سیرۀ تربیتی حضرت ایوب در قرآن ۲؛ صبر ایوب نبی
۱۴۰۰-۰۸-۰۹ ۱۴۰۲-۱۲-۱۲ ۱۴:۵۸سیرۀ تربیتی حضرت ایوب در قرآن ۲؛ صبر ایوب نبی

سیرۀ تربیتی حضرت ایوب در قرآن ۲؛ صبر ایوب نبی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم
میروی با فرق خونین پیش بازوی کبود
شهر بی زهرا که مولا، لایق ماندن نبود
با وضو آمد به قصد لیله الفرقت علی
ابن ملجم در شب احیاء چو قرآنی گشود
مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی یا علی آن ضربه بود
دور محرابت نمیبیند ملائک را مگر
با چه رویی دارد این شمشیر میآید فرود
ساقیا در سجده هم جام شهادت میزنی
اولین مستی که میخوانی تشهد در سجود
رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت شاید آن عمود
در وداعت با حسین اشک تو جاری میشود
دیدهای گویا از اینجا خیمهها را بین دود
با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم پدر جان دیر آوردم چه سود
«صلی الله علیک یا امیرالمؤمنین»
شریعتی: سلام میکنم به همه دوستانم، بینندهها و شنوندههای بسیار نازنینمان، طاعات و عبادت شما قبول باشد. ایام شهادت مولی الموحدین را تبریک میگویم. انشاءالله همه ما مشمول نگاه پدرانه حضرت شویم. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمه الله، خیلی خوش آمدید.
حجت الاسلام عابدینی: سلام علیکم و رحمه الله، بنده هم خدمت حضرتعالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز هم عرض سلام دارم. بنده هم ضربت خوردن مولای متقیان امیرالمؤمنین که تولد و ولادتش در کعبه بود و شهادتش در محراب، به همه عزیزان و مؤمنین و شیعیان و همه آزادگان جهان تسلیت عرض میکنیم.
شریعتی: انشاءالله به برکت نگاه امیرمؤمنان علی(ع) در این شبهای قدری که پیش روست و شب قدری که گذشت، بهترین اتفاقات زندگی برای مردم عزیز ما رقم بخورد و بهترین مقدرات نوشته شود. همدیگر را دعا کنیم. در ذیل بحث سیرهی تربیتی انبیاء در قرآن کریم، قصهی حضرت یوسف(ع) را مرور کردیم. قصهای که شاید مکرر شنیده بودیم، ولی نکات لطیفی که حاج آقای عابدینی بیان فرمودند برای همه ما نو و بدیع بود و تطبیق آن با زندگی امروز ما بی نظیر است. هفته گذشته وعده کردیم از حضرت ایوب(ع) بشنویم، خدمت شما هستیم و بحث شما را خواهیم شنید.
ضربت خوردن امیرالمومنین
حجت الاسلام عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله این ایامی که گره خورده رابطه شبهای قدر که نزول قرآن و مقدرات همهی عالم در آن شب بر وجود مبارک پیغمبر اکرم و اهل بیت(ع) نازل میشود، این گره خوردن یک حقیقت عظیمی است که تحت آن واقعیات بسیاری را دارد از جمله این است که این دو حقیقت یک حقیقت واحدی هستند همانطور که پیغمبر اکرم فرمودند: «انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» این دو از هم جدا شدنی نیستند. در زمان هم برای ما این تذکر محقق شده است.
زمان اینکه ضربت خوردن امیرالمؤمنین در شب نوزدهم و شهادتشان در شب بیست و یکم و سومشان در شب بیست و سوم محقق میشود، گره خوردن بین این حقایق و همچنین انتقال وجود آن به وجود مبارک امام زمان در مسأله امامت با وجود یاد و ذکری که از امیرمؤمنان میشود و قرآنی که در این شبها بر وجود مبارک امام زمان نازل میشود، بین این دو حقیقت قرآن علمی و قرآن عینی یک گرهای ایجاد میکند که برای هدایتگری ما آثار بیشتری ایجاد کند. انشاءالله خدای سبحان ارتباط ما، یاد و عهد ما را با امام زمان قویتر کند.
