القاب حضرت زهرا ؛ مبارکه
۱۴۰۰-۰۹-۰۹ ۱۴۰۲-۰۹-۰۴ ۱۹:۰۰القاب حضرت زهرا ؛ مبارکه

القاب حضرت زهرا ؛ مبارکه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
۱- برکت فاطمیه و عنایت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
«لنه مته سین» بانویی است که بیش از ۱۸ سال است میهمان که نه! فرزند اسلام شده است. او الآن به اسم سمیرا خادم شناخته میشود. سمیرا ماجرای اسلام آوردن خودش را اینگونه تعریف میکند:
۵۶ سال پیش در یکی از شهرهای کوچک دانمارک به دنیا آمدم. در یک خانواده مسیحی زندگی کردم. پدرم معلم و مادرم کارمند یکی از ادارات دانمارک بود. من یک خواهر و برادر هم دارم که متأسفانه پس از مسلمان شدنم با من قطع رابطه کردند. آنها گرچه خیلی مذهبی نبودند اما با اسلام آوردن من مخالف بودند و نتوانستند آن را قبول کنند. گرچه گرایش مذهبی پررنگی در زندگی نداشتم اما به لطف خداوند زمینه گرایش به دین اسلام در من نهادینه شد.
اینکه میگویم لطف خدا بود، به این دلیل است که خداوند مقاومت من در برابر تسلیم شدن را به زیبایی و با محبت خداییاش پاسخ گفت. زمانی که با همسرم (آقای خادم) ازدواج کردم، به ایشان گفتم ازدواج با شما به معنای این نیست که مسلمان میشوم. البته ما با سنت اسلام ازدواج کردیم اما با ایشان شرط کردم که مسلمان نمیشوم!
همسرم مسلمان بود و من مسیحی و ما چندین سال با همین شرایط زندگی کردیم اما وقتی قرار است درهای بهشت به رویت باز شود، از اراده انسان خارج میشود و مقاومتهای بیهوده، فایده ندارد.
داستان هدایت شدن من به بازگشایی حسینیهای در کپنهاگ برمیگردد. همسرم بهاتفاق دوستانش مؤسس این حسینیه بودند و شیعیان تا آن روز هیچ مسجد و حسینیهای نداشتند. اصرار همسرم برای حضورم در حسینیه بیفایده بود، چون من علاقهای به گریه کردن نداشتم!
یک شب که همسرم میخواست به حسینیه برود به من گفت من یک خواهشی از شما دارم. امشب شهادت حضرت زهرا (س) است. از شما میخواهم همراه من به حسینیه بیایی. چون ایشان «مادرِ» اسلام است. هرچند خیلی مایل نبودم اما قبول کردم که همراهش به مراسم عزاداری بروم.
حسینیه یک ساختمان دوطبقه بود که طبقه پایین برای خانمها تدارک دیده شده بود. چراغها را خاموش کردند و نور مجلس خیلی کم شده بود. مراسم شروع شد. نمیتوانم برایتان توصیف کنم اما روحم پرواز کرد. من در آن تاریکی نوری را دیدم که در اتاق چرخید و حس کردم در وجود من نشست. حالت خاصی پیدا کردم اما متوجه نبودم چه اتفاقی افتاد.
به خانه که برگشتیم، همسرم متوجه دگرگونی حالم شد و از من پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ ماجرا را برایش تعریف کردم. لبخندی زد و گفت: این طبیعی است، خدا میخواهد برای او باشی.
وقتی این جمله را گفت، آرامش خاصی پیدا کردم و تصمیم گرفتم مسلمان شوم، بدون اینکه اطلاعی داشته باشم. همسرم گفت: تصمیم سختی است، فکر کن اگر وارد اسلام شوی دیگر نمیتوانی از آن خارج شوی و برگردی. کمی با هم صحبت کردیم و فردای آن روز تصمیم گرفتم در اولین اقدام پوشش اسلامی را تهیه کنم. گفتم من امروز میخواهم شروع کنم. به بازار رفتم و روسری و مانتو خریدم. از همان روز از همسرم خواستم به من نماز خواندن را یاد بدهد. امروز خدا را شکر میکنم که آن شب در فاطمیه «خدا» مرا خواند. من خدا را شاکرم که در فاطمیه کامل شدم. اکنون بیش از ۱۸ سال است میهمان بزم معرفت الهی شدهام.[۱]
شاید برای خیلیها در آن کشور سؤال باشد که چرا یک عده مسلمان پول و سرمایه خود را صرف ساختن حسینیه و به راه انداختن روضه و مراسم فاطمیه میکنند؛ این همه زحمت میکشند کار میکنند ولی درآمد خود را صرف این چیزها میکنند؟ برخی واژهها بیرون دین و در تمام دنیا قابلفهم هستند مانند عدل و ظلم اما بعضی از مفاهیم فقط در درون دین فهمیده میشود و معنا میدهد. یکی از این واژهها برکت است. شما خوبان و محبان حضرت زهرا این مطلب را درک میکنید که روضهها چه برکتی دارند اما کسی که اهل این دین و ایمان نیست درک نخواهد کرد.
