سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۰
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۲ ۱۲:۵۲سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۰

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۱۰
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
این حرفها حساب و کتابش به دست توست *** از چشم تر مپرس، جوابش به دست توست
دل را به جبر اهل نظر میکنی ولی *** خوب است اختیار ثوابش به دست توست
سر میکشد خمار نجف در خیال من *** از سرکشی چه باک شرابش به دست توست
آوار میکنی دو جهان را به میل خویش *** آباد آنکه چشم خرابش به دست توست
آن سفرهای که حضرت حق باز کرده است *** نانش به دست فاطمه، آبش به دست توست
«الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین»
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندههای خوب و نازنینمان، انشاءالله هرجا که هستید خداوند متعل پشت و پناه شما باشد. عید میلاد با سعات امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را تبریک میگویم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم. ولادت با سعادت امیرالمؤمنین را تبریک میگویم، آن وصی آخرینی که همه هستی از ابتدا تا انتها به یمن وجود او کمک میشد. همه اینها با توجه به او امداد میشدند و هنوز شناخت امیرالمؤمنین در دنیا برای ما امکان پذیر نمیشود. انشاءالله باب آخرت برای ما باز شود، امیرالمؤمنین(ع) هستیاش آنجا معلوم میشود که چه اثری در نظام وجود از ابتدا تا آن روز داشته، همانطور که پیغمبر فرمود: من وصی بودم هنوز آدمی زاده نشده بود که همه انبیاء سرّاً و جهراً حضور داشتند. سرّاً با انبیای گذشته و جهراً با نبی ختمی. انشاءالله این ولادت و این جذبه الهیه در این مملکت ما، انشاءالله همه هستی آثار خودش را بگذارد، یکی از آثارش این باشد که این بیماری به یمن برکت وجود امیرالمؤمنین ریشهکن شود.
شریعتی: انشاءالله این شرایط را هم با عافیت پشت سر بگذاریم. قصه حضرت موسی(ع) را میگفتیم، چه خوب گفت:
دل من در سبدی عشق به نیل تو سپرد *** نگهش دار به موسی شدنش میارزد
حاج آقای عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم، (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله به برکت امیرالمؤمنین اسم همه ما جزء یاران و سربازان و سرداران حضرت ولیعصر نوشته شود. انشاءالله فرج ایشان زودتر محقق شود و ما از ادراک کنندگان فرج ایشان باشیم.
من این جمله مقام معظم رهبری که توصیه و دستورالعملهایی برای مسئولین و مردم بود، اینکه رعایت آنچه مسئولین کشوری در بحث بهداشت میگویند ضروری است. ثانیاً ایشان فرمودند که هرچیزی کمک به سلامت جامعه و عدم شیوع این بیماری کند، حسنه است. هرکسی در هرجایی هرطور کمک کند که جلوی این بیماری گرفته شود، یک حسنه است و نقطه مقابلش هرچیزی به شیوع این بیماری کمک کند سیئه است. هرکسی خانهاش بهترین جایی است که میتواند این بیماری را انتقال ندهد، و یا از کسی منتقل نشود. لذا موظف هستیم که در برابر سلامت خودمان و دیگران احساس مسئولیت کنیم. این یک امر فقهی است. یک حکم شهروندی هم هست، یعنی از جهت شهروندی هم شهروندی که حقوق شهروندی را رعایت نکند، هم از جهت الهی مؤاخذ است و هم از جهت حقوق شهروندی مؤاخذ است و باید با او مقابله شود. لذا سعی کنیم از منظرهای مختلفی بدانیم این رعایت یک حسنه و عبادت است. انسان رعایت کند هم خودش سالم بماند و هم دیگران محفوظ بمانند.
در بحث موسی کلیم(ع) بودیم که حضرت رشد کرد و در کاخ فرعونی است، با چه تدبیر سختی کاری کرد که غذای حرام و نجس آلوده نشود و منشأ غذایش سالم باشد که خیلی تدبیر سختی بود. عبادات حضرت موسی هم خیلی عجیب بود یعنی شاید از باب اینکه این عبادات مخفی بود، خیلی نقل نشده چون در حالت تقیه کامل بود اما همان مقداری که آمده نشان میدهد اولاً موسی کلیم آنجایی که در کاخ مستقر بود برای خودش محل عبادت قرار داده بود، به طوری که هیچکس حق نداشت وارد شود به آنجایی که ایشان مستقر بود بدون اذن و اجازه، که بتواند آداب عبودی را درست انجام بدهد و در امن باشد تا بتواند با فراغت عبادت کند. نقل شده در بعضی کتب که سحرها به عنوان ورزش از قصر خارج میشد و آنجا عبادات میکرد. نمازهای شب، نماز ۵۱ رکعت که جزء سنت حنیفیه ابراهیم بوده است، انبیای ما انجام میدادند چون هنوز مبعوث به رسالت نشده بود. لذا دین حنیف را داشت، مقید بود به آداب دین حنیف و آنها را انجام میداد. حتی دارد قبلهی موسی کلیم هم کعبه بود. میدانید کعبه تا حدود دوران حضرت سلیمان و داود کعبه قبله بود و بعد در آن دوران که بیت المقدس ساخته میشود و آباد میشود، چون یکبار بیت المقدس در زمان ابراهیم خلیل پس از کعبه ساخته شد اما قبله کعبه بود. پس از آن دوران قبله از جهت انبیاء به بیت المقدس منتقل میشود که یکی از تدابیر الهی است که باعث شد یهودیها در طول تاریخ نسبت به کعبه بی اعتناتر شوند. تا آن ظرفیتی که قرار است در آخرالزمان محقق شود از گزند آنها در امان بیشتری باشد. و الا اگر میخواستند قبله همانجا باشد، این حال تهاجمی اینها و توجه اینها باعث میشد کار سختتر شود. خدای سبحان همه اینها را با یک نقشه محقق میکند.
ما در دورانی هستیم که موسی کلیم رشد کرده و در شهر میآید و یک شبکه ارتباطی را در دستگاه خلافت ایجاد کرده تا برای مستضعفین گشایشهایی ایجاد شود در عین اینکه موظف به تقیه بودند. یعنی حق نداشتند آشکار کنند عقاید خودشان را از جهت الهی، چون یک ذخیره قرار بود بشود که این ذخیره باید به موقع آشکار میشد لذا با تقیه و به قدری که میشد رسیدگی داشتند و بعضی به موسی کلیم ایمان آورده بودند. ارتباط داشتند با طبقات مختلفی از اهل ایمان، موسی کلیم در شهر میآمد و به مردم رسیدگی میکرد. به طوری که اینقدر موسی محبوب بین مستضعفین بود، هرکسی احساس میکرد متانت و وقار موسی، مهربانی موسی، موسی را فرزند فرعون میشناختند، موسی بن فرعون میدانستند. قرار بود فرعون آینده باشد، در عین اینکه فرزند فرعون بود و دستش باز بود باید طوری رسیدگی میکرد که تمام قبطیهای درباری غیر از آسیه و فرعون و بعضی از مؤمنینی که در دربار فرعون بودند، اغلب دستگاه خلافت با روش موسی مخالف بودند. دائماً نزد فرعون بدگویی میکردند. فرعون از اینکه میدید روابط موسی با مردم خوب است، آسیبی به حاکمیت اینها نزده بلکه دیده بود که حاکمیت او به واسطه علاقه مردم به فرعون آینده و پسر او، میدید همین باعث استحکام حاکمیتش شده حتی موسی کلیم قوانینی را وضع کرد که ساعت کار برای کارگرها استراحت، غذا برای مستضعفین طوری باشد که گشایش شود. ولی کم کم دیدند حتی نتیجه کار برایشان بیشتر شده است. لذا عدهای از این طریق میپسندیدند. با اینکه موسی را دوست نداشتند، فرعون هم میپسندید، اما با اینکه دید حاکمیت ک خرده ثباتش بیشتر شده با ارتباطات موسی لذا خیلی از شایعات که نزد او میکردند اعتنا نمیکرد و میگفت: کاری نکنیم. در این وضعیتی که موسی تحت مراقبت است، عدهای هم کینه شدید نسبت به او پیدا کردند. حتی تا جایی که نقل شده چون موسی بدون محافظ در شهر میرفت، برایش تله گذاشته بودند که او را بکشند.
حضرت موسی تا حدود سی سالگی نزد فرعون بود، سی سال آنجا زندگی کرد. یک نبی الهی مجبور باشد در کاخی که نسبت به مردم ظالم هستند باشد و زندگی کند، تقیه کند و ظلم نکند، اما مأمور باشد که بماند. موسی کلیمی که اینقدر ظلم ستیز است در دربار فرعونی که زنها را به بیگاری کشیدند، چقدر سخت است. خدا فرمود: باید اینجا باشی و نباید جدا شوی. تو نباید آغازگر باشی، باید مردم به بلوغی برسند، آن بلوغ وقتی است که میتوانی با سختی بسازی. در سالهایی که فشار کشتن فرزندان بود، هنوز قطع نشده چون هنوز منتظر منجی هستن از این طرف بین بنی اسرائیل هم این پیچیده، فرعونیها میبینند بنی اسرائیل و مستضعفین یک حال دیگری پیدا کردند و احساس میکنند ظهور منجی نزدیک است. بخاطر این جسور شدند. در روابط بین این دو دسته حاکمان ظالم با مستضعفان مظلوم رابطهها تغییر کرده است. گاهی سرپیچی و گاهی مقابله میکنند. گاهی وعده میدهند، لذا اگر فلان شد، منجی ما آمد ما با شما چه خواهیم کرد. قطعاً در شرایطی که ظالمین احساس خطر میکردند و قرار بود منجی بیاید، از آن طرف بنی اسرائیل با کارهایی که کردند، منجی گرایی درونشان شدیدتر شد و پچ پچهایشان بیشتر شد حتی سران بنی اسرائیل با همدیگر جلسات مخفی داشتند. در رابطه با منجی چه کنیم.
در این صحنه خشونت اوج میگیرد، چرا؟ از یک طرف میخواهند اینها مطیع باشند، اینها احساس یک پشتوانهای میکنند، یک امید جدیدی برایشان ایجاد شده، حالت عبودیت محض نسبت به فرعونیها نمیدهند. از آن طرف آنها عادت کرده بودند و ترس از اینکه این حالت شدیدتر شود، پرخاشگریشان شدیدتر میشود. لذا تنازع و تعارض بین این دو طایفه دورانی است که شدت پیدا کرده است. موسی کلیم در این دوره که همه منتظر یک فرصت بودند که بتوانند مچ طرف را بگیرند، هامان که وزیر فرعون بود تقریباً یقین داشت موسی منجی است اما نمیتوانست یقین خود را به فرعون بفهماند. وقتی ریش فرعون را در کودکی گرفت، هامان گفت: این بچه همان است که باعث ذلت تو میشود. در این وضعیت با همه مراقبتها که برای موسی گذاشتند، موسی میخواهد خدمت کند و دائماً مراقب مظلومین باشد. به طوری که اگر موسی وارد شهر میشد، هیچ کدام از قبطیان که از فرعونیان بودند جرأت نمیکردند در حالتی که موسی هست، تعرضی به مستضعفین داشته باشند. جذبه وجودی موسی و برخوردش و اعتراضش به عنوان فرزند فرعون، کسی است که آینده فرعون مملکت است. لذا با اقدامش وارد میشد و نمیگذاشت، همین باعث شده بود فرعونیها نسبت به موسی حالت تندی شدید پیدا کنند. بارها بحث ترور داشتند. لذا از آیه ۱۴ سوره قصص میفرماید: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ» وقتی به اوج شدت از جهت وجودی رسید، بعضی میگویند: هجده سالگی بود. «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى» (قصص/۱۴) حالت خیلی قدرت تفکری است، بلغ اشُدَّه، قدرت بدنی است. استوی، قدرت تفکری است. بلوغ جسمی و بلوغ فکری، از فرماندهان اصلی دوران بود. قوی و رشید بود. وقتی به این مرتبه از کمال رسید،«آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً» ما به او حکم و علم را در همین دورانی دادیم که نزد فرعون است.
در قرآن سه بار حکم و علم آمده است. حکم قدرت فهم است و علم دانستن است، یعنی قدرت فهم مقدم بر دانستن است. قدرت فهم یعنی استعداد خوب فهمیدن، بتوانی مسائل را به هم مرتبط کنی. میفرماید: بهترین قدرت را در فهم به او دادیم. لذا موسی در دورانی که نزد فرعون بود، قاضی هم بود و هارون در این قضاوت کمکش میکرد. وقتی موسی کلیم از مدین برمیگردد بین بنی اسرائیل قاضی بود و رسول بود، اینجا به عنوان یک جنگاور بود. به عنوان یک فرزند فرعون بود. در عین حال از بس از جهت فهم و انتقال قوی بود، مردم او را به عنوان قاضی میپسندند، «وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» این زیبایی قرآن است. اختصاصی به موسی کلیم نداشت. هرکس اهل احسان و نیکوکاری باشد، ما به او حکم و علم میدهیم و این سنت ماست. اگر با این سنت کسی امروز احسان داشته باشد، بعضی صحنهها، صحنه بروز احسان است. آنجایی که سختی زیاد میشود صحنه بروز احسان شدیدتر اثر میگذارد. یک موقع شرایط عادی است، احسان خوب است اما احسانی که اضطرار عدهای را برطرف کند گاهی راحت نیست. اینجا مستضعفین در اوج اضطرار بودند. موسی آمد اضطرار اینها را برطرف کرد. امروز در این شرایطی که پیش آمده خیلیها در حال اضطرار هستند، اگر کسی بیاید اضطرار بیشتری روی دوش اینها بار کند، احتکار کند، شایعه پراکنی کند، اخبار غلط پخش کند. جو روانی ناسالم ایجاد کند، گره روی گره ایجاد کند، قطعاً مقابله خدای سبحان حالت عادی نیست. همانطور که در احسانش اشد در جزا و جزای بالاتر است، در نظام آنجایی که مردم را در حالت اضطرار گذاشتند، کسی فشار بیشتر بیاورد، خدای سبحان قطعاً با حالت عادی برخورد نمیکند. خیلی جرأت میخواهد که کسی با عباد الله، بندگان خدا شوخی کند. خدا خیلی نسبت به بندگانش غیور است. حواسمان باشد هرطور میتوانیم باری برداریم و آرامش ایجاد کنیم. راهی برای تسهیل این بار ایجاد کنیم.
«وَ دَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلى حِینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِها» (قصص/۱۵) موسی کلیم در وقت شلوغی نمیتوانست بیاید، چرا؟ تحت مراقبت قرار گرفته بود. لذا تعبیر این است که وارد شهر شد، قصرهای فرعونیها داخل شهر نبود. موسی کلیم در بین مردم میآمد، اما چون تحت مراقبت فرعونیها بود، هم از جهت اینکه برای او تله گذاشته بودند تا ترورش کنند. «وَ دَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلى حِینِ غَفْلَهٍ» طوری که متوجه نشود. بی سر و صدا، سر زده، این سنت است. مسئول ما باید یاد بگیرد، سر زده برود. «فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ» قبطیها فشار را بیشتر کرده بودند و اینها زیر بار نمیرفتند. نزاعها بیشتر شد. حتی بعضی نقل کردند این شخص سامری بود، اینجاست که «هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ» معلوم میشود موسی کلیم به اینها نزدیک بود.
موسی کلیم با اینکه هنوز به عنوان فرزند فرعون مطرح است ولی مرید و پیرو دارد. «من شیعته» از حالا در روابط سری ارتباطاتی برقرار شده و اینها موسی را پذیرفتند. روش و مدل زندگیاش طوری بود که زیباست، این از دشمنانش است، یعنی دشمن این سیره و روش و منش، میگویند: خباز فرعون بود و نانوا بود و نسبت فامیلی هم داشت و فرعون او را دوست داشت. تا موسی را دید «فَاسْتَغاثَهُ» صدایش را بلند کرد، «الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسى» موسی با دست به سینه آن قبطی زد. اما قدرتمندی موسی به حدی بود که ضربه همانا و افتادن شخص همانا، «فَقَضى عَلَیْهِ» این مرد، «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ» موسی فرمود: این کار شما که نزاع کردید، موظف به تقیه بودید. این جنگ و گریز شما، این دعوای شما کار شیطانی است.
روایت است که مأمون نزد امام رضا رفت، آنجا آنچه از آیات قرآن که در رابطه با انبیاء است، آنجایی که بعضی از انبیاء خطاهایی مرتکب شدند مثل آدم که از شجره منعیه خورد، یا اینجا که ضمیر «هذا» را به کار حضرت موسی میزدند. از امام رضا سؤال میکند، امام رضا یکی یکی جواب میدهد از جمله اینجا، انبیاء هیچ خطایی در زندگیشان محقق نمیشود و تحت حفظ الهی کار که میکنند متقن است و ردخور ندارد. «إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ» شیطان دشمن مضل است، او هم گمراه کننده مبین آشکار است. اگر کسی آنجایی که آشکار است اعتنا نکرد، یک جایی هم مرتکب میشود نمیفهمد. هیچگاه شیطان انسان را گول نمیزند مگر اینکه در ابتدای گول زدنش انحرافی که میخواهد ایجاد کند آشکار بوده است. گاهی میفهمد بد است اما میگوید: این چیزی نیست. وقتی به سمت بی نهایت میرود دیگر ادامه پیدا میکند به جایی میرسد که آدم میبیند با همه حق مقابل است. «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ» (روم/۱۰) در مقابل تمام حقیقت خدا میایستد.
