Free Delivery on orders over $200. Don’t miss discount.
بصورت یکپارچه (ج 5 م 26)

صفات حضرت زهرا ؛ روح

v-fatemeh-06

صفات حضرت زهرا ؛ روح

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

۱- انسان بُعد الهی دارد

۱/۱- حضرت زهرا سلام الله علیها حوراء انسیه بودند

پیش از تولد حضرت فاطمه (س)، خداوند در معراج بشارت تولد ایشان را به نبی خاتم داده و فرموده بود: «یَا مُحَمَّد! إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُبَشِّرُکَ بِفَاطِمَهَ مِنْ خَدِیجَهَ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ…»؛ ای پیامبر! خداوند [ولادت] فاطمه را از خدیجه دختر خویلد به تو بشارت می‌دهد.[۱]

بشارت پیامبر (ص) به وجود مقدس حضرت فاطمه (س)، آن هم در معراج، خود به تنهایی گویای اهمیت موضوع تولّد ایشان است و می‌توان به جرأت گفت: این مسئله، یکی از مسائل حیاتی دنیای اسلام و مسلمانان می‌باشد که می‌بایست از طرف خداوند در آن موقعیت به پیامبر (ص) نوید داده می شد. اما شنیدن کیفیت و نحوه­ی ولادت بانو فاطمه ی زهرا سلام الله علیها بسیار شنیدنی و دلنشین است. در روایت آمده است که رسول الله همراه اصحاب نشسته بودند که هَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ فِی صُورَتِهِ الْعُظْمَی.

جبرئیل در هیبت اصلی خود هبوط کرد و بالهایش در شرق و غرب عالم گسترده شده بود و به رسول الله عرض کرد یَا مُحَمَّدُ! الْعَلِیُّ الْأَعْلَی یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ هُوَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَعْتَزِلَ عَنْ خَدِیجَهَ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً

خداوند متعال به شما سلام می رساند و به شما امر می کند که چهل روز از حضرت خدیجه فاصله بگیر و به عبادت های فوق العاده مشغول شو.[۲]

در این قسمت از حدیث دو نکته قابل تأمل است:

اول: جبرئیل با هیبت اصلی خود (با بال‌های گسترده) بر پیامبر (ص) فرود آمد. این مسئله نشان می‌دهد که حامل پیامی بسیار مهم برای پیامبر (ص) بوده است؛ همچنان‌که برای اعلام امر رسالت هم با هیبت کامل بر رسول‌الله (ص) ظاهر شد.[۳]

دوم: واژه ی «یَأْمُرُکَ» (خداوند به تو دستور می‌دهد) است. این نکته، متضمِّن این معناست که دستور لازم‌الاجرا و دارای وجوب فوری است؛ چراکه خداوند از عشق فراوان پیامبر (ص) و خدیجه به یکدیگر آگاه بود و می‌دانست چنین فراقی بر آن دو حضرت، سنگین و مشقّت‌بار است. از این‌رو، در ادامه ی حدیث آمده است: «فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَی النَّبِیِّ (ص) وَ کَانَ لَهَا مُحِبّاً وَ بِهَا وَامِقاً[۴]پس، آن بر پیامبر (ص) سنگین و سخت آمد؛ چرا که او عاشق و دلباخته­ی همسر وفادار خویش بود.

ولی چون دستور، دستور الهی و لازم‌الاجرا بود، پیامبر (ص) بر انجام آن لحظه‌ای درنگ نکرد و از همان لحظه امر الهی را شروع نمود و پس از سپری شدن «فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ»، جبرئیل، فرود آمد و گفت: «یَا مُحَمَّدُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی! یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ هُوَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَتَأَهَّبَ لِتَحِیَّتِهِ وَ تُحْفَتِهِ. قَالَ النَّبِیُّ (ص) یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا تُحْفَهُ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ مَا تَحِیَّتُهُ قَالَ لَا عِلْمَ لِی…» [۵]؛ ای پیامبر بزرگوار! خداوند به تو درود می‌فرستد و به تو دستوری می‌دهد که برای هدیه و تحفه ی او آماده شوی. پیامبر به او گفت: تحفه ی پروردگار چیست؟ جبرئیل گفت: من به آن آگاهی ندارم، در آن وقت، میکائیل فرود آمد و با او ظرفی بود که با پارچه‌ای از سندس [یا استبرق][۶] پوشیده شده بود، آن را جلوی پیامبر گذارد.

