ابعاد مختلف تربیت عبادی ؛ ارتباط با مساجد
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۰-۲۴ ۸:۱۳ابعاد مختلف تربیت عبادی ؛ ارتباط با مساجد

ابعاد مختلف تربیت عبادی ؛ ارتباط با مساجد
بسم الله الرحمن الرحیم
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام میکنم به همهی دوستان عزیزم، بینندهها و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. حاج آقای بهشتی سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای بهشتی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت شما و بینندگان و شنوندگان عزیز سلام میکنم. هزاران سلام بر میلیونها عاشقی که از هرجای جهان راهی کربلا هستند و راوی میگوید: وارد خانه امام صادق شدم دیدم حضرت در سجده به زائران کربلا دعا میکند، به خانوادهها و خودشان و به اشکهایی که جاری میکنند، به صورتهای سوخته، لبهای تشنه و پاهای تاول زده، برای دنیایشان امام صادق دعا میکرد. برای آخرتشان دعا میکرد، غبطه میخوریم به حال آنها و برای سلامت و قبولی زیارتشان دعا میکنیم و از خدا میخواهیم که به همه ما و آرزومندان این سفر را قسمت کند.
شریعتی: حاج آقای عابدینی میفرمودند: حسرتش در دل شما باشد، آنهایی که به هر دلیل نتوانستند بروند، حسرت در دل داشته باشند که کلی ثواب و برکات دارد. روز دوشنبه برنامه ما از طریق نجف به کربلا خواهد بود. در ذیل بحث تربیت عبادی به مکان نمازگزار رسیدیم و به بحث مسجد پرداختند، بحث خوبی بود و خیلیها گفته بودند: راههای انسان بچهها با مسجد چیست. بحث امروز را خواهیم شنید.
حاج آقای بهشتی: بسم الله الرحمن الرحیم، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
موضوع بسیار مهمی است، کودکان و مسجد. این سؤال همیشه بوده و الآن هم هست. آیا ما بچهها را مسجد ببریم یا نبریم. مسجدیها از حضور بچهها خوشحال باشند، ناراحت باشند. از قرآن شروع میکنیم. قرآن میفرماید: خانواده خود را به نماز دعوت کن. قرآن از پیامبری به نام اسماعیل ستایش میکند «وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا» (مریم/۵۵) یعنی پیوسته خانواده خود را به نماز سفارش میکرد. شکلگیری شخصیت بچهها به خصوص در ده سال اول یا حتی زودتر است. قبل از هفت سالگی است. بچهها را امامان ما فرمودند از همان کودکی با سبک زندگی اسلامی آشنا کنید. یک موضوعی هست در علوم تربیتی و آن تمرین دادن و عادت دادن است. در روزهای گذشته کتابی میخواندم احکام کودکان که شاید نزدیک پانصد صفحه بود و فکر نمیکردم کودکان اینقدر احکام دارند. بیش از هزار مسأله، در مورد احکام کودکان است. مثلاً یک بچه وضو میگیرد، این درست است یا قبول است، یا ثواب دارد؟ نماز میخواند، نماز قضا، مثلاً مستحب است پدر و مادر، بچه نمازش را نخوانده و به او یاد بدهند قضای نماز چیست و او قضای نمازش را بخواند. نمازشان چه میشود. روزهشان چه میشود. حجشان چه میشود. خساراتی که خدای نکرده وارد کنند. جرایمی که انجام، احکام کودکان، آنوقت همانجا مسأله مسجد هم مطرح هست. پس ما بچههایمان به خصوص در قبل از ده سالگی شخصیتشان شکل میگیرد، مسجد هم که در جلسات قبل گفتیم: پناهگاهی است، مرکز تربیت است. جایی است که خداوند دوست دارد و انبیاء و اولیاء دوست دارند و ما هم در زندگی تجربه کردیم، هرکسی مسجدی است از کودکی مسجد آمده است.
