جهان پس از مرگ ۵ ؛ آمادگی برای مرگ
۱۴۰۰-۰۹-۰۹ ۱۴۰۲-۰۹-۰۱ ۱۳:۵۷جهان پس از مرگ ۵ ؛ آمادگی برای مرگ

جهان پس از مرگ ۵ ؛ آمادگی برای مرگ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
آمادگی برای مرگ
استفاده از فرصت عمر
علامه محمدتقی جعفری شاگرد یکی از عرفای نجف به نام شیخ مرتضی طالقانی بود. مرحوم آیتالله بهجت نیز مدتی شاگرد ایشان بودند. علامه جعفری میگوید:
دو روز مانده بود به محرم. طبق عادت هر روز برای گرفتن درس به خدمت ایشان رسیدم. وقتی وارد شدم ایشان گفت: برای چه آمدهای؟ گفتم: برای گرفتن درس آمدهام. ایشان گفت: درس تمام شد. من گمان کردم ایشان روزها را اشتباه کرده و فکر میکند ایام تعطیلی محرم شروع شده است. گفتم: هنوز دو روز به محرم مانده و درس برقرار است. او گفت: نه. درس دیگر تمام شد. این تعبیر را کردند که خر طالقان رفته و فقط پالان او مانده، روح رفته و فقط جسم مانده است. بعد از آن نیز یک لا اله الا الله گفت و اشک ریخت. فهمیدم که در حال خبر دادن از چیزی است؛ یعنی خبر از مرگ میدهد و اینکه تمام شدن درس را به طور کلی میگوید. گفتم آقا حالا آن درس تمام شد، اگر میشود یک درس دیگری به ما بدهید. این شعر را خواند:
تا رسد دستت به خود، شو کارگر
چون فتی از کار، خواهی زد به سر[۱]
خواه ناخواه، دیر یا زود با آن مواجه خواهیم شد. چشم به روی این حقیقت بستن و خود را به بیخیالی زدن، چیزی را عوض نمیکند.
گرگ اجل، یکایک از این گلّه میبرد
این گلّه را ببین که چه آسوده میچرد[۲]
باید آماده بود؛ با کولهباری از اعمال صالح، عمر را به پایان رساند و از دالان مرگ عبور کرد و به سرای آخرت پای گذاشت.
امیدی به دیگران نداشته باشیم
باید مراقب باشیم که امیدی به بازماندگان و فرزندان نداشته باشیم.
چه بسیار فرزندانی که نماز و روزه ی خودشان را هم بهجا نمیآورند چه رسد به نماز و روزه ی پدر و مادر.
پسری مدام به پدر خود میگفت: یک مقدار از این اموال را در راه خدا بده. آن پدر میگفت: بعداً وصیت میکنم. یک شب در کوچهای در حال گذر بودند، در آن زمان برق نبود، پسر فانوس را که باید در جلوی پدر نگه میداشت تا کوچه روشن شود پشت سر او نگه داشت. پدر گفت: جلو بیا! نور باید جلو باشد. چرا پشت سر رفتهای؟ پسر گفت: من هم همین را میگویم، نور باید جلو باشد و انسان باید عمل را جلوجلو بفرستد.
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: بهترین وصیت این است که خود فرد وصی خود باشد[۳]؛ یعنی آن کارهایی که دیگران میخواهند برای او انجام دهند، خود او انجام دهد.
چرا انسان برای بعد بگذارد؟ انسان بهتر است تا وقتی زنده است ببخشد و فرزندانی را که احتیاج دارند تأمین کند تا آنها دعا کنند.
کسی وصیت کرد بعد از مرگش انبار خرمایی را به صدقه بدهند. بعد از مرگ او این کار را کردند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رسید در حالی که یک عدد خرما در آن انبار مانده بود، فرمود: اگر این یک عدد خرما را خود او در زمانی که زنده بود انفاق میکرد بهتر از کل انبار خرمایی بود که بعد از او به صدقه داده شد.[۴]
اسلام به دنبال رشد فرد است؛ اینکه تعلق او از دنیا کنده شود. درست است که بعد از مرگ هم صدقه فایده دارد ولی قبل از مرگ فایده بیشتری دارد.
