور مفصل به جزئیات این دو سطح می پردازیم.
۴- سطوح عقل
۴.۱- عقل مفتاح
انسان قبل از اینکه دین داشته باشد، عقل دارد. در حقیقت، خدا به انسان عقل داده که بتواند با آن خدا و دین را بیابد. به این عقل که مقدم بر دین است عقل مفتاح می گویند. عقل در این مرتبه، کلید است برای ورود به دین. چگونه می شود به حقیقت وجود خدا و ارسال پیامبر پی برد؟ آیا می توان از آیات قرآن و روایات به این مهم دست یافت؟ هرگز! تا وقتی قبول نکنی خدا هست و پیامبری فرستاده و کتاب او قرآن است، آیا می توانی به قرآن اعتماد کنی؟ اینجا عقل به ما کمک می کند که به حقیقت توحید دست یابیم که خدایی هست و این خدا واحد و حکیم است، خدای حکیم حتماً برای راهنمایی بنده هایش راهنما و کتاب راهنما می فرستد. در این صورت است که قرآن را به عنوان کتاب خدا قبول می کنیم. با کمک عقل مفتاح می توان این گونه به حقایق دست یافت.
قرآن در بسیاری از مسائل به استدلال عقلی و اقامه برهان عقلانی روی آورده است؛ در واقع می خواهد تفکر درباره ی خدا و مسائل اعتقادی را به ما یاد بدهد. مثلاً در آیه «قُلْ لَوْ کانَ فِیهما آلِهَه إلاّ اللّه لَفَسَدَتا؛[۸] (ای پیامبر) بگو اگر در زمین و آسمان خدایی غیر از الله بود زمین و آسمان فاسد می شد.» یک قیاس استدلالی و برهان عقلی به کار رفته است؛ این یک استدلال عقلی برای وحدانیت خدا است (که انشاءالله در مباحث بعدی به آن خواهیم پرداخت).
این نوع تفکر، زیاد هم سخت نیست! جوان ها که هیچ، پیرمرد و پیرزن ها هم در صدر اسلام این گونه بودند و پیامبر آن ها را به تفکر تشویق می کردند. مشهور است پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با اصحاب خویش بر پیرزنى گذشت که با چرخ دستى نخ ریسى مىکرد. از او پرسید خدا را به چه دلیل شناختى؟ پیرزن دستش را که به دسته چرخ بود و چرخ را به سرعت مىگرداند از دسته چرخ برداشت. طبعاً چرخ پس از چند لحظه متوقف شد و پیرزن گفت به این دلیل؛ همچنان که این چرخ را دستى می باید که آن را به گردش آورد، چرخ عظیم جهان را نیز که همواره در گردش است دستى مقتدر مىگرداند. در این وقت بود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «عَلَیْکُمْ بِدینِ الْعَجائِز؛[۹] بر شما باد که مانند این پیرزن دین خود را فرا بگیرید.»
از آن چرخى که گرداند زن پیر قیاس چرخ گردنده همى گیر
در روایتی دیگر آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله با اصحاب از صحرایی می گذشتند. مرد ساربانی خدمت آن حضرت رسید و دین خود را عرضه کرد. او برای وجود خدا دلیل آورد که هرگاه شترهای خود را گم می کنم ردّپای آن ها را می زنم! هر کجا ردّپایی روی شن باشد نشان می دهد که شتری هم از اینجا گذشته است. این همه آثار نشان می دهد که کسی بر این عالم اثر گذاشته است!
چقدر خوب است که مؤمنین برای شناخت خدا و معرفت الله دلیل های این چنینی داشته باشند؛ هر کس در حد خودش! دانش آموز، دانشجو، مرد، زن، کوچک، بزرگ؛ هر کس در حد و اندازه ی خودش می تواند به این مهم بپردازد.
