Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
بصورت یکپارچه (ج 4 م 27) متن تولیدی جهان پس از مرگ

جهان پس از مرگ ۸ ؛ سؤال شب اول قبر

JahanPasAzMarg07

جهان پس از مرگ ۸ ؛ سؤال شب اول قبر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

۱- سؤال قبر، اولین رویداد پس از مرگ

زیارت آل یاسین را همه ­ی­ شیعیان می‌شناسند. این زیارت از مشهور‌ترین زیارت نامه‌های امام زمان (عج) است و شیعیان در بسیاری از جلساتی که مربوط به ایشان است، آن را قرائت می‌کنند و از فضائل آن بهره‌مند می‌شوند. زیارت آل یاسین از نظر اعتبار و وثوق بسیار معتبر است و حتی در مکاتبات یکی از ناقلان متن این زیارت به نام ابو جعفر محمد بن عبدالله حمیری قمی (که در روز‌های پایانی غیبت صغری زندگی می کرده) با امام زمان، ذکر شده است.

این زیارت در چند بخش است. یکی از بخش های آن عرضه و ارائه و مرور عقاید است. از اعتقاد به خدای متعال و پیامبر و ائمه ­ی هدی علیهم السلام گرفته تا حساب و کتاب روز قیامت. در یکی از فرازهای این دعا در بخش عرضه­ ی عقاید میگوییم که: من شهادت می دهم که مرگ حق است و سؤال نکیر و منکر هم حق است و واقعیت دارد.

* وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقُّ وَاَنَّ ناکِراً وَنَکیراً حَقُّ

همانا مرگ حق است و ناکر و نکیر حق است.

این فراز اشاره به یکی از مهمترین مراحل جهان بعد از مرگ، یعنی سؤال شب اول قبر دارد.

یکی از مباحثی که مربوط به برزخ و زندگی پس از مرگ است، بحث سؤال قبر است. که از مسلمات معارف دینی ما است.

در روایتی از امام صادق (ع) داریم که اگر کسی این سه چیز را انکار بکند از ما شیعیان نیست، (یعنی اینها از عقاید مسلم شیعیان است):

معراج پیامبر

شفاعت اهل بیت علیهم السلام

سؤال قبر

سؤال قبر یکی از عقاید همه ی شیعیان است.

۲- زمان شروع سؤال شب اول قبر

در مورد اینکه این سؤال و جواب از چه زمانی شروع می شود چند نظر وجود دارد. مهمترین این نظرها این است که به محض ورود میت در قبر، این سؤال و جواب شروع می شود.

کسانی که معتقدند با ورود میت به قبر، شب اول قبر شروع می شود، برای کسانی که در روز دفن می شوند، چنین می گویند:عالم برزخ شب و روزی چون عالم دنیا ندارد، و اگر شبی برای میت ذکر شده است، منظور شب در عالم برزخ است.

درست شبیه حالت اینکه انسان در وسط روز، خواب شب تار را می بیند و در خواب، می بیند شبی هولناک را میگذراند و حال آن که در وسط روز خوابیده است. زمانی که انسان را در روز دفن می کنند و همان لحظه شب اول قبر او باشد، در حقیقت برای میت شب نمایان می شود. در روایت هم آمده به محض دفن کردن میت، فرشتگان بازپرس به سراغ میت می آیند.

این سؤال طبق فرموده ی پیامبر صلی الله علیه و آله بلافاصله بعد از دفن میت اتفاق می افتد. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: وقتی شخص را در قبر می گذارند، وقتی صدای کفش کسانی که دارند می روند می شنود، دو ملک می آیند، یعنی این دو ملک این قدر سریع می آیند.