۲- مبارکه از القاب حضرت زهرا سلام الله علیها
وجهتسمیه
یکی از نامهای حضرت زهرا، طبق روایت امام صادق علیه السلام، مبارکه است. در مورد وجهتسمیه ایشان به مبارکه نقلهای مختلفی وجود دارد. برخی میگویند علت این نامگذاری این است که به وجود آن حضرت نسل رسول خدا باقی ماند و گسترش یافت، در حالی که ایشان پس از شهادت بیش از دو پسر و دو دختر نداشت. علاوه بر آن، بعد از واقعه جانگداز کربلا، از پسران امام حسین (علیهالسّلام) جز یک تن (حضرت سجاد (علیهالسّلام)) باقی نماند و از فرزندان حضرت مجتبی (علیهالسّلام) هم بنا به قولی هفت تن شهید شدند و از زینب کبری نیز دو فرزند به شهادت رسیدند و امکلثوم هم بدون فرزند از دنیا رفت.
پس از واقعه کربلا نیز جنایتها و کشتارها نسبت به فرزندان پاک رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ادامه یافت و در زمان حجاج و بنیعباس کشتن علویان رسم شده بود. با همه اینها خدای متعال در نسل فاطمه (سلاماللهعلیها) برکت قرار داد و آن بزرگوار را منشأ خیر کثیر گردانید.
معنای کوثر و ارتباطش با مبارکه
کوثر به معنای خیر کثیر و مداوم است. تکاثر نیز از همین ریشه است و لغت شناسان تفاوت این دو را چنین گفتهاند: کوثر، زیادی برکت و تکاثر، زیادی نعمت است.
آیتالله جوادی آملی درباره تفاوت این دو میگوید:
«فرق بین تکاثر و کوثر این است که کوثر انسان را به یاد خدا وا می دارد، اما تکاثر انسان را از یاد خدا باز میدارد. تکاثر با حلال و حرام جمع می شود، با زشت و زیبا، با ظلم و عدل، با حسن و قبح و مانند اینها جمع میشود؛ لذا اقل تکاثر سرگرمی به دنیا و لهو و لعب را به دنبال دارد؛ اما کوثر، جز حلال، جز خیر، جز حسن و جز رجحان چیز دیگری نیست، چون همیشه انسان را به یاد خدا متذکر میکند. اگر کسی اهل تکاثر است، گرفتار ریاست و اگر کسی به کوثر رسیده است، اهل آخرت است.»[۲]
۳- معنای برکت
برکت [۳] واژهای عربی است که به معنای ثابت و پابرجا شدن به کار میرود. وقتی گفته میشود «برک البعیر» یعنی شتر سینه خود را بر زمین زد کنایه از اینکه شتر بر زمین خوابید و آرام و قرار گرفت و ثابت شد و «اتبرکوا فی الحرب» یعنی در جنگ پابرجا و ثابت ماندند و عقبنشینی نکردند. به محل استقرار و موضع گرفتن مردان دلیر و شجاع «براکاء» و به آبانباری که آب در آنجا ثابت میماند برکه میگویند. بر همین اساس در ادبیات دینی، برکت مال یا عمر و یا هر چیز دیگر یعنی ثابت و مستقر شدن خیر خداوند در آن.
بنابراین «بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»[۴] به معنای خیرات مستقر شده در آسمانها و زمین است و وقتی گفته میشود «هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ»[۵]، منظور ذکر مبارکی است که در آن خیر است.
۴- برکت هر چیز متناسب با خودش است
برکت، خیری است که متناسب با ظرفیت و کارکرد هر پدیدهای در آن قرار میگیرد؛ مثلاً برکت در فرزندان یعنی فرزند تو امام حسینی و علوی و فاطمی شود و برکت در نسل یعنی نسل تو مایه عاقبتبهخیری تو و پدربیامرزی برای تو باشد.
