جهان پس از مرگ ۴ ؛ سکرات موت
۱۴۰۰-۰۹-۰۹ ۱۴۰۲-۰۹-۰۱ ۱۳:۵۲جهان پس از مرگ ۴ ؛ سکرات موت

جهان پس از مرگ ۴ ؛ سکرات موت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
۱- سکرات موت
در حالات «مأمون» خلیفه مقتدر عبّاسى – که دامنه حکومتش بخشهای عظیمى از خاورمیانه را در برگرفته بود – مینویسند:
وى با لشکر عظیمش از یکى از میدانهای نبرد به سوى طوس بازمیگشت. به کنار چشمهای در منطقه خوش آب و هوایى رسید، در آنجا توقّف کرد. ماهى بزرگ سفیدى در درون آب توجّه او را به خود جلب کرد؛ دستور داد آن را بگیرند و براى او سرخ کنند. در این حال لرزهای بدن او را فراگرفت، به گونهای که قادر به حرکت نبود؛ پیوسته میلرزید و هرقدر پوشاک بیشترى روى او قرار میدادند، باز فریاد میزد: سرما! سرما! اطراف او آتش روشن کردند، باز فریاد میزد: سرما! سرما! ماهى سرخشده را براى او آوردند؛ حتّى نتوانست چیزى از آن بچشد. حالِ او، لحظه به لحظه سختتر میشد و در سَکَراتِ مرگ فرو میرفت؛ عرق سنگین و چسبندهای از بدن او بیرون میریخت. اطبّاى مخصوصِ او، در حیرت از این بیمارى ناشناخته فرو رفته بودند. وقتى حالش سختتر شد، دستور داد: مرا بر جاى بلندى ببرید که لشکریانم را ببینم. شب هنگام بود و سرتاسر بیابان از آتشهایی که لشکر افروخته بودند، روشن شده بود؛ مأمون سر به آسمان بلند کرد و این جمله را گفت: اى خدایى که حکومتت زوالناپذیر است، رحم کن بر کسى که حکومتش پایان یافته است.[۱]
او را به بسترش بازگرداندند؛ «مُعتصم» به کسى دستور داد که در کنار بسترش بنشیند و شهادتین را بر زبانش جارى کند. هنگامى که صداى آن مرد بلند شد، «ابن ماسویه» طبیب مخصوص مأمون گفت: فریاد نزن! به خدا سوگند او در این حال، میان پروردگارش و «مانى» (مردى که در ایران باستان به دروغ ادّعاى نبّوت کرده بود) فرق نمیگذارد. مأمون گویا متوجّه شد، چشمش را گشود در حالى که همچون دو کاسه خون شده بود؛ خواست با دستش ضربهای به «ابن ماسویه» بزند و سخن عتابآمیزی بگوید امّا نه دست قادر به حرکت بود و نه زبان یاراى نطق داشت! چشم به سوى آسمان دوخت، در حالى که اشک سراسر چشمش را گرفته بود بعد هم مرد.[۲]
آرى، آن زمان که قدرت داشت هرگز باور نمیکرد که چنین روزى را در پیش دارد:
دیدى آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود![۳]
۱/۱- تعریف سکرات
یکی از سختترین مراحل زندگی انسان، لحظه جان دادن است. به لحظه جان دادن احتضار میگویند؛ به خاطر ۵ چیزی که محتضر میبیند و بقیه نمیبینند. نام دیگر این لحظه سکرات مرگ است.
سکرات جمع سکره است. کلمه سکر و مستی نیز از همین کلمه مشتق میشود.
۱/۲- علت نامگذاری به سکرات
از آن جهت به آن سکرات میگویند که انسان در یک تحیر، سردرگمی و گیجی قرار میگیرد؛ شبیه افراد مست. از یک طرف انسان حسرت میخورد که عمر او به پایان رسیده و درست استفاده نکرده است و اندوهناک است که باید از دنیا و امور مورد علاقهای که عمری با آنها انس گرفته است جدا شود؛ و از طرف دیگر عوالم ناشناختهای برای او جلوه میکند که وحشتآور است. او ملائک و شیاطین را که حاضر شدهاند میبیند، چیزی که در طول عمرش ندیده است.