روایتی در نهج البلاغه است که می فرماید: وقتی تشییع کنندگان رفتند و کسانی که گریه می کردند برگشتند، این فرد را می نشانند و از او سؤال می کنند. این قدر این سؤال ناگهانی است و شخص از دنیا رفته ترس رد شدن از این امتحان را دارد که سؤال را به آرامی جواب می دهد. روایتی داریم که شخصی که از دنیا رفته را دو بار تلقین کنید، یکی وقتی او را در قبر می گذارند و یکی هم بعد از دفن که پوشانیده شد.امام صادق (ع) می فرماید:وقتی تلقین دوم را می کنید، نکیر و منکر می گویند که او را تلقین کردند پس برویم. پس همان موقعی که شخص را تلقین می کنند این دو فرشته می آیند. نکیر و منکر به یکدیگر می گویند: آن حجتی که باید همراه این متوفی باشد به او تلقین شد، برویم. آقای حائری یزدی که مرجع تقلید بیست و شش سال پیش بود، یکی از دوستانشان فوت کرده بودند و ایشان وارد قبر شدند و کمی طول کشید. از ایشان سؤال کردند: چرا این قدر طول دادید؟ ایشان گفتند: می خواستم نکیرین که آمدند بشنوم که درست جواب داده است و خیالم راحت بشود. پس زمان سؤال قبر همان اول ورود به عالم برزخ است. بخاطر همین گفتیم که وقتی همه قبرستان را ترک می کنند، عده ای در کنار قبر بمانند و دعا و تلقین بخوانند که اینها بسیار برای او موثر و مفید است.

۳- آیا کسانی که دفن نمی شوند شب اول قبر دارند؟

شب اول قبر تنها برای کسانی نیست که دفن می شوند،حتی کسانی هم که بدنشان دفن نمی شود، باز هم شب اول قبر برای آن ها هست. به عبارت دیگر شب اول قبر اولین شب دفن وی در خاک نیست، بلکه مرحله ی ورود وی از این عالم به عالم برزخ است و وی به سبب انسی که با این دنیا داشته است، از روبرو شدن با حقیقت عالم برزخ در هراس است.

پس آن ها هم عذاب قبر دارند، سؤال قبر دارند، شب اول قبر هم خواهند داشت. وقتی قبر را به معنی عالم برزخ گرفتیم و شب آنجا را هم مخصوص به وضع آنجا دانستیم، لذا لازم نیست حتما میت دفن شود و آنگاه مراسم شب اول قبر برزخ صورت پذیرد.

۴- نکیر و منکر، سؤال کنندگان شب اول قبر

اینکه این سؤالات توسط چه کسی انجام می شود را همه می دانند. روایتی از پیامبر است که می فرماید: خداوند دو تا فرشته دارد که به آنها منکر و نکیر می گویند، وارد بر میت می شوند و از او سؤال می کنند. شاید علت این که به آنها نکر می گویند این است که: آنها ناشناخته هستند و فرد بواسطه ی آنها چیزی نمی فهمد.

در بعضی از روایات داریم که ورود این دو ملک برای همه به یک شکل نیست. افرادی که اهل معصیت هستند اینها به شکل عبوس بر آنها وارد می شوند که نکیر و منکر هستند. برای مؤمنین این دو ملک بنام مبشر و بشیر هستند که بشارت می دهند و برخورد بسیار ملایمی دارند. در جلد سوم کافی داریم که ابو بصیر از امام صادق (ع) سؤال کرد که این دو ملک برای مومن و کافر به یک شکل می آیند؟ ایشان فرمودند: خیر به یک شکل نمی آیند.

در دعای ماه رجب داشتیم: خدایا من را از سؤال برزخ نجات بده، از من نکیر و منکر را دور کن و بشیر و مبشر را برای من بفرست که اینها با چهره های باز و بشارت دهنده هستند.

در مورد زمان سؤال قبر در روایات پاسخ داده شده است. در همان ابتدای ورود به عالم برزخ این دو ملک می آیند و تعیین تکلیف می کنند. عالم برزخ یعنی عالم قبر. بعد از مرگ با بدن دنیایی کاری ندارند. شخص میت ساعت ها و روزهای اولیه هنوز نمی تواند بین عالم دنیا و عالمی که وارد آن شده است فرق بگذارد و هنوز نمی فهمد که از این دنیا بیرون رفته است و گمانش این است که هنوز در این دنیا است.