برکت در غذا به معناى سیر کردن مردم بیشترى است و برکت در وقت به معناى گنجایش داشتن براى انجام کارى که آن مقدار وقت معمولاً گنجایش انجام چنان کارى را ندارد.
هدف از دین، سعادت دنیا و آخرت است. معنای برکت در زبان دین، آن چیزى است که در آن خیر معنوى و اخروی باشد و یا خیر دنیویای که خیر اخروی را هم به دنبال داشته باشد؛ مانند دعایى که ملائکه در حق ابراهیم (ع) کرده و گفتند: «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ.»[۶] منظور از برکات خدا، برکت معنوى و اخروی مانند تقرب به خدا؛ و نیز برکت دنیوی مانند مال و کثرت و بقاى نسل و دودمان است که موجب رسیدن به خیرات اخروی و معنوی هم میشود.
به زبان خودمانیتر، ماشینی برکت دارد که مسافرت با آن راحت است و در مسیر خراب نمیشود، اگر هم خراب شود جایی تو را نگه نمیدارد که دسترسی به تعمیرکار نداشته باشی؛ بهاصطلاح تو را توی جاده نمیگذارد. خانهای بابرکت است که در آن روضههای بیشتر و مراسمهای شاد (مثل ازدواج، ولیمه فرزند و…) زیادتری برگزار کنیم.
پس برکت در هر چیزی متناسب با غرض و هدفی است که انسان به دنبال آن است. همه غذا میخورند اما با اهداف متفاوت؛ بعضى غرضشان از خوردن سیر شدن است و بعضى دیگر حفظ سلامت و عدهای هم شفا و بهبودی کسالتشان؛ برخی هم غذا میخورند تا توان خدمت و عبادت داشته باشند. برکت غذا خوردن هم متناسب با نیت خورنده غذا است ولی به طور کلی منظور از برکت غذا این است که خداوند خیری را که انسان به دنبال آن بوده است در آن غذا قرار داده است.
وقتی گفته میشود خداوند به غذایی برکت داده و آن را موجب شفای از بیماری قرار داده به این معنی نیست که خداوند اثر طبیعی و واقعی آن را از بین برده و اثر و خاصیت دیگری به آن میبخشد بلکه منظور این است که خداوند اسباب و علل مختلف را طوری در کنار هم قرار میدهد که وقتی این غذا هم به آنها ملحق میشود اینها در کنار هم موجب شفا از بیماری میشوند یا وقتی گفته میشود خداوند در مالی برکت قرار میدهد به این معنا نیست که مثلاً ارزش آن چند برابر شود بلکه منظور این است که خداوند اسباب و وسایل مختلف را طوری در کنار هم قرار میدهد که صاحب آن مال، استفاده و منافع بیشتری از آن مال میبرد؛ مثلاً در جریان اهدای گردن بند، حضرت فاطمه زهرا (س) گردن بند را به آن فرد بخشید ولی خداوند اسباب و وسایل را طوری در کنار هم قرار داد که هم گرسنهای سیر شد و هم بردهای آزاد شد و در آخر هم گردنبند به نزد ایشان بازگشت. در حالی که وقتی در مالی برکت نباشد صاحب آن مال، استفاده چندانی از آن مال نمیبرد؛ مثلاً با پولش وسیلهای میخرد ولی آن وسیله کارایی چندانی برایش ندارد و زود خراب میشود.
وقتی عمر کسی بابرکت است یعنی خداوند اسباب و وسایل را طوری برای آن شخص مهیا میکند که آثار و ثمرات زیادی از عمر خود میبرد؛ مثلاً کسی که در طول عمر خود دنبال دانش است خداوند اسبابی را فراهم میکند که وی به نتایج و موفقیتهای علمی زیادی میرسد؛ استاد خوبی نصیبش میشود، کتابهای خوبی روزیاش میشود و در تحقیقاتش، اسباب و وسایل طوری مهیا میشوند که وی زودتر به نتایجی که به دنبالش بوده است برسد و کسی که به دنبال کسب مال است، شرایط طوری مهیا میشود که منافع زیادی روزیاش میشود و دچار ضرر و زیان نمیشود.