جبرئیل به پیامبر گفت: پروردگار به تو دستور می‌دهد که از این غذا افطار کنی. «کَشَفَ الطَّبَقَ فَإِذَا عِذْقٌ مِنْ رُطَبٍ وَ عُنْقُودٌ مِنْ عِنَبٍ فَأَکَلَ النَّبِیُّ (ص) مِنْهُ شِبَعاً وَ شَرِبَ مِنَ الْمَاءِ رِیّاً » [۷]ظرف را آشکار ساخت. در آن، خوشه‌ای خرمای تازه و خوشه‌ای انگور بود. رسول خدا (ص) از آنها میل فرمودند. بعد از آن، آب نوشید تا سیراب شد.

و دستور منع برداشته شد و دستور آمد که به خانه ی حضرت خدیجه سلام الله علیها بروند و به همین دلیل است که رسول الله فاطمه ی زهرا را حوراء الانسیه می­نامند. حوریه ای که انسان شده است. به همین دلیل است که رسول الله می­فرمایند: فاطمه ی زهرا از درخت طوبی در بهشت آمده است.[۸]

ممکن است عزیزی سوال کند: بیان این صفات و ویژگی ها از حضرات معصومین چه سودی برای ما دارد؟ ایشان انسیه الحورا هستند بسیار عالی  و خوب، به ما چه ربطی دارد؟

در جواب باید عرض کنیم:

نه تنها حضرت میوه ی بهشتی هستند و حوراء انسیه هستند،نه تنها حضرت زهرا سلام الله علیها از بهشت آمده اند ، بلکه بنده و جنابعالی هم از بهشت آمده ایم.

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک            چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

بله لیوان آبی که اینجا هست را آب می گویند، دریاها و اقیانوس ها را هم آب می گویند. ما از پیش خدا آمده ایم، ما از بهشت آمده ایم، یک لیوان آب هستیم ،انگشت دانه ای از آب هستیم، فاطمه ی زهرا هم دریا و اقیانوس هستند. هر دو از بهشتیم این جا جای ما نیست. اشکال ندارد روز جشن است یک شوخی هم بکنیم.

گفت: بچه رفت پیش مادرش گفت: مادر ما از کجا آمده ایم؟ مادر جواب داد: عزیزم ما بهشت بودیم کنار فرشته ها، ما هم مثل اونها آنجا بودیم و بعد آمدیم زمین. قرار هم هست دوباره به بهشت برگردیم. بچه سردرگم گفت: پس بابا چیز دیگری می گوید. گفت: بابا چی میگه؟ گفت: بابا میگه ما از نسل میمون ها بوده ایم و ……. مادر گفت: بابات داره راجع به خانواده ی خودش حرف میزند، ربطی به ما نداره.

حالا اینها که شوخی است کاری نداریم، اما عزیزان واقعا ما ملک بودیم فردوس برین جای ما بود. این دنیا برای ما قفس است، این تن برای منِ ما قفس است، روح ما در این قفس اسیر است[۹].

۲/۱- دمیده شدن روح الهی در وجود انسان

هرچه باشد روح ما از خداست. مگر نخوانده ایم و نشنیده ایم آیه ی مبارکه ی  ۲۸ و ۲۹ از سوره حجر را که می فرماید:

« وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ * فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ

هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشرى را از گِل خشکیده‏اى که از گِل بدبویى گرفته شده، مى‏آفرینم. * پس هنگامى که کار آن را به پایان رساندم و (به خاطر بیاور) و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگى براى او سجده کنید.