آن فشاری که باعث شود روح از بدنی که عمری با آن انس گرفته، جدا شود هم یک حالت سردرگمی و گیجی و تحیر ایجاد میکند. حتی یک دنداندرد شدید میتواند ما را سردرگم و گیج کند طوری که خیلی چیزها را فراموش کنیم؛ چه رسد به سختی جان دادن.
در قرآن یک تعبیر دیگر هم وجود دارد: غمرات الموت. غمرات به معنای شداید و سختیها است.
۱/۳- توصیف سکرات موت در نهجالبلاغه
امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ۱۰۹ نهجالبلاغه سکرات مرگ را توصیف کرده است. حضرت میفرمایند: آن هنگام قابل توصیف نیست. از یک طرف سکرات موت و سختی جان دادن و از طرف دیگر غم و اندوه فرصتهایی که فرد از دست داده است تمام وجود او را میگیرد. در آن لحظات سخت اعضاء بدن سست میگردد و رنگ آنها تغییر میکند. با لحظه لحظه زیاد شدن آثار مرگ در پیکر، زبان از کار میافتد (اولین عضوی است که از کار میافتد) و قدرت سخن گفتن سلب میگردد. ولی همچنان اعضاء خانواده خود را با چشم نگاه میکند و با گوشهای خود میشنود، عقل او نیز سالم است. فکر میکند که عمر خود را به چه چیزهایی گذرانده و در چه راهی روزگار خود را تباه کرده است. به یاد اموالی میافتد که با خوندل آنها را جمع کرده و کاری به حلال و حرام آن نداشته است. [این نشان میدهد که حضرت کسانی را توصیف میکند که اهل دنیا هستند] و حالا باید برود و جوابگوی این اموال باشد. لذت و استفاده آن برای دیگران و حساب پس دادن و بدبختی آن برای او مانده است. مرگ همچنان بر اعضاء بدن او چیره میگردد تا آنجا که گوش او نیز مانند زبان از کار میافتد و فقط به خانواده خود نگاه میکند و حرکت زبان آنها را میبیند ولی دیگر صدایی نمیشنود. پس از مدتی چشم او نیز از کار میافتد و روح از بدن خارج میشود. مرداری خواهد شد در بین خانواده خود؛ به طوری که از نشستن نزد او وحشت میکنند و از نزدیک شدن به او دوری مینمایند. در این حال دیگر نه گریه کنندهای او را یاری میکند و نه کسی به او جواب میدهد. سپس او را برداشته و بهسوی آخرین منزلگاه یعنی قبر میبرند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود میسپارند و از دیدار او برای همیشه چشم میپوشند.
۲- راههای سلامت و سهولت مرگ
آیا ممکن است که بدون تحمل این سختیها از مرگ عبور کرد؟
در روایات اهلبیت (ع) به عواملی اشاره شده که باعث آسان شدن مرگ میشود و سبب میشود فرد با سلامت از دنیا برود. دو نکته است: اینکه انسان راحت از این عالم به عالم دیگر منتقل شود و سختی نکشد و از طرفی، به سلامت و بدون دچار شدن به وسوسه شیاطین از این مرحله عبور کند.
۲/۱- ایمان به خدا اصلیترین شرط
تردیدی نیست که اگر کسی ایمان به خدا و آخرت داشته باشد، از ملاقات خداوند وحشت نمیکند چراکه او را به سمت دشمن نمیبرند بلکه به سمت دوست میبرند.
