سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۳۵
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۳ ۱۷:۲۱سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۳۵

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۳۵
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به دوستان عزیزم، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله اولین روز هفته خوبی را تجربه بکنید و بهترینها برای شما رقم بخورد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم.
شریعتی: بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله وجود ما از طاعت الهی پر شود و حاکمیت ولی الهی در وجود ما طولانی شود و تا پایان عمر ما ادامه پیدا کند و حاکمیت حضرت در وجود ما طولانی باشد. انشاءالله از سربازان و یاران حضرت باشیم و اسم ما در لیست سربازان و سرداران حضرت در این دو ماه محرم و صفر ثبت شود. در محضر روایت و حدیث قدسی هستیم و همچنان که قصه حضرت موسی را پیش میبریم، یکجا نمیشود گفتگو کرد ولی هربار سرگذشت حضرت موسی را هم بیان میکنیم.
در محضر حدیث دیگری هستیم که حسین بن سعید نقل میکند که همان حسین بن سعید اهوازی است که رسالهی الزهد را دارد، از امام باقر(ع) است که جریان حضرت موسی(ع) از بدو تولد با آب گره خورده است. چون آن منطقه هم آب خیز بوده، با وجود رود نیل، یک جای آب خیز بوده است و بعضی روایات هم اشاره کردند که موسی کلیم سَر و سِری موسی کلیم با آب دارد و از ابتدای تولد پای آب وسط است. موسی(ع) وقتی کنار ساحل قدم میزد، یکی از سیرهای حضرت موسی تنهایی رفتن به مسافرتهایی بود که معراجهایی را داشت و از جمله این یکی از معراجیهای موسی(ع) هست که خدای سبحان او را در این سفرها رشد میداد. در ساحل رسید و دید یک صیادی آنجا مشغول صید است و ساجد خورشید است. این خورشید پرست بود و تکلم و بیانش هم ترویج خورشید پرستی و شرک بود. در حالی که بالاخره خصوصیت اعتقادی این را بیان میکند، خواست ماهی گیری بکند، وقتی تورش را جمع کرد پر از ماهی بود. دوباره این تور را انداخت، وقتی جمع کرد پر از ماهی بود. سه بار این کار را کرد، کسی دیگر آمد. این شخص وضو گرفت و شکر خدا کرد و بسم الله گفت، این هم تورش را پهن کرد و چیزی گیرش نیامد. با همه اینها حمد خدا کرد و ستایش خدا را کرد و برگشت. موسی(ع) این دو فعل را در آن روز دید.
«فقال موسى علیه السّلام: یا ربّ عبدک الکافر تعطیه مع کفره» این همه به او دادی با اینکه او کافر بود به تو «و عبدک المؤمن لم تخرج له غیر سمکه صغیره!» برای او یک ماهی کوچکی با این همه ثناء بود. «فأوحى اللّه تعالى الیه: انظر عن یمینک» به سمت راستت نگاه کن. «فکشف له عمّا أعدّه اللّه لعبده المؤمن» این دید که فعل ظاهری دنیا که سمکه صغیره بود، کنارش یک حقایق عظیمی هست که تمام لایههایش انسان است نه فقط همین بهرهمندی ظاهری، انسان یک وجودی است که وقتی حرکت میکند و عملی انجام میدهد یک لایه همین چیزی است که ما میبینیم اما عظمت کار این فقط در ظاهر نیست اما با تمام لایههای وجودیاش حرکت میکند. چه مؤمن و چه کافر، کافر با اینکه لایهی ظاهریاش عظیم بود ولی لایههای درونیاش تهی بود. ولی این لایهی ظاهری ضعیف بود اما لایههای باطنی عمیق بود لذا این خودش یک ابتلا و امتحان بود که ابتدا با زبان شکر آمد و بعد هم با زبان شکر و ثناء و ناز کشیدن خدا رفت. کارش شکر و ثناء بود. این اهل ثنای حق بود و اگر ماهیگیر نمیآمد این ثناء را داشت. اینطور نبود که چون ماهی داده ثناء بکند. چون این عمل نتیجهی ظاهری عمل عظیم است، اصلاً در چشم دیده نمیشود، لذا دارد بعضی در قیامت میآیند وقتی صحیفه عملشان باز میشود هیچی درونش نیست. همه تعجب میکنند این آدم خوبی بود. وقتی از آن مرتبهای که همه حضور دارند خارج میشود و با خدای سبحان خلوت میکند، آنجا در حقیقت صحیفه عملش پر میشود. میگویند: اعمال تو لایق نبود کسی ببیند.