برای چه ملائکه باید به آدم سجده کنند؟ برای همین روحی که خدا در وجود ما آفریده.

۲- تفاوت روح و روحیه

البته ناگفته نماند که بعضی ها روح را با روحیه  اشتباه گرفته اند. ما می گوییم روح او می شنود روحیه.

اما این دو چه فرقی با هم دارند؟

عزیزان دقت بفرمایید! روح بُعد دیگر آدمی ای چه بسا بُعد اصلی انسان است، اما روحیه یکی از حالات روح است. به این معنا که خیلی وقت ها افراد دنبال توجه و اهمیت دادن به روحیه ی خود هستند و می خواهند روحیه ی خوبی داشته باشند. روحیه ی پر نشاط و شادابی داشته باشند. به همین دلیل به سراغ کنسرت های خنده و کنسرت های موسیقی و خدای ناکرده حتی گناه می روند که روحیه ی خوبی داشته باشند، به خیال اینکه روحیه ی خوب مشکل آنها را رفع می کند. اما نه عزیزان! شما اگر روحیه ی خوبی داشته باشید با یک ناراحتی که پیش می آید روحیه تان خراب می شود. اگر شخصی که از کنسرت پر هیجان فلان خواننده بیرون آمده باشد ؛ به او بگویند پسرت مرده چه حسی دارد؟ ناراحت و خموده می شود. اما علمای ما روح قوی داشتند. حضرت امام روح قوی داشتند. وقتی خبر شهادت آقا مصطفی را به ایشان دادند، فقط انا لله و انا الیه راجعون خواندند و خم به ابرو نیاوردند. بله ناراحت شدند، انسان هستند و ناراحت می شوند ولی خدای ناکرده بد و بیراه نگفتند. به خدا حرفی نزدند، زبان به شکوه باز نکردند، که متاسفانه خیلی ها اینجور هستند.

ما باید به بُعد روح توجه کنیم تا به چنین آرامش و طمانینه ای برسیم. امام عزیز هم در وصیت نامه شان نوشتند:

«… با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری‏‎ ‎‏امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران‏‎ ‎‏مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر می کنم»

خلاصه که روح با روحیه متفاوت است و ما باید روح را شاد نگه داریم و توجهمان به روحمان باشد نه روحیه ای شاد داشته باشیم.

۳- اهمیت توجه به بعد روحی انسان

۳.۱- انسان می تواند با توجه به روح کارهای فرا مادی انجام دهد

در باب اهمیت توجه به روح باید بگویم که همانطور که می دانید  یا در فضای مجازی دیده اید و یا لا اقل شنیده اید، افرادی که به روح خود توجه می کنند و توجه را از جسم بر می دارند، کار به درستی و غلطی اش ندارم ولی افرادی مثل مرتاض های هندی با قدرت روح خود قطار در حال حرکت را از حرکت نگه می دارند یا با قدرت روح خود چند سال بدون غذا سر می کنند و زنده می مانند یا حتی کارشان به جایی می رسد که شیر زنده را با اشاره ی یک نگاه می کشند، کار به درست و غلطیش ندارم ولی بالاخره این کارها کارهایی است که انسان با توجه به بعد روحانی خود و صرف نظر از بعد جسمانی می تواند به آن برسد.

در شصت -هفتاد سال قبل سه تا موسی در قم بوده اند. یکی سید موسی صدر,یکی سید موسی شبیری و دیگری شیخ موسی قمی فرزند شیخ علی زاهد قمی.

مرتاضی از هند به قم آمده بود و ادعاهای عجیبی داشت. از جمله اینکه می گفت: می توانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم. راست می گفت ،تعدادی از مردم را بلند کرده بود.

روزی در مجمع ما آمد. دوستم سید موسی صدر( بعدها:امام موسی صدر) گفت: اگر می توانی مرا از زمین بلند کن! مرتاض گفت: درون آن سینی -که بزرگ هم بود- بنشین. ما با خود فکر کردیم سید موسی حالا وردی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل و ویران می کند. اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد.