در روایت است که حضرت عزرائیل (ع) بر ابراهیم خلیل الله وارد شد. حضرت ابراهیم (ع) وقتی او را دید پرسید: آیا تو الآن من را دعوت میکنی که به اختیار آن طرف بیایم، یا زمان اختیار گذشته و خواهی نخواهی باید بروم؟ حضرت عزرائیل (ع) گفت: نه به اختیار خود شما است که بیایید یا نیایید. حضرت ابراهیم چیزی گفت که حضرت عزرائیل را به فکر وادار کرد: خدا دوست و خلیل من است، آیا دیدهای که دوستی مرگ را به دوست خود هدیه بدهد؟ حضرت عزرائیل درمانده شد. از خداوند متعال به حضرت عزرائیل خطاب رسید: به او بگو آیا دیدهای که دوستی از دیدار دوست خود کراهت داشته باشد؟ تو به طرف دوست خود میآیی و دوست مشتاق دیدن دوست است.[۴]
با این نگاه، مرگ برای فرد زیبا خواهد بود. طبق آیه بیستوهفت سوره ابراهیم خداوند مؤمنین و افراد باایمان را نگاه میدارد و در دنیا و آخرت آنها را تثبیت میکند. در روایات متعدد از قول حضرت عزرائیل (ع) بیان شده که:
من از پدر و مادر بر مؤمن مهربانتر هستم.[۵]
خود ایشان مؤمنین را به شهادتین تلقین میکند. ملائکه مرگ به مؤمن خوشآمد گفته و به استقبال او میآیند.
حضرت امام صادق (ع) میفرماید: روزی گذر سلمان به بازار آهنگرهای کوفه افتاد. دید جوانی بیهوش شده و مردم اطراف او را گرفتهاند. سلمان که از آن نزدیکی عبور میکرد، یکی از آن افراد دوید و به او گفت: این جوان مریض و بیهوش است بیا و دعایی بالای سر او بخوان که به هوش بیاید. حضرت سلمان وقتی نزدیک شد و به بالین جوان رسید او چشم باز کرد. تا سلمان را دید سر خود را بلند کرد و گفت: اینطور نیست که مردم گمان میکنند. من بیمار نیستم. وقتی گذر من به بازار آهنگرها افتاد و دیدم که با چکشهای آهنی به میلههای سرخ میکوبیدند یاد این آیه افتادم: نگهبانان جهنم با چکشهای آهنین بر دوزخیان میزنند. در این حالت دیگر نفهمیدم و از هوش رفتم.
سلمان معرفت او را دید و با او دوست شد. بعد از مدتی این جوان مریض شد. سلمان به عیادت او رفت و دید موقع مرگ او است. سلمان به حضرت عزرائیل (ع) خطاب کرد که یا ملک الموت این جوان برادر و دوست من است لطفاً مراعات او را بکن. حضرت عزرائیل فرمود: من مراعات این جوان و تمام مؤمنین را خواهم کرد و با آنها دوست هستم.[۶]
بنابراین اصلیترین شرط راحت مردن، ایمان است. اگر میخواهیم ایمان در لحظه مرگ و پس از آن در مراحل ابدیت حافظ ما باشد باید در دنیا حافظ ایمان خود باشیم؛ حافظ ایمان خود باشیم تا ایمان در سختیها حافظ ما باشد.
بعضی از افراد از ایمان و اعتقادات خود محافظت نمیکنند؛ چهبسا اعتقادات آنها لغزنده و سست و به تعبیر روایت، عاریهای است. از این دست میگیرند و از آن دست میدهند؛ مثلاً اگر کمی حقوقشان کم و زیاد شود و دچار فشار اقتصادی شوند، خدا را به ظلم متهم میکنند. این خطرناک است؛ باید ایمانها را تثبیت کرد و نگاه داشت. تثبیت ایمان و اعتقادات هم فقط به خواندن کتاب و کلاس رفتن نیست؛ اینها خوب است و میتواند عقل را قانع کند اما دل انسان نیز باید قانع شود. باور قلب با عمل به دست میآید. هرچقدر اعمال خود را طبق وظایف و دستورات دینی انجام دهیم مانند چکشی که بر میخ زده شود و میخ را در چوب فرو کند، ایمان را در قلب انسان پابرجا و محکم میکند:
اگر میخواهید به یقین و باور قلبی برسید، عبودیت و بندگی را بهجا بیاورید.[۷] عمل صالح هم حافظ و تثبیتکننده ایمان و هم ارتقاء دهنده آن است، از آن طرف، ایمان هم عمل صالح را خالصتر میکند و برعکس، هر گناه و معصیتی بندهای ایمان و اعتقادات را شل و پاره میکند. چهبسا اگر انسان دچار معاصی و آلودگیها شود و توبه نکند و بازنگردد بعد از مدتی از درون خالی شود و در این صورت شاید در حادثههای سنگین مانند لحظه مرگ نتواند ایمان خود را حفظ کند.