محرم نبود کسی آنها را ببیند. چون عمل تو در حال اخلاص تام انجام شده بود، فقط من خدا بر این مطلع هستم و من غیرت دارم بر اینکه کسی دیگر بر این مطلع باشد. این شخص هم وقتی که موسی نگاه کرد آنچه برایش مهیا کردند، دید چقدر عظیم است و ظاهرش یک نتیجه کوچک است و اگر عمل از آن مرتبه نشأت بگیرد، تمام وجود انسان توسعه پیدا کرده و هرچند به ظاهر ممکن است گاهی بزرگ باشد، اما اینطور نیست که اگر کوچک بود حتماً نشان بدهد باطن هم بزرگ است. حقیقت وجودی این مراتبی دارد این عمل کوچک اگر قبلاً یادتان باشد نظیر این را داشتیم که یک چیزی کوچکی در ترازوی عمل این شخص قرار میگیرد و یکباره این تغییر پیدا میکرد. این نقطه اعتقادی بود که این عمل از او نشأت گرفته بود و روح آن عمل بود که او کم و زیادش به این مسائل نیست. به موسی خطاب شد «ثم قال: انظر عن یسارک فکشف له عمّا أعدّ اللّه للکافر» به سمت چپ نگاه کن، برای او چه چیزهایی مهیا شده است. «فنظر ثم قال: یا موسى» برای کافر غیر از آتش چه آماده میشود؟ «مَا نَفَعَ هَذَا الْکَافِرَ مَا أَعْطَیْتُهُ» آنچه به او دادم، از این نفع نمیبرد. یعنی دنیای انسان فقط نفع انسان نیست لذا تعبیر روایت است اگر شما کافر شوید، ما سقف خانههای اینها را از طلا و نقره قرار میدادیم. «وَ لَا ضَرَّ هَذَا الْمُؤْمِنَ مَا مَنَعْتُهُ» مؤمن هم ضرر نمیکند چون دنیا زیر پایش است. سختیهای دنیا رابطهاش را با خدا قویتر میکند. «فَقَالَ مُوسَى یَا رَبِّ یَحِقُّ لِمَنْ عَرَفَکَ أَنْ یَرْضَى بِمَا صَنَعْتَ» حالا که چشمش باز شد و لایههای عمل را دید در دو جهت به خدای سبحان عرض میکند اگر کسی تو را شناخت حالش با تو حال رضا است. این رشد در موسی کلیم ایجاد شد. حالا همه افعالش با این نگاه ایجاد میشود. اینها برای ما مفهوم است ولی برای اولیاء او مشهود میشود.
خدمت حضرت موسی سلام میکنیم و اجازه ورود میگیریم. «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» در رفتن اینها و خواستههای اینها که از خدای سبحان خواستند، در قرآن کریم میفرماید: «قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى» (طه/۳۶) حضرت آیت الله جوادی بارها در تفسیر خود فرمودند: حیف موسی کلیم که گرفتار بنی اسرائیل بود. حیف است موسی با این لطافت و ظرافت و با این رحمانیت، گرفتار بنی اسرائیل بود. گرفتار کسانی بود که نمیفهمیدند. یا موسی هرچه خواستی به تو دادیم. شرح صدر دادیم، برادرت هارون را همراهت کردیم، «یَنطلق لسانی» به تو دادیم، همه سؤالات تو اجابت شد. این یک بیان زیبایی دارد که دعاهایی که ما میکنیم، دعا شرط اجابت از جهت ما، این است که قابلیتی را ایجاد بکنیم تا دعا اجابت شود. این قابلیت آماده میکند ما را نسبت به آنچه در گذشته داشتیم و باید نعمتها را به کار بگیریم تا دعا اجابت شود. اما به نسبت خدا چه؟ به نسبت خدا داد حق را قابلیت شرط نیست! منتها و نعمتهای تو ابتدایی است.