نیوتن، منجّم و ریاضی دان مشهور، به یک مکانیک ماهر دستور داد که ماکت کوچکی از منظومه شمسی بسازد. سیارات این منظومه توپ های کوچکی بودند که با تسمه به یکدیگر پیوسته بودند. برای آن هندل (دسته) کوچکی قرار داده بود که با حرکت آن، تمام توپ ها به طرز بسیار جالبی در مدار خود حرکت می کردند و دور هسته مرکزی به گردش در می آمدند. یک روز که نیوتن در کنار میز مطالعه خود نشسته بود و این ماکت هم در مقابلش قرار داشت، دوست او که یک دانشمند ماتریالیست (مادی گرا و منکر خدا) بود وارد شد. هنگامی که چشمش به آن ماکت زیبا افتاد، تعجب کرد. زمانی که نیوتن هندل ماکت را حرکت داد و آن سیارات با سبکی جالب به دور هسته مرکزی حرکت کرد، تعجب آن دانشمند بیشتر شد و فریاد زد: وای! چه چیز جالبی! چه کسی این را ساخته است؟! نیوتن جواب داد هیچ کس؛ خودش تصادفاً به وجود آمده است. دانشمند مادی گرا گفت: آقای نیوتن فکر کردید من احمقم! چگونه ممکن است این ماکت با این سبک جالب خودش تصادفاً به وجود آمده باشد؛ نه تنها سازنده دارد بلکه سازنده اش نابغه بوده است. اینجا بود که نیوتن به آرامی برخاست و دست روی شانه ی آن دوست مادی گرای خود گذاشت و گفت دوست من! آنچه شما می بینید جز یک ماکت کوچک است که از روی سیستم واقعی عظیم منظومه شمسی ساخته شده است، با این حال شما حاضر نیستید بپذیرید که تصادفاً و خودبه خود به وجود آمده باشد، پس چگونه اعتقاد دارید منظومه شمسی با همه ی وسعت و پیچیدگی که دارد، آفریننده ای عاقل و قادر نداشته و بدون سازنده است؟! اینجا بود که دانشمند مادی گرا شرمنده شد و جوابی برای گفتن نداشت.
آری! این همان برهان نظم برای وجود آفریدگار قادر و تواناست. دوست مادی گرای نیوتن هر روز این نظم را در آسمان و زمین می دید، ولی هیچ گاه بر آن تفکر نمی کرد و به نتیجه ی صحیح نمی رسید. چقدر خوب است بر آنچه می بینیم بیشتر تمرکز کنیم و بیشتر بیندیشیم. برخی از افتادن یک سیب، فقط به فکر خوردن آن می افتند؛ برخی این همه نظم و حرکت و رفت و آمد روز و شب را می بینند اما به این فکر نمی کنند که آفریننده این عالم کیست و چه کسی در پس این پرده است که این همه شکل زیبا بر این پرده هویدا کرده است!
عقل مفتاح، عقل کلید است؛ کلیدی است که خدا به همه ی ما عطا کرده تا بدون استفاده از هیچ آیه و روایتی به وجود خالق هستی پی ببریم، وارد در باب معرفت الله شویم و خداشناسی کنیم؛ پیرزن به شکل خودش، ساربان به نحو خودش، دوست ماتریالیسم نیوتون هم به نحو خودش، همه ی ما و شما هم به سبک خودمان. نمی دانم در چه شغلی هستید، اما مطمئنم در همه جا از نشانه های خدا پر است و با اندک تعقل و تفکر می توانیم به این نشانه ها پی ببریم. چقدر عالی می شود که یک دفتر برداریم و یا در گوشی موبایل خود یادداشت کنیم که در زندگی روزمره چه نشانه هایی از وجود خدا در اطراف ما دیده می شود. بدون شک، خودش می شود یک دفتر هزاربرگ و یک خداشناسی منحصر به فرد!
۴.۲- عقل مصباح
نوع دوم عقل، عقل مصباح است. با عقل مفتاح دریافتیم که خدایی است که پیامبری فرستاده و دین و کتاب و سنت داریم. اکنون، با همین عقل به خدمت دین می رویم و کسب معرفت می کنیم. این عقل می شود چراغ راه ما در دریافت معارف از دین. به قول استاد آیت الله جوادی: «با حکم عقل در پای شرع زانو می زنیم.»