در لحظه مرگ، فکر و محاسبات فکری کار نمیکند بلکه باورهای درونی انسان خود را نشان میدهد. اگر درون دل کسی کفر باشد، این کفر آشکار میشود و اگر درون دل او خدا و ایمان باشد آن هم آشکار میشود.
کسانی که در هنگام مرگ مرحوم آیتالله کوهستانی اطراف ایشان بودند نقل میکنند:
با اینکه آقا دو یا سه روز آخر حال حرف زدن نداشتند اما در لحظات آخر یکی از اطرافیان از ایشان سؤال کردند که آیا شما ذکر خود را میگویید؟ ایشان فرموده بودند: خدا لعنت کند شیطان را! من هر موقع میخواهم ذکر بگویم سرفهام میگیرد اما من به دهان او میزنم و ذکر خود را میگویم. این افراد این چیزها را فراموش نمیکنند چون در دل آنها بوده است.
مرحوم آیتالله طباطبایی، صاحب تفسیر وزین المیزان، در هنگام مرگ دچار فراموشی شدیدی شده بودند. طوری که بسیاری از اصطلاحات علمی و قیل و قالهای کلامی را فراموش کرده بودند. حتی رئیس بیمارستانی که ایشان بستری بودند میگفت: اگر یک لیوان آب به دست ایشان میدادیم همینطور در دست خود نگاه میداشتند مگر اینکه به ایشان میگفتیم آن را بخورید. با این وجود برخی از بستگان ایشان میگفتند ما دیدیم در لحظات آخر لب ایشان تکان میخورد و گویی حرف میزنند. از ایشان سؤال کردیم: چه کار میکنید؟ فرمود: تکلم. گفتیم: تکلم با چه کسی؟ گفت: با حضرت حق. این را فراموش نکرده چون در جان او رسوخ کرده است.
۲/۲- محبت اهلبیت علیهم السلام
دومین شرط مرگ راحت، محبت و ولایت اهلبیت (ع) خصوصاً امیرالمؤمنین علی (ع) است. ولایت اهلبیت (ع) جدای از توحید نیست. در روایاتی از امام رضا (ع) و امام سجاد (ع) نقل شده که فرمودند: ایمان و توحید، لا اله الا الله، محمد رسول الله و علی ولی الله است و بعد فرمودند توحید تا اینجا است. توحید تا اشهد ان علی ولی الله است؛ یعنی ولایت معصومین شأنی از شئون توحید و شرط توحید است.[۸]
ولایت اهلبیت جدای از ولایت خداوند عالم نیست. لطف اهلبیت (ع) در همه جا به محبین آنها میرسد؛ هم در دنیا، هم در مرگ و هم بعد از آن در برزخ و قیامت؛ در همه عوالم. در هیچ عالمی از عوالم نیست که ما بینیاز از اهلبیت باشیم. در هیچ عالمی از عوالم نیست که دست اهلبیت کوتاه و بسته باشد. در زیارت جامعه کبیره میخوانیم که اینها رحمت موصوله خدا هستند. رحمت موصوله یعنی قطع نمیشود و دائم متصل است.
روایاتی از معصومین نقل شده با مضمون اینکه شفاعت ما اهلبیت در برزخ به شما نمیرسد. آن روایات باید در جای خود معنا شود:
یا مقصود این روایات آن است که قیامت مراحل بسیار سختی دارد که شفاعت اصلی ما آنجا بروز میکند؛ شفاعت و دستگیری در برزخ هم هست اما آن شفاعت اصلی و عمده در قیامت است. همچنان که در آخر زیارت عاشورا میگوییم: اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود؛ یعنی از همان لحظه ورود به عالم آخرت شفاعت میخواهیم.
یا این روایات دلالت دارند بر اینکه اسم لطفهایی که اهلبیت در برزخ میکنند شفاعت نیست؛ مانند لطفهایی که در دنیا میکنند و آن را شفاعت نمینامیم، در برزخ هم اسم آن را کرامت و عنایت میگوییم.