خدایا تو بده، گدا قابلیت نمیخواهد. شرطش گدایی است و خواستن است. بخواه، تعارفی نباشد. اگر این نگاه که انبیاء داشتند که داده شدی آنچه خواستی. با این نگاه اگر انسان باور کند که داد حق را قابلیت شرط نیست. وقتی خدا میخواهد بدهد، قابلیت را میدهد و بعد اجابت میکند. مگر فاعل قابلیت کسی دیگر است که قابلیت را از جای دیگر بیاوریم و بعد بگوییم: فاعلیت خدا این را اجابت کند. نه، هر چیزی در عالم هست، «لا حل و لا قوه الا بالله العلی العظیم» اگر این نگاه را کردیم که خدا در هستی همه کاره هستی، باید به آنچه به من داده شده شاکر باشم و شاکر بودنش در این است که درست به کار بگیرم اما نه به عنوان اینکه من اینها را به کار میگیرم قابلیت ایجاد کند، قابلیتی که من ایجاد میکم حد دارد. بله در روایات ما هست اما این مربوط به رفتار عادی ابتدایی است. مؤمن وقتی جلوتر میآید کار را انجام میدهد زیرکی مؤمنانه اقتضاء میکند بگوید: خدایا هرچه فرمودی تا آنجا که توان داشتم انجام دادم اما برای اینها جزا نمیبینم، من گدای مجانی طلب هستم، تو بده. کریم وقتی میخواهد بده یک موقع تو ظرف را میگیری و میگویی: در این ظرف بریز، به اندازه ظرف تو میریزد اما یک موقع ظرف دستت نگرفتی. اعمال ما ظرف محدود ما نشود، باید اعمال را انجام داد اما جزای اعمال را نخواهیم. خدایا تو امر کردی و ما انجام دادیم. شما رحیم و کریم هستی، شما بده. اگر قابلیت ایجاد کردیم خدا میگوید: من طبق قابلیت شما میدهم.
«قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى» با کسی کار میکنیم که رحیم و کریم علی الاطلاق است، لذا آنجا آدم ظرف ببرد، اگر من نزد کریمی برود و یک چیزی بردارم ببرم، این قبیح است. در همه اعمال ما اینطور است. سعی کنیم عملی انجام میدهیم نگاه ما این نباشد که عمل جزا دارد. خدایا تو فرموده بودی، ما جزایی برای این نمیبینیم. خدا شکور است و کسی عملی انجام داد، اگر گفت: این را جواب بده میدهد اما اگر نگفت، او میدهد. در بهشت هم همینطور است. هر چه بخواهند هست اما ما بیشتر میدهیم، اینها چون حد نزدند، میدانند این خواستهها را میخواهند و به ما هم گفتند: در دعاهایتان هرچه میخواهید را بگویید. اما در عین حال بدانید خدا کریم علی الاطلاق است و راه را باز بگذارید. به تعبیر امام سجاد(ع) منت تو ابتدایی است و جزایی نیست.