با عقل خود می فهمیم خدا که خالق و حکیم است هرچه به آن حکم کرده، عین صلاح و خیر ما است. با عقل خود می فهمیم که باید در مقابل حکم خدا (با اینکه به حکمت آن پی نبردیم) مطیع باشیم؛ این یعنی عقل مصباح. با عقل خود در دین می گردیم و احکام را پیدا می کنیم و به دستور عقل عمل می کنیم.
باید مواظب بود که شیطان چراغ عقل را خاموش نکند. برخی که گمان می کنند همه چیز را با این عقل می توان فهمید، از این چراغ عقل (عقل مصباح) بی بهره می مانند. می گوید تا نفهمم چرا ربا بد است و چه فرقی با کاسبی دارد، ربا می خورم؛ تا نفهمم که چرا باید حجاب داشته باشم، بی حجاب می مانم؛ تا نفهمم چرا روزه بگیرم و روزه چه فایده ای برای من دارد، روزه نمی گیرم. این یعنی خاموش بودن چراغ عقل! آیا همین که خدای حکیم، عالِم، قادر و خیرخواه بندگان گفته که این کار را انجام بدهید و آن کار را انجام ندهید، کافی نیست؟! باید هوشیار باشیم که شیطان چراغ عقلمان را خاموش نکند و دارایی هایمان را نبرد.
مولانا می گوید شبی دزدی به خانه ای رفت و وسایل خانه را جمع کرد. صاحب خانه بیدار شد، شمعی افروخت و به اتاق ها سرکشی کرد. دزد که وضع را خراب دید، فکری کرد؛ با خود گفت اگر فرار کنم از این همه وسیله ای که با زحمت جمع کرده ام محروم می مانم و اگر بمانم گیر می افتم. در کناری ایستاد. صاحب خانه که با شمع وارد شد شمع را فوت کرد و فضا را تاریک کرد. صاحب خانه برای بار دوم شمع را افروخت و دوباره دزد آن را خاموش کرد. مرد که گمان می کرد بادی از پنجره وزیده و شمع را خاموش کرده، بی خیال شد و به بستر برگشت. مواظب باشیم که شیطان که دزد عقیده و دین ماست، چراغ عقلمان را خاموش نکند و دارایی مان را نبرد.
بزرگواران! حالا که عقل مفتاح کلید انداخت و وارد شدیم، خداشناسیِ مختصر و اولیه ای پیدا کردیم. چه خوب است که عقل مصباح روشنگری کند و در معارف آرام آرام پیش برویم و مثل ماشینی که در دلِ سیاهِ شب، کیلومترها مسیر را با چراغی که نهایتاً ۱۰۰ متر را روشن می کند جلو می رود، ما هم عقل مصباح روشنگر را به کار بگیریم. پس از نگارش دفترچه ای که عرض کردم، بیایید کتاب های معرفتی بخوانیم. کتاب «توحید مفضل» که در آن امام صادق علیه السلام به صورتی بسیار شیرین و جذاب به بیان توحید و خداشناسی می پردازد را پیشنهاد می کنم تا انشاءالله بر معرفت الله مان افزوده گردد.