روزهای قدر هم مثل شبهای قدر است. اینکه شب قدر با روز چه نسبتی دارد، انشاءالله جزء حقایقی است که بچشانند به ما که چطور صعود انسان در روز است و نزول اوامر الهی در شب است که در شب اختفا است و در روز بروز است. لذا یوم الظهور داریم، یوم القیامه داریم، یوم الرجعه داریم. اما در نزول و مقدرات شب قدر داریم که این در شب اختفای امور است که خدای سبحان هرچقدر آن تنزلات حقایق را نازل میکند. اختفا و خفای بعد خفا پیدا میکند اما وقتی این اعمال در وجود انسان شکل بگیرد و انسان به طاعت الهی متلبس و متزین میشود، بروز و ظهور پیدا میکند تا اینکه انشاءالله در یوم الظهور طاعت مطلقه بروز کند و آن روز آشکار شدن و برگشتن و کشف آن حجبهای ظلمانی و نورانی شود.
انشاءالله در یوم الظهور و یوم القیامه که روز مطلق است، دیگر از شب خبری نیست و روز مطلق است و بروز مطلق توحید الهی است، انشاءالله خدای سبحان در این شبهای قدر ما را به یاد روزهایی که باید در پیش داشته باشیم بیاندازد و ما را متلبّس کند به طاعت خودش.
سیرۀ تربیتی حضرت ایوب در قرآن کریم
بحثی که در محضرش بودیم و عرض سلام میکنیم خدمت حضرت ایوب (ع) و اذن میگیریم از ایشان که در محضر ایشان باشیم و به سرگذشت ایشان وارد شویم و ادامه بحثی که داشتیم با اذن ایشان و امید به شفاعت ایشان در کنار اینکه بارها عرض کردیم این بزرگواران شئون وجود پیغمبر اکرم و حضرات معصومین(ع) هستند، اگر به اینها رو میکنیم و توجه میکنیم مثل این است که به صفتی از صفات حضرات معصومین رو میکنیم و این باعث حیرت بعضی از اهل ایمان نشود که فکر کنند رو کردن به انبیای گرامی پشت کردن به حضرات معصومین یا پشت کردن به یک مسألهی اطلاقی است که اینها تقیدش هستند. نه! چنانچه ما به خدای سبحان رو میکنیم به اسماء و صفاتش رو کنیم، به خدای سبحان رو کردیم و این اسماء و صفات، ظهورات حضرت حق هستند. حضرات انبیاء ظهورات حضرات معصومین هستند.
شریعتی: وقتی شخصیت هرکدام از انبیاء را میشناسیم یک شأن از شئون نبی مکرم اسلام است.
حجت الاسلام عابدینی: لذا توسل و توجه به اینها هیچگاه منافات با توجه به حضرات معصومین ندارد و در طول هم هستند، کسانی که برایشان سخت میشود اینها را در عرض میبینند. چون در عرض میبینند فکر میکنند توجه به یکی غفلت از دیگری میشود. اما وقتی توجه در طول شد، آنها میشوند مطلق وجود آنها و اینها میشوند شئون آنها، لذا وقتی به شئون توجه میکنی هیچ غفلتی نسبت به آن حقیقت محقق نشده بلکه ملموستر دیده شده است. مشهودتر دیده شده چون این شأن و ظهور است. این را عمداً گاهی تکرار میکنیم، تا بعضی ذهنها گاهی بیرون به ما میفرمایند، یا پیامک میزنند چرا ما به حضرات معصومین نمیپردازیم به جای اینکه به انبیاء بپردازیم.
بارها عرض کردم پرداختن به انبیای گرامی پرداختن به شئون حضرات معصومین است اگر کسی با این نگاه ببیند، این زیبایی است که خدای سبحان در قرآن کریم به کار برده که حضرات معصومین را در جلوههای انبیاء توضیح میدهد. داستان حضرت ایوب وقتی وارد میشویم، یک ذره ما را نزدیک میکند که ببینیم امام حسین(ع) در کربلا صبری که کردند، این صبر چقدر عظمت داشت. قرآن کریم مرتبهای از این صبر را در وجود ایوب نبی نشان میدهد اما آنچه در امام حسین محقق میشود، به مراتب اعظم است اما با فهم این و تشریح این انسان راهی پیدا میکند مثل یک پلکانی میشود که به سمت آن حرکت کند یا صبری که امیرالمؤمنین و حضرت زهرا داشتند که از این طریق قرآن کریم اینها را معرفی کرده است. دیگر کسی قدرت انکار ندارد، چون در مورد انبیایی آمده است که در متن قرآن است.