سعدی گوید:
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس، تو پیش فرست
راههای آمادگی برای مرگ
آمادگی به چیست و چه کسی آماده است؟ آقای فاضل اردکانی یکی از خوبان نجف و معاصر مرحوم میرزای شیرازی بود. یک شب ایشان نماز عشای خود را که خواند و شام خود را که خورد گفت: نماز خوبی خواندیم، شام خوبی خوردیم و مرگ خوبی هم میکنیم؛ و همان شب از دنیا رفت. به همین آسانی! شخصى از امیر مؤمنان (علیهالسلام) پرسید: «مَا الاسْتِعْدادُ لِلْمَوْتِ؟»[۵]؛ آماده شدن براى مرگ و سفر آخرت چگونه است؟
امام در پاسخ به چند مورد اشاره فرمود:
انجام واجبات
اول، عمل به واجبات؛ فرمود: «أداءُ الْفَرائِضِ.»
امام نفرمود اعمال صالح بلکه فرمود: انجام واجبات؛ چراکه اعمال صالح دو گونه است؛ واجبات و مستحبات. بعضی افراد اهل عمل صالح هستند اما واجبات را انجام نمیدهند. این اشخاص باید بدانند واجبات مهمتر است. امام علی علیهالسلام در این کلام حکیمانه خود به نکاتی اشاره میکند که بسیارى از آن غافلاند، میفرماید:
هنگامى که مستحبات به واجبات زیان رساند آنها را ترک گویید؛ «إِذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا.»[۶]
بسیارند کسانى که به پارهاى از مستحبات چنان اهمیت مىدهند که واجبات را فداى آن میکنند؛ این برخلاف دستور شرع اسلام است. نکته اصلى این است که توان و استعداد و وقت انسان هرچه باشد محدود است؛ اگر بخواهد آنها را براى انجام مستحبات به شکل گسترده به کار گیرد چهبسا از واجبات بازمیماند.
استاد آقا تهرانی از یکی از بزرگان اهل معنا از مرحوم آیتالله میلانی نقل میکند:
در نجف دو برادر از سادات اهل منبر بودند که در مناسبتهای تبلیغی به هندوستان سفر میکردند. یک بار که برای سوار شدن به کشتی آمدند کنار ساحل، برخی کشتیها صدا میزدند جده (برای حج) و برخی کشتیها صدا میزدند بمبئی.
سر اینکه به حج بروند یا به تبلیغ، بین دو برادر اختلاف افتاد؛ یکی گفت مستطیع هستیم و حج بر ما واجب شده و دیگری میگفت: ما برای تبلیغ دعوت شدهایم. از هم جدا شدند؛ یکی به حج رفت و دیگری به تبلیغ.
حاجی از حج برگشت و به بمبئی رفت و دید برادرش در اثر مریضی از دنیا رفته. خیلی ناراحت شد که برادرش مستطیع شده بود و حج بر او واجب بود اما بدون انجام حج از دنیا رفت.
آن طرف چه خبر است؟ خدا میداند. این برادر خیلی کنجکاو بود که بفهمد عاقبت برادرش به کجا رسیده است. تا اینکه برگشت کربلا و خدمت ابیعبدالله علیهالسلام روضهای خواند و توسل کرد. شب در عالم خواب دید که وارد عالم برزخ شده و دنبال برادر میگردد.