سراغ سیره پیامبر برویم، ببینیم پیامبر عزیز ما که الگویی است که خدا او را معرفی کرده در این مورد چه کار کرده است؟ اسنادی که من در طی این روزها خیلی تلاش کردم که مستند حرف بزنم، به جای مانده با این جمله شروع میشود که حتی یک مورد در تاریخ ثبت نشده که پیامبر به بچهها یا پدر و مادر بچهها نهیب زده باشد که چرا مسجد آمدید؟ یا چرا بچه را مسجد آوردید؟ در هر سنی، حتی در سنین شیرخوارگی، مادری با بچه مسجد آمده است، پیامبر نماز چهار رکعتی میخواند، دو رکعت آخر را با سرعت تمام کرد طوری که برای همه سؤال شد چرا اینقدر زود؟ بالآخره پیامبر نمازهایش را تند میخواند. ولی این خیلی تند بود. حضرت فرمود: آیا نشنیدی صدای گریه بچه را؟ الآن در مساجد ما این قصه پیش بیاید، میگوییم: کاش بچه را مسجد نیاورند! ممکن است بعضی تندی و پرخاش کنند که خانم نماز همه را به هم زدی. اما پیامبر نه تنها نهیب نزدند، حتی فرمودند: نخواستم مادر یا پدر آن بچه آزرده خاطر شود. نماز را مختصر خواندند و هیچگاه هم ندارد که حضرت سفارش کرده باشند از این به بعد برای اینکه تمرکز داشته باشیم بچهها را نیاورید.
از آن طرف داریم که حضرت از آمدن بچهها استقبال میکردند. اسناد زیادی داریم در مورد امام حسن و امام حسین که در زمان پیامبر پنج شش ساله بودند. روزی رسول خدا(ص) در مسجد بالای منبر در حال سخنرانی بودند. ملت نشستند و سخنران بالای منبر است. سخنران شخص پیغمبر است که حسن و حسین با پیراهن زعفرانی، قرمز آمدند و افتان و خیزان به جلو میآمدند. رسول خدا که چنین دید سخن خود را قطع کرد، از منبر به زیر آمد و آن دو را بغل کرد و بالای منبر برد و کنار خود نشاند. گاهی ممکن است تندی بکنیم و عصبانی شویم و از گره ابروهای ما هرکس بفهمد ما از این حضور ناراحت هستیم. حضرت بغل کرد بچهها را و حتی بعضی خواستند بگیرند که آقا ما بچه را نگه میداریم و شما سخنرانی بکنید.
در تاریخ دارد که پیامبر در حال سخنرانی بود و امام حسن بر دوش پیغمبر سوار بود. یعنی دوست داشت این فضا را بچهها تجربه کنند. راوی میگوید: دیدم که پیامبر مشغول نماز است، حسن و حسین پشت پیامبر میپرند و او نماز میخواند. حضرت گاهی بچهها را نگه میدارد، چون میخواهد رکوع برود، سجده برود، قیام کند، مواظب است بچه نیافتد، از حالت ایستاده به سجده بیاید، مواظب است بچه آسیب نبیند. بعد که نماز پیامبر تمام شد در دامنش نشاند و نوازش کرد سر بچهها و بعد فرمود: «إِنَّ ابْنَیَّ هَذَیْنِ رَیْحَانَتَایَ مِنَ الدُّنْیَا» این دو پسر، گلهای خوشبوی من هستند در دنیا. این قصه هم باز تأیید میکند که حضور بچهها مورد پسند است وگرنه میفرمود: پدر این بچه، علی جان حواسمان پرت شد. بچهها را به مادرشان بسپار و خودت بیا. با آغوش باز!