۵- تفاوت سؤال برزخ و قیامت

یک سؤال اینجا مطرح می شود: با توجه به اینکه ما باید در روز قیامت هم این سؤال ها را پاسخ بدهیم، چه لزومی دارد که در برزخ هم این سؤالات پاسخ بدهیم؟

برای جواب باید بدانیم: ما یک سؤال در عالم برزخ داریم و یک سؤال هم در عالم قیامت داریم. سؤالاتی که در عالم برزخ می شود یک بازجویی اولیه است که سؤال از کلیات و اصول عقاید و بعضی از اصول اعمال است. ولی در قیامت از ریز و درشت عقاید و اخلاقیات سؤال می کنند. مثلا در برزخ از اصل نماز سؤال می کنند که آیا نماز می خواندی یا خیر؟ اما در قیامت می پرسند: فلان نمازی که خواندی نیت تو چه بود و آیا لباس تو غصبی یود یا خیر؟ قرائت و رکوع و سجود تو درست بوده است یا خیر؟ جزء به جزء سؤال می کنند. در برزخ کلیات عقاید را سؤال می کنند. یعنی آن چیزی که محور اصلی تشکیل شخصیت انسان است. اصلی ترین عنصری که شخصیت انسان را و جهت گیری و مسیر زندگی دنیایی انسان را تشکیل می دهد، باورها وعقاید او هست، که آیا عقاید کلی در زندگی را باور دارد یا ندارد؟ این اولیه و مهمترین عنصر تشکیل دهنده ی شخصیت فرد است. درست است که اخلاقیات و رفتارهای انسان هم در شخصیت او اثرگذار است، اما مهمترین عنصر تشکیل دهنده ی شخصیت، عقاید است و لذا از آنها سؤال می کنند. می پرسند: معبود تو در این عالم که بود؟ دین تو چه بود؟ پیامبر و امام تو که بود؟ و از یک تعداد محدود اعمالی که آن اعمال، شاهد اعتقادات هستند. مثل نماز، روزه، خمس، حج و…. از انجام این اعمال سؤال می کنند. و دیگر اینکه می پرسند: کسب و درآمد تو از چه راهی بوده است؟ حلال یا حرام؟ جوانی و عمر خودت را در چه راهی مصرف کرده ای؟ حالا چرا از این اعمال می پرسند؟ چون این اعمال اصلی ترین اعمالی است که شاهد بر صدق اعتقادات است. اگر من بگویم که من خدا را قبول دارم و این اعتقادات را دارم، بعد می گویند: نشانه ی تو که نماز است، کجاست؟ تو که می گویی امام و پیامبر را قبول دارم چرا سهم امام را غصب کردی؟ خمس ندادی؟ چرا درآمد خودت را از هر راهی درآوردی؟ چرا عمرت را به بطالت گذراندی و در راه معصیت خدا گذراندی؟ پس از جزئیات نمی پرسد. این سؤالات مثل سؤالات امتحانی پرسیده نمی شود که وقتی برای آن بگذارند. ملائکه خیلی راحت آنها را از فرد در می آورند. داریم که اگر سؤال را سربلند جواب داد نتیجه اش این می شود که عالم برزخ گشایش پیدا می کند و دری از بهشت به روی او باز می کنند. یعنی از آن باغ، یک باغچه ای به او می دهند، یک جلوه ای از بهشت قیامتی به او می دهند که در این مدت راحت باشد. اما کسی که از این سؤالات رد شد نتیجه اش این می شود که یک دری از جهنم را برای او باز می کنند. باید تکلیف فرد از همان قدم اول روشن بشود، پس سؤال قبر از همان ابتدای ورود به برزخ است. ما سرگردانی نداریم.