در محضر حضرت ایوب(ع) بودیم و احساس شعف میکنیم از باب اینکه حضرت ایوب را به عنوان ولی الهی که توانست از امتحانات خدای سبحان سربلند بیرون بیاید و یک افقی را روشن کند در مقام ابتلاء و صبر، مقام دارایی و شکر، در هر دو موطن این نبی الهی سربلند بیرون آمد و راهی را برای ما باز کرده که خطاب به پیغمبر خدای سبحان میفرماید: ایوب را یاد بیاور، یعنی به پیغمبر در وقتی که سختیها بر او احاطه میکند، مشکلات بر او زیاد میشود، خدای سبحان به مناسبت هر واقعهای که برای پیغمبر پیش میآید، به مناسبت ذکری از انبیاء میکند که ای مسأله قبلاً محقق شده و نتیجه این شده که هم یک افقی برای مؤمنین گشوده شود که ببینند همراهی با پیغمبر این نتایج را هم به دنبال دارد.
این مشکل و سختی و هر چیزی پیش بیاید پایدار نیست بلکه خدای سبحان برای این تدبیری کرده و نقشهای دارد و این نقشه همچنان که در ذکر ایوب ذکر شده، در دین شما هم حتماً باید این مسیر طی شود چون در روایات زیادی داریم که هر سنت و هر میراث و حادثه و واقعهای که در امتها و انبیای پیشین پیش آمده در امت ختمی پیش خواهد آمد. این سرمایهای است که در قرآن کریم خدای سبحان برای ما از این تاریخ انسانی ذکر میکند که ببینید و بدانید که بدانید چه کنید در واقعهای که پیش میآید. لطف الهی است که ما در مقابل واقعه از صفر شروع نکنیم بلکه سرمایهای نزد ما باشد و نتیجهاش را ببینیم.
مثل این است که پاسخ سؤالات را نوشته باشند و کتاب باز امتحان بگیرند که هرجا خواستید بتوانید رجوع کنید و در رجوع ببینید نتیجه چه میشود. گاهی از راهنمایی بالاتر است. بلکه اصل جواب را با تصویرسازی خدای سبحان در وقایع، بارها این را عرض کردم و این را اصرار دارم به عنوان یک حقیقت جا بیافتد، اینگونه نیست که حقایق و وقایعی در تاریخ انسانی محقق شده باشد و بعد نظیری از او در جریان امت پیغمبر محقق شود و بعد بخواهیم نظیر سازی کنیم که این شبیه اوست.
اصلاً نقشه الهی این بوده از ابتدای عالم که ایجاد شده برای اینکه آنچه در امت ختمی محقق خواهد شد، در نقشه الهی بر این بود که از ابتدا اینها را مرتبه به مرتبه ایجاد کند و نشان بدهد تا وقتی اینجا ایجاد میشود کامل همه آنها باشد. یعنی یک نقشه الهی است. خدای سبحان با یک نقشه حساب شده هر واقعهای که در زندگی انبیاء پیش آمده به خصوص وقایعی که در قرآن کریم ذکر شده، حتماً وقایعی است که در امت ختمی پیش خواهد آمد. لذا باید با دقت به اینها نگاه کرد و الا اگر کسی نگاه نکرد و مبتلا به حادثه شد و نتوانست از حادثه دربیاید، اینگونه نیست که بگوید: من نمیدانستم چه باید بکنم. میگوید: من قبلاً همه اینها را برایت توضیح داده بودم. من قبلاً همه اینها را برایت توضیح داده بودم. همه جوابها را برایت آشکار کرده بودم و تو دقت نکردی.
لذا جریان حضرت ایوب(ع) را تا اینجا بیان کردیم که حضرت ایوب بعد از اینکه با مقام شکرش در داراییهایش زبانزد ملائکه بود و ملائکه آسمان هفتم یا ملائکه اعظم هر ذکری که بینشان محقق شود، چون مدبرات مراتب پایین هستند در بین ملائکه آسمانهای پایین هم این ذکر آثارش میپیچد. یعنی مقام شاکریت ایوب که بر زبان ملائکه اعظم پیچیده بود، در بین همه ملائکه به این واسطه منتشر شده بود. چون آنها کانال وجود انسان هستند در رفتن اعمال انسان به سوی خدای سبحان و مدبرات امر هستند. لذا همه اینها گفتگوی عظیم میکردند در آن دوره.