کسی میگوید که همراه پیامبر برای خواندن نماز عشاء وارد شدیم «و هو حامل ابنه الحسن علیه السلام» در حالی که پیغمبر بچه را بغل کرده بود. پیامبر هم که خدا میفرماید: برای شما اسوه و الگو هستند، نگاه به او کنید و کارهایش را تکرار کنید. «فَوَضَعَهُ عِنْدَ قَدَمِهِ الْیُمْنَى» سمت راست خودش نوه خود را نشاند، «ثُمَّ کَبَّرَ لِلصَّلَاهِ فَصَلَّى فَسَجَدَ بَیْنَ ظَهْرَانَیْ صَلَاتِهِ سَجْدَهً فَأَطَالَهَا» یک سجده طولانی کرد که پدرم گفت: وسط سجده طولانی بلند شدم ببینم، چه خبر است؟ پیامبر اینقدر سجده را طول داده است. بلند شدم دیدم نوهاش روی کمرش است و بازی میکند، دوباره به سجده رفتم، نماز تمام شد. مردم سؤال کردند یا رسول الله، اینکه سجده را طول دادید قصهای پیش آمد یا وحی نازل شد؟ حضرت فرمود: نه، حسن روی کمرم بود و نخواستم شتاب کنم. خواستم او بازیاش تمام شود. الآن کسی یک چنین حرفی بزند خیلیها محکومش میکنند. آدم باید تمرکز داشته باشد و حضور قلب داشته باشد. بچه را چرا آوردند که روی کمر حاج آقا بیاید؟ اما پیامبر به خاطر اینکه بچه بازی کند سجده را طولانی کردند.
حضرت آیت الله رسولی محلاتی در کتاب زندگانی امام حسن(ع) که قصه را تعریف میکند، ممکن است بعضی بگویند: این قصهها برای امام حسن و امام حسین است و نمیتواند به بچههای دیگر تعمیم داد، حضرت آیت الله رسولی میفرماید: وقتی این تحقیق را انجام میدادم در منابع رسیدم به بچههای دیگر که پیامبر با بچههای دیگران هم همین رفتار را داشتند. بچهها حضورشان در مسجد پیامبر را ناشاد نمیکرد. در قصهای دیگر دارد که پیامبر نوهی دیگرش را از دختری به نام زینب داشت، پیامبر داشت نماز میخواند و دختربچه را بغل کرده بود. أمامه دختر زینب، زینب کیست؟ بنت رسول الله(ص)،یعنی نسبت به غیر این دو پسر هم یک دختربچه را آورده در مسجد بغل کرده و در حال نماز است.
یک قصه دیگر که ابن شهرآشوب در مناقب آل ابی طالب نوشته است که امام حسن(ع) هفت ساله بود به مسجد میآمد و پای سخنرانیهای پیامبر مینشست و خوب گوش میکرد و مطالب را میشنید و حفظ میکرد و منزل برای مادرش تعریف میکرد. یک بچه هفت ساله بیاید مسجد یا نیاید؟ سیره چه میگوید؟ امام حسن(ع) هفت سالش است. به مسجد میآید پای سخنرانی توجه میکند و گوش میکند و حفظ میکند، یک روز امیرالمؤمنین وارد منزل شدند، دیدند همان سخنانی که الآن پیامبر پنج دقیقه پیش در مسجد فرمودند، خانمشان اطلاع دارند. پرس و جو کردند از کجا؟ فاطمه زهرا عرض کردند من پسرم را تشویق کردم مسجد بیاید و صحبتها را بشنود. امیرالمؤمنین خیلی خوشحال شدند و فرمودند: میخواهم روزی این منظره را ببینم، یک روزی آمدند زودتر جایی پنهان شدند و امام حسن وارد منزل شدند، مادر آغوش باز کرد، عزیزم! بگو امروز جدت بالای منبر چه فرمود؟ رفت مثل هرروز بیان کند دید لکنت گرفته و توانایی ندارد. مادر گفت: چرا مثل هرروز نمیگویی؟ گفت: یک شخصیت بزرگی این نزدیکیها گوش میکند و گوش دادن و عظمت او مرا به لکنت انداخته است. امیرالمؤمنین جلو آمدند و او را تشویق کردند و بوسیدند.