او میگوید: ملکی را دیدم. پرسید: دنبال چه کسی میگردی؟ گفتم: برادرم. گفت: در زندان امیرالمؤمنین به سر میبرد. گفتم: میتوانم او را ببینم؟ گفت: بله. رفتم و دیدم بله. در زندانی محبوس شده. گفتم: چه شد؟ اینجا چه میکنی؟ گفت: بعد از اینکه به هندوستان رفتم به حسب قضای الهی از دنیا رفتم. همان شب اول حساب کتاب گیر افتادم، به خاطر حج. گفتم: مگر امیرالمؤمنین نبودند که شفاعت کنند؟ گفت: اتفاقاً تمام کارها دست امیرالمؤمنین است. حضرت در محاسبه پرسیدند: پس حَجت چه شد؟ گفتم: آقا نرفتم. فرمود: مگر نمیدانستی کسی که مستطیع باشد و حج را بهجا نیاورد یا یهودی میمیرد یا نصرانی؟ بعد هم دستور دادند: ببرید و او را بین یهودیها یا نصرانیها بیندازید!
ما را کشیدند و بردند. در همین حال با خودم درگیر بودم که چه کنم. همینطوری که داشتند مرا میبردند یاد حضرت زهرا افتادم و صدا زدم: «یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی!»
تا این جمله را گفتم، کسی از طرف حضرت آمد و گفت: خانم فرمودند ایشان را برگردانید و به مولا بفرمایید تجدیدنظر کنند.
مرا برگرداندند و گفتند: آقا ایشان ذاکر اباعبدالله هستند. خانم فرمودند: ایشان عذاب نکشند. مولا در جواب فرمود: ما مأموریم. ایشان مستطیع بوده و حج انجام نداده، او را ببرید.
دوباره مرا گرفتند و محکمتر از دفعه قبل کشیدند و بردند. دوباره بین راه حضرت را صدا زدم: «یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی!» تا این را گفتم همه چیز به هم ریخت و مرا برگرداندند. تختی کنار مولا قرار دادند و صدا زدند: «غضوا ابصارکم»، بیبی دو عالم وارد میشوند. حضرت وارد شد و کنار مولا نشست و فرمود: آقا ایشان ذاکر پسر ما حسین است او را ببخشید. آقا فرمود: خانم، ما که آمر نیستیم؛ مأموریم. ایشان باید بین نصرانیها یا یهودیها باشند.
خانم فرمود: من کاری ندارم. ایشان را نفرستید برای عذاب. امیرالمؤمنین علیهالسلام یکدفعه رو به من کرد و فرمود: شما مأموم کدام امامی؟ از امت کدام امامی؟ گفتم: امام مهدی علیهالسلام.
آقا فرمود: بله. دست شکسته ی هر امتی به گردن امام خودش. بگویید امامش بیاید.
امام عصر علیهالسلام تشریف آوردند. امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: این مرد از امت شماست؟ امام علیهالسلام فرمود: بله. مولا فرمود: حجش را بهجا نیاورده! مادرتان اصرار دارند عذاب نشود ولی او یا باید بین یهودیها باشد یا بین نصرانیها. فقط یک راه مانده؛ شما ضمانت کنی که امسال به نیابت از این بنده ی خدا حج بهجا بیاوری.
حالا من در خیمه زندانی هستم تا امام مهدی علیهالسلام از حج برگردد.
امام سجاد علیهالسلام در دعایى مىفرماید: «وَلَسْتُ اتَوسَّلُ الَیْکَ بِفَضْلِ نافِلَهٍ مَعَ کَثیرِ ما اغْفَلْتُ مِنْ وَظایفِ فُرُوضِکَ وَ تَعَدَّیْتُ عَنْ مَقاماتِ حُدُودِکَ …؟»[۷]
خدایا! من با این همه غفلت از واجبات و تعدّى از مرزها و حریم شکستنها، چگونه به وسیله نافلهها و مستحبّات، به سوى تو راه یابم؟
نکته: البته این مستحبات و نوافل سنگینی گرافتاری ها و مشکلات آن دنیا را التیام می بخشد یعنی کمتر میکند. و شاید همین مستحبات و نوافل باعث نجات انسان بشود. هرچند اصل واجبات است و نباید کوتاهی شود.