۶- چه کسانی سؤال قبر ندارند؟

مسئله ی بعدی که دانستن آن جالب است این است که آیا سؤال قبر از همه پرسیده می شود؟ آیا کسانی هستند که سؤال از آنها انجام نشود؟ یکی از دوستان به شوخی می گفت: وقتی من مردم من را با یک کفن کهنه بپوشانید که وقتی نکیر و منکر آمدند گمان کنند که من مرده ی قدیمی هستم و قبلا از من سؤال کرده اند. البته این شوخی است ولی باید بدانیم سؤال قبر را از همه می پرسند. منتها از همه ی کسانی که در دنیا یک موضع اعتقادی یا ضد اعتقادی داشته اند. هر کسی در دنیا آنقدر آگاهی و فهم داشته که برای خودش موضعی انتخاب بکند.حال یا این موضع، دینی و اعتقادی است، که ما به آن مؤمن می گوییم یا یک موضع ضددین است، که ما به آن کافر می گوییم. از این دو دسته سؤال قبر می شود. داریم که سؤال نمی شود مگر از کسانی که در طریق تثبیت دین یا در طریق تثبیت کفر بوده اند. اما دو دسته هستند که سؤال قبر ندارد. یک دسته کسانی که شأن آن ها بالاتر از این است که از آنها سؤال بپرسند، مثل انبیاء و امامان. بی معنا است که از پیامبر بپرسند که پیامبر تو کیست؟ آنها امتحانشان را در دنیا پس داده اند. پیامبر خودش دین و کتاب را آورده است.همچنین از شهدا هم سؤال نمی شود. پیامبر فرمود: شهید در قبر مورد سؤال قرار نمی گیرد. پرسیدند که چرا از مومنین سؤال می کنند ولی از شهدا سؤال نمی کنند. پیامبر فرمود: همین که او به زیر تیغ شمشیر بخاطر خدا رفت، آن بالاترین امتحان برای شهید است. عزیزی است که دو چشم و دو دستش را برای خدا داده است. ایشان می گفتند که من زمان جنگ آرپیچی زن بودم. یکی از دوستان ما که مجروح هم بود نزدیک تانک شد تا موشک بزند ولی موشک به تانک اصابت نکرد. تانک از روی بدن او رد شد و من گوشت های بدن او را می دیدم که به اطراف پرت می شد. من خودم را به بالین او رساندم. وقتی آخرین نفس هایش را می کشید می گفت:خدایا از من راضی شدی؟ کسی که این جوری جانش را داده است و عملا اعتقادش را نشان داده دیگر احتیاجی به سؤال ندارد. یک دسته ی دیگر شأن آن ها پایین تر از این است که از آنها سؤال بشود. مثلا کسانی که در فرهنگ دینی ما مستضعف فرهنگی و فکری شمرده شده اند. یا در دنیا به حد رشد فکر نرسیده اند که ایمان داشته باشند یا نداشته باشند. مثل بچه ها یا دیوانگان که تکلیفی ندارند. که اینها نه جزء مومن و نه جزء کافر به حساب می آیند.  یا کسانی که انسان های بالغی هستند که حجت بر آنها تمام نشده است.  کسانی که دین حق به آنها عرضه نشده است. چه بسا اگر دین حق به آنها عرضه شود آنها هیچ انکاری نکنند.  این جور افراد نه مؤمن هستند نه کافر.  فردی که اطلاعات در اختیار او قرار نگرفته است.  یک وقت اطلاعات هست و ما باید تحقیق بکنیم و اگر این کار رانکنیم ما مقصر هستیم. ولی یک موقع اصلا به فرد صدایی نرسیده است و مقصر نیست. ممکن است که پیرو دینی بوده است و احتمال نمی داده که اسلام دین حقی است که برود سؤال بکند. این جور افراد که دسترسی به حق نداشته اند و حجت بر آنها تمام نشده است، مستضعف نام دارند. رحمت خدا وسیع تر از این است که کسانی که حجت بر آنها تمام نشده عذاب بکند. به تعبیر قرآن أمر آنها به خداواگذار شده است. و خدا خودش می داند که با آنها چه رفتاری بکند. چیزی که از آیه بر می آید این است که آنها مورد عفو خدا واقع می شوند. در آیه ی مستضعفین می فرماید که امید است که عفو خدا شامل حال آنها بشود. پس این دو دسته سؤال قبر ندارند.