وقتی قضیه تمام شد ما سید موسی صدر را-که جوانی نو خط بود- سرزنش کردیم که این چه کاری بود کردی؟ چرا آبروی ما را بردی. سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم.

مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی تبریزی بردیم. ما که جمعی از شاگردان علامه بودیم و برخی هایمان گویی خود را باخته بودند و بعضی با کمال وقار و اطمینان نفس به همراه این مرتاض به منزل علامه رفتیم. وارد اتاق علامه شدیم. با روی خوش از ما شاگردانش استقبال و برخورد کرد و در گوشه ای نشست. گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند و برخی نمونه هایش را هم ما دیده ایم.

علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند. هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند: خب نشان دهد. مرتاض گفت: به ایشان بگویید می خواهم ایشان را بلند کنم؟ وقتی به علامه گفتیم ایشان فرمود: انجام دهد. من همینطور که مشغول نوشتن بودم به نوشتنم ادامه می دهم و او کار خودش را بکند.

مرتاض مقداری دم و دستگاهش را در آورد و اورادی می خواند و مدتی کارهایش طول کشید. علامه هم کماکان سرش روی کاغذ بود و کنار دیوار نشسته بود و مشغول نوشتن. مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد و دوباره سرش را پایین انداخته و مشغول نوشتن شد.

مرتاض در هم شد، اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری می خواند که ما نمی فهمیدیم و اداها و اطواری هم در می آورد. مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد.

مرتاض که آثار ناراحتی در چهره اش موج می زد و عصبی هم شده بود که نتوانسته بود علامه را از زمین بلند کند باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علامه در مرحله سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و بیرون رفت. با سراسیمگی و التهاب. برخی از ما به دنبالش رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟ با عصبانیت گفت: من تمام نیرو و توان خود را بکار گرفتم تا روح وی را تسخیر کنم و بعد او را از زمین بلندکنم و نهایتا ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد و کارهایم نقش بر آب. به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم. مثل اینکه کسی گلوی مرا گرفته و کم مانده بود خفه شوم. دفعه ی دوم سعی بیشتری کردم ولی ایشان با یک نگاه کوتاه دوباره کم مانده بود جان مرا بگیرد. دفعه ی سوم نهایت درجه ی تلاشم را و هر چه بلد بودم به کار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار هم جوری نگاه کرد که احساس خفگی و اینکه کسی گلوی مرا می فشرد از دو دفعه ی قبل بیشتر شد و این بود که فهمیدم این روح را نمی توان تسخیر کرد و خیلی عظمت دارد.

مرتاض که از شکست خوردنش ناراحت بود و قدرت روحی یکی از پروردگان مکتب امام جعفر صادق و امام زمان علیهما السلام را دیده بود، همان شب از قم رفت و تمام برنامه هایش به هم ریخت. ارادت ما هم به علامه ی طباطبایی-علیه الرحمه- بیشتر از قبل شد.[۱۰]

۳.۲- توجه غرب به روح

اینقدر این مسئله ی توجه به روح اهمیت دارد که نمی توان از آن صرف نظر کرد. در جوامع غرب در زمان انقلاب رونسانس به بعد آمدند و انسان را تک بعدی نشان دادند. از محضر عزیزان عذر خواهی میکنم. هنرمندانشان را هم در همین راستا به کار گرفتند که نقاش ها انسان ها را برهنه و بدون حجاب کشیدند و مجسمه ساز ها هم انسان را بدون حجاب تجسم کردند. حتما دیده اید مجسمه ی معروف میکلانژ را. انسان را کامل تجسم کرده. بدان معنا که انسان همین است که هست، هیچ چیزی جز این نیست. اما بعد از مدتی خودشان هم در پی گمشده ای بودند و وجودشان را، این جسم و این دنیا، سیراب نکرد و به دنبال گمشده ی خود بودند.