نکته بعدی این است که آیه ۳۷ و ۳۸ سوره طه به موسی خطاب میشود، اینکه گفتیم«قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى» به تو دادیم، «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرى» (طه/۳۷) بار اول نیست. قبلاً هم به تو دادیم. این مرهً اُخری در مقابل اولین است، نه اینکه دومی باشد. ما بر تو بارها منت گذاشتیم. «إِذْ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّکَ ما یُوحى» آنجایی که به مادرت وحی کردیم تو را در آب بیاندازد، از منتهای ما بود. این یکی از بیانهای زیبایی است که حضرت آیت الله جوادی فرمودند و برای عمل ما خیلی کاربردی است. یک موقع هست وحی بر انبیاء میشود که سراسر علم است و اوج است و تا مرتبه عملی کشیده میشود. گاهی وحی است که به زنبور وحی میکند که غریزه زنبور است و در مرتبه عمل زنبور مطابق آن وحی الهی عمل میکند. در انسانها هم این وحی که به مادر موسی شد، یک موقع وحی در مرتبه عزم و یک موقع در مرتبه جزم است. جزم یعنی انسان یقین پیدا میکند و مطابق این علم اعمال از او نشأت میگیرد. اما یک موقع وحی فقط در مرتبه عزم است یعنی انسان در مرتبه عمل یکباره میخواهد یک کاری را با تمام وجود انجام بدهد. گاهی از او بپرسی چرا؟ نمیداند. اما در مرحله عمل عزم او جزم است و میخواهد انجام دهد. تعبیری که برای مادر موسی است، در آب انداختن طفل از دست رفتن است، حیوانهای درندهای که در آب بود و دریای خروشان بود اما وقتی به او وحی شد دل مادر موسی آرام شد و با یقین این کار را انجام داد. این جریان در زندگی ما دارد.
گاهی خطوری در ذهن ما ایجاد میشود که آدم نمیداند چرا و چه شد که این کار را شروع کرد. آنجایی که در عمل صالح باشد این خطورات مرتبهای از وحی است که در مرتبه عزم است لذا از دست ندهیم. گاهی انسان دست در جیب میکند صدقه بدهد، ممکن است منصرف شود. چون شیطان تا میبیند، سعی بر منصرف کردن او دارد اما این مرتبه رفتن او وحی در عزم بود، وحی در تصمیم که اینها الهامات الهی است و انسان یک عملی را میخواهد انجام دهد. سمت مسجد میرود یک کسی را میبیند و یواش یواش شل میشود. اگر باور کردیم خدا در اینجا با ما ارتباط برقرار کرد، اگر میخواست این را به تصویر بکشد، میگوید: ما آن چیزی که بود به او وحی کردیم منتهی وحی در مرتبه عزم، خطوری که به عزم بکشد. از سنخ وحی که به مادر موسی شد. تعبیر روایت این است که خدای سبحان ملکی را مأمور میکند، مربوط به انبیاء در مرتبه جزم و عزم است ولی بقیه در مرتبه عمل است، لذا میتوانند غیر معصومین هم در مرتبه عملی به عصمت عملی هم برسند اما عصمت علمی و عملی منحصر بر انبیاء و اوصیاء است. این نکته که اگر ما باور کردیم در اعمالمان اینهایی که برای ما خطور میشود مستقیم از جانب خداست به ما الهام میشود، چقدر لذت بخش است آدم مستقیم مورد خطاب خدا قرار بگیرد، بعد انجام بدهد حشر و کیف او را با خدا زیاد میکند. اگر یک جایی شیطان ما را گول زد و بعد حسرت بماند و دنبال جبران باشیم، خدا دوباره اضافه میکند. اگر انسان به هر مقداری به این عمل کرد اضافه میشود و این حشر قویتر میشود. اما اگر انسان کوتاهی کرد یا سخت داد، البته به مقدار همین اطاعت انسان شکل میگیرد.