ترک محرمات
دومین راه آمادگی برای مرگ «اجْتِنابُ الْمَحارِمِ»؛ دوری از کارهای حرام است.
بعضی افراد واجبات را بهجا میآورند؛ اهل نماز و روزه و خمس هستند اما از گناهان و معاصی دوری نمیکنند.
امام سجاد (علیهالسلام) فرمودند:
«اِنَّما الإستِعدادَ لِلمَوتِ تَجَنُّبُ الحَرامِ»[۸]؛ آمادگی برای مرگ، به آن است که از حرام بپرهیزی.
ترک محرمات گاهی از عمل به واجبات مهمتر میشود و فضیلتش بیشتر است.
شخصی خدمت امام باقر (علیهالسلام) آمد. گفت: یابن رسول الله! من آدم کم عملی هستم. زیاد نماز بخوان و زیاد روزه بگیر نیستم. واجبات را انجام میدهم. ولی من دو ویژگی دارم؛ یکی عفت شکم است و دیگری عفت قوای جنسی؛ یعنی حرام نمیخورم، از راه حرام هم غرایزم را ارضاء نمیکنم. آیا این کار من عبادت است؟ آقا فرمود: این بالاترین عبادت است؛ «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ عِفَّهِ بَطْنٍ وَ فَرْجٍ.»[۹]
حضرت امیر علیهالسلام در بازگشت از جنگ صفین به قبرستانی که در پشت دروازه کوفه بود رسیدند و رو به آن نموده و فرمودند: «یا اهْلَ الدِّیارِ الْمُوحِشَهِ وَ الْمَحالِّ المُقْفِرَهِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَهِ…»[۱۰]؛ ای ساکنان خانههای وحشتناک و مکانهای خالی قبرهای تاریک، شما بر ما پیشقدم شدید و ما نیز به شما ملحق میشویم. اگر خبر دنیا بپرسید: گوییم ، خانهها را دیگران ساکن شدهاند. همسران به ازدواج کسانی دیگر درآمدهاند. اموال تقسیم شده است. این خبری است که نزد ماست، شما چه خبری دارید؟
پس حضرت رو به اصحاب فرمود و گفتند: «امَّا لَوْ اذِنَ لَهُمْ فِی الْکلامِ لَاخْبَرُوکمْ انَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی»[۱۱]؛ اگر به آنها اجازه سخن گفتن داده شود، میگویند: بهترین زاد و توشه ی آخرت، پرهیزکاری است.
بزرگان دین خیلی مراقب بودند کوچکترین کار خطایی انجام ندهند و اگر کاری صورت میگرفت درصدد جبران بودند.
مرحوم شیخ مرتضی زاهد پنجاه یا شصت سال پیش در همین تهران زندگی میکرد. پیرمردهایی هستند که از ایشان خاطراتی دارند و من با برخی از آنها برخورد داشتهام. این مرحوم نقل میکند که یک بار بعد از نماز مغرب و عشا که مسئله میگفتم یک مسئله را اشتباه گفتم. وقتی به منزل رفتم متوجه شدم که اشتباه گفتهام.
ایشان همان شب راه افتاده و به در خانه ی مسجدیهایی که دور و بر منزل ایشان بودند و آنها را میشناختند رفتند و به آنها گفتند که آن مسئله را اشتباه گفتهاند. به در چند خانه که رفتند یک نفر به او گفت: حاجآقا چه عجلهای است؟ حالا فردا شب ما میآمدیم آنجا شما آن را تصحیح میکردید. گفت: شما عجله ندارید شاید حضرت عزرائیل (ع) عجله داشته باشد و فرصت به فردا نرسد که من آن را تصحیح کنم.
بلی. در این مسافرت بهترین زاد و توشه، تقوا و پرهیز از معصیت است.
«… وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ»[۱۲]؛ و زاد و توشه تهیه کنید که بهترین زاد تقوا است و از من بیم داشته باشید ای صاحبان خرد.