پزشک ها و زیست شناس هایشان پاسخ هایی برای گمشده ی آنها داشتند. آن ها می گفتند:  اگر ما مغز انسان را یک “کامپیوتر بیولوژیکی” فرض کنیم، کامپیوتر بیولوژیک به زبان خودمانی یعنی کامپیوتر زنده،  نفس یا روح انسان نیز مانند برنامه ای است که در مغز وی اداره می شود. عجیب تر آنکه روح یا نفس انسان بعد از مرگ جسم از بین نمی رود بلکه به کائنات بر می گردد.

این ادعایی است که به تازگی توسط دو فیزیکدان انگلیسی و  آمریکایی با نام پروفسور استوارت همروف و دکتر سر راجر پنروز که یک خداناباور هستند مطرح شده است. استوارت همروف؛ فیزیکدان و کاردان آمریکایی و استاد بیهوشی و روانشناسی در دپارتمان دانشگاه آریزونا و سر راجر پنروز؛ فیزیکدان و ریاضیدان برجسته انگلیسی و استاد دانشگاه آکسفورد براساس یک نظریه کوانتومی که از سال ۱۹۹۶ روی آن تحقیق می کنند ادعا می کنند که روح انسان در سلول های مغز قرار دارد.

بنا به گفته این دو دانشمند بعد از مرگ کلینیکی انسان و هنگامی که قلب از کار می ایستد و جریان خون متوقف می شود،اطلاعات در مغز باقی می ماند و این اطلاعات نابود نشدنی است و سپس در مقیاسی وسیع در کائنات منتشر می شود. چنانچه فردی از حالت نزدیک به مرگ دوباره زنده شود، این اطلاعات مجددا به جایگاه خود در مغز باز می گردد و در اصطلاح فرد تجربه نزدیک به مرگ را پشت سر می گذارد اما در صورت مرگ فرد، اطلاعات در محلی خارج از بدن، که ما روح می نامیم ذخیره می شود.[۱۱]

درست است که طبق آموزه های اسلامی ما غلط می گفتند و ناقص،  اما همین که دست و پایی زدند در این زمینه یعنی توجه به بعد روح در آنها هم مهم شد.

۳.۳- توجه غرب به روح باعث انحراف فرزندان ما می شود

بله عزیزان! این توجه غرب به روح نشانه ی اهمیت روح هست. لکن زنگ خطر مهمی است برای ما از آن جهت که غرب به دنیا و جسم انسان توجه کرد و الان بدون تعارف دنیای انسان ها را فراگرفته و بهترین امکانات مادی را برای انسان فراهم کرده از تکنولوژی فوق پیشرفته ی غرب گرفته تا مکان های تفریحی فوق العاده جذاب غربی. اما حرف اینجاست که این غرب که حالا آمده است و به بعد روح ما توجه کرده چون محروم از مطالب ناب اسلام است سراغ مطالب و مزخرفات عرفان های کابالایی و عرفان های بودایی و عرفان های نو ظهور هندی و چینی رفته است و بد نیست بدانید که تمام این عرفان ها ریشه در شیطان پرستی دارد و تمام این عرفان ها از طریق باز کردن راه اجنه در زندگی ها فعالیت می کنند و چه آثار زیانبار و در اغلب موارد غیر قابل جبرانی دارد.

