سیرۀ تربیتی امام علی ؛ فتنه دنیا
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۴ ۱۴:۴۹سیرۀ تربیتی امام علی ؛ فتنه دنیا

سیرۀ تربیتی امام علی ؛ فتنه دنیا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
ببین باید چه دریایی از ایمان و یقین باشی *** که همراه امیری چون امیرالمؤمنین باشی
ببین باید چقدر احساس باشد در دل شیرت *** که در بین زنان تنها تو عباس آفرین باشی
شجاعت را، شرافت را، بلاغت را، ولایت را *** خدا یکجا به تو بخشید تا ام البنین باشی
همه عالم پسر دارند، تو قرص قمر داری *** مگر بی نور میشد مادر زیباترین باشی
مگر بی نور میشد در دل خورشید بنشینی *** تمام عمر با عباس و زینب همنشین باشی
گرفتی دست ماهی را که از ما دست میگیرد *** رسیدی باغبان غیرت للعالمین باشی
رسیدند و فقط پرسیدی از زینب حسینم کو *** تویی ام الادب آری تو باید اینچنین باشی
پسرهای تو را کشتند اما اِرباً اربا نه *** نبودی شاهد تکرار اکبر بر زمین باشی
هوای پر کشیدن سوی حق داری و حق داری *** پس از کرب و بلا سخت است که ام البنین باشی
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستان عزیز و نازنین، بینندهها و شنوندههای نازنینمان، سالروز وفات حضرت ام البنین را تسلیت میگویم. همینطور روز تکریم مقام مادران صبور شهدا، همسران شهدا و خانوادههای شهدا که اسوه صبر و استقامت هستند در عصر معاصر ما. حاج آقای حسینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام حسینیقمی: عرض سلام و ارادت خالصانه دارم خدمت همه بینندگان عزیز و شنوندگان رادیو قرآن. ما هم سر تعظیم فرود میآوریم در برابر همه مادران شهدا مخصوصاً مادران ۲۷ شهید حادثه اخیر. یکی از مادران شهدا وقتی پیکر مطهر فرزندش را دید، در کنار پیکر مطهر فرزندش جان به جان آفرین تسلیم کرد. یک عکسی دیدم در یکی از روزنامهها، خیلی دلم سوخت. شهیدی را نشان میدادند، کودکی که به نظرم هفت، هشت ماه بود کنار بدن این شهید آوردند و از نگاه این کودک پیدا بود که پدرش را باور نمیکند. بچه شش هفت ماه، فکر میکرد پدر است ولی پدر با او سخن نمیگوید. امیدواریم خداوند به همه خانوادههای شهدا صبر و به مادران شهدا هم صبر مضاعف عنایت بفرماید.
شریعتی: هرچقدر از صبوری مادران شهدا بگوییم کم است. انشاءالله همه آنها زیر سایه اهلبیت عاقبت بخیر شوند و خداوند عمر طولانی به آنها بدهد. آنهایی هم که نیستند انشاءالله مهمان سفره اهلبیت باشند و رزقشان مستدام باشد. مهمان نهجالبلاغه شریف هستیم، ببینیم امروز برای ما چه به ارمغان آوردند.
حجت الاسلام حسینیقمی: بسم الله الرحمن الرحیم، خطبه ۶۳ نهجالبلاغه، «و من خطبه له علیه السلام، فی المبادره إلى صالح الأعمال» حضرت بیاناتی دارند که انسانها تشویق شوند برای کارهای شایسته، عبارتها واقعاً تکان دهنده است. اگر کسی بنا باشد تکان بخورد و اسیری بپذیرد، دیگر از این عبارتها بالاتر سراغ نداریم. امیرمؤمنان(س) میخواهند مردم را به کارهای شایسته تشویق کنند. «و اتقوا الله عباد الله» بندگان خدا تقوا داشته باشید، «و بادروا اجالکم بأعمالکم» یعنی بر مرگتان پیشی بگیرید با کارهای صالح، قبل از اینکه مرگتان برسدکار صالحتان را انجام بدهید. مرگ حتماً میرسد. قبل از رسیدن آن مرگ کار صالح انجام بده، «وَ ابْتَاعُوا مَا یَبْقَى لَکُمْ بِمَا یَزُولُ عَنْکُمْ» این دنیایی که دست شما هست، حتماً از دست شما خواهد رفت. روزی این دنیا از ما جدا میشود و ما از دنیا جدا میشویم. با این مال دنیا که حتماً از شما جدا میشود، چیزی بخرید که قیامت برای شما باقی و جاودانه بماند. اگر ما باور کنیم هرچه داشته باشیم قطعاً از ما جدا خواهد شد، ثروت بی حساب و کتاب حتماً روزی از ما جدا خواهد شد.
«وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِکُمْ» آماده کوچ باشید، بخواهید و نخواهید شما را میبرند. «وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّکُمْ» برای مرگ آماده باشید، مرگ بر شما سایه افکنده است. اگر میخواهید فرار بکنید یا نکنید، شکارچی شما را صید میکند. «وَ کُونُوا قَوْماً صِیحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا» مثل آن جمعیتی باشید که صدایشان کردند، بیدار شدند. جمعیتی به منزلگاهی رسیدند، یک کسی صبح صدا میکند، بیدار میشوند. گفت:
آواز خدا همیشه در گوش دل است *** کو دل که دهد گوش به آواز خدا
همیشه هست، این همه حوادث، این همه بیماریها و مرگها، «وَ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا» یقین داشتند دنیا دار جاودانه نیست. دنیا را با آخرت مبادله کردند. «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًى» خدا شما را بیهوده خلق نکرده است. قرآن میفرماید: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» (مؤمنون/۱۱۵) آیا فکر میکنید خدا بیهوده شما را خلق کرده است. خداوند شما را بیهوده خلق نکرده و شما را رها نکرده است. «وَ مَا بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَ بَیْنَ الْجَنَّهِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ» فاصله بین شما و بهشت، یا آتش فقط مرگ است. چشم را ببندید و نفس آخر، یا بهشت است یا آتش است. «أَنْ یَنْزِلَ بِهِ وَ إِنَّ غَایَهً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَهُ وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَهُ لَجَدِیرَهٌ بِقِصَرِ الْمُدَّهِ» حضرت میفرماید: پایان ما مرگ است. این فاصله ما را تا مرگ چه کم میکند؟ لحظهها و گذشت لحظهها، ما پنج دقیقه است برنامه را شروع کردیم و پنج دقیقه به مرگ نزدیک شدیم. این لحظهها را غافل هستیم. متأسفانه در لحظهها حساب نمیکنیم. حضرت میفرماید: عبور ساعات و لحظات ما را به مرگ نزدیک میکند. سزاوار است ما بدانیم کوتاه است و یقین داشته باشیم. سال گذشته، هفته گذشته، ماه گذشته را حساب نمیکنیم.
خدا رحمت کند مرحوم نراقی(ره) کتابی دارند به نام طاقدیس، اشعار بسیار زیبایی است، در حالات ایشان هست که وقتی از کارهای فقه و اصولی خسته میشدند، شعر میگفتند. کتاب بسیار فوق العادهای است. داستانهایی را در قالب شعر آورده است. کسی رفت در مغازهای، آقا گردو میفروخت. گفت: ما هزار گردو بخواهیم چند؟ گفت: هزار تا ده درهم! گفت: ما ده درهم نداریم، هزار تا هم لازم نداریم. صد تا بخواهیم چقدر؟ صد تا یک درهم میشود.