نکته دیگر که در صحیح بخاری جلد یک صفحهی ۱۳۹ نقل شده است، معلوم میشود در مورد یک نفر نیست، اینجا عمومیت دارد. «إنّی لأدخل الصلاه و أنا أرید أن أطیلها» تصمیم دارم نماز را طول بدهم، «فأسمع بکاء الصبیّ» گریهی بچهای را میشنوم. «فأتجاوز فی صلاتی» نمازم را مختصر میکنم، چون خوش ندارم بر مادرش سخت بگذرد. اینجا پیغمبر میتوانست بفرماید که برای من ناخوشایند است مادر با بچهاش بیاید، من میخواستم یک نماز با حال طولانی بخوانم اما بخاطر اینکه مادر حضور داشته باشد، مادر نمیتواند بدون بچه بیاید. جابر بن عبدالله انصاری که این روزها محشری به پا کرد و در مورد ایشان هم صحبت خواهیم کرد. میگوید: از امام باقر(ع) دربارهی کودکانی که در نمازهای واجب در مسجد حضور مییابند پرسیدم. سؤال در مورد موضوع امروز ماست. فرمود: «لَا تُؤَخِّرُوهُمْ عَنِ الصَّلَاهِ» (کافی/ص۴۰۹) بچهها را صفهای آخر جا ندهید که یک نوع تحقیر است. «وَ فَرِّقُوا بَیْنَهُمْ» بچهها را بین صفها جا بدهید تا هم شلوغ نکنند و هم بی احترامی به بچهها نشود.
یک نکته این است که اولین نمازگزار یک پسر ده ساله است. اسلام که شروع شد روز دوشنبه بود، پیامبر عزیز ما از غار جرا پایین آمدند، مجدداً جبرئیل نازل شد و دستور وضو و نماز خواندن را تعلیم داد. چند قدم که پیامبر آمدند به علی بن ابی طالب رسیدند، اسلام را عرضه کردند، امیرالمؤمنین اسلام را قبول کردند، وارد خانه شدند. حضرت خدیجه اسلام را پذیرفتند، حالا میخواهند نماز بخوانند. خدا مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی را رحمت کند، کتابی دارد به نام «علی از زبان علی» آنجا جاهای زیادی امیرالمؤمنین اعلام کرد که اولین نمازگزار من هستم. چند ساله بود؟ ده ساله بود. اولین نمازگزار پس از پیامبر یک پسر ده ساله است. وقتی ما سن را مطرح میکنیم، کودکان استعداد و قابلیت دارند و این ما هستیم باید آنها را تربیت کنیم و پر و بال بدهیم. امام باقر فرمود: پدرم کودکانش را دستور میداد نمازهای مغرب و عشاء و ظهر و عصر را با هم بخوانند. چون دستور اسلام این است که نمازها در پنج وقت، ولی امامان شیعه و پیامبر رخصت دادند که میشود با هم خواند. ظهر و عصر و مغرب و عشا با هم، چه در سفر و چه در شهر خودمان. امام باقر(ع) میفرماید: پدرم میفرمود بچهها نماز ظهر و عصر را با هم بخوانند و مغرب و عشاء را با هم. به حضرت عرض شد: آنها نماز را در غیر وقت فضیلت میخوانند؟ فرمود: این کار برای آنها بهتر است از اینکه بخوابند و نماز نخوانند. ممکن است نماز عشاء چون فاصله دارد بچه خوابش ببرد، امام بیشتر اهمیت داد به اینکه آن نماز را با یک ارفاقی بخوانند.
ممکن است تا اینجا کسانی که اطلاع دارند یادشان بیاید که ما احادیثی داریم که ما را نهی کردند از آوردن بچهها به مسجد، این حدیثها معنایش چیست؟ ما که گفتیم سیره این است که پیامبر طرفداری میکرد و پشتیبانی میکرد، چطور جمع میشود که علمای بزرگ ما هم احادیث اینگونه را جمع میکردند؟ میفرماید: این مربوط به بچههایی است که یا نجس و پاکی را رعایت نمیکنند یا در محیطی زندگی میکنند که مراقبت از آنها نشده و مسجد هم جای مقدسی است و باید طهارتش مراقبت شود، یا مربوط به چنین بچههایی است و یا مربوط به بچههایی است که خیلی شیطان هستند. وارد مسجد میشود همه مهرها را برمیدارد، همه جا را به هم میریزد، این احادیثی که نهی شده از آوردن بچهها، مربوط به چنین بچههایی باشد.