۵- عوامل برکت زدا
عواملی هستند که برکت را از زندگی میبرند؛ درست مثل اینکه کسی از مغازه یک کیسه برنج ایرانی اعلی بخرد ولی این کیسه سوراخ باشد و تا به خانه برسد چیزی از برنج در کیسه نماند.
۱.۵ – موسیقی
یکی از دوستان مشاور تعریف میکرد:
روزی یک زن و شوهر برای طلاق به من مراجعه کردند. وقتی از خودشان گفتند مشخص شد که آقا مداح است ولی اشتباهاتی در زندگی داشته. بداخلاقیهایی داشته که همسرش از او رنجیدهخاطر شده بود به همین دلیل عزم به طلاق داشت. بعد از جلسات مشاوره متعدد، خانم راضی شد که به خانه برگردد و با همسرش ادامه زندگی دهد. بعد از مدتی دوباره پیش من آمدند و خانم اعلام کرد که واقعاً همسرم بهتر شده و مشکلات قبل را دیگر با او ندارم. وقتی خانم از اتاق بیرون رفت، آقا به من گفت: من ناراحتم از اینکه احساس میکنم دینم را به خاطر همسرم کنار گذاشتهام احساس عذاب وجدان دارم. من مداح بودم در مجالس اباعبدالله و فاطمه زهرا نوحه میخواندم اما الآن مداحی را کنار گذاشتهام به خاطر همسرم مطربی میکنم و هر سازی میزند میرقصم و مجلس گرمکن مهمانیها شدهام. من هم به او گفتم از تغییر ظاهرت میتوانستم حدس بزنم. این کار تو اشتباه است. بداخلاقیها را باید کنار بگذاری نه دینت را. مطربی و موسیقی در زندگیات بیبرکتی میآورد. گفت: ای بابا حاجآقا چه میگویی؟! رهایمان کن بگذار خانمم خوش باشد بقیه چیزها مهم نیست. من هم گفتم: روایات میفرماید موسیقی بیبرکتی میآورد. دلخوش به این آرامش زودگذر نباش. سری تکان داد و از اتاق مشاوره بیرون رفت. تا اینکه مدتی بعد با من تماس گرفت و گفت حاجآقا لطفاً به خانه ما بیا چراکه همسرم دوباره ساز طلاق کوک کرده.
وقتی به خانهاش رفتم، به همسرش گفتم چه شده؟ گفت: میدانم که او تغییر کرده و برای من بهتر شده ولی دیگر نمیخواهم با او باشم و فوراً عصبانی شد و اسباب و اثاثیه خانه را شکست و از خانه بیرون رفت.
در مورد بیبرکتی هم در روایتی است که امام صادق علیهالسلام فرمود: «لَا تَدْخُلُ الْمَلَائِکَهُ بَیْتاً فِیهِ خَمْرٌ أوْ دَفٌّ أوْ طَنْبُورٌ أوْ نَرْدٌ وَلَا یُسْتَجَابُ دُعَائُهُمْ وَتُرْفَعُ الْبَرَکَهُ عَنْهُمْ؛ فرشتگان به خانهای که در آن شراب و آلات موسیقی، مانند دایره، تنبور، یا آلات قمار، مانند نرد باشد، داخل نمیشوند و دعای اهل آن خانه مستجاب نمیشود و برکت از زندگی آنها برداشته میشود.» و اصلاً آنچه شاید به آن توجه نداشته باشیم این است که در روایت امام رضا (ع) میفرمایند:
گوش دادن به موسیقی از گناهان کبیره است
موسیقیای که امروزه خیلی رایج شده و اکثر مردم خیلی عادی به گوش کردن اون میپردازند و انگار نه انگار که این قضیه یک موضوع از نظر اسلام حرامه مثل زناء و دزدی و شرابخواری و غیبت و تمام مسائلی که از نظر دین منع شده ولی چون قبح و زشتی اون ریخته شده یا به قول معروف این قضیه طبیعی شده مردم خیلی راحت گوش میدن و نمی دونن که چه بلایی دارن سر خودشون در میارن به تجربه ی ثابت شده که هیچ یک از موسیقی دانان به سن ۶۰ سالگی نرسیده اند و در بسیاری از روایات و آیات قرآن استفاده میشود که اعمال خیر بر وسعت رزق و طول عمر میانجامد ولی گناه و لهو و لعب برکت را از بین میبرد و از عمر انسان میکاهد. رسول خدا (ص) میفرمایند:
هدف بعثت و رسالت من شکستن بت و از بین بردن آلات لهو و لعب و موسیقی است.
