سیرۀ أصحاب حضرت سیدالشهداء ؛ جلسه ۱
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۴ ۱۴:۵۰سیرۀ أصحاب حضرت سیدالشهداء ؛ جلسه ۱

سیرۀ أصحاب حضرت سیدالشهداء ؛ جلسه ۱
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
میایستم امروز خدا را به تماشا *** ای محو شکوه تو خداوند سراپا
ای جان جوانمرد به دامان تو دستم *** من نیز جوانم ولی افتادهام از پا
آتش بزن آتش به دلم کار دلم را *** ای عشق میانداز از امروز به فردا
با آمدنت قاعده عشق به هم خورد *** لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا
تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت *** المنه لله که در میکده شد وا
ای منطق رفتار تو چون خلق محمد *** معراج برای تو مهیاست بفرما
عالم همه مبهوت تماشای حسین است *** هرچند حسین است تو را محو تماشا
چون چشم تو دل میبرد از گوشه نشینان *** شد گوشه شش گوشه برای تو مهیا
مجنون علی شد همه شهر ولی من *** مجنون علی اکبر لیلام به مولا
«صلی الله علیک یا أباعبدالله»
شریعتی: سلام میکنم به همه شما، عزاداریهای شما قبول باشد. در هشتمین روز ماه محرم، ماه عزای سید الشهداء با سمت خدا مهمان شما هستیم. کم کم این دهه اول محرم دارد به پایان میرسد و فردا تاسوعا و پس فردا عاشورای حسینی است. انشاءالله امام حسین(ع) در این مدت یک گوشه نگاهی به همه ما داشته باشند و همه ما مشمول رحمت خدای متعال باشیم. حاج آقای حسینی سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام حسینیقمی: عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بینندگان عزیز دارم. این ایام را خدمت همه بینندگان عزیز تسلیت میگویم. بسیار شعر زیبایی خواندید. امروز همه عالم به علی اکبر سیدالشهداء(ع) عرض ارادت دارد.
گرچه خداوند وجود و عدم *** خلق نکرده دو نفر مثل هم
لیک چو رخسار تو را میکشید *** نقش تو را شکل پیامبر کشید
نسل جوان را به جهان رهبری *** جلوه توحید، علی اکبری
حد سخن گشت به مدحت ادا *** از لب جان بخش شه کربلا
گفت تویی ای پسر با وفا *** اشبه مردم به رسول خدا
خدا شهید ثانی را رحمت کند که از فقهای بزرگ شیعه است. کتابی دارد به نام «مُسکن الفؤاد» که برای داغ دیدگان و مصیبت دیدگان این کتاب را نوشته است. «مسکن الفؤاد فی فقد الأحبه و اولاد» آنهایی که عزیزی از دست میدهند، این کتاب را بخوانند که آرامبخش است. خیلی مجموعه جامعی است، تمام آیات و روایاتی که پاداش صابران است. وقتی کتاب تمام میشود آخرش مینویسد: پروردگارا، من به همه پاداشها اعتقاد دارم ولی مرا به مصیبت داغ فرزند مبتلا نکن. این ابتلاء در کنار بقیه ابتلائات برای سید الشهداء(س) چه درجه و مقام و ترفیعی دارد. باز شعر زیبای دیگری خطاب به سیدالشهداء دارد؛
بر باغ جنان دل ندهد هرکه ببیند *** شش گوشه قبر تو و اکبر پسرت را
ای طاهر قدسی که جهان زیر پر توست *** هرچند بریدند همه بال و پرت را
بر باغ جنان دل ندهد هرکه ببیند *** شش گوشه قبر تو و اکبر پسرت را
مصیبت سنگین است و این ابتلاء بسیار بزرگ و در کنارش مقامات سیدالشهداء در کنار این ابتلائات بود و امیدواریم بتوانیم در این شبهای باقی مانده بهترین عرض ارادت و اخلاص را از مجالس حضرت ببریم.
شریعتی: قرار هست یک نگاه نو به شخصیتهای واقعه کربلا داشته باشیم، یاران و اصحاب سیدالشهداء(ع)، آنهایی که شاید زوایای پنهان زندگیشان و همراهیشضان مغفول واقع شده و کمتر به آن پرداختیم. بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حجت الاسلام حسینیقمی: من روی این زوایای زندگی اصحاب سیدالشهداء(ع) خیلی مطالعه کردم، در مورد مقامات شهدای کربلا شاید کمتر شنیدهایم و گفتهایم. عبارت اول در کلام خود سیدالشهداء در خطبه معروف شب عاشورای حضرت است. مرحوم شیخ مفید در ارشاد نقل کردند. «أُثْنِى عَلَى اللَّهِ أَحْسَنَ الثَّنَاءِ» (إرشاد مفید، ج ۲، ص ۹۱) در شب تنهایی، در شب غربت، شب محاصره دشمن همانطور با خدا صحبت میکند که در اوج شادیها سخن میگوید. بهترین حمد و ثنای پروردگار! انسان گرفتاریها و مشکلاتی دارد، ما اگر همه مصیبتهایمان را جمع کنیم میتوانیم مقایسه کنیم با مصیبت سیدالشهداء(ع)؟ شب غربت و تنهایی و مظلومیتشان، خدا رحمت کند علامه محمد تقی جعفری(ره) را که دیدم چقدر قشنگ این جمله را ترجمه میکردند. فرمودند: امام حسین(ع) میگوید: «أحسن الثناء» یعنی خدایا همه چیز بر مراد ماست. هیچ چیزی در زندگی کم نگذاشتی. گاهی مشکلی داشتیم برطرف شده و کاری داشتیم انجام شده، در فارسی میگوییم: دیگر از این بهتر نداریم! امام حسین شب عاشورا میگوید: «أحسن الثناء» خدایا دیگر از این بهتر نمیشود. خوشی از این کاملتر، «احمدُهُ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاء» حمد خدا در سختیها و گرفتاریها. روزهایی که این سختیها و گرفتاریها نبود. ما در زندگیمان خوشی نداشتیم؟ حمد آنها را بگوییم. بعد فرمودند: «اللهم انی احمدُکَ علی اکرمتنا بالنبوه علمتنا القرآن فقهتنا فی الدین» شاهد من این جمله است، ولی خدا و سید الشهداء در مورد اصحابش شهادت میدهد. «فانی لا أعلم أصحابا أوفی و لا خیرا من أصحابی و لا أهل بیت أبر و أوصل من أهل بیتی؛ فجزاکم الله خیرا» من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم.
جمله دوم در «بشاره المصطفی» عماد الدین طبری است، متوفی قرن ششم است. حدیث را از پیامبر خدا نقل میکند. فرمود: «اولئک من سادات شهداء امتی یوم القیامه» یعنی اگر امام حسین سید الشهداء است، ساداتش شهدای قیامت است. وقتی رهبر سید الشهداء شد، شهیدان در رکابش هم سادات شهداء میشوند. این گواهی رسول خداست.
جمله سوم باز در کامل الزیارات ابن قولویه است که پیامبر خدا در مورد شهدای کربلا فرمود: «کَأَنَّهُمْ نُجُومُ السَّمَاءِ یتهادون الی القتل» (کامل الزیارات، ص ۶۸) اینها ستارگان آسمان هستند، برای شهادت مسابقه میدادند. کار ستاره چیست؟ نشان دادن راه. کجا عالم کسانی مثل شهدای کربلا راه را به مردم نشان دادند؟ مورد چهارم عبارتی است از امیرالمؤمنین(س)، شاید داستان «هَرثَمه» را شنیده باشند. جزء اصحاب امیرالمؤمنین بود. در داستان کربلا جزء سپاهیان و لشگر عمر سعد بود. هنوز جنگ شروع نشده بود. میگوید: نشسته بودم با خودم فکر میکردم. یاد خاطرات گذشته افتادم، یادم آمد روزی در همین سرزمین با امیرمؤمنان از جنگ صفین برمیگشتیم، حضرت به سرزمین کربلا رسیدند. نماز صبحشان را خواندند و قسمتی از خاک کربلا را برداشتند و بوییدند و بعد فرمودند: «واها لک أیتها التربه لیحشرن منک قوم یدخلون الجنه بغیر حساب» عجب خاکی هستی! فردای قیامت عدهای از این سرزمین وارد میشوند که بی حساب وارد بهشت خواهند شد.
هرثمه میگوید: من یاد این خاطره افتادم و گفتم: ای وای بر من! کجا نشستهام؟ در لشگر عمر سعد؟! اینها بی حساب به بهشت میروند؟ بلند شدم خدمت سید الشهداء رفتم. هنوز رفت و آمد بین دو لشگر آزاد بود. سلام کردم و گفتم: یک خاطرهای از پدر شما دارم. در صفین بودیم، برمیگشتیم، به این سرزمین رسیدیم، آقا اینطور فرمودند. حضرت خوشحال شدند این خاطره را شنیدند، بعد فرمودند: حالا یادت آمد و میگویی ما بهشتی هستیم. حالا با ما هستی یا بر ما هستی؟ گفت: تا الآن آن طرف بودم ولی نمیخواهم این طرف باشم، میخواهم برگردم! میخواهم سراغ زن و فرزندم بروم! سیدالشهداء فرمود: زودتر برو که هنگام شهادت ما نباشی! صدای «هل من ناصر» مرا نشنوی. قسم به خدا، قسم به کسی که جان من در دست اوست، اگر کسی صدای «هل من ناصر» ما را بشنود و ما را یاری نکند، خداوند با صورت او را به آتش میاندازد.
عبارت بعد از امیرالمؤمنان است در کامل الزیارات است. فرمود: «مصارع ُشُهَدَاءَ لَا یَسْبِقُهُمْ مَنْ کَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا یَلْحَقُهُمْ مَنْ کَانَ بَعْدَهُمْ» (تهذیب الأحکام، ج ۶، ص ۷۲) شهدایی که نه کسی از گذشتگان بر اینها سبقت میگیرد، نه کسی در آینده به اینها ملحق میشود. ما شهدای بدر و احد داریم، «لا یَسبِقُهم و لا یَلحَقُهم» جمله ششم حدیثی است که در اختصاص شیخ مفید از موسی بن جعفر(ع) نقل شده است. فرمودند: فرای قیامت منادی ندا میدهد «أین حواریون» حواریون رسول خدا و ائمه را صدا میزند! در غوغای محشر وقتی همه اهل محشر ایستادند، منادی ندا میزند «أَیْنَ حَوَارِیُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله» حواریون رسول الله کجا هستند؟ سه نفر فقط میتوانند قیام کنند. سلمان، مقداد، ابوذر! «أَیْنَ حَوَارِیُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَصِیِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیهوآله» چهار نفر میتوانند قیام کنند. «فَیَقُومُ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ الْخُزَاعِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ وَ مِیثَمُ بْنُ یَحْیَی التَّمَّارُ مَوْلَی بَنِی أَسَدٍ وَ أُوَیْسٌ الْقَرَنِیُّ» این چهار نفر که همه به دست معاویه شهید شدند. حواریون امام حسن مجتبی را صدا میزنند. دو نفر هستند. «أَیْنَ حَوَارِیُّ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ ابْنِ فَاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعلیه و آله فَیَقُومُ سُفْیَانُ بْنُ أَبِی لَیْلَی الْهَمْدَانِیُّ وَ حُذَیْفَهُ بْنُ أُسَیْدٍ الْغِفَارِیُّ» حواریون امام حسین چه کسانی هستند؟ «قَالَ ثُمَّ یُنَادِی أَیْنَ حَوَارِیُّ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ» برای پیامبر سه نفر آمد، برای علی بن ابی طالب چهار نفر آمد، برای امام حسن دو نفر آمد. اینجا «فَیَقُومُ کُلُّ مَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَهُ وَ لَمْ یَتَخَلَّفْ عَنْهُ» همه شهدای سیدالشهداء به عنوان حواریون خاص سیدالشهداء جواب میدهد. پس اصحاب چنین مقاماتی را دارند.
اینها انسانهایی مثل ما بودند و معصوم و امام نبودند. یعنی انسان میتواند در سیر صعودی به جایی برسد، حجت خدا درباره او بگوید: «لا یَسبِقُهم و لا یَلحَقُهم» حجت خدا درباره او بگوید: فردای قیامت وقتی میگویند: حواریون یک امام، همه اینها بیایند. حجت خدا درباره او بگوید: من دیگر از اینها بهتر سراغ ندارم.
در تاریخ طبری هست، شخصیت بزرگواری به نام عبدالله بن عُمیر کلبی است. این آقا در کوفه زندگی میکرد. یکوقتی در منزل نشسته بود، از پنجره خانه نگاه کرد و دید جمعیتی دارند به یک طرفی حرکت میکنند. سؤال کرد: چه خبر است؟ گفتند: این جمعیت دارند به نُخیله میروند. نُخیله لشگرگاه کوفه بود. هروقت جنگی بود آنجا جمع میشدند و سازماندهی میکردند و اعزام میکردند. گفت: کجا میروند؟ گفت: به جنگ سیدالشهداء میروند. گفت: عجبا! ما آرزو داشتیم در رکاب رسول الله با کفار بجنگیم، اینها میروند با پسر پیامبر بجنگند؟ به نظرم جنگ با این آدمهایی که میخواهند بروند با فرزند رسول الله بجنگند ثوابش کمتر از آن جهاد نباشد. خوب است ما هم راه بیافتیم. به خانمش داستان را گفت که من تصمیم گرفتم به کربلا بروم. خانمها یادشان باشد در طول تاریخ فراوان بودند زنانی که مردانشان را بهشتی کردند. کم نبودند زنانی که مردانشان را جهنمی کردند. گفت: تصمیم خوبی گرفتی ولی من هم با خودت ببر! شبانه راه افتادند، دقیقاً مثل دیشب که شب هشتم محرم بود به کربلا رسیدند. امام حسین(ع) یک عده را دعوت کرد و دعوتنامه فرستاد اما نیامدند. هجده هزار نفر برای امام حسین دعوتنامه فرستادند، ولی عهدشکنی کردند. این آقا نه دعوتنامه نوشت و نه دعوتنامه خاص و ویژهای از سیدالشهداء دریافت کرد. فقط در همین حد که سرش را از پنجره خانه بیرون کرد، دید یک عده دارند میروند. اگر اینها میخواهند با سیدالشهداء بجنگند، ما برویم با اینها بجنگیم.
امشب شب تاسوعای أباعبدالله است، ما به اینجا رسیدیم که سرمان را از پنجره خانه بیرون کنیم، بگوییم: چه خبر است؟ بگویند: دارند به جهاد در رکاب ولی خدا میروند، یک عده میروند با ولی خدا بجنگند، بگوید: آقا برای چه با ولی خدا بجنگند؟ ما دعوتنامه نداریم و دعوت نکردیم، همین که نگاه کردیم راه بیافتیم و برویم در رکاب ولی خدا بجنگیم. بعد هم به همسرش بگوید و همسر بگوید: تصمیمت خوب است و من هم همراهت هستم. به اینجا رسیدیم؟ هجده هزار نفر دعوت کردند و امام را تنها گذاشتند. این آقا با خبر شد که یک عده به جنگ با ولی خدا میروند. گفت: من چرا جانم را برای ولی خدا فدا نکنم؟ ما اینقدر برای فداکاری در راه دین آمادگی داریم؟ الآن جهاد با زبان و مال است. بعضیها را دیدی، التماس میکنی، برایش حدیث و آیه میخوانی، ده شب پای منبر میآید، هرچه بلد هستی میگویی. برای جهاد با مالش تکان نمیخورد. برای خمس و زکات واجبش تکان نمیخورد.
شب هشتم محرم به کربلا رسید و دومین شهید کربلاست. روز عاشورا وقتی اصحاب نشسته بودند، دو نفر از لشگریان عمر سعد آمدند «هل من مبارز» اسمشان در تاریخ هست. یسار و سالم، یکی غلام عبید الله بن زیاد بود و یکی غلام پدرش بود. آمدند گفتند: «هل من مبارز» چه کسی هست که به جنگ با ما بیاید؟ همه نشسته بودند. حبیب بن مظاهر و بُریر بلند شدند که ما برویم. حضرت فرمود: نه، شما بنشینید. عبدالله بن عُمیر بلند شد و فرمود: به من اجازه میدهید. حضرت نگاهی کردند «فرح الحسین علیه السلام رجلاً طویلاً شدید الساعِدین بعیداً ما بین المنکبَین» دیدند چه جوانهای رشیدی، چه سینههایی! فرمودند: دوست داری برو! الآن بعضی جوانها را دیدید بدنسازی میروند. ولی این سینه را وقتی نگاه میکنی برای چه میخواهی خرج کنی؟ این بدنت را وقتی نگاه میکنی، این بدن همه عضله است، برای چه این عضله را میخواهی؟ اگر میخواهی دست کسی را بگیری، بارک الله. اگر میخواهی دست مظلومی را بگیری، بارک الله! خدا نکند این سینه یکوقت به ما غرور بدهد.
این بازو به ما غرور بدهد که به سر یک مظلومی بزنیم. حضرت قامت رشید عبدالله بن عُمیر را دید و خیلی خوششان آمد. وقتی مقابل اینها آمد، این دو نفر از سر غرور و تکبر، شاید هم ترسیدند، گفتند: تو در شأن ما نیستی. همان زهیر و بُریر بیایند! این جواب داد هرکس مقابل شما بیاید از شما بهتر است. با هم درگیر شدند و هردو را از بین برد. همسرش همین خانمی که خواهش کرده بود مرا ببر، وقتی این منظره را دید، چون عبدالله بن عُمیر در این درگیری آسیب دید. شمشیر خورد و انگشتان دست چپش قطع شد. همسر باوفای او وقتی این صحنه را دید، عمود خیمه را گرفت و به سمت همسرش برای دفاع آمد. گفت: نمیگذارم تو تنها باشی و باید همراه تو باشم. عبدالله بن عُمیر نمیتوانست او را برگرداند، سیدالشهداء آمد و فرمود: خدا به شما پاداش خیر بدهد. «ارجعی لیس علی النساء قتال» برگرد، جنگ بر شما واجب نیست. جنگ ادامه پیدا کرد، عبدالله بن عُمیر به شهادت رسید. همسر با وفای او کنار بدن غرق به خون او آمد و شروع به گریه کرد. این داستان در مناقب ابن شهر آشوب و انساب الاشراف آمده است. گفت: «اسئل الله الذی رزقک الجنه» کنار بدن غرق به خون شوهر این جمله را فرمود: این خدایی که بهشت را نصیب تو کرد کاش من هم با تو آمده بودم. وقتی این جمله را گفت روایت این است که شمر وقتی این منظره را دید، کربلا اوج فضیلت و رذیلت است. شمر به غلامش دستور داد با عمد آهنین بر فرق این زن بزنند و این زن کنار بدن شوهرش به شهادت رسید و تنها زنی است که در کربلا به شهادت رسیده است. حاج آقای میرباقری بحثی داشتند که ما کجای کربلا ایستادیم؟ گاهی آدم غصه میخورد ده شب باید در مورد جهاد با جان و مال و گذشت و ایثار اهلبیت بگوییم، حالا ما چه کردیم؟ هیچی، خانمی ارث پدرش به او رسیده است به جای اینکه بانک بگذاری و سود بگیری، صندوق قرض الحسنه بگذار مردم از وامش استفاده کنند.
شریعتی: خیلی وقتها گفتیم: «یا لیتنا کنا معکم» ای کاش ما با تو بودیم اما به نظرم خیلی وقتها ادعاست.
حجت الاسلام حسینیقمی: خدا رحمت کند آقای مطهری نقل میکردند، یک عالمی گفته بودند من تعجب میکنم چرا امام حسین فرمود: «فانی لا أعلم أصحابا أوفی و لا خیرا من أصحابی و لا أهل بیت أبر و أوصل من أهل بیتی فجزاکم الله خیرا» مگر چه کردند؟ خواب دید کربلاست. خدمت امام رفت و گفت: من آماده هستم، گفت: باشد تو را خبر میکنم. همین حرکتی که شبیه همین حرکت سعید بن عبدالله حنفی که آمدند مقابل سیدالشهداء ایستادند حضرت نماز بخواند، فرمودند: میخواهیم نماز بخوانیم. آنها ایستادند و تمام تیرها را پذیرفتند و به شهادت رسیدند. این آقا ایستاد و تیر اول خودش را کنار کشید. تیر دوم خودش را کنار کشید. حضرت تبسمی کردند و فرمودند: «انی لا اعلم اصحابی» از خواب بیدار شد. ما در خواب از تیر فرار میکنیم، اینها در بیداری ایستادند. دهه محرم تمرین این است که زمینه داریم تا بیدار هستیم پای رکاب ولی و حجت خدا بایستیم یا نه؟ نا امید نباشیم. الآن جهاد با مال است، از مالمان، از آبرو و موقعیتمان.
در تاریخ هست در زیارت ناحیه مقدسه که حضرت به دو تا از شهدای کربلا سلام کرده است، «السلام علی سیف بن الحارث، السلام علی مالک بن عبد» دو پسرعمو بودند، سیف و مالک که از شهدای کربلا بودند. روز عاشورا سیدالشهداء دید اینها گریه میکنند. ۷۲ نفر در مقابل سی هزار نفر دشمن، خوب نیست گریه کنند. دشمن گریه اینها را ببیند خوب نیست. امام زمان حجت خدا به این دو سلام کرده و فرمود: «یأبن أخی» عمو جون، «ما یُبکیکُم» چراگریه میکنید؟ قسم خوردند به خدا قسم برای خودمان گریه نمیکنیم! داریم بر غربت و تنهایی شما گریه میکنیم. ما گریه میکنیم که یک جان چه قابل در راه شما تقدیم کنیم؟ حضرت فرمود: جزای شما جزای متقین است!
مورد سوم باز در لهوف است، در منابع قدیمی دیگر هم هست. محمد بن بشیر خضرمی در زیارت ناحیه مقدسه به ایشان سلام شده است. «السلام علی بشیر بن عمر الخضرمی» شب عاشورا به او خبر دادند، پسرت در مرزها اسیر شده است. امام حسین فرمود: من بیعتم را با تو برداشتم، برو سراغ فرزندت. گفت: گرگهای بیابان مرا زنده زنده بدرند، اگر از شما جدا شوم. من بروم دنبال کار خودم؟ بعد منتظر باشم که هر قافلهای میآید بگویم: از امام حسین خبر ندارید؟ قافلهها به من بگویند: پسر پیغمبر را کشتند؟ باز در أمالی شیخ صدوق هست یک نصرانی تازه مسلمان شده بود. عبارت شیخ صدوق این است که «أسلم بید الحسین علیه السلام» به دست امام حسین مسلمان شد. اینکه در دعا هست از خدا عاقبت بخیری بخواهیم. خدا رحمت کند یکی از دوستان ما مرحوم محمد خانی میگفت: یکوقت مشهد مشرف بودم، روز آخر زیارت بود. آمدم بروم دیدم مرحوم آیت الله مروارید زیارتنامه میخواند. خدمت ایشان رفتم و گفتم: آقا ما غریب هستیم و مسافر هستیم از امام رضا چه بخواهیم؟ فرمود: عاقبت بخیری! آمدم یک گوشه دیگر حرم بیایم، مرحوم آیت الله آ میرزا جواد آقای تهرانی را دیدم. همین سؤال را پرسیدم، ایشان تأملی کرد و فرمود: عاقبت بخیری!
شیخ صدوق عرض کردند که خودش و مادرش به دست امام حسین(ع) مسلمان شدند. وقتی روز عاشورا مشغول جنگ بود. وسط میدان نبرد مادرش را دید و برگشت. گفت: مادر خوشت آمد؟ راضی هستی؟ مادر گفت: نه، وقتی راضی میشوم که در رکاب سیدالشهدا به شهادت برسی. فردای قیامت جد او شفیع تو باشد. آمد ادامه داد و به شهادت رسید، باز در روایت هست این مادر فداکار هم عمود خیمه را گرفت و آمد، امام حسین(ع) او را برگرداند و فرمود: جهاد بر تو نیست. یک جمله گفت: نا امیدم نکنید! شاید با دیدن شهادت همسر عبدالله بن عُمیر دلش خواست به شهادت برسد. سید الشهداء فرمودند: برگرد! گفت: خدایا امید مرا قطع نکن. خیلی مهم است یک زن نصرانی تازه مسلمان شده که فرزند عزیزش به شهادت رسیده، ناراحت است و میگوید: خدایا امید مرا قطع نکن. سیدالشهداء فرمود: خدا امید تو را ناامید نمیکند. همین داغ برای تو کافی است!
شریعتی: تازه میتوان فهمید چرا زینب کبری گفت: «ما رأیت الا جمیلا» آرزو میکنیم خداوند متعال «یا لیتنی کنت معکم» ما را سرشار از اخلاص قرار بدهد. …
این خطی از حکایت مستان کربلاست *** ساقی فتاد باده نگون شد شکست جام
انشاءالله خدای متعال به همه ما توفیق بدهد که قدر این سرمایهها را بدانیم، محبت امام حسین(ع) و عزای سیدالشهداء به عنوان یک فرصت و نفحهای است که انشاءالله حضرت عنایت بکند و ما را بر باد بدهد. دعا بکنید و آمین بگوییم.
حجت الاسلام حسینیقمی: چون روز هشتم محرم است، همه جا از هجده ساله کربلا سخن میگویند.
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم *** نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
محاسنم به کف دست بود و اشک بر چشم *** گهی به خاک فتادم گهی ز جای پریدم
نه تیغ شمر مرا میکشد نه نیزه خولی *** زمانه کشت مرا لحظهای که داغ تو دیدم
وقتی علی اکبر به شهادت رسید، راوی میگوید: دیدم یک بانویی از خیمهها بیرون آمده و مینشیند و بلند میشود. صدا میزند: «وا علیا، وا أخیا و أبن أخیا» سؤال کردم این بانو کیست؟ مادرش لیلاست؟ گفتند: نه، عمه جانش زینب است.
برادرم به سر اکبرش شتافت ولی *** کسی که زودتر از برادر رسید من بودم
خدایا به حق فرق شکافته علی اکبر(ع) بدن قطعه قطعه شده علی اکبر و امام حسین(ع)، همه حوائج عزیزانی که پای این برنامه نشستند را برآورده بخیر بفرماید. گرفتاریهایشان را برطرف بفرماید. مریضها لباس عافیت بپوشاند. آنچه از خدا میخواهند به حق سیدالشهداء حاجت روا بفرماید. به همه ما قابلیت حضور و فیض بیشتر از این روزها و شبهای مجلس سیدالشهداء را عنایت بفرماید.
شریعتی:
بر سیل اشک خانه بنا کردهام ولی *** این بیت سست را نفروشم به عالمی
«صلی الله علیک یا أبا عبدالله»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین سید حسین حسینی قمی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۷/۰۶/۲۷
.