شریعتی: این وحی یک الهام خاص نبود؟
حاج آقای عابدینی: الهام خاصی بود که در دل افتاد و تصمیم گرفت. همه در قلبش افتاد، احساس کرد این رفتن برگشتن دارد. از آن سنخی که برایش یقین بود. در ادامه آرامش دارد، اگر انسان اعمالش با این خطورات الهیه شکل بگیرد، سختی عمل سخت نیست و نتیجه عمل یک طمأنینه ویژه است که آدم احساس بکند مستقیم حرف خدا را شنید و انجام داد. هر عمل صالحی از سنخ وحی است و رساله عملیه عبادت و طاعات ما همه از سنخ این است. هر چیزی مطابق با نگاه دینی است رحمانی است. آدم نماز میخواند تا بلند میشود، این خطور در ذهنش میآید که وقت نماز است، نماز بخوانم. این وحی الهی است در مرتبه عزم است. یعنی دائماً با خدا در ارتباط هستیم و خدا دائم با ما تکلم میکند. قدم به قدم خدا عزم مرا جزم میکند و این اطاعت وحی و شنیدن وحی الهی است. به جایی میرسیم که گاهی برای ما کاملاً مشهود میشود. یعنی گویی صدای وحی الهی در گوش ما آهنگ و طنین آن محقق میشود. «ألا بذکر الله تطمئن القلوب» میگوییم: با یاد خدا قلب مطمئن میشود.
گاهی میگوییم: «ألا بذکر الله تطمئن القلوب» یعنی اینکه با یاد خدا نسبت به من قلب مطمئن میشود. یک موقع میگویم من یاد خدا میکنم، قلب مطمئن میشود. اینجایی که وحی الهی ببینیم هر خطوری را یاد خداست، یعنی به من میگوید: این کار را بکن و یاد خدا نسبت به من است. لذا عمل با این نگاه آرامش زا است. چون آدم احساس میکند خدا او را حرکت داد و این نگاه کم کم انسان را از باب اخلاص به مخلصین میرساند. اراده او اراده خدا میشود. تا خطور الهی در دل این وارد میشود عمل محقق است. خورشید هم یک تجلی از منبع الهی است، اما نسبت به انسان که خلیفه الله است این نور حدی ندارد. چون عمل ما فقط عمل ظاهری نیست و عمل با آن سطح عمیق اعماق وجود تا خزائنی که نزد خداست، این عمل حرکتش «یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِم» (حدید/۱۲) است. اگر همین حرف را انسان روزی چند بار با خودش زمزمه کند تا باور کند و کم کم برایش تحقق پیدا کند.
موسی بعد از اینکه به فرعون رسید و حاجاتش را خواست، امروز در محضر سوره طه هستیم، وقتی به اینجا رسید که فرمود: «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرى،إِذْ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّکَ ما یُوحى» آنجا داشت «أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ» (طه/۳۹) یک موقع میگوییم در تابوت بگذار، یک موقع میگوییم در تابوت بیانداز. در دریا بیانداز، در دریا بگذار. این «اقذِ» است. یک وقت آدم یک چیزی را روی میز میگذارد، «قذف» است. برای دل کندن اینقدر عزم این مادر شدید بود که تعبیر خدا این است، در این صندوق بیانداز و رهایش کن. هیچ تعلقی نیست. تعلق را اینقدر شدید بِکن! بچه شیرخوار است اما وقتی باور کرد خدا میگوید، میگوید بیانداز. در دریا او را بیانداز. این نشان دهنده این است که اگر انسان خطورات را وحی الهی دید، عمل چقدر ساده است. قدرت و توان به انسان میدهد، من خودم را در رصد تصمیم او قرار دادم.
لذت تخصیص تو وقت خطاب *** آن کند که ناید از صد خُم شراب
مستی که این تو گفتن تو برای انسان ایجاد میکند، بنده من از عرش بگذرد خنده من! دارد که «اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوکَ بِآیاتِی وَ لا تَنِیا فِی ذِکْرِی» این را هم بیان کردیم، وقتی گفتند: بروید. «قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ یَفْرُطَ عَلَیْنا أَوْ أَنْ یَطْغى» (طه/۴۵) خدایا شما میفرمایید ما برویم، اما او خیلی طاغی است. میترسیم برویم! «فَرط» پیشی گرفتن است، اسبی که از بقیه اسبها جلو میزند را فارط گویند. میگویند: ما میترسیم برویم چون او طاغی است، میترسیم نگذارد ما حرف بزنیم و مأموریت ما باطل شود و حرف شما زمین بخورد و با وضعی که دارد نشود محقق شود. یا اینکه طغیانش را بیشتر کند. وقتی ما حرف بزنیم این طاغیتر شود. یا اینقدر فشار بر بنی اسرائیل داشت باعث شود بر بنی اسرائیل سختگیرانه تر رفتار کند. ترس اینها از این بود که نگذارد اینها حرف بزنند و طغیانش بیشتر شود.