احسنت به آن محب فاطمه ی زهرایی که به جای اینکه آلات موسیقی در خانه داشته باشه یا در خانه موسیقی گوش بدهد قرآن و مداحی و سخنرانی گوش کند
در منابع دینی ما بهشدت از موسیقی لهوی نهی شده است؛ و حتی نگهداشتن آلات آن در خانه مانع برکت و استجابت دعا معرفی شده است: «لَا تَدْخُلُ الْمَلَائِکَهُ بَیْتاً فِیهِ خَمْرٌ أوْ دَفٌّ أوْ طَنْبُورٌ أوْ نَرْدٌ وَلَا یُسْتَجَابُ دُعَائُهُمْ وَتُرْفَعُ الْبَرَکَهُ عَنْهُمْ»[۷]؛ فرشتگان به خانهای که در آن شراب و آلات موسیقی؛ مانند دایره، تنبور، یا آلات قمار؛ مانند نرد باشد، داخل نمیشوند و دعای اهل آن خانه مستجاب نمیشود و برکت از زندگی آنها برداشته میشود.
مقام معظم رهبری درباره موسیقی لهوی میفرماید:
«لهو» یعنى غفلت، یعنى دور شدن از ذکر خدا، دور شدن از معنویت؛ دور شدن از واقعیتهای زندگى؛ دور شدن از کار و تلاش و فرو غلتیدن در ابتذال و بیبندوباری. این موسیقى میشود حرام. اگر این با کیفیت اجرا حاصل بشود، اگر با کلام حاصل بشود؛ فرقى نمیکند.[۸]
و فرقی نمیکند این موسیقی طربآور باشد یا غمانگیز؛ همین که انسان را از واقعیت و معنویت دور کند، حرام است.
امروزه گوش دادن به موسیقی بهخصوص بین جوانها بسیار رایج شده است و کمتر کسی به این دقت میکند که موسیقیای که گوش میدهد، لهوی و حرام است یا حلال و به همین راحتی افراد خود را در معرض انواع عواقب و پیامدها قرار میدهند. چه پیامدهای دنیوی مانند آنچه اشاره شد و چه عذابهای اخروی.
نکته مهم دیگری که باید در مورد موسیقی موردتوجه قرار گیرد تأثیر آن بر سلامت جسمی و روحی است. شاید برایتان جالب باشد که اغلب موسیقیدانان بزرگ به طور ناگهانی و با مشکلات جسمی از دنیا رفتهاند و هیچ کدام عمری طولانی نداشتهاند. شوبرت در ۳۰ سالگی، موتزارت در ۳۵ سالگی، شوپن در ۳۹ سالگی و بتهوون در ۵۶ سالگی از دنیا رفتهاند در حالی که به بیماریهای عصبی و روانی و جسمی مبتلا بودهاند.[۹]
گویا اولین بیبرکتی ناشی از موسیقی، بیبرکتی در عمر و سلامتی است. پیامبر اکرم ص به خوبی به اثرات موسیقی حرام اشاره کرده و مسلمانان را از آن نهی کردهاند تا زندگی و آخرت سالمتری داشته باشند.
۲.۵- دشنام
امام باقر علیه السلام فرمود: کسی که به برادر مسلمان خود دشنام دهد، خداوند برکت را از روزی او برمیدارد و او را به خودش واگذار میکند و زندگیاش را تباه میسازد.[۱۰]
متأسفانه بعضی افراد بدون فحش نمیتوانند حرف بزنند. برخی افراد آن را نشانه شخصیت و برخی دیگری نشانه قلدری و برتری میدانند! نقل شده شخصی به نام سَماعه، به امام صادق (ع) رسید و حضرت از او پرسیدند: تو به شتربانهایت حرف زشت میزدی، قصه چه بود؟ سماعه گفت: به من ظلم میکند، درست است فقیر و شتربان است ولی به من ظلم کرده، چون ظلم کرده به او فحش میدهم. حضرت فرمودند: به تو ظلم کرد ولی حرفی که تو زدی، زشتتر بود. اگر کسی به مسلمانی حرف زشت بزند، خدا برکت را از عمرش میگیرد، عمرش بیبرکت میشود.