این یک نکته است که در هر دورهای حقیقت انسان کاملی که در کار هست، همه ملائکه ذکر آن انسان کامل را دارند. این نیست که اگر همه ملائکه ذکر آن انسان کامل را دارند، مثل این باشد که ما ذکر یک کسی را داریم که بود و نبودش اثر نداشته باشد. اگر میگوییم ملائکه ذکر آن انسان کامل را دارند، یعنی همه عالم وجود مدبرات امر در طریق ارتباط با آن انسان کامل همه بسیج شدند و مرتبط هستند و در کار این مسأله هستند. چون نظام ملائکه نظام فعل الهی است. همه در نظام فعل است و اگر ذکری از یک مسأله پیش میآید، یعنی این فعل در وجودشان محقق میشود. این ذکر یعنی فعل، این ذکر یعنی رابطه، لذا هرکسی در اینجا کاری انجام میدهد ذکری که از این کار در وجود ملائکه ایجاد میشود فعل است نسبت به آن حقیقت کاری که برای من انجام میدهد. اگر این کار خوب فهم شود و حقیقت ملک و رابطهاش با عالم وجود خوب دیده شود، بفهمیم حقیقت ملائکه چه نسبتی با عالم وجود دارد، اینها خیلی در وجود انسان عظمت ایجاد میکند.
شریعتی: درست است من بگویم: یک شخص و انسان کامل، یک نبی میتواند به ملائکه جهت بدهد؟
حجت الاسلام عابدینی: یعنی تمام وجود انبیاء، همینطور که گفتیم تمام ملائکه سجده کردند، این سجده ملائکه نسبت به انبیاء یعنی جهت دادن. یعنی هرجا او میرود قبله همه ملائکه است. انسان کامل قبله ملائکه است. هرجا او رو کند، ملائکه پشت سر او رو میکنند. وقتی آدم(ع) از دنیا رفت، شیث نبی که برای نماز خواندن آمد، به جبرئیل گفت: شما بفرمایید! جبرئی گفت: از روزی که بر آدم سجده کردیم، بین ما تقدم بر انسان کامل دیگر محقق نمیشود. یعنی هیچگاه ما مقدم بر انسان کامل نمیشویم در هر عصری، عظمت یک وجود انسان که همه ملائکه بر او سجده کردند و همه در خدمت او هستند و قبله همه ملائکه است و هرجا او حرکت کند همه هستی به دنبالش میرود، همه ملائکه یعنی همه هستی. چون اینها مدبرات همه هستی هستند.
در روایت میفرماید: ذکر ایوب بین ملائکه پیچیده بود، یعنی تمام وجود ملائکه یاد ایوب و مرتبط با ایوب بود. لذا عمل هر نبی در هر زمان از همه اعمال همه مردم در آن زمان افضل است. تمام اعمال و عبادات مردم در هر زمانی نازلهی وجود آن نبی در آن زمان است. چون هرکدام از اینها خیری و عمل عبادی انجام میدهند، این یک ظهور و یک جلوه از رابطه ملک با اوست که آن ملک حقیقتش در خدمت آن نبی کامل است. یک جلوهاش در خدمت این مؤمن قرار میگیرد. پس این جلوه هم مرتبط با اوست.
لذا اگر ما یک نگاه دقیق کنیم، نبی مثل یک قبلهنما و قطب قوی مغناطیسی است که همه ملائکه و همه اعمال عبادی و همه خیرات در هر دورهای که از انسانها و ملائکه و عالم و هستی سر میزند، همه به سمت آن قطب و مغناطیس و آن قدرت و قوت میرود و او همه را به سمت خدا میبرد. اینطور نیست که نبی شدن و وحی، یک چیزی باشد که ببینیم پا روی پا انداختند و خدای سبحان به این میگوید: نه، ما او را انتخاب کردیم. عظمتی در این وجود محقق میشود که خشوع و خضوعی در این وجود محقق میشود که بتواند تحمل این مرتبه را داشته باشد و همه هستی را با خود ببرد.
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا» (احزاب/۷۲) ظرفیت زیاد، ظلوم شدت است چه ظلمت باشد و چه ظلم باشد. جهول شدت جهل است، شدت جهل یعنی استعداد به علم رسیدن، یعنی الآن ندارد ولی استعداد تام را دارد که برسد و الا جهول نبود. جهول یعنی نداشتن، به دیوار جهول نمیگویند چون استعدادش را ندارد. اما وقتی به انسان میگویند: جهول، یعنی ندارد اما این استعداد تام را دارد.