مرحوم آیتالله بهجت میفرمود: ان شاء الله ما جوری زندگی کنیم و جوری اعمال را انجام دهیم که در لحظه آخر که قرار است اهلبیت دستگیری کنند نگویند ما این فرد را نمیشناسیم؛ او با ما کاری نداشت.
بنابراین ولایت اهلبیت سکرات مرگ را آسان میکند، خصوصاً محبت امیرالمؤمنین علی (ع) چون امیرالمؤمنین مرز و ملاک حق و باطل است. شیعه و سنی از پیامبر (ص) نقل کردهاند که فرمود: یا علی حب تو را داشتن ایمان است و بغض نسبت به تو داشتن کفر.[۹] پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر کسی علی (ع) را دوست داشته باشد سکرات و سختیهای مرگ برای او آسان میشود.[۱۰]
مرحوم آیتالله شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی در دو یا سه روز آخر عمر که در بستر افتاده بود با اینکه با کسی حرف نمیزد و مشغول خود بود، در شب جمعهای سر از بالین بلند کرد و رو کرد به سمتی و گفت: ای شیطان بر من که وجودم پر از محبت علی (ع) و اولاد او است دست نخواهی یافت.
۲/۳- صلهرحم
از عوامل آسان کردن مرگ، صلهرحم خصوصاً نسبت به والدین است. ارحام خویشاوندان است یعنی برادر، خواهر و فامیل نزدیک. خویشان را از آن جهت که جلوهای از رحمت خدا است، ارحام نامیدهاند. در روایت است که خداوند متعال فرمود: من از صد جزء محبت و رحمت خود یک جزء آن را در عالم دنیا فرستادهام و این محبتها بین پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر و فامیل از آن ایجاد شده است. بقیه رحمت خدا را آن دنیا خواهید دید.[۱۱] اگر رحِم [یک خاندان و یک خانواده که بین آنها محبت است]، این محبت را نسبت به هم قطع کنند، یعنی در واقع رحمت خدا را قطع کردهاند. از این رو برای قطع رحم پیامدهای شدیدی بیان شده که از جمله آنها سختی جان دادن و مرگ سخت است. برعکس، اگر کسی صلهرحم کرد در حال جذب رحمت خدا است و چون قدر رحمت خدا را خصوصاً نسبت به والدین دانسته، مرگش آسان میشود. در روایت است که خدا به موسی فرمود: پاداش صله رحم آسان شدن سکرات موت است.[۱۲]
نقل شده فردی که به مادر خود جفا کرده بود حتی نتوانست تلقین پیامبر را جواب دهد تا زمانی که مادرش از او راضی شد و او را بخشید.[۱۳]
۲/۴- اذکار و ادعیه
تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها
امام باقر (ع) فرمود: اگر هدیهای بالاتر از تسبیحات زهرا (س) بود پیامبر آن هدیه را به حضرت زهرا میداد.[۱۴] امام صادق (ع) فرمود: ما به بچههای خود همانطور که نماز را توصیه میکنیم این تسبیحات را هم توصیه میکنیم.[۱۵] بعد فرمود: اگر کسی مداومت داشته باشد به خواندن تسبیحات حضرت زهرا (س) بعد از هر نماز، سختیهای مرگ بر او آسان میشود.
ذکر بعد از نماز
یکی دیگر از عوامل آسان کردن مرگ که در روایات آمده، هفت بار خواندن ذکر «بِسمِ اللهِ اَلرحمنِ الرَحیم لا حَولَ و لاقُوهَ اِلا بِالله العَلیّ العَظیم» بعد از فریضه صبح و مغرب است. مرحوم محدث قمی در مفاتیح این ذکر را آورده است و در اصول کافی هم روایت شده که این ذکر کمک میکند.
دعای عدیله
مؤمنین حداقل یکبار در عمر خود این دعای عدیله را بخوانند و اعتقادات خود را صادقانه نزد خدا به امانت بسپارند. در آخر دعای عدیله آمده است: خدایا تو بهترین امانتدار هستی. این اعتقادات خود را پیش تو امانت میگذارم تا هنگام مرگ که زمانی است که انسان خیلی چیزها را از یاد میبرد به من بازگردانی.