۵- هوی (شهوت و غضب)؛ مانع استفاده از عقل
خدای متعال انسان را دو وجهی آفریده است؛ جنبه ی حیوانی و انسانی؛ جنبه ی مُلکی و ملکوتی؛ جنبه ی غریزی و فطری؛ جنبه ی عِلوی و سفلی. از یک طرف هوی (شهوت و غضب) دارد و از یک طرف عقل؛ اگر در امور خود به هوای نفس و حیوانیت میل کند، این قدر می تواند در حیوانیت پیش برود که از حیوان هم پست تر شود «اولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۱۰]؛ و اگر به بُعد ملکوتی خود اهتمام ورزد، از ملائکه پیشی می گیرد؛ به قول مولانا:
آدمیزاده طرفه معجونی است *** کز فرشته سرشته و ز حیوان
گر کند میل این بود کم از این *** ور کند میل آن شود به از آن
|
آدمیزاده طرفه معجونی است |
کز فرشته سرشته و ز حیوان |
خشم و شهوت اگر تحت کنترل عقل نباشد انسان را به اعوجاج و تحلیل های ناصحیح می اندازند و در مواقع حساس موجب گمراهی انسان می شوند؛ به قول مولانا:
خشم و شهوت مرد را احول کند *** ز استقامت روح را مبدل کند
|
خشم و شهوت مرد را احول کند |
ز استقامت روح را مبدل کند |
مولانا می گوید استادی، شاگرد لوچی داشت که همه چیز را دو تا می دید. یک بار به او گفت آن جام شیشه ای را برای من بیاور. شاگرد گفت کدام یکی از آن دو تا را بیاورم؟ استاد گفت یکی بیشتر نیست؛ ولی شاگرد اصرار داشت که دو تا است. استاد چاره ای اندیشید و گفت: برو یکی از آن دو را بشکن، دیگری را بیاور. همین که شاگرد لوچ یکی را شکست، فهمید که یکی بیشتر نبوده است.
خشم و شهوت انسان را دوبین می کند، حق و باطل را در هم می آمیزد و به سمت باطل می برد؛ البته موانعی بر سر کارکرد صحیح عقل هست که باید به آن ها توجه کرد. امام علی علیه السلام می فرماید: «ذَهابُ العَقلِ بَینَ الهَوى و الشَّهوَهِ؛[۱۱] بر اثر هوس و شهوت، خرد از بین می رود.» شهوت و غضب، انسان را در مسیر زندگی سعادتمندانه ای که قرار است با عقل سامان بیابد، به چالش می کشند و اگر عقل نتواند بر این دو حاکم شود، انسان را به ورطه نابودی می کشانند.
یادش به خیر در اوائل طلبگی می خواندیم: «اِنارهُ العقلِ مَکسُوفٌ بِطَوعِ هَوى؛[۱۲] نور عقل، با اطاعت از هوای نفس خاموش می گردد.» امام على علیه السلام نیز می فرمایند «اَعْدى عَدُوٍّ لِلْمَرْءِ غَضَبُهُ وَ شَهْوَتُهُ فَمَنْ مَلَکَهُما عَلَتْ دَرَجَتُهُ وَ بَلَغَ غایَتَهُ؛[۱۳] بدترین دشمن آدمى خشم و شهوت اوست؛ پس هرکس آن دو را در اختیار بگیرد، مقامش بالا می رود و به هدفش می رسد.»
ممکن است کسی بگوید: حاج آقا این ها که می گویید را ما می دانیم، ولی چه کار کنیم که این خشم و شهوت را کنترل کنیم؟ اجازه بدهید جوابی بدهم که به نظر خودم بسیار جالب و مفید است؛ اما نه از زبان خودم، بلکه در قالب داستانی کوتاه:
جوانی نزد عالمی آمد و از او پرسید: من جوان کم سن و سالی هستم، اما آرزوهای بزرگی دارم و نمی توانم خود را از نگاه کردن به دختران منع کنم، چاره ام چیست؟ عالم کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را به سلامت به جای معینی ببرد، به طوری که محتوای کوزه نریزد. از یکی از شاگردانش نیز درخواست کرد تا او را همراهی کند و اگر شیر را ریخت، جلوی انظار او را کتک بزند. جوان شیر را به سلامت به مقصد رساند و هیچ چیز از آن نریخت. وقتی عالم از او پرسید چند دختر را در سر راهت دیدی؟ جوان جواب داد: هیچ؛ فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا کتک بخورم و در نزد مردم خوار و خفیف شوم. عالم گفت: این حکایت انسان مؤمن است که همیشه خداوند را ناظر بر کارهایش می بیند و از قیامت و روز جزاء بیم دارد.