«قالَ لا تَخافا إِنَّنِی مَعَکُما أَسْمَعُ وَ أَرى» (طه/۴۶) خداوند فرمود: نترسید! ما چقدر از خدا دور هستیم و خدا به ما نزدیک است. نترسید! من با شما هستم! همراه شما میآیم. نگفتم فقط بروید، همراه شما هم میآیم. من میشنوم و میبینم! «فَأْتِیاهُ» (طه/۴۷) بیایید، یعنی خدا ایستاده است و اینها را صدا میزند. این مربوط به همه هست. به ما میگوید برو این کار را کن، آنجا هم هست و میگوید بیایید. خداوند هم از جلو ما را طلب میکند که بیایید، هم از پشت هول میدهد که بروید. در سه آیه پشت سر هم بالاترین معارف را در ضمن یک قصه بیان کرده است. «أسمعُ و أری» در قرآن سمع و ابصار متعدد ذکر شده و عجیب این است که سمع همیشه بر بصر مقدم است. در شنیدن یک وحدتی هست، لذا آدمی از راه گوش فربه شود. در شنیدنها انسان باید خیلی حواسش باشد که سمع بر ابصار مقدم است. «فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّکَ» بگویید ما فرستادگان خدا هستیم. میفرماید: ما دو تا فرستادگان خدای تو هستیم. پروردگار تو هستیم. «فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِی إِسْرائِیلَ» ما رسول رب هستیم، بنی اسرائیل را از عبودیت و بندگی خود آزاد کن. اولین بیانی که موسی کلیم در نزد فرعون ابراز میکند آزاد کردن اجتماع از قید بندگی است که مأموریت رسولان آزاد کردن اجتماع از بندگی غیر است. «وَ لا تُعَذِّبْهُمْ» اینها را تحت فشار و عذاب خود قرار نده.
شریعتی: نکات بسیار خوبی را شنیدیم. انشاءالله خداوند به ما توفیق بدهد که به این دانستهها عمل کنیم، … کتاب «فروغ شهادت» اسرار مقتل نوشته حضرت آیت الله شیخ علی سعادت پرور است. کتاب بسیار جامعی است. برای تهیه کتاب به ۲۰۰۰۰۳۰۳ پیامک بدهید و یا به سایت و کانال برنامه در سروش و ایتا مراجعه کنید.
حاج آقای عابدینی: این کتاب اسراری را از روایات و بیانات مربوط به امام حسین، آثار و خواص زیارت امام حسین از جهت اسراری که بر اینها هست بیان کردند، به نظر من از چیزهایی است که عمق معرفتی ما را در رابطه با امام حسین و زیارت و مجالس اهلبیت خیلی بالا میبرد. در ادامه ماه محرم و صفر این کتاب را مطالعه کنید. از سعید بن جُبیر، حواری امام سجاد(ع) یاد کنیم. در دوران امام سجاد(ع) جز آن چهار پنج نفری هستند که در دوران سکوت سنگین و فشار زیاد بنی امیه بر امام سجاد(ع)، چهار پنج نفر عالم شجاع همراه امام سجاد که سعید بن جبیر از جمله آنها بود، لذا با یک زیبایی و شوق اسمش را ببریم که در کنار امام سجاد بود و امام سجاد به اینها میبالید. انشاءالله با یاد آنها شفاعت آنها را برای خودمان قرار بدهیم.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۶/۲۲
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