با این نگاه وارد زندگی حضرت ایوب شده بودیم و عرض کردیم دوران ثروت و مکنت و دارایی و شرافت و عزت، همه حدود هفتاد سال بر این منوال بود که همه سر سفرهاش بودند. از جهت ظاهری و معرفتی او را بزرگ میدانستند و تعظیم میکردند که خدای سبحان این عظمت را در دارایی و ثروت و روحی به او داده بود. اما شیطان وقتی مقام شاکریت ایوب را دید، آنجا گفت: این مهم نیست که دارد. اگر مرا مسلط کنی اینها را از او بگیرم، میبینی این شاکر نیست. مراحل پیش آمد و فرزندان و اموال از بین رفتند، حتی سلامت جسمی. یک موقع کسی هست مریض میشود حضرات معصومین مریض شده بودند، در بستر بیماری بودند. پیغمبر اکرم ایامی مریض بودند، مریض بودن به گونهای نیست که در وقتی کسی برای دیدن میرود، نرود. چون ببیند این مریضی واگیردار است یا مریضی است که برای انسان تنفر ایجاد میکند.
انبیاء و اوصیای انبیاء که خدای سبحان راه حجت خودش برای جذب مردم قرار داده هیچگاه به مریضی که باعث نفرت مردم و عدم رجوع مردم شود مبتلا نمیشوند. اما مریضی که ضعف است، شدت افتادن دارد ولی ظاهر هست، لذا ایوب هم به اینگونه مریضی مبتلا شد، منتهی شیطان شایع کرد که مریضی ایوب واگیردار است، لذا مردم او را طرد کردند و کم کم بی وفایی کردند. اینکه انسان در السرّا و الضرّاء باید یار و همراه باشد. سرّا یعنی خشنودی و خوشحالی، ضرّاء یعنی وقت سختیها، دوست حقیقی آنجاست که در سرّاء و ضرّاء باشد. اما اینها در سرّاء و خوشیها همراه بودند اما تا ناخوشی شد کم کم رفیق نیمه راه شدند تا جایی که فقط همسر او باقی ماند.
همسر ایوب وقتی در خانه مردم کار میکرد، آن اشرافزاده، خانمی که بانوی شهر بود، ملکه شهر بود، حالا خدمتکار شهر شده است، این خیلی امتحان عجیبی است، تا لقمه غذایی به او بدهند و با ایوب بخورد. وقتی وارد خانه شد بر ایوبی که افتاده بود و از مریضی قدرت بلند شدن نداشت، این خانم وقتی میرسید زبان ایوب در این حالتی که اینقدر مصیبت دیده است، دائماً به حمد خدا بلند است. مثل کسی است که در تمام مکنت و سلامت دارد سیر میکند و اینطور حمد خدا را انجام میداد و او هم وقتی میرسید با همه سختیها که دیده بود، با ایوب هم صدا میشد.
ابتلائاتی که شیطان برای او پیش آورد که او را از راه به در کند، بعضی از این ابتلائات را عرض کردیم. در خانهها شایع کرد که مریضی واگیردار دارد. این خانم هم که مرتبط با ایوب بود دیگر راه ندادند. چقدر برای شخصیتی که ملکه شهر بود سنگین و سخت است. بعد هم ابلیس به عنوان آقایی بیاید و بگوید: تو کیستی که مردم اینطور به تو بی اعتنایی میکنند؟ میگوید: من همسر ایوب هستم. میگوید: دختر یوسف؟ بعد یادآوری کند کجاست شوکت یوسفی؟ نمک روی زخم بپاشد. این برای یک زن خیلی شکننده است. گفت: ما ستایش میکنیم خدا را همانطور که ایوب شاکر بود. بر آنچه به ما داد و بر آنچه ما را مبتلا کرد. چون خدای سبحان عدهای را میپسندد برای اینکه مقام شکرشان بیرون بریزد و عدهای را مبتلا به سختی میکند تا مقام صبرشان را بسنجد. خدا بر ما پسندید.
دارد که این خانم یکبار نزد ایوب آمد و گفت: دعا کن خدای سبحان، این سخت است چون دیگر نبی نیست. سکوت در مقابل خدای سبحان باشد. مؤمن است اما نبی نیست. گفت: از خدا بخواه این بلیه و ابتلاء را بردارد. ایوب(س) گفت: ما چند سال برخوردار بودیم. میگوید: من خجالت میکشم قبل از اینکه به هشتاد سال برسد که دوران بهرهمندی ما بوده، خجالت میکشم اگر قبل از آن باشد و بخواهم از خدا تقاضایی کنم. یعنی اگر هشتاد سال بهرهمند بودیم، هشتاد سال سختی میرسد به اینکه اینها با هم برابر شوند. انبیاء فوق این مسأله هستند. ولی به این خانم میگوید: ما چند سال بهرهمند بودیم و خدا داد؟ چقدر زیباست.