موسی کلیم دارد این عمل را تبیین میکند. شخص مقابل تنها مخاطب نیست، اما دارد میگوید که این کاری که شروع کردی و ادامه پیدا کرد و به اینجا کشید و به قتل این منجر شد، «قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی» (قصص/۱۶) من ظلم به نفس خودم کردم. چرا ظلم کردم؟ تعبیر این است که وقتی موسی کلیم باید صبر میکرد تا این جریان یک قدری با آن نظام فرعون که موسی داشت نفوذش را راسخ میکرد، جلو برود. یک نگاه عادی این است که موسی باید صبر میکرد و با این درگیر نمیشد، منتهی آیا گناهی برای موسی کلیم ایجاد شده؟ نه. در روایت دارد خدای سبحان خطاب میکند، موسی این شخصی که تو کشتی، لحظهای اعتقاد به خدا در وجودش راه پیدا نمیکرد. اگر کسی بود که لحظهای اعتقاد به خدا در وجودش راه پیدا کرده بود تو را نمیبخشیدم. تو کسی را کشتی که قطعاً حکمش قتل بود. حتی در بعضی نقلها دارد این شخص کسی بود که بسیاری از کودکان را او کشته بود.
ظلم به نفس این است که خدایا از حال به بعد کارم سخت شد. دیگر من شناخته شدم، ظلمتُ نفسی به این عنوان است نه اینکه گناه مرتکب شدم. «ظلمتُ نفسی فَاغْفِرْ لِی» خدایا بیامرز. بیامرز یعنی چه؟ یعنی خدایا آثار نامطلوب این را بر من بپوشان. غفران پوشاندن است، منتهی وقتی نسبت به خدای سبحان گناه میکند، از خدا میخواهیم خدایا بپوشان. اما وقتی نظام اجتماعی میشود، میگوید: الآن با این شرایط این مسأله طوری شده که من آزادی که داشتم نمیتوانم. خدا هم پوشاند، لذا اینها بر موسی قدرت پیدا نکردند، «إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» خدای سبحان هست که هر پوشانندگی دست اوست. خدایا حتی اگر ما کوتاهی کرده بودیم در انجام وظایفمان نسبت به جامعه و اجتماع مؤمنین، خدایا با این حال تو میتوانی این را بپوشانی و بر ما صدمه وارد نشود. این مریضی بر ما رفع درجه باشد و ما را به مرتبه بالاتر برساند. اما اگر موقعی برای ما عقاب معاصی باشد، خدایا تو بیامرز. خدایا اگر ما کوتاهی داریم ما را به این آسیب مبتلا نکن و بیامرز و قدرت بده جبران کنیم.
حضرت فاطمه بنت اسد،پیغمبر ایشان را به عنوان مادر خطاب کردند. این افتخاری برایشان است که پیغمبر ایشان را مادر خطاب کردند. فاطمه بنت اسد کسی است که وقتی از هشت سالگی در خانه اینها قرار گرفت، پیامبر فرمود: غذای خودش و حتی از غذای بچههایش میزد و برای من بهترین را قرار میداد، از بچههای خودش به من بهتر رسیدگی میکرد. جزء چند مسلمان اولی بود که به پیامبر ایمان آوردند، در آن جریان سخت ایمان داشتند. از جمله یکی از جریانها این است که فاطمه بنت اسد در حالی که وضع حملش نزدیک شد، کنار کعبه آمد و عرض کرد: خدایا من به تمام پیغمبران تو ایمان دارم، این درد را برای من ساده قرار بده. دیوار شکافته شد و فاطمه بنت اسد وارد کعبه شد و وضع حمل در کعبه قبله عالم ایجاد شد. این حقیقت ساده نیست.
شریعتی: … «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۸/۱۲/۱۷
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