علامه مجلسی پدر در خاطراتش گفته: من چهار ساله بودم که نماز صبح را در مسجد میخواندم. منبر میرفتم برای بچهها حدیث میگفتم و آیه قرآن میگفتم. مرحوم شهید ثانی میگوید: چنین بچههایی که اولاً طهارتشان را اطمینان داریم، بچه شش ساله، هفت ساله، میدانیم در یک خانواده مسلمانی بزرگ شده، طهارت را رعایت میکند و مطمئن هستیم که شلوغ نمیکنند. اینها نه تنها نهی نشده و کراهت ندارد بلکه استحباب دارد و نیاز هست این بچه برای تربیتش این فضا را تجربه کند. پس حدیثهایی که نهی در آن هست برای بچههای خاص است، ضمناً پدر و مادرها هم باید مراقبت کنند. یک کسی میگفت: با خانمم حرم میرویم، بچههای شلوغی داشت، میگفت: بچهها را رها میکنیم و زیارت میرویم و آخر هم از محل گمشدگان تحویل میگیریم. پدر و مادر بچه را نزد خود بنشاند و مراقبت کند.
حضور بچهها خوشایند است و پیامبر میپسندد. قرآن میفرماید: «قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نارا» (تحریم/۶) خودتان و اهل خانه خود را از آتش برهانید. به مسجد بیاوریم که این بچه غیر از خانه، در یک فضای خوشایند و خوشبو و پاکیزهای که دوست دارد، باشد. شهید مطهری از یک اصول در تربیتشان که آن اصول از فقه گرفته شده، استفاده میکردند. مثل اینکه مقدمه واجب، واجب است. اگر این واجب است که ما بچههایمان را تربیت کنیم، این مقدمات دارد و باید بچه را در یک فضایی ببریم، این فضا کجاست؟ پارک است، فرهنگسرا است، مسجد یک فضایی است که اسلام عزیز طراحی کرده است. این بچه را باید از کودکی با همان مراقبتها ببریم.
یا مثلاً مسجد باید فضای سبز داشته باشد. شهید مطهری میگوید، شهرهای ما همه آپارتمان نشینی شده است. خانههای شصت متری و هفتاد متری، بچه را کجا ببریم؟ از خانه بیرون میآییم، دست بچه را بگیریم و چقدر خوب است که مسجدی که ساخته میشود حیاط داشته باشد، آبنما داشته باشد، فضای سبز داشته باشد. گاهی مساجدی رفتم که نمایشی از ماهیها دارد. اگر این واجب را قبول کردیم که باید برای تربیت دینی بچههایمان کارهایی انجام بدهیم. یکی از مقدماتش همین است که مساجد ما به گونهای تربیت شود که برای بچهها خوشایند است و طوری شود که این بچه دست پدر و مادر را بگیرد و بگوید: مادر جون مرا مسجد ببر. پیغمبر فرمود: اگر میخواهید دعای شما مستجاب شود، بچهها را در جمع بیاورید. چون آنها معصوم هستند، فرشتهها به آنها نظر دارند و خدا به آنها نظر دارد.
این حدیث که پیغمبر فرمود: من چند کار را تکرار میکنم تا بعد از من رسم شود. پنج کار هست ترک نمیکنم تا بمیرم. «خَمْسٌ لَا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَمَات» یکی «التَّسْلِیمُ عَلَى الصِّبْیَانِ» سلام کردن به بچهها، از نظر آداب سلام باید کوچکتر به بزرگتر سلام کند اما اینجا پیامبر یک خط ویژهای رفته، من زودتر سلام میکنم. امام جماعت ما باید چنین کاری کند. اگر برایش امکان دارد چند دقیقه زودتر بیاید.