یکی ازروحانیون تلویزیونی تعریف می کردند: در گلستان شهدای اصفهان مشغول زیارت شهدا بودم که خانمی دختر جوانی را بر روی ویلچر آورد پیش من که این دختر از گردن به پایین فلج بود و آب از دهانش بی اختیار جاری بود و مادرش قسم می خورد که دختر من سالم بود، راه می رفت، حرف میزد، سالمِ سالم. تا اینکه با این مدل عرفان ها آشنا شد و در کلاس هایشان شرکت کرد و بعد از مدتی کارهای خارق العاده هم می کرد: میز و صندلی های خانه را با اشاره چشم جابجا می کرد و غیب می گفت و از اینجورکارها. بعد از مدتی فهمیدیم این قدرت ها را با اعمال خبیثانه و گناه هایی که نمی خواهم روی منبر رسول الله به زبان بیاورم به دست آورده است. همین شد که به شدت و با جدیت با دخترم مخالفت کردیم و اجازه ندادیم در کلاس هایشان شرکت کند و وقتی مخالفت جدی دخترمان را دیدند، به او گفته بودند: بد میبینی. و بد هم دید و همین شد که الان چند سال است فلج شده و بر ویلچر افتاده نه قدرت تکلم دارد، نه قدرت راه رفتن، نه هییچ قدرت دیگر.

بله عزیزان! به دلیل جذابیت توجه به بعد روح و جذابیت اینجور مطالب ماورایی، اگر ما آب شیرین اسلام را به بچه هایمان ندهیم، غربی ها آب مسموم عرفان هایشان را به خورد بچه های طفل معصوم می دهند و می شود این چیزی که برایتان تعریف کردم.

۳.۴- عدم توجه به روح ظلم بزرگی به انسان است

اصلا عزیزان اگر ما به بعد روح توجه نکنیم و فقط و فقط انسان را جسم ببینیم، مثل این است که شخصی با موبایل آیفون ۱۳ که پرچم دار است، برای خودش پسته و فندق و گردو بشکند. هر چه به او بگویند این آیفون ۱۳ است قیمت زیادی دارد نکن اینجوری! او بگوید: من هم دارم پسته و گردوی خوشمزه میخورم میدانی پسته کیلویی چند است؟ نه عزیز من آیفون ۱۳ برای پسته شکستن نیست کارایی بسیار بالاتری دارد.

اتفاقا شیخ مفید اعلی الله مقامه الشریف در این زمینه همین مطلب را می فرماید: انسان دو بعد دارد: ۱- بعد روح ۲- بعد جسم. اگر فقط به بعد جسم توجه کرد، فقط خور و خواب و خشم و شهوت را توجه کرد و توجهی به بعد روح خود نداشت، به  امکاناتی که خدا در وجود او گذاشته است نداشت، به خود ظلم کرده است.

پسته و گردو را شکست و نشست خورد و دلخوش به این بود که من پسته میخورم، گردو میخورم، میدانی پسته کیلویی چند است؟ هر کسی توانایی خریدن و خوردن پسته را ندارد. عجب دارد با آیفون ۱۳ پسته می شکند و خوشحال هم هست. از تمام ابعاد وجودیش، دنیاش را جسمش آباد کرده، روحش را نابود کرده، در موسیقی و حرام و گناه و دنیا غوطه ور شده، دلخوش به همین مقدار هم هست که پسته گران است واقعا که برایچنین فردی  متاسفم.

بله شیخ مفید می فرماید: چنین فردی به خودش ظلم کرده است.

۴- راهکار توجه به روح

روزه داری

اسلام، تن پروری به معنای نفس پروری و شهوت پرستی را شدیداً محکوم کرده است، اما پرورش بدن به معنای مراقبت و حفظ سلامت و بهداشت را از واجبات شمرده و هر نوع عملی که برای بدن زیان بخش باشد را حرام کرده است. نفس پروری و شهوت رانی، همچنانکه ضد روح پروری است و موجب بیماری روح و روان می گردد، ضد بهداشت و پرورش صحیح جسم نیز هست و منجر به بیماری جسمی نیز می گردد.

حضرت آیت الله مکارم شیرازی حفظه الله می فرمایند: بسیاری از آداب و سنن اسلامی نه تنها موجب رشد روحی و معنوی می گردد بلکه بهداشت و سلامت بدن را نیز تضمین می کند. از جمله دستورات خداوند که این اهداف را محقق می سازد روزه است. انسان روزه دار در سایه روزه داری می تواند به رشد روحی و جسمی خود کمک کند و هرگونه آفت و میکروبی را از روح و جسم خود بزداید.