ابلیس با این خانم خیلی مراودات داشت تا راهی به ایوب پیدا کند، یکوقت به صورت شخصی با این خانم گفتگو کرد که من طبیبی هستم از خارج این شهر آمدم، درمان ایوب دست من است. اگر ایوب حاضر شود بگوید: وقتی من درمانش کردم تو مرا شفاء دادی، دیگر هیچ نمیخواهم. این خانم جمله را به ایوب منتقل میکند که یک چنین تقاضایی کسی از شما دارد. پزشکی است، ایشان میتواند به هر صورتی که ابلیس بخواهد در بیاید. ما باور کنیم این میتواند به هر صورتی دربیاید. لذا در هر جایی باید مراقب باشیم گول نخوریم. فکر نکنیم اگر ابلیس میآید دو تا شاخ دارد. به هر صورتی درمیآید غیر از صُور معصومین به هر صورتی ممکن است دربیاید. از خدا خواست که هر صورتی بخواهم میتوانم پیدا کنم، خدا گفت: عیب ندارد، برای اینکه انسانها را بصیرت بالاتر بدهم، عیب ندارد. این قدرت را هم به تو میدهم. با این صور وارد میشد و وقتی نزد ایوب آمد، ایوب به خانم خطاب کرد که این ابلیس بود که با تو این حرف را زده است. قسم خورد اگر من خوب شوم به خاطر همین بود که تو سکوت در مقابل او کردی. در قرآن دارد این تنبیهی که در آنجا قسم خورد اگر خوب شدم تو را خواهم زد، بخاطر همین همنوایی که بارها مقابله کرد.
بعضی نقل میکنند که وقتی ایشان برای کار کردن میرفت، خانمهایی گفتند: موهای تو خیلی زیباست، این موهایت را بچین و به ما بده و ما در مقابل غذا به تو میدهیم! ایشان حاضر شد موهایش را بچیند و غذا بگیرد. آن زمان اگر موی خانمی چیده میشد قبیح بود، گویی به بدی مبتلا شده و این مو چیدن مثل یک عقابی برایش بوده است و این علامت میشده است. آمد گفت: چنین ابتلایی پیش آمده است. آنجا ایوب قسم خورد که اگر یک چنین واقعهای شده باشد، من صد ضربه به او خواهم زد. چون باور نمیکرد که بخواهد چنین چیزی امکان داشته باشد. اما وقتی آمد دید مو چیده شده، اما آن واقعه نیست. به خدایش گفت: چه کنم که قسم خوردم؟ خدا فرمود: قسمت را نشکن. اما یک راهکاری را معلوم میکند، صد شاخه نازک را کنار هم قرار بده که قسمت شکسته نشود و با اینها آرام او را بزن و در عین حال چیزی بر او اذیتی ایجاد نکرده باشد. «وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/۴۴) ضغثاً یعنی همین شاخههای نازک را بگیر، چه خرما باشد، چه جارو باشد، با این بزن. «و لا تحنَث» نمیخواهد قسمت را بشکنی. حالا که قسم خوردی نمیخواهد بشکنی، «إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ»
یکی از قصههای عظیم دیگر که در زندگی ایوب هست و شاید اوج ابتلای ایوب اینجا باشد نه جایی که فززندانش با آن شدت از دنیا رفتند، نه آنجا که همه اعمالش با آن سختی از بین رفتند. شیطان وقتی میبیند در هیچ طریقی نتوانست بر ایوب غلبه پیدا کند سه نفر از مؤمنینی که هنوز به ایوب مؤمن مانده بودند اما در کوهها زندگی میکردند و ارتباطی نداشتند. برای خلوت نشینی در کوهها زندگی میکردند. سراغ اینها رفت. حتی عباد و زهاد را با چهره مطابق خودشان میرود که نمیخواهید بروید سری به ایوب بزنید و تسلی بدهید و حالی از او بپرسید که چرا اینقدر مبتلا شده است؟ اینها راه افتادند نزد ایوب بیایند. دارد که این روایت مختلف آمد ولی مضمون همه یکی است. «أَتَى أَصْحَاباً لَهُ کَانُوا رُهْبَاناً فِی الْجِبَالِ وَ قَالَ لَهُمْ: مُرُّوا بِنَا إِلَى هَذَا الْعَبْدِ الْمُبْتَلَى» برویم سراغ کسی که مبتلا شده است و دلجویی کنیم. «وَ نَسْأَلَهُ عَنْ بَلِیَّتِهِ فَرَکِبُوا» سوار شدند و حرکت کردند. «وَ کَانَ فِیهِمْ شَابٌّ حَدَثُ السِّنِّ» جوانی بین اینها بود، این جوان یا کسی بود که تازه رفته بود عبادت کند یا نزد اینها بود که خدمت کند. وقتی به ایوب رسیدند، گفتند: ایوب، ببین چه کردی و چه گناه سری داشتی که این ابتلاء برایت ایجاد شد؟ گفتند: ما خجالت میکشیم از خدا بپرسیم چه کردهای؟ میترسیم بر ما عذاب نازل شود. اما خودت بپرس تا این بلا برطرف شود.
