سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۸
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۲ ۱۵:۵۱سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۸

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۸
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندگان و شنوندگان عزیز، به سمت خدای امروز خوش آمدید. طاعات و عبادات شما قبول باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله اعمال مورد رضای خدای سبحان قرار بگیرد و ما را آماده کند برای ظهور امام زمان(عج)، وظیفه ما دعاگویی همه دوستان و کسانی است که با این برنامه ارتباط دارند، و تقاضای دعا هم از همه داریم.
شریعتی: قصه ما قصه حضرت موسی است، به بعثت این پیامبر الهی رسیدیم، بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خدای سبحان به برکت این طاعات زمینه وجود ما را برای طهارت بالاتر آماده کند و زمینه بالاتر زمینه ظهور است که هرچه وجود ما طاهرتر شود، حتماً زمینه ظهور با طهارت محقق میشود، لذا ابتلائات آخرالزمان هم برای طهارت هست که طهارت وجودی بیشتر شود. روزه ماه رمضان از مطهرات است و همین روزه و ادعیه و قرآن خواندنها وجود ما را بیش از پیش طهارت بدهد و از یاران و سرداران امام زمان(عج) باشیم.
از موسی کلیم الله اذن میگیریم که وارد قصه نورانی حضرت در قرآن کریم شویم و بهرهمند شویم برای امروزمان که خدای سبحان «وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسى» (طه/۹) انواع ذکرها را برای قصه تاریخی حضرت موسی و امت ختمی بیان کردند و اگر امروز با جریانات تطبیق میکنیم، این تطبیق حتماً راه دارد و همانطور که در مورد قرآن کریم روایات متعدد داریم که قرآن مثل خورشیدی است که هر روز طلوعی دارد، آیات قرآن هر روز طلوع و مصداقی دارند و این جلوه با جلوه سابق تفاوت دارد اما اشتراکاتی هم دارد. لذا اگر قرآن در مورد امتهای سابق بود، با رفتن آنها قرآن هم تمام شده بود اما قرآن تاریخ زنده است و حیات دارد و طوری تاریخ را بیان میکند که امروز ما هم داخل در این تاریخ شویم و فقط خواندن یک تاریخ نباشد. لذا قصه حضرت موسی را بدانیم که مربوط به لحظه لحظه زندگی ماست.
جلسه گذشته با این نکته به پایان رساندیم که وقتی موسی کلیم راه افتاد همسرش حامله بود و دو سه ماهی به زایمان مانده بود. هوا سرد بود و برای سفرهای آن زمان و مشکلات راه، سختیهایی که بود، در صورتی که اگر دو ماه صبر میکرد هم همسرش زایمان میکرد و هم هوا بهتر میشد. این دو ماه را هم روی آن ده سال تحمل میکردید. زندگی انبیاء، حرکت و سکوتش به اذن و اراده الهی است. اینگونه نیست که مثل ما باشند که امروز تصمیم میگیریم فلان کار را بکنیم و فردا فلان کار را، برای ما این حجت و لازم است. اما این وجودات طاهر و نورانی به جایی در کمال رسیدند که ارادهشان را محو اراده الهی کردند. نه مجبور به دنیا آمده باشند. اگر ما خیلی رشد کنیم به آن موطن میرسیم، طوری میشویم که در هر لحظه حکمی از احکام الهی را میبینیم و مطابق آن را انجام میدهیم. هیچ تخطی نداریم و منطق مباح برای کسی که به مراتب نهایی قرب نیست، منطق مباح نیست، یا حرام است یا لازم است. هرچه انسان به کمال نزدیکتر میشود، منطق مباحاتش کمتر میشود. یا قرمز است یا سبز است. نور و ظلمت است و دیگر سایه ندارد. البته مباح برای ما آنجا هم اطاعت است اما در بین انبیای گرامی مسأله عظیمتر از این است.
همانطور که نسبت به حرکت کشتی نوح (ع) داریم «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» (هود/۴۱) نام خدا بود، بسم الله بود که کشتی را حرکت میداد، البته منافات ندارد کشتی بادبان و لنگر هم داشته باشد، اما نیروی محرک آن کشتی چون کشتی توحید بود، کشتی نجات بود همچنان که امام حسین (ع) کشتی نجات هست و این کشتی نجاتش با بسم الله است، این بسم الله وجود مبارک نوح (ع) بود که این تجلی در آن محقق میشد و کشتی به امر این کشتیبان بود، منتهی به امر این کشتیبان از جانب خدای سبحان که در تجلی در وجود نوح این کشتی را حرکت میداد و ساکن میکرد، همچنان که در قصه موسی کلیم هم حرکت به اذن رب بود نه به اختیار و تعقل و محاسبات خودش، یک موقع هست تخطئه محاسبات را میکنیم، او در حقیقت به نسبت جایی که باید محاسبات باشد، تخطئه بی معنا و غلط است و خود این تخطئه باید با عقلانیت و احتجاج باشد تا معنا بدهد. اما این فوق این مسأله است. کسی که اینها را طی کرده و به مقام قرب رسیده حالا براساس شهود کارهایش را انجام میدهد نه محاسبه، براساس شهود است و میبیند و مییابد که کارهایش انجام میشود. لذا حرکت موسی کلیم در آن زمان با این دستور بود. ممکن است بعضی را بفهمیم و بعضی دیگر مجهول بماند.
از جمله چیزهایی که ممکن است ما از این واقعه بفهمیم، این است که هرگاه میخواهیم یک موطن بالاتری را برای اینها محقق کنند، شدت سختیهایی که قبل از آن محقق میشود که آن شدت سختیها یک اضطرار و اضطرابی را ایجاد میکند که آن اضطرار اینها را به یک التجاء ویژه و توسل ویژه به خدا میکشاند که آن توسل ویژه به خدای سبحان آن گشایش را ایجاد میکند. لذا در این سفر باید زن حامله باشد در راه، زمستان باشد، شب باشد. سرمای ویژه باشد، اما همراه خودش آتش زنهایی را برده بود که سنگ و چوبهای مخصوص بود و آتش درست میکردند. دو قول هست که شبانه حرکت کردند که سر و صدا نپیچد، یکی این بود که روزانه حرکت میکرد اما وقتی هوا در هم پیچید سخت شد، به دنبال جا بود تا شب شد و راه را گم کرده بودند. فشار و سنگینی زیادی بر موسی کلیم هست، آیات متعددی وارد شده که در سورههای مختلفی وارد شده و هرکدام نکتههایی را اضافی کرده که آن زیباست.
در سوره طه میفرماید: «وَ هَلْ أَتاکَ حَدِیثُ مُوسى» (طه/۹) آیا حدیث موسی را نشنیدی؟ خطاب به پیغمبر است. وقتی از دور آتشی را دید و به اهلش که در آن شب گیر کرده بودند، گفت: مکث کنید تا «إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً» (طه/۱۰) من از دور آتشی را میبینم. «آنستُ» نشان میدهد دیدن آتش برای این یک انسی ایجاد کرده است. «آنستُ» دیدنی است که درونش انس است. یک موقع آدم یک چیزی را میبیند و وحشت زده میشود. یک چیزی را میبیند احساس میکند این خیلی میتواند کمکش باشد، لذا با آن انس دارد. نیازش بوده و این را از وحشت و اضطراب و سختی که بوده، این انس نجات میداد. خوشحال شد، دیدن با انس، چون در شب تاریک، آتش خیلی به کار میآید. «لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً» یا راه را پیدا کنیم. «فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ یا مُوسى» (طه/۱۱) وقتی به آنجا رسید، خطاب شد یا موسی!
در سوره نمل میفرماید: «إِذْ قالَ مُوسى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً سَآتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ، فَلَمَّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» (نمل/۷ و ۸) در سوره قصص میفرماید: «فَلَمَّا قَضى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ» (قصص/۲۹) اینقدر وقایع و حوادث در طول این هزاران سال پیش آمده و مسائل و مباحث معرفتی زیادی موجود است که باید از بین اینها آنچه را که ضروریترین و لازمترین است برای پیغمبر اکرم در قرآن کریم بیان کنند تا بقیه احکام و اخلاق و معارف بر اینها متفرع شود. این جریان را در سه جا مفصل و در دو جا مختصراً بیان کرده است. یعنی اهمیت این مسأله اینقدر زیاد است. خلقت آدم و سجده ملائکه بر آدم را در هفت جای قرآن بیان کرده و این نشان دهنده این است که در امت ختمی تأثیر این مسأله خیلی زیاد است و در هدایتگری امروز ما این مسأله خیلی اثرش زیاد است. لذا نباید ساده گذشت، آیت الله جوادی فرمودند: حتی بین اینکه جریان بعثت ابراهیم خلیل پیش میآید، با آنچه به عنوان وحی برای موسی کلیم پیش میآید اینطور نیست که اینها یکسان باشد، حتی بین دو نبی مسأله کاملاً متمایز و مختلف است و اگر قرآن کریم آن جریان را ذکر میکند، اینطور نیست که اینها یکسان باشند. تکرار در کار نیست. تکرار در مسائل اخلاقی لازم است اما قرآن علاوه بر مسائل اخلاقی همه حقایق دیگر هم بیان میکند. اگر در اخلاق تکرار دیده شود مانعی ندارد. اما به جای خود تکرار نیست.
شریعتی: حضرت موسی در این مقطع چند ساله هستند؟
حاج آقای عابدینی: اینجا ۴۰ سال اول موسی کلیم تمام شده و از حالا وارد بعثت میشود چون انبیاء عمدتاً، رسولان اولوالعزم غیر از عیسی(ع) که کلاً حدود سی سالگی به نبوت مبعوث شده است، انبیاء عمدتاً در چهل سالگی که کمال وجودی است به رسالت مبعوث میشدند.
شریعتی: حضرت موسی در این مقطع میداند که نور چشمی خداست؟
حاج آقای عابدینی: دانستن نور چشمی بودن برای انبیاء چون خودشان را ذلیلترین میبینند، ما میفهمیم نور چشمی، اینکه احساس کنند نسبت به دیگران برتر هستند، با اینکه بقیه شئون و ظهورشان هستند اما اینها خاکسارترین هستند. همین باعث کمالشان میشود. گفتیم: خدای سبحان به موسی کلیم گفت: تو را برای این انتخاب کردم که تو بعد از هر نمازی اینطور سر به سجده میگذاشتی، بعد که از سجده بلند میشدی دست به محل سجده میگذاشتی و به بدنت میکشیدی و این حال خاکساری تو و این تواضع و عبودیت سبب انتخاب تو شد. در سوره قصص میفرماید: «فَلَمَّا قَضى مُوسَى الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ» (قصص/۲۹) تصطَلون یعنی گرم شدن با آتش، وقتی آنجا رسید، «فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُبارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یا مُوسى إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» (قصص/۳۰) یکی از عظیمترین وقایع زندگی موسی کلیم دارد رقم میخورد. وقتی اطلاعات شدت پیدا میکند، اهل سلوک و طریق میفهمند خدای سبحان یک کار ویژه با آنها دارد. چه ابتلاء شخصی باشد و چه اجتماعی باشد.
اگر ابتلاء گاهی جهانی میشود معلوم میشود خدای سبحان یک کار ویژهی جهانی دارد و اینها سنتهای الهی است. اگر ابتلاء فردی میشود گاهی یک کار فردی است، ابتلاء جمعی میشود، کار جمعی است. ابتلاء جهانی میشود کار جهانی دارد. اگر ما این باور را کردیم همین امروز هم وقتی ابتلاء و فشار جهانی دارد ایجاد میشود میفهمیم که سنت الهی این است که خدای سبحان پس از این واقعه یک دستور کار جهانی برای این در نظر گرفته که پشت این واقعه یک نتیجه اینچنین محقق شود. البته بعضی از افراد هستند که ابتلاء برای آنها به لحاظ اینکه اینها امام و نبی و رسول هستند، کسی هستند که بقیه شئون آنها هستند، ابتلاء اینها ابتلاء جمع است. یعنی اگر برای موسی کلیم این ابتلاء پیش میآید، نشان میدهد خدای سبحان یک کار جهانی دارد در عین اینکه این کار برای فرد موسی هم هست اما موسی فرد در مقابل افراد نیست. لذا ابراهیم خودش یک امت بود که اگر ابتلایی برای ابراهیم خلیل در ذبح فرزندش یا ترک هجران همسر و فرزندش یا هرچه پیش میآمد، با اینکه ابتلاء برای ابراهیم و خانوادهاش بوده اما یک ابتلاء جمعی است. چون ابراهیم خلیل میخواهد به رتبهای صعود کند که دنبال او میخواهد همه امت را ببرد.
با این نگاه که برای موسی کلیم که به امر الهی در آن وقت سخت حرکت کرده و شرایط به ظاهر عادی توصیه هم بود که صبر کن، مدتی دیگر بگذرد، از نگاه ما غیر عقلایی بوده ولی از نظر موسی کلیم امر الهی بوده و تابعیت حکم خدا و مأموریت الهی بوده است. حالا میرود و میبیند علائم این مأموریت یکی پس از دیگری ظاهر میشود، بعد از ده سال که راحتی و آرامش بوده یکباره میبینید برای موسی کلیم در همان اوان حرکت، هرچند راه میانبر را از مصر به مدین هشت روزه طی کرد، اما این راه میانبر را برنمیگشت. چون با خانواده بود در مسیر میرفت و اگر از مسیر هم نمیرفت در جایی میرفت که جای اتراق باشد نه بیابان رملی و سخت که به فرار مدین باشد. راه هموارتر بود، اما در این شب به آنجا نرسد و مسیر را گم کردند. موسی کلیم میبیند اوضاع خراب شده و همه چیز در هم پیچیده است، همسرش حامله بود، هوا سرد بود و راه را گم کرده بود. این برای این است که موسی کلیم اضطرار ویژهای به خدای سبحان پیدا کند. همانطور که وقتی سر چاه رسید، با اوج خستگی که رسیده بود آب از چاه کشید و گفت: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (قصص/۲۴) با حالت اضطرار گشایش به دنبالش ایجاد شد. اینجا یک حالتی پیدا کرده و همه چیزها در هم پیچیده و اسباب عادی گم شده است. لذا قطعاً توجه انسان به سبب حقیقی میرسد که در اینجاست و با همه اضطرابهای مختلف که در هم پیچیده شدند و یک واقعه را ساختند.
مثلاً در جریان یونس نبی یا ایوب نبی میبینیم وقتی ایوب نبی به حالت اضطرار میرسد بعد از اینکه بچههایش را از دست میدهد، همه چیز را از دست میدهد میفرماید: «رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِین» (انبیاء/۸۳) میگوید: به من ضُر رسیده، تو ارحم الراحمین هستی. این نگاهی که بلاها و ابتلاها میخواهند انسان را وارد کنند، چون هر نیازی ارتباط با رافع نیاز است. وقتی نیاز شدت پیدا میکند یعنی میخواهد ارتباط شدید باشد. یعنی کار ویژهای خدا دارد که این نیاز را به این شدت قرار داده است. اگر این باور برای انسان ایجاد شود، هیچ سختی برای انسان از پا درآورنده نیست. چون طور دیگری از ارتباط است. وقتی نیاز انسان را به سمت خدا میبرد، یکی از چیزهایی که میتوانست چند تا از نیازهای موسی را برطرف کند آتش بود. این آتش بیاید هم سرما و هم تفرقه زن و بچه اموالش که در کولاک و باد و باران پراکنده میشد، هم پیدا کردن راه، اگر این آتش نیاز موسی بود اما موسی کلیم اظهاری برای آتش نکرد. اما خدای سبحان با آتشی که نیاز حضرت موسی بود، بر او جلوه کرد. اما با موسی کلیم کار داشت، کار با موسی برای موسی که نیاز به آن آتش داشت، آن جلوه به آتش دیده شد. یعنی کار خدای سبحان که میخواست موسی کلیم را مبعوث کند به آتش زدن موسی و آتش زدن دل مردم که این بعثت آتش زدن آن نبی است که دیگر آتش میگیرد، این آتش یک قدرت و توانی به او میدهد که دیگر آرامش ندارد و سکون سابق را ندارد. وقتی مبعوث میشدند وجودشان را آتشی فرا میگرفت دیگر خستگی ناپذیر بودند و از هیچ چیز نمیترسیدند، سراپای وجودشان یک نیروی زیاد میشود. این بحث که آنچه نظام جسمی ما از نیازها پیش میآید، متوقف در نظام ماده نیست. صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی! نیاز ظاهری حاکی از یک نیاز درونی است بالاتر است که جلوهاش این نیاز ظاهری میشود.
وقتی انسان به نیاز در عالم ظاهر کشیده میشود، این نیاز گسسته نیست و تمام مراتب وجود انسان تا مرتبه عند اللهیاش این نیاز را دارد، منتهی جلوه آن نیاز تا مرتبه ظاهری این گرسنگی و تشنگی است، اگر کسی به این قانع شد، همین را دیده و تمام شده اما اگر کسی این نیاز وارد شد ولی حد نزد و متوقف نشد، همین نیاز او را بالا میکشد. آنجایی که موسی کلیم گرسنه است، درست است احتیاج به قرص نان داشت اما همین قرص نان او را رساند تا مرتبه همراهی با حبیب الهی که شعیب بود. شعیب نبی موسی کلیم را به همراهی و هم کلامی با او رساند که این نیاز ظاهری جسمی به نیاز روحی رسید و زمینه رسالت بعدی محقق شد. تو فکر کردی در راه گم شدی، این گم شدن در راه حقیقتش پیدا شدن است. بعثت، پیدا شدن حقیقی بعد از گم شدن است. اگر موسی کلیم عظیم بود و در کنار شعیب نبی بود، حتی نبوتش نسبت به رسالتش خیلی عظیمتر است.
در روایت داریم که ۱۲۴ هزار نبی داریم. ۳۱۳ رسول داریم و پنج اولوالعزم من الرسل داریم. بین ۱۲۴ هزار نبی ۳۱۳ رسول هستند و بین ۱۲۴ هزار نبی، پنج نفر اولوالعزم و صاحب عزم هستند. وجودشان عزم و اراده است. مسأله بیدار شدن موسی از نبوت تا رسالت، در این بیابان محقق شد که موسی کلیم به دنبال آتش ظاهری، «آنستُ ناراً» من میبینم، نمیگوید: ما میبینیم. فقط او آتش را میدید. با این نگاه که موسی کلیم یکی یکی علائم و شواهد را میبیند معلوم میشود خدای سبحان با او کار ویژه دارد، لذا اینجا برای موسی یک یغظه و بیداری بالاتر است. این نگاهی که برای موسی کلیم پیش آمد که آتش را دید و دیدن آتش در قرآن کریم چند جا آمده که زیبایی دارد. یکجا همین است و یکجا برای ابراهیم خلیل است. یکجا آتش عقاب برای جهنمیان است. یکجا آنجا که ذوالقرنین با آتش، اینجا آتش درونی و بیرونی داریم که هدایتگری برای انبیاء بود و میآمدند تا مردم را هم آتش بزنند و حالت سکون مردم را به هم بزنند. اگر گاهی یک چیزی میشنویم سکون ما به هم میخورد، نگوییم این آرامش ما را بر هم زد. انبیاء مبعوث میشدند، آرامششان به هم میخورد تا آرامش دیگران را هم به هم بزنند. چون این آرامش لجن شدن است. متعفن شدن است. این آب باید جریان پیدا کند و این جریان پیدا کردن آرامش سکون را از دست دادن است. لذا آتش مظهر بیدار کردن شد، هر چیزی برای ما پیش میآید، محدود به نیاز نکنیم. این نیاز از مقام عند اللهی کشیده شده در وجود ما تا اینجا، اگر در ماه رمضان گرسنگی و تشنگی است، این گرسنگی و تشنگی در ماه رمضان خودش آماده کردن برای نیاز و مراتب نیاز است.
شریعتی: انشاءالله این آتش به نیستان وجود ما بیافتد، … نکات پایانی شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: روز معلم هم به همه معلمین عزیز تبریک میگویم، چون قرار هست این هفته در مورد قیس بن سعد بن عباده صحبت کنیم، یک نکته این است که قیس خیلی ولایی بود و اهل ولایت بود، لذا جزء افراد ولایی شاخص بود حتی در ابتدای جریان سقیفه، بین قیس و پدرش اختلاف افتاد. قیس گفت: تو اشتباه در تطبیق کردی و این کار را کردی و سقیفه را به پا کردی و خواستی کاری کنی که مهاجرین نتوانند پاتک بزنند، لذا با پدرش قهر کرد. خودش هم در جریان امیرالمؤمنین و امام حسن(ع) آنقدر جدی وارد شد، در جریان امیرالمؤمنین اینقدر قیس در جریان خلافت مصر جدی وارد شد که امیرالمؤمنین را مجبور کردند قیس را خلع کند. در جریان امام حسن آنچنان جلودار سپاه را حفظ کرد که وقتی لشگر عقب را به هم ریخت، او جلودار مانده بود، معاویه از قیس میترسید و میگفت: امضای قیس باید پای سند باشد. آیت الله احمدی میانجی از کسانی که صاحب تاریخ بودند، هرگاه اسم قیس بن سعد بن عباده میآمد، اشک چشمانش جاری میشد و میفرمود: قدر این رجال ولایی ناشناخته ماند. انشاءالله شفیع ما نزد مقام ولایت باشند.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۲/۱۳
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