۷- سؤال از باورهاست نه از محفوظات

با اینکه ما سؤالات شب اول قبر را می دانیم، چرا نمی توانیم آنها را پاسخ بدهیم و پاسخ دادن به آنها سخت است؟

به ظاهر این سؤالات ساده است و پاسخ آن هم ساده است. چون ما این سؤالات را با سؤالات دنیایی مقایسه می کنیم. در دنیا وقتی از ما امتحان می گیرند یا مسابقه ای هست، از محفوظات ذهنی ما می پرسند. اگر کسی از قبل مطالبی را حفظ کرده می تواند اینها را جواب بدهد. ما فکر می کنیم که سؤالاتی که در برزخ می پرسند مثل سؤال دنیایی است که در محفوظات ما هست و جواب آن ساده است. در حالیکه ما نباید سؤال کردن دنیایی را با سؤال کردن برزخی مقایسه بکنیم. یکی شوخی می کرد و میگفت رییس بهشت زهرا را گرفتند بردند زندان؟ گفتم چرا؟ گفت سؤال های شب اول قبر را لو داده بود.

سؤالات برزخی از محفوظات ذهنی نیست بلکه از باورهای قلبی است. یعنی وقتی ملائکه سؤال می کنند، عقاید و باورها را واکاوی می کنند. بخاطر همین اینجا کار سخت می شود. در اینجا لازم نیست که ذهن کار بکند. قلب باید باورهایش را رو بیاورد. قلب بایدباورهای محکمی داشته باشد که وقتی سؤال کردند بتواند قلبا اعتقاد خودش را به آنها برساند. و آنها می فهمند که تو به رب اعتقاد داری یا خیر. فیض کاشانی می گوید: افرادی هستند که قرن ها اسم پیامبر را فراموش می کنند و یادشان نمی آید. این نشان می دهد که عقاید و باور به پیامبر در قلب شان نفوذ نکرده است. سؤالات قبر را از بدن ظاهری و گوشتی نمی پرسند. سؤالات را از باطن می پرسند و در باطن دروغ نیست. در این دنیا می توان به ظاهر دروغ گفت ولی در برزخ ظاهر کنار رفته و دروغ معنا ندارد. می پرسند که در دنیا رب تو و معبود تو چه کسی بوده است؟ کسی که در دنیا معبودش مال و ثروتش بوده است، می گوید شیطان است. آنها خودشان درمی یابند و احتیاج به گفتن نیست. این عقیده و باطن، مخفی نیست و رو است. اما کسی که در دنیا معبود و هدفش خدا بوده است و باورش در دنیا این بوده است، وقتی از او می پرسند امام تو که بود؟ چون در دنیا از علی و آل او تبعیت کرده است، نام امامش را می گوید. ولی کسی که در دنیا هر کاری خواسته کرده و از امام تبعیت نکرده است، وقتی از او می پرسند که امام تو که بوده است؟ می گوید: نفس من بوده است. چیزی که به درد برزخ می خورد، عقاید و باورهای قلبی است. قلب باید خدا را بعنوان معبود باور کرده باشد، امام را بعنوان یک جلودار قبول کرده باشد. در بعضی از روایات از این دو فرشته بعنوان کسی که خالص را از ناخالص جدا می کند نام برده شده است. یعنی وقتی آنها واکاوی می کنند، قلب خالص و ناخالص را جدا می کنند. اینها بسته به باورهایی دارد که در دنیا برای خودمان تثبیت کرده ایم و واقعا در قلب مان نفوذ کرده است. کسانی که این اعتقادات در قلب شان نفوذ کرده است و با نماز و روزه اعتقادات را تثبیت کرده اند، آنجا کاملا جوابگو هستند.