کسی که میداند نتیجه حرامخواری و گنهکاری شرمساری است و عقوبت، باید از گناهان که جهنم آفرین هستند، پرهیز کند و بار معصیت خویش را با توبه، سبک سازد تا گرفتاریهای اخروی او کمتر شود.
مبادا کسی همه واجبات را انجام دهد اما با انجام محرمات بهویژه حقالناس همه داشتههای خودش را از دست بدهد.
پیغمبر در جمعی از اصحاب فرمود: میدانید مفلس به چه کسی میگویند؟ اصحاب گفتند: آن که با جیب خالی بار زندگی بر دوش داشته باشد. پیامبر فرمود: این مفلس نیست و فقط بیپول است؛ مفلس کسی است که در عالم آخرت او را میآورند درحالی که کیسه ی اعمال خیر او خیلی پر است اما او را به همین مرصاد میآورند. صاحبان حق که حقی را از آنها ضایع کرده، آبرویی ریخته و اذیتی کرده است و مالی از آنها خورده میآورند و باید رضایت بگیرد. در این حالت از کیسه ی خیرات این فرد برمیدارند و به دیگران میدهند تا راضی شوند. اگر اعمال خیر او تمام شد از گناهان و بار دیگران بر روی دوش این فرد میگذارند.[۱۳]
پیامبر فرمود: مفلس این فرد است که اول باری از خیرات داشت اما الآن کیسهای از گناهان بر دوش دارد. بنابراین اولین وظیفه و آمادگی قبل از مرگ این است که به فکر آن مرصاد باشیم.
حضرت امام در وصیتها و نصیحتهای خود به مرحوم حاج احمد آقا فرزند بزرگوار ایشان میفرماید: بعد از مرگ آنجا که کار ما با خدا باشد و حساب ما با او باشد ارحم الراحمین است. ولی آنجا که کار ما با مردم باشد، مردم دیگر ارحم الراحمین نیستند و به سادگی نمیگذرند چون همه کم دارند تا یک چیزی از تو نگیرند تو را رها نمیکنند.
فضایل اخلاقی
بعد از اینکه اسکلت اصلی ساختمان یعنی عمل به واجبات و ترک محرمات را ساختیم، نوبت ظریفکاریهاست: «وَ الاشْتِمالُ عَلَى الْمَکارِمِ.»
راستگویی، شجاعت، سخاوت و کمک به خلق خدا میتواند تکمیلکننده ی نامه عمل مؤمن باشد. شاگرد یکی از اولیای الهی میگوید با ایشان به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی رفتیم، ایشان از حضرت عبدالعظیم سؤال کرد: از کجا به این مقام رسیدید؟ فرموده بود: احسان به خلق؛ به زحمت قرآن استنساخ میکردم و هدیه ی آن را در راه خدا انفاق میکردم.[۱۴]
عبدالعظیم حسنی به جایی رسید که امام معصوم درباره ی ایشان فرمود: به زائر ایشان ثواب زیارت سید الشهداء را میدهند.
حلوانى مىگوید: در مسجدالحرام یکى از دوستانم دو درهم از من قرض خواست و من گفتم: پس از طواف خواهم داد. در حین طواف امام صادق علیهالسلام را مشغول طواف دیدم. امام دستش را به جهت کمک خواستن روى شانه ی من گذاشت و هر دو به طواف پرداختیم. طواف من به پایان رسید، اما براى رعایت وضعیت جسمى امام ترجیح دادم به ایشان کمک کنم. دوستم که از من قرض خواسته بود در کنارى نشسته و به خیال اینکه من در قرض دادن به او مسامحه مىکنم هر دور که از مقابل او رد مىشدم با دست به من اشاره مىکرد. امام متوجه شد و پرسید: این مرد چه مىخواهد؟ عرض کردم: او منتظر من است که طوافم تمام شود و به او دو درهم قرض بدهم. امام سریع دست از شانهام برداشت و فرمود: مرا رها کن و برو حاجت او را برآور. وقتى بازگشتم که امام طوافش تمام شده بود و با دوستانش صحبت مىکرد. به من فرمود: من اگر براى برآوردن حاجت کسى شتاب کنم بهتر است که هزار بنده را در راه خدا آزاد و هزار نفر را براى جهاد در راه خدا بسیج کنم.[۱۵]
در پایان، وقتی امیرالمؤمنین علیهالسلام آن سه مورد را بهعنوان آمادگی برای مرگ برشمرد، به آن مرد فرمود:
«ثُمَّ لایُبالی أوَقَعَ عَلَى الْمَوْتِ أَمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَیْهِ»؛ (انجام واجبات و پرهیز از محرمات و کسب فضایل) سپس تفاوتى نمیکند او به سراغ مرگ برود [مانند استقبال از شهادت در میدان جهاد] و یا مرگ به سراغ او آید.