حتی از جواب دادن و مقابله به مثل با سخن زشت هم نهی شده است. امام علی (ع) شنید که کسی به قنبر فحش میدهد. قنبر هم رفت جواب بدهد، حضرت فرمود: ایست! رها کن، حرف نزن! گفت: آقا فحشم داد! امام فرمود: فحشت داد، تو فحشش نده. اگر عصبانی شدی، میخواستی فحش بدهی، خودت را نگاهدار. در این صورت خداوند متعال از انسان راضی است و شیطان عصبانی میشود.[۱۱]
بازگو کردن فحش هم در حکم فحش است. مثلاً من به کسی فحش میدهم و شما به بغلدستیات میگویی: «فهمیدی چی شد؟ به فلانی فحش داد!» نقلکننده آن کار زشت هم گناهش مثل همان کسی است که حرف زشت زده است.
اسلام میگوید بدترین آدمها کسی است که مردم از زبانش بترسند.[۱۲] زن نباید از شوهرش بترسد، شوهر هم نباید از زنش بترسد.
زبان عضوی است که هیچ وقت درد نمیکند. آدم از هر عضوش زیادی کار بکشد، بد کار بکشد، ممکن است بگوید دیگر رمق ندارم، پا دیگر پیش نمیرود، چشم هم نمیبیند، گوش هم نمیشنود، دندانها هم عملی شده است، کمر هم خم شده و… ولی زبان درد نمیگیرد؛ زبان عضوی است که هم گناه میکند و هم خسته نمیشود.
در رساله حقوق امام سجاد (ع) بیش از پنجاه حق بیان شده که یکی از آن حقوق مربوط به زبان است. امام یکی از وظایف زبان را دوری از سخن زشت و ناپسند بیان کرده است: یکی از حقوق زبان آن است که با این عضو فحش، دشنام و ناسزا گفته نشود و حمل بر ادب بشود یعنی وادارش کنی که مؤدبانه حرف بزند.[۱۳]
در روایات زبان انسان نشانه عقل او معرفی شده[۱۴] و بر سنجیده و بهجا حرف زدن تأکید بسیاری شده است.
یکی از رزمندگان تعریف میکرد:
در اوایل دفاع مقدس دیدیم حرفهای نامربوط چالهمیدانی بین ما زیاد است. گفتیم: چه کنیم ما آمدهایم اینجا برای دفاع از دین خدا و شهادت، این حرفها که ما را به شهادت نمیرساند! چه کنیم؟
جعبههایی را مشخص کردیم و مقرر شد هر کس حرف نامربوطی زد خودش به عنوان جریمه مبلغی را در آن جعبه بریزد. اوایل جعبه را روزی دو بار خالی میکردیم اما بعد از گذشت چند روز جعبه چند روز یکبار پر میشد و بعد هم کمکم کار به جایی رسید که دیگر احتیاجی به جعبه نبود.
شاید ما هم باید همین کار را بکنیم. برای خودمان جریمه بگذاریم؛ چه جریمه مالی و چه عملی؛ مثلاً با خود بگوییم اگر حرف زشت زدم هزار تومان جریمه بدهم یا مثلاً صد مرتبه بشین پاشو بروم.
۳.۵- چاپلوسی
چاپلوسی، حالتی است برخاسته از ضعف نفس و نوعی اسارت روحی انسان که در برابر دیگر آدمیان و برای جلب منافع و کسب امتیازهای مادی صورت میگیرد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر مؤمنی که برای صاحب سلطه و یا کسی که درآمیختن با آن به ضرر دینش است، تواضع و فروتنی کند و منظورش از این فروتنی به دست آوردن چیزی باشد که در دست اوست، خداوند او را رها کرده، بر او خشم میگیرد و او را به همان شخص وامیگذارد؛ و اگر حتّی مالی از این راه به دست آورد و از دنیای این افراد چیزی به او برسد، خداوند برکت را از آن مال برمیدارد.[۱۵]
حجاج بن یوسف ثقفی (نماینده عبدالملک در عراق) از ظالمان و خونخواران کمنظیر تاریخ است. دشمنی او با علی علیه السلام و آل علی آنچنان بود که نام شیعه علی علیه السلام برای کشتن کفایت میکرد.
