سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۹
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۲ ۱۶:۰۳سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۹

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۹
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
از حسن نبی دو جهان محشری آمد *** آغازگر فوت و فن دلبری آمد
ماه رمضان عطر امام حسن آورد *** با آمدنش رایحهی قمصری آمد
همچون پدر و مادر خود یکسره نور است *** قرص قمر فاطمی و حیدری آمد
عالم همه مات رخ زیبای حسن شد *** در عرصهی آن یوسف زیباتری آمد
بخشید همه ملک سلیمانی خود را *** در دست کریمش اگر انگشتری آمد
یک مست میان فقرا آمده حالا *** در را بگشا ساقی بی ساغری آمد
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندگان و شنوندگان عزیز، به سمت خدای امروز خوش آمدید. عید میلاد دریای کرامت و اقیانوس سخاوت بر همه شما مبارک باشد. طاعات و عبادات شما قبول باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. میلاد با سعادت امام حسن کریم اهلبیت بر همه روزه داران و عبادت کنندگان مبارک باشد. انشاءالله جذبههای حسنی شامل همه ما بشود و بهرهمند باشیم.
شریعتی: قبل از ورود به قصه حضرت موسی، مقدمهای از صحبتهای شما را بشنویم و بعد وارد بحث شویم.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله به برکت وجود کریم اهلبیت همه ما جزء یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم. عبادت و روزههای ما به برکت کریم اهلبیت مورد قبول خدای سبحان قرار بگیرد و به امضای حضرات برسد و روح بدمند در اعمال بی روح ما، انشاءالله اینها زنده بمانند و زنده باشند به برکت کرامت امام حسن(ع).
آقای کاشانی در برنامه سحر نکات خوبی را در مورد فضایل امام حسن مجتبی فرمودند و وقتی گوش میکردیم مکیف میشدیم، از باب اینکه اسم ما جزء لیست کسانی که در مدح حضرات میگویند، عرض کنیم واقع شدن این واقعه تولد در نیمه ماه رمضان اتفاقی نیست، اگر باور کردیم خدای سبحان هر فعلی که محقق میشود این فعل یک حقیقتی است که سلسله علل نامتناهی پشت آن خوابیده تا محقق شود. کاملاً حساب شده است. اگر این باور را کردیم دنبال این میگردیم که در نیمه واقع شدن ماه رمضان چه کاری با ما میکند و چه مقصودی از ولادت مبارک کریم اهلبیت در این زمان هست که پانزده روز، روزه گرفتیم، روز پانزدهم مصادف با این ولادت است و خدای سبحان چه تحفهای در اینجا برای ما قرار داده است. اینها بسیار عالی است. اگر باور کردیم این حوادث اتفاقی نیست به خصوص میلادها و شهادتهای حضرات معصومین که اتفاقی نیست، آن موقع یک پرونده ویژه برای این مسأله باز میکنیم و نگاه دیگری میکنیم. اینطور نیست که بگوییم خوب شد اینها با هم مصادف شدند.
نکته دوم اینکه اگر میخواهیم ظرفیت کرامت ارتباط با امام حسن را پیدا کنیم سعی کنیم به قدر وجودمان کریم شویم. به قدری که انسان با کرامت با دیگران برخورد کند، اگر کریم بوده کریمتر باشد. کریم حدی ندارد. اینطور نیست بگویید: من کریم هستم و آخر کرامت هستم، نه، آخر کرامت خود خدای سبحان است. لذا فاصله بین بندگان عالیترین بنده تا خدای سبحان فوق ما لا یتناهی بما لا یتناهی است. لذا هرچقدر میتوانیم، اگر کریم هستیم، کریمتر باشیم. اگر کریم نیستیم به کرامت رو بیاوریم، اگر بخواهیم با امام حسن همراه شویم و بهرهمند شویم از جذبههای کریمانه امام حسن حتماً باید وجود ما سنخیت و شباهت پیدا کند، این شباهت است که باعث شفاعت و همراهی میشود. شباهت است که باعث درک وجود امام حسن(ع) میشود. شده به زور و تصنعی و اینکه دل انسان همراه نباشد، خودمان را به کرامت بزنیم هم اثر دارد. لذا ابتدای کار باید انسان با سختی چیزی را در وجودش احساس کند. لذا نفس انسان مثل کودکی که باید به سخن بیاید، باید هی تلقین کنی تا حرف زدن را یاد بگیرد، در خلق و خوها و فضایل هم اینطور است. یعنی ابتدا انسان با تحمیل بر خودش این کار را بکند تا کم کم آماده شود برای اینکه شباهت پیدا کند و راه پیدا میکند و میبیند با امام حسن طور دیگری کیف میکند و راه دیگری ایجاد میشود، همین مقدار که ما ارتباطمان را با امام حسن وصل کرده باشیم. چون روند بحث ما موضوعی است، انبیاء شئون حضرات هستند. لذا هرچه در رابطه با انبیاء صحبت میکنیم یک شأنی از شئون حضرات معصومین را بیان میکنیم و بی رابطه نیست.
در مورد روز پانزدهم ماه رمضان این نکته را بگویم، دوستانی که اهل عبادت و ذکر هستند، وارد شده در سه روزی که ایام البیض ماه رمضان هست، ایام البیض ماه رجب و ماه شعبان هم هست روز ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ و ماه رمضان هم این سه روز هست. اعمالی دارد، اعمال مشترکی دارد، به خصوص در ماه رمضان وارد شده دعای مجیر را در این سه روز بخوانند. در مفاتیح هم هست. دعای مجیر مثل آدرسی است که پیغمبر اکرم این آدرس را برای ما قرار دادند تا مطابق این آدرس به خدا برسیم. این آدرس خیلی عجیب است و فرازهای این دعا سبحانک و تعالیت است، هرکدام یک اسم را بیان میکند. این دو اسم به هم مرتبط هستند در هر فرازی، دارند یک حرکتی ایجاد میکنند. لذا اگر میفرماید: «سبحانک یا الله تعالیت یا رحمان» هر فرازی «اجرنا من النار» هر فرازی انسان را از آتش دور میکند. این چقدر برای انسان لازم است. اگر میدانستیم روزه ماه رمضان این است که خودمان را از آتش آزاد میکنیم، این دعا در روز رمضان، هرکدام یک حقیقت جدیدی را ایجاد میکند. این روز زنده است، این دعا زنده است. این ولادت زنده است. اینها زنده هستند و اعتبارات نیستند. اگر باور کردیم انسان زنده است و عمل انسان زنده است. اگر اینها را باور کردیم یک حقیقتی اینجا متولد میشود حتی اگر به ظاهر الفاظ باشد. اگر هم از دست دادیم فکر نکنیم یک چیز از دست دادیم. از دست دادن این مصادف است با یک راه و مسیر که توفیقات زیادی را میتوانست جلب کند. لذا در این ساعتها تدارک کنید تا از دست نرود.
شریعتی:
امشب دعای مجیر هم به شوق تو *** فریاد میزند تعالیت یا کریم
سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن کریم
حاج آقای عابدینی: در محضر قصه حضرت موسی هستیم و اذن میگیریم که وارد بحث شویم. از دور آتش را دید و به سمت آتش حرکت کرد تا ببیند آن جذبهای که خدای سبحان در آتش قرار داده، چه بود؟ یکی از مفسرین نکتهای را بیان میکند، هرگاه خدای سبحان میخواهد برای انسان تحفهای را ایجاد کند، برای اینکه این تحفه و کمال به کماله محقق شود، لازمهاش این است که دامنه وجود انسان از تعلقات گستتهتر باشد. هرچقدر دامنه وجود از تعلقات دورتر شده باشد، انسان وقتی میخواهد حقیقت را اخذ کند کاملتر میگیرد. آن حقیقت یک حقیقت است که جلوه میکند اما در اخذ قابل است و مستعد است، وقتی انسان پخش شود، یک قسمتی از وجودش ممکن است خالی باشد، اما وقتی این وجود جمع میشود و متمرکز است، مثل دریل باید تمرکز کنی، اگر انسان متمرکز باشد، کاملاً نتیجه محقق میشود اما اگر پخش بود، عُلقهها پخش بود، موسی کلیم الله به جایی رسیده که با همه پیشبینیهایی که کرده، قرار بود وضع حمل همسرش یک تاریخی باشد و جلو افتاد، در سرمای بیابان و رعد و برق و تاریکی، وضع حمل پیش آمده، گوسفندها پراکنده شدند، راه را گم کردند. یک مرد در این شرایط چقدر دست و پایش را گم میکند که چه کنم؟ حضرت موسی هم خیلی زندگی و همسرش را دوست داشت و اهل محبت بود، در این شرایط خدای سبحان هی فشار را شدیدتر میکند تا از اسباب عادی به کلی دور شود و ببیند اسباب عادی دیگر راهی ندارند. وقتی انسان کاملاً منقطع شد و احساس کرد به طریق عادی این نیاز پاسخگو نیست، تمام وجودش منقطع میشود به سوی حق تعالی، از آنجایی که نقطههای جذبش بود منقطع میشود. یعنی تا حالا همسرش و حرکت و وضع حملش دلبستگیها بود و همه باید قطع شود.
به ما نگفتند یک فرد عادی باید از همسرش قطع علقه بکند، اما یک موطنی از مواطن، یک منزلی از منازل در حرکتهای سلوکی هست که اینها مخل است، نه اینکه نسبت به اینها بی تفاوت باشد اما یک شرایطی پیش میآید که مثل ابراهیم خلیل باید همسر و فرزندش را در یک جای دور و بی آب و علف بگذارد و برگردد. این برای آن مرتبه است که میخواهند یک موطن عظیمی را بدهند، حتی با همین علقهها که برای ما رعایتش واجب است ولی به موطنی میرسد که مُخل است.
شریعتی: اگر بفهمم بعد از این بلا و ابتلا قرار است چیزی به من بدهند، راحتتر تحمل میکنم.
حاج آقای عابدینی: در یک وقت مناسبی باید دو سه قصه از انبیاء را بگویم که خدای سبحان وقتی میخواهد به کسی امتیاز خاص بدهد، چطور اینها را مبتلا میکند. به خصوص کسانی که جزء اولیای الهی هستند. موسی کلیم به شدائد و شدتهایی که تمام طرق عادی به رویش بسته شده بود، وقتی به حالت اضطرار رسید، توجه به غیب عالم وجود با تمام وجودش محقق شد. لذا به دنبال اخذ از عالم غیب است. حالا که دنبال اخذ از عالم غیب است، همین حالش باعث میشود آتشی را میبیند که دیگران نمیبینند. اینکه در قرآن چند بار آمده که از دور نوری را میبینم، «آنَسْتُ نارا» (طه/۱۰) من میبینم! این خودش نشان میدهد موسی کلیم متوجه است که این آتش عادی نیست. حرکت میکند، این حال حرکت کردن که قرار بود موسی کلیم در سمت چپ حرکت کند که حضرت شعیب هم گفته بود این مسیری که میروی به سمت چپ برو تا به شام برسی. اما اینجا آتش را از سمت راست میبیند. این خلاف چیزی بود که در نگاه اولی هست. اگر خدای سبحان میخواهد انسان را به جایی برساند تمام شرایط و نقشههایی که کشیده را به هم میزند. اینجا معلوم میشود یک چیزی در کار هست که حتی همین مقدار هم مطابق محاسبه تو نباشد. اینها خیلی ظرافت دارد. دست دیگری در کار است و چارهای نداریم و آنجایی است که خدای سبحان مستقیم دخالت میکند و کار ویژه با آدم دارد. اگر انسان این نگاه را پیدا کند، سنتهای الهی برایش زیبا میشوند. موسی کلیم این را فهمید که باید جانب راست برود.
آیاتی که هست متعدد است، اسم سرزمین طور بود، این آتش هم با انس با موسی کلیم همراه است، چون احتیاج اوست. احتیاج مراتب دارد، از ظاهر آغاز میشود و به باطن کشیده میشود. خدای سبحان براساس احتیاجی که داریم با ما تجلی میکند اما ما را میکشاند به آنجا که توجه نداشتیم، به شرطی که خودمان را محدود نکنیم. وقتی میخواهد آتش را به موسی کلیم بدهد، این آتش آتشی میشود که وجود موسی آتش بگیرد و سر تا سر انرژی و حرارت شود. گم شدن، پیدا شدن نزد خدا، نه فقط راه را پیدا میکند، بلکه راه را برای دیگران هم آشکار میکند. نبی و رسول، پیدا کننده راه برای دیگران، صراط مستقیم الهی را ترسیم میکنند. کسی که گم شده است. وقتی این حالت پیش میآید که آدم گم شده است، پیدا میشود، چه پیدا شدنی، خودت راه میشوی. هرکس به تو نزدیک شد، پیدا شده است. نه تو در راه بروی. خودت راه شدی، انبیاء صراط مستقیم الهی هستند.
هرکسی در این مسیر برود، لذا داریم باب نبوت مسدود است اما باب ولایت مفتوح است. لذا اصلش ولایت الهی است. درست است نبوت و رسالت مختوم میشود، اما ولایت الهی خاتمیت ندارد. لذا مراتب ولایت در کار است. یک ولایت، ولایت اطلاقی است که حضرات معصومین دارند، یک ولایت هم ولایت نسبی است که هرکس به مقدار اینکه مطیع است، به همان مقدار چراغ راه میشود. لذا علما نجوم هستند. علما ستارگان هستند، مردم با طریقی که اینها را در آسمان نگاه میکنند، هدایت میشوند. علما ستاره هستند، چون علما به همین مقدار از علمای ربانی بهرهمند شدند، تبعیت، محبت و معرفت، اینها ستاره و هدایتگر میشوند. یک حال انسی برایش ایجاد شد و بعد به خانوادهاش گفت: اینجا شما مکث کنید.
«إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً» (طه/۱۰) من از دور آتشی را میبینم. این آتش نوری بود که چون موسی کلیم نار میخواست، به صورت نار بر موسی تجلی کرد. یعنی اگر آب میخواست به صورت آب تجلی میکرد. با ما هم همینطور است. وقتی انسان به دنبال حاجت واقعیاش باشد، حاجت انسان بر انسان تجلی میکند و جذبش میکند و به نور میرساند. منتهی نور موسی کلیم نور نبوت و رسالت میشود، نور او نور هدایت میشود. لذا مریم(س) وقتی که از بین مردم دور میشود، دارد که «فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا» (مریم/۱۷) ما روحمان را به سوی او فرستادیم. لذا موسی با اینجا کلیم الله و عیسی روح الله میشود. چون نیاز موسی اینجا به تکلم بود، کلیم الله میشود. آنجا نیاز مریم به روح الهی بود که روح الله شد.
وقتی که مریم(س) حامله شد و حمل داشت، از مردم دوری میکند به درختی میرسد که خشک است و حاجتش غذایی است که بخورد. بعد میگوید: خودت را تکان بده، خرمای تازه میریزد. این خرمای تازه فقط گرسنگی ظاهری مریم را سیر نمیکند. این مثل آتشی است که کشیده میشود نبوت و رسالت تجلی میکند. اگر این نگاه را انسان دید، هر احتیاجی در وجود ما پیدا میشود، کشش این احتیاج این است که انسان را تا بالاترین مرتبه بکشاند. این نیاز و هم اجابتش از آنجا میآید. اما ما نیاز را منحصر به جسم و اجابتش منحصر به جسم است. ما محروم شدیم، یعنی اگر چشم باز شود، «هر درختی که در جهان روید وحده لا شریک له گوید» اگر آن درخت میگوید: «انّی أَنَا الله لا اله الا أَنَا» انحصار به آن درخت نداشت. آنجا گوش موسوی بود که باز شد و دید و شنید. اگر حجابها بگذارند گوش موسوی باشد میشنود.
موسی نیست که تا صورت أنا الحق شنود *** ورنه این زمزمه اندر شجری نیست که نیست
اگر اینطور باشد هرگلی که اینجا جلوی ماست، دارد ندای «لا اله الا أنا» دارد. این تمام وجودش این است که توحید را نشان میدهد و فریاد میزند. منتهی چشم بینندهای نیست که این را میبیند. عجیب از این نبود که درخت به سخن آمد، عجیب این بود که گوش موسی(س) شنید، آن عادت درخت بود که اینگونه گویا بود. این خرق عادت این گوش بود که این را شنید. اگر این به عنوان سنت الهی برای حرکت به سوی خدا دیده شود، چقدر ما محروم کردیم خودمان را اختیاراً، چقدر حجابها و تعلقات در پخش بودن انسان این تکثرات زندگی انسان از صبح تا شب تا خوابش هست. حتی در خوردن طوری میخوریم که نفس ما برای اینکه این را هضم کند ساعتها درگیر است. نفس انسان بیچاره میشود و ما نمیفهمیم. نفس انسان برای اینکه این خوب هضم شود و جذب شود و به اینجا برسد، زواید حذف شود و دفع شود، اگر این نگاه را انسان دید، قصه حضرت موسی(ع) این نیست که اینجا یک واقعه ویژه و خاص برای موسی کلیم اتفاق افتاده که برای دیگران امکان تکرارش نیست. نبوتش خاص است، این وحی است اما دیدن این درخت و شنیدن توحید عام است و برای ولایت و مقام ولایت است. آن هم ویژه مقام نوبت و رسالت است. آنجایی که ویژه مقام نبوت و رسالت است، اختصاص است. آنجا فقط اختیار الهی است و عمل و کوشش ما در نبوت و رسالت تأثیر ندارد. اما در عین حال موسی کلیم ولایت داشت و ولایتش با کسب و حرکت محقق میشود. آن ولایت سبب میشود نبوت روی این ولایت بیاید. یعنی نسل نبوت فقط به انتخاب من است. اینطور نیست که بگوید: خودم خواستم یا مردم خواستند، نه، نبوت و رسالت، «وَ أَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى» (طه/۱۳) این اخبار نیست، یک موقع هست میگوییم: داریم خبر به موسی میدهیم که تو را اختیار کرد. یعنی همین الآن تو نبی شدی، تو رسول شدی. این انشاء است. «فَاسْتَمِعْ لِما یُوحى» پس گوش کن. ما نمیدانیم وقتی این حالت پیش میآید که انسان به آتشی میرسد که آن آتش با انسان آنگونه صحبت کند که بگوید «انی أنا الله» نمیفهمیم این چه غوغایی است. اگر خطابه یا موسی نبود، خیلی برای موسی کلیم سنگینتر میشد.
امام حسن(ع) هم وارث موسی کلیم هست، ائمه ما وارث این انبیای بزرگ هستند و این وارث بودن مقام عظیمی برای اینهاست. یعنی هرچه آنها دارند را دارند، وارث یعنی همه آنچه در نظام وجودی آنها کمال بوده به اینها رسیده است. لذا اگر میگوییم وارث آدم است، وارث نوح است، وارث ابراهیم خلیل الله و موسی کلیم الله است، وارث عیسی روح الله است، حقیقتاً وارث هستند به این معنایی که همه کمالات را دارند و اتم از آنها را هم دارند. اینها یک نکته هست. در سوره طه میفرماید: «فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسى» (طه/۱۱) خطاب میشود، «نودیَ» ندا شدن، اول میگوید: ندا میشود یا موسی، تا این قالب تهی نکند. یک انسی ایجاد میشود که این صدا میکند، صدا غیر از صدایی است که با گوش شنیده میشود، چون در روایت دارد وقتی موسی عرض کرد: خدایا خودت هستی با من حرف میزنی یا ملائکه تو هستند؟ این صدا را از شرق و غرب و شمال و جنوب میشنوم. این صدا مادی نبود و از عمق وجودش شنیده میشد. این انس میآورد. تعبیر روایت است که نهایت سر سبزی و نهایت آتش، این دو کنار هم مثل آب و آتش است. اما موسی کلیم میدید این اوج آتش است و اوج سرسبزی است. این فهمید این آتش عادی نیست. لذا اگر کسی همراه موسی کلیم بود چیزی اینجا نمیدید. یک چیزی در بیرون نگاه مادی نبود، لذا موسی کلیم را یافت، آن حقیقتی که در دایره ارتباط با خدا برایشان یافت میشود، از نوع علم حصولی که ما میشناسیم و میفهمیم نیست که احتمال صدق و کذب درونش باشد. چطور شما وقتی خورشید را در آسمان میبینید چشم شما باز است و روشنی روز دیگر برای شما تعجب آور نیست. چون خورشید در آسمان است و روز است. روز بودن روز وقتی انسان در روز است و چشمش باز است، صدق و کذب بردار نیست. آن حقیقت اینقدر در وجود انبیاء واضح است که بحث صدق و کذب نیست، چون بعضی از نقلهای ضعیف آمده بگوید که موسی شک کرد که دارم خواب میبینم، بیدار هستم، وهم است، خیال است، راست است، وحی الهی و ارتباط با خدای سبحان برهانش خودش است. برهان بیاید از آن ضعیفتر است. خودش روشنتر از برهان است. لذا یک حقیقت عینی است، آن هم نه عینی بیرونی که انسان با چشم با صورتی رابطه پیدا کند، تمام وجودتان با آن وجود مرتبط میشود. اگر کسی دیگر در کنار موسی کلیم بود، نه صدا را میشنید و نه آتش را میدید.
اگر مثل جریانی که بعدها برای موسی کلیم پیش میآید مرتبه بالاتر را میخواهد، «قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً» (اعراف/۱۴۳) موسی آنجا از این تجلی که بر کوه شد که کوه متلاشی کرد، موسی هم مدهوش شد، اما اینجا موسی مدهوش نمیشود. چرا؟ چون اینجا اول موسی را آماده میکند. «نُودِیَ یا مُوسى» ثباتش میدهد. «إِنِّی أَنَا رَبُّکَ» (طه/۱۲) من کجاست؟ من حقیقت مشهود موسی کلیم بود. یعنی موسی کلیم با این حشر داشت، اسم نداشت. صفت نبود، حقیقت بود بدون اسم، اسم و صفت بعدش میآید. چقدر عظیم است که اول حقیقت اطلاقی را میبیند و حالا به عنوان رب معرفی میکند. نمیگوید: «الله أنا» الله من هستم. از مشهود به صفات میرسد. لذا جریان حضرت یوسف از این سنخ است. تو یک حقیقت ارتباطی نزدیک است که یوف دورتر از این است. الله برای این حقیقت یک صفت و اسم است. این نزدیکتر به موسی است. «انی أنا ربک» در آیات دیگر میفرماید: یا مُوسى «إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (نمل/۹) این أنا را موسی مشاهده کرد، چون مشاهده در اینجا رؤیت بصری نیست. در آیه دیگر میفرماید: «یا مُوسى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُ الْعالَمِینَ» (قصص/۳۰) اول موسی را تثبیت میکنند که بماند، اینجا اولین مرحله است و میخواهد منصوب شود. لذا باید پایدار باشند. الله بعد از آن است، این یک نگاه بسیار زیبایی است که اینجا هست. امام زمان(عج) که ظهور میکنند میبینند سنت یوسفی در وجود حضرت است که سنت یوسفی این است که مردم میبینند حضرت را میشناختند و میفهمند این امام زمان است. این با رابطه و ارتباط بوده، سنخش همین سنخ تجلی است که با جان همه انسانها مرتبط است. امام زمان مطلق هر وجودی است. لذا انسان با أنا او محشور است. بعد میبیند مهدی بودن و بقیه الله بودن پس از این است و او نزدیکتر به اینهاست.
به شبهای قدر نزدیک میشویم و مقدرات یک سال ما محقق میشود. اگر آنچه به گردن ماست مانع تقدیر صحیح میشود، سعی کنیم کفاراتی که در این روزها گفته شده پرداخت کنیم تا قبل از اینکه به شبهای قدر میرسد سبکبال وارد شبهای تقدیرات شویم.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۲/۲۰
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