ان شاء الله که ما هم برای این رویداد آماده باشیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
پی نوشت ها:
[۱] ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، علامه محمدتقی جعفری،ج ۱۳، صص ۲۴۹ و ۲۴۸.
[۲] دیوان اوحدی.
[۳] یَا ابْنَ آدَمَ کُنْ وَصِیَّ نَفْسِکَ فِی مَالِکَ وَ اعْمَلْ [فِی مَالِکَ] فِیهِ مَا تُؤْثِرأَنْ یُعْمَلَ [یَعْمَلَ] فِیهِ مِنْ بَعْدِکَ [مَنْ بَعْدَکَ] (نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۱۲).
[۴] بنای زندگی صفای بندگی، آیت الله ضیاءآبادی، ص ۱۰۷.
[۵] وَ قِیلَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع مَا الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَالَ أَدَاءُ الْفَرَائِضِ وَ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ وَ الِاشْتِمَالُ عَلَى الْمَکَارِمِ ثُمَّ لَا یُبَالِی أَ وَقَعَ عَلَى الْمَوْتِ أَمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَیْهِ وَ اللَّهِ مَا یُبَالِی ابْنُ أَبِی طَالِبٍ أَ وَقَعَ عَلَى الْمَوْتِ أَمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَیْهِ (الأمالی (للصدوق)، ص ۱۱۰).
[۶] غرر الحکم و درر الکلم، ص ۲۸۳.
[۷] الصحیفه السجادیه، ص ۱۵۰. دعای ۳۲.
[۸] بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۶۶.
[۹] کافی، ج ۲، ص ۷۹.
[۱۰] نهج البلاغه حکمت ۱۳۰
[۱۱] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۳۲، ص ۶۱۹.
[۱۲] بقره، آیه ۱۹۷.
[۱۳] أَ تَدْرُونَ مَا الْمُفْلِسُ فَقِیلَ الْمُفْلِسُ فِینَا مَنْ لَا دِرْهَمَ لَهُ وَ لَا مَتَاعَ لَهُ فَقَالَ الْمُفْلِسُ مِنْ أُمَّتِی مَنْ یَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِصَلَاهٍ وَ صِیَامٍ وَ زَکَاهٍ وَ یَأْتِی قَدْ شَتَمَ وَ قَذَفَ هَذَا وَ أَکَلَ مَالَ هَذَا وَ سَفَکَ دَمَ هَذَا وَ ضَرَبَ هَذَا فَیُعْطَى هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ وَ هَذَا مِنْ حَسَنَاتِهِ فَإِنْ فَنِیَتْ حَسَنَاتُهُ قَبْلَ أَنْ یُقْضَى مَا عَلَیْهِ أُخِذَ مِنْ خَطَایَاهُمْ فَطُرِحَتْ عَلَیْهِ ثُمَّ طُرِحَ فِی النَّارِ (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۶۹، ص ۶).
[۱۴] کیمیای محبت، محمدی ریشهری.
[۱۵] روضه کافى، ج ۲، ص ۳۲۲، بنیاد فرهنگ اسلام.
.