امیرمؤمنان علی علیه السلام میفرماید:
ستایش بیش از حد، تملق است و کوتاهی در ستایش، درماندگی است یا حسد.[۱۶]
منشأ این صفت خودکمبینی است؛ اینکه انسان احساس میکند دستش خالی است و سعی میکند خود را به دیگران وابسته سازد تا در پرتو وابستگی به آنها، آن هم از راه تملق و چاپلوسی، خیری به او عاید گردد. گاهی زن برای مرد و مرد برای زن چاپلوسی میکند؛ گاهی شخص نزد رئیس اداره چاپلوسی میکند تا کارش راه بیفتد؛ گاهی شخص چاپلوسی صاحب مغازه را میکند تا جنس را ارزان به او بفروشد؛ گاهی مغازهدار برای جلب مشتری چاپلوسی میکند. فرقی نمیکند کجا و در چه جایگاهی؛ چاپلوسی و خلاف واقع بیان کردن، برکت را از زندگی انسان میبرد.
۶- روضه
خواندن روضه در سخت است ای مرثیهخوان / از خداحافظی فاطمه این بار بخوان
اجازه بدهید روضه خداحافظی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا را بخوانم. امیرالمؤمنین نماز ظهر را در مسجد خواند و قصد منزل کرد. «إِذَا اسْتَقْبَلَتْهُ الْجَوَارِی بَاکِیَاتٍ حَزِینَاتٍ»؛ در بین راه کنیزها را مشاهده کرد که همه گریان و ناراحتاند. امیرالمؤمنین تا زنها را دید فرمود: «مَا الْخَبَرُ»؛ چه خبر شده؟ نکند زهرایم را از دست دادم؟ «وَ مَا لِی أَرَاکُنَّ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَالصُّوَرِ»؛ چرا مضطربید و رنگتان پریده؟ عرضه داشتند: «یا امیرالمؤمنین، أَدْرِکْ ابْنَهَ عَمِّکَ الزَّهْرَاءَ»؛ علی جان، زهرا را دریاب اگر میخواهی یکبار دیگر او را ببینی. «وَ مَا نَظُنُّکَ تُدْرِکُهَا»؛ ولی بعید است به زهرا برسی.
امیرالمؤمنین وارد منزل شد. «فَأَلْقَى الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ»؛ عبا از دوش برداشت، «وَ الْعِمَامَهَ عَنْ رَأْسِهِ»؛ عمامه از سر برداشت، «وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاهٌ عَلَى فِرَاشِهَا»؛ زهرای مرضیه داخل بستر، چشمها را بسته بود. آمد سر بیبی را به دامن گرفت و شروع کرد بیبی را صدا زدن. «وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ»؛ صدا زد زهرا، صدایی نشنید، «فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ.»
آخر صدا زد: «یَا فَاطِمَهُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ»؛ فاطمه جان، من علیام! «فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ»؛ چشمهای مبارک را باز کرد و شروع کرد علی را نگاه کردن. خیلی این جمله جانسوز است: «وَ بَکَتْ وَ بَکَى»؛ هر دو شروع کردن هایهای گریه کردن.
زهرای من، بانوی خانه من چه شده؟ عرضه داشت: «یَا ابْنَ الْعَمِّ إِنِّی أَجِدُ الْمَوْتَ الَّذِی لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا مَحِیصَ عَنْهُ»[۱۷]؛ علی جان، مرگ را در مقابل دیدگانم میبینم. پدرم را در خواب دیدم. رسول خدا فرمود: «یَا بُنَیَّهِ هَلُمِّی إِلَیَّ فَإِنِّی إِلَیْکِ مُشْتَاقٌ»؛ دخترم بیا! من مشتاق دیدن تو هستم.
بعد شروع کرد آرامآرام وصیت کردن: «فَغَسِّلْنِی وَ لَا تَکْشِفْ عَنِّی»[۱۸]؛ علی جانم، مرا از روی لباس غسل بده.
من نمیدانم چه شد ولی اسماء میگوید:
وقتی علی، بیبی را غسل میداد، ناگهان دست از غسل دادن کشد و سر به دیوار گذاشت و شروع کرد بلندبلند گریه کردن. من گفتم: آقاجان، مگر نفرمودید: آرام گریه کنید؟ … یا زهرا
پی نوشت ها:
[۱] باشگاه خبرنگاران جوان https://www.yjc.news/fa/news/۶۴۲۰۶۸۷
[۲] علامه جوادی آملی (مجله افق حوزه ۱۷ شهریور ماه ۱۳۸۹ شماره ۲۸۰، فرق تکاثر و کوثر).
[۳] المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۷، ص ۲۸۰، ناشر: اسماعیلیان.