گفت: یک درهم نداریم و صد تا هم لازم نداریم، ده تا بخواهیم چقدر میشود؟ گفت: یک دهم درهم، فکر کرد و گفت: یک دهم درهم هم نداریم، ده تا هم لازم نداریم، گفت: یک گردو چند؟ گفت: یکی که ارزش ندارد. گفت: همان هیچی را به ما بده. گفت: بیا، یکی برای تو! رفت و دوباره برگشت و گفت: هزار تا گردو چند؟ گفت: تو برای من نقشه ریختی؟ میخواهی یکی یکی اینها را جمع کنی تا ده تا و صد تا شود. مثال مرحوم نراقی میخواهد بگوید: جوان عزیز! همین یک ساعت، یک ساعتها که هیچی به نظرت نیست همینها را جمع کن، میشود بیست و چهار ساعت. میشود هفته تو، ماه تو، سال تو، عمر تو میشود. ایشان برای ما مثال میزند. همین یک گردو یک گردو ده تا و صد تا و هزارتا میشود. «وَ إِنَّ غَائِباً یَحْدُوهُ الْجَدِیدَانِ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ» وقتی شب و روز ما را به مرگ نزدیک میکند. باید آمادگی ما بیشتر شود. «وَ إِنَّ قَادِماً یَقْدُمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَهِ» ما که داریم میرویم، نمیدانیم کجا میرویم. یا آخزش فوز و رستگاری است یا شقاوت و بدبختی است. «لَمُسْتَحِقٌّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّهِ» بهترین زاد و توشه را برداریم. «فَتَزَوَّدُوا فِی الدُّنْیَا مِنَ الدُّنْیَا» هرکس به جایی رسید از دنیا استفاده کرده است. «مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَکُمْ غَداً» جانهای خودتان را با دنیا حفظ کنید.
«فَاتَّقَى عَبْدٌ رَبَّهُ نَصَحَ نَفْسَهُ» کسانی که تقوا داشته باشند و خیرخواه خودشان باشند. حرف دین خیرخواهی برای خودت است. «وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ» توبهاش را مقدم بدارد و بر هوای خودش غالب شود. «فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ» کی میآید معلوم نیست. دو روز پیش یکی از عزیزان ما که فوق تخصص قلب است، در بیمارستان مشغول بود، یکی از دستگاهها از کار میافتد. میگویند: آقای دکتر این دستگاه تا نیم ساعت دیگر درست نمیشود. اگر کاری دارید انجام بدهید و برگردید. ایشان میگوید: در این مدت که وقت دارم بروم یک سری به مادرم بزنم. سر ظهر بود نزد مادر آمد و مادر هم غذایی آماده کرده بود. بنشین با هم غذا بخوریم. لقمه اول و دوم و سوم را مادر میخورد، مثل اینکه صد سال است از این دنیا رفته است. پسر فوق تخصص قلب که جان خیلیها را نجات داده، جلوی چشمش مادرش میمیرد. معلوم است چقدر دوست دارد مادرش را زنده کند، هرچه تلاش کرد نتوانست.
ما گاهی فکر میکنیم سالم هستم و مشکلی نداریم. اگر هم مشکلی پیش بیاید پسرم فوق تخصص است، پول دارم، امکانات دارم. پادشاهان اطراف ما، ملک عبدالله پادشاه سعودیها، اگر تمام حجاز را میشد خرج کنند یک روز دیگر بیشتر زنده باشند، حاضر بودند خرج خودشان بکنند. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ». یکی از عزیزان به من گفت: پدرم در بستر بیماری است. روز آخر است، اگر میشود شما بیا چند دقیقه با او صحبت کن. گفتم: باشد. برای چه؟ گفت: برای اینکه یک وصیتی بکند. گفتم: چیزی دارد؟ گفت: قابل شمارش نیست. نمیتوانیم جمع بزنیم. فلان شهر و فلان شهر، پول و زمین و ارز و ملک دارد، شما بروید، تا الآن راضی نشده وصیت کند، بلکه راضی شود و یک بخشی از اموال را وصیت کند. بچهها گفتند: ما نیازی نداریم، بخشی از اموال را برای کار خیری، بیمارستان و جهیزیه، فقرا و گرفتارها خرج کنیم. من رفتم، نشد. آمدم شاید یک روز بعد از دنیا رفت. دعوای بچهها سر تقسیم مال شروع شد. از یکدیگر شکایت کردند. ثروتی که خدا میداند فکر نمیکنم تا الآن توانسته باشند مجموعش را جمع بزنند. الآن در آستانه سال جدید هستیم، همین الآن، مال داری و نیاز نداری، الآن مردم خیلی گرفتار هستند و مشکل دارند. من اعتقاد دارم عزیزان در کارهای خیر اولویت بندی کنند. به نظرم امروز در تمام کارهای خیر اولویت اول سفره گرفتارهاست. دیشب خانمی را دیدم برای گرفتاری پول جمع میکرد. گفتم: چقدر جمع میکنی؟ گفت: هرکس هرچقدر بدهد. گفتم: گرفتاریاش چقدر است؟ گفت: قسم میخورد میگوید: ما تا حالا زندگیمان با پای مرغ اداره میشد. الآن نمیتوانیم بخریم! دارم جمع میکنم که یک بدهی دارد، بلکه بدهی او پرداخت شود.
«فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَ أَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ» اجل تو معلوم نیست. آرزوها فریبت میدهد. به خیلیها میگویی: کمک کن، میگوید: پیری و کوری دارم. امیرمؤمنان از لقمان حکیم نقل میکند، لقمان فرمود: من تعجب هستم از این انسان، انسان در شکم مادرت بودی خدا تو را معطل نگذاشت و تو گرسنه نماندی. به دنیا آمدی خدا تو را معطل نگذاشت. شیر مادر آماده بود قبل از ولادت تو. سالها سر سفره پدر و مادرت بودی و محبت پدر و مادر بود و خدا تو را معطل نکرد. انسان سه مرحله خدا تو را معطل نکرد و تو نقشی نداشتی. شکم مادر، شیر مادر، سفره پدر و مادر. من بازار منبر رفتم و به بازاریها گفتم: شما میگویید بازار کساد هست و من قبول دارم. ولی در این بازار نمیشود راه رفت. ولو به سود کم و درآمد کم، اگر شما میگویید: گرفتار هستیم، فقرا چه بگویند؟ آن کسی که با یارانه زندگی میکند چه بگوید؟ من خبر دارم اینهایی که تحت پوشش بهزیستی و کمیته هستند، در ماه چقدر میگیرند؟ سیصد و پنجاه تومان، دویست و پنجاه تومان پول نان یک خانواده هفت هشت نفری میشود؟ امیرمؤمنان میفرماید: آرزوهای بلند! حاج خانم دستی به جیب بزن، سال به آخر میرسد و گرفتاریها زیاد است. آبرومندها زیاد هستند. به هرکس میگویی، میگوید: انشاءالله آنهایی که وضعشان خوب است گوش کنند. هیچکس به خودش نمیگیرد. منزل آقایی در تهران رفتم، گفتم: لوستر چند است؟ نمیدانست. از خانم پرسید، خانم گفت: چهارصد میلیون! گفتم: چه مورد خوبی پیدا کردم. گفتم: یک کسی بچه سرطانی دارد، در درمان بچه مانده است. گفت: حاج آقا خدا پدرت را بیامرزد ما زندگی معمولی داریم، این را بدهید به کسی که دستش به دهانش برسد! یک مقدار از تشریفات و تجملاتمان بزنیم. تو را به حق علی بن موسی الرضا، در حالاتشان هست که روز عرفه در خراسان تمام اموالش را در راه خدا تقسیم کرد. یک کسی گفت: به خودتان ضرر زدید، فرمود: سود کردم نه ضرر!
«وَ الشَّیْطَانُ مُوَکَّلٌ بِهِ» شیطان بالای سرت ایستاده است. «یُزَیِّنُ لَهُ الْمَعْصِیَهَ لِیَرْکَبَهَا» گناهان را زینت میدهد، «وَ یُمَنِّیهِ التَّوْبَهَ لِیُسَوِّفَهَا» حالا وقت برای توبه داریم! چقدر آدمهایی بودند که وسط سخنرانی از دنیا رفتند. چقدر رؤسایی که وسط کارشان از دنیا رفتند. «إِذَا هَجَمَتْ مَنِیَّتُهُ عَلَیْهِ أَغْفَلَ مَا یَکُونُ عَنْهَا» به جایی میرسد که مرگ بر او هجوم بیاورد در بدترین غفلت، دیگر از آن غفلت بالاتر نمیشود. آدم گاهی خیلی غافل است. امروز میخواهیم از میرزای قمی(ره) صحبت کنیم. ایشان مقام بالایی دارد. در حالات ایشان هست که این بزرگوار در دوران فتحعلی شاه زندگی میکرد و فتحعلی شاه دیدن ایشان میآمد. یک کتابی همراهم هست به نام «مکتوبات بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه در دوران قاجار» نامههای علمای گذشته را ببینید، نامههای میرزای قمی را ببینید. اگر اینها ارتباط با سلاطین را میپذیرفتند، نه برای دنیای خودشان، برای دین مردم بود. یکوقتی که فتحعلی شاه گرایش به صوفیه پیدا میکند، چه پرخاشی میکند، چه تذکر و هشداری میدهد. فتحعلی شاه به قم دیدن ایشان میآمد. در یک سفر وقتی به قم میآید، میرزا حمام بود. میرزای قمی بسیار عالم بزرگی است. وقتی به قم دیدن میرزا میآید، میگویند: میرزا حمام است، من هم عجله دارم، برگردم. میگویند: اگر عجله داری، به حمام دیدن میرزا برو! به حمام میآید و داخل میشود. میرزا در خزینه بود، فضای حمام طوری بود که چشم، چشم را نمیدید
. از دور سلام میکند و میگوید: میرزا سلام علیک! میرزا میفرماید: علیکم السلام! چه کسی هستی؟ میگوید: منم، فتحعلی هستم. از قضا آن حمام دلاکی داشته به نام فتحعلی، این پیرمرد فکر میکند دلاک هست. میگوید: فتحعلی دلاک هستی؟ میگوید: نه، فتحعلی شاه هستم! میگوید: از شاهی چه همراهت آوردی؟ آقایان رؤسا و مسئولین، بخدا آنچه میماند همین است. میگوید: هرچه بخواهی، قشون و لشگر دارم، خزانه و ارتش و نیرو دارم. میگوید: نه، اینجا چه آوردی؟ میگوید: هیچی، یک لنگ به کمر بستهام! میگوید: فتحعلی شاه حواست باشد روزی که تو را میبرند، اینطور تو را میبرند.
آقای اختلاسگر اینطور شما را میبرند. آقایی که رحم نمیکنی اینطور تو را میبرند. آقایی که رحم میکنی، شما هم اینطور میبرند. رحم کنیم و نکنیم، بفرستیم و نفرستیم، روزی که میرویم اینطور میرویم. حالات این علما بسیار عجیب است. یکوقتی همین فتحعلی شاه نامه مینویسد و اصرار میکند: میرزا چیزی از ما بخواه. میگوید: نه، خیلی اصرار میکند. میرزا میخواهد بگوید: تو خودت چیزی نداری، چه میخواهی به من بدهی؟ مینویسد: جناب سلطان، شما در تهران زندگی میکنی با ملکه، در پشه بند هستی و امکاناتی دارید، پشهها شما را آزار نمیدهد. من در قم هستم، قم پشه خیلی دارد، پشهها ما را آزار میدهد، دستور بده این پشههای قم ما را اذیت نکند! قرآن مثال میزند «ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً» (حج/۷۳) همه عالم جمع شوند نمیتوانند یک مگس و پشه بیافرینند. «وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً» این پشه و مگس بخواهد آزارشان بدهد، نمیتوانند. ما آدمها اینقدر ادعا داریم از ترس پشه باید در پشه بند برویم.
گفتیم: علامه جعفری وقتی دیدن استادش مرحوم آیت الله شیخ مرتضی طالقانی در نجف رفت، گفت: مرا نصیحت کن. فرمود:
تا که دستت میرسد کاری بکن *** چون فتی از پای خواهی زد به سر
حضرت در ادامه میفرماید: «فَیَا لَهَا حَسْرَهً عَلَى کُلِّ ذِی غَفْلَهٍ» چقدر حسرت است، برای کسی که در غفلت است، «أَنْ یَکُونَ عُمُرُهُ عَلَیْهِ حُجَّهً» عمرش علیه او حجت است. تمام طلاهای عالم را جمع کنیم، پنج دقیقه از عمر برمیگردد؟ در خطبه ۸۲ حضرت میفرماید: «أَیْنَ الَّذِینَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا وَ أُنْظِرُوا فَلَهَوْا» کجا رفتند آنهایی که خدا به آنها عمر داد، نعمت داد، یادشان داد، فهمیدند، مهلت داد، من از این مهلت استفاده نکردم. «وَ سُلِّمُوا» سالم بودند، یادشان رفت، چقدر آدمهایی داریم حسرت میخورند و میگویند: کاش ما سلامت داشتیم و میتوانستیم به دیگران خدمت کنیم. یک روز برگردیم. شارحین نهجالبلاغه ذیل همان خطبه این آیه را آوردند، «أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ» برای خودت نیست، خدا به تو داده است. در حالات آیت الله العظمی غروی اصفهانی هست، ایشان استاد آیت الله خویی، آیت الله بهجت، استاد آیت الله شیخ محمد بروجردی بوده است، استاد علامه مظفر بوده است. از ایشان سؤال کردند: اگر به شما خبر بدهند، نیم ساعت دیگر از دنیا میروید، چه میکنید؟ گفتند: میروم جلوی در خانه مینشینم، ببینم گرفتاری رد نمیشود، من گرفتاریاش را برطرف کنم. نگفت: میروم نماز میخوانم و سر به سجده میگذارم. «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ» من به شما دادم، برای خودتان نیست. این حافظه برای خداست، قدرت برای خداست، ثروت و توانایی برای خداست، در حالا آیت الله غروی اصفهانی هست که سه روز درسش را تکرار میکرد. گفتند: دارید تکرار میکنید. فرمود: میدانم ولی سه روز است اینجا میآیم، هرچه فکر میکنم چیزی یادم نمیآید. خدا خواست به من بفهماند حافظه تو دست ماست و اگر از تو بگیرم چیزی بلد نیستی.
آیت الله العظمی حائری، روزهای آخر عمرش بود، دیدند ناراحت است. گفتند: چرا ناراحت هستی؟ ایشان هشتاد سال پیش پنجاه هزار تومان برای حوزه بدهکار بود. گفتند: غصه نخور، هر مرجعی بعد از شما بیاید، بدهی شما را میدهد. گفت: فکر کردید غصه میخورم چرا پنجاه هزار تومان بدهکار هستم، غصه میخورم، آبرویی که خدا به من داد، اگر فردا خدا و امام زمان از من بپرسد: چرا از آبرویت بیشتر خرج نکردی و بیشتر قرض نگرفتی، چه بگویم؟ ثروت امانت دست شماست. «وَ أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِی إِلى أَجَلٍ قَرِیبٍ فَأَصَّدَّقَ» میشود یک ساعت دیگر به من مهلت بدهید. اگر به ما بگویند: یک ربع دیگر وقت داری، کار خیر میکنیم، ولی دیگر دیر شده است. میگوید: خدایا کاش مهلت داشتم، وقتی در آستانه مرگ است، خدایا به من مهلت بده «أَصَّدَّقَ» صدقه بدهم، «أَیْ أَحُجَ وَ أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِینَ» آدم حسابی شوم. جوابش در آیه بعد است «وَ لَنْ یُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها وَ اللَّهُ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُون» خدا از سر شما خبر دارد، مهلت هم بدهیم باز آدم نمیشوید. گاهی در حادثهای میگویند: مرگم را با چشم دیدم و رفتم و برگشتم. آنهایی که رفتند و برگشتند، درست شدند؟