روزه در ادیان ابتدایی و در میان بومیان و قبایل ابتدایى تقدّس داشته است. از جمله مراسم های قبایل بومى آمریکا، پرهیز از خوردن غذا بود. آنها بر این باور بودند که روزه گرفتن در کسب هدایت و راهنمایى از روح اعظم موثر است. نزد بسیارى از اقوام کهن نیز، پرهیز از خوردن و آشامیدن یکى از ابزار ندامت به درگاه خداوند (یان) و به عنوان فدیه و کفاره ی گناهان بوده است. مردم کهن مکزیک نیز امساک از خوردن غذا را به عنوان کفاره ی گناهان به جا می‌آوردند و مدت آن از یک روز تا چند سال متفاوت بود. پارسایان آن ها براى رفع مصیبت ها و بلاهاى همگانى، ماه ها از خوردن غذا خوددارى مى کردند.[۱۲]

در مصر کهن نیز پس از مرگ پادشاه، رعایاى او روزه مى گرفتند و از مصرف گوشت، نان، گندم، شراب و هر تفریحى پرهیز مى کردند. آن ها حتى از استحمام، تدهین (مالیدن روغن به موى سر) و بستر نرم هم خوددارى مى کردند.[۱۳]

بزرگ ترین مانع پیشرفت معنوی بشر، اشتغال به خوردن و آشامیدن و لذایذ بدنی است و بهترین عامل رشد روحی وی نزاهت و پرهیز از این امور است. روزه انسان را از اشتغال به مسائل مادی باز می دارد و فراغت بیشتری برای او فراهم می کند تا به راز آفرینش خود بیندیشد و زاد راهش را فراهم آورد. کم خوری و رعایت اعتدال از بهترین راه های طیّ مسیر کمال است، چنان که پرخوری از بزرگ ترین موانع کمال به شمار می آید. طی مسیر کمال و از جمله رسیدن به مقامات عالی علمی و نیز مشاهده ی ملکوت عالم، تنها از طریق علم آموزی به شیوه امروزی حاصل نمی شود؛ چرا که به گفته ی آیه الله جوادی آملی «ممکن نیست انسان به صرف درس خواندن و پرداختن به یک سلسله الفاظ و نقوش مکتوب و امواج ملفوظ، به نورانیت علم که امری ماورای طبیعی و مجرد است راه یابد؛ زیرا محال است امری مادی موجب پیدایش امری مجرد شود. معلم حقیقی نه کتاب نویس است و نه گوینده. کتاب و استاد و درس همگی ابزار و مقدمات خوبی برای تحقق یافتن علم هستند. عمده سالک بودن، کم خوری و دوری از پرخوری و بدخوری است که انسان را به مشاهده ی ملکوتِ عالم می رساند.[۱۴]  بر همین اساس برخی از بزرگان فرموده اند: در فضیلت روزه همین بس که انسان روزه دار شبیه فرشتگان می شود و غذای او چون فرشتگان جز تسبیح و تحمید حضرت حق تعالی چیز دیگری نیست.[۱۵]

البته همه ی شما می دانید که آن روزه ای که بیشترین اثر را دارد روزه ی تمام اعضا و جوارح است.

در ماه رمضان چند جوان پیرمردی را دیدند که پنهانی غذا می‌خورد. به او گفتند: «ای پیرمرد مگر روزه نیستی؟» پیرمرد گفت: «چرا روزه هستم. فقط آب و غذا می‌خورم.» جوانان خندیدند و گفتند: «واقعاً؟» پیرمرد گفت: «بله، دروغ نمی‌گویم، به کسی بد نگاه نمی‌کنم، کسی را مسخره نمی‌کنم، با کسی با دشنام سخن نمی‌گویم، کسی را آزرده نمی‌کنم، چشم به مال کسی ندارم، غیبت نمی‌کنم و …

بعد پیرمرد به جوانان گفت: «آیا شما هم روزه هستید؟» یکی از جوانان درحالی که سرش را پایین نگه داشته بود به آرامی گفت: «خیر، ما فقط آب و غذا نمی‌خوریم!» این بود داستان روزه ی پیرمرد و جوان.