۲/۵- قرآن خواندن بعد از نماز
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که بعد از نماز قرآن بخواند سکرات موت بر او آسان میشود و خود ملک الموت شهادتین را بر او تلقین میکند. نماز اول وقت نیز که به آن اشاره شد.
۳- وظایف ما در قبال محتضر
گاهی انسان با فردی مواجه میشود که در لحظات بسیار سخت و حساس احتضار است و نیاز دارد که کسی به او کمک بدهد اما اطرافیان او اصلاً نمیدانند که چه کاری بکنند. درباره شخص محتضر یک وظیفه واجب و تعدادی وظیفه مستحب ذکر شده است.
۳/۱- وظیفه واجب
وظیفه واجب این است که اگر با فردی که علائم مرگ در او مشخص شده و در حال ترک دنیا است مواجه شدیم، او را رو به قبله کنیم. این کار بر هر مسلمانی واجب است البته اگر کسی او را رو به قبله کرد از دیگران ساقط است؛ یعنی واجب کفایی است. باید طوری او را به پشت خوابانید که کف پاهای او به سمت قبله باشد. البته اگر در جایی بود که این کار امکانپذیر نبود؛ مثلاً بر روی تخت بیمارستان که به فرد سرم و دستگاههای مختلفی وصل است و این امکان وجود ندارد، باید او را در وضعیتی قرار داد که تا جایی که ممکن است که به آنچه توصیف کردیم شبیهتر و نزدیکتر باشد. اگر همین قدر هم امکانپذیر نبود، این وجوب ساقط است. پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر کسی را اینگونه رو به قبله کنید تا زمان قبض روح، ملائک الهی و خود خداوند با رحمت خود به او رو میکنند.
۳/۲- مستحبات
آداب مستحبی نیز وجود دارد که اولین آنها تلقین است. شخصی که در سکرات موت قرار دارد به قدری در سرگردانی و تحیر است که چهبسا اسم خود را نیز به یاد نمیآورد. از این رو در روایات متعدد تأکید شده که به او کمک بدهید.
تلقین
شهادتین را به این صورت به او تلقین کنید: در کنار او نشسته و آرام آرام، نه با داد و فریاد که بیشتر او را اذیت کند، به دهان او بگذارید که بگو لااله الا الله، خدا یکی است. اسم پیامبر را ببر و بگو محمد رسول الله. امام اول خود را بگو، امیر المومنین علی (ع). پیامبر اکرم (ص) فرمود: این کار را بکنید و حرفهای پراکنده دیگر نزنید و سپس فرمود: اگر به این صورت تلقین کنید آن کسی که بر زبان او این کلمات باشد و با اینها از دنیا برود داخل بهشت میشود. البته معلوم است که از روی اعتقاد این کلمات را میگوید نه طوطیوار.
دعای فرج
دعای فرج، دعایی است که در رسالهها برای قنوت ذکر شده است.[۱۶] این دعای فرج، مرور اعتقادات توحیدی است. این دعا را آرام آرام بخوانید تا شخص محتضر به دنبال شما بخواند. امیرالمؤمنین (ع) بر سر بالین هر محتضری که میرفتند این دعا را میخواندند و میفرمودند دیگر ترسی نیست.
قرآن خواندن و سورههای خاص
توصیه شده قرآن، خصوصاً آیتالکرسی، سوره یاسین و صافات خوانده شود. لازم نیست اینها تلقین شود،خواندن کفایت میکند. در روایت است که خواندن یاسین ملائک رحمت را نازل میکند و با خواندن صافات وسوسههای شیطان دفع میشود.