در محله هفده شهریور، امام جماعت یکی از مساجد به نام حاج آقای مقدس که همیشه در جیبهایش یا خوردنی یا پول نو هست. به بچه کوچک یا بزرگ یک چیزی میدادند. اگر جوان دبیرستانی است، یاد ندارم کسی به او سلام کرده باشد. ایشان قد بلندی دارد، برای یک بچه کوچک خودش را خم میکرد و به او سلام میکرد. یک روزی گفتند: حاج آقای مقدس یکی از بچهها اولین بار است به مسجد آمده، کفشهایش را بردند. ایشان بلافاصله تاکسی گرفت آمد میدان امام حسین، کفش خرید و بعد به خانه آن بچه رفت و ناهار ماند و کفش را داد و یک پسر بچهی دیگر هم که آنجا بود به مسجد دعوت کرد.
اولین مبلغ رسمی که پیامبر اعزام کرده و ما امروزیها اشراف زاده قهرمان میگوییم، یک بچه پولدار، مادر پولدار، پدر پولدار، اما این پسر مسلمان شد و پدر و مادرش مخالفت کردند و از همه داراییها محرومش کردند. پیامبر به او مأموریت داد به مدینه برو و از طرف ما تبلیغ اسلام کن، بعدها که پیغمبر هجرت کردند از مصعب پرسیدند: چه خبر؟ مصعب هم خیلی خبر خوشی داد که من توانستم اینقدر مسلمان جذب کنم. پیامبر فرمود: از چه سبکی استفاده کردی؟ گفت: سراغ بچهها و جوانها رفتم و خوردنی به آنها دادم. حضور بچهها در مسجد به شکلی که عرض کردیم، صدای اذان و مناجات مسلمانها را میشنود، آنها با او دست میدهند، تشویق میکنند، همه اینها سرمایهای برای آینده او میشود. مسجدی که اسم بردم، یکی از جوانهای مسجد یکوقتی رفته بود ژاپن کار بکند. میگفت: روز اولی بود که وارد یک کارگاهی شدم، دیدم کسی آن گوشه ایستاده و نماز میخواند. رفتم گفتم: تو بچه مسجد خاتم الاوصیاء هستی، میگفت: از کجا فهمیدی من از کجای ایران هستم؟ گفت: آن مسجد جوانی که تربیت میکند، هرجای دنیا برود نماز میخواند. اینها محصول مسجد است و مسجد این بچه را از کودکی طوری بار میآورد که تعلق خاطر دارد به این فضا به این جمع، به این امام جماعت و خادم، همه باید دست به دست هم بدهیم بچهها را استقبال کنیم.
محمد بن ابی بکر، وقتی به شهادت رسید، امیرالمؤمنین دربارهی او فرمود: محمد بن ابی بکر به شهادت رسید، شهادت او را به حساب خدا میگذارم. این اوصافی است که امام معصوم در مورد یک شخصیت کمتر از چهل ساله میگوید، «ولداً ناصحاً» یک فرزند خیرخواه و دلسوز، «عاملا کادحا» یک کارگزار کوشا، «و سیفا قاطعا» یک شمشیر تیز و برش دار، «و رکنا دافعا» یک استوانهای که از اسلام و جامعه دفاع کند. رجالیون هم محمد بن ابی بکر را به صداقت، به دیانت و نجابت میشناسند، با این کلمات معرفی شده است.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای بهشتی: «اللهم ارزقنی زیاره الحسین علیه السلام فی الدنیا و شفاعته فی الآخره، اللهم اجعلنی عندک وجیهاً بالحسین علیه السلام فی الدنیا و الآخره» پروردگارا به مظلومیت امام حسین سفر زائرانش را پر شکوه و پر ثمر و پر ثواب و بی خطر تقدیر بفرما و ما را در ثواب زیارت آنها شریک بگردان.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین سید جواد بهشتی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۸/۰۷/۲۱
.