۸- راهکار راحت جواب دادن به سؤالات شب اول قبل

آیا می شود کاری کرد که ما پاسخ این سؤالات را به راحتی بدهیم؟

امام سجاد (ع) هر جمعه در مسجد النبی در مدینه موعظه می کرد. در کتاب بحار جلد ششم داریم که می فرماید: بعد از این که از خدا و پیامبر سؤال می کنند، به هوش باش و به خودت فکر کن، قبل از اینکه از تو سؤال کنند دراین دنیا آماده باش. آمادگی این امتحان به این صورت نیست که محفوظات ذهنی مان را زیاد کنیم یا کتاب بخوانیم که جواب بدهیم. بلکه باید اعتقادات و باورهایمان را در این دنیا تقویت کنیم. وقتی بحران های زندگی به سراغ من می آید (بحران های مالی، سیاسی، جنسی، خانوادگی و …) دست از اعتقادم برندارم و با کوچکترین مشکل با خدا قهر نکنم و نمازم را ترک نکنم. با بالا و پایین شدن مد، دست از حجابم بر ندارم. با یک تغییر در زندگی تمام عقایدم را دور نریزم. وقتی در اینجا شخص در باورهایش ثابت قدم باشد، در آنجا با غرش ملائکه ( در روایت داریم که صدای این دو ملک مثل غرش رعد است ) شخص نمی ترسد. زیرا در بحران های زندگی اعتقادش را نگه داشته است. حالا چطور باورهای مان را تقویت کنیم که بتوانیم پاسخ سؤالات قبر را درست بدهیم؟ جواب سؤالات ما باورهاست. قرآن می فرماید: وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ  اگر می خواهی باورهایت قوی بشود باید طبق باورهایت عمل بکنی. من اگر طبق اعتقاداتم عمل بکنم در زندگی کسب و کار و… اینها باورهای من را تقویت می کند. موقع نماز وقتی کارم را رها می کنم و به سراغ نماز می آیم، این باعث می شود که اعتقادات من محکم بشود. وقتی دلم می خواهد هر جوری کاسبی بکنم ولی دلم را کنار می گذارم و آن چیزی را که خدا می خواهد رفتار می کنم، این باعث می شود که اعتقادات من قوی بشود. هر عملی برخلاف اعتقادات، مثل موریانه ای است که از درون اعتقادات ما را پوک می کند. هر معصیت بند ارتباط با خدا را قطع می کند.

از مرحوم علامه طهرانی ـ رضوان الله علیه ـ نقل شده که می ‌فرمودند:

روزی مرحوم آقا سیّد جمال گلپایگانی ـ تغمّده الله برحمته ـ می ‌فرمودند:

من در ایام نوجوانی و تحصیل در حوزه ی نجف، هم ‌مباحثه‌ ای داشتم. شاهرودی که فردی بسیار مستعد و تیزبین و زرنگ و درس خوان بود، و ما با هم سالیان درازی را به مباحثه ی کتب مختلف و درس خارج مشغول بودیم. تا اینکه او پس از نیل به مراتب عالیه ‌ی علم و فوز به مرحله ‌ی اجتهاد، جلاء نجف اختیار نمود و به شهر و دیار خویش شاهرود مراجعت کرد، و ما دیگر از او خبری نداشتیم، ولی همین‌ قدر می ‌دانستیم که در شاهرود بسیار مورد توجّه قرار گرفته و عالم وحید شهر و مرجع مراجعه ی افراد و محل رتق و فتق امور مردم گردیده است، و تمام شهر در حیطه تصرّف و اقتدار علمی و قضائی و نفوذ کلمه‌ی او واقع شده است.

روزی از ایام تابستان که در منزل به مطالعه مشغول بودم دیدم درب منزل به صدا در آمد و یکی از فرزندانم آمد و گفت: مردی با ریش تراشیده و کلاه فرنگی سراغ شما را می ‌گیرد. گفتم: بگو بیاید بالا! در این هنگام مردی وارد اطاق شد که ظلمت همه ی فضا را اشغال کرد، به او گفتم: تو کیستی؟ در جواب گفت: مرا نمی ‌شناسید؟ گفتم: خیر. گفت: من هم‌ مباحثه ‌ای شما هستم و اسمم فلان و فلان است. من گفتم: قبَّحَ الله وجْهَک! خدا صورتت را کریه و زشت گرداند! این چه سیما و شمایلی است که برای خود ساخته ‌ای؟! گفت: داستان من طولانی است و پس از نشستن چنین ادامه داد:

پس از اینکه من از نجف به مسقط الرأس خود شاهرود مراجعت نمودم، در مسجدی از مساجد شهر به اقامه ی نماز جماعت و تبلیغ و تفسیر و تبیین حلال و حرام پرداختم. مدّتی از این اشتغال گذشت، کم‌ کم صِیت و شهرت ما تمام شهر شاهرود را فرا گرفت و مردم روی به ما آوردند و امور خود را به من واگذار نمودند، و مرافعات و دعاوی خود را نزد من مطرح می‌ ساختند و برای حلّ مشکلات اجتماعی و خانوادگی از من استمداد می ‌جستند؛ مدّتی نگذشت که من عالم وحید شهر و ملجأ عوام و خواص و تنها مجتهد متنفّذ و مبسوط الیَد شهر گشتم، به طوری که حاکم وقت از من حساب می‌ برد و در امور خود با من مشورت می ‌نمود و بدون اجازه من دست به هر کاری نمی ‌زد.

شبی از شب‌ها حاکم مرا به صرف شام به منزل خود دعوت کرد؛ من به منزل حاکم رفتم دیدم عدّه‌ای نیز از اعیان و اشراف مدعوّ می‌ باشند، طبیعتاً بسیار مورد توجّه و احترام افراد حاضر قرار گرفتم و با انواع کلمات و تمجیدها و محبت‌های شُبهه ‌آمیز مرا مورد لطف و محبّت خویش قرار می‌ دادند، و من از این برخورد و محفل کاملاً‌ خرسند و مشعوف بودم.

در این اثناء دیدم زمزمه‌ای بین افراد درگرفت و حرکات چشم و ابرو و دست و صورت حکایت از وقوع مطلبی ناگفته می‌ کند که گویا شرم و حیای افراد از حضور من مانع ابراز و اظهار آن می ‌باشد؛ تا اینکه خود من رو به آنان نمودم و گفتم: آیا مطلبی هست که می ‌خواهید مطرح کنید؟ یکی از آنها با اظهار شرمندگی و حُجب خاصی گفت: اگر جسارت نباشد می ‌خواهم مطلبی عرض کنم امّا شخصیّت شما مانع از طرح آن است. من گفتم: هیچ اشکالی ندارد هرچه در دل دارید بدون خوف و هراس بگوئید.

آن شخص گفت: دوستان و رفقای محفل مایل هستند چنانچه شما اجازت فرمائید لبی تر کنند و صفائی به محفل آورند. من متعجّبانه گفتم: یعنی چه؟ لبی تر کنند چه معنی دارد؟ من که نمی‌ فهمم منظور شما را. آن شخص گفت: اگر اجازه فرمائید قدری شراب برای تازه نمودن دماغ و رفع خستگی تناول شود.

من که اصلاً و ابداً چنین تصوّر و تخیّلی به ذهنم خطور نکرده بود آنچنان برآشفتم و بر آنها نهیب زدم که تمام اهل مجلس از رعب و وحشت فریاد من به لرزه و هراس افتادند، و در حالی‌که از شدّت عصبانیّت کنترل خود را از دست داده بودم مجلس را ترک گفته، از خانه ی حاکم بیرون آمدم، و هرچه حاکم به دنبال من برای عذرخواهی آمد اعتنائی ننمودم و به منزل خود وارد شدم.

سه روز پس از این ماجرا شبی حاکم به منزل ما آمد و بنا را بر عذرخواهی و اغماض و شرمندگی گذاشت و با الحاح و اصرار از ما تقاضا کرد که دوباره به منزل ایشان برای صرف شام برویم، من نیز قبول کردم و رفتم و مشاهده نمودم همان افراد نیز در آنجا حضور دارند. این‌بار بدون طرح مسأله ی سابق سفره انداخته و شام آوردند. من دیدم عجب شام لذیذی است که در عمر خود این چنین طعم و رائحه و لذّتی نچشیده بودم. پس از صرف شام صاحب‌خانه گفت از آنجا که آقایان مایل به صرف مشروب می ‌باشند شما چنانچه تمایل دارید به منزل خود مراجعت کنید! من پذیرفته و برخاستم؛ ولی حاضرین با ابراز ندامت و اظهار شرمندگی از این جریان متأسّف شدند؛ من گفتم: ایرادی ندارد شما هر کاری می‌ خواهید انجام دهید من با شما کاری ندارم و به منزل خود مراجعت کردم.