طبیعتاً اگر خدا را همیشه ناظر و حاضر بر کارهایمان بدانیم، خشم و شهوتمان را می توانیم کنترل کنیم. چقدر خوب است نشانه ای از خدا در اطرافمان داشته باشیم، مثلاً تسبیحی از تربت اباعبدالله یا انگشتری عقیق؛ این را به عنوان نماد نظارت خود در دست داشته باشیم و هر زمان چشممان به آن افتاد به یاد ناظر بودن خدا بیفتیم. البته کنترل خشم و شهوت راه های فراوانی دارد، مثل کنترل ورودی ها. طبیعتاً هر چه کمتر با صحنه های محرّک روبرو شویم یاهرچه کمتر در شرایط خشم قرار بگیریم، خشم مان کمتر می شود. به قول روانشناس ها این مسئله هم به بینش احتیاج دارد. من اگر بدانم در موقع گرسنگی، بی پولی، گرما و… عصبانی می شوم، موقعی که خشم به سراغم آمد این ها را چک می کنم و إن شاء الله با رفع این موارد، خشم من کنترل می شود و نور عقل و مصباح بودن عقل در زندگی خاموش نمی شود و کمکم می کند.
[۱]. مشکاه الأنوار فی غرر الأخبار، ج۱، ص۷؛ «عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: جَاءَ أَعْرَابِیٌّ إِلَى اَلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ عَلِّمْنِی مِنْ غَرَائِبِ اَلْعِلْمِ. قَالَ مَا صَنَعْتَ فِی رَأْسِ اَلْعِلْمِ حَتَّى تَسْأَلَ عَنْ غَرَائِبِهِ. قَالَ اَلْأَعْرَابِیُّ وَ مَا رَأْسُ اَلْعِلْمِ یَا رَسُولَ اَللَّهِ؟ قَالَ مَعْرِفَهُ اَللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ. فَقَالَ اَلْأَعْرَابِیُّ مَا مَعْرِفَهُ اَللَّهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ؟ قَالَ أَنْ تَعْرِفَهُ بِلاَ مِثْلٍ وَ لاَ شِبْهٍ وَ لاَ نِدٍّ وَ أَنَّهُ وَاحِدٌ أَحَدٌ ظَاهِرٌ بَاطِنٌ أَوَّلٌ آخِرٌ لاَ کُفْوَ لَهُ وَ لاَ نَظِیرَ لَهُ فَذَلِکَ حَقُّ مَعْرِفَتِهِ. ابن عبّاس گفت: مرد عربى از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید: اى رسول خدا به من نکات غریب و مشکل علم را بیاموز. فرمود: تو در مورد اصل علم چه مى دانى که از مشکلات آن می پرسی؟ اعرابى گفت: اى رسول خدا اصل علم چیست؟ فرمود: شناخت خدا، آن طور که حقّ شناخت اوست. اعرابى گفت: شناخت واقعى و حقیقى خداوند چگونه است؟ فرمود: به این است که خدا را بدون مثل و شبیه و همتا بشناسى، و اینکه او یگانه و یکتاست، در ظاهر و باطن وجود دارد، آغاز است و فرجام، نه همتا دارد و نه مانندى؛ این است حقّ شناخت او.
منبع:
[۲] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۳، ص۵۷، قم: دفتر انتشارات اسلامی، ۱۴۱۷ق.
[۳]. ملک، آیه۱۰.
[۴]. بحار الأنوار، ج۱، ص۹۴.
[۵]. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۶.
[۶]. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۰.
[۷]. الکافی، ثقه الإسلام کلینى، ج۱، ص۱۱.
[۹]. اصول فلسفه و روش رئالیسم، مطهری.
[۱۰]. اعراف، آیه ۱۷۹.
[۱۱]. غرر الحکم: ۵۱۸۰.
[۱۲]. شرح شواهد المغنی: ۲/ ۸۸۱، أوضح المسالک: ۲/ ۱۸۱، شرح أبیات مغنی اللبیب: ۷/ ۱۰۱، شرح الاشمونی: ۲/ ۲۴۸.
.




