سیرۀ تربیتی حضرت ایوب در قرآن ۳؛ صبر و ابتلاء
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۵۹سیرۀ تربیتی حضرت ایوب در قرآن ۳؛ صبر و ابتلاء

سیرۀ تربیتی حضرت ایوب در قرآن ۳؛ صبر و ابتلاء
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
از ابرها بپرسید احوال ماه ما را *** ای کاش دیده باشد، از دور آه ما را
یک ماه با نگاهش شب تا سحر نشستیم *** رفت و به خون نشانده حالا نگاه ما را
یک ماه با لبی خشک افطار گریه کردیم *** ای کاش شسته باشد باران گناه ما را
شبهای قدر مویش، یدای عاشقی بود *** صبحی نبود ای کاش شام سیاه ما را
در عید فطر چشمش از توبه، توبه کردیم *** خط هلال ابروش کج کرد راه ما را
عشقش سپید کرد و معنای تازهای داد *** بخت سیاه ما را، عمر تباه ما را
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستانم، بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، طاعات و عبادت شما قبول باشد. این مهمانی با شکوه دارد تمام میشود، خوش به حال همه آنهایی که همیشه خودشان را سر سفره خدای متعال میدانند. خوش به حال همه آنهایی که در این روزهای پایانی این ضیافت با شکوه قدر تمام لحظات و ثانیههایشان را میدانند و برای ما دعا میکنند. خدا کند این آخرین ماه رمضان عمر ما نباشد و اگر بود همه گناهان ما بخشیده شده باشد و پاک پاک به سمت خدای متعال برویم. «اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَى مِنْ رمضان فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْه» حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
وداع ماه مبارک رمضان
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم. آرزوی قبولی طاعات و عبادات را دارم. (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله به برکت این ماه عظیم که ماه طهارت و پاک شدن و غفران است، گناهان و موانع وجودی همه امت پاک شده باشد و زمینه ظهور و بستر ظهور آمادهتر شده باشد و عید فطر ما با ظهور حضرت همراه باشد و عیدی همه ما ظهور حضرت باشد. هرچقدر این باور و یقین در وجود ما قویتر شود و طلب وجود حضرت در وجود ما و نیاز ما به آن وجود بیشتر احساس شود، قطعاً فرج نزدیکتر خواهد شد.
نکتهای که باید عرض کنم این است، ما یک دعای وداع ماه مبارک رمضان داریم، دعای ۴۵ صحیفه سجادیه که قبل از روز آخر این دعا را بخوانید. در معرفی ماه مبارک رمضان این دعا سهم بسزایی دارد، وقتی امام سجاد آن سلامها را میدهد به این ماه که سلام بر تو ای بهترین همنشین که قدر تو را ندانستیم و تمام شدی. اگر انسان ببیند حسرت نمیخورد ای کاش زودتر این دعا را خوانده بودم و یک قدری با توجه بیشتری میتوانستم از لحظات این ماه استفاده کنم. بد نیست این دعا را به عنوان یک ذکر و دعایی داشته باشیم در معرفی ماه مبارک رمضان، در خاتمه است که میخواهد حسرت ایجاد کند اما خوب است قبل از اینکه حسرت ایجاد شود، جای تدارک داشته باشد.
نکته دیگر اینکه در مورد شب ۲۷ رمضان، از امام سجاد(ع) نقل است، زید بن علی از امام سجاد(ع) نقل میکند، پدرم از اول شب تا آخر شب، تا صبح این دعا را داشتند. مرحوم آ میزرا جواد آقای ملکی تبریزی این دعا را شرح کرده است. «اللهم ارزقناَ التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِ الْمَوْتِ» اینقدر این دعا سرشار از معارف است و عظمت دارد که دو ماه رجب و شعبان گذشته، حالا شب بیست و هفتم ماه رمضان است، این جزء ثمرات این ایام است. یعنی باید حقایق وجودی زمانها ما را به اینجا رسانده باشد. این وجودمان با این تجافی عن دار الغرور همراه شده باشد. ثمره امشب و این ایام را بیان میکنند. تجافی کنده شدن است که از آدم چیزی نماند. یعنی دیگر تعلقی در وجودم باقی نماند. تعلقی که برای دنیا باشد. سه شب قدر و شب بیست و هفتم رمضان خیلی پر اهمیت است و باید قدر دانست.
سیرۀ تربیتی حضرت ایوب در قرآن کریم
در بحث حضرت ایوب(ع) بودیم که با عرض سلام خدمت ایشان و اذن از ایشان که وارد سرگذشت ایشان شویم و با حضرت وداع در گفتار کنیم نه وداع در ارتباط. خدای سبحان به فرمایش مرحوم علامه در المیزان یک دعب در قرآن دارد، دعب یعنی عادت و روش و سیره، در قرآن سیره و روش اینطور است که حقایق و معارف را با وقایع توضیح میدهد. یعنی حوادث و وقایع را بسط میدهد، معارف و توحید و معاد میشود. یعنی نمیآید کلاس توحید و معارف جدا بگذارد. بلکه بیان مرحوم علامه این است که یک اعتقاداجمالی نسبت به توحید و معاد در وجود انسان ایجاد میکند که خدایی است واحد و معاد در کار است، بعد از اینکه اجمال ایجاد میکند تفصیل این حقایق که توحید و معاد و همه این کمالات و عظمتهاست در وقایع توضیح میدهد، یعنی حوادث و وقایعی که پیش میآید و در قرآن کریم آمده، بالاترین نکات توحیدی را آنجا استخراج میکند. یعنی نمیآید جدا سر کلاس درس بیاورد و کلاس درسش حوادث است.
لذا سیره انبیاء فوق سیره است. یک موقع نگاه به تاریخ میکنیم، یک موقع سیره میبینیم این حد وسط است، خیلی خوب است که اینها سیره است و باید نکات از این به دست آورد و روش یاد بگیریم و باید اینها را مدل و اسوه قرار بدهیم. این سیره است. یک موقع بالاتر از این است. میگوییم: تمام معارف و حقایق در این داستانها ذکر شده است. یعنی ما توحیدمان را از اینجا میگیریم. معادمان را از اینجا میگیریم، نه فقط سیره است. این چقدر زیبا است، بالاترین مسائل توحیدی به تعبیر روایات این است که خدای سبحان، ارادهی تو امر است. یا میفرماید: «قوله فعله» گفتار خدا همان افعال است. یعنی با افعالش با ما صحبت میکند. این افعال منحصر به زمان انبیاء نیست. آنها عالیترین مراتب توحید و معاد در بیان است. حوادث و وقایعی که در زندگی ما پیش میآید، خدا دارد تمام حقایق و معارف را با ما گفتگو میکند. خدا معلم در حوادث است. لذا چون همه دائماً حوادث دارند، از ریز تا درشت، اگر اهل تفکر نباشی، از دست دادی.
مثل کسی که سر کلاس بنشیند ولی گوش نکند. با این نگاه که قرآن اینطور نازل شده و بیان زندگی انبیاء را دارد و ۲۳ سال با پیامبر ضمن حوادث همه توحید و معانی توحید را بیان کرده، با ما هم همینطور بیان میکند. پس نگاه ما به قرآن به دست آوردن و صید معارف و حقایق و سیره است. به تاریخ و سیره منحصر نکنیم و در زندگی خودمان هم اینطور تطبیق بدهیم و بعد هم ارتباطاتی که در حوادث و زندگی خودمان پیش میآید را هم اینطور ببینیم. ما سعی کردیم در این بحثها بالاترین ظرافتهای توحیدی را از زندگی انبیاء دربیاوریم. لذا مرحوم علامه طباطبایی در المیزان میفرمایند: انبیاء توحید مجسم هستند. اگر توحید میخواست جسمانی شود، دیده شود انبیاء میشد. لذا هرجایی دیدیم که یک ذره غبار در نگاه توحیدی است در زندگی انبیاء قطعاً خودمان را تخطئه کنیم که درست نفهمیدیم. نکند این را به انبیاء نسبت بدهیم. حواسمان باشد که متشبهات بر ما متشابه است و نه بر اهلش، اگر بر ما متشابه است، در حد محکمات نیاوریم ذکر کنیم.
بعضی محکمات زندگی ایوب(ع) را خواهیم خواند، شبهاتی که بوده را امام باقر(ع)، روایت زیبایی است در القاء قواعد و اصول در زندگی حضرت ایوب، امام باقر(ع) میفرمایند: «إن أیوب علیه السلام ابتلی سبع سنین» هفت سال متبلا شد. «من غیر ذنب» در بعضی روایات وارد شد این عِقاب فلان گناه بود. «و إن الأنبیاء لا یذنبون» انبیاء گناه نمیکنند، «لأنهم معصومون مطهرون، و لا یذنبون و لا یزیغون» گمراه نیستند و لغزش ندارند. «و لا یرتکبون ذنبا صغیرا و لا کبیرا» حتی گناه صغیره راه ندارد. اگر احتمال دادیم در زندگی انبیاء گناه صغیره باشد، اثرش چه میشود؟ من نمیدانم این کاری که نبی کرد جزء گناهان صغیره بود یا کبیره بود؟ هرجایی که میخواهم اقتدا کنم، شک میکنم که میشود به او اقتدا کرد؟ اگر شک کردم جای اقتدا از دست میرود، لذا امکان ندارد هیچ گناه کبیره و صغیرهای باشد تا زندگی انبیاء محکم باشد و متشابه نباشد. تمامش توحید مجسم است. درست است هر نبی برای امتش توحید مجسم بوده است و نسبت به امت بعدی آن نبی مطلق عصمت را دارد و در درجات انبیاء با هم و ارتباط با خدا مراتب دارند اما نه اینکه نسبت به امت خودش معصوم باشد، اما نسبت به امتهای بعدی ممکن است معصوم تلقی نشود، در همه اعصار معصوم هستند.
«و قال علیه السلام: إن أیوب مع جمیع ما ابتلی به لم تنتن له رائحه» هیچ موقع بدن ایوب بوی بد نگرفت. چون اینها میگویند: بدنش کرم گذاشت و بو گرفت، انشاءالله خداوند همه ما را از آفات و بلیات حفظ کند. نبی نباید اینطور باشد. اما مؤمنین مانع ندارد، مبتلا به مریضیهایی باشند، دیگران سراغشان نروند. مؤمن عیب ندارد اما در مورد انبیاء چون رسالت دارند، مردم باید سراغشان بروند. اگر عذری از جانب مردم باشد که نروند، احتجاج خدای سبحان مورد خدشه قرار میگیرد. اگر خداوند کسی را نبی قرار داد، بر دیگران رسول شد، رجوع به این رسول بر مردم لازم است.
«و لا قبحت له صوره» شکل ظاهری او قبیح نشد، «و لا خرجت عنه مده من دم و لا قیح» اینطور نبود که بدن خونریزی داشته باشد و چرک آبه از بدن بیرون بریزد. این باعث شود که مردم حالت نفرت پیدا کنند و حالشان بد شود. «و لا استقذره أحد رآه» اگر کسی میدید با اینکه مریض بود اما بدش نمیآمد. «و لا استوحش منه أحد شاهده» اگر میدید وحشت زده نمیشد. «و لا تدود شیء من جسده» کرم در وجودش نگذاشته بود. اینها شایعه و دروغ است. «و هکذا یصنع الله عز و جل لجمیع من یبتلیه من أنبیائه و أولیائه المکرمین علیه» خدای سبحان برای کسی که انبیاء و اوصیائش هستند، چنین است. انبیاء و اوصیائش باید محفوظ باشند. این قاعده کلی در زندگی انبیاء است. لذا هر متشابه دیگری دیدیم باید به این محکم برگردانیم و اگر نمیخورد بگوییم: ما نمیفهمیم.
پس چرا مردم از ایوب دوری کردند؟ «و إنما اجتنبه الناس لفقره و ضعفه فی ظاهر أمره» اولاً فقیر شد. مگر فقر عذر برای جدا شدن است؟ نه، ولی مردم جاهلانه جدا شدند. مگر مریضی عادی عذر برای جدا شدن است؟ زمینگیر شد، بعضی از جانبازهای قطع نخاعی را میبینیم که اصلاً نشست و برخاست با اینها عبادت است با اینکه قدرت ندارد غذا بخورد، ایوب(س) دستش تا دهانش نمیرسید. «لجهلهم بما له عند ربه تعالى» مردم فکر میکنند هرکس مبتلا شده، حتماً نزد خدا مبغوض خداست. لذا همین شایعهای که ابلیس کرد و مردم را محروم کرد و باید پاسخ این کارشان را بدهند، فکر کردند اگر کسی مریض میشود معلوم است مبغوض نزد خداست. اصلاً خدای سبحان اولیائش را مبتلا میکند و به فقر دچار میکند تا معلوم شود مریضی و فقیر نزد خدای سبحان مبغوض نیست. دیگران هم بفهمند روابطشان را با محرومین و فقرا و بیماران طوری تنظیم کنند شاید اینها از اولیای الهی باشند. حق ندارد کسی از اینها ببرد. خدای سبحان به همه فقرا آبرو میدهد وقتی میبینند همه انبیائش جزء فقرا هستند. آبرو میدهد به بیماران وقتی میبینند انبیائش جزء بیماران بودند. اینها مهم است، حواسمان باشد خدای سبحان بیماری و فقر را دو راهی قرار داده برای اینکه هم آن شخص که ابتلاء پیدا کرده آزمایش شود و هم دیگران به نسبت این آزمایش شوند. اگر کسی کوتاهی کند در حق کسی که بیمار است یا فقیر است، اخذی که از او میشود اشد از این است رعایت نکرده است. ابتلاء به اینها ساده نیست.
«ذکره من التأیید و الفرج» این برای تأیید و فرج بوده است. لذا وقتی این دت به اوج میرسد فرج محقق میشود. «و قد قال النبی صلى الله علیه و آله و سلم: أعظم الناس بلاء الأنبیاء ثم الأمثل فالأمثل» گاهی خدای سبحان انبیاء را اینطور کرده تا همه هستی را به سمت این مسأله سوق بدهد که حواستان به مریضها و فقرا باشد. لذا عیادت مریض جزء یکی از دستورات اکید اسلام است. حتی وقتی ابن مهزیار خدمت امام زمان(ع) میرسد، اولین سؤالی که حضرت از او میکند این است که ابن مهزیار چرا دیر آمدی؟ ابن مهزیار میگوید: من بیست سال است دارم میآیم شما را ببینم. راه بسته بود. میفرماید: راه بسته بود یا روابط شما با هم تغییر کرده است؟ عیادات مرضای شما ترک شده است. این نشان میدهد حقوقی در اتصال جامعه اسلامی به همدیگر است که مریض نباید احساس کند که تنهاست و فقیر نباید احساس کند گسسته و بریده است. اگر در برنامهریزیهای نظام حاکم این نگاه دیده شود، مردم میبینند چقدر جامعه به هم پیوسته میشود.
بعد میفرماید: «و إنما ابتلاه الله عز و جل بالبلاء العظیم الذی یهون» طوری ایوب را مبتلا کرد که «معه على جمیع الناس» دیگر تمام دردها و مشکلات دیگر از این سادهتر میشود. اموالش همه از دست رفت. فرزندانش یکجا با زلزله از بین رفتند. شخصیت اجتماعیاش از بین رفت. تنها کسانی که مانده بودند زبان به شماتت او گشودند. خودش بیمار شد به طوری که قدرت برخاستن ندارد. دیگر چه باقی میماند از مشکلات برای کسی که ایوب مبتلا نشده باشد؟ اینقدر بلا عظیم بود دیگر همه وقتی این سرگذشت را میشنوند، میبینند چقدر سخت است. «لئلا یدعوا له الربوبیه إذا شاهدوا» انبیاء اینقدر لطیف بودند و الهی بودند و برای مردم نافع بودند که اگر گاهی به مشکلات و سختیها مبتلا نمیشدند، مردم اینها را خدا میکردند. یک کسی که در چشم مردم اینقدر عظیم بوده که شبهه خدا بودن برایش مطرح بوده را مبتلا میکند به سختترین تا مردم بفهمند انبیای الهی رسولان خدا هستند. «ما أراد الله أن یوصله إلیه من عظائم نعمه تعالى» وقتی نعمتهایی که خدا به اینها داده، پس اینها خدا هستند و خودشان همه کاره هستند. «متى شاهدوه، و لیستدلوا بذلک على أن الثواب من الله تعالى ذکره على ضربین» خدا جزا که میدهد دو جور است. گاهی استحقاقی است و گاهی اختصاصی است. استحقاقی این است که من عملی انجام میدهم و نتیجه این است. گاهی اختصاص است، قبل از اینکه من عملی انجام بدهم، خدای سبحان اعطا میکند. الآن ما این همه نعمت داریم کدام را استحقاق داشتیم پیدا کردیم؟ سلامتی، آبرو، کدام یک را میشود گفت که استحقاق داشتیم؟ وقتی ما این همه پشت کردیم ولی خدای سبحان ما را اخذ نکرده است. نزد مردم به ما آبرو داده است. این اختصاص میشود. خدای سبحان با همه ما این اختصاص را دارد.
«و لئلا یحتقروا ضعیفا لضعفه» یکی دیگر از علتهای ایوب که مبتلا شده این است «و لا فقیرا لفقره و لا مریضا لمرضه» وقتی میبینند ایوب با این عظمت در قرآن ذکر شده، «صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» معلوم میشود دیگر هیچ ضعیفی را نمیشود نگاه حقارت آمیز کرد و هیچ مریضی را نمیشود نگاه حقارت آمیز کرد. خدای سبحان بخاطر اینکه مردم یاد بگیرند چه کار بکنند یک عبدی از عبادش را مبتلا میکند تا این سنت برای مردم تعلیم شود و یاد بگیرند با فقرا و مریضها چطور رفتار کنند. هرکسی از این ابتلایی که ایوب پیدا کرده به یک نکتهای منتقل شد و کمالی برایش ایجاد شد، در طول تاریخ چه در زمان ایوب و چه امروز، همه اینها جزء هدایتگریهای ایوب(س) است. لذا هنر ایوب و اثر عمل ایوب منحصر به زمان خودش نیست، همه انبیایی که در قرآن ذکر شدند این اثر را دارند. منتهی ایوب(ع) با زندگی عموم مردم یک رابطه جدی و ویژهای پیدا میکند. امام حسین(ع) در بین حضرات معصومین یک ارتباط ویژهای با مردم پیدا میکند، که مردم اینجا رابطهی نزدیکتری احساس میکنند، چون ابتلائات و مشکلات و مسائل محسوسی که برای امام حسین(ع) پیش آمد، مردم را درگیرتر میکند. همین باعث میشود هدایتگری و کشتی امام حسین اسرع در نجات است و فراگیرتر در نجات مردم است چون محسوستر بوده است. حضرت ایوب در جریان صبر و ابتلائش و اینکه قرآن این را نشان داد و به عنوان یک نمایشگاه بزرگ در سر در صبر نصب کرده است. هرکسی امروز هم از این یاد بگیرد و اقتدا کند و تسکین پیدا کند یا یاد بگیرد به مبتلاءها چگونه ارتباط برقرار کند با این نظام، جزء هدایتگریهای حضرت ایوب است. اینها نگاه ما را با انبیاء زنده میکند.
شریعتی: درست است حضرت ایوب اینقدر مبتلا بود ولی این ابتلاء برای مردم عصر او خیلی سنگین بود و آنها هم درگیر یک امتحان بزرگی بودند.
حجت الاسلام عابدینی: اصلاً بیان این است که این یکی از ابتلائات مردم بود که مردم به این مسأله مبتلا شدند. اینجا به یک لغزش عملی مبتلا شدند، البته اینها بعداً برگشتند اما این برگشتنها غیر از کسی است که پایدار ماند. بعد از این یک نوع معصیت عملی بود نسبت به نبی الهی که هفتاد سال از او برکت دیدند، برکت علمی و مادی و هدایتی و عینی دیده بودند. بعد میفرماید: «و لیعلموا أنه یسقم من یشاء، و یشفی من یشاء» خدا هرکس را بخواهد مریض میکند، اینطور نیست کسی که پیغمبر شد دیگر از دایره مریضی خارج باشد. مگر ایوب بعد از هفت سال شفاء پیدا نکرد؟ «متى شاء، کیف شاء بأى سبب شاء» هرطور بخواهد مریض میکند و سلامتی میدهد، هر زمانی، هرطور که بخواهد و با هر وسیلهای، دست خداست. ممکن است کسی که افتاده است لحظه بعد شفاء پیدا کند و خوب شود همچنان که ایوب(ع) بعد از هفت سال شفاء پیدا کرد و زندگی برای او برگشت.
«و یجعل ذلک عبره لمن شاء» این یک عبرت است که هرکس به هرچه دارد مغرور نشود. وقتی از ایوب گرفتند، آه نکشید. گفت: من عریان به دنیا آمدم، عریان از دنیا میروم و عریان مبعوث میشوم. خدا عاریه داده بود و منتظر بودم از من بگیرد. «و شقاوه لمن شاء» عدهای با این شقی میشوند. چه وقتی از اینها گرفته میشود از دین خارج میشوند و میگوید: چرا ما؟ یا وقتی کسی را میبینند نسبت به او عمل درست انجام نمیدهند و همین باعث دوری آنها از دین میشود. گاهی ابتلائات یک کسی را سعید میکنید، «و سعاده لمن شاء» گاهی ابتلاء که نسبت به کسی پیش آمده، یک کسی سعید میشود در ارتباط با او، چقدر اینها زیباست.
«و هو عز و جل فی جمیع ذلک عدل فی قضائه، و حکیم فی أفعاله، لا یفعل بعباده إلا الأصلح لهم» اگر آدم باور کند، اگر بدانیم هرچه پیش میآید، خدای سبحان بهترین را برای ما قرار میدهد، خداوند محدودیت ندارد و رئوف است و رحمت دارد، اگر کاری را میکند حتماً از روی این است که برای این بهترین است. «لا یفعل بعباده الا الاصلح لهم» انجام نمیدهد فعلی را خدا مگر اصلح باشد و بهترین باشد برای بندگانش، اینها خیلی زیباست. این هم در سرنوشت فردی و هم در سرنوشت اجتماعی نقش دارد. جامعه مؤمنین را هم خدا اصلح قرار میدهد حتی اگر به ظاهر لطف خفی باشد. یعنی به ظاهر خوش نیست اما لطف خفی است. اگر خدا در کار است پس لطف است. «و لا قوه لهم إلا به» هیچ قوتی برای بندگان نیست مگر به خدا، این روایت شریف در خصال صدوق آمده و خیلی زیباست.
در چهار جای قرآن کریم زندگی ایوب آمده، زندگی ایوب(س) در قرآن حدوداً شاید در نه آیه بیشتر نیست، نه آیه در مورد ایوب(س) است. در سوره صاد میفرماید: «وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ» (صاد/۴۱) این دوران مریضی بود. «ارْکُضْ بِرِجْلِکَ» (صاد/۴۲) وقتی آن جریان پیش آمد که مؤمنین شماتت کردند و دلش شکست، چون نبوتش زیر سؤال رفته بود، خطاب آمد: «ارْکُضْ بِرِجْلِکَ» معلوم میشود نمیتواند سر پا بایستد.
علامه طباطبایی استفاده میکند که پایت را تکان بده و به زمین بزن. نشان میدهد این وجود افتاده است. همین پا را به زمین بزند، «هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ» چشمهای جوشیده میشود، این خیلی زیباست. مؤمن در بهشت «یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً» (انسان/۶) چشمهها را مؤمن میجوشاند، اگر عصای موسی اژدها میشود به اراده موسی اژدها میشود. اگر میت شفا پیدا میکند به اراده عیسی است و این شفاء قائم به نفس عیسی است. این جایی است که تو اول پایت را بزن و در این خودت را بشوی. «مغتسلٌ بارد» آب خنک است، آب خنک برای شست و شو آدم فکر میکند یک خرده سخت است، اما آب خنک برای بعضی بیماریها لازم است و اثر دارد. نمیگوید: شرابٌ بارد، میگوید: «مغتسلٌ بارد» با آب سرد خودت را بشوی. این نشان میدهد باید جاهایی که لازم است و مریضی حساس است آبی باشد که قابل شرب باشد و الا آبی که این مقدار اعتنای به شربش نیست ممکن است اثر نداشته باشد. اینجا تعبیر هست که «وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ» (صاد/۴۳) خدای سبحان اهل خودش را بخشید، «وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنَّا» یعنی مقابل او را هم برایش قرار داد که فرزندان جدیدی برایشان پیش آمد و زندگی بیشتری برایشان پیش آمد. نشان میدهد صبر فقط برگشتن مرتبه سابق نیست. هرچقدر صبر عظیمتر شود برگشتن هم بیشتر میشود.
خود بلا فقط مهم نیست، صبر در بلا مهم است و کمال است. هر ابتلایی کمال نیست. صبر در بلاء کمال است. لذا کفار هم ابتلا دارند، این کمال است. حواسمان باشد گاهی فکر نکنیم صرف ابتلاء است. صرف ابتلاء کمال نیست. صبر در ابتلاء کمال است. شکر در راحت و صبر در ابتلاء، «وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ» (صاد/۴۳) ما جریان ایوب را یک تذکری برای همه صاحبان عقل قرار دادیم. خدا میگوید: یک سیره است و ایوب تا امروز تأثیر گذار است، نبوت ایوب از جهت هدایتگری تا امروز ادامه دارد، ما وجود ایوب را تا امروز سرایت دادیم. هر روز اینها جلوهگری دارد. اینها اثر وجودی ایوب است. همه انبیاء وقتی سرگذشتشان را قرآن برای ما ذکر میکند یعنی اینها قابل اقتداء است. قابل هدایتگری است، لذا توسل به اینها هدایتگری دارد. لذا اگر مشکلی پیش آمد به حضرت ایوب متصل شدیم به عنوان یکی از شئون حضرات معصومین، اشکالی ندارد. بعد میفرماید: «وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (صاد/۴۴) «انّا» یعنی ما و تمام کارگزاران هستی، «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً» همه یافتیم، صبر ایوب همچنان که شکرش زبانزد همه شد، صبرش هم زبانزد است. ما همه گفتگویی در رابطه با صبر ایوب میکنیم. در قرآن کریم هم آمده است. این بالاترین مدالی است که به ایوب دادند و بر زبان پیغمبر اکرم ذکر ایوب آمده است.
در سوره انبیاء هم دارد «فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا» (انبیاء/۸۴) وقتی مشکلات حضرت ایوب زیاد میشود، نمیگوید: خدایا اینها را از من بردار. زبان بیان چیست؟ «إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» (انبیاء/۸۳) خدایا به من مشکلات رسیده و تو هم ارحم الراحمین هستی، زبان را ببینید. دو جهت، من بیچاره هستم، تو هم ارحم الراحمین هستی. اصلاً نمیگوید: بیچارگی مرا بردار، چطور بردار و چه کار کن. میگوید: من بیچاره هستم، تو هم ارحم الراحمین هستی. تمام بیانی که انبیاء دارند عرض حالشان است، نه تقاضا. وقتی بخواهند تقاضا کنند حد میزنند. «فَاسْتَجَبْنا لَهُ فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ» تمام سختیهایی که به او رسیده بود را برداشتیم. «وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنا وَ ذِکْرى لِلْعابِدِینَ» (انبیاء/۸۴) آنجا «وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ» و اینجا «ذکری للعابدین» هرکسی اهل عبادت است. لذا زندگی انبیاء توحید محض را به ما تعلیم میدهد. معاد را ضمن حوادث و وقایع که من عریان به دنیا آمدم و عریان از دنیا میروم و محشور میشوم.
شریعتی: نکات خیلی خوبی را شنیدیم. «أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء» انشاءالله همه ما منتظر باشیم در این روزها و شبها که اهل مناجات و شب زندهداری هستیم، در رأی خواستههایمان ظهور آقایمان حضرت بقیه الله الاعظم را بخواهیم که دل همه ما شاد شود. … انشاءالله جمع بندی مطالب و مباحث حاج آقای عابدینی را هفته آینده خواهیم شنید، این هفته قرار است از یکی از اصحاب و یاران خاص امیرالمؤمنین جناب حذیفه بن یمان یاد کنیم و از شخصیت ایشان بشنویم.
حجت الاسلام عابدینی: حذیفه از اصحاب و یاران خاص امیرالمؤمنین بوده است. چند خصوصیت داشت که او را خاص کرده بود، یکی اینکه به مدال منافق شناس معروف است، یعنی در جریانی که اهل نفاق برای پیغمبر یک توطئهای را چیده بودند، آنجا محرم سرّ پیغمبر شد و تمام منافقینی که در آن کار نقش داشتند به تنها کسی که بیان کرد، حُذیفه بود. لذا بعد از جریان پیغمبر همه از افشاگری حذیفه میترسیدند. به این راحتی نه، حتی در نقل هست که هرجا در تاریخ کسی از دنیا میرفت و حذیفه در تشییع جنازه حاضر نبود، میفهمیدند این منافق بوده است. یعنی بصیرتی را پیغمبر به او اعطا کرده بود. میشود کسی به جایی برسد و خط وجودی او از جهت بصیرت طوری شود و از جهت تقوای الهی به جایی برسد که پیغمبر بگوید: حذیفه منافق شناس است.
یکی از کسانی بود که جزء هفت نفری بود که در تشییع حضرت زهرا حضور داشت. در تشییع و دفن ابوذر در زمان عثمان حضور داشت. گفته بودند: نباید کسی بیاید ولی حذیفه حضور داشت. حذیفه به امر امیرالمؤمنین خلافت دوران مدائن و دوران عثمان را پذیرفت. دورهای حذیفه استاندار آنجا بود. چهل روز بعد از جریان امیرالمؤمنین که به خلافت رسید، حذیفه از دنیا رفت. دو تا از پسرانش در جنگ صفین شهید شدند. وقتی جریان مهاجرین و انصار شکل گرفت برای حذیفه موقعیتی پیش آمد که پیغمبر به او اختیار داد که داخل در مهاجرین باشد یا انصار و خودش انتخاب کند. اینطور کسی را نداریم. حذیفه انتخاب کرد که از انصار باشد و برادر عمار یاسر شد در عقد اخوت، انشاءالله خدای سبحان یاد این صحابی سر و یار امیرالمؤمنین را برای همه ما زنده نگه دارد و محبتش را در دلهای ما زنده نگه دارد و این ماه رمضان اعمالی که روزی اولیائش کرده روزی ما بکند، دید منافق شناس به همه ما بدهد و ما را از نفاق دور کند.
شریعتی: … «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۸/۰۳/۱۱
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