[۴] اعراف، ۹۶.
[۵] انبیاء، ۵۰.
[۶] رحمت و برکات خدا مخصوص شما اهلبیت رسالت است (هود، ۷۳).
[۷] وسائل الشیعه، ج۱۷، ص ۳۱۵.
[۸] بیانات در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه فجر (روز انقلاب اسلامی و جوانان) ۱۳/۱۱/۷۷.
[۹] باشگاه خبرنگاران جوان https://www.yjc.news/fa/news/۵۱۰۲۸۴۱
[۱۰] مَنْ فَحُشَ عَلَى أَخِیهِ الْمُسْلِمِ نَزَعَ اللَّهُ مِنْهُ بَرَکَهَ رِزْقِهِ وَ وَکَلَهُ إِلَى نَفْسِهِ وَ أَفْسَدَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَه (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۲، ص ۳۲۶).
[۱۱] سَمِعَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَجُلاً یَشْتِمُ قَنْبَراً وَ قَدْ رَامَ قَنْبَرٌ أَنْ یَرُدَّ عَلَیْهِ فَنَادَاهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَهْلاً یَا قَنْبَرُ دَعْ شَاتِمَکَ مُهَانًا تُرْضِی اَلرَّحْمَنَ وَ تُسْخِطُ اَلشَّیْطَانَ وَ تُعَاقِبُ عَدُوَّکَ فَوَ اَلَّذِی فَلَقَ اَلْحَبَّهَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَهَ مَا أَرْضَى اَلْمُؤْمِنُ رَبَّهُ بِمِثْلِ اَلْحِلْمِ وَ لاَ أَسْخَطَ اَلشَّیْطَانَ بِمِثْلِ اَلصَّمْتِ وَ لاَ عُوقِبَ اَلْأَحْمَقُ بِمِثْلِ اَلسُّکُوتِ عَنْهُ (بحار الأنوار (ط-بیروت)، ج ۶۸، ص ۴۲۴).
[۱۲] قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی اَلْوَصِیَّهِ لِعَلِیٍّ یَا عَلِیُّ مَنْ خَافَ اَلنَّاسُ لِسَانَهُ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ اَلنَّارِ (بحار الأنوار (ط-بیروت)، ج ۶۸، ص ۲۸۶).
[۱۳] َ أَمَّا حَقُّ اللِّسَانِ فَإِکْرَامُهُ عَنِ الْخَنَا وَ تَعْوِیدُهُ عَلَى الْخَیْرِ وَ حَمْلُهُ عَلَى الْأَدَب (تحف العقول، ص ۲۵۶ رسالته ع المعروفه برساله الحقوق).
[۱۴] تَزَیُّنُ الْعَاقِلِ بِعَقْلِهِ حُسْنُ سِیرَتِهِ فِی لِسَانِه (همان، ص ۲۵۷).
[۱۵] صُونُوا دِینَکُمْ بِالْوَرَعِ وَ قُوَّهِ التُّقَى وَ الِاسْتِغْنَاءِ بِاللَّهِ عَنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ مِنَ السُّلْطَانِ وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ أَیُّمَا مُؤْمِنٍ خَضَعَ لِصَاحِبِ سُلْطَانٍ أَوْ مَنْ یُخَالِفُهُ عَلَى دِینِهِ طَالِباً لِمَا فِی یَدَیْهِ أَخْمَلَهُ اللَّهُ وَ مَقَتَهُ وَ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ إِنْ هُوَ غَلَبَ عَلَى شَیْءٍ مِنْ دُنْیَاهُ وَ صَارَ فِی یَدِهِ مِنْهُ شَیْءٌ نَزَعَ اللَّهُ الْبَرَکَهَ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْجِرْهُ عَلَى شَیْءٍ یُنْفِقُهُ فِی حَجٍّ وَ لَا عُمْرَهٍ وَ لَا عِتْقٍ (بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۷۲، ص ۳۷۲).
[۱۶] الثَّناءُ بِأکْثَرِ مِنَ الْاِسْتِحقاقِ مَلَقٌ وَ التَّقْصیرُ عَنِ الْاِسْتِحْقاقِ عَیٌّ اَوْ حَسَدٌ (نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۵۳۵).
[۱۷] بحار الأنوار (ط – بیروت) ج۴۳، ص ۱۷۸.
[۱۸] همان، ص ۱۷۹.
.