چقدر خوب است هر روز را روزه بگیریم: یک روز روزه ی غیبت،  یک روز روزه ی تهمت، یک روز روزه ی دل شکستن، یک روز روزه ی مردم آزاری، دوشنبه و پنج شنبه ها هم روزه ی مرسوم که در ماه رمضان هم می گیریم.

إن شاءالله حضرت زهرا به همه ی ما و شما کمک کنند بتوانیم به دستورات دین عمل کنیم به برکت ذکر شریف صلوات بر محمد و آل محمد.

پی نوشت ها:

[۱] فرات کوفی، ۱۴۱۰ق، ص۲۱۱/ مجلسی، ۱۴۰۴ق، ج۸، ص۱۵۱

[۲] النَّبِیُّ (ص) جَالِسٌ بِالْأَبْطَحِ وَ مَعَهُ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ الْمُنْذِرُ بْنُ الضَّحْضَاحِ وَ أَبُو بکر وَ عُمَرُ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِیطَالِبٍ وَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ حَمْزَهُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِذْ هَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ فِی صُورَتِهِ الْعُظْمَی قَدْ نَشَرَ أَجْنِحَتَهُ حَتَّی أَخَذَتْ مِنَ الْمَشْرِقِ إِلَی الْمَغْرِبِ فَنَادَاهُ یَا مُحَمَّدُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ هُوَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَعْتَزِلَ عَنْ خَدِیجَهَ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً (مجلسی، ۱۴۰۴ق، ج۱۶، ص۷۸)

[۳] ر.ک: تفاسیر، ذیل سوره علق

[۴] همان

[۵] همان

[۶] نوعی حریر

[۷] مجلسی، ۱۴۰۴ق، ج۱۶، ص۷۹

[۸] تفسیر الفرات، ص۱۰.

[۹] این حدیث در کتاب های مختلف روایی آمده است. در بحارالانوار، ج۷۴، ص۱۵۹، باب ۷، از پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ چنین نقل شده است:
الدُّنیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ و َ جَنَّهُ الْکافِرِ: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.

[۱۰] با اینکه بنده حکایت فوق را از روی مسموعاتم نقل کردم ولی این حکایت با تغییراتی اندک در کتاب “ز مهر افروخته” اثر حجت الاسلام سید علی تهرانی دامت برکاته هم آمده است و البته یک نوع کرامت نخودکشمشی برای علامه محسوب می گردد چون کرامت اصلی علامه طباطبایی به تشیع راستین و نعمت ولایت داشتن ایشان و زهد و عدم تعلق و دلبستگی ایشان است و اتصال روح ایشان به عوالم ملکوت و خدماتی که به مذهب حق نمودند از جمله تالیف المیزان و نهایه الحکمه و ردیه هایی که بر مکاتب و مذاهب باطل مثل مسیحیت و مادی گرایی و اهل سنت داشتند. روح بزرگشان شاد.

[۱۱] باشگاه خبرنگاران جوان شناسه ۶۳۲۴۲۷۶ به نقل از Peace Quarters

[۱۲] . لسان العرب ابن منظور محمد بن مکرم دار صادر بیروت چاپ سوم ۱۴۱۴ ق.

[۱۳] المیزان فى تفسیر القران طباطبایى سید محمد حسین دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم قم چاپ پنجم ۱۴۱۷ ق.

[۱۴] تفسیر تسنیم ، عبدالله جوادی آملی، ج ۹، ص ۲۹۶.

[۱۵] جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام ، محمد حسن بن شیخ باقر بن شیخ عبد الرحیم نجفى، ج ۱۶، ص ۱۸۱؛ العروه الوثقى، سید محمد کاظم طباطبائى یزدى، ج ۲، ص ۲۴۱، فصل ۱۵.

.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *