سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۹
۱۴۰۰-۰۹-۰۵ ۱۴۰۲-۱۱-۰۲ ۱۱:۵۷سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۹

سیرۀ تربیتی حضرت موسی در قرآن ؛ جلسه ۹
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندههای خوب و نازنینمان، انشاءالله هرجا هستید دلتان آرام و قلبتان سلیم باشد. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم.
شریعتی: در ذیل بحث قصه حضرت موسی (ع) نکات خوبی را شنیدیم، بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم، (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله برای شفای همه بیماران دعا کنیم. انشاءالله خدای سبحان ما را از یاران و یاوران و سرداران حضرت قرار بدهد.
از همه کادر پزشکی که امروز در سنگر و جبهه جدی هستند، از اینکه خودشان را به خطر میاندازند، خدای سبحان این رزمایش را برای ما ایجاد کرد و این خودش یک رشد عظیمی را در مهربانیها و از خودگذشتگیها و ایثارها و رحمتها ایجاد میکند و این رحمتها، رحمت بیشتر حق را نازل میکند که شفای همه بیماران ما و دور شدن عارضه است. خوشا به حالشان که مفتخر شدند که رهبر معظم انقلاب با تمام قد از اینها تشکر کرد و کلامش را برای تشکر از اینها قرار داد.
انسان در موارد مختلف گاهی مجرای اسمی از اسمای الهی میشود و این بالاترین شرافت است و امروز پزشکان و پرستاران ما مجرای اسم شافی حق شدند و دارند این اسم را در سراسر مملکت تجلی میدهند. با از خودگذشتگی، اینجا راهی جز ایثار نیست. مظهر اسم شافی و رحمت هستند. انواع اسماء الهی را مظهریت پیدا کردند و این بالاترین افتخار است که انسان کانال وجودی شود که اسماء الهی را تجلی بدهد. انشاءالله کشور ما با یک سرفرازی و تجربه زیبا و عالی بیرون بیاید و زمینهای شود نسبت به بحثهای آینده و حالت آمادگی و پیشگیرانه داشته باشیم و بتوانیم راحت و به سلامت عبور کنیم.
شریعتی: انشاءالله، در برنامه طرحی را گذاشتیم برای رفع بلا از همه مردم دنیا و اینکه بیاییم برای سلامتیشان قربانی کنیم. هرکس در حد وسع و توان خودش مشارک کرد و تا امروز سیصد قربانی انجام دادیم و این قربانیها بین نیازمندان تقسیم شده است. انشاءالله این طرح را ادامه خواهیم داد.
حاج آقای عابدینی: خود قربانی کردن دفع بسیاری از آفات و مصائب میکند. علاوه بر اینکه گوشت قربانی هم بین فقرا پخش میشود، اصل قربانی خودش یک کار ویژهای است که دستورات دین ماست و سیره علما و بزرگان ما بوده است. علاوه بر آن پخش گوشت هم ویژه آثار رحمت را دارد.
در بحث حضرت موسی بودیم و در این چند جلسه از چشم خدا به جریان دریا انداختن موسی (ع) و از آب گرفتن توسط فرعونیان مطرح کردیم. هرچند یک دوربین هم در کاخ فرعون بود و وقایع را نقل کردیم. یک دوربین هم کنار مادر موسی بود. البته در عین اینکه هریک از این دوربینها زیبایی خودش را در نشان دادن واقعه داشت، دوربینی که از چشم خدا این مسأله را نشان میداد، زیباترین نگاه بود که ما را میخواهند سوق بدهند و دید ما در همه زندگی ما از آن چشم شود. زیباست که یاد بگیریم و تجربه کنیم در عین اینکه زاویه دید ما محدودیت دارد اما انس بگیریم که از زاویه بالاتری که خداوند سبحان نگاه میکند و اولیائش نگاه میکنند یاد بگیریم. اثرش فقط نگاه کردن نیست. آن نگاه تمام هستی انسان را تشکیل میدهد. تمام مواضع انسان و نتیجهگیریهای انسان، اعمال انسان از آن زاویه شکل میگیرد تا وقتی از این زاویههای دور یا زاویههای کوچک نگاه میکنیم این به اندازه همان جهان بینی محقق میشود. اما اگر از چشم خدا دیدیم تعبیر حدیث معراج این است که اینها کسانی هستند که «أُولَئِکَ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى الْمَخْلُوقِینَ بِنَظَرِی إِلَیْهِم» اولیای من به جایی میرسند با چشم من و با نگاه من به عالم نگاه میکنند. به پیغمبر خطاب میکند که از این نگاه ببین.
حالا از همین چشم شعری از پروین اعتصامی را میخوانیم که بسیار زیباست و همه مضمون آیات و روایات توحیدی است.
مادر موسی چو موسی را به نیل *** بر فکند از گفته رب جلیل
خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه *** گفت کای فرزند خرد بی گناه
گر فراموشت کند لطف خدای *** چون رهی زین کشتی بی ناخدا
گر نیارد ایزد پاکت به یاد *** آب خاکت را دهد ناگه به باد
وحی آمد کین چه فکر باطل است *** رهرو ما اینک اندر منزل است
پرده شک را برانداز از میان *** تا ببینی سود کردی یا زیان
ما گرفتیم آنچه را انداختی *** دست حق را دیدی و نشناختی
در تو تنها عشق و مهر مادری است *** شیرهی ما عدل و بنده پروری است
نیز بازی کار حق خود را مباز *** آنچه بردیم از تو باز آریم باز
سطح آب از گاهوارش خوشتر است *** دایهاش سیلاب و موجش مادر است
رودها از خود نه طغیان میکنند *** آنچه میگوییم ما آن میکنند
ما به دریا حکم طوفان میدهیم *** ما به سیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان به ذات حق نده *** بار کفر است این، به دوش خود منه
به که برگردی به ما بسپاریاش *** کی تو از ما دوستتر میداریاش
نقش هستی نقشی از ایوان ماست *** خاک و باد و آب سرگردان ماست
قطرهای کاز جویباری میرود *** از پی انجام کاری میرود
مأموریت خدا را دارد، مأموریت الهی، لحظه به لحظه تحت تدبیر الهی است. باد و آب و هرچیزی در این عالم همین گونه است. اگر از این چشم ببینیم آنوقت هرچیزی به ظاهر ناکامی هست، چون خدا مهربانتر از ما به ما هست، از زاویه و دید دیگر هم «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (َشرح/۵) زاویه دیگر همین را نشان میدهد چقدر عظیم و مهربانانه است. حتی در دل سختترین بلاها، ما نمیدانیم. اگر چشم ما باز میشد از زاویه بالاتری این افق را در دایره زمانی بالاتر نگاه میکردیم، اگر این نبود بعد از این چقدر سختتر میشد. مثل کسی که واکسن میزند، اگر نداند این واکسن است ممکن است آن لحظه دردآور باشد. اما کسی که اطلاع دارد میدانید این واکسن چه جلوگیری از بیماری میکند. پول میدهد تا واکسن بزند. ما نمیدانیم خدای سبحان گاهی مسائلی را پیش میآورد، گاهی یک واکسن است برای یک امر عظیمتر که جلوی آن را بگیرد. اما چشم ما همین مقدار را میبیند و قضاوت میکند و نزد درگاه الهی شکایت به خدا میکنیم.
خدایا چرا ما؟ما بس گمگشته باز آوردهایم *** ما بسی بی توشه را پروردهایم
مهمان ماست هرکس بینواست *** آشنا با ماست چون بی آشناست
ما بخوانیم ارچه ما را رد کنند *** عیبپوشیها کنیم ار بد کنند
سوزن ما دوست هرجا هرچه دوخت *** ز آتش ما سوخت هر شمعی که سوخت
از اینجا برای اینکه جریان مادر موسی را یک قدری نشان بدهد، جریان دیگری را پیش میآورد.
کشتی ز آسیب موجی هولناک *** رفت وقتی سوی غرق آب هلاک
تند بادی کرد سیرش را تباه *** روزگار اهل کشتی شد سیاه
کشتی به موجح افتاد و غرض شد و مسائلی پیش آمد و طفلی از اینها نجات پیدا کرد و روی تخته چوبی روی آب ماند.
وا رهاندیم آن غریق بینوا *** تا رهید از مرگ شد صید هوا
ما آن را نجات دادیم، اما از این مرگ که نجات پیدا کرد صید هوای نفس شد.
آخر آن نور تجلی دود شد *** آن یتیم بی گنه نمرود شد
طفل مسکین چون کبوتر پر گرفت *** بحر را چون دامن مادر گرفت
موجش اول وهله چون طومار کرد *** تندباد اندیشهی پیکار کرد
بحر را گفتم دگر طوفان مکن *** وین بنای شوق را ویران نکن
در میان مستمندان فرق نیست *** این غریق خرد بهر غرق نیست
صخره را گفتم مکن با او ستیز *** قطره را گفتم بدان جانب مریز
امر دادم باد را کان شیرخوار *** گیرد از دریا گذارد در کنار
سنگ را گفتم به زیرش نرم شو *** برف را گفتم که آب گرم شو
صبح را گفتم به رویش خنده کن *** نور را گفتم دلش را زنده کن
لاله را گفتم که صبرش اندک است *** اشک را گفتم مکاهش کودک است
گرگ را گفتم تن خردش مدر *** دزد را گفتم گلوبندش نبر
بخت را گفتم جهانداریش ده *** هوش را گفتم که هوشیاریاش ده
تیرگیها را نمودم روشنی *** ترس را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و نا ایمن شدم *** دوستی کردم مرا دشمن شدند
کارها کردند اما پست و زشت *** ساختند آئینهها اما ز خشت
تا که خود بشناختند از راه چاه *** چاهها کندند مردم را به راه
به جای اینکه راه را برای مردم هموار کنند، چاه برای مردم کندند.
جامها لبریز کردند از فساد *** رشتهها رشتند در دوک عناد
درسها خواندند اما درس عار *** اسبها راندند اما بی فسار
سجدهها کردند بر هر سنگ و خاک *** گرچه معبد، معبد یزدان پاک
وا رهاندیم آن غریق بینوا *** تا رهید از مرگ شد صید هوا
رزمجویی کرد با چون من کسی *** خواست یاری از عقاب و کرکسی
کردمش با مهربانیها بزرگ *** شد بزرگ و تیره دلتر شد ز گرگ
برق عجب آتش بسی افروخته *** وز شراری خانمانها سوخته
اگر برای ما قدرتمندی پیش بیاید، آنجا ما گرگ نمیشویم؟ حضرت آیت الله بهجت هروقت ذکر شمر و یزید میشد، میفرمود: فکر نکنید ما از این بری هستیم. بر ما پیش نیامده است. معلوم نیست اگر پیش بیاید بدتر نشویم.
خواست تا لاف خداوندی زند *** برج و باروی خدا را بشکند
ما که دشمن را چنین میپروریم *** دوستان را از نظر چون میبریم
آنکه با نمرود این احسان کند *** ظلم کی با موسی عمران کند
این سخن پروین نه از روی هواست *** هرکجا نوری است ز انوار خداست
خیلی زیبا و روان آیات را برای ما بیان کرد و همه مطابق، الهی و با توحید افعالی است. این حقایق در وجود ما جا بگیرد و فقط حرف نباشد. در وقت سختی است که معلوم میشود اینها واقعیت دارد یا نه. مقدمه طولانی بود اما جزئی از بحث بود.
بحث ما در این بود که موسی کلیم از آب گرفته شد و میخواهد در خاندان فرعون بزرگ شود. به سمت مادر بازگردانده شد. از اینجا به بعد موسی کلیم دورانی را طی میکند، از حدود شیرخوارگی تا تا سی سالگی، یک دوران سی ساله است که ابتدا نزد پدر و مادر است، چه پدر و مادر در قصر فرعون آمدند، چه طبق بعضی روایات مادر گفت: من نمیتوانم بیایم. اینها چاره نداشتند و فرستادند و هرزگاهی او را به قصر میآوردند و گاهگاهی آسیه به دیدار موسی در خانه عمران میرفت. دوران شیرخوارگی تمام شد و روزی است که میخواهند موسی را از خانه عمران به قصر بیاورند. نقل زیبایی است از کتاب خوبی به نام «موسی الکلیم(ع) فی الاحادیث المشترکه بین السنه و الشیعه» از نگاه اهل تسنن و شیعه روایات و احادیث را جمع کردند. جز کتابهایی است که جمعآوری خوبی کرده و کم نظیر است.
در این کتاب دارد که وقتی موسی کلیم میخواست برگردد، آسیه دستور داد همه از خانه عمران تا قصر را آذین ببندند. ابلاغ کرد هرکس در بین راه به موسی هدیه بدهد، کاتبانی را قرار بدهم که اینها را ثبت کنند و بعداً جبران خواهیم کرد. از عبدالله بن عباس نقل شده که وقتی موسی کلیم رشد کرد، همسر فرعون به مادر موسی گفت: او را آماده کن ما او را ببینیم. یک روزی را قرار دادند و همسر فرعون دایهگان و خدمتکاران را آورده است، همه به استقبال فرزند من باید بیایند. مقام موسی مقام ولیعهدی بود. دارد که من افراد امینی را میفرستم که هرکس هرکاری کند را مینویسم. فرعون سالیانی ازدواج کرده بود و بچهدار نمیشد. حسرت بچه داشت. مثل موسی که دل اینها را آب کرده بود و امید به آینده که نسلش اینطور منقرض نمیشود و از جهات متعددی این مسأله جلوه داشت. دارد هرکسی هرطور میتوانست هدیه آورد و پذیرایی کردند. تا به خانه فرعونی رسیدند، فرعون این را در بغل گرفت. تا در بغل گرفت، خدای سبحان گاهی یک چیزهایی را برای ما پیش میآورد، تا این را گرفت، ریشهای فرعونیان از پایین بلند میشد، این جزء رسوماتشان بود. این به سمت پایین دراز میشد.
موسی کلیم دست انداخت و ریش او را گرفت. اینقدر کشید تا سر او به زمین رسید. گویی به سجده افتاد! یک بچه دو ساله اولین کاری که کرد در لحظه ورود این شکوه را در هم شکست و برای فرعون سنگین تمام شد. عدهای از دشمنان هم بودند که احساس میکردند وراثت فرعونی در موسی قرار گرفته و لذا دشمن زیاد داشت. گمراهانی که با خدا دشمنی داشتند، شروع کردند گفتند که این همان بچه است که قرار بود بلند شود! چرا اولین کارش این بود که ریش تو را گرفت؟! چند تا از ریش او کنده شد. یعنی اگر موسی به اینها لبخند میزد یکطور بود اما اینکه ریش فرعون را بگیرد و به زمین بزند، باز هم بگویند: بزرگش میکنیم. وقتی فرعون اینها را دید، گفت اینها راست میگویند. دوباره اینجا آسیه(س) به الهام الهی یک چارهای جلوی پای فرعون گذاشت. گفت: این بچه است، نمیفهمد. عمداً این کار را نکرد. اگر شما یک طلا بیاورید و از طرف دیگر یک زغال آتش گرفته بیاورید، تشخیص نمیدهد. اگر طلا را برداشت معلوم است این بچه حواسش جمع است و اگر زغال را برداشت معلوم است متوجه نیست. فرعون دید حرف حساب است.
دار که ظرف زغال را آوردند، موسی کلیم دست را سمت طلا برد که بردارد، به امر جبرئیل دست را به سمت زغال آتشین برد. تا دست برد دست به سرعت سوخت، طبق بعضی نقلها، تا دست سوخت ناخودآگاه دست را به سمت دهان برد. دست وقتی به سمت دهان برده شد، زبان موسی کلیم هم سوخت. بعداً داریم که در روایات، موسی کلیم وقتی میگوید: «قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی» (طه/۲۵-۲۸) بعضی اشاره میکنند که این همان سوختگی زبان بود که باعث شد یک آیت و معجزه جاری باشد و همه یادشان بیاید این که در تکلم گیر داشت، توک زبانی صحبت میکرد، این نه از باب این است که نقصی در وجود نبی باشد بلکه چون یک آیت معجزهای بود که همه را یاد میآورد و سبب موسی(ع) شد. در وقتی که این حادثه پیش آمده بود یک مؤکدی بر این بود که مردم اگر تا توک زبانی میدیدند، یادآوری میکرد که علامت آنجا بود که با این مسأله نجات پیدا کرد.
در اینجا پدر موسی(ع) از مردان خوش فکری بود که در دربار کار میکرد و گاهی مورد مشاوره در بعضی مسائل قرار میگرفت. لذا شناخته شده بود. مادر موسی که یوکابد یا یوخابید نام داشت، در خانه بود و بعد از اینکه موسی کلیم به دربار آمد، اینها را هم منتقل کردند. در دوران شیرخوارگی از غذا و طعام مربوط به فرعونیان تناول نکرده بود. اما چه تدبیری اندیشیدند، با اینکه پدر آمده و مادر آمده بدون اینکه بدانند آنها پدر و مادر موسی هستند، یک شبکهای در کاخ فرعون وجود داشت که حزبیل نبی باشد و خاندان حزبیل نبی. خاندان حزبیل نبی از مصریان بودند اما از مصریانی که از زمان حضرت یوسف(ع) به حضرت یوسف ایمان آورده بودند. موحد بودند. چون از بین قبطیان هم ما موحد داشتیم اما مخفی، غیر از بنی اسرائیل که اینها اهل توحید بودند، این جریان شبکهای که در کاخ فرعون راه انداخته بودند، جزء جزء این را میشود از تاریخ و قرآن درآورد. شبکهای در دستگاه خلافت شکل گرفت که مثل بعضی از بنی اسرائیل آنجا بودند و بعضی از مصریان موحد هم بودند و اینها یک ارتباطاتی با هم داشتند ولی آشکار نبود. شبکه مخفی داشتند که چند کار از اینها میآمد.