امیرالمؤمنین میفرماید: آنهایی که عمر دادیم، نعمت دادیم، سالم بودند و یادشان رفت، خداوند «فَنَسُوا أُمْهِلُوا طَوِیلًا» مهلت طولانی به آنها داد. «وَ مُنِحُوا جَمِیلًا» خیلی نعمت به آنها داد. «وَ حُذِّرُوا أَلِیماً وَ وُعِدُوا جَسِیماً احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَهَ وَ الْعُیُوبَ الْمُسْخِطَهَ أُولِی الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْعَافِیَهِ وَ الْمَتَاعِ هَلْ مِنْ مَنَاصٍ أَوْ خَلَاصٍ أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلَاذٍ أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ أَمْ لَا فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ» به کجا میخواهید پناه ببرید؟ «أَمْ أَیْنَ تُصْرَفُونَ أَمْ بِمَا ذَا تَغْتَرُّونَ» فریب چه چیز را میخورید؟ «وَ إِنَّمَا حَظُّ أَحَدِکُمْ مِنَ الْأَرْضِ ذَاتِ الطُّوْلِ وَ الْعَرْضِ» زمین با همه وسعتش، میخواهی بدانی سهم تو از زمین چقدر است؟ امیرالمؤمنین دارد سهم ما را تعیین میکند، میخواهی بدانی چقدر از زمین سهم داری؟ فرمود: «قِیدُ قَدِّهِ مُتَعَفِّراً عَلَى خَدِّهِ» وقتی از دنیا بروی، مالک همه زمین باشی، سهمت همین است، به اندازه قامت توست. به پهلو کمترین جا را به شما میدهند.
شریعتی: امیرالمؤمنین در نامه ۳۱ نهجالبلاغه به فرزندشان میفرمایند: «أَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَهِ وَ قَوِّهِ بِالْیَقِینِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِکْمَه» دلت را با موعظه زنده کن و با حکمت نورانی کن. کلام حاج آقای حسینی قمی مصداق همین کلام نورانی است و انشاءالله دلهای ما جلا پیدا کند و زنده شود. امروز صفحه ۶۰۰ قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد. روز پنجشنبه در مشهد مقدس اختتامیه این دوره از ختم قرآن کریم برنامه سمت خدا هست، همزمان با نماز ظهر و عصر خدمت شما خواهیم بود.
حجت الاسلام حسینیقمی: من دو مطلب را عرض کنم، دیروز حاج آقای فرحزاد اشاره کردند، «کان رسول الله» پیامبر اینچنین بود. خوبیها را تحسین میکرد و تقویت میکرد. اینکه آدم کار خوبی میبیند دورادور بگوید: به به، ماشاءالله، این پسندیده نیست. اما یک کاری از او خواستند، حاضر نباشد یک قدم بردارد. بحث برنامه سمت خدا بحث شخص نیست، بحث یک برنامه دینی است، یک نهالی که امروز یک درخت تنومند ده ساله شده است. اگر برنامه خوب است و برنامه ده ساله روند تبیین معارف دین داشتید، این حداقل است، همین الآن با گوشی همراهتان کد مورد نظر را انتخاب کنید و به برنامه سمت خدا و مجری برنامه رأی بدهید.
شریعتی: روز اول که آمدیم یک شعاری داشتیم، سمت خدا کوششی همگانی در راستای اعتلای باورهای دینی، من تأکید میکنم در این سالها همه دست به دست هم دادند سمت خدا به اینجا برسد.
حجت الاسلام حسینیقمی: میرزای قمی را قمی میگویند ولی این بزگوار برای گیلان است، از مفاخر گیلان است. همانطور که مرحوم سید در اصفهان، شخصیت سید کم نظیر است، همینطور هم میرزای قمی برای شفت گیلان هست.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین سید حسین حسینی قمی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۱۱/۳۰
موضوع کلی: سیرۀ تربیتی امام علی علیهالسلام در نهجالبلاغه
.