القاء امید
خوف و رجاء و بیم و امید یک مؤمن تا وقتی که زنده است باید مساوی باشد. هم از اعمال خود، آخرت و عذاب بترسد و هم به رحمت خدا امیدوار باشد اما هنگام مرگ باید فقط امید باشد. به محتضر، رحمت خدا را القا کنید: اهلبیت به تو کمک میدهند و جایی میروی که به استقبال تو میآیند. در روایت است که رحمت خدا در آخرت به گونهای است که حتی ابلیس به آن طمع میکند. ابلیسی که گناه اولین و آخرین به عهده او است وقتی رحمت خدا را میبیند میگوید شاید ما را هم ببخشند. باید این رحمت را با خواندن همین روایات به فرد القاء کرد. به او بگوییم که لطف خداوند متعال بینهایت است، گناه ما محدود است اما رحمت او نامحدود است.
لطف خدا بیشتر از جرم ماست
نکته سربسته چه گویی خموش[۱۷]
پی نوشت ها:
[۱] یَا مَنْ لَایَزُولُ مُلْکُهُ، اِرْحَمْ مَنْ قَدْ زَالَ مُلْکُهُ.
[۲] سفینه البحار، ج۱، ص ۱۷۰.
[۳] حافظ شیرازی
[۴] قصص الأنبیاء علیهم السلام، قطب الدین راوندی، ص ۱۱۴.
[۵] الکافی (ط – الإسلامیه) ج۳، ص ۱۲۷.
[۶] الأمالی (للمفید)، ص ۱۳۶ و الأمالی (للمفید)، ترجمه استاد ولى، ص ۱۴۹.
[۷] وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقین (حجر، ۹۹).
[۸] سَمِعْتُ أَبِی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ ع یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِیلَ یَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَهُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا (الأمالی (للصدوق)، ص ۲۳۵).
[۹] مَن اَحَبَّ عَلِیاً فَقد اَحَبَّنى وَ مَن اَحَبَّنى فَقَد اَحَبَّ اللّهَ وَ مَن اَبغَض عَلِیّاً فَقَد اَبغَضَنى وَ مَن اَبغَضَنى فَقَد اَبغَضَ اللّهَ، لا یُحِبُّکَ الِّا مُؤمِنٌ وَ لا یُبغِضُکَ اِلّا کافِرٌ اَو مُنافِقٌ (تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج ۴۲، ص ۲۷۰، دار الفکر: ۱۴۱۵).
[۱۰] أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً هَوَّنَ اللَّهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَ جَعَلَ قَبْرَهُ رَوْضَهً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّهِ (بحار الأنوار (ط – بیروت) ج۷، ص ۲۲۲).
[۱۱] إِنَ لِلَّهِ مِائَهَ رَحْمَهٍ أَنْزَلَ مِنْهَا رَحْمَهً وَاحِدَهً بَیْنَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ الْبَهَائِمِ وَ الْهَوَامِّ فِیهَا یَتَعَاطَفُونَ وَ بِهَا یَتَرَاحَمُونَ وَ بِهَا یَعْطِفُ الْوَحْشُ عَلَى وَلَدِهَا فَأَخَّرَ اللَّهُ تِسْعاً وَ تِسْعِینَ رَحْمَهً یَرْحَمُ بِهَا عِبَادَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ (نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، ص ۳۷۴ به نقل از صحیح مسلم).
[۱۲] قَالَ مُوسَى إِلَهِی فَمَا جَزَاءُ مَنْ وَصَلَ رَحِمَهُ قَالَ یَا مُوسَى أُنْسِی لَهُ أَجَلَهُ وَ أُهَوِّنُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَ یُنَادِیهِ خَزَنَهُ الْجَنَّهِ هَلُمَّ إِلَیْنَا فَادْخُلْ مِنْ أَیِّ أَبْوَابِهَا شِئْت (الأمالی (للصدوق)، ص ۲۰۸).
[۱۳] الأمالی (للطوسی)، ص ۶۵.
[۱۴] الکافی (ط – الإسلامیه)، ج۳، ص ۳۴۳.
[۱۵] همان
[۱۶] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا أَدْرَکْتَ الرَّجُلَ عِنْدَ النَّزْعِ فَلَقِّنْهُ کَلِمَاتِ الْفَرَجِ- لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَیْنَهُنَّ وَ مَا تَحْتَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین (الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۳، ص ۱۲۲).
[۱۷] حافظ شیرازی
.