یکی از کارها این بود که از تصمیمات اساسی فرعونیان درمقابل مظلومین و بردگان قبل از اجرا به آنها خبر میدادند تا بتوانند یک آمادگی پیدا کنند تا اثرش را حداقلی کنند. بعضی قوی بودند، در تصمیم گیریهای فرعون مورد مشاوره قرار میگرفتند مثل حزبیل که آدم قوی بود و خوش فکر بود و در تصمیمگیری حلقه مشاورین بود. در تصمیمگیریها تأثیر میگذاشت. لذا خیلی جاها توانست تصمیم گیری اینها را تغییر بدهد. یکی از کارها این است که وقتی دستگیر میشدند از کسانی که مظلومان بودند، تا حد ممکن سعی میکردند بتوانند از درون دستگاه فرعونی آسیب را بر اینها کمتر کنند. حتی دارد که پدر موسی مدتی زندانبان بود. هوای زندانیها را داشت.
یکی از کارها این بود که شبکهای از مؤمنان را از طریق همین شبکه خودشان به درون قصر با جذب راه میدادند که یواش یواش بعضی پستها را بگیرند تا بتوانند این شبکه را گسترده کنند. چقدر جهاد هر زمانی یک نوع است. سعی میکردند پستهای هدفمند داشته باشند. یکی دیگر از کارهایی که اینها میکردند این بود سعی میکردند به عنوان معلمین فرزندان فرعونیها قرار بگیرند. حزبیل معلم بود لذا وقتی موسی کلیم وارد قصر شد، یکی از معلمین مهم او حزبیل شد. درست است موسی کلیم عالم به علم الهی است. اما از نگاه فرعونیها یک کسی است که میخواهد فرعون آینده شود و باید نظام علومی که لازم است را طی کند، باید حکمرانی را یاد بگیرد، مسائل ارتباط با مردم را یاد بگیرد. آداب و اسلوبی را یاد بگیرد و یکی از معلمها حزبیل نبی است که تا اینجا نفوذ کرده بود و اینها نمیدانستند موحد است. هیچ اثری از توحید در وجود او نمیدیدند.
یکی دیگر از کارها این بود که شبکه بزرگی را درست کرده بودند برای کمک به محرومان و میتوانستند از طریق واسطههایی کمکهایی به محرومان برسانند و آن شدت مقداری کاسته شود. هیچ نجس و حرامی نباید در اینجا راه پیدا کند، لذا موسی کلیم با زیرکی به عنوان اینکه بعضی غذاها را دوست ندارد یا به عنوان اینکه پرهیز میکند، در دورانی که رشد میکند جنگاور مهمی میشود و یکی از فرماندهان نظامی لشگر فرعون میشود. موسی کلیم قوی بود، جنگاور قوی بود. قاضی بود و مسند قضاوت مصر را به او سپرده بودند. این قاضی بودن پست مهمی است. قاضی اگر از طرف حاکمیت نافذ باشد میتواند خیلی کمک کند، قاضی عادل خیلی میتواند کمک کند، لذا پست قضاوت را قبول کرده بود که احقاق حق مردم را بکند. موسی کلیم علاوه بر اینکه غذایش را اینطور تأمین میکرد، نمیگفت: اینها نجس است و بد است، میگفت: دوست ندارم! با لطافت زیادی مسأله را مطرح میکرد و هیچ حساسیتی ایجاد نمیشد. لذا یک کار دقیقی را انجام داد و از طرف دیگر عباداتش بود. در جلسات بعد بحث عبادات موسی کلیم را خواهیم گفت.
حاج آقای عابدینی: انشاءالله به برکت این ایثارهایی که ایجاد شده از جانب کادر درمانی، خدای سبحان این مریضی را ریشهکن بگرداند و سلامتی را به همه مریضها برگرداند. در مسائلی که پیش آمده غیر از رعایت مسائل ظاهری که باید انجام بدهید، خدای سبحان اینها را یک زمینه انتقال ما به معنویات قرار داده تا تعلقات ما از بدن کاسته شود نظام روحی ما قوی شود. هرچقدر زودتر این نظام روحی را برای خودمان محقق کنیم زودتر این نظام مشکل بدنی هم از بین میرود و راه این است که خدا میخواهد یک چیزی را ایجاد کند که هرچه زودتر ایجاد شود اینها زودتر برداشته میشود.
شریعتی: … «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۸/۱۲/۱۰
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