حدود سه هفته از این جریان گذشت و تمام این مدّت طعم و لذّت شام آن شب پیوسته فکر و ذهن مرا مشغول می‌ داشت تا اینکه حاکم باز برای صرف شام مرا دعوت نمود و من با تمایل شدید و اشتیاق وافر دعوت او را لبیک گفتم.

پس از وارد شدن دیدم باز همان مهمان‌های معهود، در محفل حضور دارند و طبق برنامه قبلی سفره گسترانیدند و شام را با لذّت و اشتیاقی وافر صرف نمودیم. پس از صرف شام بدون اینکه از من تقاضای خروج از منزل را بکنند دیدم خانمی با سینی و جام شراب، وارد مجلس شد و همین‌ طور کنار درب اطاق به انتظار اجازه ایستاد.

افراد رو کردند به من و گفتند: اگر آقا اجازه دهند دوستان مایلند با حضور ایشان از باده ی ناب بهره‌ مند گردند و لطف و صفای شرب شراب، با وجود شما بسیار گوارا و شیرین خواهد شد. من ابتداء ابراز ناراحتی نمودم، ولی اصرار افراد و تمنّای آن خانم ساقی، مرا به سُستی و تسلیم واداشت و گفتم: شما به کار خود بپردازید من کاری به کار شما ندارم.

پس از بیان این مطلب، آن خانم از همان ابتدای مجلس لیوان‌های شراب را یک به یک به دست افراد می‌ داد و به سمت وسط مجلس پیش می ‌آمد، ولی آن افراد بدون اینکه لیوان‌ ها را به سمت دهان خود ببرند همین‌طور در دستان خود نگه داشتند؛ تا اینکه آن زن به من رسید و در مقابل من ایستاد، از من تقاضا کرد لیوانی برای شرب بردارم. من از این عمل ناراحت شدم و ابراز نگرانی نمودم، ولی یک ‌مرتبه از هر طرف صدا به خواهش و تمنّی و اصرار بر شرب باده برخاست و چنین تقاضا شد که تا من برندارم و صرف نکنم هیچ‌کدام از آنها شراب را به لبان خود نزدیک نخواهند ساخت، و من هرچه انکار کردم آنها بر اصرار خود افزودند؛ تا اینکه آن زن با حرکات و سکناتی مرا متوجّه خود نمود و با ظرافت و لطافتی خاص مرا به وسوسه انداخت و من لیوانی از باده ی ناب از دست او گرفتم و به دهان خود نزدیک نمودم و آن لیوان را لاجرعه سر کشیدم.

خدا شاهد است به محض اینکه شراب وارد معده ی من شد، یک‌ مرتبه احساس کردم چیزی از دل و قلب من خارج شد، و آن ایمان و اعتقادی که پیش از این در وجود و قلب خود احساس می ‌نمودم، دیگر در نفس خود نیافتم. از آن مجلس بیرون آمدم در حالی‌که با آن فردی که پیش از این وارد مجلس شده بود، زمین تا آسمان تفاوت داشتم.

پس از مدّتی، حاکم مرا به مسئولیّتی در دوائر دولتی تنفیذ نمود و من عمامه از سر خود برداشتم و رسماً تحت حمایت و رعایت دستگاه حاکمه قرار گرفتم، و مسئولیّت قضاوت دولتی را به من واگذار نمودند، و اینک وضع و حال من همین است که شما مشاهده می‌کنید.

ببینید این اعتقاد کم کم از بین رفت، همینطور این اعتقاد کم کم قوی میشود.

هر عمل صالح از ذکر ساده گرفته تا نماز و روزه و صدقه هر کدام باعث تقویت ایمان ما میشود. ان شالله همه ی ما توفیق داشته باشیم لحظه به لحظه ایمان خودمان را مستحکم کنیم و از مرحله ی سؤال شب اول قبر سر بلند بیرون بیاییم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

 

 

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *