سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۲
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۲ ۱۳:۳۴سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۲

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۲
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
باغ سپید پوش که بسیاری و کمی *** بر برگ برگ خاطر من لطف شبنمی
با هر نفس بهار مرا تازه میکنی *** تقویم سبز خاطره در شادی و غمی
سال جدید را به تو تحویل میدهیم *** ای یار مهربان که بهار مجسمی
تا در بهشت خانه خود زندگی کنم *** خاموش و بردبار میان جهنمی
دادی به جان میهن من خون تازهای *** سبز سپیدپوشی و همرنگ پرچمی
ما خانه ماندهایم و تو شمشیر میزنی *** یعنی شهید زندهی خط مقدمی
بعد از خدا سلامت ایران به دست توست *** آه ای دمی که همدم عیسی بن مریمی
شریعتی: سلام میکنیم به همه مدافعان سلامت، همه پرستارها، پزشکها، همه کادر درمانی که این روزها در خط مقدم جبهه سلامت زحمت میکشند. با نام و یاد خدای بزرگ اولین برنامه سال ۱۳۹۹ را آغاز میکنیم و از او مدد میگیریم. سلام به روی ماه همه مخاطبین عزیزمان، انشاءالله هرجا که هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. بهارتان مبارک و پر برکت باشد و بهترین ها برای شما رقم بخورد. سالی سرشار از عافیت و تندرستی برای شما آرزو میکنیم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. انشاءالله این سال جدید که با توسل به باب الحوائج، امام کاظم (ع) آغاز شد، هم با مبعث ادامه پیدا میکند، انشاءالله خدای سبحان فیض و رحمت خودش را بیش از پیش بر ما نازل کند. عرض سلام و ادب دارم خدمت همه دست اندرکاران جهاد سلامت و خضوع میکنیم در مقابل ایثاری که میکنند، به خصوص در ایامی که همه در کنار خانوادههایشان هستند، اینها در بیمارستانها که جای خطر هست، ایستادند. از خدا میخواهم همه سلامت باشند و همه بیماران را سلامتی بدهد.
شریعتی: انشاءالله، بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله این سال سال برآورده شدن حاجت عظیم ما باشد و فرج حضرت محقق شود و ما جزء یاران و سربازان و سرداران حضرت ولیعصر باشیم. با دو بیت شعر آغاز کنم؛
وقت آن است که داماد گل از حجلهی غیب *** به در آید که درختان همه کردند نثار
امام زمان داماد گل است و انشاءالله این داماد گل از حجلهی غیب به در آید و خیلی زیباست که انسان باور کند و یقین داشته باشد رابطه بین نظام عالم طبیعت با باطن عالم یک رابطه واحدی است، همان اسمی که در ظاهر عالم دست اندر کار است، در باطن عالم دست اندر کار است، لذا وقتی اسم الهی دست اندر کار میشود که حیات دمیده شود به ظاهر طبیعت و دوباره بهار با همه زیباییها و حیاتش جلوهگر شود، حیاتی باشد که بجوشد و از همه آن چیزی که به ظاهر خشک بود در نظام باطنی هم همان اسم در کار هست که حیات را بجوشاند و دلها را به حیاتشان برساند. انشاءالله خدای سبحان در این ایامی که این اسم طبیعت را زنده میکند، دلهای ما را با آمدن اماممان که امام توحید است و همه را به توحید میرساند انشاءالله زنده بکند و باور کنیم این همان اسم است. وقتی این جذبه به راه میافتد، با ادراک و فهمش و شوق به آن ادامه پیدا خواهد کرد.
شریعتی: شهید آوینی میفرمودند: با بهاران روزی نو از راه میرسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو هستیم. حالا که زمین و زمینیان مردهاند، آیا وقت آن نرسیده که مسیحای موعود سر برسد «و یحیی الارض بعد موتها».
حاج آقای عابدینی:
آب زنید راه را حین که نگار میرسد *** مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
«یا ربیع الانام و نضره الایام» انشاءالله این حقیقت را باور کنیم و دلتنگی ما در این ایام برای حضرت بیشتر باشد. اگر دلهای ما آماده نباشد آمدن او به تأخیر میافتد.
خدمت موسی کلیم عرض سلام و ادب میکنیم و از حضرت اذن میگیریم، انشاءالله دلهای ما را به واسطه شهود موسوی و قدم موسوی احیاء کنند در مکتب اهلبیت و ما را به اسم جامع برسانند. به جایی رسیدیم که موسی(ع) بنا بود در تقیه به جایی برسد که سلطنت را به دست بگیرند اما با اقدام نابجای یکی از یاران نزدیک که بی وقت اقدامی کردند این جریان تغییر کرد و سنت الهی در اینجا بدا در آن حاصل شد و نقشه دیگری از نقشههای الهی محقق شد. البته این نقشه به لحاظ ما تغییر کرد و الا اراده خدای سبحان تغییر پذیر نیست و انفعال به آن سمت راه ندارد. در نگاه ابتدایی به نظر میرسد که راه آن است که موسی کلیم به قدرت میرسد و این قدرت باعث میشود انتقال قدرت ساده و آرام انجام شود. اما با کاری که این کرد انتقال قدرت سخت شد و تا آنجا پیش رفت که به موسی خبر رسید باید ترک کند.
انفعال در خدا راه ندارد یعنی هیچگاه به واسطه افعال ما کار خدا تغییر نمیکند. اما از ابتدا خدای سبحان علل مختلفی را در هستی قرار داده است. ما تحت هر علتی خودمان را قرار بدهیم، سلسله علل جاری میشود. یعنی اگر من این قدمها را برداشتم و خودم را تحت این سلسله علل قرار دادم این علتهای حق جاری میشود. اگر من این قدمها را برنداشتم یا به گونهای دیگر برداشتم، سلسله علل دیگری از خدای سبحان جاری میشود. اینها فرق میکند نه اینکه سلسله علل تغییر کند. معلوم بود که اگر کسی با این قدم جلو بیاید، اگر کسی آماده شدند برای ظهور، این سلسله علل به کار میافتد، ظهور تعجیل میشود. اگر قدمهای مناسب تعجیل فرج برنداشتند، سلسله علل دیگری از ابتدا در کار است که با تأخیر محقق میشود.
خدا تغییر در وجود الهی، انفعالی در اراده الهی ایجاد نمیشود. ما هستیم که از اسمی یا سلسله عللی خودمان را به اسمی یا سلسله علل دیگر میبریم. لذا از آن جانب تغییر انفعال هیچگاه راه ندارد. با این نگاه این نقشه دومی که ایجاد شد از ابتدا روشن بود که اگر یک موقع این برنامه توسط بعضی لو برود و ظرفیت پیدا نکنند در آن تقیه، همین باعث میشود که نقشه دومی باشد و نقشه دوم این بود. لذا موسی کلیم بلافاصله به نقشه دوم الهی رجوع کردند، آن نقشه دوم چه بود. فرار کردن و دور شدن از مصر بود و رفتن به سمت مدین، به این آیه از سوره قصص رسیدیم که وقتی دومین بار درگیری ایجاد شد، در آن شهر ماند و به قصر برنگشت، روز بعد با ترس و مراقبت به شهر آمد ببیند چه خبر است، وقایع دیشب چطور گزارش شده و مأمورین چگونه هستند، آمد دید آن شخص گلاویز با کسی دیگر است و دوباره از موسی تقاضای کمک علنی کرد و موسای کلیم اول او را عتاب کرد، با اینکه مقابل تو آدم ظالمی است ولی تو که الآن میدانی دوران تقیه است، با این حال اینطور گلاویز میشوی، «إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِین» معلوم میشود این آدم مشکل داشت.
موسی آمد کمکش کند «فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ» (قصص/۱۹) آمد با شدت و قوت کمک این شخص بکند، «بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما» در مقابل آن کسی که دشمن هردو بود، از فرعونیان بود و مهم بود، «قالَ یا مُوسى» این به موسی خطاب کرد، «أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ» طرفدار، به موسی خطاب کرد: موسی، میخواهی مرا بکشی همچنان که آن شخص را دیروز کشتی؟ تا این را فهمید از صحنه فرار کرد و به دربار فرعون رفت و خبر رساند. نکته در این است که اگر موسی آمده کمک کسی که مظلوم است، اما مظلومی که وقت شناس نبود، اول عتاب میکند که «إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبِین» یعنی اگر کسی از طرفداران ما بود و مظلوم بود و خطا داشت، نمیشد گفت پس عیب ندارد و خطایش را نمیگوییم. میگوید: خطایش را بگو. این انصاف است. گلاویز شدن تو اینجا مشکلی در تو هست، اینها به ما یاد میدهد که هر کلمه که در قرآن آمده همه بیان هدایتی دارد. تا این را گفت، این فکر کرد پس آمده او را دعوا کند. خطای دوم این است که علنی فریاد میزد و لو میرود. ما تحمل یک خراش هم نداریم. اگر یکجایی لازم شد نظام اسلامی به ما تشر بزند، اگر سری دست ما هست، میخواهیم آن را لو بدهیم، چقدر نابجاست. عمری از نعمت بهرهمند بودیم اگر جایی خطایی کردیم لازم شد به ما عتاب کنند، این عتاب باید بشود، اما اگر عتاب شد نباید من ببرم و اسرار را لو بدهم. یکباره تحمل یک عتاب را نداشت. این شخص که بود که اینجا این خطا را مرتکب شد؟
مرحوم علامه طباطبایی بیانی دارند در ذیل یکی از آیات قرآن، سوره آل عمران، خیلی زیباست. «إِنَّ الَّذِینَ تَوَلَّوْا مِنْکُمْ یَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا» (آلعمران/۱۵۵) دو لشگر مقابل هم قرار گرفتند، این دو لشگر، مسلمانانی که پشت کردند و فرار کردند، شیطان باعث فرار اینها شد. چرا؟ گذشتهشان یک خطایی داشتند که شیطان آنجا ذخیره کرد برای یک وقت دیگری که در آن وقت تبعیت از شیطان را آورد و استفاده کرد، ولایت شیطان است، هر لغزشی ولایت شیطان است. آن ولایت را ذخیره کرد و گذاشت یکجایی بماند. تازه خدای سبحان بسیاری از خطاهای ما را میآمرزد. اما با اینکه بسیاری را از ما میگذرند، این میفرماید: بعضی از کارهای سابقشان، در گذشته، ممکن است من بیست سال پیش خطایی کرده باشم که شیطان ذخیره کرده باشد. امروز در یک جریانی این را میآورد طوری مصرف میکند که بالاترین مصرف باشد. اینها در مقابل پیغمبر لشگر کم بود، این جمعیت کم جنگ سختی شد و عقبهای که تیرانداز گذاشته بود، یکباره از پشت حمله میکنند و تا کار سخت میشود حالا شیطان از آن ظرفیتش استفاده میکند. تبعیت سابق را به کار میاندازد و ندای فرار بر اینها سر میدهد. از جلوی پیغمبری که رحمه للعالمین است رها میکنند، پیغمبر را در دامنه کوه رها میکنند و هرچه فریاد میزند من هستم، کجا میروید، متوجه نمیشوند. آن تبعیت اینها را فراری داده است. با اینکه طرف مقابل ظالم است و باید با او مقابله شود، اما وقتش نیست.
بعد میآید کمک او کند، او را لو میدهد. این شخص در ابتدا که موسی کلیم مبعوث به رسالت نشده است. من یاد یکی از یاران امیرالمؤمنین افتادم که نام نمیبرم از بس این شخص ولایی است. این شخص در جنگ جمل حاضر نبود. با اینکه جنگ سختی بود، لذا خیلیها کناره گرفتند و بعد از اینکه جنگ تمام شد امیرالمؤمنین در مسجد کوفه مینشینند، یکی از اشخاصی که اشخاص ولایی بود، خدمت حضرت آمد و عرض سلام کرد. حضرت توجه نمیکنند. آخر میگوید: آقا من برای عرض سلام آمدم شما پاسخ نمیدهید. من جریانی را در کربلا دیدم، این شخص حیاتش ادامه داشت تا عاشورا، من دیدم در عاشورا این شخص حاضر نیست. با اینکه از کسانی بود که سردمداران شیعه بود و حاضر بودند در کربلا هرطور بود پای رکاب بودند. ممکن است زندان بود اما در عین حال شاید هم زندان نبود، تشکیک در وجودش بود. در ذهنم بود که چرا این شخص اینجا مبتلا میشود؟
این واقعه را بعد دید در کتاب نبرد صفین که ترجمه شده، ابن مزاحم که از کتابهای قدیم تاریخی ما سال ۲۰۱ نگاشته شده است. وقتی جنگ جمل تمام شد. امیرالمؤمنین در مسجد کوفه نشستند، این شخص وارد شد و حضرت اعتنا نکردند. بعد که خیلی ناراحتی کرد، حضرت فرمود: تو چرا غایب بودی؟ خیلیها غایب بودند ما را نمیشناختند. ولایت ما را نمیشناختند اما تو ولایی بود و ما را میشناختی. این شخص یک کلامی میگوید که شاید ده بار این کلام را خواندم. این کلام را آنجا به حضرت عرض میکند که بعد از این شما به این شمشیر احتیاج پیدا میکنید. کاش این حرف را نمیزد. این شمشیر را شما احتیاج پیدا میکنید. به جای اینکه بگوید: من اشتباه کردم، جبران میکنم. میگوید: شما به این شمشیر من احتیاج پیدا میکنی.
عبید الله بن حر جوفی خیلی از ولایت دور بود، این اهل ولایت بود و بعد از جریان عاشورا در نهضت توابین شهید شد و فرمانده بود. یک تردید و شک باعث میشود به توجیه ملحق شود نه توبه. اینکه شما به شمشیر من احتیاج پیدا میکنید. به جای اینکه بگوید: اشتباه کردم، جبران میکنم. خواست از در بیرون برود. امام حسن در مسجد بود، گفت: ندیدی پدرت با من چه کرد؟باز امیرالمؤمنین را مقصر میداند. دارد که امام حسن(ع) فرمود: او تو را دوست داشت، این حرفها را زد.این را دوست داشت و توقعی هم از او نداشت. این شهید شد اجر شهید را برد اما شهید کربلا کجا و شهید توابین کجا؟ یکجا در زندگی حدود بیست سال قبل یک خطایی مرتکب میشود که آن خطا باعث میشود بیست سال بعد سال ۶۱ باشد. فکر نکنیم اگر الآن چیزی نمیبینیم یعنی ثمره ندارد. معلوم است خدا هم یادش رفته است. درست است خدا از بدیهای ما میگذرد، اما بعضی از این دانهها در زمین رشد میکند. پس یکجایی میرسد که یکباره میبینی که یک ثمر عجیبی میدهد که محرومیت ایجاد میکند. اینجا این شخص سامری بود. اینجا جزء مؤمنین رده اول همراه موسی کلیم بود. از اصحاب سر بود و در جلسات خصوصی بود، در جریان پیروزی موسی کلیم کسی میشود که طلا و جواهر را آب کرد و گوساله سامری را درست کرد و جریان انحراف قوم را تا جریان مریضی که دیگر هیچکس نمیشد نزدیک او شود.
یکجا خطایی مرتکب شد تا بارها به موسی ضربه زد و توبه نکرد. یکجا اگر خطا کردیم، توبه کنیم. اگر دیدیم جایی در نظام اسلامی کوتاهی کردیم یا امروز جدی نگرفتیم دستوراتی که به ما میگویند در منزل بمانید، مگر کسی باشد که ضروری باشد و بیرون برود. اگر کسی کوتاهی کرد و این باعث شد نظام اسلامی بی مبلات در نظر دیگران جلوه کند و سرعت رشد پیدا کند، ساده نگیریم. به مؤمنان دیگر ضرر بخورد که آنها رعایت کردند اما در اثر رفت و آمدشان این را توسعه داد. این باعث میشود به اصل دین بی اعتنا شود. اگر یک موقع پیش آمد دنبال جبران و دفع مضراتش باشیم. به موسی خطاب شد «فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسى أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِیدُ إِلَّا أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ» موسی تو میخواهی جبار و ستمگر باشی، تو هم مثل همین فرعونیها هستی. تو دنبال اصلاح نیستی. «وَ ما تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ» تا این حد که به موسی کلیم میگوید: تو اهل اصلاح نیستی. «لغوی مبین» تا این را گفت دیگر تحملش را از دست داد، گفت: تو جبار هستی، مصلح نیستی. ظرفیت نیست به آن طرف رفت.
اگر موسی کلیم در این جریان کشته میشد، اولاً موسی کلیم دیگر به قدرت نرسید و باعث شد ده سال مدین رفت. بعد از چهل سال دوباره توانست در برابر فرعون آماده شود، پنجاه سال نهضت به تأخیر افتاده است. از محرومیت از این برکات از یک فعل کسی که بی وقت اظهار کرد که نباید این را علنی میکرد. تحمل دلسوزی و خیرخواهی نداشت. خواست او را هوشیار کند. لذا یک موقع یک تشر به ما میزنند به خارج پناهنده میشویم. ضد میشویم، تحمل خراش نداریم. در رابطه داخلی باید ظرفیت نقد را داشته باشیم. ما با جریان امروز میبینیم که خیلی از نظام میبریم، رهبری تعبیر به خراش میکنند که گاهی کسی تحمل خراش هم ندارند.
میفرمایند: امام حسین که با جریان کربلا آمد، نهضت شهادت را احیاء کرد در جایی که قدرت خراش هم در بین مردم نبود که خراش هم تحمل کنند. لذا همه تسلیم بودند. آمد کشته شدن و شهادت را احیاء کرد. سیلی خوردن را احیاء کرد. در زمانهای که مردم تاب خراش نداشتند، آمد مرز شهادت را فرهنگ کرد. در جریانی که مدافعین حرم ما امروز در دورهای بود که فرهنگ شهادت یک مقدار فراموش شده بود، مثل شهید حججی یکباره کاری میکند که این فرهنگ زنده شود. یا سردار سلیمانی یک کاری میکند فرهنگی زنده میشود. یا عرصه سلامت، امروز جهادگران ما ایستادند و این فرهنگ احیاء میشود. اینجا فرهنگسازی میشود و یک قدرت ایجاد میشود. یک عده با یک انگیزه حاضر هستند بیایند ضرر بکنند حتی شهید بدهند. جهاد سلامت ما شهید داد ولی به قیمتی که مملکت حفظ شود. پرستاری که شیفتش تمام شده باز بخواهد بماند. کدام کشور این کار را میکنند؟ اینها زیباست. وقتی آقا اجازه میدهد اینها شهید خدمت شوند، نشان میدهد اسلام چقدر مسائل ظاهری را میتواند الهی بکند و انگیزهها را تغییر بدهد. لذا دنیای ما با دنیای غرب متفاوت است.
مرحوم علامه طباطبایی در المیزان میفرمایند: دنیای ما با دنیای غرب متفاوت است. لحظه به لحظه دنیای ما آخرت است. «أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ ما تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ» این یک فرد است از درون نیروهای خودی اینطور مسأله را خراب میکند، یک نیرو هم داریم در نیروهای دشمن، یک موقع در دکور رنگهای متضاد را به کار میگیریم تا جلوهگری رنگها و زیبایی صحنه را نشان بدهیم. خدای سبحان در قصهگوییاش در قرآن، در جریانات معنوی را به تصویر کشیدن، از ازداد استفاده کرده است. «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِینَهِ یَسْعى» (قصص/۲۰) یک فرد دیگری، از کاخهای فرعونی خارج از شهر، از نقطه دور، به سرعت میآید. میفهمد خطری که برای رهبر پیش آمده که موسی است و نفوذی در دربار فرعون بوده و جزء مقامات عالی رتبه هست، فهمید اگر یک لحظه دیر خبر را برساند، لشگر را تجهیز کردند که موسی را بکشند. حکم قتل موسی صادر شد و از بیراههای که نزدیکتر باشد با سرعت خودش را میرساند «قالَ یا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ» امر صادر شد، شورا نشستند تصمیم گرفتند تو را بکشند.
«فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ» دیگر جای ماندن نیست. تمام قوا را برای کشتن تو به کار گرفتند. یک کسی در دربار فرعون نجات دهنده موسی میشود. یکی از سابقین مؤمنین لو دهنده موسی میشود. اینها استفاده از رفتارهای متضاد است برای اینکه هم شقاوت او را نشان بدهد و هم سعادت این را نشان بدهد که او در جایی که آسیه را نشان میدهد با همسر نوح، همسر نوح در خانه نبی خدا شقی میشود. همسر فرعون در کاخ فرعون سعید میشود. این استفاده از سعادت و شقاوت مقابل هم چقدر جاذبه ایجاد میکند.
شریعتی: … امشب شب مبعث است، از احیای امشب و روزه فردا غافل نشوید، شبها قبل از سریال شبکه سه، پنج دقیقه حکمتهای بهاری را از حاج آقای عاملی عزیز بشنوید. نکات پایانی شما را بشنویم.
حاج آقای عابدینی: امروز روز وفات حضرت ابوطالب(ع) هست، دو سه نکته عرض کنم. در بعضی نقلها وارد شده که ابوطالب آخرین وصی حضرت ابراهیم خلیل الرحمان بوده و تعبیر شیخ صدوق است که چون ما داریم هیچوقت زمین از حجت خالی نیست، قبل از پیغمبر اکرم حجت چه کسی بود؟ شیخ صدوق نقل میکند: حجت قبل از پیغمبر عبدالمطلب بود و وصی حضرت عبدالمطلب، حضرت ابوطالب بود. آن آثار نبوت را حضرت ابوطالب به پیغمبر رساند. اگر این نگاه را باور کنیم تمام حرفهایی که گاهی در بعضی نقلها ممکن است وارد شده باشد که نقل میکنند ابوطالب(ع) با ایمان از دنیا نرفت، کاملاً مردود است. چون حجت خدا بوده و خط بطلان روی همه آنهاست.
لذا دارد تا همانجا که وصیتها و بدایع نبوت از امام کاظم نقل شده در دست حضرت ابوطالب بود که به پیغمبر رساند و همچنین علامه امینی هم نقل میکند از کتابی که آخرین وصی پیش از پیامبر اکرم پدرم حضرت ابوطالب بود. امیرالمؤمنین نقل میکند. دارد وقتی که پیغمبر اکرم به دنیا آمد فاطمه بنت اسد آمد به ابوطالب بشارت داد که پیغمبر به دنیا آمد. دارد ابوطالب گفت: صبر کن که طولی نمیکشد که سی سال بعد کسی مثل تو از او به دنیا میآید که فقط نبوت را ندارد. یعنی ابوطالب به این وقایع علم داشت. اگر ابوطالب شفاعت کند در مورد همه گنهکاران شفاعت او پذیرفته میشود. انشاءالله شفاعت حضرت شامل حال ما هم شود. از روزه فردا که یکی از روزههای مهم است غافل نباشیم.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۹/۰۱/۰۲
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