این از نگاهی نشأت میگیرد و ممکن است امروز هم در بین ما باشد که اگر کسی مبتلا به واقعهای میشود، حتماً یک گناهی داشته که این ابتلا ایجاد شده است. این نگاه خیلی بد است. به ما گفتند: وقتی مبتلا میشوید، اول نگاه کنید ببینید شاید ابتلایی داشتید. مشکل و کوتاهی داشتید تا جبران کنید. اما اگر میبینید کسی مبتلا شده از اول نگاهتان این باشد که ابتلائات خدای سبحان دو دسته است. گاهی به گونهای است که میخواهد کسی را عقاب کند تا تطهیر شود و پاک و آماده شود. اما نسبت به بعضیها ترفیع درجه است. میخواهند از ابتدا رشدش بدهند. نگاهتان به دیگران ترفیع درجه باشد. هر مشکلی که برای انسان پیش بیاید، ابتلاء نسبت به او امکان پذیر است اما هرجا ابتلاء پیش میآید آیا دلیل بر این است که قبلش گناهی بوده است؟ نه. هرجا گناهی پیش میآید، خدای سبحان میخواهد برگرداند، ابتلایی پیش میآورد تا این گناه برگردد. اما هرجا ابتلاء پیش میآید، دلیل بر این است که گناهی بوده است؟ نه. ابتلاء عام است. ممکن است برای ترفیع باشد. این نوعی شماتت بود و گاهی شماتتها مؤمنانه است. امام صادق میفرماید: غیبت هشت جور است و سه مورد مخصوص مؤمنین است. گاهی به عنوان دلسوزی غیبت میکنند. گاهی میگویند: عجب، بنده خدا… اول دلسوزی است و بعد عیب را میگوید و واقعیت مخفی زندگی او را آشکار میکند. این غیبت است هرچند در زبان دلسوزی باشد. اینجا شماتت است هرچند در زبان دلسوزی باشد.
جوان به اینها گفت: شما با این گفتارتان چه کردید؟ میدانید با چه کسی حرف زدید؟ با یک نبی الهی حرف زدید. اگر این نبود الا دوست شما، اگر دوست شما هم بود و نبی الهی نبود، این نوع حرف زدن شما غلط بود. چه برسد به اینکه شما در سالیان طولانی رابطه او با خدا را دیدید، هدایتگریهای او را دیدید، حال او را وقتی ذکر خدا میشد، دیدید. یاد معاد در وجود او را عملاً دیدید. «و من الرأی أصوب من الذی رأیتم» حق کلام را نزد ایوب رعایت نکردید. شما باید حرف میزدید بخاطر سنتان، کلام خوب را رها کردید و آنچه را باید میگفتید، نگفتید. نظری که باید میدادید غیر از این بود که گفتید. «و من الأمر أجمل من الذی أتیتم» راهی که آمدید و کاری که کردید، راهی زیباتر از این داشت.
«و قد کان لأیوب ع علیکم من الحق و الذمام أفضل من الذی وصفتم» حقی که ایوب بر گردن شما داشت در هدایت شما از کاری که شما کردید، خیلی بالاتر است. «فهل تدرون أیها الکهول حق من انتقصتم» میدانید حق چه کسی را زیر پا گذاشتید و نقص کردید؟ یک آدم ساده نبود. «و حرمه من انتهکتم» حرمت چه کسی را شکستید؟ «و من الرجل الذی عبتم و اتهمتم» میدانید روی چه کسی عیب گذاشتید؟ «أ لم تعلموا أن أیوب نبی الله و خیرته و صفوته من أهل الأرض یومکم هذا» مگر یقین نداشتید که تا به حال اینطور بوده است. شیطان میخواست اینها این کار را بکنند تا ایوب را بشکند. و الا اینها برایش اینقدر مهم نبودند. اینها را هم ابزار کرد. لذا در جریان ایوب همه شکست خوردند. چون ابتلایی که برای هرکس پیش میآید دو جهت دارد. یک جهت مربوط به کسی است که مبتلا است، یک جهت ارتباط دیگران است که با این شخص مبتلاء پیدا میکنند. این خودش امتحان بالاتر نسبت به همه است. ایوب آه نگفت و ناله نکرد، و سربلند از این آزمون بیرون آمد اما باقی مردم به غیر از همسر ایوب همه رفوزه شدند. این جوانی که همراه اینها بود هم سربلند بیرون آمد. این با ادبی که به کار برد این را در تارک تاریخ ثابت کرد و نشاند. دارد که ایوب خیلی از سخن اینها دل شکسته شد.
لذا وقتی از ایوب سؤال کردند سختی این دوره چند ساله که مبتلا به این شدتها بودی، کدام دوره بود؟ میگوید: لحظهای که اینها آمدند شماتت کردند که اینها چرا میگویند: ببین چه گناهی کردی تا برگردی! میدید رسالتش را زیر سؤال بردند. این نگاه در ایوب این مقدار هم نیست، چون ایوب با خدا خوش است. اما وقتی میبیند اینها میگویند: ببین چه کردی که این بر سرت آمده است؟ نبوت و رسالت ایوب زیر سؤال میرود. باز هم جهتش الهی است که میگوید: سختترین لحظه برایم این بود. همه چیز او خدایی است و حیث شخصی در وجودش نیست. شماتت اینها زیر سؤال بردن نبوت و هدایتی بود که خدای سبحان قرار داده بود. وقتی چنین شد ایوب نسبت به این جوان صحبتهای زیبایی میکند و بشارت میدهد و میگوید: حکمت به بزرگی و کوچکی نیست. گاهی در قلب یک نوجوان و جوان اینطور حکمت جا پیدا میکند که چنین کلامی از او صادر میشود. از اینجا به بعد بود که ایوب رو به خدای سبحان کرد و ابتلایش را به خدا عرضه کرد. وقتی به اوج میرسد آنجا عرضه میکند. شماتت اینها اعظم از دست دادن از دوازده فرزند بود. از قهر همه مردم و مریضی بود. حواسمان باشد که در ارتباطات خدای سبحان با اولیای الهی نگاهمان، فکرمان گاهی خطور به این چیزها میکند. حتی خطور ذهنی اگر برود در نظام وجود اینها آثار خودش را ایجاد میکند.
شریعتی: … این هفته قرار گذاشتیم از یکی از یاران با وفای امیرالمؤمنین جناب اصبغ بن نباته یاد کنیم.
حجت الاسلام عابدینی: مظلومیت امیرالمؤمنین این بود که در مقابل نفاق قرار گرفت در طول دوران حاکمیتش، نمیدانیم در مقابل نفاق قرار گرفتن چقدر ریزهکاری میخواهد. پیغمبر اکرم جنگ کرد ولی جنگهایش بر اثر تنزیل قرآن بود که قرآن نازل شود و حاکم شود اما امیرالمؤمنین پنج سال سه جنگ داشت و بر تأویل قرآن جنگید. تأویل قرآن خیلی سخت است. طرف مقابل تو هم ادعای قرآن دارد و قرآن میخواند. وقتی کمیل همراه امیرالمؤمنین است، هنوز وقت جنگ نشده، عبور میکنند، یکی قرآن میخواند. کمیل میگوید: از بس زیبا میخواند گفتم: کاش مویی در تن این بود. امیرالمؤمنین سکوت کرد و بعد از جنگ گفت: کمیل این همان کسی بود که دوست داشتی مویی از تن او باشی! در مقابل ولی حق قیام کرد و کشته شد. امروز قدری از این را احساس میکنیم که وقتی جریان نفاق جلوی روی اولیای الهی و انسان قرار بگیرد، لذا امیرالمؤمنین فرمود: من توانستم چشم فتنه را کور کنم. کسی از غیر از من نمیتوانست. در مقابل خوارجی که متحجرین زهاد و عباد بودند، در مقابل روشنفکران پیمان شکن که مارقین و قاسطین و ناکسین، این سه دسته جنگیدند. امیرالمؤمنین در این پنج سال به اندازه پنج هزار سال بصیرت پیدا میکند. اگر قدر این سرمایه را بدانیم یک سرمایه عظیم مثل این دوران پنج ساله حاکمنیت امیرالمؤمنین نصیب ما خواهد شد.
شریعتی: «والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین»
کارشناس برنامه: حجت الاسلام و المسلمین محمدرضا عابدینی
برنامه سمت خدا | تاریخ پخش : ۱۳۹۸/۰۳/۰۴
موضوع کلی : سیرۀ تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم
.






